ماهان شبکه ایرانیان

غالیان دوره امام رضا (ع) و چگونگی برخورد آن حضرت (ع) با آن ها

پدیده غلو به عنوان انحرافی مهم در شرایع آسمانی، همواره ادیان الهی را به چالش کشیده است. این پدیده خطرناک در دوره ائمه با شدت و ضعف تداوم یافته است

مقدمه

پدیده غلو به عنوان انحرافی مهم در شرایع آسمانی، همواره ادیان الهی را به چالش کشیده است. این پدیده خطرناک در دوره ائمه با شدت و ضعف تداوم یافته است. به خصوص در دوره امام باقر و امام صادق ، شیعیان را به شدت درگیر کرده و عکس العمل جدی ائمه را در پی داشته است. این جریان فکری در دوره امام رضا ادامه یافت و افکار غالیانه ای چون توقّف در امام موسی بن جعفر، غیبت و مهدویت آن حضرت ، اندیشه تفویض، تشبیه، تناسخ و حلول از جانب غلات مطرح میشد.

در این دوره، علاوه بر گسترش جریان واقفی که گاه عقاید غالیانه ای مطرح می‏کردند، به غالیان مشهوری چون یونس بن ظبیان و محمد بن فرات برمی‏خوریم که افکار انحرافی خویش را در جامعه پراکنده می‏کردند. علاوه بر این در گوشه و کنار قلمرو اسلامی به خصوص در کوفه و گاه در خراسان، افکار غالیانه ای در میان برخی از منتسبان به شیعه به چشم میخورد که موجب بدنامی شیعه شده است . این شرایط سبب شد امام رضا به طور جدی با این جریان مبارزه کند و علاوه بر رسوا سازی غالیان مشهور، به مقابله با افکار غالیان بپردازد.

این پژوهش از پیشینه جدی برخوردار نیست و پیش از این، کسی به طور مستقل به این موضوع نپرداخته است. البته باید اشاره شود که برخی از پژوهشگران، بعضی از موضوع های مرتبط با این پژوهش مانند تفویض در دوره امام رضا یا فرقه های انحرافی این دوره را بررسی کرده اند در این زمینه، مقاله ای با عنوان مفوضه و نگرش امام رضا به اندیشه تفویض ، نوشته سید رحیم ربانی زاده و نیره دلیر در مجموعه مقالات همایش علمی و پژوهشی امام رضا به چاپ رسیده است. پایان نامه ای نیز با عنوان جریان شناسی تشیع در عصر امام رضا، نوشته سید عبدالکریم حسن پور با راهنمایی نعمت الله صفری در دانشگاه ادیان در مقطع ارشد دفاع شده است و در آن تنها به مفوضه به عنوان جریان غالی دوره امام رضا توجه شده است.

درباره فرقه های انحرافی این دوره به کتاب رفتارشناسی امام رضا و فرقه های درون شیعی نوشته زهرا بختیاری که در قطع جیبی منتشر شده است و مقاله فرقه های درون شیعی دوران امامت امام رضا، نوشته نعمت الله صفری باید اشاره کرد. دو مقاله و یک کتاب نیز درباره به واقفیه نوشته شده است که عبارت اند از: مقاله دو دستگی در شیعیان امام کاظم و پیدایش فرقه واقفه، اثر م. علی بیوکارا، مقاله واقفیه ، نوشته حسن حسین زاده شانه چی در مجله تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم و کتاب الواقفیه ، اثر ریاض محمد حبیب الناصری.

مفهوم شناسی غلو

غلو از ماده «غ ل و» بر وزن فُعول، مصدر غلی یغلو و در لغت به معنای ارتفاع، افراط، رفتن و تجاوز از حد و مقدار، زیاده گویی و زیاده انگاری است. [1]غلا السعر به معنای بالا رفتن قیمت ها است . [2]غالی باللحم، خرید گوشت با قیمت بالا است. [3]مغالی بالسهم به کسی گفته میشود که تیر را بیش از اندازه پرتاب کند. [4]به تجاوز تیر از کمان ، غلو گفته  [5]میشود. [6] هرگاه مایعی به جوش آید و در حد خود نگنجد، میگویند غلیان کرده است. در [7]برابر غلو، واژه تقصیر که به معنای کوتاهی است به کار میرود.

با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر می‏رسد هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، کلمه غلو و مشتقاتش ممکن است درباره آن به کار رود. هم چنین با توجه به اختلافی که در مصادیق و معنای غلو وجود دارد و از آن جا که هر یک از عالمان و اندیشمندان از دیدگاه مذهبی و کلامی خاص خویش به بیان مصادیق و تعریف غلو پرداخته اند، شاید نتوان تعریف دقیق و مشترکی در این زمینه ارائه کرد.

علاوه بر این، در هر یک از علوم اسلامی مانند کلام، ملل و نحل و رجال، تعاریف متفاوتی در این زمینه ارائه میشود. تفاوت غلو و مصادیق آن به گونه ای است که گفته می‏شود حتی قدما در معنای غلو، اتفاق نظر نداشته اند. [8]شیخ مفید از محمد بن حسن بن احمد بن ولید نقل میکند: اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر و امام است. سپس می‏گوید: اگر این حکایت درست باشد، پس محمد بن حسن بن احمد بن ولید، جزء [9]مقصره است. سپس شیخ مفید در بحث جایگاه، منزلت و علم ائمه، به اختلاف عقیدتی میان [10] خویش و برخی از علمای قم که به نزدش رفته بودند، اشاره میکند.

بیان معنای غلو در قرآن و روایت و بیان اقسام آن تا حدی ما را به معنای اصطلاحی این واژه نزدیک میکند. در قرآن کریم این واژه، دو مرتبه و درباره اهل کتاب[11] به کار رفته است. در سوره مائده خداوند، اهل کتاب را از غلو در دینشان نهی میکند و می‏فرماید: بگو: قل یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غیر الحق و لا تتبعوا أهواء قوم قد ضلوا من قبل و أضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل، [12] ای اهل کتاب، در دین خود گزافه گویی نکنید، و از پی هوس های گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم ] را گمراه کردند و [خود] از راه درست منحرف شدند، نروید. در سوره نساء نیز آمده است:  یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله إلا الحق إنما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته ألقاها إلی مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثۀ انتهوا خیرا لکم إنما الله إله واحد سبحاه أن یکو له ولد، [13] ای اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز [سخن ] درست مگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است. خدا فقط معبودی یگانه است. منزه از آن است که برای او فرزندی باشد.

در این آیه به عقیده غلوآمیز ابن الله بودن مسیح و تثلیث اشاره شده و از آنها نهی می‏گردد. معنای دینی واژه غلو در روایت ها، [14]افراط و زیاده گویی و خروج از حد وسط است. امام صادق می‏فرماید:  و احبوا اهل بیت نبیکم حبا مقتصدا و لا تغلوا، اهل بیت پیامبرتان را با حبی [15]میانه دوست داشته باشید و غلو نکنید.

حضرت علی نیز می‏فرماید: ما اهل بیت چون پشتی در میانه هستیم (که از دو طرف به آن تکیه دهند) آن که جا مانده، خود را به آن رساند و آن که زیاده روی کرده به آن [16]برگردد. امام باقر نیز در حدیثی مشابه می‏فرماید: ای شیعیان آل محمد چون «پشتی» در میانه باشید آن که از حد گذشته به [17] سوی شما برگردد و آن که وامانده به شما برسد.

اقسام غلو

به طور کلی غلو، یا غلو الحادی (غلو در ذات ) و یا غلو تفویضی (غلو در صفات و فضایل ) است. تقسیم بندی پایین، ترکیبی اصلاح گونه از تقسیم بندی سید حسین مدرسی طباطبایی در کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» و تقسیم بندی نعمت الله صفری در دانشنامه [18] امام علی است.

الف ) غلوّ اِلحادی:

این نوع از غلو، غلو در ذات است و به این معنا است که درباره اشخاصی چون پیامبر ، ائمه و یا اشخاص دیگر، زیاده گویی کنیم و آنان را خدا و یا در عرض خداوند بدانیم، یا برای غیر پیامبران ، مقام نبوت قائل شویم، یا معتقد به حلول خداوند در اشخاصی مانند پیامبران ، ائمه و غیر ایشان گردیم و یا اتحاد خداوند با ایشان شویم. هم چنین اگر قائل به حلول روح پیامبران در ائمه و یا قائل به تناسخ [19] ارواح باشیم در ذات ایشان غلو کرده ایم.

ب ) غلو تفویضی یا غلو در صفات و فضایل:

غلو تفویضی به این معنا است که پیامبران، ائمه و غیر ایشان را در حد ذات و مقام خود که بشر هستند نگاه داریم و به طور ذاتی آنها را خدا ندانیم اما قائل به صفات و فضایلی در پیامبران ، ائمه و دیگران شویم که این صفات و فضایل، مخصوص خداوند هستند و در ایشان نبوده اند. [20]صفاتی چون خلقت، رزق و میراندن انسان ها و سایر موجودات را که از صفات مخصوص الهی هستند به ایشان نسبت دهیم، یا قائل به علم غیب نامحدود یا آگاهی آنها از غیب ، بدون وحی و الهام الهی شویم. تشریع را به ایشان نسبت دهیم و آنها را قادر بر تصرف در [21] کائنات بدانیم.

مهم ترین افراد و گروه های غالی در دوره امام رضا

در دوره امام رضا علاوه بر واقفیه که برخی از آنها عقاید غالیانه ای طرح کردند، شاهد حضور غالیان سرشناسی چون یونس بن ظبیان و محمد بن فرات هستیم. هم چنین در این دوره، افکار غالیانه ای در کوفه درباره شهادت امام حسین وجود داشت. به طور کلی جریان غلو در این زمان در چهار قالب غالیان واقفی، بشیریه، مفوّضه، افراد سرشناس غالی و احادیث غلو گونه بررسی میشوند.

١. غالیان واقفی (بشیریه)

مراد از واقفیه در این‏جا، واقفیه خاص است؛ یعنی کسانی که پس از شهادت امام موسی بن جعفر در امامت آن حضرت توقف کردند و امامت ائمه بعدی را نپذیرفتند. [22]واقفیه در اصطلاح عام، به تمامی افراد و فرقه هایی اطلاق میشود که بر [23]امامت یکی از ائمه توقف کرده اند.

واژه واقفه یا واقفیه، هرگاه بدون قید به کار رود، مقصود توقف کنندگان در امام موسی بن جعفر است. واقفه یا واقفیه ، شامل افراد و فرقه های متعدد هستند. [24]برخی از آنها گمان کردند امام موسی بن جعفر زنده است، غایب شده و ظهور خواهد کرد. او مهدی منتظر است. [25]عده ای دیگر از ایشان می‏گفتند: امام موسی بن جعفر وفات یافته و به زودی مبعوث خواهد شد. او امام [26]منتظر است.

منابع فرقه شناختی به انشعاب های دیگری از واقفیه نیز اشاره دارند. [27]شاید نتوان تمامی گروه های واقفی را جزئی از غالیان قلمداد کرد اما بدون شک برخی از این گروه ها به علت بیان عقاید غالیانه ای، چون غیبت و مهدویت امام موسی بن جعفر و عقاید دیگری چون تناسخ، حلول و اباحی‏گری از غالیان محسوب می‏شوند. براساس گزارش [28]شریف مرتضی، واقفیه به سوی غلو، باور به اباحیگری و تناسخ کشیده شدند.

یکی از گروه های واقفی در دوره امام رضا، بشیریه هستند. رهبر ایشان، محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه [29]بود. محمد بن بشیر، ابتدا از اصحاب امام موسی کاظم بود[30] و سرانجام غالی شد. [31]بدون شک، وی عقاید غالیانه خویش را در زمان امام موسی بن جعفر آغاز کرد و به همین جهت با برخورد جدی آن حضرت مواجه گردید. [32]منابع فرقه شناختی اشاره دارند که او ثنوی و معتقد به دو خدا بود. [33]او معتقد بود ظاهر انسان، آدم و باطن او، ازلی است. هشام بن سالم در این زمینه با او مناظره کرد اما او به این عقیده اقرار کرد و منکر آن نشد. [34]محمد بن بشیر پس از رحلت امام [35]موسی بن جعفر، مرگ آن حضرت را انکار کرد.

عقاید غالیانه و افراطی زیادی به بشریه یا بشیریه، [36]نسبت داده میشود. این احتمال وجود دارد که برخی از این عقاید، تنها اتهام هایی باشند که نسبت به ایشان رواج یافته است . در منابع آمده است که بشیریه مدعی شدند موسی بن جعفر نمرده بلکه غایب شده و او قائم و مهدی است . [37]آنها به تبعیت از رهبرشان در امامت امام موسی بن جعفر توقف کردند. [38]بشیریه، محمد بن بشیر را به عنوان وصی امام موسی بن جعفر پذیرفتند و ادعا کردند آن حضرت انگشتری خویش را به او داده است و [39]همه اموری که مردم در امر دین و دنیا به آن احتیاج دارند به او آموخته است. به اعتقاد بشیریه، محمد بن بشیر قبل از مرگ، پسرش، سمیع را وصی خویش و امام قرار داد تا وقتی که موسی بن جعفر خروج و ظهور کند. [40]گفته می‏شود بشیریه مدعی تناسخ بودند، ائمه در نزد آنها یکی بودند که از بدنی به بدن دیگر منتقل شده اند. [41]هم چنین آنها مدعی حلول بودند و باور داشتند که همه کسانی که به حضرت محمد انتساب دارند، خانه و ظروفی هستند که حضرت محمد که پروردگار است در آنها حلول کرده است و حضرت محمد نه زاده شده است و نه فرزندی دارد. او در این [42]حجاب ها پنهان شده است. در منابع آمده است که بشیریه تنها اقامه نمازهای پنج گانه و روزه رمضان را واجب میدانستند و حج، زکات و دیگر فرایض را انکار میکردند. نکاح با محارم و پسر بچه ها را حلال می‏شمردند و آیه أو یزوجهم ذکرانا و إناثا[43] را دلیل گفته خویش میدانستند[44] که در صورت صحت، نشان دهنده اباحیگری ایشان است.

 

به نظر می‏رسد یکی از عوامل مهم توقف در امامت امام موسی بن جعفر، احادیثی جعلی بوده است که گروه های مختلف واقفی به امام صادق نسبت داده اند. [45]این احادیث که بزرگان شیعه ، شکل صحیح آنها را بیان کرده اند[46] و یا به جعلی بودن آنها اشاره دارند[47] به گونه ای شایع شده بود که حتی برخی از شیعیان گمان می‏کردند امام رضا از روی تقیه ، حیات پدرش را انکار و کتمان میکند. [48]تأثیر این احادیث به اندازه ای بود که فردی به نام ابن قیاما واسطی با این که معجزه آشکار امام رضا را دید اما هم چنان واقفی ماند. از او نقل میشود: به علی بن موسی الرضا گفتم: تو آن امامی هستی که صامتی [49]نداری  در این زمان هنوز امام محمد تقی متولد نشده بود. علی بن موسی فرمود: به خدا که خداوند از من کسی آورَد که حق و اهلش را بدان پایدار کند. پس از یک سال، ابوجعفر (امام محمد تقی )، متولد شد. به ابن قیاما گفتند: این معجزه برای تو سودمند نیست؟ گفت: به خدا که این، معجزه و نشانه بزرگی است، ولی [50] چه کنم با آن چه امام صادق درباره پسر خود گفته است.

عامل دیگری که سبب توقف برخی در امامت موسی بن جعفر شده است، سوء استفاده های مالی کسانی بود که پیش از این به عنوان وکلای امام موسی بن جعفر در میان شیعه شناخته شده بودند[51] و شیعیان به آنها اعتماد فراوانی داشتند. به این نکته باید اشاره کرد که «امامان شیعه، با لحاظ نمودن مقتضیات و ضرورت های موجود، اقدام به ایجاد تشکیلاتی نمودند که بدان وسیله، با سهولت بیش تری بتوانند با شیعیان خویش در دورترین نقاط عالم اسلامی مرتبط بوده، و شیعیان نیز از طریق این شبکه ارتباطی مطمئن بتوانند نیازهای شرعی و دینی خود را مرتفع سازند. این تشکیلات که از نیمه دوم عصر امامت؛ یعنی از عصر امام صادق به بعد آغاز به کار نمود، به سازمان وکالت [52]موسوم است ».

علاوه بر وکلای برجسته امام موسی بن جعفر که توقف آنان چنین پیآمدی را در پی داشت ، باید به برخی دیگر از اصحاب ائمه که در زمره فقهای برجسته بودند اشاره کرد. به عنوان نمونه، نجاشی درباره عبدالله بن جبله می‏نویسد: عبدالله بن جبله واقفی و فقیهی ثقه و مشهور بود. او کتاب هایی نوشته [53]است.

پیوستن این افراد به جریان منحرف واقفی سبب انحراف یا تردید بسیاری از شیعیان شده است. برخی از واقفیه هم علت یا بهانه اعتقاد خویش درباره غیبت و مهدویت امام موسی بن جعفر را روایت «امام را کسی جز امام غسل نمیدهد»[54]می‏دانستند. آنها می‏گفتند: علی بن موسی هنگام شهادت پدرش در مدینه بوده است و امام موسی بن جعفر در بغداد از دنیا رفته و مدفون شده است، پس علی بن موسی [55]که پدرش را غسل نداد، امام نیست. باید توجه داشت که امام موسی بن جعفر سال های پایانی عمرش را در زندان گذرانده است . این امر و در نهایت شهادت آن حضرت در زندان در گسترش اندیشه [56]واقفی نقش داشته است.

٢. غالیان مفوّضی

تفویض در لغت به معنای واگذار کردن ، [57]ارجاع دادن و برگرداندن [58]است. مقصود از تفویض در این جا، تفویض در برابر جبر نیست که در علم کلام مطرح می‏شود و حدیثی درباره آن از ائمه صادر شده است. [59]بلکه مقصود از تفویض ، واگذاری امر خلق، رزق و تدبیر جهان به پیامبر اکرم یا ائمه است. غالیان مفوضی معتقد بودند که خداوند امر خلقت، رزق و دیگر اموری را که از شئون الهی است به پیامبر و یا به [60]پیامبر و ائمه واگذار کرده است.

از زمان امام صادق به بعد، اعتقاد به غلو تفویضی و انکار آن از سوی ائمه به چشم می‏خورد. برخی معتقدند، اصطلاح تفویض پیش از دوره حضرت رضا، بیشتر درباره تفویض در امر دین یا جبر و اختیار بود و هنوز معنای دیگر آن؛ یعنی مفهوم تفویض امر خلق، رزق و یا دیگر شئون ربوبی شناخته شده نبود. در واقع از اواخر سده دوم هجری [61]بود که چنین مفهومی در جامعه به صورت، اصطلاحی شناخته شده در آمد.

در برخی از گزارش های نقل شده از امام صادق، تفویض به معنای تفویض در امر خلق و رزق هم به کار رفته است. [62]در دوران امام رضا در سواد کوفه ، [63]عده ای که  امام رضا، آنها را مفوضه معرفی میکند، [64]عقاید غالیانه ای را طرح میکردند. آنها معتقد بودند امام حسین کشته نشده است، بلکه شخصی به نام حنظله بن سعد شامی به جای آن حضرت به قتل رسیده و امام حسین همانند عیسی به آسمان ها عروج کرده است. [65]این گروه در این باره به آیه « و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین[66] سبیلا» [67]احتجاج میکردند.

٣. افراد سرشناس غالی

٣  ١. یونس بن ظبیان

با توجه به حضور یونس بن ظبیان در خط غالی مشهوری چون ابوالخطّاب، لازم است نگاهی گذرا به زندگی ابوالخطاب و جریان ایجاد شده به وسیله وی شود. ابوالخطاب، محمد بن مقلاص بن ابی زینب اسدی کوفی، سرشناس ترین و مهم ترین غالی دوره ائمه، به خصوص دوره امام صادق بود. وی در ابتدا از اصحاب امام صادق  [68]بود و خود را به آن حضرت و یاران ایشان پیوند میداد. وی در مراحل ابتدایی، مدعی علم غیب [69]و آگاهی از اسم اعظم [70]بود. سپس نبوت و الوهیت ائمه را مطرح کرد. [71]بر اساس نقلی، او مدعی تصرف امام در کائنات بود.  [72]این شخصیت غالی پس از طرح الوهیت امام صادق و عقاید غالیانه ای که منجر به طرد وی از سوی آن حضرت شد، عقیده امامت [73] و سپس الوهیت خویش را طرح کرد. [74]برخی از منابع، به اباحی‏گری او اشاره دارند. [75]ابوالخطاب در سال ١٣٨ هجری با هفتاد نفر از یارانش در مسجد کوفه دستگیر گردید و در کناسه کوفه به دار آویخته شد. [76]جریان فکری که او پی‏ریزی کرد در قالب فرقه های غالی تأثیرگذاری مانند خطّابیه،  معمریه، [77]عمیریه، [78] مفضلیه [79] و اصحاب سری [80]تداوم یافت. هم چنین در دوره امام رضا، امام جواد و امام هادی، افراد متعددی را سراغ داریم که در این مسیر [81]فکری قرار دارند.

یونس بن ظبیان از غالیان مشهور دوره امام رضا، از آن جمله است. وی در دوره امام رضا در کوفه سکونت داشت. منابع رجالی، وی را فردی غالی، [82]دروغ گو و جاعل حدیث [83]می‏خوانند. فضل بن شاذان ، وی را در زمره دروغ گویان مشهوری چون ابوالخطاب جای میدهد. [84]شاید به همین علت بود که امام رضا در حدیثی به همراهی یونس بن ظبیان با ابوالخطاب در بدترین عذاب ها اشاره می‏کند. [85]نقل می‏شود وقتی دختر ابوالخطاب از دنیا رفت، یونس بن ظبیان بر سر قبر او آمد و او را این گونه خطاب کرد: [86]«السلام علیک یا بنت رسول الله»!

این بیان نشان میدهد که او مدعی نبوت ابوالخطاب بوده است. همان گونه که ابوالخطاب، الوهیت امام صادق را مطرح کرد، یونس بن ظبیان نیز مدعی الوهیت امام رضا شد. [87]هم چنین او مدعی شد:  در یکی از شب ها مشغول طواف بودم. ناگهان صدایی از بالای سرم شنیدم که می‏گفت: یونس من خدای یکتایم که خدایی جز من نیست . مرا پرستش کن و نماز را به یاد من به پای دار. سرم را بلند کردم و در این زمان جبرئیل را [88]دیدم.

بر اساس نقلی، وی همانند ابوالخطاب به قدرت تصرف امام در زمین باور داشته[89] است.

٣ ٢. محمد بن فرات

محمد بن موسی بن حسین بن فرات از غلات [90]ساکن کوفه بوده است. [91]او مدعی بابیت امام رضا و نبوت بود. [92]وی به عنوان فردی، شارب خمر معرفی میشود[93] که نشان دهنده اباحیگری او است. محمد بن فرات، همانند یونس بن ظبیان با استناد به روایتی از امام رضا دروغ گو و از پیروان ابو الخطاب دانسته شده است. [94]او سرانجام به دست ابراهیم بن مهدی بن منصور عباسی، معروف به ابراهیم شکله (م ٢٢٤)[95] به قتل [96]رسید.

٣ ٣. ابوسمینه

محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی معروف به ابوسمینه، یکی دیگر از غلات این دوره است. [97]منابع رجالی، او را از اصحاب امام رضا میدانند. [98]وی در ابتدا، ساکن کوفه بود و سپس به قم، نزد احمد بن محمد بن عیسی [99] رفت. وقتی احمد بن محمد عیسی متوجه غلو او شد، وی را از شهر اخراج کرد. [100]وی در شمار غالیانی چون [101]ابوالخطاب و یونس بن ظبیان و به عنوان مشهورترین کذاب معرفی شده است.

در پایان نامه ای با عنوان «آراء و اندیشه های کلامی محمد بن علی ابوسمینه »[102] با وجود تصریح به این مطلب که هیچ یک از دانشمندان به وثاقت محمد بن علی ابوسمینه حکم نکرده اند، تلاش شده است از طریق ١- فراوانی روایت راویان جلیل القدر از وی و ٢- هم خوانی درون مایه های روایی وی با راویان ثقه و جلیل القدر، [103] وثاقت وی اثبات شود.

٤. غالیان در فضایل و احادیث غلو گونه

در دوره امام رضا شاهد رواج احادیثی هستیم که بیشتر به منظور فضایل‏سازی جعل شده اند. برخی از این احادیث به وسیله مخالفان اهل بیت برای بد نام کردن ائمه، یا اشاعه اندیشه های باطل، جعل شده و در کتاب های اصحاب ائمه وارد شده بود. [104]در دوره امام رضا این گونه احادیث در خراسان و در عراق ، در میان کسانی که منسوب به امام باقر و امام صادق بودند، گسترش یافته بود و روند جعل احادیث تداوم داشت. به همین جهت امام رضا بسیاری از احادیثی را که یونس بن عبدالرحمن در سفرش به عراق، از اصحاب امام باقر و امام صادق شنیده و نوشته بود، ساخته ابوالخطاب و هم فکرانش دانست و اشاره کرد تا امروز آنها با حیله گری این کار را انجام میدهند. [105]محمد بن زید طبری اشاره میکند امام رضا در خراسان و در حضور جمعی از بنی هاشم، در حالی که اسحاق بن موسی بن عیسی عباسی نیز حضور داشت ، به اسحاق گفتند: به من خبر رسیده که مردم میگویند: ما (اهل بیت )، گمان میکنیم که آنان [106]بنده ما هستند؟

در حقیقت بسیاری از مسلمانان باور کرده بودند که این گونه احادیث غالیانه [107]از سوی ائمه صادر شده اند. به همین جهت، وقتی اباصلت هروی در سرخس خدمت امام رضا رسید، اولین سؤالی که از حضرت پرسید، درباره جمله «الناسُ عَبِیدٌ لَنَا» بود که مردم به طور گسترده ای آن را نقل می‏کردند. [108]به طور کلی، جریان غلو در دوره امام رضا را میتوان به شکل زیر ترسیم کرد.

١- در این دوره، بیشتر با غالیان ملحدی روبه رو هستیم که تحت تأثیر اندیشه های بوالخطاب قرار داشتند.

٢- از مهم ترین عقاید غالیانه در این دوره را میتوان اعتقاد به الوهیت امام صادق، نبوت محمد بن بشیر، تناسخ، حلول و اباحیگری دانست.

٣. در این دوره برای اولین بار ادعای بابیت ائمه مطرح می‏شود. محمد بن فرات علاوه بر ادعای نبوت، مدعی بابیت بود.

٤. در این زمان، احادیث جعلی و غلو گونه که بیشتر از سوی خطابی‏ها (ابوالخطاب و هم فکرانش ) جعل شده بودند در سطح گسترده ای در جامعه شیوع یافته بود.

مبارزه امام رضا با غالیان

١. مبارزه با محمد بن بشیر و بشیریه

همان گونه که اشاره شد، انکار رحلت امام موسی بن جعفر از طرف محمد بن بشیر، [109]سبب شد پیروان او (بشیریه ) به تبعیت از رهبرشان در امامت امام موسی بن جعفر توقف کنند[110] و مدعی شوند موسی بن جعفر نمرده بلکه غایب شده و او قائم و مهدی است. [111]امام رضا در روایتی به دروغ گویی‏های محمد بن بشیر بر  امام موسی بن جعفر اشاره کرده و بیان میکند: [112]خداوند حرارت آتش را به او چشانید.

در منابع آمده است که وقتی او به دلیل عقاید و شعبده بازی‏هایش دستگیر شده و قرار بود کشته شود، به خلیفه گفت: اگر مرا نکشی، برایت چیزهایی می‏سازم که ملوک به آنها رغبت کنند. خلیفه، او را آزاد کرد. ساخته های او سبب نزدیکی او به حکومت شد. اما در یکی از روزها، برخی از الواح او شکست و مشخص شد که ساخته های او شعبده و چشم بندی بوده است. به همین جهت او را پس از شکنجه بسیار به قتل رساندند. [113]علی

بن حمزه میگوید: کسی را ندیدم که با قتلی بدتر از قتل محمد بن بشیر لعنه الله کشته شده[114] باشد.

عدم نقل روایت از محمد بن بشیر در جوامع شیعی، آن چنان که آیت الله خوئی به آن اشاره کرده است. [115]نشان دهنده ثمر بخش بودن مبارزات ائمه [116]با این فرد غالی میباشد.

امام رضا در مقابله جدی با واقفیه آنها را کافر و در این ادعا دروغ گو می‏خواند و در این باره میفرماید: اگر بنا بود که خداوند یکی از فرزندان آدم را زنده نگه دارد، حضرت [117]محمد را زنده نگه میداشت . آن حضرت در رد و انکار عقیده برادرش، ابراهیم بن موسی که مدعی زنده بودن پدرشان بود، بر رحلت پدر بزرگوارش تأکید کرد و اشاره فرمود:  همان گونه که شخصیتی چون رسول خدا از دنیا رفته، پدرم نیز از دنیا[118] رفت.

و در روایتی دیگر، آن حضرت به رحلت رسول خدا استناد میکند و تأکید می‏نماید: [119]به خدا پدرم از دنیا رفت و اموالش تقسیم شد و کنیزانش تزویج شدند. علاوه بر این، آن حضرت به رحلت امیرالمؤمنین حضرت علی نیز اشاره میکند و می‏فرماید: [120]همان گونه که امام علی رحلت کرد، پدرم نیز رحلت کرد.

امام رضا در جواب ابوجریر قمی که حضرت را قسم میداد که آیا پدر شما رحلت کرده است ؟ با قسم های فراوان بر رحلت امام موسی بن جعفر تأکید کرد. ابوجریر قمی که تصور میکرد حضرت تقیه می‏کند، دوباره از ایشان سؤال کرد: آیا شما از من تقیه می‏کنید؟ و آن حضرت به شدت تقیه را انکار کرد و به صراحت اعلام کرد:[121] او از دنیا رفته است و من وصی او و امام هستم.

علاوه بر این، آن حضرت در پاسخ به ادعای واقفیه، به احمد بن عمر حلال فرمودند: [122]به آنها (واقفیه ) بگو، من پدرم را غسل دادم.  علامه مجلسی اشاره میکند اخبار زیادی بر این امر دلالت دارد که امام رضا [123]پدرش را غسل داده است.

٢. مبارزه با غالیان مفوضی

به نظر می‏رسد صریح ترین و بیشترین روایت ها درباره برخورد با مفوضه، از امام رضا نقل شده است . آن حضرت ضمن بیان وجه صحیح تفویض، واگذاری امر خلق و رزق از طرف خداوند به ائمه را انکار میکند. مفوضه به این معنا را مشرک می‏خواند و عقیده آنان را منافی با توحید میداند. امام رضا در پاسخ به یاسر خادم که از معنای تفویض پرسیده بود، فرمود:  خدای تبارک و تعالی امر دین را به پیامبر واگذار کرد و فرمود: آن چه را پیامبر برای شما آورده، اخذ کنید و آن چه را نهی کرده بپرهیزید. [124]ولی خلقت و رزق و روزی را به او واگذار نکرده است.

سپس آن حضرت در ادامه حدیث، خداوند را به عنوان خالق و آفریننده همه چیز معرفی کرد و به آیه ٦٢ سوره زمر[125] و آیه ٤٠ سوره روم [126]استناد کرد. [127]امام در[128] حدیثی دیگر به تقدیر ارزاق از سوی خداوند اشاره می‏کند.

آن حضرت کسانی را که گمان می‏کنند خداوند کار آفرینش و رزق و روزی را به حجت های خویش واگذار کرده و به این ترتیب قائل به تفویض شده اند، مشرک میخواند و از آنها برائت میجوید. [129]امام رضا به زید بن عمیر بن معاویه فرمود: کسی که گمان کند خداوند مسئله خلق و روزی دادن به مخلوقات را به ائمه واگذار کرده ، قائل به تفویض شده است و قائل به تفویض ، مشرک [130]است.

علاوه بر این آن حضرت در رد غالیان مفوضی در دعا میفرمود: بارخدایا خلق از جانب توست و روزی دادن منحصر به توست، تو را [131]می‏پرستم. هم چنین امام رضا عقیده نادرست مفوضه سواد کوفه درباره عدم قتل امام حسین را لعن و تکذیب کننده سخن پیامبر که فرموده بود: «حسین شهید می‏شود» دانست. سپس امام سوگند یاد کرد که حسین کشته شد و کسانی که بهتر از او بودند  علی و حسن بن علی  کشته شدند. هم چنین آن حضرت [132]از کشته شدن خویش با زهر جفا و مسمومیت خویش با مکر و حیله (مأمون ) خبر داد.

در موردی دیگر، امام بر شهادت ائمه و این که هر امامی را طاغی زمان خودش شهید میکند و جریان این امر بر آنها از روی حقیقت و صحت است نه آن چنان که غلات و مفوضه میگویند، تأکید کرد. سپس امام، غلات و مفوضه را دروغ گو خواند و دعا کرد که از رحمت الهی دور باشند و در پایان بر رد اندیشه این گروه تأکید کرد و فرمود: امر احدی از پیامبران الهی و حجت های خدا- جز حضرت عیسی که زنده [133]به سوی آسمان رفت  بر مردم اشتباه نشد.

آن حضرت در پاسخ به ادعای اهالی اطراف کوفه که با استناد به آیه «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا»[134] معتقد بودند، امام حسین کشته نشده است، مقصود آیه را چنین بیان کردند:  خداوند برای کافر، حجتی قرار نداده که بتواند با آن، مؤمن را محکوم کند. علاوه بر این، قرآن از کافرانی خبر داده است که پیامبران را به ناحق کشته اند و [135]با این که حجت انبیا بر مخالفانشان غالب بود و حقانیت ایشان آشکار بود.

٣. مبارزه با غالیان سرشناس

٣  ١. مبارزه با یونس بن ظبیان

 

همان گونه که اشاره شده یکی از غالیان سرشناس دوره امام رضا، یونس بن ظبیان بود. وقتی امام رضا، سخنان غالیانه او را شنید، به شدت خشمگین شد. آن حضرت، مردی که این سخنان را از یونس بن ظبیان نقل میکرد، بیرون کرد و به او فرمود:  خدا تو را و کسی که این حدیث را برای تو گفت ، لعنت کند. خدا، یونس بن ظبیان را هزار بار لعنت کند که بعد از هر لعنتی هزار لعنت دیگر باشد. در ادامه، حضرت اشاره کرد که یونس بن ظبیان، ابوالخطاب و یاران این دو در بدترین عذاب ها با هم هستند. [136]از این روایت چند نکته روشن میشود:  

اول : به نظر می‏رسد راوی سخنان یونس بن ظبیان، خود به آنها اعتقاد داشته است؛ چرا که به شدت مورد لعن و اعتراض امام رضا قرار گرفته و حضرت، او را از نزد خود اخراج میکند. گفته شده است که این مرد پس از چند قدم، غش کرد و جنازه اش را [137]بردند.

دوم: امام رضا به هم فکری و هم رأیی یونس بن ظبیان و ابوالخطاب اشاره کرده و یونس را رسوا ساخته است.

٣ ٢. مبارزه با محمد بن فرات و دیگر غالیان

محمد بن فرات ادعاهای غالیانه ای چون بابیت و نبوت خویش را مطرح کرده بود. امام رضا در مقابله با او که اهل شرب خمر بود و نماز نمیخواند، ابتدا از طریق ملاطفت وارد شد و سعی در هدایت او داشت. به عنوان نمونه یک مرتبه با فرستادن سجاده و مقداری خرما به او فهماند که رضایت امام در آن است که او دست از دعاوی باطل [138]خویش بردارد و وظایف شرعی از جمله نماز را انجام دهد و از شرب خمر دست بکشد.  آن حضرت در مراحل بعد به رسوا سازی او پرداخته و فرموند:  هیچ کس به قدر محمد بن فرات بر ما دروغ نبست.

آن حضرت، آزارهای وی را بیش از آزارهایی می‏دانست که ابوالخطاب (لعنه الله ) به امام جعفر بن محمد رسانده بود. [139]در روایتی دیگر، امام رضا ضمن اشاره به غالیانی چون بیان بن سمعان ، مغیرة بن سعید، ابوالخطاب و محمد بن بشیر و ادعاهای کذب ایشان درباره ائمه بیان می‏دارند که آنها به سزای عمل خویش رسیدند و خداوند حرارت آتش را به آنها چشاند، محمد بن فرات نیز فردی است که در این زمان بر[140] آن حضرت دروغ میبندد.

به نظر میرسد امام رضا نگران گسترش اندیشه های غالیانه محمد بن فرات حتی پس از مرگ او بوده است. در روایتی امام رضا به دروغ های محمد بن فرات بر خویش اشاره میکند و پس از دعای یونس بن عبدالرحمن که از خدا خواست او را از رحمت  خویش دور کند، فرمودند:  خداوند، او را از رحمت خویش دور کرد و گرمی آتش را به او چشانید ولی من، این را می‏گویم که تو، اصحاب مرا از (اندیشه های ) او بر حذر داری و آنان [141]را به لعن و بیزاری از او دعوت کنی.

همان گونه که در این روایت آمده است، حضرت رضا تلاش میکند یارانش از هم نشینی با غلات بپرهیزند، آنها را لعن کنند و از آنها بیزاری جویند. اهمیت این موضوع و سفارش های امام رضا در این رابطه به اندازه ای است که آن حضرت از شیعیان  می خواهد به هیچ عنوان با غالیان رابطه و معاشرت نداشته باشند. در یک مورد آن حضرت پس از کافر خواندن غلات و مشرک خواندن مفوضه فرمودند: هرکه با ایشان نشست و برخاست داشته باشد، بخورد و بیاشامد، ازدواج و پیوندی داشته باشد، به آنها امان دهد، احادیث آنها را تصدیق کند یا با کلمه ای یا نیم کلمه ای آنها را یاری کند از ولایت خدای عزوجل و از ولایت ما خارج [142]شده است .

در حدیث دیگری، امام رضا دوستی با غالیان را مساوی با دشمنی با اهل بیت و دشمنی نسبت به غالیان را دوستی با اهل بیت، رابطه با آنان را مساوی با قطع  رابطه با ائمه و قطع رابطه با آنان را رابطه با اهل بیت، خوبی با آنها را با بدی با اهل بیت و بدی با آنان را خوبی با اهل بیت، گرامی داشتن غلات را اهانت به اهل بیت و اهانت به غلات را گرامی داشتن اهل بیت، پذیرفتن غلات را رد اهل بیت و رد آنها را پذیرش اهل بیت، تصدیق آنها را تکذیب اهل بیت و تکذیب آنان را تصدیق اهل بیت، عطا به آنان را محروم ساختن اهل بیت و محروم ساختن ایشان را عطا به اهل بیت می‏داند و در پایان حدیث تأکید میکند [143]هیچ کس از شیعیان ما از میان آنان، دوست و یاوری نگیرد.

٤. مبارزه با افکار غالیانه

 

٤ ١. تأکید بر جنبه های بشری ائمه

 

تأکید بر جنبه های غیر بشری ائمه و به تبع آن ، عقیده به الوهیت ایشان، از عقاید رایج غالیان بوده است. امام رضا برای مبارزه با این عقیده غالیانه، علاوه بر نفی جنبه های غیر بشری ائمه، بر عبودیت و بندگی ایشان تأکید میکند. آن حضرت در سخنان خویش، ضمن انکار عقاید غالیان به توصیف صحیح خداوند میپردازد. امام رضا در رد عقیده کسانی که معتقد بودند مردم، بندگان ائمه هستند به  خویشاوندی خویش با رسول خدا سوگند یاد کرد که من هرگز چنین حدیثی به این صورت نگفته ام و از پدرانم هم چنین سخنی را نشنیده ام. [144]آن حضرت به اباصلت هروی فرمود:  [145]اگر همه بنده ما هستند، پس آنها را به چه کسی بفروشیم؟  

در این رابطه، حدیثی از ائمه صادر شده است که برخی جاهلان تصور کرده اند که مقصود ائمه این بوده که آنها خدا هستند و مردم بنده ایشان هستند. امام رضا برای رفع این توهم اشاره میکند که منظور ما این است که مردم، بندگان ما در لزوم طاعت از ما هستند و ولایت ما را در امور دینی پذیرفته اند. [146]شاید به جهت رفع این گونه توهمات بوده است که امام رضا در حدیثی به نقل از امیرالمؤمنین میفرماید: [147]ما را از مرتبه عبودیت بالاتر نبرید.  هم چنین آن حضرت در تفسیر «مغضوب علیهم » و «ضالین » میفرماید:  هر کس، علی را از عبودیت فراتر ببرد از «مغضوب علیهم » و از  [148]«ضالین » است.

در روایتی دیگر، وقتی مأمون از امام رضا میپرسد که ای ابوالحسن! به من خبر رسیده که جماعتی درباره شما، غلو و زیاده روی میکنند. امام رضا به حدیثی از رسول خدا اشاره کرد که حضرت در آن حدیث میفرماید: مرا از آن چه حق و حد من است بالاتر نبرید؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی، [149]مرا قبل از آن که رسول قرار دهد، عبد خویش قرار داد. سپس آن حضرت به آیه ٧٩ و ٨٠ سوره آل عمران اشاره کرد. [150]در ادامه امام رضا به حدیثی از امیرالمؤمنین حضرت علی اشاره میکند که حضرت فرموده است: دو گروه در مورد من هلاک میشوند. حال آن که من گناهی ندارم، دوستداری مبالغه گر و دشمنی افراطی. [151]

امام پس از نقل این دو روایت فرمود: ما اهل بیت عصمت منسوب به وحی بوده و از کسانی که درباره ما غلو میکنند و ما را از حد انسانی خود بالاتر میبرند، بیزاریم. همان طور که [152]عیسی از نصارا طبق آیه های صریح قرآن بیزاری جست. سپس آن حضرت به آیه ١١٦ سوره مائده [153]استناد کرد. [154]هم‏چنین امام رضا در حدیثی به جنبه های بشری ائمه از جمله زاد و ولد، مریضی و سلامت، خوردن و آشامیدن، داشتن بول و غائط، نکاح و خواب، اندوه و شادی، گریه و خنده، زندگی و مرگ، مدفون شدن و زیارت، حشر و نشر، سؤال و جواب اشاره [155]میکند.

با توجه به این که گاهی از امام رضا خبرهای غیبی صادر میشد، عده ای کوته فکر که صدور اخبار غیبی را فراتر از حد انسان های عادی میدانستند، تصور خدایی ائمه برای ایشان تداعی میشد. امام رضا برای رفع این توهم ، خبرهای غیبی را اطلاعات و اخباری اعلام میکند که از رسول خدا و از طریق پدرانش به ایشان رسیده است و خبرهای غیبی رسول خدا را از جانب جبرئیل و از سوی خداوند[156]معرفی میکند.

در حقیقت، بیان صفات ربوبیت از سوی امام رضا به منظور نفی این صفات از ائمه بوده است. مردی از امام رضا صفات ربوبیت را پرسید. امام در پاسخ، صفات نفی و اثبات را تذکر داد. او به امام گفت: ای فرزند رسول خدا! به همراه من کسی است که موالات شما را دارد و معتقد است که این ها همگی صفات امیرالمؤمنین حضرت علی است و او است که پروردگار عالمیان است. امام رضا وقتی این سخن را شنید در حالی که بدنش میلرزید و عرق کرده بود، فرمود: سبحان الله عما یشرکون سپس به منظور دفع توهم و روشن گری فرمود:  آیا علی نمیخورد و نمیآشامید؟ آیا او ازدواج نکرد؟ مگر او در پیشگاه خداوند، نماز نمی‏گزارد و به درگاه خداوند گریه و زاری نمیکرد؟ آیا کسی با این صفات میتواند خدا باشد؟ اگر او با این صفات خدا باشد پس همه شما هم[157] که دارای این صفاتید، خدا هستید. آن حضرت برای دفع توهم، انجام معجزه از سوی امیرالمؤمنین حضرت علی  را مشروط به اذن و قدرت الهی اعلام کرد.[158] تمامی این سخنان در راستای تأکید بر جنبه های بشری ائمه و نفی الوهیت و ربوبیت از ایشان بوده است.

٤ ٢. مبارزه با عقیده تناسخ و حلول

انتقال روح از بدنی به بدن دیگر را تناسخ میگویند. [159]امام رضا در پاسخ به مأمون که از تناسخ و قائلان به آن پرسید، اعتقاد به این باور را مساوی با کفر به خداوند و تکذیب بهشت و جهنم میداند. [160]آن حضرت ضمن کافر دانستن معتقدان به تناسخ،  آنان را از مصادیق بارز غالیان دانست و فرمود: خداوند، غلات را از رحمتش دور بدارد. کاش یهودی یا مجوسی، نصرانی، قدری، مرجئی و خوارج بودند.  امام در ادامه از هم نشینی و رفاقت با آنها نهی میکند و درخواست میکند از آنان بیزاری بجویید که خداوند از آنان بیزاری جسته است. [161]آن حضرت با این سخن، در حقیقت غالیان را از همه این گروه ها و مذاهب بدتر میداند. امام رضا در راستای مبارزه با عقیده انحرافی حلول و در پاسخ به سؤال یونس بن عبدالرحمان که در نامه ای پرسیده بود: آیا در حضرت آدم چیزی از جوهریت پروردگار بود؟ صاحب چنین اعتقادی را[162] بی‏خبر از سنت پیامبر و از زنادقه میداند.

٣ ٤. مبارزه با احادیث غلوگونه

یکی از فعالیت های غلات که از دوره امام باقر و به احتمال از زمان مغیرة بن سعید[163] آغاز شده بود، ساختن روایت های جعلی و تلاش در وارد کردن این گونه احادیث در کتاب های اصحاب ائمه بوده است. احادیث جعلی که برخی از آنها مشتمل بر غلو در فضایل بود، در زمان امام رضا در جامعه مطرح شد و سؤالاتی را در ذهن برخی از اصحاب ائمه پدید آورد. امام رضا برای روشن گری در این زمینه به ابراهیم بن ابی محمود که از حضرت در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش این گونه احادیث سؤال کرد، به تلاش مخالفان در این زمینه اشاره نمود و فرمود:  مخالفان ما، روایت هایی را در خصوص فضایل ما جعل کردند و آنها را سه قسم کردند. اخبار مشتمل بر غلو، اخبار مشتمل برتقصیر و اخبار مشتمل بر تصریح به لعن و مذمت دشمنان ما.  

حضرت در ادامه به خطر جدی این گونه احادیث اشاره کرد و فرمود: وقتی مردم اخباری را بشنوند که در باره ما غلو کرده؛ مثلا نسبت ربوبیت به ما داده، شیعیان ما را تکفیر میکنند و به آنان نسبت میدهند که به ربوبیت ما اعتقاد دارند. وقتی روایت هایی را بشنوند که مشتمل بر تقصیر است درباره ما معتقد به تقصیر میشوند (ارزش و اعتبار ما کاهش مییابد) و وقتی اخبار مشتمل بر طعن و مذمت دشمنان ما، اخباری را که در آنها به نام دشمنان ما تصریح شده باشد بشنوند، در مقابل ما را با بیان نام مورد طعن و مذمت قرار [164]میدهند.

آن حضرت برای مقابله با این دسته از احادیث جعلی و در جواب درخواست یونس بن عبدالرحمن که به عراق سفر کرده بود، کتاب های اصحاب ائمه را گرفته و از روی آنها نسخه برداری کرده بود و از حضرت میخواست که آن احادیث را بررسی کند، تعداد زیادی از آن احادیث را جعلی خواند و نسبت آنها را به امام صادق انکار کرد و با قاطعیت بر نقش ابوالخطاب در این زمینه تأکید کرد. سپس ابوالخطاب و کسانی را که با حیله گری و مخفی‏کاری، احادیث دروغ را درکتاب های اصحاب امام صادق جای می‏دهند، لعن کرد. [165]هم‏چنین، آن حضرت به ارائه معیار در این زمینه پرداخت . ایشان به یارانش سفارش کرد احادیث مخالف قرآن را به هیچ روی نپذیرند و یادآوری کرد که ما هر چه بگوییم موافق قرآن و سنت پیامبر است و از خدا و رسولش حدیث میگوییم ، وقتی با احادیث مخالف قرآن و سنت مواجه شدید،[166] آنها نپذیرید.

هم چنین حسین بن خالد یکی از یاران امام رضا نزد آن حضرت از نسبت جبر و تشبیه مردم به شیعیان شکایت کرد و علت آن را احادیثی دانست که از پدران ایشان روایت شده است. امام رضا از او پرسید:  این احادیث از ائمه بیشتر روایت شده یا از پیامبر؟  ابن خالد گفت:  حادیث پیامبر بیشترند. اما مردم میگویند که پیامبر هیچ یک از این احادیث را نگفته است، بلکه آنها را به حضرت بسته اند. امام رضا در پاسخ فرمود: باید درباره پدران من نیز همین سخن را بگویند (یعنی این احادیث را به آنان [167]بسته اند. ).

آن حضرت در راستای مبارزه با احادیث جعلی و غلوآمیز، روایتی را که محمد بن زرعه حضرمی از سماعه بن مهران از امام صادق نقل کرده بود، انکار کرد. در این روایت آمده است : همانا فرزندم (امام کاظم ) به پنج تن از پیامبران شباهت دارد. بر او حسد ورزیده می‏شود همان گونه که بر یوسف حسد ورزیدند  غایب می‏شود همان گونه که یونس غایب شد و...

امام، زرعه را دروغ گو خواند و فرمود: امام صادق این حدیث را درباره حضرت قائم فرموده است و نگفته [168]فرزندم.

پاسخ به یک پرسش

پرسشی که ممکن است در این جا طرح شود این است که چرا در دوره امام رضا، با وجود غالیان چون محمد بن بشیر و محمد بن فرات دستور صریحی درباره قتل ایشان از جانب آن حضرت صادر نشده است؟ و تنها به لعن شدید و گاه رسوا سازی و نهی از هم‏نشینی با ایشان اکتفا شده است. در حالی که در برخی از ادوار ائمه دستور قتل غلات به عنوان سخت ترین نوع مقابله با ایشان مشاهده میشود.

در پاسخ این پرسش باید گفت که شاید یک علت این امر، این باشد که در این دوره،  حکومت و قدرت در دست امام رضا نیست تا با اختیار و قدرت بتواند به راحتی دستور قتل غالیان را صادر کند. مؤید این نظریه، سؤال و جوابی است که میان عیسی جرجانی و امام صادق رد و بدل شده است. وقتی عیسی جرجانی به امام صادق از طایفه ای گفت که آن حضرت را عبادت می‏کنند و مدعی اُلوهیت ایشان هستند و عده ای هم مدعی نبوت ایشان هستند. امام گریست و فرمود: اگر خداوند به من قدرت و توانایی عطا کند که بر آنها دست پیدا کنم و خون آنها را نریزم، خداوند خون فرزندم را به دست من بریزد. [169]

این حدیث، حکایت از این دارد که اگر ائمه قدرت و حکومت را در اختیار داشتند از این شیوه در برخورد با غالیان استفاده می‏کردند. حال این سؤال مطرح است که از دوره امام جواد به بعد هم که حکومت در دست ائمه نبوده است، چرا دستور قتل وجود دارد؟ به نظر می‏رسد تا پایان دوره امام رضا هنوز تفکیک عقیدتی به طور کامل میان شیعیان و اهل سنت انجام نشده است. بنابراین شاید تا پایان دوره امام هشتم، خطر غالیان به صورت همه جانبه، متوجه شیعیان نبوده است که آنها را بدنام و منفور کند اما در ادوار بعد که مرزهای عقیدتی به طور تقریبی مجزا می‏شود، ائمه دستور قتل غالیان را صادر میکنند، تا حیثیت شیعیان محفوظ بماند.

نتیجه گیری

در دوره امامت امام رضا جریان فکری غلو که پیش از این در دوره ائمه قبلی وجود داشت، تداوم یافت . افکار غالیانه ای چون توقف در امامت امام موسی بن جعفر،  غیبت و مهدویت آن حضرت، اندیشه تفویض، تشبیه، تناسخ و حلول از جانب غلات مطرح می‏شد. در این دوره، غالیان مشهوری چون یونس بن ظبیان، محمد بن فرات و ابوسمینه در جامعه حضور داشتند و افکار انحرافی خویش را در میان مردم پراکنده می‏کردند. علاوه بر این ، جریان غالیان واقفی (بشیریه ) عقایدی چون غیبت و مهدویت امام موسی بن جعفر را طرح می‏کردند.

هم چنین شاهد جعل احادیث غالیانه از سوی برخی از غالیان هستیم. همین امر سبب شد امام رضا به طور جدی به مقابله و مبارزه با این جریان بپردازد. آن حضرت علاوه بر رسواسازی غالیان مشهور، به مقابله با افکار و اعمال غالیان می‏پرداخت و با جریان جعل احادیث غالیانه مقابله میکرد و عقاید غلوآمیزی چون توقف در امامت موسی بن جعفر، غیبت و مهدویت آن حضرت، اندیشه تفویض، تشبیه و تناسخ را به چالش میکشید.

هم چنین با برخی از غالیان واقفی مناظره می‏کرد و به منظور خنثی سازی عقاید غالیانه و جلوگیری از انتشار این عقاید، یاران خویش را از هم نشینی با غالیان و دوستی با آنها، به شدت نهی مینمود. در این دوران ، در دست نداشتن حکومت و عدم تفکیک عقیدتی میان شیعیان و اهل سنت سبب شده بود دستور صریحی از امام رضا درباره قتل غلات نداشته باشیم.

 پینوشت ها

[1] محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، بیروت: المکتبۀ الحیاة، بیتا، ج ١٠، ص ٢٦٩؛ خلیل بن احمد فراهیدی. العین، چاپ دوم، قم: دارالهجره، ١٤٠٩، ج ٤، ص ٤٤٦؛ فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین ، چاپ سوم، تهران: مرتضوی، ١٣٧٥، ج ١، ص ٣١٩؛ ابن منظور، لسان العرب، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ١٤٠٥، ج ١٥، ص ١٣١  ١٣٢.

[2] ابن منظور، همان، ج ٢٠، ص ٢٢؛ ابن درید، جمهرة اللغه، بیروت: دارالعلم للملایین ، ج ٢، ص ١٠٨١.

[3] غالی باللحم: ای اشتراه بثمن غال. زبیدی، پیشین، ج ٢٠، ص ٢٢ و اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، بیروت: دارالعلم للملایین، ج ٦، ص ٢٤٤٨؛ غالی بالشیی یعنی اشتراه بثمن غال. ابن منظور، پیشین، ج ١٥، ص ١٣١.

[4] و المغالی بالسهم الرافع یده یرید به اقصی الغایه. فراهیدی، پیشین، ج ٤، ص ٤٤٦؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغه، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ج ٨، ص ١٦٨.

[5] «و فی السهم: غلو»، حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم، ص ٦١٣؛ زبیدی، پیشین، ج ٢٠، ص ٢٣.

[6] صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، بیروت: عالم الکتب، بیتا، ج ٦، ص ٤٨؛ راغب اصفهانی، همان، ص ٦١٣.

[7] محمود بن عمر زمخشری، الفائق، بیروت: دارالکتب العلمیه، ج ٢، ص ١٧١؛ ابن منظور، پیشین ، ج ١، ص ٦٦٩؛ زبیدی، پیشین، ج ١٠، ص ٤٣٥.

[8] «ان الظاهر من کلمات القدماء انهم لم یتفقوا فی معنی الغلو بشکل خاص » جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، چاپ سوم، قم: موسسه النشر الاسلامی، ١٤١٤، ص ٩٧.

[9] «فان صحت هذه الحکایۀ فهو عنه مقصر» شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، چاپ دوم، بیروت: دارالمفید، ١٤١٤، ص ١٣٥.

[10] همان، ص ١٣٥  ١٣٦.

[11] مقصود از اهل کتاب، مسیحیان و یهودیان هستند. مسیحیان ، مسیح و یهودیان، عزیر را فرزندان خدا می‏دانستند. یهود گفتند: «عزیر پسر خداست » و نصاری گفتند: «مسیح پسر خداست ». توبه (٩)، آیه ٣٠.

[12] مائده (٥)، آیه ٧٧.

[13] نساء (٤)، آیه ١٧١.

[14] کلمه غلو و مشتقاتش در روایت های بسیار به کار رفته است و بیشتر آنها مربوط به بحث ما نیست. مثل روایت هایی که درباره غالیان و جوشش عصیر عنبی وارد شده است. بنابراین مقصود ما از واژه غلو در روایت ها، کاربرد این کلمه در مسائل دینی و اعتقادی است. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها، چاپ دوم، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، ١٣٨٨، ص ٢٧.

[15] ابوالعباس عبدالله حمیری، قرب الاسناد، قم: آل البیت، ١٤١٣، ص ١٢٩.

[16] سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چاپ دوم قم: آل علی، ١٣٨١، کلمات قصار، شماره ١٠٩، ص ٦٤٨؛ سید رضی، خصائص الائمه ، مشهد: آستان قدس رضوی، ١٤٠٦، ص٩٨؛ شیخ مفید، الامالی، قم: جامعه مدرسین، بیتا، ص ٤.

[17] محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ چهارم، بیجا: دارالکتب الاسلامیه، ١٣٦٥، ج ٢، ص ٧٥.

[18] ر. ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزد خواه ، چاپ هفتم تهران: کویر، ١٣٨٨، ص ٦٢  ٦٤؛ نعمت الله صفری فروشانی، غلو، دانشنامه امام علی، چاپ دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ١٣٨٢، ج ٣، ص ٣٨٠  ٣٨٢.

[19] ابن نوع از غلو با توحید منافات دارد و از نظر عقل و شرع باطل است. نبوت ائمه و یا هر فرد دیگری با خاتمیت منافات دارد و منجر به تکذیب پیامبر میشود که فرمود: «لا نبی بعدی» این حدیث در بسیاری از جوامع روایی آمده است. ر. ک: کلینی، پیشین، ج ٨، ص ٢٦.

[20] مثلا برترین شخصیت عالم وجود را شخصی غیر از حضرت محمد بدانیم.

[21] تفویض باعث شرک افعالی میشود.

[22] حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، چاپ دوم بیروت: دارالاضواء، ١٤٠٤، ص ٨١؛ ریاض محمد حبیب ناصری، الواقفیه ، مشهد: کنگره جهانی حضرت رضا ١٤٠٩، ج ١، ص١٨؛ م. علی بیوکارا، دو دستگی در شیعیان امام کاظم و پیدایش فرقه واقفه، ترجمه وحید صفری، نشریه علوم حدیث، شماره ٣٠، ص ١٦٧.

[23] ریاض محمد حبیب ناصری، همان، ج ١، ص ١٨.

[24] واقفیه در خصوص این که امام هفتم از دنیا رفته یا زنده است؟ و اگر از دنیا رفته چگونه بوده و اگر زنده است چگونه بوده؟ و هم چنین در مسئله امامت پس از امام هفتم، سخنان گوناگونی را اظهار داشتند. به نحوی که میتوان آنها را در پنج یا شش دسته جای داد ولی همه در مهدویت و غیبت امام هفتم و این که روزی قیام خواهد کرد و دنیا را از عدل و داد پر میکند، اتفاق دارند. حسن حسین زاده شانه چی، واقفیه، فصلنامه تاریخ اسلام، ١٣٨٤، شماره ٢٣، ص ٥٨.

[25] شریف مرتضی، الفصول المختاره، قم: کنگره شیخ مفید، ١٤١٣، ص ٣١٣؛ نوبختی، پیشین، ص ٨٠.

[26] همان ؛ همان .

[27] ر. ک: نوبختی، همان، ص ٨٠  ٨٢؛ شریف مرتضی، همان؛ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، قاهره : مکتبۀ النهضۀ المصریۀ، ١٣٦٩، ص ٢٨ به بعد.

[28] و ذهبوا الی الغلو و القول بالاباحه و دانوا بالتناسخ. شریف مرتضی، همان .

[29] محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، مشهد: دانشگاه مشهد، ١٣٤٨، ص ٤٧٨؛ نوبختی، پیشین، ص ٨٣.

[30] حسن بن یوسف حلی، خلاصۀ الاقوال، چاپ دوم، نجف: المطبعۀ الحیدریه ، ١٣٨١، ص٣٩٣؛ محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، قم: جامعه مدرسین، ١٤١٥، ص ٣٤٤؛ سید ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث ، بیجا: بینا، ج ١٦، ص ١٣٧.

[31] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال، پیشین ، ص ٣٤٢، ٤٧٧؛ حلی، همان.

[32] حضرت ضمن لعن او و دعا بر ضد او، خونش را مباح اعلام کرد. شیخ طوسی، همان، ص. 482

[33] سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق ، چاپ دوم، بیجا: علمی و فرنگی، ١٣٦٠، ص ٩١؛ شیخ طوسی، همان، ٤٧٨.

[34] همان؛ همان .

[35] شیخ طوسی، همان، ص ٤٧٧؛ نوبختی، پیشین .

[36] برخی این فرقه را ممطوره خوانده اند. این نام برگرفته از کلاب ممطوره (سگان باران خورده که معمولا بد بو میشوند یا همه چیز را نجس میکنند) است. این نام را علی بن اسماعیل میثمی در مناظره با یکی از واقفیه بر آنها نهاد و گفت: ما انتم الا کلاب ممطوره. اشعری قمی، پیشین، ص ٩٢؛ نوبختی، همان، ص ٨١.

[37] شیخ طوسی، پیشین ، ص ٤٧٨؛ نوبختی، همان ، ص ٨٣؛ اشعری قمی، همان ، ص ٩١.

[38] همان؛ همان؛ همان.

[39] همان، همان، همان.

[40] همان، همان؛ همان، ص ٩١ – ٩٢.

[41] نوبختی، همان ؛ اشعری قمی، همان، ص ٩٢.

[42] اشعری قمی، همان ، ص ٦٠.

[43] شوری (٤٢ )، آیه ٥٠.

[44] نوبختی، پیشین، ص ٨٤؛ اشعری قمی، پیشین، ص ٩٢؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ١٦، ص ١٣٨.

[45] احادیثی چون: ١- «ان رأیتم رأسی یدهده علیکم من جبل فلا تصدقوا فانی انا صاحبکم »؛ ٢- «منا ثمانیۀ محدثون سابعهم القائم »؛ ٣- «سابعکم قائمکم، الا و هو سمیّ صاحب التوراة»؛ ٤-  «اسمه حدیدة الحلاق » ٥- «سُمّیَ القائم قائما لانه یقوم بعد ما یموت » که بیشترشان به امام صادق نسبت داده میشدند.درباره این احادیث. ر. ک: نوبختی، همان، ص ٨٠؛ اشعری قمی، همان، ص ٨٠؛ شیخ حر عاملی، پشین،ج ٥، ص ١٧٢؛ شریف مرتضی، پیشین، ص ٣١٣؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ سوم ، قم: الشریف الرضی، ١٣٦٤، ج ١، ص ٣٩؛ شیخ طوسی، پیشین، ص ٤٧٥.

[46] شیخ مفید به روایتی از امام موسی کاظم اشاره میکند که آن حضرت در پاسخ به کسانی که از آن حضرت پرسیدند: آیا شما «قائم » هستید؟ فرمودند: «تمام ائمه در زمان خود قائم به امر امامت هستند». شیخ طوسی، کتاب الغیبۀ، چاپ سوم، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه، ١٤٢٥، ص ٤١.

[47] هذا الخبر و امثاله من مفتریات الواقفیۀ و قد أورد الشیخ رحمۀ الله اخبارهم فی کتاب الغیبۀ، و أجاب عنها علی أنه لو صح لأمکن وروده فی شأن الباقر الی آخر الأئمۀ. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم ١٤٠٤، ج ٤، ص ١٠٢؛ مولی صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ١٣٨٨، ج ٦، ص ٢٨٣.

[48] امام رضا به واقفیه فرمود: «فإنی لا اتقیکم فی أن أقول إنی إمام فکیف اتقیکم فی أن أدعی أنه حی لو کان حیا» شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: جهان ، ١٣٧٨، ج ٢، ص 214.

[49] صامت در برابر ناطق و به معنای ساکت است ؛ یعنی امامی که ساکت است و جانشین امام ناطق خواهد شد. وقتی از امام صادق پرسیده شد: آیا دو امام ، هم زمان در زمین میتوانند باشند. حضرت فرمود: نه مگر امام صامتی که سخن نمیگوید، محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، تهران: الاعلمی، ١٤٠٤، ص ٤٨٦.

[50] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٥٤.

[51] شیخ طوسی، کتاب الغیبۀ، پیشین، ص ٦٣  ٦٥؛ همو، اختیار معرفۀ الرجال، پیشین، ص . 467

[52] ر. ک: محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ١٣٨٢، ج ١، ص ١٨.

[53] احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، ١٤٠٧، ص ٢١٦. شیخ طوسی، علی بن حسن طاطری کوفی را به عنوان واقفی متعصب بیان میکند. ده کتاب از او نام میبرد و مینویسد: گفته شده او بیش از سی کتاب دارد. محمد بن حسن شیخ طوسی، الفهرست،  بی جا: مؤسسه نشر اسلامی، ١٤١٧، ص ١٥٦.

[54] کلینی در کتاب کافی، بابی با عنوان «أن الامام لا یغسله الا امام من الائمۀ » دارد و به سه حدیث در این رابطه اشاره میکند. کلینی، پیشین ، ج ١، ص ٣٨٤.

[55] احمد بن عمر بن حلال، همین سخن واقفیه را به عرض امام رضا رساند. کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٨٤؛ مجلسی، مرآة العقول، پیشین، ج ٤، ص ٢٥٦.

[56] نعمت الله صفری فروشانی، فرقه های درون شیعی دوران امامت امام رضا با تکیه بر فطحیه و واقفیه، نشریه طلوع، سال ٨، شماره ٢٨، ١٣٨٨، ص ١٢  ١٣.

[57] جوهری، پیشین، ج ٢، ص ١٠٩٩؛ ابن منظور، پیشین، ج ٧، ص ٢١٠.

[58] راغب اصفهانی، پیشین ، ج ٣، ص ١٠٤؛ طریحی، پیشین، ج ٤، ص ٢٢٣.

[59] امام صادق در حدیثی میفرماید: «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین » کلینی، پیشین، ج ١، ص ١٦٠؛ شیخ صدوق، التوحید، قم: جامعه مدرسین، ١٣٨٧، ص ٢٠٦.

[60] ابوالمظفر اسفراینی، التبصیر فی الدین، قاهره: المکتبۀ الازهریۀ للتراث ، ص ١٠٧؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، قم: دارالقرآن ١٤١٠، ج ٤، ص ٢١؛ اشعری قمی: پیشین، ص ٦٠  ٦١؛  ابوالحسن اشعری، پیشین، ص ١٦.

[61] سید محمد هادی گرامی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران: دانشگاه امام صادق،  ١٣٩١، ص ١٨٢.

[62] . زراره میگوید: به امام صادق گفتم: «ان رجلا من ولد عبدالله بن سبإ یقول بالتفویض فقال و ما التفویض قلت إن الله تبارک و تعالی خلق محمدا و علیا صلوات الله علیهما ففوض الیهما فخلقا رزقا و امانا و احییا» شیخ صدوق، الاعتقادات، تحقیق عصام عبدالسید، بیجا: بینا، بیتا، ص ١٠٠؛ شیخ حر عاملی، پیشین، ج ٥، ص ٣٨٥؛ مجلسی، بحارالأنوار، پیشین، ج ٢٥، ص ٣٤٣؛ همو، مرآة العقول، پیشین، ج ٣، ص ١٤٧؛ روایت دیگری وجود دارد که میگوید: به امام صادق گفته شد: ان فلانا یقول: انکم تقدرون ارزاق العباد؟ فقال : ما یقدر ارزاقنا الا الله. و لقد احتجت الی طعام لعیالی، فضاق صدری، و ابلغت بی الفکرة فی ذلک حتی احرزت قوتهم، فعندها طابت نفسی. شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال ، پیشین ، ص ٣٢٣.

[63] کشت زارهای اطراف هر شهر را سواد میگویند. احمد بن محمد بن اسحاق (ابن فقیه ) همدانی، البلدان، بیجا: بنیاد فرهنگ ایران، ١٣٤٩، ص ١٨٩.

[64] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، پیشین، ج ١، ص ٢١٥؛ مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج ٢٥، ص ١١٨.

[65] شیخ صدوق، همان، ج ٢، ص ٢٠٣؛ شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، بیروت: اعلمی، ١٤٢٥، ج ٥، ص ٣٨٠. عبدالرسول غفار، شبهه الغلو عند الشیعه، بیروت : دارالمحجۀ البیضاء، ١٤١٥، ص 71.

[66] « و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است ». نساء (٤) آیه ١٤١.

[67] شیخ صدوق، پیشین، شیخ حر عاملی، پیشین؛ عبدالرسول غفار، پیشین.

[68] شیخ طوسی، پیشین ، ص ٢٩٥؛ شیخ طوسی، التهذیب، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بیتا، ج ١، ص ٤؛ شهرستانی، الملل و النحل، پیشین، ج ١، ص ٢١٠.

[69] شیخ طوسی، پیشین ، ص ٢٩١.

[70] نوبختی، پیشین، ص ٤٢؛ اشعری، پیشین، ص ٥١.

[71] شهرستانی، پیشین، ج ١، ص ٢١٠؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، قم: موسسه نشر اسلامی، بیتا، ج ٧، ص ١٦.

[72] اشعری قمی، پیشین، ص ٥٥.

[73] و ادعی الامامه لنفسه. شهرستانی، پیشین.

[74] و کان ابوالخطاب یدعی بعد ذلک الالوهیۀ. اسفراینی، التبصیر فی الدین، پیشین، ص ١٠٦؛ کان یقول بالهیۀ جعفر الصادق ، ثم ادعی الإلهیۀ لنفسه. عبدالکریم سمعانی، الانساب ، حیدرآباد: مجلس دایرة المعارف العثمانیه، ١٣٨٢، ج ٥، ص ١٦١.

[75] شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم : جامعه مدرسین، ١٣٧٩، ص ٣٨٨؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، قاهره: دارالمعارف، ١٣٨٣، ج ١، ص ٥٠.

[76] فصلب فی کناسه الکوفه . اسفراینی، پیشین، ص ١٧٦؛ نوبختی، پیشین، ص ٧٠.

[77] منسوب به معمر بن احمر، اشعری قمی، پیشین ، ص ٥٣.

[78] پیروان عمیربن بیان عجلی حمیری. اشعری، پیشین، ص ١٢؛ شهرستانی، پیشین، ج ١،  ص ٢١٢.

[79] پیروان مفضل بن عمر جعفی جندی. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت: دارالتعارف، ١٤٢٢، ج ٢، ص ١٠٤. برخی آنان را پیروان مفضل بن عمر جعفی دانسته اند.  سامی الغریری، الجذور التاریخیه و النفسیه للغلو و الغلاة، قم: دلیل ما، ١٤٢٤، ص ١٧٧: سامی النشار، نشاة الفکر الفلسفی، بیروت: دارالفکر، ١٤٠٠، ج ٢، ص ٢٤٤.

[80] پیروان سری اقصم. نوبختی، پیشین، ص ٤٣؛ اشعری قمی، پیشین ، ص ٥٢.

[81] ر. ک: ترجمه افرادی چون هاشم بن ابی هاشم، جعفر بن واقد، ابوالغمر و حسن بن علی بن عثمان.

[82] شیخ طوسی، پیشین ، ص ٣٦٣: سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ٢١، ص ٢٧.

[83] ابن غضائری، رجال ابن غضائری، قم: دارالحدیث، ١٤٢٢، ص ١٠١؛ سید ابوالقاسم خوئی، همان.

[84] شیخ طوسی، پیشین، ص ٥٤٦؛ حلی، پیشین، ص ٤١٩؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، بیجا: دارالنعمان، بیتا، ج ٢، ص ٧٦.

[85] شیخ طوسی، پیشین، ص ٣٦٤؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ١٩، ص ٢٦٩.

[86] همان؛ همان، ج ٢١، ص ٢٠٥؛ عبدالرسول غنار، پیشین، ص ٩٣.

[87]شیخ حسن بن زین الدین، التحریر الطاووسی، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ١٤١١، ص ٦١٥؛ سید ابوالقاسم خوئی، همان، ج ٢٠، ص ١٩٣  ١٩٢.

[88] شیخ طوسی، پیشین، ص ٣٦٣  ٣٦٤؛ مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج ٢٥، ص ٢٦٤؛ سید ابوالقاسم خوئی، همان، ج ٢١، ص ٢٠٤.

[89] صفار، پیشین ، ص ٣٩٤.

[90] «کان یغلو فی القول ». شیخ طوسی، پیشین، ص ٥٥٤.

[91] «محمد بن الفرات هذا من اه الکوفه ». نویری، نهایۀ الأرب، قاهره: دارالکتب و الوثائق القومیه، ١٤٢٣، ج ٤، ص ١٥٤؛ شیخ حسن بن زین الدین، پیشین، ص ٥١٧؛ ابن داوود حلی،  رجال ابن داوود، نجف: المطبعۀ الحیدریه، بیتا، ص ٢٧٥.

[92] «و کان محمد بن فرات یدعی انه باب و انه نبی ». شیخ طوسی، پیشین، ص ٥٥٥.

[93] «و کان یشرب الخمر». شیخ طوسی، همان، ص ٥٥٤  ٥٥٥.

[94] «ما کذب علینا خطابی مثل ما کذب محمد بن الفرات ». کشی، پیشین، ص ٥٥٥.

[95] برادر هارون و از متنفذان خاندان عباسی بوده است که مدتی از طرف هارون حاکم دمشق بود. وی پس از جریان ولایت عهدی امام رضا، عباسیان که مأمون را از خلافت عزل کرده بودند در بغداد به عنوان خلیفه برگزیده شد. هر چند با آمدن مأمون به بغداد از مقامش عزل شد. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، ١٣٨٧، ج ٨، ص ٥٥٥؛ ابن العمرانی، الانباء فی تاریخ الخلفاء، قاهره : دار آفاق العربیه، ١٤٢١، ص ٩٨  ١٠٠.

[96] شیخ طوسی، پیشین، ص ٥٥٥.

[97] محمد بن حسن شیخ طوسی، الفهرست ، بیجا: مؤسسه نشر اسلامی، ١٤١٧، ص ٢٢٣؛ همو، اختیار معرفۀ الرجال، پیشین، ص ٥٤٥؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین ، ج ١٧، ص ٣١٩  -320.

[98] شیخ طوسی، الفهرست، همان، ص ٢٢٣.

[99] احمد بن محمد بن عیسی که از وی با عنوان شیخ القمیین یاد میشود از اصحاب امام رضا ، امام جواد و امام هادی بوده است. وی آثار فراوانی در حدیث از خود بر جای گذاشت. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان، ١٣٨١، ص 493.

[100] نجاشی، پیشین، ص ٣٣٢، سید ابوالقاسم خوئی، پیشین.

[101] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال، پیشین، ص ٥٤٦؛ سید ابوالقاسم خوئی، همان.

[102] این پایان نامه در مقطع کارشناسی ارشد به وسیله مظاهری ثامری ندافی نوشته شده و در دانشگاه قرآن و حدیث، با راهنمایی سید علیرضا حسینی در سال ١٣٩١ دفاع شده است.

[103] همان، ص ٢١.

[104] امام صادق میفرمود: «فإن المغیرة بن سعید لعنۀ الله دس فی کتب اصحاب أبی احادیث لم یحدث بها ابی» شیخ طوسی، پیشین، ص ٢٢٤.

[105] همان، ص ٢٢٤.

[106] کلینی، پیشین، ج ١، ص ١٨٧.

[107] علامه مجلسی در شرح این جمله می‏نویسد: «عبید لنا، ای ارقاء یجوز لنا بیعهم و نحو ذلک، او نحن الهتهم». مجلسی، مرآة العقول، پیشین، ج ٢، ص ٣٣٢.

[108] قلت له یا ابن رسول الله ما شیء یحکیه عنکم الناس قال و ما هو قلت یقولون إنکم تدعون ان الناس لکم عبید». شیخ صدوق ، پیشین ، ج ٢، ص ١٨٤.

[109] شیخ طوسی، پیشین ، ص ٤٧٧؛ نوبختی، پیشین، ص ٨٣.

[110] همان، ص ٤٧٨؛ همان، ص ٨٣ و اشعری قمی، پیشین، ص ٩١.

[111] همان؛ همان؛ همان.

[112] «و کان محمد بن بشیر یکذبه علی ابی الحسن موسی فأذاقه الله حر الحدید». شیخ طوسی، همان ، ص ٣٠٢؛ حسن بن زین الدین، التحریر الطاووسی، پیشین، ص ٥٢٤.

[113] یا امیرالمؤمنین استبقنی فانی اتخذلک اشیاء» کشی، پیشین، ص ٤٨١؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ١٦، ص ١٤٠.

[114] «فما رایت احد قتل باسوء قتلۀ من محمد بن بشیر لعنۀ الله » شیخ طوسی، همان، ص ٣٠٠؛ جمعی از نویسندگان، فی رحاب اهل البیت، چاپ دوم ، بیجا: المجمع العالمی لاهل البیت، ١٤٢٦، ج ٣٦، ص ١٨١.

[115] آیت الله خوئی ضمن اشاره به وجود نام محمد بن بشیر در سلسله برخی از روایت ها بیان میکند که این محمد بن بشیر، آن غالی ملعون نیست. سیدابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ١٦، ص 142.

[116] پیش از دوره امام رضا، امام موسی بن جعفر او را لعن کرده، از وی برائت جسته بود و نابودی او را از درگاه خداوند خواستار شده بود و تعابیر بسیار تندی بر ضد وی به کار برده بود. شیخ طوسی، پیشین، ص ٤٨٣.

[117] همان، ص ٤٥٨.

[118] کلینی، پیشین ، ج ١، ص ٣٨٠.

[119] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمۀ، چاپ دوم، تهران: اسلامیه، ١٣٩٥، ج ١، ص٣٩ - ٤٠؛ همو، عیون اخبارالرضا، پیشین، ج ١، ص ١٠٦.

[120] «و الله ذاق الموت کما اذاقه علی بن ابیطالب ». شیخ صدوق ، عیون اخبارالرضا، همان، ج ١، ص ٢٣٤.

[121] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٨٠.

[122] «قل لهم انی غسله فقلت اقول لهم انک غسله؟ قال نعم ». کلینی، پیشین، ج ١، ص ٣٨٥.

[123] «اخبار کثیره داله علی حضور الرضا عند الغسل ». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران: اسلامیه، ١٣٦٣، ج ٢٧، ص ٢٨٩.

[124] اشاره به آیه آن چه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آن چه نهی کرده خودداری نمایید. حشر (٥٩)، آیه ٧.

[125] «الله خالق کل شیء» زمر (٣٩)، آیه ٦٢.

[126] خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد میمیراند، سپس زنده میکند. آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می‏توانند انجام دهند؟ او منزه و برتر است از آن چه همتای او قرار میدهند. روم (٣٠)، آیه ٤٠.

[127] شیخ صدوق ، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٢.

[128] شیخ طوسی، پیشین، ص ٣٢٣.

[129] شیخ مفید، الاعتقادات ، پیشین، ص ١٠٠؛ در حدیثی دیگر فرمودند: «المفوضه مشرکون ». شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٣.

[130] «من زعم ان الله فوض امر الخلق و الرزق الی حججه فقد قال بالتفویض ». شیخ صدوق، پیشین ، ج ٢، ص ١٤٤؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمۀ، چاپ دوم، بیروت: دارالاضواء، ١٤٠٥، ج ٣، ص ١٠٢؛ طبرسی، الاحتجاج ، پیشین، ج ٢، ص ٤١٤.

[131] «اللهم لک الخلق و منک الرزق » شیخ مفید، پیشین ، ص ٩٩.

[132] «کذبوا علیهم غضب الله و لعنته و کفروا بتکذیبهم لنبی الله من فی اخباره بان الحسین بن علی سیقتل » شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٣.

[133] «و جمیع الائمة الأحد عشر بعد النبی قتلوا... قتل کل واحد منهم طاغوت زمانه و جری ذلک علیهم علی الحقیقة و الصحة لا کما تقوله الغلاة و المفوضة» همان، ج ١، ص ٢١٥.

[134] و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است . نساء (٤)، آیه ١٤١.

[135] شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٤.

[136] شیخ طوسی، پیشین، ص ٢٣٢  ٢٣٣.

[137] همان، ص ٢٣٣.

[138] همان، ص ٥٥٤؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ١٨، ص ١٣٥.

[139] همان، همان.

[140] شیخ طوسی، همان ، ص ٣٠٣.

[141] همان، ص ٥٥٤.

[142] شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٣: شیخ حر عاملی، پیشین، ج ٥، ص ٣٨٠.

[143] شیخ صدوق، همان، ج ١، ص ١٤٣؛ طبرسی، پیشین، ج ٢، ص ٤١٥.

[144] کلینی، پیشین، ج ١، ص ١٨٧.

[145] شیخ صدوق ، پیشین، ج ٢، ص ١٨٤.

[146] «الناس عبید لنا فی الطاعة» کلینی، پیشین، ج ١، ص ١٨٧.

[147] امام ابومحمد حسن بن علی عسکری، تفسیر المنسوب الی الامام العسکری، قم: مدرسه امام مهدی، ١٤٠٩، ص ٥٠؛ طبرسی، پیشین ، ج ٢، ص ٤٣٨.

[148] همان، همان.

[149] شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠١.

[150] ماکان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله و لکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون و لا یأمرکم أن تتخذوا الملائکة و النبیین أربابا أ یأمرکم بالکفر بعد إذ أنتم مسلمون، آل عمران (٣) آیه های ٧٩  ٨٠.

[151] شیخ صدوق، پیشین ، ج ٢، ص ٢٠١.

[152] همان.

[153] و إذ قال الله یا عیسی ابن مریم أ أنت قلت للناس اتخذونی و أمی إلهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک إنک أنت علام الغیوب، مائده (٥)، آیه ١١٦.

[154] شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠١.

[155] همان، ج ١، ص ٢١٤؛ اربلی، پیشین، ج ٢، ص ٨١٢.

[156] همان، همان.

[157] طبرسی، پیشین، ج ٢، ص ٤٣٩.

[158] همان.

[159] شهرستانی، پیشین، ج ٢، ص ٥٥.

[160] شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ٢٠٢.

[161] همان.

[162] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال، پیشین، ص ٤٩٥.

[163] مغیرة بن سعید عجلی از سرشناس ترین غالیان دوره امام باقر است. او مدعی الوهیت امام باقر و نبوت خویش شد و عقاید غالیانه دیگری را نیز مطرح کرد. پیروان او به مغیریه مشهورند. کشی، پیشین، ص ٢٢٧  ٢٢٨؛ پیشین، ج ١، ص ٢٠٩؛ نوبختی، پیشین، ص٦٣؛ اشعری قمی، پیشین، ص ٧٧.

[164] شیخ صدوق، پیشین ، ج ١، ص ٣٠٤؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامۀ، قم: بعثت، ١٤١٣، ص ٢٤.

[165] شیخ طوسی، پیشین، ص ٢٢٤.

[166] همان.

[167] شیخ صدوق، التوحید، پیشین، ص ٣٦٤؛ شیخ صدوق، پیشین، ج ٢، ص ١٣٠.

[168] شیخ صدوق، پیشین، ص ٤٧٧؛ سید ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج ٩، ص ٣١٤.

[169] حمزة بن یوسف سهمی، تاریخ جرجان، چاپ چهارم ، بیروت: عالم الکتب، ١٤٠٧، ص. 294

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان