بر اساس تئوری که در سال 2010 مطرح شد مردم در رویارویی با اتفاقی‌ بد به دنبال شناسایی کنشگر و گیرنده خواهند بود. به بیانی‌ دیگر اگر فردی را در حال رنج ببینند او را به عنوان قربانی در نظر خواهند گرفت و در نتیجه تصور می‌‌کنند حتما فردی باعث این رنج شده است و او را به عنوان مقصر خواهند شناخت.

در تحقیقی درباره این تئوری قابلیت‌های ذهنی‌ افراد در دو بخش دسته بندی شدند، بخش اول "تجربه" نام گرفت و قابلیت حس کردن را شامل می‌‌شود؛ احساساتی‌ مثل گرسنگی، درد، شرم و خوشحالی‌. بخش دوم "واسطه" نام گرفت و قابلیت برنامه‌ریزی و مسولیت پذیری را شامل می‌‌شود. ذهن انسان‌ها همیشه در برخورد با افراد آسیب دیده به دنبال واسطه و مسبب آسیب می‌‌گردند.

در حین قضاوت، کسانی‌ مستحق مجازات شناخته می‌‌شوند که از قابلیت واسطه بودن خود استفاده کرده‌اند و زمانی‌ که افراد نمی‌‌توانند عامل واسطه را پیدا کنند، رنج و درد را به قضا و قدر مربوط می‌‌کنند.

در مورد افرادی که قبلا به عنوان قربانی  یا مقصر در ذهن انسان شناخته شده‌اند سخت خواهد بود تغییر نقش دهند و بیشتر به عنوان همان نقش اولیه در نظر گرفته می‌‌شوند. از لحاظ تکاملی نیز افرادی که قابلیت شناسایی عنصر واسطه را داشتند دارای احتمال بقای بیشتری بوده‌اند.

در مطالعه‌ای که بر روی افرادی که به قضا و قدر اعتقاد ندارند انجام شد به این نتیجه رسیدند که این افراد به روح، بشقاب پرنده و تئوری‌های توطئه باور بیشتری داشته‌اند. این موضوع ناشی‌ از جستجوی بشر برای مانع در زندگی‌ است و برخی‌ افراد این معنی‌ را در بشقاب پرنده‌ها و موجودات فضایی می‌‌یابند.

بنابر این دلیل اینکه افراد همیشه به دنبال سرزنش دیگران هستند این است که برای هر اتفاقی دنبال عامل می‌‌گردند و افراد با اعتقاد مختلف عامل کنشگر را به اشکال مختلف شناسایی خواهند کرد.