با مراجعه به آیات و روایات می توان وظایف مردم یک جامعه را در قبال رهبر خویش بررسی نمود. در مراجعه به متون دینی این وظیفه حول دو محور نظارت و اطاعت قابل تبیین می باشد، بدیهی است عمل به تعهدات منعقده بین حاکم و مردم، حفظ وحدت و... از جمله مصادیقی است که در ذیل دو محور فوق قرار می گیرند، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پس از قبول مقام رسمی خلافت با پرداختن به تبیین حقوق متقابل حاکم و ملت، وظیفه مردم را در قبال حاکم در دو محور فوق خلاصه می نمایند: «..ای مردم حق من بر شما وفای به بیعتی است که با من بسته اید و نیز نصیحت نمودن من در حضور و غیاب. »[1] نظارت بر حاکم در قالب امر به معروف و نهی از منکر از اصولی است که در قانون اساسی ما به عنوان بخشی از حقوق متقابل دولت و ملت مورد توجه قرار گرفته است. [2] بر این اساس و با توجه به دستوارالعمل مولا علی ـ علیه السّلام ـ به راحتی می توانیم وظیفه خود را در مقابل مقام معظم رهبری تبیین نماییم. مهم ترین تعهد و پیمانی که در جمهوری اسلامی میان حاکم اسلامی با مردم بسته شده، عهدی است که در قالب قانون اساسی منعقد و به تصویب عمومی رسیده است، این قانون خود جامع نکاتی است که وظایف متقابل دولت و ملت را به روشنی تبیین نموده است. طبعاً التزام و پیروی از قانون اساسی به عنوان یک پیمان و تعهد عمومی، مهم ترین وظیفه ای است که مردم در برابر حاکم اسلامی بر عهده خواهند داشت. که در ادامه این بحث به توضیح بیشتر این مسئله بر اساس دو محور طرح شده خواهیم پرداخت:
1.نظارت بر حاکم اسلامی:
اهمیت نقش حاکمیت در صلاح یا تباهی اجتماع تاحدی است که مسئله نظارت بر حاکم و حکومت در متون دینی جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده و به طور خاص مدنظر قرار گرفته است. به طور کلی قرآن کریم به مقتضای ادله امر به معروف و نهی از منکر وظیفه مسلمانان را در خصوص نظارت بر عملکرد دیگران و نهی آنان از انحرافات اجتماعی و نیز توصیه به رفتاری مطابق با معیارهای دینی و اخلاقی مشخص نموده است.[3] قهراً حاکم اسلامی نیز به عنوان فردی از مسلمانان از این قاعده مستثنی نبوده و عملکرد وی نیز می بایست تحت نظارت جامعه اسلامی قرار گیرد. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در سخنان خویش نظارت و نصیحت نسبت به حاکم را جزء وظیفه دینی همه امت اسلامی دانسته و آن را در راستای حقوق متقابل دولت و ملت تبیین می نمایند: «ای مردم برای من بر شما حقی است و برای شما نیز بر من حقی... اما حق من بر شما وفای به بیعتی که با من بسته اید و نیز نصیحت نمودن در حضور و غیاب است.»[4] و نیز ایشان در جای دیگر این حق متقابل را به بزرگترین حقی توصیف می نمایند که خداوند بر آحاد جامعه فرض نموده است: «بزرگ ترین حقی که خداوند معین کرده، حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار است که آن را واجب نموده و حق هر یک را بر عهده دیگری نهاده است،»[5] حضرت امام (ره) به عنوان بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی همواره بر اهمیت اصل نظارت تأکید داشته و نه تنها هیچ گاه خود را از این قاعده مستثنی نمی دانستند که آن را به عنوان وظیفه ملت توصیف می کردند: «همه ملت موظف اند بر امور نظارت کنند اگر من یک پایم را کج گذاشتم ملت موظف است که بگوید مسئله، مسئله مهمی است، همه ملت موظفند به این که نظارت داشته باشند، توجه داشته باشند که مبادا من یک وقت یک کلمه برخلاف مقررات اسلام بگویم، اعتراض کنند، بنویسند، بگویند....»[6]
2.اطاعت از حاکم اسلامی:
به طور کلی از دیدگاه عقل و منطق، هیچ حکومتی بدون وجود اطاعت از حاکم آن حکومت قوام نمی یابد، حال اگر آن حاکم برخوردار از خصائص و ویژگی های لازم برای حاکمیت از دیدگاه اسلام نیز باشد، علاوه بر دلیل عقلی مبنی بر ضرورت اطاعت، نصوص دینی و روایی (ادله نقلی) نیز مؤید آن ضرورت خواهد بود، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پس از آن که مالک اشتر را به مصر فرستاد و آداب کشورداری و وظایف او را به عنوان یک والی اسلامی معین نمود، نامه جداگانه ای نیز برای مردم مصر ارسال داشت و وظایف آنان را در قبال رهبرشان مشخص ساخت، ایشان در این نامه ضمن اشاره به وضعیت خاص آن زمان و وجود تهدیدات گوناگون نسبت به حکومت اسلامی و درگیری در جبهه حق و باطل ـ که البته به نوعی شبیه به وضعیت کنونی جامعه ما نیز هست ـ مردم را به لزوم هوشیاری در مقابل کید دشمنان و حمایت از حاکم خود فراخواندند.[7] همچنین امام باقر ـ علیه السّلام ـ در حدیثی، کلید و باب وصول به رضایت پروردگار را در گرو اطاعت از امام و پیشوای جامعه دانسته اند.[8] و امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز می فرمایند: «سرپرستی افراد عادل که خداوند به ولایت ایشان و قبول سرپرستی و کارگزاری برای آنان، امر نموده، یک فریضه الهی است، اطاعت از ایشان واجب است و هرگاه به کسی فرمانی دهند وی مختار به سرپیچی نیست.»[9]
3.حفظ وحدت ملی:
آسیب رسانی به پیکره وحدت جامعه اسلامی و تفرقه اندازی، در شمار مذموم ترین حرکاتی است که در سطح اجتماع امکان وقوع می یابد. از دیدگاه بزرگان، ملتی پیروز و موفق خواهد بود که نخست حق را بشناسد و به آن ملتزم گردد و در مرحله بعد با حفظ انسجام، اتحاد و هماهنگی در پاسداری از حق، از اختلاف و منازعه دوری نماید.[10] لکن باید توجه داشت منظور از حفظ وحدت ملی الزاماً به معنای انکار اختلاف فکری و نظری یا حتی ابراز مخالفت های سیاسی نیست بلکه مراد آن است که در مقام عمل و رفتار جمعی، شهروندان یک جامعه اسلامی خود را موظف بدانند از تفرقه افکنی و جداسازی صفوف پرهیز کنند. جامعه ایده آل جامعه ای است که افراد آن ضمن برخورداری از آزادی اندیشه و بیان در چارچوب قانون، به اعتراض و انتقادات سازنده و خیرخواهانه روی آورند. اما در عمل جمعی به منظور حفظ انسجام ملی و پرهیز از تفرقه افکنی، از یک طریق ثابت پیروی کنند، در جامعه متفرق و گسسته که هر گوشه آن تظاهری از خود بروز می دهد. هرج و مرج و بی نظمی گریبان گیر امور شده و ساماندهی وضعیت اجتماع ناممکن می گردد. از این روست که در سیره به جای مانده از معصومین ـ علیهم السّلام ـ همواره بر حفظ وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی توصیه شده است.[11] بنابراین می توان گفت که وحدت به معنای کنار گذاشتن عقاید سیاسی مختلف و هم اندیشی عمومی نیست و حتی به معنای ممانعت از فعالیت های سیاسی افراد و گروه های مختلف نیز نمی باشد. بلکه مذموم آن است که گروهی با تهمت و برچسب زدن به گروه های رقیب درصدد تخریب و خارج ساختن آنان برآمده و صحنه سیاسی جامعه، به صحنه درگیری و اختلاف و جنگ تبلیغاتی علیه یکدیگر مبدل گردد. در حالی که شایسته است گروه های مختلف ضمن حفظ موجودیت خویش از خط مشی کلی که توسط رهبری جامعه ترسیم می گردد پیروی کنند، قریب به این مضمون در یکی از سخنان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است: «در تعصبی که دارنده آن گناهکار شمرده می شود، بدین معناست که شخص، افراد بدِ گروهِ خود را از افراد خوب گروه دیگر که رقیب او به شمار می آیند برتر بیند. تعصب این نیست که شخص گروه خود را دوست داشته و به آن گرایش داشته باشد. بلکه آن است که گروه خود را در ارتکاب به ظلم و ستم یاری کند،»[12] بنابراین اعتقاد ما این است که می توان جامعه ای با افکار، اندیشه ها و سلایق متفاوت و در عین حال فعال و سرزنده و هماهنگ داشت که تمامی گروه ها و آحاد این جامعه ضمن اطاعت توأم با نظارت و خیرخواهی از رهبر خویش، و با اهتمام به حفظ وحدت ملی، در جهت پیشبرد و اعتلای نظام اسلامی بکوشند.
پی نوشت ها
[1] فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 114.
[2] قانون اساسی، اصل 8.
[3] توبه:71 و 112 و آل عمران:104.
[4] همان، نهج البلاغه، ص 114.
[5] همان، خطبه 216
[6] صحیفه امام، ج 8، ص 5 و 6
[7] نهجالبلاغه، نامه 62.
[8] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 19
[9] دعائم الاسلام، ج 2، ص 572
[10] جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، انتشارات اسراء، 1378، ص 81
[11] کنزالعمال، ج 1، ص 406، حدیث 1030 و 1032، فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 392 ـ 558
[12] بحارالانوار، ج 85، ص 96