این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه با بیان اینکه فکر نمیکند تفاوت عمدهای میان استقبال از آثار ترجمه و تألیف وجود داشته باشد، اظهار کرد: اگر مخاطبان ایرانی حتی از آثار ترجمه استقبال کنند، به نظرم اتفاق فرخندهای است و باید آن را به فال نیک بگیریم و به قول قدیمیها کلاهمان را هوا بیاندازیم. اما فکر نمیکنم این استقبالی که شما میگویید از آثار ترجمه وجود داشته باشد؛ اگر هم باشد، نهایتا 20 نسخه است و اینطور نیست که مخاطبان برای یک کتاب ترجمه صف بکشند. فاصله نجومی میان استقبال از آثار ترجمه با آثار تألیفی وجود ندارد، زیرا کل فرهنگ کتابخوانی ما به سمت قهقهرا رفته است.
او دلیل استقبال نسبی از آثار ترجمه نسبت به تألیف را، اینگونه بیان کرد: ما سالهاست که در تولیدات داخلی خود دچار کاهلی شدهایم. ارتباط بین مخاطبان و ادبیات به دلیل حکمفرمایی کاهلی، روز به روز کمتر شده است. این خطر وجود دارد که مخاطب ایرانی فرهنگ مکتوب را ببوسند و کنار بگذارند.
«آبادیان» درباره دلیل کاهلی نویسندگان ایرانی نیز اظهار کرد: به نظرم این موضوع به خاطر این است که نویسندههای ما بُنمایه اصلی تفکر برای امر نوشتن را ندارند. ما دچار تکرار شدهایم. این تکرار به قدری تکرار شده که خواننده از آثار ایرانی دلزده شده است. دستاندرکاران حوزه ادبیات باید به خودشان زحمت بیشتری بدهند.
او افزود: تولید هر کالای فرهنگی در هر زمینهای نیاز به یک آسیب شناسی و نیازسنجی جامعه دارد. در حوزه ادبیات این نیازسنجی وجود ندارد و بازار کتاب از کتابهای بُنجل پر شده است. ممکن است کارهای ارزشمندی که نیاز جامعه در آن منعکس شده باشد در بین این آثار وجود داشته باشد، اما به قدری بازار از کتابهای بنجل پر شده است که این کتابها دیده نمیشود.
آبادیان با اشاره به فعالیت خود در راهاندازی چند جایزه ادبی اظهار کرد: یکی از ضربههای اساسی که پیکر ادبیات ما را نحیف کرده، برخی از جوایز است که متاسفانه ما از آنها به عنوان جایزه ادبی یاد میکنیم. در دورهای اگر کتابی را به عنوان برنده یک جایزه ادبی اعلام میکردیم، اعتماد مردم به داوران جوایز به قدری بود که همان کتاب در عرض یکی دو هفته به چاپ پنجم و یا ششم میرسید، شما احساس میکردید در حوزه ادبیات یک کار مثبت انجام داده و جرقهای را ایجاد کردهاید، اما دیگر اینگونه نیست.
او خاطرنشان کرد: جوایز ادبی ما دچار باندبازی و انحراف شدهاند. این جوایز اصل ادبیات را فراموش کرده و در یک مرحله مشکوک افتادهاند که از هر طرف به آن نگاه میکنیم، به نفع ادبیات و فرهنگ کتابخوانی نیست. به هر حال افرادی در جامعه هستند که به صورت حرفهای کتاب میخوانند، ما نمیتوانیم با انتخابهای نادرست به شعور آنها توهین کنیم. اگر به عنوان نویسنده و یا داوران جوایز نتوانیم پیشاپیش مخاطبان حرکت کنیم، مثل حالا قافیه را باختهایم.
این نویسنده ادامه داد: من فکر میکنم اعتماد از دست رفته مخاطبان با همت نویسندهها و همچنین سکوت چند ساله کسانی که ادعای راهاندازی جوایز ادبی را دارند، به جامعه برمیگردد. اگر این کار را نکنیم، ضرر خواهیم کرد که دامنه آن گستردهتر از وضعیت افتضاحی میشود که الان دچار آن هستیم.
او درباره تاثیر رسانهها بر استقبال مخاطبان از آثار ترجمه نیز عنوان کرد: رسانههای مکتوب به خاطر نزدیک نبودن به بدنه جامعه نمیتوانند عکس العملی را که باید، ایجاد کنند. بخش قابل توجهی از افت فرهنگ کتابخوانی علاوه بر کاهلی نویسندهها و برگزاری جوایز ضعیف زیر سر گردانندگان رسانههاست. رسانهها به عنوان وجدان بیدار جامعه باید عرض اندام کنند اما چند سالی است که رسانهها نتوانستند رسالتی را که بر عهده دارند به خوبی انجام دهند.
آبادیان تاکید کرد: رسانهها نیز در ریزش مخاطبان کتاب دستِکمی از فعالان حوزه فرهنگ مکتوب ندارند. رسانههایی که ادعای اطلاع رسانی در حوزه کتاب را دارند در لابهلای اخبارشان ذهنیتی را به وجود میآورند که نه تنها مخاطب را جلب نمیکند بلکه روز به روز مخاطبان را کم و کمتر میکند. رسانهها نیز بدون نیازسنجی و در نظر گرفتن عرضه و تقاضا فعالیت میکنند. فعالیت رسانهها مانند پژواکی است که در کوه میپیچد. زمانی که در کوه صدا میزنید صدا به سمت خودتان بر میگردد و هیچ کس دیگری از آن مطلع نمیشود.
او خاطرنشان کرد: اگر مخاطب ایرانی ، کتاب ترجمه بخواند من به عنوان یک نویسنده و فعال فرهنگی شادی میکنم و هورا میکشم زیرا فکر میکنم فرهنگ مکتوب ما زنده است و هنوز نفس میکشد اما گمان میکنم استقبال از کتابهای ترجمه دستِکمی از کتابهای تالیفی نداشته باشد.