اشاره
عالمان شیعه سه رویکرد برجسته را در تبیین بطون قرآن در پیش گرفته اند. رویکرد اجتهادی ـ عقلی، رویکرد عرفانی ـ شهودی و رویکرد اجتهادی ـ نقلی.
رویکرد عرفانی ـ شهودی
در این رویکرد با نگاهی عرفانی به قرآن، به جای کند و کاو در الفاظ و عبارات به بطون آن ها توجه می شود و هدف آن بیان حالات نفس و یافته ها و مقامات وی در انطباق با قرآن است؛ که بدین جهت از آن به «تفسیر انفسی» یا «آیات انفسی» در مقابل «آیات آفاقی» تعبیر می کنند.[1] بنابراین معنای «تأویل عرفانی» کشف حقایق، عوالم، شناخت مراتب برای هدایت و راهنمایی سلوک انسانی و تربیت نفوس و شفای امراض و سیر الی الله و لقای پروردگار و وصول به مقام قرب الهی است.[2]
این دیدگاه در مکتوبات مفسران عارف، نمود ویژه ای دارد. در این نوشتار، گزارشی از مبانی، روش ها و نتایج این دیدگاه، با تکیه بر آرای امام خمینی(ره)به عنوان یکی از بهترین مصادیق، ارائه می شود.
مبانی تأویل عرفانی
1.قرآن حقیقتی فراتر از واژه ها: قرآن کریم کتابی است از طرف خداوند توسط جبرائیل بر قلب پیامبر نازل شده است.[3] حال جای این پرسش است که قرآن پیش از نزول به صورت همین الفاظ و معانی بود یا این که حقیقت آن فراتر از معانی کنونی بوده و با توجه به محدودیت ظرفیت مخاطبان، از آن حقیقت تنزل کرده و به صورت الفاظ کنونی در آمده است؟
قرآن پژوهان دارای تفکر عرفانی فلسفی معتقدند قرآن دارای حقیقتی ماورای الفاظ است که به مقتضای ظرفیت مخاطبان خود به صورت کنونی تنزل یافته است.[4] امام خمینی نیز قرآن را نزول یافته آن حقیقت متعالی می داند، ایشان می فرماید: «قرآن یک حقیقتی است»[5] بنابراین «از مقوله الفاظ نیست، از مقوله اعراض نیست لکن متنزلش کردند برای ما».[6]
اگر قرآن تنها همین واژه ها و صورت ظاهری بود این تنزل تجلّی وار بر قلب رسول خدا(ص) مفهوم نداشت: «قرآن اگر همین است که سی جزء، این طوری است که نمی شود یک دفعه وارد شود به قلب، آن هم این قلب های معمولی، [لکن] قلب یک باب دیگر است و قرآن یک حقیقتی است و این حقیقت هم به قلب وارد می شود»[7]پس صورت لفظی آخرین فرود قرآن است تا تعامل و فهم این حقیقت امکان داشته باشد. این واقعیت در جای جای مکتوبات امام خمینی(ره) مشهود است.
2.ذو مراتب بودن قرآن و فهم آن: از منظر روایات، قرآن در ورای این عبارت از مراتب معنایی متعددی برخوردار است که از آن به ظاهر و باطن تعبیر شده؛ در نتیجه انسان ها به فراخور فهم علمی و سلوک عملی به مراتبی از آن معانی دست می یابند که مراتب نهایی فهم و تفسیر قرآن در اختیار اهل بیت(ع) می باشد؛ زیرا مخاطبان واقعی قرآنند. امام خمینی(ره)در تبیین این مبنا می نویسد: «قرآن دارای منازل، مراحل، ظواهر و بواطنی است که پایین ترین مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهای تعینات قرار دارد، چنانکه در حدیث آمده است: «قرآن دارای ظاهر، باطن، حد و مطلع است».[8]
البته از برخی روایات استفاده می شود که شماری از آیات قرآن در مقایسه با سایر آیات از مراتب معنایی عمیق تری برخوردارند.[9] امام خمینی(ره)در تبیین تفاوت مراتب فهم از قرآن می فرمایند: «... از کریمه شریفه: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأَی کوْکبًا..».[10] مثلاً اهل معرفت کیفیت سیر و سلوک معنوی حضرت ابراهیم(ع) را ادراک می کنند، و راه سلوک الی الله و سیر الی جنابه را تعلّم می نمایند و حقیقت سیر انفسی و سلوک معنوی را از منتهای ظلمت طبیعت که به «جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ» در آن مسلک تعبیر شده، تا القای مطلق انّیت و انانّیت و ترک خودی و خود پرستی و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس، که در این مسلک اشارت به آن است «وجهّتُ وَجْهی للذّی فَطر السمواتِ...»[11] از آن در می یابند و دیگران از آن سیر آفاقی و کیفیت تربیت و تعلّیم جناب خلیل الرحمن امت خود را، ادراک کنند و بدین منوال سایر قصص و حکایات، مثل قصه آدم و ابراهیم و موسی و یوسف و عیسی و ملاقات موسی و خضر، که استفادات اهل معارف و ریاضات و مجاهدات و دیگران هر یک با دیگری فرق دارد.[12] و اهل بیت(ع) که مخاطب واقعی قرآنند نهایی ترین مراتب فهم و عمیق ترین ژرفای معنایی قرآن ویژه آنان است: «... قرآن همه چیز دارد... برای همه هم هست... لیکن آن استفاده ای که باید [از آن شود] آن استفاده را به حسب «انّما یعرف القرآن من خوطب به» خود رسول الله(ص) می برد.»[13]
3.وضع الفاظ برای روح معنا: روح یگانه و حقیقت واحد بین معانی طولی در تأویل عرفانی از ارزشی محوری و ریشه ای برخوردار است که کلید عروج به ساحت تأویل است؛ چون هر حقیقتی در ظاهر، مثال و نمونه تنزل یافته حقایق بالاتر است و لایه بیرونی با لایه درونی در اصل و روح حقیقت شریکند؛ زیرا لفظ برای روح و معنا و حقیقت واحد وضع شده است که در همه مراتب هستی به نحو حقیقت، نه مجاز به کار می رود. بر این اساس، روح معنا، بین همه مصادیق مشترک معنوی است؛ و مصداقی از مصادیق این لفظ در هستی مادی تحقق دارد، نه آن که منحصر در آن باشد.[14]
واژه هایی مانند: میزان، لوح، قلم، عرش، کرسی، ید، وجه، کلمات الهی بودن مخلوقات و مانند آن در کلام خداوند، مجاز نخواهند و طبق رابطه طولی ظاهر و باطن اتحاد حقیقت واحد تشکیکی بین ظاهر و باطن را در پی دارد.[15]
امام خمینی(ره)در این زمینه می فرمایند: «آیا در اثناء اشارات اولیاء(ع) و کلمات عرفا (رضی الله عنهم) به گوش تو خورده است که می گویند: الفاظ برای روح معانی و حقیقت آن وضع شده است؛ آیا در آن تدبّر و تأمّل کرده ای؟ به جان خودم سوگند، تأمّل در آن از مصادیق قول معصوم(ع) است که فرمود: یک لحظه فکر کردن بهتر از شصت سال عبادت است؛ زیرا این اصل، کلید همه کلیدهای معرفت و اصل همه اصول فهم اسرار قرآنی است و از ثمرات این تأمّل، فهم حقیقت خبر دادن و تعلیم در نشآت و عوالم است، زیرا تعلیم ها و خبر دادن ها در عالم عقول و عالم اسماء و صفات، غیر آن چیزی است که در دنیا دیده می شود... . باید به عمق و ژرفای کلام بار یافت. بنابراین در روند تأویل عرفانی هرگز تأویل به معنای خلاف ظاهر صورت نمی گیرد؛ زیرا دست یابی به روح معنا با پالایش زبان عرفی مألوف تنها در حیطه انصراف های مصادیق بدون آن که معنای اصلی واژه و کلام مورد دستبرد قرار گیرد خود همان روند ظهور گیری است.[16][17]
4.همانندی قرآن، جهان و انسان: در دیدگاه عارفان، انسان، قرآن و جهان، نمودهای اسم اعظم خداوندند. بنابراین هستی، کتاب یا کتاب های الهی است که در آن آیات و سوره هایی وجود دارد. هستی، قرآن تکوینی و انسان، با همه کوچکی اش، همه هستی است. بنابراین انسان قرآن فشرده است. امام خمینی(ره) در جای جای نوشته های خود به این نکته اصرار می ورزد: «عوالم وجود و کشور هستی از غیب و شهود، همگی کتاب است و آیات و کلام و کلمات؛ و آن را ابوابی است تنظیم شده و فصل هایی است مفصّل و کلیدهایی است که ابواب با آن باز می شود و خاتمه هایی که کتاب به وسیله آنها به پایان می رسد و هر کلمه ای را حرف هایی و هر حرفی را زُبُری و بینّاتی است.»[18] و درباره انسان می نویسد: «بدان که انسان، تنها وجودی است که جامع همه مراتب عینی و مثالی و حسّی است و تمام عوالم غیبت و شهادت و هر چه در آن است در وجود انسان پیچیده و نهان است؛
تو پنداری همین جرم صغیری.. .. جهانی در نهاد تو نهان است
بنابراین آدمی با ملکیان، ملکی است و با ملکوتیان ملکوتی، و با جبروتیان، جبروتی»[19]«پس این کتاب تکوینی الهی و هم اولیاء الله، کتاب هایی هستند آسمانی و از نزد خدای حکیم علیم نازل شده اند و حاملان قرآن تدوینی هستند و کسی را یارای آن نبود که ظاهر و باطن این کتاب الهی را حمل کند مگر همین اولیاء مرضیین».[20]
از دیدگاه امام به خاطر این همگونی قرآن، انسان و جهان هر سه سرّند.[21] البته منظور از انسان، «انسان کامل» است که مصداق کامل اسم اعظم است[22] و مصداق انسان کامل و اسم اعظم حقیقت محمدیه(ص) است که خلیفه الهی در تمام هستی است.[23]
رویکرد اجتهادی ـ نقلی
با توجه به این که مستند اصلی بطون قرآن، روایات معصومان(ع) می باشد طبیعی است اولین منبع برای تبیین و تحلیل بطون، روایات می باشند. البته استفاده از امور غیر روایی معتبر مانند راه های عقلایی نیز در حد امکان ضروری است. با توجه به تحقیقات استاد علی اکبر بابایی در زمینه این رویکرد، به تبیین ایشان از این رویکرد می پردازیم:
دانشمندان برای باطن تعاریف گوناگونی ارائه داده اند؛[24] که با توجه به نکته فوق باید پیش تر مشخصات باطن قرآن را از طریق روایات به دست آورد.
مشخصات باطن قرآن در روایات
در اصل وجود بطن و باطن قرآن، تردیدی بین فریقین نیست؛ و در روایات مصادیق مختلفی از بطون بیان شده و عبارت «تفسیرها فی الباطن» در روایات فراوان به چشم می خورد. «بطن قرآن» در نصوص روایی شیعه به همان معنای لغوی آن یعنی: مطلق امر مبطون (پوشیده) از انظار در بدو امر با مصادیق گوناگون به کار رفته است.[25] مشخصات باطن قرآن از دیدگاه روایات را می توان این گونه دسته بندی کرد:[26]
1.باطن داشتن تمام آیات قرآن: پیامبر اکرم(ص): «اُنزِلَ القُرآنُ علی سبعةِ اَحرُفٍ لِکلِّ آیةٍ منها ظهر و بَطنٌ»[27]قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ برای هر آیه ای از آن ظاهر و باطنی است. «فُضیلِ بن یسار سألت ابا جعفر عن هذه الروایة ما من القُرآن آیةٌ الّا و لها ظهرٌ و بَطنٌ فقال ظهره تنزیله و بَطنُه تأویله؛[28] از فضیل بن یسار روایت شده است که گفت درباره روایت «هیچ آیه ای از قرآن نیست مگر این که برای آن ظاهر و باطنی است» از امام باقر(ع) پرسیدم، فرمود: «ظاهر آن تنزیل آن و باطن آن تأویل آن است.»
2.باطن یعنی معانی و مصادیق غیر ظاهرتر قرآن: جابر بن یزید جعفی می گوید: از امام باقر(ع) از تفسیر (آیه ای) سؤال کردم و آن حضرت پاسخ داد. سپس بار دوم همان مورد را از ایشان سؤال کردم، پاسخ دیگری داد! عرض کردم فدایت شوم، در این سؤال (پیش از این) پاسخ دیگر به من داده بودید! فرمود: ای جابر! قرآن بطن دارد و برای بطن آن نیز بطنی است؛ و ظاهر دارد و برای ظاهر آن هم ظاهری است. ای جابر! هیچ چیز دورتر از عقول انسان از تفسیر قرآن نیست؛ یک آیه اولش درباره چیزی است و آخرش درباره چیز دیگر. قرآن کلامی است متصل که وجوه گوناگونی را در بر دارد.[29]
روایات دیگری نیز از این دست، در مجامع روایی ما موجود است.[30] در مجموع از مقابله ظاهر و باطن مشخص می شود که معانی باطن قرآن غیر از معانی و مصادیق ظاهر آن است و دلالت کلام بر آنها حتی پس از آگاهی از مفاهیم مفردات و ترکیب و ساختار کلام و توجه به قراین متصل و منفصل نیز آشکار نیست که اگر راسخان در علم ـ اهل بیت (ع) ـ این معانی و مصادیق غیر آشکار را بیان نمی کردند، فهم آن برای ما میسر نبود.
3.فهم مراتبی از باطن قرآن ویژه معصومان(ع): در روایات بسیاری بطن قرآن به تأویل آن معنا شده و با استناد به آیه «و ما یعلمُ تأویلَه الّا الله والراسخونَ فی العلم»[31] دانستن آن به معصومان(ع) اختصاص داده شده است؛ از جمله: «عن فضیل بن یسار قال: سَأَلتُ ابا جعفر «(ع) عن هذه الروایهم «ما من قرآن آیةٌ الّا و لها ظهر و بطن» فقال: ظهره تنزیله و بَطنُه تأویلُه منه ما مضی و منه ما لم یکن یجری کما یجری الشمسُ و القمرُ کلّما جاء تأویل شیءٍ منه یکون علی الامواتِ کما یکونُ علی الاحیاء قال الله «و ما یعلمُ تأویله الّا اللهُ و الرسِخُونَ فی العِلم»[32]نحن نَعلَمُه.[33] امام(ع) در این حدیث بطن قرآن را به تأویل آن معنا کرده و با استناد به آیه «و ما یعلم تأویله الّا الله و الراسخون فی العلم» دانستن آن را به راسخان در علم اختصاص داده است. روایات دیگری نیز همین معنا را بیان کرده اند.[34]
با توجه به این روایات، باطن قرآن معانی یا مصادیقی از آیات است که فهم آن ویژه راسخان در علم است. پس هر دیدگاهی باطن قرآن را به گونه ای معنا کند که فهم آن ویژه راسخان در علم نباشد قابل پذیرش نیست. البته راسخان در علم دارای مراتب تشکیکی است که مرتبه اکمل آن معصومان(ع) می باشند.
4.قابل تحمل نبودن باطن برای همه افراد: با توجه به مراتب فهم افراد از کلام نه تنها باطن قرآن را غیر راسخان در علم نمی توانند بفهمند بلکه همه اشخاص هم ظرفیت پذیرفتن آن را نیز ندارند؛ افرادی مانند ذریح تحمل شنیدن معنای باطنی «ثُمَّ لیقضوا تفَثهم» ـ را که دیدار امام است ـ داشته و دیگران تحمل آن را ندارند؛ بدین جهت امام(ع) ابتدا آن معنا را برای عبدالله بن سنان ذکر نفرمودند.
5.معانی باطنی قابل فهم برای غیر معصومان: در برخی از روایات، باطن قرآن به معنا یا مصادیقی تفسیر شده است که غیر معصومان نیز می توانند آن را بفهمند. از حمران بن اعین روایت است که گفت: از ابا جعفر (امام باقر)(ع)، ظهر و بطن قرآن را پرسیدم، فرمود: ظهر آن کسانی هستند که قرآن درباره آنان نازل شده است و بطن آن، کسانی هستند که مانند اعمال آنان، عمل کرده اند؛ درباره ایشان جاری می شود آنچه در مورد آنان نازل شده است.[35]
در این روایت، افراد و مصادیقی که آیات درباره آنها به طور مستقیم نازل شده، ظاهر آیات به شمار آمده اند؛ و افراد و مصادیقی که آیات به طور مستقیم درباره آنها نازل نشده است ولی رفتار آنها مانند رفتار افراد مورد نزول آیه است و مفهوم آیات بر آنها نیز منطبق است باطن آیات نامیده شده اند. این مصادیق که شمول آیات نسبت به آنان بر اساس تنقیح مناط و القای خصوصیت است، به لحاظ خفای ابتدایی انطباق آیات بر آنان، بطن قرآن گفته شده است؛ ولی باید توجه داشت که این قسم از بطون، به لحاظ این که در چارچوب دلالت عقلایی الفاظ بر معانی می گنجد و بر مبنای قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره قابل تبیین و تفسیر است، در قلمرو کار مفسّر قرار می گیرد و مفسر باید به آن بپردازد. زیرا عقلا نیز در مورد کلام و قصه ای که مانند قرآن و قصّه های آن برای عبرت و پندآموزی باشد، این گونه جری و تطبیق را انجام می دهند و در محاورات عرفی، مدلول کلام را به اشخاص و اموری که از مصادیق موضوع صریح کلام نیستند ولی خصوصیت و صفتی از موضوع کلام را که مناط حکم[36] است، داشته باشند، تعمیم می دهند و جریان حکم نسبت به آن اشخاص و امور را نیز مدلول کلام می دانند؛ و این قسم از دلالت کلام نظیر همان چیزی است که در اصطلاح علم اصول فقه «مفهوم موافق» خوانده می شود و جملهٔ «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ»[37] را برای آن مثال می آورند[38] و گاهی تعبیر «تنقیح مناط قطعی» را نیز در مورد آن به کار می برند.[39]
البته این استفاده و تعمیم از نظر اصول عقلایی محاوره تنها در مواردی صحیح و قابل قبول است که کلام در تعمیم ظهور داشته باشد؛ یعنی دلالت آن بر شمول حکم نسبت به موارد تعمیم آشکار باشد و این ظهور در صورتی محقق است که هم مناط حکم (علت ترتّب محمول بر موضوع) معلوم باشد و هم وجود آن مناط در موارد تعمیم محرز باشد، و هرگاه یکی از آن دو نامعلوم باشد، چنین ظهوری محقق نمی شود و تعمیم کلام به غیر موضوعش مردود است. هم چنین اگر طبق ظاهر برخی روایات، هر معنایی را که در فهم آن به تفسیر نیاز است، هر چند در چهارچوب قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره قابل فهم و تفسیر باشد، باطن قرآن بدانیم، می توانیم بگوییم بخشی از باطن قرآن از دلالت های عرفی کلام خارج نیست و برای غیر پیامبر و امامان معصوم نیز قابل فهم و تفسیر است.
در مجموع با دقت در روایات بطون نکات زیر قابل دست یابی است:
یک) اساساً معنای بطونی آیات از منظر شیعه مستند به نصوص روایی است. دو) معنای بطون آیات در نصوص روایی شیعه فراتر از تأویل (که به معنای تجرید آیه از خصوصیات و تطبیق آن بر مصداق های دیگر به دلیل اقوائیت ملاک است) با مصادیقی فراوان آمده[40] که نیاز به کاوش و بررسی بیشتر دارد. قرآن پژوهان شیعی در این زمینه نیز نظری یکسان ارائه نکرده اند.[41]سه) از حکمت های وجود معانی بطونی قرآن در روایات شیعه، سریان دائمی قرآن و عدم توقف آن درگذر زمان است.[42]چهار) فهم تمام مراتب بطونی آیات برای همه کس جز معصوم(ع) میسور نیست، چون مراتبی از معارف بطونی آیات فراتر از دلالت عقلایی الفاظ بر معانی است و فهم آن راز و رمزی خارج از قواعد ادبی و اصول محاوره عقلایی دارد و تنها کسانی که از راز و رمز آن آگاه باشند آن را می فهمند.[43]
پی نوشت ها
[1] ر.ک: محی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه، ج1، ص 279
[2] ر. ک:سیدمحمدعلی ایازی، امام خمینی و اندیشه های اخلاقی، عرفانی، ج 5، ص 47- 48
[3] زمر: 1 و شعراء: 193- 194
[4] ر. ک. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 63. دیدگاه علامه طباطبایی در تأویل قرآن بر اساس این اعتقاد شکل گرفته است.
[5] سیدروح الله خمینی، تفسیر سوه حمد، ص 162.
[6] همان، ص 136.
[7] همان، ص 162.
[8] سیدروح الله خمینی، شرح دعای سحر، ص 70.
[9] ر. ک: سیدروح الله خمینی، آداب الصلاة، ص 302
[10] انعام: 76
[11] انعام:79.
[12] سیدروح الله خمینی،همان، ص 188 ـ 189.
[13] ر.ک: سیدروح الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 135.
[14] ر. ک: صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص20ـ 21و 64و 73 و قرآن در اسلام، ص29ـ 33
[15] ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص9ـ 12 و عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج14، ص625 و سرچشمه اندیشه، ج1، ص118و 434
[16] سیدروح الله خمینی، مصباح الهدایه، ص 39 و سید یدالله یزدان پناه، تأویل عرفانی و اسرار شریعت، مقالات عرفانی(2)، ص557ـ 562
[17] برای بررسی تفصیلی این قاعده ر.ک: سید حسن خمینی، گوهر معنا، بررسی قاعده وضع الفاظ برای ارواح معانی، ص89-149.
[18] سید روح الله خمینی، شرح دعای سحر، ص 85 ـ 86.
[19] همان، ص 35.
[20] همان، ص 93 ـ 94.
[21] ر. ک: سیدروح الله خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 162 ـ 163.
[22] ر. ک: سیدروح الله خمینی، شرح دعای سحر، ص 194 ـ 195.
[23] ر. ک:سیدروح الله خمینی، همان، ص 113.
[24] ر.ک: علی اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج 2، 11- 13.
[25] ر.ک: فتح الله نجارزادگان، بررسی تطبیقی مبانی تفسیر قرآن، ص72.
[26] ر.ک. علی اکبر بابایی، چیستی باطن قرآن کریم- علوم حدیث- سال یازدهم- شماره چهارم ص 12 تا ص 18
[27] ر.ک: علی بن بلبان فارسی،صحیح ابن جبان به ترتیب ابن بلبان، ج 1، ص 276
[28] محمدباقر مجلسی،بحارالانوار، ج 89، باب 8
[29] همان، باب 8، حدیث 37،ص 91
[30] همان، ص 83 و 84.
[31] آل عمران:7
[32] همان.
[33] محمدباقرمجلسی، همان، ج 89، باب 8، ص 94
[34] ر.ک. همان، ج 89 باب 8: ص 92، علی بن بابویه (صدوق)، معانی الاخبار، ص 295، محمدبن مسعود عیاشی،پیشین، ج 1، ص 11 و 12
[35] محمدباقر مجلسی،پیشین، جلد 89، باب 8: ص 83
[36] منظور از مناط حکم، خصوصیت و وصفی از موضوع است که حکم به سبب آن بر موضع مترتب شده است؛ برای مثال، وقتی گفته می شود «انار نخور زیرا ترش است» مناط حکم نهی از خوردن انار خصوصیت ترش بودن آن است، پس هرگاه این ویژگی در چیز دیگری غیر از انار نیز باشد، حکم را به آن تعمیم می دهند.
[37] اسراء:23.
[38] ر.ک: مظفّر، محمدرضا، اصول الفقه، ج 1، ص 103.
[39] آخوند خراسانی در کفایة در اشکال بر تعمیم مقبولهٔ عمر بن حنظله (که موردش حکومت و قضاوت است)، به باب فتوا، آورده است: «لاوجه لدعوی تنقیح المناط...» (کفایة الاصول، ص 504).
[40] به طور نمونه، ر.ک: الکافی، ج 1، ص 340، ح 14؛ کتاب التوحید، ص 88 و معانی الاخبار، ص 3، ح 1، باب «معنی بسم الله الحمن الرحیم»؛ حویزی، عبد علی، نورالثقلین، ج 2، ص 390، ح 190 و ص 391، ح 194، ج 5، ص 191، ح 17، ص 585، ح 4، ص 586، ح 5؛ بحارالانوار، ج 24، ص 309، ح 12، ج 92، ص 82، ح 12، ص 376، ح 4 و 6، ص 381، ح 13، ص 383، ح 23 و....
[41] درباره دیدگاه برخی از مفسران شیعه در این زمینه ر.ک: مرکز الثقافة و المعارف القرآنیة، علوم القرآن عند المفسرین، ج 3، ص 75- 111.
[42] محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 86، ح 36؛ محمدبن صفّار قمی،بصائر الدرجات، ص 196، ح 7 و ص 203، ح 2؛ شیخ صدوق،معانی الاخبار، ص 259.
[43] ر. ک:فتح الله نجار زادگان،بررسی تطبقی مبانی تفسیر قرآن، ص 74-75