سعید بینیاز – کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
وقتی شما دانشجوی روانشناسی باشید، درسی را در دانشگاه پاس میکنید با عنوان «تاریخچه و مکاتب روانشناسی». این درس با یک تاریخ عجیبوغریب شروع میشود. در تاریخ عجیب ماقبل روانشناسی علمی، شما با جادوگرها و شمنها مواجه میشوید که ادعای رواندرمانی دارند. آن طرف هم رفتارهای وحشتناکی را میبینید که با بیماران روانی صورت میگیرد. بیمارستانهایی میبینید که فقط نام بیمارستان را یدک میکشند و بیشتر زندانهای کثیف برای نگهداشتن بیمارانی است که نمیدانند با آنها چه کار کنند. روشهای عجیب و غریبی مثل سوراخکردن مغز برای بیماران روانی و یا کشتی دیوانگان را میبینید: کشتیای که دیوانگان را بر آن سوار میکردند و در دریا رها میکردند؛ تا به مرگی تلخ از جامعه جدا شوند. این سرنوشت غمانگیز را میشل فوکو در کتاب ارزندهٔ «تاریخ جنون» به تفصیل توضیح داده است. بعد کمکم صحنه روشن میشود. در ابتدا رفتار با بیماران روانی بهعنوان یک کار اخلاقی تغییر میکند. اولین قدم را درواقع اصلاحگران اخلاقی برمیدارند. بعد کمکم پای روانشناسی و رواندرمانی علمی وسط میآید و ذرهذره همهچیز تغییر میکند.
بهتبع تغییراتی که در آن سوی آبها جریان دارد، نگاه ایرانیان هم به بیماریهای روانی کمکم تغییر میکند. همین چند ماه گذشته، گزارشی از بیمارستان مشهور اعصاب و روان رازی مشهور به امینآباد منتشر شد. در این گزارش به روزگارانی اشاره شده بود که افراد نظامی بهجای روانپرستارها مواظب بیماران روانی بودهاند. خوی نظامیگری باعث میشده با بیماران مانند زندانیان برخورد شود و آنها را به غلوزنجیر ببندند. اصطلاح «دیوانهٔ زنجیری» از همین جا وارد ادبیات سخن گفتن ما شده است.
اما در نیمقرن گذشته ذرهذره نگاه به روانشناسی و رواندرمانی در ایران تغییر کرده است. تا همین ده سال پیش، مخصوصاً در شهرستانهای کوچک خیلی از مردم از ترس برچسب روانیخوردن به روانشناس مراجعه نمیکردند. امروزه باورها واقعاً تغییر کردهاند. در هر شهر با جمعیت متوسطی لااقل یک تابلوی روانشناس را در سطح شهر پیدا میکنید. مردم برای رفع مشکلاتشان با همسر یا فرزندانشان، اگر پیش روانشناس نروند، لااقل بهعنوان یک گزینه آن را میشنوند یا در ذهنشان مرور میکنند.
امسال در نهم اردیبهشت ماه، برای اولین بار مراسم روز جهانی روانشناس در ایران هم برگزار شد. این یک نشانه از همان تغییر بزرگ است. گرچه در همان مراسم هم حاشیههایی وجود داشت از جمله سخنرانی یک فرد غیرمتخصص دربارهٔ روانشناسی که واکنش چند متخصص روانشناسی را هم در پی داشت. این نشان میدهد باورهای کهنه و نو کنار هم دارند زندگی میکنند؛ اما در این زمینه باورهای نو دارند بر باورهای کهنه پیروز میشوند.
جامعهٔ روانشناسی ایران در حال حاضر که خوشبختانه پذیرش عمومی درباره مراجعه به روانشناس و مراجع وجود دارد، با چند چالش اساسی روبهروست:
- متحولکردن نظام آموزشی روانشناسی
مردم ما به روانشناس و مشاور احتیاج دارند. بله؛ اما کمیت کافی نیست. ما روانشناس و مشاور خوب میخواهیم. متأسفانه با وجود اساتید خبره و ماهر در رواندرمانی، دورههای آموزشی رسمی، روانشناس و مشاور خوب تربیت نمیکنند. بسیاری از درسها بهشدت نظری است. بسیاری از دانشگاهها با مراکز درمانی قرارداد همکاری ندارند. بسیاری از دانشجویان بدون مشاهدهٔ یک جلسهٔ رواندرمانی، روانشناس یا مشاور میشوند. مهارتها و اصول رواندرمانی بهخوبی آموخته نمیشوند. پژوهش بر مهارتهای درمانی اولویت دارند و در بسیاری از پژوهشها سمبَلکاری، جای پژوهش دقیق و علمی را گرفته است. تا نظام آموزشی روانشناسی متناسب با علم روز و البته مقتضیات بومی متحول نشود، کمیت پیشرفت میکند و کیفیت فدا میشود.
- نظارت بر روانشناسینمایی
متأسفانه شبهعلم در کشورمان جولان میدهد. بسیاری از افراد غیرروانشناس به نام روانشناسی و مشاوره سمینار برگزار میکنند. مهندسها و دیپلمههایی که با نام استاد خطاب میشوند، به نام موفقیت، دادههای اشتباه به شرکتکنندگان تلقین میکنند. متأسفانه بسیاری از این افراد از نهادهایی غیر از نظام روانشناسی و مشاوره، مجوز مبهمی به نام مؤسسهٔ فرهنگی دارند و ذیل آن هر کار غیرعلمی را به نام کار فرهنگی به مخاطبانشان میفروشند. نه صنف نظام روانشناسی آنقدر قوی شده که بتواند جلوی این فجایع را بگیرد و نه قوهقضاییه در این مسئله ورود کرده است. در این زمینه، هم به قوانین جدید احتیاج داریم و هم به جدیّت صنف روانشناسان. البته ضرر اصلی به مردم میرسد. مردمی که با اعتماد به مجوزها به این افراد مراجعه میکنند و معتاد سخنان ظاهراً انگیزهبخش، اما در پنهان اعتیادآورشان میشوند.
- بیمهٔ خدمات رواندرمانی
خدمات رواندرمانی به دلیل زمانبر بودنشان در همهٔ دنیا خدمات گرانی هستند. در ایران هم اینچنین است. در حال حاضر تعرفههای مشاوره و رواندرمانی در مراکز غیردولتی را فقط طبقهٔ متوسط به بالا میتوانند بپردازند؛ اما همهٔ اقشار جامعه به خدمات رواندرمانی احتیاج دارند. تجربه نشان داده که تأسیس مراکز دولتی ارزانقیمت، راهحل ماجرا نیست. هم کیفیت خدمات در این مراکز پایین میآید و هم فراگیری آن برای دولتها هزینهبر است. ضمن اینکه نظارت صنفی بر این مراکز هم سختتر است. چارهٔ ماجرا مثل همهٔ کشورهای پیشرفتهٔ جهان، پوشش بیمهای هر چند محدود خدمات رواندرمانی است. در کشورهای دیگر تا سقف مشخصی از جلسات رواندرمانی تحت پوشش بیمه است. این روند هم باعث میشود افراد بیشتری از خدمات رواندرمانی استفاده کنند و هم نظارت بر روانشناسی را نظاممندتر میکند. شرکتهای بیمهگر میتوانند با همکاری صنف روانشناسان، گواهیهای خاصی از شیوهٔ رواندرمانی را از روانشناسان بخواهند که در آن، روند درمان مشخص شده است.
- گسترش روانشناسی به حیطههای دیگر
شاید در حال حاضر گسترش مطلوبی حداقل در کمیت تأسیس مراکز و کلینیکهای رواندرمانی و مشاوره داشته باشیم؛ اما کار روانشناس فقط محدود به اتاق درمان نیست. صنعت ما به روانشناسی احتیاج دارد. روانشناسان صنعتی و سازمانی میتوانند در بخش منابع انسانی صنایع بسیار مؤثر باشند. در این زمینه راه درازی در پیش داریم. صنایع محدودی در ایران این ظرفیت را شناختهاند و از آن کمک میگیرند، درصورتیکه ما فارغالتحصیلان زیادی در رشتهٔ روانشناسی صنعتی و سازمانی داریم. مدارس ما به روانشناس احتیاج دارند. آنها میتوانند به کادر مدرسه کمک کنند تا آموزش را بهینه کنند، مهارتهای زندگی را آموزش دهند، پروندهٔ سلامت روان برای دانشآموزان تشکیل دهند و از فجایعی مثل خودکشی دانشآموزان جلوگیری کنند. در این مورد نمای مدارس ما چیز دیگری میگویند و نتایج چیز دیگری. ظاهراً در بسیاری از مدارس مشاور وجود دارد؛ اما متأسفانه کار این مشاوران به مشاورهٔ تحصیلی محدود شده است. بسیاری از این مشاوران، روانشناسی یا مشاوره نخواندهاند و البته بسیاری از مدارس ما، مخصوصاً مدارس ابتدایی که از همه بیشتر به روانشناس احتیاج دارند، روانشناس استخدام نکردهاند.