خبرگزاری مهر-گروه هنر-زهرا منصوری: فیلم سینمایی «ائو» به کارگردانی اصغر یوسفی نژاد روایتگر قصه دختری به نام سایه است که به خاطر ازدواج از 6 سال پیش ارتباطش با خانواده قطع شده است و زمانی به خانه پدری میرسد که ماموران دانشگاه علوم پزشکی، جسد پدرش را بر اساس وصیت او به اتاق تشریح منتقل میکنند اما او نمیتواند با این وصیت نامتعارف کنار بیاید.
این فیلم هم اکنون در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است به همین منظور گفتگویی با اصغر یوسفی نژاد نویسنده و کارگردان این اثر داشتیم.
او در بخش نخست گفتگویش گفت که «موضوع این اثر سال ها دغدغه فکری من بود و می خواستم درباره آدم های این زمانه و کسانی فیلم بسازم که خیلی شبیه خودشان نیستند و شرایط باعث شده است از خود فاصله بگیرند زیرا حس می کردم که این موضوع یک درد مشترک است. اصلا شاید از ابتدای خلقت فاصله گرفتن از اصل وجود داشته است چرا که در هر جامعه ای نمود دارد برهمین اساس این دور شدنِ لحظه به لحظه به بهانه های مختلف، موضوع جالبی برای من بود و دنبال قصه ای بودم که این را بگویم و این قصه کم کم با تصویر یک جسد و افراد دور و بر او شکل گرفت اما رفته رفته جسد موضوعیت خود را از دست داد و به وصیت او رسیدیم که خواسته بود او را تشریح کنند. من حس کردم این موضوع حرف دل آدم های قصه من است که از منِ فیلمنامه نویس می خواهند آنها را تشریح و خود واقعی شان را پیدا کنم.»
وی در بخش پایانی این گفتگو از دلایل به کارگیری موقعیت های طنز در فیلم «ائو» گفت. شرح بیشتر این مصاحبه را در زیر بخوانید:
* آقای یوسفی نژاد شما در این فیلم پلان های طولانی دارید؛ پلان هایی که ممکن است خارج از حوصله مخاطب باشد. ضرورت به کارگیری این پلان های بلند چه بود؟
- به طور کلی دکوپاژ من براساس آن چیزی بود که جلوی دوربین اتفاق می افتاد البته دکوپاژ هم متاثر از فیلمنامه بود برهمین اساس یک جاهایی احساس می کردم که تداوم حسی به کیفیت بازی ها کمک زیادی می کند و باتوجه به اینکه در «ائو» داستان پشت سرهم و در یک فضا رخ می داد این امکان به من داده شد که از این تمهید سینمایی استفاده کنم.
همچنین احساس کردم یک جاهایی به ویژه وقتی داستان خیلی ملتهب است بریدن احساس بازیگر باعث می شود یک دستی فیلمنامه به هم خورده و حس درستی به تماشاگر القا نشود. یک جاهایی احساس می کردم با این شیوه بازیگرها می توانند آرام بگیرند، ساکت شوند، شمرده شمرده صحبت کنند و حس هایشان را به چهره شان بیاورند به همین دلیل اگر یک بار «ائو» را از این منظر ببینید، متوجه می شید که در کدام سکانس ها و کدام حالت ها من اجازه داده ام که دوربین پیش برود و کجاها برش را انجام داده ام.
*در فیلم «ائو» همه به دنبال منافع شخصی خود هستند و حتی یک اتفاق بزرگ مثل مرگ هم آنها را از رفتن به سمت منافعشان باز نمی دارد. کمی درباره این مساله توضیح دهید.
- بله واقعیت تلخ زندگی همین است. آن چیزی که همیشه در ذهن من شکل گرفته این بوده که وقتی برای تشییع یک نفر می رویم، می بینیم در آن لحظه همه از اینکه یک نفر دیگر جان ندارد، متاثر هستند. در آن محفل مدام از این موضوع صحبت می شود که در شب اول قبر چه اتفاقاتی می افتد و به طور کلی همه تحت تاثیر این فضا هستند اما دقیقا در همان لحظه وقتی تلفن شخصی زنگ می زند و یک موضوع دیگر پیش می آید، دیگر این فضای حزن انگیز از بین می رود. البته این موضوع درباره آدم هایی است که به متوفی تعلق خاطر دارند در حالی که در «ائو» بستگان متوفی حتی به او تعلق خاطر هم ندارند از همین رو واقعیت تلخ قصه من این بود که این آدم ها دلبستگی به این فرد ندارند. اگر در سطح کلان هم به جامعه نگاه کنیم متوجه همین امر می شویم و آدم هایی را می بینیم که به عزیزانشان چندان تعلق خاطر ندارند.
ممکن است برخی بگویند فیلم تو سیاه است اما خودم اینگونه فکر نمی کنم چون ذات عزاداری همین است، منتها من فکر می کنم متهمان واقعی، خالقان سیاهی ها هستند نه تصویرکنندگان سیاهی ها. سوال من این است که آیا در جامعه ای که در آن زندگی می کنیم سیاهی وجود ندارد؟ چرا به کسانی که این واقعیت ها را نشان می دهند، سیاه نما گفته می شود؟ باید بپذیریم که سیاهی خود به خود به وجود نمی آید و هرکدام از آنها عاملی سهوی یا عمدی دارند. موضوع بدتر این است کسانی که برای رفع این سیاهی ها مسئولیت دارند به جای حل مساله صورت مساله را پاک می کنند. سوال این است که چرا افراد وقتی می خواهند مسئولیتی را به عهده بگیرند مدام از وجود این سیاهی ها حرف می زنند و شعار می دهند که آنها را رفع می کنند اما وقتی مسایل توسط آنها رفع نمی شود، می گویند عده ای دیگر سیاه نمایی کرده اند؟
وظیفه فیلمساز این است که ذره بینی دستش بگیرد و آن مسایلی را که عموم ابزار دیدن آن را ندارند، نشان دهد و فکر می کنم مسئولان نظام علمی، اجتماعی و سیاسی باید از نشان دادن این موارد تشکر کنند نه اینکه بگویند این ها را نشان ندهید چون وجود ندارد. آیا با نشان ندادن این موارد جامعه می پذیرد که مشکلاتی ندارد؟ بنابراین من به طرح این مسایل به شکل وظیفه نگاه می کنم البته در عین حال از افرادی که از نشان دادن این سیاهی ها سوءاستفاده می کنند، بدم می آید. به اعتقاد من باید صادقانه با خوبی ها و بدی ها برخورد کرد. من می دانم که برخی از این سیاهی ها به عنوان ابزار ترقی خود استفاده می کنند اما حنای این افراد رنگی ندارد و فورا مشخص می شود که چه کاره هستند.
*فیلم شما موضوع تلخی دارد و در عین حال تصاویر آن سیاه است فکر نمی کنید بهتر بود در فیلمبرداری و نورپردازی سبک دیگری را انتخاب می کردید؟
- بله قبول دارم ولی این قضیه ربطی به ضعف فیلمبرداری ندارد اتفاقا کاری که آقای مهرافروز مدیر فیلمبرداری «ائو» کرد دقیقا مخالف سلیقه شخصی خودش بود زیرا او به شدت در نورپردازی مهارت و به آن تاکید دارد اما من به او گفتم بهتر است چنین فضایی ایجاد شود؛ فضایی که نشانگر وجود یک سوگواری است و آدم هایی را به تصویر می کشد که متاثر از آن فضا، لباس سیاه پوشیده اند. البته بافت خانه هم به گونه ای بود که حتی با نور هم نمی شد آنجا را شاداب نشان داد چون این خانه متعلق به یک طبقه اجتماعی پایین بود که ما تعمدا آن را انتخاب کرده بودیم به همین دلیل ما تلاش می کردیم به فضا وفادار باشیم.
من از آقای مهرافروز خواستم که روال معمول کار خود را فراموش کند و طبق آنچه که من می خواهم پیش برود و او هم پذیرفت. البته وقتی در موزه سینما به تماشای این اثر نشستیم او از ماحصل کار چندان راضی نبود چون تصاویر کمی سیاه شده بودند. البته پخش کنندگان خارجی هم همین موضوع را عنوان می کردند و می گفتند که کاش فضا یک مقدار روشن بود زیرا ظاهرا با طبع تماشاگران خارجی هم چندان سنخیت نداشت؛ گویا تصور ما مبنی بر اینکه آن طرفی ها سیاهی ها را دوست دارند، اشتباه است.
*هرچند «ائو» موقعیت های طنزی دارد اما این موقعیت ها کنترل شده هستند ضمن اینکه اصلا ریتم را از دست نمی دهید.
- در نوع سینمایی که من کار می کنم همه چیز باید روی کاغذ تمام شود و اصلا این شعار من است که تکلیف همه چیز باید روی کاغذ مشخص می شود بنابراین ریتم ما متاثر از فیلمنامه است.
من سعی می کنم فیلمنامه را به گونه ای آماده کنم که ریتم و لحن آن روی کاغذ مشخص باشد. موقعیت های طنز هم ممکن است در چنین فیلم هایی خطرناک باشد کما اینکه در تمرین ها متوجه شدم بچه ها خیلی جذب این نکات طنز شده اند به طوری که قدرت بداهه پردازی آنها گل می کرد و فیلم می توانست به یک اثر کمدی تبدیل شود. آنچه که «ائو» را از این خطر دور کرد این بود که من طنزهای موجود در این فیلم را از طنز واقعی زندگی گرفتم نه طنزی که از اغراق در واقعیت ها به وجود می آید. این کار را کردم تا فیلم دوگانه نباشد و در عین حال تلطیف شود زیرا برایم مهم بود که از کمپرس فضا به واسطه طنز کم کنم.
*موفقیت فیلم شما می تواند انرژی مضاعفی را به فیلمسازانی که در خارج از تهران زندگی می کنند، بدهد تا بیشتر تشویق به این امر شوند و از این جهت اتفاق خوبی در سینما رخ داد.
- تمام تجاربی که از ابتدای ورود فیلم به جشنواره ها و اکران کسب کردم باعث شد که متوجه شوم باید از فیلم بعدی مقداری بیشتر به بحث اکران توجه کنم چون اساسا خودم را آدمی نمی دانم که به مخاطب محدود فکر کنم یعنی مخاطب محدود برای من فضیلت نیست ولی کیفیت مخاطب برایم مهمتر است و دوست دارم مخاطبانم با فیلم ارتباط برقرار کنند از همین رو یکی از تفاوت هایی که فیلم بعدی من خواهد داشت این است که به بحث اکران بها می دهم. درباره فیلم «ائو» همین تصمیم درست بود و فکر می کنم برنامه ای که دوستان برای اکران طراحی کردند خیلی بهتر از آن چیزی است که من پیشنهاد دادم ولی برای فیلم بعدی حتما اکران جزو فکرهای اساسی من خواهد بود.