ماهان شبکه ایرانیان

گفت و گوی شاه و دیپلمات

ژاپنی به من بگو شما چگونه راه‌آهن ساخته‌اید؛ ای شاه ایران با کوشش ژاپنی و دانش خارجی.

 گفت و گوی شاه و دیپلمات
 
آدمی از روشن‌بینی و هوش این افسر ژاپنی درمی‌ماند. او که ١٤٠‌سال پیش به ایران آمده است، «آن»ی از این سرزمین را دریافته و نمایانده است که ایرانیان، خود، همچنان در گذر سده‌ها و دهه‌ها، نه‌تنها آن را دیده اما نادیده گرفته، بلکه، زخم‌هایش را در گذر تاریخ با خود همراه آورده‌اند؛ نیک که به نوشته‌های این فرستاده ژاپنی می‌نگری و آنها را می‌خوانی، درمی‌یابی بسیاری از گرفتاری‌های ایرانیان در گذار تاریخ، البته از ناآگاهی برنمی‌آمده و در دیگر بسترها ریشه داشته است.
 
«پستخانه و خط تلگراف ساخته‌اند، اما راه‌سازی نکرده‌اند و چاپارخانه‌ها با کمبود آدم و چاپارخانه‌دار و بدی وضع راه‌ها چندان به‌کار نمی‌آید، و مردم بیشتر کاروانی به هرجا سفر می‌کنند. به گمانم در ایران هم برای خطر نکردن و ایمن ماندن، دفاع مملکت را به دست بیگانگان سپرده‌اند».
 
نوبویوشی فوروکاوا، افسر ژاپنی و نویسنده «سفرنامه فوروکاوا» به تلخی یادآور می‌شود این وضعیت، نه به‌دلیل بی‌توجهی به رفاه کشور و مردمان آن، که، به دلیل پایبندی به باورهایی کهنه است که آثار و مآثر آن را در گوشه‌گوشه تاریخ این سرزمین می‌توان جست و یافت. او بر آن است ایرانیان از آن‌رو راه نساخته‌اند که می‌هراسند جاده هموار و خوب، راه یورش بیگانگان را بر آنان می‌گشوده و این اندیشه، یک هراس بزرگ تاریخی در گذر هزاره‌ها و سده‌های تاریخی در دل مردمان این سرزمین ریشه دوانده است. «هنوز و همچنان بر رسوم کهنه مانده‌اند.
 
دریغا! آیا اسکندر که تا تخت‌جمشید آمد [و آن‌جا را گرفت و ویران ساخت] پیش رویش برای این بود که راه‌های خوب ساخته شده بود [که اکنون متعذر می‌شوند که داشتن جاده‌های خوب و درست موجب پیشروی دشمن می‌شود!] چنین نیست... چرا می‌پندارند که نبودن راه و سخت‌گذر بودن خاک، مملکت را ایمن نگاه می‌دارد، و وسیله دفاعی طبیعی است». این افسر ژاپنی با اشاره به این‌که «این‌گونه فکرها کهنه شده است»، گویی در جایگاه و پوستین یک ایرانی میهن‌پرست تأکید می‌کند: «مردانی که در اندیشه [ترقی و تعالی] ایران‌اند، باید از هم‌اکنون به ساختن راه‌ها برآیند و سرمایه و نیروی ملی را در کار بیاورند تا بیابان‌های بی‌حاصل را آباد کنند. از این راه است که مملکت ایران اعتلا می‌یابد».
 
فوروکاوا سرانجام هشدار می‌دهد «اکنون در جنوب ایران شیر [بریتانیا] نشسته و در شمال قوش پیر [روسیه] کمین کرده است. ایران باید مراقب و هشیار باشد و خود را در برابر اینان حفظ کند».

دارالخلافه ناصری، عمارت سلطنتی، سال ١٢٥٩ خورشیدی
ناصرالدین شاه هنگام بازگشت از دومین سفر فرنگ، در شهر سن‌پترزبورگ روسیه با سفیر ژاپن در آن کشور دیدار کرد. آغاز جنبش تجدد و اصلاحات میجی در میانه سده نوزدهم میلادی موجب شده بود ژاپن به پیشرفت‌هایی اساسی در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست یافته، آوازه‌اش به‌عنوان کشوری آسیایی بر سر زبان‌ها افتد. اشتیاق شاه قاجار به برپایی پیوندهای سیاسی با سرزمین شرق دور، سفر یک گروه سیاسی- نظامی را از دربار امپراتور میجی به ایران در پی آورد.
 
این گروه به سرپرستی یوشیدا ماساهارو، دیپلماتی میان‌رتبه با همراهی چند نظامی و بازرگان در ‌سال ١٢٥٩ خورشیدی برابر با ١٨٨٠ میلادی به ایران آمد و توانست دیداری ویژه با شاه ایران داشته باشد. گفت‌وگوی میان دو میزبان و مهمان، شاه ایران و دیپلمات ژاپنی در این دیدار، یک رخداد مهم تاریخی، دست‌کم برای ایرانیان به شمار می‌آید. یوشیدا ماساهارو، سرپرست گروه، با شاه ایران گفت‌وگو کرده، البته بیشتر، پرسش‌های کنجکاوانه او را پاسخ می‌دهد. فوروکاوا روایتگر این گفت‌وگوی جذاب میان شاه ایرانی و دیپلمات ژاپنی است.

ناصرالدین‌شاه در آغاز گفت‌وگو به یک مشکل تاریخی در ایران اشاره می‌کند که البته از آن آگاه بوده است و آن‌گونه که گواه‌های تاریخی نشان می‌دهد جز در مواردی اندک، هیچ‌گاه او و دیگر جانشینانش در دودمان قاجار، در پی حل آن برنیامدند: «شاه: سفرتان در ایران به سلامت انجام شد؟ با مشکلی روبه‌رو نشدید؟ یوشیدا: بسیار خوشوقتم که این سفر را بسلامت و خوشی گذراندیم، و چشم‌مان به جمال مهرآسای شاه روشن شد.
 
شاه: البته می‌دانم که راه خوب نیست، و کم‌وبیش دشواری داشته‌اید. امیدوارم که در آینده نزدیک در مسیرهایی راه‌آهن داشته باشیم. یوشیدا: برای گشت‌وگذار به ایران نیامده‌ایم. به شوق زیارت اعلیحضرت پادشاه آمده‌ایم، و برای دیدن و بر رسیدن اوضاع اینجا. پس سختی سفر را هیچ احساس نکردیم».

شاه ماجراجوی قاجار، همزمان با شناخت کاستی‌های ایران به‌ویژه در زمینه راه‌سازی و ارتباطات، گویی آگاهی‌هایی جالب درباره آغاز جنبش تجدد و اصلاحات امپراتور میجی در ژاپن داشته است. این را از پرسش‌های او می‌توان دریافت. آوازه پیشرفت‌های ژاپن با گذر از مرزهای بسیار، از شرق دور به ایران رسیده و ناصرالدین‌شاه را بر آن داشته بود به گونه‌ای ویژه فرستادگان دربار امپراتور را بپذیرد؛ تا آن‌جا که فوروکاوا نیز بر این مسأله تأکید می‌کند: «شنیدم که زیاد پیش نیامده بود که شاه با اتباع و نمایندگان خارجی چنین [از نزدیک و مفصل] گفت‌وگو کرده باشد».
 
شاه ایران رویاروی گروه ژاپنی، آن‌گونه که فوروکاوا تاکید کرده است، از جای برخاسته، ایستاده سخنی بیان می‌دارد که آگاهی بسیار درباره پاره‌ای گرفتاری‌های تاریخی ایران به‌ویژه در سده‌های متاخر می‌تواند به ما واگذارد. ناصرالدین شاه قاجار پس از تعارف‌های نخستین، مسأله‌هایی از گروه ژاپنی می‌پرسد که آگاهی او و طبیعتا دیگر کارگزاران حکومتی را نسبت به آنها می‌نمایاند: «شاه: شما [در ژاپن] راه‌آهن ساخته‌اید؟ یوشیدا: بله. ساخته‌ایم. شاه: این کار به وسیله خارجی شده است یا به دست ژاپنی؟ یوشیدا: همه کار به دست ژاپنی انجام شده است. شاه: چند کیلومتر راه‌آهن ساخته‌اید؟ یوشیدا: از توکیو Tokyo تا یوکوهاما Yokohama به مسافت ١٨میل و از کوبه Kobe تا اوءتسو Otsu به مسافت ٧٠میل خط‌آهن ساخته شده و خطوط دیگر در دست ساختمان است.
 
شاه: آیا ابزار کار را از کشورهای دیگر آورده‌اید؟ یوشیدا: ریل را از خارج خریدیم. اما چیزهای دیگر را خودمان فراهم کردیم. شاه: شما در ژاپن ماشین‌خانه قطار یا لوکوموتیو می‌سازید؟ یوشیدا: در آغاز کار، آن را از خارج خریدیم؛ اما حالا خودمان می‌توانیم بسازیم. شاه: [در این کار] به افراد فنی خارجی نیاز دارید؟ یوشیدا: اوایل به خارجی‌ها نیاز بود؛ اما اکنون همه کارها را خود ژاپنی‌ها می‌گردانند».

آنچه اما در این میانه با توجه ویژه شاه قاجار روبه‌رو می‌شود، شیوه حکمرانی امپراتور ژاپن است «شاه: آیا امپراتور امور مملکت را به خواست و اراده خود اداره می‌کنند؟ یوشیدا: اعلیحضرت امپراتور خود به کارهای مملکتی می‌رسند، و وزیران دولت معظم‌له را یاری می‌دهند. شاه: شنیده‌ام که شما دو مرجع مملکت‌داری را با هم دارید؛ یکی امپراتور که رئیس آیینی کشور است، و دیگری فرمانروای لشکری یا شوگون Shogun که اداره سیاسی مملکت را در دست دارد؛ آیا درست است که نهضت احیای قدرت امپراتور به تازگی صورت گرفته، و آیا این نهضت به معنی تحول در نظام سیاسی مملکت است؟ یوشیدا: پادشاهی ژاپن از دیرباز میان یک خاندان و نسل بعد نسل تداوم داشته است.
 
ما در مملکت‌مان دو پادشاه نداریم. از حدود سده دوازده در ژاپن نظام حکومت لشکری برقرار شد، که در آن شوگون یا سپهسالار کارها را اداره می‌کرد و امپراتور در حمایت این سپهسالاران بود. امپراتور میجی Meiji [امپراتور کنونی] که روی کار آمد، نظام سپهسالاری را بر هم زدیم [و قدرت فایق به امپراتور بازگشت]».
 
ناصرالدین شاه همچنین درباره قانون اساسی ژاپن می‌پرسد؛ پدیده‌ای که برای ایرانیان در آن روزگار ناآشنا می‌آمد و ربع قرن زمان برد تا بتوانند پس از پیروزی جنبش مشروطیت بدان دست یابند: «شاه: آیا قانون اساسی تازه در ژاپن پس از به سلطنت رسیدن امپراتور میجی تصویب و اعلام شد، یا که قانون اساسی از مدت‌ها پیش تدوین شده بود؟ یوشیدا: قانون اساسی ما از ٢٥٠٠‌سال پیش تاکنون هیچ‌گاه عوض نشده، و فقط اصلاح‌هایی در آن شده است و آن را با احوال و سیاست روز سازگار ساخته‌ایم». گفت‌وگو سرانجام پس از آرزوها و رویابافی‌ها درباره پیوند بیشتر دو ملت و دولت پایان می‌یابد.
 
فرنگی‌مآبی شاه قاجار و تصویر تیره فوروکاوا از ایران
نویسنده کتاب «سفرنامه فوروکاوا» از شاه قاجار و سرزمین زیر حکمرانی‌اش، تصویری دوگانه ارایه می‌دهد؛ شاهی که فرنگی‌مآبانه روزگار می‌گذراند و به پیروی از مظاهر تمدن نوین دل‌خوش است و در برابر، ایرانی که در جایگاه سرزمینی واپس‌مانده، خسته و غمگین در گردونه روزگار ره می‌سپارد. شاه ١٥ کاخ تابستانی دارد و ١٣٤زن در حرم و خود باشکوه رفتار می‌کند و به تجمل می‌گذراند و به اخذ مظاهر تمدن مسرور است و می‌بالد.
 
اما از تهران که پا بیرون بگذاریم یک‌سره بیابان بی‌انتهاست و اگر هم اراضی کشت‌شدنی این‌جا و آن‌جا باشد، زارعانش در خانه محقر یا زیر چادر سر می‌کنند و برای کمک به امر معاش خود دام نگه می‌دارند. فوروکاوا، شاه قاجار را حکمرانی مشتاق برای آگاهی از روش‌های پیشرفت تصویر می‌کند، اما همزمان کاستی‌های تاریخی سرزمینش را نیز هوشمندانه به رخ می‌کشد: «اما [بار دیگر که او را دیدیم] هنگامی بود که از کاخ تابستانی در دامنه البرز بازمی‌گشت ... چند یساول سوار با شمشیر برهنه در دست در چپ و راست شاه می‌راندند و یکی هم با گرزه‌ای که سر نقره‌ای آن می‌درخشید سوار بود.
 
شاه در میان این موکب ملازمان و مراقبان سوار بر اسبی با زین و برگ زرکوب در حالی که چپ و راست او هفت- هشت سوار می‌رفتند، اسب می‌راند... موکب ملوکانه ترکیب و ترتیب خوب و شکوهمندی داشت؛ اما شاه لباس فرنگی پوشیده و عینک آفتابی زده و چتر آفتاب‌گیر فرنگی بالای سر نگه داشته بود».
 
این تصویر اما در قاب دیدگان افسر ژاپنی ناهمگون می‌آید: «این سیما و ظاهرش ناساز می‌نمود و شکوه شاهانه در آن نبود، و پیدا بود که در نفوذ رسم و راه اروپایی درآمده و فقط زینت ظاهر را فراگرفته است؛ چنان‌که در خیابان‌ها درختکاری شده و چراغ برای روشنایی نصب شده، نظام قشون از اتریش اقتباس شده، و ساختن قلعه نظامی از فرانسه گرفته شده است».

نوبویوشی فوروکاوا، افسر ژاپنی و نویسنده کتاب «سفرنامه فوروکاوا» به‌عنوان عضو نظامی و نایب‌رئیس گروه فرستاده‌شده به دربار ایران، در ستاد جنگ ژاپن در دوره امپراتور میجی کار می‌کرده است. او که در ماموریت‌ها به ایران، نشان شیروخورشید و به عثمانی، نشان مجیدی می‌گیرد، سفرنامه‌ای جذاب می‌نویسد. رهاورد نوشتاری او از این سفرها، امروزه یک منبع جذاب تاریخی، دست‌کم برای ایرانیان به شمار می‌آید.
 
در این میانه اما روایت دیدار گروه با ناصرالدین شاه قاجار و گفت‌وگوی دوسویه به‌ویژه پرسش‌هایی که شاه ایران مطرح می‌کند، در کنار نقدهای سیاسی- اجتماعی فوروکاوا از وضع ایران، روایتی جذاب پیش‌روی می‌گذارد. نگرش شاه قاجار نسبت به ژاپن و دگرگونی‌ها و اصلاحات امپراتور میجی، پرسش‌های آرزومندانه او درباره راه‌آهن، پذیرش وضع نابسامان جاده‌های ایران، همزمان که ماجراجویی‌ها و کنجکاوی‌های او در زمینه پیشرفت‌های دیگر کشورها و رویابافی‌هایش را درباره آینده ایران به نمایش می‌گذارد، در پس خود غمی تاریخی بر دل می‌نهد؛ این‌که شاه قاجار به نمایندگی هیأت حاکمه در آن زمانه، در قلمروی ذهنی، از وضع واپس‌ماندگی ایران آگاهی نسبی داشته اما در دنیای کنش و کوشش، نسبت به انجام اصلاحات بنیادین، کمتر روی می‌نمایاند.
 
برای آگاهی از علت این غم تاریخی، تنها کافی است توجه داشته باشیم، برای آغاز نخستین جنبش راه‌سازی به‌ویژه ساخت راه‌آهن سراسری، سه پادشاه پس از ناصرالدین شاه باید می‌آمدند و می‌رفتند و یک دودمان شاهی برمی‌افتاد. ایرانیان تنها در آغاز سده چهاردهم خورشیدی، با برافتادن قاجارها توانستند دستاوردهای شگفت‌انگیز جنبش راه‌سازی مدرن و کشیدن خط‌آهن سراسری را در توسعه کشور دریابند.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان