ماهان شبکه ایرانیان

لقمان حکیم، سرآمد حکیمان

انبیای الهی و اوصیای آنان، همان کسانی هستند که به قلّه حکمت علمی، عملی و حقیقی دست یافته اند. بر این پایه، از جانب خداوند متعال، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شده اند

سرآمد حکیمان

انبیای الهی و اوصیای آنان، همان کسانی هستند که به قلّه حکمت علمی، عملی و حقیقی دست یافته اند. بر این پایه، از جانب خداوند متعال، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شده اند. در مورد لقمان، کسانی (مانند عکرمه) که وی را پیامبر می دانند، بر این باورند که مقصود از حکمتی که خداوند متعال به لقمان عنایت کرد، «نبوّت» است؛ امّا افزون بر این که دلیلی بر این مدّعا وجود ندارد.[1] سخن اهل بیت علیهم السلام برخلاف آن است. در حدیثی، امام کاظم علیه السلام، «حکمت» را در آیه «وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ؛ و به راستی، لقمان رای حکمت دادیم»[2] به «فهم و خرد (الفهم و العقل)» تفسیر نموده است.[3]

در حدیثی دیگر، امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه مذکور می فرماید: اوتِی مَعرِفَةَ إمامِ زَمانِهِ.[4] شناخت امام زمانش به وی داده شده است.

بنا بر این، حکمتی که لقمان بِدان دست یافت، حکمت حقیقی و معرفت شهودی است که مستلزم دستیابی به بالاترین درجه فهم و عقل، و معرفت انسان کامل (امام زمان) است.

زندگی نامه لقمان

لقمان حکیم، یکی از بزرگ ترین حکمای حقیقی است که قرآن کریم با تعبیر بلند و رسای: «وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ؛ به راستی، لقمان رای حکمت دادیم»، بر حکمتش گواهی داده و برخی از آموزه های حکیمانه او را برای آیندگان، روایت کرده و بدین سان، همگان را به جستجو و فرا گرفتن حکمت های او فرا خوانده است.

متأسّفانه، اطّلاع دقیقی از زندگی این حکیم فرزانه در دست نیست؛ لیکن بر پایه پژوهش نسبتا جامعی که در این باره صورت گرفته است،[5] می توان گزارش اجمالی زیرا را در این زمینه ارائه کرد.

تبار

برخی، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح»،[6]برخی وی را فرزند «باعور بن تارح»، عدّه ای وی را فرزند «باعوراء»، برخی وی را فرزند «لیان بن ناحور بن تارح»، گروهی او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخی وی را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخی او را فرزند «عنقاء بن ثیرون»، و برخی وی را فرزند «کوش بن سام بن نوح» دانسته اند.

بدیهی است که انتخاب یکی از این قول ها، نه آسان است و نه ضروری؛ ولی می توان گفت که لقمان، دارای نسب نامه معروفی نبوده است، چنان که در حدیثی از امام صادق علیه السلام اشاره شده است:

أما وَ اللّهِ ما اوتِی لُقمانُ بِحَسَبٍ و لا مالٍ و لا أهلٍ و لا بَسطٍ فی جِسمٍ و لا جَمالٍ.

به خدا سوگند، حکمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگی جسم و زیبایی اندام، به لقمان داده نشد.

نژاد و مشخّصات ظاهری

لقمان، از نژادِ سیاه بود. آنچه مسلّم است، وی از جمال ظاهری، بی بهره بوده است، چنان که در حدیثی که ملاحظه شد، به این مطلب اشاره شده است. طَبرِسی رحمه الله در مجمع البیان آورده است:

قیل للقمان: ما أقبَحَ وَجهَک! قالَ: تَعتِبُ عَلَی النَّقشِ أو عَلی فاعِلِ الناقش؟![7]

به لقمانْ گفته شد: چه صورت زشتی داری؟ گفت بر نقّاشی ایراد می گیری یا بر نقّاش؟!

امّا آنچه در برخی گزارش ها آمده که وی را «کوتاه قامتِ پهن بینی (قصیر أفطس)» یا «پهن بینی (أفطسُ الأنف)» یا «کفیده پاشنه (مشقّق القدمین)» یا «ستبر لب (غلیظُ الشَّفَتَین)» و یا «پهن پا و کژقدم و زانو به هم چسبیده (غلیظ المَشافر و مُصفَّح القَدَمَین)» خوانده اند، دلیلی قاطع ندارد.

بردگی

لقمان، برده ای حبشی بود. براساس حدیثی از امام علی علیه السلام، او نخستین برده ای بود که از رهگذار قراردادِ آزادی ای که با مولای خود بست، آزاد شد: أوَّلُ مَن کاتَبَ لُقمانُ الحَکیمُ و کانَ عَبدا حَبَشِیا.[8]

اولین برده که با مولایش قرارداد آزادی (مُکاتبه) بست، لقمان حکیم بود و او برده ای حبشی بود.

اما بر پایه گزارش ثعالبی و ابن قُتَیبه، لقمان، برده ای حبشی بود که در تملّک مردی از بنی اسرائیل قرار داشت. وی او را آزاد کرد و ثروتی هم در اختیارش گذاشت. گفته اند: لقمان، در آغاز، به قیمت سی مثقال یا سی مثقال و نیم زر فروخته شد.

تاریخ زندگی

تاریخ زندگی این حکیم الهی، به طور دقیق، مشخّص نیست. براساس به گزارش مروج الذهب، وی در سال دهم سلطنت داود علیه السلام متولّد شد و تا زمان یونس پیامبر علیه السلام، زنده بود؛ امّا برابر برخی روایات، لقمان در زمان داود علیه السلام، پیری سال خورده بوده است.[9] برخی بر این باورند که وی در فاصله میان بعثت عیسی علیه السلام و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، زندگی می کرده است.

بر پایه برخی گزارش ها، اوج شهرت لقمان، با سلطنت کیقُباد، سرسلسله کیانیان در ایران، مقارن بوده است. یک نظریه نیز وجود دارد که لقمان در حدود 554 م، متولّد شده است. بنا بر این، می توان حدس زد که از زمان زندگی لقمان تاکنون، بین دو هزار و پانصد تا سه هزار سال می گذرد و نه بیشتر.

محلّ زندگی

بر پایه برخی اسناد تاریخی، بلاد شام، محلّ زندگی و نشو و نمای لقمان بوده است.[10] برخی عقیده دارند که لقمان، اهل آسیای صغیر[11]بوده و در دهکده ای موسوم به «آموریوم» دیده به جهان گشوده است. در برخی منابع تاریخی نیز لقمان، اهل ایله[12]خوانده شده است.

بر پایه برخی روایات، لقمان، بخشی از عمر خود را در موصل، یکی از شهرهای مهمّ شمال عراق، سپری کرده است. شهر دیگری که جایگاه زندگی لقمان در آخرین سال ها و یا روزهای عمر وی شناخته می شود، شهر رَمله[13] است.

پیشه

درباره شغل لقمان نیز گزارش های گوناگونی وجود دارد. خیاطی، نجّاری، چوپانی، و هیزم کشی، پیشه هایی هستند که در نقل های مختلف به لقمان، نسبت داده شده اند. بعضی نیز وی را «نجّاد» معرّفی کرده اند، یعنی کسی که فرش و بستر و بالش می دوزد؛ امّا هیچ یک از این گزارش ها سند محکمی ندارند.

در برخی گزارش ها ذکر شده که لقمان، در جامعه بنی اسرائیل، قضاوت می کرده است؛[14] لیکن این گونه گزارش ها برخلاف روایاتی است که عدم قبول قضاوت را مبدأ حکمت لقمان می دانند.[15]

همچنین به عقیده برخی از پژوهشگران، اسناد معتبری وجود دارند که نشان می دهند لقمان، علاوه بر حکمت، دارای دانش پزشکی و فنّ بیماری شناسی و معالجه بیماران نیز بوده است.

نقش انگشتر

غزالی در إحیاء العلوم نقل کرده است که در انگشتر لقمان، این جمله منقوش بوده است:

السَّترُ لِما عاینتَ أحسَنُ مِن إذاعَةِ ما ظَنَنتَ.[16] پوشاندن آنچه دیدی بهتر است از افشای آنچه گمان داری.

شاگردان

حمد اللّه مستوفی در تاریخ گزیده، فیثاغورث (حکیم یونانی لبنانی الأصل) و جاماسب (حکیم ایران باستان) را از شاگردان لقمان حکیم دانسته است. همچنین گفته شده که انباذقلس، حکیم معروف یونانی، حکمت را در شام از لقمان فرا گرفت و به یونان برد. برخی، لقمان بن عاد را نیز که در زمان هود علیه السلام می زیسته است، از شاگردان لقمان شمرده اند.

محدّث قمی رحمه الله می گوید:

قیل: إنّ بطلیموس کان تلمیذ جالینوس، و جالینوس تلمیذ بلیناس، و بلیناس تلمیذ أرسطو، و أرسطو تلمیذ أفلاطون، و أفلاطون تلمیذ سقراط، و سقراط تلمیذ بقراط، و بقراط تلمیذ جاماسب، و جاماسب أخو کشتاسب و هو من تلامذة لقمان الحکیم، مثل فیثاغورث الحکیم المشهور.[17]

گفته شده: بطلیموس، شاگرد جالینوس و وی شاگرد بلیناس و او شاگرد ارسطو و این یکی شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخو گشتاسب و وی از شاگردان لقمان حکیم بوده است. همانند فیثاغورث، حکیم پر آوازه.

طول عمر

درباره طول عمر لقمان نیز گزارش های مختلفی وجود دارد. برخی، عمر لقمان را دویست سال دانسته اند. در گزارش دیگری، عمر لقمان، هزار سال ذکر شده است. در گلستان سعدی آمده است:

هیچ کس را از آدمیان، عمر، چون لقمان نبوده است. سه هزار سال عمر داشت. چون عمرش به آخر رسید، ملک الموت بیامد. او را دید در میان نیستان نشسته، زنبیل می بافت. ملک الموت گفت: ای لقمان! سه هزار سال عمر یا فتی. چرا خانه ای نساختی؟

گفت: ابله، کسی که او را چون تویی در پی بُوَد و او را پروای خانه ساختن باشد!

در گزارشی دیگر آمده است که لقمان حکیم، سه هزار و پانصد سال، عمر کرد.

دیگری گامی فراتر نهاده و گفته است:

لقمان فرزند خویش را از ره پند گفت: چهار هزار سال، چهار هزار پیغمبر را چاکری کردم. ...

گفتنی است که دلیل قاطعی برای اثبات هیچ یک از این گزارش ها وجود ندارد. البتّه دلیلی بر نفی آنها هم وجود ندارد؛ لیکن از مجموع آنها به ضمیمه برخی احادیث، شاید بتوان طولانی بودن عمر وی را اثبات کرد.[18]

آرامگاه

در منابع تاریخی، از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان یاد شده است. برخی از مورّخان، ایله را محلّ دفن لقمان می دانند. برخی دیگر، آرامگاه وی را در شهر رَمله می دانند. برخی سیاحان نیز در گزارش سفر خود، از زیارت قبر لقمان در شهر اسکندریه در شمال مصر خبر داده اند.

در معجم البلدان آمده است:

و فی شرقی بحیرة طبریة قبر لقمان الحکیم و ابنه، و له بالیمن قبر، و اللّه أعلم بالصحیح منهما.[19]

در شرق دریاچه طبریه [در فلسطین ]، قبر لقمان حکیم و پسرش است و برای او در یمن هم قبری هست و خداوند به درستی هر کدام، داناتر است.

پی نوشت ها

[1] ر. ک: ص 26 (آیا لقمان، پیامبر بود).

[2] لقمان: آیه 12.

[3] الکافى: ج 1 ص 16 ح 12.

[4] تفسیر القمّى: ج 2 ص 161.

[5] از جمله «لقمان حکیم و بررسى تطبیقى حکمت‏هاى او در روایات فریقین، با نگاهى به متون عهدین»، پایان‏نامه دکترى عبد اللّه موحّدى محبّ، 1381. گفتنى است در فصل یکم، بخش‏هایى از آنچه درباره زندگى‏نامه لقمان آورده‏ایم و منبع آن ذکر نشده، برگرفته از این پژوهش است.

[6] وى همان آزر، پدرْ خوانده و یا سرپرست ابراهیم خلیل علیه السلام است.

[7] مجمع البیان: ج 8 ص 496.

[8] دعائم الإسلام: ج 2 ص 309 ح 1165.

[9] در حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده که: «کان لقمان الحکیم معمّرا قبل داود علیه السلام فی أعوام کثیرة و أنّه أدرک أیّامه و کان معه یوم قتل داود؛ لقمان حکیم، پیش از داود علیه السلام، سالیان دراز، عمر کرد و زمان وى را درک کرد و روزى که داود، [جالوت را] کشت، لقمان در کنار او بود».

[10] در گذشته تاریخ، شام، نام منطقه وسیعى شامل اردن، سوریه، لبنان و فلسطین فعلى بوده است (لغت‏نامه دهخدا).

[11] آسیاى صغیر تا چند دهه پیش، به «آناتولى» معروف بود و در عرف جغرافیدانان مسلمان، به «روم» شهرت داشت (که مقصود، روم شرقى یا بیزانس است) و اکنون ترکیه نامیده مى‏شود.

[12] شهر «ایْله» در انتهاى خلیج «عَقَبَه» در کشور اردن، بر ساحل شمالى‏ترین نقطه دریاى سرخ، ساخته شده است.

[13] رَمله، نامى مشترک بین چند مکان است. [معروف‏ترین آنها] شهرى بزرگ در فلسطین قدیم بوده که آبادى‏هاى آن، خراب شده است. فاصله این شهر تا بیت المقدس، هجده روز بوده است. همچنین مکان‏هایى با همین نام: یکى در اطراف دجله مقابل کرخ بغداد، منطقه‏اى در بحرین (بخش‏هاى شمالى عربستان)، محلّه‏اى در سرخس و ... وجود داشته است (معجم البلدان: ج 3 ص 69).

[14] جامع البیان: ج 11 ص 67، الدرّ المنثور: ج 6 ص 510.

[15] ر. ک: ص 51 (نپذیرفتن داورى میان مردم).

[16] إحیاء العلوم: ج 2 ص 475.

[17] الکنى و الألقاب: ج 2 ص 74.

[18] به نظر مى‏رسد که بعضى از مورّخان، بین لقمان حکیم و لقمان بن عاد کبیر (صاحب کرکسان) فرق نگذاشته‏اند و آن دو را یکى دانسته‏اند؛ در حالى که لقمان بن عاد کبیر، در زمان هود علیه السلام و لقمان حکیم در عصر حضرت داود علیه السلام زندگى مى‏کرده است. پیامبرىِ هود علیه السلام، طبق برخى گزارش‏ها، حدود هشتصد سال پیش از بعثت داود علیه السلام است و با توجّه به جوانىِ لقمان در زمان داود علیه السلام، روشن است که این دو نمى‏توانند یکى باشند. طول عمر لقمان بن عاد، توجّه بسیارى از دانشمندان را به خود معطوف داشته است. مثلًا شیخ صدوق و شیخ مفید، نام او را در شمار مُعمَّرین، جهت اثبات طول عمر امام مهدى علیه السلام یاد کرده‏اند (ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة: ص 559، الفصول العشرة: ص 94). شاعران و داستان‏سرایان عرب نیز در این زمینه، قلم‏فرسایى کرده‏اند و از او شخصیتى افسانه‏اى ساخته‏اند، به گونه‏اى که جاحظ (م 255 ق) مى‏نویسد: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الأکبر و الأصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن؛ عرب، جایگاه لقمان بن عاد اکبر و اصغر و لقیم بن لقمان را در هوشمندى، منزلت، دانش، حکمت، ادب و بردبارى بزرگ مى‏شمارد. و این دو، البته، غیر از لقمان یاد شده در قرآن هستند (البیان و التبین: ج 1 ص 23 و 161).

[19]معجم البلدان: ج 4 ص 19.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان