جایگاه تفسیر کشاف در تفسیر المیزان (۱)

چکیده در بررسی یک کتاب تفسیر، علاوه بر دقت در روش ها و گرایش های مفسر آن کتاب و چگونگی استدلال و شیوایی بیان و سلیس بودن کلمات و مستند بودن مطالب، کیفیت بهره گیری از منابع و مآخذ، مسئله ای مهم و حیاتی است

جایگاه تفسیر کشاف در تفسیر المیزان (1)
چکیده
در بررسی یک کتاب تفسیر، علاوه بر دقت در روش ها و گرایش های مفسر آن کتاب و چگونگی استدلال و شیوایی بیان و سلیس بودن کلمات و مستند بودن مطالب، کیفیت بهره گیری از منابع و مآخذ، مسئله ای مهم و حیاتی است. تفسیر کشاف زمخشری یکی از منابع کیفی و کمی مهم تفسیر مرحوم علامه محمدحسین طباطبایی است. علامه در تفسیر المیزان که از جمله کامل ترین تفاسیر شیعه است، مطالب فراوانی از کشاف نقل کرده و در موارد گوناگونی برای تحکیم استدلال های لغوی، بلاغی و ... از آن بهره برده است. در این نوشتار، با تطبیق و مقایسه دو تفسیر، به چگونگی نقل المیزان از کشاف به سبک و روش علامه طباطبایی، در کیفیت نقل و بهره گیری از مطالب زمخشری خواهیم پرداخت.
کلید واژه ها: محمدحسین طباطبایی، محمود زمخشری، المیزان، الکشاف، مقایسه، تطبیق.
مقدمه
بی شک، تفسیر المیزان سید محمدحسین طباطبایی یکی از تفاسیر ارزشمند شیعه از صدر اسلام تاکنون است. این تفسیر حاوی مزایای فراوانی است که از همه مهم تر بهره جویی در فهم قرآن از خود قرآن است. اگرچه کمابیش اکثر مفسران در فهم مراد خداوند از کلامش، از خود قرآن مدد می جستند که روشی درخور و منهجی بهتر از روش های دیگر بوده است؛ و این روش را نخستین بار، صادع شریعت و خود رسول اکرم(ص) بر حسب روایات تفسیری ای که سراغ داریم، بنیاد کردند و جسته و گریخته این روش مورد پیروی مفسران قرار گرفت؛ اما نه بدان گونه که علامه طباطبایی این روش را به صورت فراگیر و عمیق دنبال کرد؛ چه اینکه ایشان در مورد یکایک آیات از اشعه ی مهر درخشان کتاب مبین بهره جست و در شعاع این خورشید تابان که خود روشن و در عین حال روشنگر است، راه را برای دستیابی به مقصد و مقصود آیات به طرز بسیار جالب و سنجیده ای گشوده است؛ علاوه بر آن، موارد نسبتاً فراوانی در کتاب المیزان جلب نظر می کند که اکثر مفسران در حل آن، صرفاً به اقناع و توجیه بسنده کرده اند؛ چنانچه مرحوم طبرسی در پاره ای از این موارد، کار را یک طرفه نمی سازد، ولی علامه طباطبایی به مدد پرتو قرآن، عرصه را بازگشوده و با برهان قرآنی، آن موارد را مشخص و مدلل کرده است (حجتی، 1375، ص 102-103)؛ به قول استاد مطهری، مرحوم طباطبایی «مردی [است] که باید صد سال دیگر بنشینند و افکار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پی ببرند» (مطهری، [بی تا]، ص 89).
مؤلف المیزان در نگارش این تفسیر از منابع و مآخذ فراوان تفسیری و حدیثی و تاریخی و اجتماعی و غیر آن استفاده کرده است. سبک استفاده از این منابع به صورت ذیل است:
1. مصادری که علامه بدون هیچ جرح و تعدیلی، مطالب تفسیری خویش را بدان استناد کرده است.
2. مصادری که افق دید علامه را در طرح مسائل جدید گسترش داده، معظم له، گاهی با طرح آنها افکار و اندیشه ها را به نقد می کشید.
نگارنده در تحقیقی به بررسی منابع و مآخذ المیزان با رویکرد آماری پرداخت و منابع را در گروه های متعدد طبقه بندی کرد. کتاب کافی مرحوم کلینی از نظر کمیت نقل، در میان منابع مختلف تفسیر و حدیثی و تاریخی و لغوی و ... در ردیف اول قرار دارد. در گروه منابع تفسیری، می توان مجمع البیان علامه طبرسی را نام برد که بالاترین میزان نقل را به خود اختصاص داده است. تفسیر کشاف زمخشری گرچه از نظر منابع آماری در ردیف هفتم است، اما از نظر کیفی یکی از منابع مهم تفسیر المیزان به شمار می رود؛ خصوصاً مولف آن در علومی چون: حدیث، نحو، لغت و ادبیات صاحبنظر بوده و دارای تألیفات گران بهایی است: از زمخشری پنجاه تألیف بر جای مانده است که مهم ترین آنها الکشاف فی تفسیرالقرآن و الفائق فی غریب الحدیث نصایح الکبار می باشند (فانی و خرمشاهی، 1383، ج8، ص 488).
نگاه زمخشری در دلالت آیات کریمه قرآن، نگاهی است ادبی و دقیق و فهم او از معانی آیات، فهمی است عمیق که از هیچ مکتب خاصی تأثیر نپذیرفته است ( معرفت، 1380، ج2، ص 309). او همچنین در تفسیرش به انواعی از تأویل، مجاز و تمثیل تکیه کرده، آنچه را که در ظاهر، با عقل و اصول برگرفته از شرع، منافات داشت، به نحوی بر تمثیل و استعاره و مجاز حمل کرده است (فانی و خرمشاهی، پیشین، ج2، ص 315)؛ خصوصاً زمخشری از نظر گرایش فکری، نقطه مقابل اشاعره قرار دارد و اشاعره به دو دلیل، زبان نقد و ایراد بر او گشودند: یکی آنکه وی آشکارا، التزام خویش را به مکتب اعتزالی ابراز داشت و دیگر آنکه بسیاری از آیات قرآن را که با دلایل عقلی ناسازگار است، تأویل کرده است (همان)؛ اما اینکه او در تفسیرش به باورهای معتزله گرایش داشت و از آن به شیوه علمی دفاع می کرد، پرسشی است که مجال تحقیق و بررسی دارد؛ چه اینکه عده ای وی را از مدفعان عقاید معتزله بر می شمارند (همان، ج1، ص 740/ رضایی اصفهانی، 1375، ص 454).
یکی از صاحبنظران معاصر در خصوص کشاف و نویسنده آن می گوید: «تفسیر [کشاف] در طول تفاسیر دیگر بیش از همه نمودار است و طی قرون متمادی به عنوان کتاب درسی در مراکز علمی فریقین مورد استفاده قرار می گرفته و هنوز هم از رونق و رواجی جالب برخوردار است؛ اگرچه اشعری ها نقدهایی ردیه گونه بر این تفسیر نگاشتند، چرا که زمخشری، معتزلانه می اندیشید و قهراً افکار و اندیشه های اعتزالی وی از سوی اشاعره ناخوشایند می نماید، لکن شروح و حواشی عدیده و شاید بی شمار که درباره این تفسیر تدوین شده، گویای این حقیقت است که تفسیر مذکور را مزایایی است که تفاسیر دیگر از آنها بی بهره اند» (حجتی، 1375، ص 104). آیت الله معرفت می گوید: «زمخشری (چنان که او را متهم کرده اند) از نظر مکتب اعتزال به آیات قرآن نمی نگرد، بلکه نگاه او به قرآن، نگاه انسانی است آزاده، خردمند و فرهیخته که آیات قرآن را آمیخته با ذوق اصیل عربی، تفسیر و تحلیل می کند» (1380، ج2، ص 308).
لذا، با توجه به اهمیت دو تفسیر که هر دو از بهترین تفاسیر شیعه و اهل سنت به شمار می آیند، نویسنده در صدد بررسی جایگاه تفسیر کشاف زمخشری در تفسیر المیزان محمدحسین طباطبایی است و می کوشد به سوالات ذیل پاسخ گوید:
1. رویکرد مؤلف المیزان نسبت به تفسیر کشاف زمخشری چگونه است؟ آیا او به آرای تفسیری وی اهمیت داده است؟
2. سید محمدحسین طباطبایی تا چه میزان از تفسیر جارالله زمخشری بهره برده است؟
3. آیا مؤلف المیزان همه ی مطالب تفسیری و عقاید مولف کشاف را پذیرفته است؟ و یا در مواردی آن را نقد کرده است؟
4. شیوه های قل و نقد علامه طباطبایی، نسبت به آرای زمخشری چگونه و با چه کیفیتی می باشد؟
گفتنی است این تحقیق به روش کتابخانه ای و با مقایسه ی دو تفسیر انجام گرفته است و با توجه به بررسی های به عمل آمده، تا کنون هیچ گونه پیشینه ای برای این موضوع یافت نشده است؛ در نتیجه به نظر می رسد موضوعی نو و جدید باشد.
از جمله مشکلات پیش روی این نوشتار این است که علامه طباطبایی در بیان نقل مطالب کشاف، گاهی بدون ذکر نام و زمانی با عبارت «بعضی از مفسرین گفته اند» و در پاره ای از موارد با ذکر نام زمخشری و کشاف، مطالب او را نقل کرده است که در نتیجه، تطبیق سطر به سطر مطالب دو تفسیر را با مشکل مواجه ساخته است؛ علاوه بر اینها، المیزان طباطبایی و کشاف زمخشری دارای چاپ های متعدد است که از نظر مستندسازی مطالب، شماره صفحات آنها با هم تفاوت دارد؛ از این رو در مستندسازی مطالب، علاوه بر شماره مجلات و صفحات، لازم است شماره آیات نیز مد نظر قرار گیرد.

1. توجه به کشاف در تفسیر المیزان
 

محمدحسین طباطبایی در نگارش تفسیر خویش، به تفاسیر موافق و مخالف مراجعه کرده و از آنها بهره فراوان برده است. وی هیچ گاه با حالت بدبینی و نفرت به نویسندگان تفسیری و حدیثی نمی نگریست، بلکه با احترام و ادب از آنها یاد می کرد و اگر نقدی بر آنها داشت، نقد منطقی بر افکار بود، نه نقد بر اشخاص، در میان منابع تفسیری المیزان، تفسیر کشاف زمخشری از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ به ویژه آنکه زمخشری از نظر فکری و اعتقادی، معتزله و از نظر علمی، نیرومند و مسلط بر علوم ادبی و لغت و حدیث بوده و تفسیر وی از منابع درسی فریقین می باشد. مرحوم طباطبایی به آرای تفسیر زمخشری همواره احترام گذارده و بیش از 1310 مورد در بیان نکات تفسیری و ادبی قرآن یا معنا کردن لغات، و گاهی در نقد افکار مخالفان، با نقل مطالب کشاف از گفته هایش سود برده است. معظم له در سراسر تفسیر المیزان حدود 130 بار به طور مستقیم و یا غیر مستقیم کلام زمخشری را نقد کرده و تفسیر او را نپذیرفته است. شیوه های نقل و نقد مرحوم علامه از تفسیر کشاف زمخشری به گونه ها و اشکال ذیل در تفسیر پرآوازه المیزان یافت می شود.

2. شیوه های نقل علامه طباطبایی از تفسیر کشاف
 

مرحوم طباطبایی در استغنای تفسیر المیزان و پر بار ساختن آن از نظر علمی، ادبی، بلاغی و ...، مطالب فراوانی از کشاف زمخشری نقل کرده است؛ آن مطالب به گونه های ذیل دسته بندی می شوند:
1-2. بهره گیری از نکات ادبی قرآن: در میان تفاسیر فریقین، تفسیر کشاف زمخشری از نظر ادبی و بلاغی شهرت چشمگیری دارد؛ به ویژه نویسنده آن در این زمینه، متخصص و مشهور است.
علامه طباطبایی در محتوا بخشیدن به تفسیر قیم المیزان از نظر ادبی، غفلت نکرده و در تفسیر آیاتش، نگاهی به تفسیر کشاف داشته است. او در بیان نکات نحوی و بلاغی قرآن، از کشاف بهره فراوانی برده است:
1. در تفسیر آیه 33 سوره رعد (أفمن هو قائم علی کل نفس بما کسبت و جعلوا لله شرکاء ....؛ آیا کسی که بر هر شخصی بدانچه کرده است مراقب است [مانند کسی است که از همه جا بی خبر است] و برای خدا شریکانی قرار دادند....) مؤلف المیزان در بیان عظمت بلاغت قرآن و زیبایی استدلال آن، اینگونه به نقل از زمخشری می پردازد: «این احتجاج و اسلوب هایش بسیار عجیب است و خود، با زبانی رسا و شیوا فریاد می زند که از زبان بشر نیست، مگر کسی معرفت و یا انصاف نداشته باشد (طباطبایی، [بی تا]، ج11، ص 560، ذیل آیه/ زمخشری، 1315ق، ج2، ص 511).
2. علامه طباطبایی در استغنای تفسیر آیه 10 سوره ابراهیم (لیغفر لکم من ذنوبکم: او شما را دعوت می کند تا پاره ای از گناهانتان را بر شما ببخشاید) به نقل نکته ای لطیف و ادبی از زمخشری می پردازد و سپس با برداشت زیبای خود می نویسد: «زمخشری در کشاف، بحثی به صورت سوال و جواب ایراد کرده و می گوید: اگر بپرسی تبعیض در جمله «من ذنوبکم» به چه معناست، در جواب می گویم: هیچ جای قرآن چنین تبعیضی ندیدم، جز در مواردی که خطاب به کفار است؛ مانند آیه «و اتقوه و أطیعون یغفر لکم من ذنوبکم» (نوح: 3): از خدای بترسید و مرا اطاعت کنید تا خداوند پاره ای از گناهان شما را بیامرزد؛ و آیه «یا قومنا أجیبوا داعی الله و آمنوا به یغفر لکم من ذنوبکم» (احقاف: 31): ای قوم ما! دعوت کننده به سوی خدا را بپذیرید و به وی ایمان آورید تا پاره ای از گناهانتان را بیامرزد.
و اما در مواردی که خطاب به مؤمنین است، همه جا تعبیر «هل أدلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب ألیم» آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ (صف: 10) به کار می برد؛ تا آنجا که می فرماید: «یغفر لکم ذنوبکم» (صف: 12): هیچ می خواهید شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی دهد؟ تا آنجا که می فرماید: بیامرزد گناهان شما را؛ و امثال این آیه، که اگر در قرآن کریم جستجو کنی، خواهی یافت؛ و گویا فرق میان دو خطاب این است که دو طایفه کفار و مؤمنین را به یک گونه مورد خطاب نداده باشد» (طباطبایی، همان، ج12، ص 41-42/ زمخشری، همان، ج2، ص 522).
علامه پس از بیان کلام زمخشری می گوید: «گویا مرادش از تفاوت در تعبیر و خطاب این باشد که گناه قابل آمرزش هر دو طایفه، یکی است و آن، عبارت است از همه گناهان. چیزی که هست، شرافت مقام ایمان اقتضا دارد که در خطاب با ایشان به این معنا تصریح کند و بفرماید همه ی گناهان شما را می آمرزد و در خطاب به کفار به آمرزش بعضی از آنها اکتفا کند» (طباطبایی، همان، ج12، ص 42) .
3. در تفسیر آیه 36 سوره اسراء که می فرماید: «و لا تقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفواد کل أولئک کان عنه مسئوولا»: و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد؛ مؤلف المیزان از قول زمخشری می گوید: کلمه عنه نائب فاعل است برای اسم «مسؤولا» که بر مسئول مقدم شده است (ای کل واحد منها کان مسئولا عنه) (طباطبایی، همان، ج13، ص 160/ زمخشری، همان، ج2، ص 641).
از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه تفسیر المیزان، جلد 14، صفحه 452 و الکشاف، جلد 3، صفحه 124، ذیل آیه 60 سوره انبیاء؛
- ترجمه تفسیر المیزان، جلد 18، صفحه 218 و الکشاف، جلد4، صفحه 265، ذیل آیه 21 سوره جاثیه؛
- ترجمه تفسیر المیزان، جلد 13، صفحه 141و الکشاف، جلد 2، صفحه 662، ذیل آیه 28 سوره اسراء؛
- ترجمه تفسیر المیزان، جلد 16، صفحه 206و الکشاف، جلد 3، صفحه 468، ذیل آیه 7 سوره روم؛
- ترجمه تفسیر المیزان، جلد 16، صفحه 206 و الکشاف، جلد 3، صفحه 458، ذیل آیه 23 سوره روم.
2-2. استفاده از نکات تفسیری: مولف المیزان در بیان نکته های تفسیری از کشاف زمخشری بهره فراوانی برده است. بعضی از این نکات به شرح ذیل است:
1. در تفسیر آیه 32 سوره توبه (یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم: می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند) علامه طباطبایی از قول زمخشری می نویسد: «این آیه حال اهل کتاب را در باطل کردن نبوت خاتم الانبیاء به وسیله تکذیب، به حال کسی مثل زده که می خواهد نور عظیمی را که همه ی آفاق را فرا گرفته و خدا هم اراده کرده که روز به روز پرتوش بیشتر شود تا در اشراق و پرتوافکنی به نهایت درجه برسد، با فوت دهنش خاموش کند» (طباطبایی، همان، ج9، ص 378/ زمخشری، همان، ج2، ص 265، ذیل آیه).
2. محمدحسین طباطبایی در تفسیر آیه 2 سوره حج (یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما أرضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری و لکن عذاب الله شدید: روزی که آن را ببینید، هر شیردهنده ای آن را که شیر می دهد [از ترس] فرو می گذارد، و هر آبستنی بار خود را فرو می نهد، و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند، ولی عذاب خدا شدید است) اینگونه به نقل نکته ای تفسیری از زمخشری می پردازد: « اگر بگویی چرا اول فرمود: «تری»، اول جمع آورد و بار دوم مفرد، در پاسخ می گوییم: برای اینکه رؤیت در اول به زلزله مربوط شده که قبلاً آن را به رخ همه مردم می کشید؛ لذا به همه فرمود: می بینید، و اما در آخر آیه معلق شده به یک چیز و آن هم حالت مستی مردم است؛ پس باید یک یک مردم را بیننده حال سایرین فرض کرد؛ لذا آن را مفرد آورده است» (طباطبایی، همان، ج15، ص 505/ زمخشری، همان، ج3، ص 139). علامه طباطبایی بدون هیچ اظهار نظری در خصوص کلام زمخشری، از آن رد شده است، ولی به نظر می رسد کلام زمخشری ناتمام باشد؛ زیرا «ترون» اول خطاب به عموم مردم است که شاهد وقوع زلزله در آستانه رستاخیز هستند، اما «تری» دوم، خطاب مخصوص به حضرت محمد(ص) است که از شدت ترس آن روز در امان بوده و مردم را به حال مستی می بیند.
3. در تفسیر آیه 36 سوره انبیاء (و هم بذکر الرحمن هم کافرون: در حالی که آنان خود، یاد [خدای] رحمان را منکرند) مرحوم طباطبایی به صورت غیر مستقیم و با تعبیر بعضی از مفسرین، به نقل کلامی از زمخشری پرداخته و گفته اند: مراد از ذکر رحمان، قرآن خدای رحمان است (طباطبایی، همان، ج14، ص 435/ زمخشری، همان، ج3، ص 114).
از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه المیزان، جلد 18، صفحه 256 و الکشاف، جلد 4، صفحه 278، ذیل آیه 6 سوره جاثیه؛
- ترجمه المیزان، جلد 11، صفحه 282 و الکشاف، جلد 2، صفحه 587، ذیل آیه 87 سوره حجر؛
- ترجمه المیزان، جلد 13، صفحه 241 و الکشاف، جلد 2، صفحه 649، ذیل آیه 60 سوره اسراء؛
- ترجمه المیزان، جلد 16، صفحه 420 و الکشاف، جلد3، صفحه 501، ذیل آیه 29 سوره سجده .
2-3. بهره گیری در نقد آرای سایر مفسران: گاهی مولف المیزان در نقد آرای مفسران به کلام زمخشری استناد کرده و در تحلیل و بررسی اندیشه مخالفان، کلام زمخشری را به عنوان شاهد نقل می کند و یا احادیث سست و ضعیف آنها را با زبان او پاسخ می گوید:
1. علامه طباطبایی در تفسیر آیه مباهله، آیه 61 عمران، به نظریه رشید رضا اشکال می گیرد؛ چه اینکه رشید رضا گفته بود: «در آیه مباهله چون الفاظ «نساء نا» و «أنفسنا» در آیه جمع است، نمی تواند معنا و مقصود آن به مفرد، یعنی فاطمه علیهاالسلام و علی(ع) باشد» (طباطبایی، همان، ج3، ص 408).
مؤلف المیزان می گوید: «کسی نمی گوید: در آیه شریفه مراد از لفظ «نساءنا» فاطمه علیهاالسلام و مراد از لفظ «أنفسنا» علی(ع) است، بلکه منظور آن است که چون رسول الله(ص) در مقام امتثال جز فاطمه و علی را نیاورد، از آن روشن می شود که فاطمه تنها مصداق «نساءنا» و علی هم تنها مصداق «أنفسنا» و همچنین حسن و حسین تنها مصداق «أبناءنا» می باشند» (همان).
آن گاه علامه در تأیید سخن خویش به تفسیر کشاف زمخشری استناد می جوید که زمخشری با آن مقام ادبی که دارد و حتی قرائت قرای بزرگ را تخطئه می کند، حدیث مباهله را نقل کرده و فضایل اهل بیت (اهل کساء) را ثابت می دارد (همان/ زمخشری، همان، ج1، ص 370، ذیل آیه).
2. مفسر المیزان، در تفسیر آیه 24 سوره یوسف (و لقد همت به و هم بها لو لا أن رأی برهان ربه: و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد، و [یوسف نیز] اگر برها پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او می کرد.) در بحث اینکه برهان پروردگار چیست، اقوالی از مفسرین نقل می کند، سپس می گوید: آنها احادیث ضعیف و یاوه هایی بیش نیستند، و بعد از زبان زمخشری این احادیث ضعیف را به نقد و چالش می کشد (طباطبایی، همان، ج11، ص 205-206/ زمخشری، همان، ج2، ص 436)؛ در واقع او در نقد اندیشه های مفسران در تعیین مصداق «برهان ربه»، به سخنان زمخشری استشهاد کرده است؛ از جمله نمونه های دیگر، می توان به: ترجمه المیزان، جلد 19، صفحه 256-257 و الکشاف، جلد 4، صفحه 459، ذیل آیات 13 و 14 سوره واقعه اشاره کرد.
4-2. معنا کردن لغات: مفسر المیزان در بیان معانی لغات قرآن، به تفسیر کشاف زمخشری مراجعه کرده، در این زمینه از کشاف بهره فراوان برده است:
1. در تفسیر آیه 2 سوره حج، در معنای «مرضعه» مرحوم طباطبایی از قول زمخشری می گوید: «اگر بپرسی چرا خداوند لفظ مرضع را نیاورد و «مرضعه» استعمال کرد، در پاسخ می گوییم: برای اینکه مرضع در معنا فرق دارد؛ «مرضعه» آن زنی است که همین الان لقمه ی پستان به دهان کودک گذاشته و کودکش در حال مکیدن باشد؛ زن را در چنین حالی «مرضعه» گویند، اما «مرضع» آن زنی است که شأنیت این کار را داشته باشد؛ هر چند الان مشغول شیر دادن نباشد.
در آیه شریفه، خداوند کلمه «مرضعه» را به کار برد تا دلالت کند بر اینکه دهشت و هول قیامت، آنچنان سخت است که وقتی ناگهان می رسد، مادری که پستان در دهان بچه اش گذاشته، آن را از دهان او بیرون می کشد (طباطبایی، همان، ج14، ص 505/ زمخشری، همان، ج3، ص 139).
2. « قالوا یا أبانا إنا ذهبنا نستبق و ترکنا یوسف عند متاعنا فأکله الذئب»: گفتند: ای پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آن گاه گرگ او را خورد (یوسف: 17)، علامه طباطبایی از قول زمخشری نقل کرده است که «نستبق» به معنای تسابق است و باب افتعال و تفاعل در معنا شریکند، مانند «انتضال» و «تناضل» که هر دو به معنای مسابقه در تیراندازی و «ارتماء» و «ترامی» که هر دو به معنای تیراندازی است و امثال آن؛ و معنای «نستبق» این است که ما در دو (میدانی) و یا در تیراندازی تسابق کنیم (طباطبایی، هما«، ج11، ص 158/زمخشری، همان، ج2، ص 433، ذیل آیه).
3. «و کل إنسان ألزمناه طائره فی عنقه» و کارنامه هر انسانی را به گردن او بسته ایم (اسراء: 13). مؤلف المیزان در مفهوم اصلی تطیر و «طائره» از قول زمخشری می نویسد: «عرب به مرغان فال می زدند و آن را زجر می نامیدند و چون به سفر می رفتند و در راه به آن بر می خوردند، آن را به اصطلاح فارسی کیش می کردند؛ اگر سائحاً، یعنی از طرف چپ ایشان به طرف راستشان پرواز می کرد، آن را به فال نیک می گرفتند و اگر بارحاً ، یعنی از طرف راست ایشان به سوی چپ ایشان می پرید، آن را شوم دانسته، به فال بد می گرفتند و به همین جهت فال بد را تطیر نامیدند( طباطبایی، همان، ج13، ص 92/زمخشری، همان، ج2، ص 627). از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه المیزان، جلد 15، صفحه 12 و الکشاف، جلد 2، صفحه 194، ذیل آیه 67 سوره مؤمنین؛
- ترجمه المیزان، جلد 11، صفحه 31 و الکشاف، جلد 2، صفحه 420، ذیل آیه 106 سوره هود؛
- ترجمه المیزان، جلد 15، صفحه 475 و الکشاف، جلد 3، صفحه 323، ذیل آیه 187 سوره شعرا:
- ترجمه المیزان، جلد 15، صفحه 582 و الکشاف، جلد 3، صفحه 359، ذیل آیه 48 سوره نمل؛
- ترجمه المیزان، جلد 16، صفحه 57 و الکشاف، جلد 3، صفحه 559، ذیل آیه 23 سوره سباء؛
- ترجمه المیزان، جلد 20، صفحه 79 و الکشاف، جلد 4، صفحه 581، ذیل آیه 42 سوره قلم.
5-2. استشهاد به اقوال زمخشری برای تایید نظریه خویش: گاهی نیز علامه، نظریه تفسیری خویش را بیان می کند، آن گاه می گوید زمخشری نیز همین معنا را بیان کرده است و یا حدیث و سبب نزول آیه ای را بیان می نمود و می فرمود: زمخشری نیز، همین حدیث و شأن نزول را آورده است:
1. مرحوم علامه در ذیل آیه 5 سوره نساء که می فرماید: «ولا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما»: و اموال خود راـ که خداوند آن را وسیله قوام [زندگی] شما قرار داده ـ به سفیهان مدهید، می نویسد: «ضمیر اموالکم (ضمیر مخاطب) به سفهای ایتام( غایب) بر می گردد؛ چون اموال متعلق به همه مردم است، نباید آن را در دست دیوانگان قرار داد تا به اسراف تلف کنند، بلکه لازم است افراد عاقل از بستگان سفیه این مال را در اختیار داشته باشند و در موقع بلوغ به دست صاحب اصلی برگردانند». علامه علت اینکه در جمله «و ارزقوهم فیها و اکسوهم وقولوا لهم قولاً معروفا»: و [لی] از [عواید] آن به ایشان بخورانید و آنان را پوشاک دهید و با آنان سخنی پسندیده بگویید (نساء: 5) چرا به جای «فیها» عارت «منها» نیامده است، می گوید: «نباید از اصل «مال سفیه» بر ارتزاق او استفاده کرد، بلکه باید حوائج زندگی سفیه را از سود اموالش تأمین کنند، نه از اصل آن؛ بنابراین نباید اموال سفیه را راکد گذاشته، اصل آن را به مصرف ضروریات زندگی او رسانند» (طباطبایی، همان، ج3، ص 290). آن گاه علامه برای تأیید نظریه خویش به گفته زمخشری استناد می جوید و می گوید: «زمخشری نیز همین معنا را معتقد است و می گوید همین نکته موجب شد تا در آیه شریفه، «و ارزقوهم فیها» استعمال شود، نه «وارزقوهم منها» (زمخشری، همان، ج1، ص 370، ذیل آیه).
2. مؤلف المیزان در تفسیر آیه 65 سوره اعراف در بیان فرق میان قوم نوح و قوم هود می گوید: « قوم هود به او ایمان داشتند و از ترس سایرین ایمان خویش را پنهان می کردند، به خلاف قوم نوح که یا هیچ یک از آنان ایمان نداشتند و یا اگر داشتند، ایمانشان را پنهان نمی کردند و به داشتن ایمان معروف و انگشت نشان بوده اند؛ لذا در آیه مربوط به قوم نوح فرمود: قال الملأ من قومه همه ی بزرگان قومش گفتند، و لکن در خصوص داستان هود، فرمود: قال الملأ الذین کفرو امن قومه گروهی از بزرگان قوم وی که کافر بودند، گفتند» (طباطبایی، همان، ج8، ص 275). علامه در دیدگاه نظریه ی خویش می گوید: «زمخشری نیز در وجه فرق بین این دو تعبیر، همین معنا را ذکر کرده است» ( همان/ زمخشری، همان، ج2، ص 112).
3. علامه طباطبایی می نویسد: سوره هل اتی (انسان) در شأن و عظمت اهل بیت پیامبر(ص) نازل گردید. سپس برای تثبیت دیدگاه خویش در این خصوص، به کلام زمخشری استناد می جوید که وی نیز همین شأن نزول را آورده است (طباطبایی، همان، ج20، ص 364-365/ زمخشری، همان، ج4، ص 657). از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه المیزان، جلد 12، صفحه 2 و الکشاف، جلد 2، صفحه 518، ذیل آیه 4 سوره ابراهیم؛
- ترجمه المیزان، جلد 13، صفحه 415 و الکشاف، جلد 2، صفحه 705، ذیل آیه 11 سوره کهف؛
- ترجمه المیزان، جلد 17، صفحه 363 و الکشاف، جلد 4، صفحه 196، ذیل آیه 41 وره فصلت؛
- ترجمه المیزان، جلد 18، صفحه 74 و الکشاف، جلد 4، صفحه 231، ذیل آیه 24 سوره شورا .
علاوه بر موارد پیش گفته، علامه طباطبایی در موارد دیگری، مانند قرائت بعضی از آیات، به گفتار زمخشری استاد کرده است (ر.ک به: طباطبایی، همان، ج15، ص 12، ذیل آیه 67 سوره مومنین/ زمخشری، همان، ج3، ص 188).
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان