چکیده
رویارویی و مواجهه اسلام و مدرنیته در اندیشه اندیشمندان اسلامی اشکال متفاوتی به خود گرفته است.دراین میان فهم سید جمال الدین اسد ابادی از مدرنیته و اسلام، اغاز راهی است که تلفیق و سازگاری این دو عرصه-یعنی اسلام و مدرنیته-را راه حل معضل عقب ماندگی و مسئله امپریالیسم در کشورهای اسلامی می داند.سید جمال الدین اسد ابادی بر این اعتقاد بود که راه برون رفت از واپس ماندگی و مقابله با امپریالیسم ،با ز تفسیر ایین اسلامی است که در درون گفتمان مدرنیته صورت می گیرد.در واقع سید جمال الدین ابتدا میان مدرنیته و غرب جدایی می افکند و سپس مدرنیته غیر غربی را می جوید.بنابراین، باز تفسیر آیین اسلامی در اندیشه سید جمال الدین به بازسازی هویتی مدرن، منتها غیر غربی می انجامد.و این گونه، مدرنیسم اسلامی به مثابه هویتی متمایز و مستقل از هویت غربی، پاسخ سید جمال الدین اسد ابادی به بحران جوامع اسلامی در قرن نوزدهم است
واژگان کلیدی :اسلام ،سید جمال الدین اسد ابادی ،مدرنیته، مدرنیسم اسلامی ، هویت .
مقدمه
قرن نوزدهم،سرآغاز مواجهه اسلام با مدرنیته غربی در تمامی وجوه آن است .چنین رویارویی ای، چالشی بس بزرگ در درون جوامع اسلامی ایجاد نمود و به دنبال آن هر یک از متفکران سرزمین های اسلامی به فراخور درک خود از بنیان سنت و مدرنیسم در صدد عرضه پاسخی به مسئله برامدند
سید جمال الدین اسد ابادی نیز از جمله این متفکران بود.او برای پاسخ گویی به مسئله عقب ماندگی و امپریالیسم-یعنی بحران جوامع اسلامی -ناگزیر از اندیشه ورزی در باب مبانی سنت و تجدد بود.وی باید تکلیف رابطه این دو عرصه را اشکار می ساخت.در واقع از درون اندیشه ورزی سید جمال الدین در باب رابطه سنت و تجدد پاسخ وی به مسئله زوال و انحطاط شکل می گرفت.
با این اوصاف مقاله حاضر در صدد پاسخ گویی بدین سؤال است که :نسبت اسلام و مدرنیته در اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی چه شکلی به خود می گیرد؟
سید جمال الدین اسد آبادی علل و ریشه های زوال و انحطاط جهان اسلام را داری دو بعد درونی و بیرونی می دانست.بعد درونی بر مسئله بی قانونی،فقدان دانش،نبود آزادی و همبستگی اجتماعی تأکید داشت و بعد بیرونی بر مسئله استعمار و نداشتن استقلال این سرزمین ها دلالت می نمود .البته این دو بعد را در تعامل با هم باید درک کرد .بنابراین ، به منظور عرضه راه حلی به مسئله،سید جمال الدین اسد ابادی ابتدا به پیرایش و بازسازی تفکر اسلامی می پردازد وسپس از طریق وارد کردن عناصر رهاننده و مترقی گفتمان مدرنیته در درون تفکر اسلامی،هویتی مستقل و غیر غربی می سازد که از آن به عنوان مؤثرترین وسیله جهت مبارزه با استعمار و رهایی ازعقب ماندگی سود می جوید.
چارچوب نظری
به منظور فهم اندیشه های سید جمال الدین اسد ابادی از رهیافت اندیشه شناسانه منطق درونی سود جسته ایم.بر اساس منطق درونی برای درک واقعی هرگونه جستار باید دقیقاً به روندهای فکری آن پی برد(اسپریگنز،30:1377).برای فهم هر شیوه پژوهش و خصوصاً نظریه های سیاسی،تفکر فعال،زنده و از نظر تاریخی در حال رشد که در چارچوب انها مفاهیم، فایده جمعی و کلی دارند باید نقطه اغاز باشد(همان:33-34).
این خصیصه بر قابل فهم بودن روندهای بازسازی اندیشه یک متفکر برای دیگران از طریق پیگیری همان فرایند تاکید دارد.انسان باید تصویر متحرک تاریخی از فعالیت و روند تفکرعرضه کند و از آن طریق امیدوار باشد که در نهایت پویایی تاریخی مفاهیم را درک کند و بدین نحو سرشت و ریشه منطق انها را دریابد(همان:34).
رهیافت منطق درونی از مرحله ای آغاز می شود که نظریه پرداز سیاسی، بحران سیاسی و بی نظمی در زندگی سیاسی رادریافته است(همان:39).برای فهم افکار یک نظریه پرداز سیاسی اولین سؤال این است :مشکل او کدام است؟(همان:54)بر اساس منطق درونی، تشخیص علل و ریشه های بحران، مرحله دوم را تشکیل می دهد.در این مرحله باید به مطالعه دقیق در علل بی نظمی و کارکرد نادرست اوضاع سیاسی مشاهده شد،پرداخت(همان :81).در مرحله سوم نظریه پرداز می کوشد تصویر یک نظم سیاسی را که در زمان او وجود ندارد، ترسیم نماید.نظریه پرداز تصویر خود از جامعه منظم را از درک و برداشت اولیه خود از نبودن و یا نارسایی نظم عرضه می کند.نهایتاً مرحله چهارم رهیافت منطق درونی، ارائه راه حل مسئله است.نظریه پرداز طبعاً توصیه هایی برای اعمال سیاسی عرضه می کند که به نظر او به بهترین وجهی مشکل مطرح شده را حل و فصل می کند(همان:40).بنابراین، براساس رهیافت منطق درونی تمرکز این نوشتار بر مرحله بیان پاسخ سید جمال الدین به بحران جوامع اسلامی -یعنی وضعیت حاصل از رویارویی با مدرنیته و پیامدهای ناشی از آن-است.
روش
انتخاب روش همواره با یک موضع معرفت شناسانه همراه است.بنابراین، انتخاب روش باید با این دید صورت گیردکه آیا برای بررسی یک سؤال خاص مناسب است یا خیر(دیواین، 232:1378).
در مطالعه امور سیاسی ،غالباً روش های کیفی بر روش های کمی برتری داشته اند(Van Dyk 178:1960).در واقع روش های کیفی در جایی که هدف پرداختن به کشف تجارب ذهنی مردم و معانی ای است که آنان به این تجارب می دهند، مناسب ترین روش ها هستند (دیواین،227:1378).بر این اساس ما نیز در این جا از روش تحلیل محتوایی کیفی استفاده کرده ایم .
تحلیل محتوا موضوع اصلی علومی است که درباره انسان بحث می کنند. استعداد سخن گفتن،برجسته ترین ویژگی انسان است و زبان ،جزء جدایی ناپذیر تفکر منطقی،احساسات و هم عناصرمشخص زندگی درونی اوست...اگر درست نگریسته شود،تحلیل محتوامسئله مرکزی مطالعات انسانی است(هولستی،11:1380).در اصل تحلیل محتوا، تکنیکی پژوهشی برای استنباط تکرار پذیر و معتبر داده ها درباره متن آنها است(کریپندورف،25:1378).تحلیل محتوا هم می تواند تحلیل مدلول ها باشد مثل تحلیل مضمونی و هم می تواند تحلیل دال ها باشد مثل تحلیل واژگان (باردن،34:1375).در این پژوهش بیش ار هر چیز به تحلیل مدلول ها پرداخته شده است.
باید در نظر داشت که در تحلیل محتوا،اگر توصیف،اولین مرحله و لازم است و اگر تفسیر در مرحله بعدی قرار دارد،استنباط راه واسطه ای است که گذر صریح و بازرسی شده یکی را به دیگری ممکن می سازد(همان:40).بنابراین باید گفت که ویژگی اصلی تحلیل محتوا استنباط است(همان:133
). $مرور برخی آرا پژوهشگران درباره سید جمال الدین اسد ابادی
سید جمال الدین اسد آبادی بعنوان قهرمان مبارزه با استعمار و سلسله جنبان نهضت های اسلامی معرفی شده است(واثقی، 1:1374).احمد امین می گوید:«سید جمال الدین هدف اصلی خود را بر این گذاشته بود که کشورهای اسلامی را از زیر بار سلطه ی استعمارگران نجات دهد»(امین ، بی تا،106).گلدزیهر نیز بر این بارو است که هدف سید جمال الدین،آزاد سازی اسلام از نفوذ بیگانگان بود و راه آن را در سیاست می دانست(مدرسی چهاردهی،174:1347).شیرین هانتر نیز بر این اعتقاد است که استفاده سید جمال الدین از اسلام به عنوان ابزار بسیج سیاسی،بیشتر از آنجا ناشی شده است که از نفوذ و جایگاه استوار اسلام در میان توده های مردم آگاه بود .بنابراین.از آن به عنوان وسیله ای برای برانگیختن انان علیه دولت های حاکم سود می جست،در واقع جمال الدین این دولت ها را فاسد تلقی می کرد و آنها را مسئول استیلای قدرت های بزرگ بر جهان اسلام می دانست(هانتر،127:1380).بر اساس تعبیر نیکی کدی سید جمال الدین از اسلام به عنوان ابزاری جهت پاسخ به امپریالیسم استفاده نمود(Keddie,1988:1).حامد الگار نیز بر این اعتقاد است که علاقه ی سید جمال الدین به اسلام منحصر به جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بود و در واقع خیال می کرد که اسلام محتوایی غیر از ان جنبه ها ندارد(الگار، 216:1369).در واقع اسلام برای وی یک هدف یا یک وسیله همواره مورد مناقشه بوده است (روه، 48:1995).
به نظر نگارنده این سطور هدف اساسی سید جمال الدین بازسازی هویت اسلامی بود و ازآن به عنوان ماهیتی غیر غربی برای مبارزه با جنبه استعماری مدرنیته و راه رهایی و پیشرفت سود می جست.در واقع بازسازی هویت اسلامی سید جمال الدین برگرفته از جنبه هایی از اندیشه های اسلامی و مدرنیسم غربی است و خود فی ذاته هدفی برای سید جمال الدین است.در واقع سید جمال الدین علاوه بر اینکه می خواست دستاوردهای مدرنیته را اصالتاً اسلامی بخواند(Keddie,1983:2)و استدلال می کرد که در اسلام هیچ خصیصه ی ذاتی وجود نداشته است که مانع از باز تفسیر ان همساز با دنیای مدرن شود(Hourani,1970:6).به دنبال بازسازی هویت اسلامی در زمینه ی (2)مدرن اما غیر غربی آن برآمد .
چارچوب فکری سید جمال الدین
سید جمال الدین اسد ابادی درمان دردهای سیاسی ممالک و ملل اسلامی را در سه اصل اساسی خلاصه می کند که این سه اصل در پیوند تنگاتنگ با هم قابل درک هستند:
1.تبدیل شیوه ی حکومت از استبدادی به مشروطه و برقراری قانون به جای رسوم و اوامر ؛
2.از میان بردن آثار تفرقه مذهبی و احیای روح و حدت اسلامی ؛
3.مبارزه علنی و بیرحمانه با نفوذ استعمار(محیط طباطبایی،162:1350)
سید جمال الدین و مسئله ی استبداد
یکی از محورهای مهم فکری سید جمال الدین،اندیشه ضد استبدادی وی است که کمتر به آن توجه شده است.سید جمال الدین بر این اعتقاد بود که قوه ی مطلقه ی استبدادی،موجد آزادی و عدالت نمی تواند باشد،مگرآنکه به قدرتی مقید و محدود شود(مدرسی چهاردهی،137:1360)وی دریافته بود که اساس عقب افتادگی و شور بختی ممالک اسلامی در بی نصیبی ملت های مسلمان از آزادی و دانش است و این نقیصه را نتیجه اسلوب حکومت مستبد دانست و دریافت تا شکل زندگانی سیاسی در ممالک اسلامی تغییر نیابد و حکومت مشروطه جای حکومت استبدادی را نگیرد،نجات بر مسلمانان میسر نیست(محیط طباطبایی، 50:1348).
سید جمال الدین می گوید:«تا زمانی که ملت در نادانی و جهالت خود باقی هستند،حکومت فردی دوام پیدا می کند.هنگامی که نور معرفت در ملتی درخشندگی داشت،نخستین کارش به وجود آوردن نهضت آزادی و رهایی از قیود زنجیرها و طرز حکومت هایی است که متناسب با شئون اجتماعی او باشد»(مدرسی چهاردهی، 142:1347).
سید جمال الدین و مسئله ی استعمار
از دیگر محورهای فکری سید جمال الدین مبارزه با استعمار به عنوان وجهی از مدرنیته غربی است.البته مبارزه با استعمار از سالیان پیش از تولد سید جمال آغازشده بود و از این جهت سید جمال الدین پیشگام مبارزه با استعمار نیست(یوسفی اشکوری، 52:1376).سید جمال الدین در صدد شناخت ریشه استعمارگری و نوع پوششی بود که استعمار در آن پنهان می گردد. چنان که می گوید:«این استعمار که از نظر لغت به معنی آباد کردن است از لحاظ معنی حقیقی و اصیل به عقیده ی من از اسماء اضداد است.زیرا این استعمار یعنی استعباد و بنده و برده ساختن آزادگان و خاصه استعمار به معنی تخریب نزدیک تر است تا تعمیر و عمران»(اسد ابادی، 168:1358).وی معتقد بود که «جنگ هایی که به وسیله قدرتمندان و سرمایه داران غربی پدید می آیند،برآمده ازسلطه گری ها و سود پرستی ها و گسترش قلمرو قدرت آنهاست که البته تحت عناوین زیبایی چون وطن،ملت و دفاع از سرزمین و مرد م صورت می گیرد(عماره،196:1998)و در جایی درگ می گوید:«دولت های مقتدر سقوط نکردند و از بین نرفتند،مگر با دخول بیگانگان به آن کشورها و گماردن آنها بر کارهای مهم مملکتی؛زیرا در تاریخ همه دولت های منقرض شده ،آثاری از دخالت بیگانگان به چشم می خورد»(اسد ابادی ،90:1355).
سید جمال الدین و مسئله اتحاد اسلامی
در واقع نخستین کسی که در تاریخ جدید علناً مسئله ی وحدت اسلامی را طرح نمود نادرشاه افشاربود(محیط طباطبایی، 85:1350).بعد ازنامه ها و اسناد نادری می بایست مقالات سید جمال الدین اسد آبادی در عروة الوثقی را کامل ترین و رساترین مفسر روح این اندیشه دانست(همان:105).
بنابراین ،از مفاهیم محوری دیگر تفکر سید جمال الدین ،اتحاد اسلامی و همبستگی اجتماعی است که رفع تفرقه در میان مسلمانان را مد نظر دارد . البته مقصود و هدف سید جمال الدین این نبود که حکومت های اسلامی حکومت واحدی را تشکیل بدهند،بلکه باید به اوضاع و احوال یکدیگر آشنا شده و در کارها با هم همکاری نمایند(مدرسی چهاردهی، 310:1360).از نظر سید جمال الدین اسد آبادیی اتحاد،خود آگاهی نسبت به منافع مشترکی است که برتری و عظمت را به ارمغان می آورد (اسد آبادی ،98:1355).
پی نوشت ها :
1.دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس.
2. contex.
منبع :پژوهش علوم سیاسی ،شماره سوم ،پاییز و زمستان1385،صص113-97
ادامه دارد...
/ج