موانع نقادى
اصلى ترین عواملى که نقادى باید با آنها مبارزه مى کرد، عبارت بود از:
ـ نظریه هاى عام یا اصولى درباره کتاب مقدس، مانند این باور که چون کتاب مقدس کلام خدا است، لزوماً باید کامل و در تمام بخش ها بى نقص باشد. نقادى با مخالفت با این باورهاى نظرى، به واقعیت هاى عینى کتاب مقدس پرداخت.
ـ سازگارکردن یعنى تعمیم نظرات و معانى ]مربوط به یک بخش [به همه کتاب مقدس و در نتیجه کم رنگ شدن تفاوت هاى یک قسمت با قسمت دیگر. جریان نقادى این تفاوت ها را مد نظر قرار مى دهد، همانند تفاوت بین بخش هاى از کتاب مقدس که تولد از باکره را تأیید مى کنند (متى، لوقا با وضوح کمتر) و بخش هاى که ظاهراً این مسئله را تأیید نمى کنند (مرقس، پولس و یوحنا).
ـ میدراش و تفاسیر تمثیلى که کلمات را از سیاقشان جدا مى کنند و معانى اى را به آنها نسبت مى دهند که ممکن است در جاى دیگر یافت شود، اما با آن سیاق سازگار نیست. جریان نقادى، سیاقِ کلام را تعیین کننده مى دانست.
ـ درک نکردن شکل ادبى متون به ویژه وقع ننهادن به سکوت هاى کتاب مقدس، یعنى فقدان عناصرى که غالباً در تقدیر گرفته مى شود; مانند این که نافرمانى آدم در متن عبرى به عنوان توضیحى براى شرّ ذکر نشده است و نیز مانند نبودِ هیچ گونه گزارشى از تولد در انجیل مرقس و فقدانِ عبارتِ «به غیر علت زنا» در اناجیل دیگر (متى 19:9; مقایسه کنید با 5:32).
ـ استنباطِ زمان پریش یعنى برداشتِ معانى، نظرات و موقعیت هاى مربوط به دوره اى متأخر، از متن; مانند این که کلمه اسقف در عهد جدید به گونه اى فهمیده شود که گویا معنایى معادل اسقفِ قرون وسطایى داشته است یا این که کلمه «کتب» در دوم تیموتاؤس 3:16 به معنایى دقیقاً معادل مجموعه کتب قانونى در آیین پروتستان مدرن تلقى شود. نقادى تأکید مى کرد که باید تفسیر کلمات را از معانى اى آغاز کرد که در زمان کتاب مقدس مطرح بوده اند.
ـ استدلالات عقلانى دفاعیه اى که براى فائق آمدن بر تفاوت ها به کار مى رفت; براى مثال این نظر که چون در انجیل یوحنا اخراج فروشندگان از معبد توسط عیسى را در آغاز رسالت او و در اناجیل دیگر در اواخر آن نقل شده، این واقعه چندین بار رخ داده است. در مقابل، نقادى بیان مى کرد که این اختلافِ ترتیب در داستان به عللى باز مى گردد که با معناى الهیاتىِ درون آن روایت مرتبط است.
مؤلفان
نقادى کلاسیکِ کتاب مقدس به مسائل مربوط به مؤلف واقعى بسیار علاقه داشته است. اسفار خمسه را خودِ موسى ننوشته است; کتاب اشعیا مطالبى در بردارد که مربوط به مدت ها پس از زمان حیات آن پیامبر است; اناجیل لزوماً به دست شاگردانى که به اسم آنهاست، نوشته نشده است. این نگرش، به ناگاه تصویر ما از کتاب مقدس را تغییر مى دهد: کتاب مقدس گزارشى نیست که یک بار و براى همیشه از سوى خداوند املا شده باشد; بلکه محصول سنتى است که در طول زمان و در درون جوامع ایمانى پدید آمده است. ارتباط متونى مانند اناجیل همنوا با هم، رابطه اى ادبى و شاملِ بازنگرى، تغییر در تأکید، گزینش و تفاوت هاى الهیاتى است. نویسندگىِ مستعار[242] را باید به عنوان یک واقعیت پذیرفت: بدین معنا که ممکن است برخى از کتاب ها به نام برخى از شخصیت هاى بزرگِ گذشته که در رأس آن نوع ادبى قرار داشتند، نوشته شده باشد. بر این اساس، همه قوانین بنى اسرائیل در هر زمان به اسم موسى پیوند مى خورد، همان گونه که نوشته هاى حِکمى نیز با نام سلیمان مرتبط مى شد; برخى از رساله هایى که به نام پولس یا پطرس نوشته شده، شاید نوشته پیروان آنها بوده که با استفاده از مطالبى از خودِ آن رسولان نگاشته شده است، نه آن که مستقیماً خودِ ایشان آن را نوشته باشند.
سبک
سبک از ابتدا معیارى مهم بوده است. پیشاپیش، در کلیساى قدیم مشخص بود که رساله دوم پطرس به سبکى که پطرس به کار مى بُرد، نبود; رساله به عبرانیان سبکى متفاوت از سبک پولس داشت و سبک کتاب مکاشفه بسیار با انجیل یوحنا و رساله هاى او متفاوت بود. این ملاحظات در استدلالات اولیه درباره قانونى بودن چنین کتاب هاى به کار رفته بود و بعدها به ویژه در دوره رنسانس و عصر اصلاحات، هنگامى که بررسى سبک هاى کهن بسیار سرعت گرفت، مبنایى براى مباحثات مشابه شد.
منابع
این که کتاب ها از گردآورى منابع قدیمى تر پدید آمده بودند، نتیجه منطقى این نظرات بود. توارخ ایام از سموئیل و پادشاهان استفاده کرده است و گاهى مختصراً یا به صورت عمده و نیز با افزودن مطالبى از خودش آنها را تصحیح کرده است. باور رایج بر این است که متى و لوقا از انجیل مرقس استفاده کرده، آن را بازنویسى کرده اند. ممکن است منابعى که از آنها استفاده شده، آثارى باشد که مدت ها قبل ناپدید شده است. کتاب هاى پادشاهان، منابع تاریخى دیگرى را ذکر مى کنند که از آنها اطلاع داشته اند. شاید مطالب مشترکى که در دو انجیل متى و لوقا آمده، اما در انجیل مرقس وجود ندارد، به منبعى بازگردد که اکنون در دست نیست. لایه هاى مختلف اسفار خمسه را که با زبان ها، سبک ها و نظرات بسیار متفاوت مشخص مى شوند، مى توان از راه گردآورى تدریجى منابع مختلف در زمان هاى متفاوت توضیح داد. بنابراین، یافتن منابع مختلف در یک کتاب مى تواند توضیحى براى اختلافات و دیدگاه هاى الهیاتىِ متفاوت باشد. این نوع نقادىِ منبع، شکل خاصى از نقادى کلاسیک کتاب مقدس است که گاهى به همراه تحقیق درباره مؤلف و تاریخ و نسبت به «نقادى ساده»[243] یعنى مطالعه متن و تغییرات متنى، «نقادى عمیق»[244] نامیده مى شود. البته این اصطلاحات اکنون قدیمى شده است. بدون شک، از حدود دهه 1930 به بعد نقد منبع، خود نسبتاً قدیمى شد و کار کمترى در مورد آن صورت گرفت، زیرا قطعى نبودنِ نتایج آن مورد توجه قرار گرفت و رقیبانِ دیدگاه هایى که مقبولیت گسترده ترى داشتند بیشتر مورد حمایت قرار مى گرفتند. با این همه، دستاوردهاى نقدِ منبع هنوز هم از سوى اکثر دانشمندان به مثابه چارچوب عمده بحث کاربرد دارد. خطوط کلى شناسایى منبع، در مورد بخش هاى اصلىـ یعنى اسفار خمسه، اشعیا و اناجیل همنواـ عموماً پذیرفته شده است; با این که جانشین هایى نیز وجود دارد، اما آنها هم به همان اندازه اما به شکلى دیگر نقادانه است.
کیهان شناسى و معجزه
ظهور نقادى کتاب مقدس با تغییر نگرش به جهانى که در آن زندگى مى کنیم همراه بود. علمِ جدید محال مى دانست که پیدایش جهان به تاریخى باز گردد که از وقایع نگارىِ کتاب مقدس به دست مى آید (5000ـ3600 ق.م) و اکثریت پذیرفتند که جهان دقیقاً آن گونه که سفر پیدایش بیان مى کند نیست. همچنین، بحث شد که تصویرهاى کتاب مقدس از وقایع معجزه اى تا چه حد واقعى است. نقادان، بُعد ادبى را مد نظر قرار دادند: کتاب مقدس در میزان پرداختن به داستان معجزات، روند یکسانى ندارد و ممکن است یک واقعه معین را به شکل هاى مختلفى به تصویر بکشد که گاه بیشتر و گاه کمتر معجزه آمیزند. این امر نشان دهنده آن است که عنصرِ معجزه نیز تا حدى به سَبک بستگى دارد. نقادى کتاب مقدس در اصل نسبت به معجزات شکاک نیست; اما بدیهى مى داند که نباید پنداشت که داستان هاى اعجازآمیز صرفاً چون در کتاب مقدس آمده، همگى حقیقتاً و به معناى ظاهرى متن محقق شده است. در کل، دانش نقادى چندان به این پرسش نمى پردازد; زیرا این دانش در شکل پیشرفته اش، بیشتر بر معنا و کارکردى که داستان هاى اعجازآمیز در نوشته مؤلف داشته، متمرکز مى شود و براى این هدف، دفاع یا انکار واقعیتِ معجزات را ضرورى نمى داند; روند تفسیر نیز به همین شیوه در همه موارد عمل مى کند.
تاریخ
اگرچه گفتیم که پایه هاى نقادى بیشتر بر زبان و سبک ادبى قرار دارد، غالباً تاریخ به عنوان مؤلفه ضرورىِ آن مدنظر بوده است. برداشت هاى ادبى اغلب نمى توانست بدون وجودِ گزارش تاریخى از آنچه رخ داده بود، راه حلى ارائه کند. از این رو مثلا در شیوه یولیوس ولهاوزن [245] (1844ـ1918)، منابعِ اسفار خمسه ـ که با ملاک هاى زبانى و ادبى شناسایى شده بود ـ با شواهد مربوط به مراحل متفاوت در سیر تحولات نهادهاى دینىِ اسرائیل ربط داده شد و توالى و تاریخ معقولى براى رویدادها به دست آمد. تعیینِ تاریخِ منابع و جاى دادن آنها در چارچوبِ تاریخِ شناخته شده جهان، مرجعى استوار براى مطالعات کتاب مقدس به دست مى دهد و راهى پیش رو مى نهد که در آن، تهیه و تنظیم مستندات براى بحث و ارزیابىِ الاهیات، امکان پذیر مى شود. به ویژه، دانستنِ هرچند تقریبىِ وقایعِ قبل و بعد، ما را قادر مى کند تا پیش فرض هاى نویسندگانِ کتاب مقدس و موقعیتى را که براى آن مى نوشتند بفهمیم.
محوربودن این چارچوب و اهمیت چشم اندازى که ارائه مى کند، باعث شده تا کلِ نقادى کتاب مقدس به عنوان «نقد تاریخى» شناخته شود. البته این عنوان، غلبه پژوهش تاریخى بر مطالعه کتاب مقدس را بیش از حد جلوه مى دهد. پژوهش تاریخى تنها یکى از ابعاد نقادى سنتى است. اساساً بخش عمده اى از کار نقادى، تفسیر کتاب هاى کتاب مقدس است که اغلب، دقت تاریخىِ کامل در مورد آن ممکن نیست و هیچ گاه به دست نمى آید و به ندرت تلاشى براى آن انجام مى شود. آنچه مهم تر است، یافتن موقعیت تاریخى به صورت تقریبى و کلى است، تا از اشتباهاتِ فاحشِ ناشى از خطاهاى قطعىِ تاریخى پرهیز شود. از کلمات باید همان معنایى را فهمید که در زبانِ متون و در زمانِ متون بر آن دلالت مى کردند; متون را نیز باید در موقعیتى که براى آن نوشته شده بود، مد نظر قرار داد. در حقیقت، عالمان کتاب مقدس، حتى هنگامى که بر رویکرد تاریخى تأکید مى کنند، چندان گرایش تاریخى ندارند; آنان بیشتر متمایل اند که علاقه هاى الهیاتى بر واقع گرایى تاریخى غلبه کند و انگیزه آنها نیز عموماً، از سنخ سرسپردگى یک عالم دینى به متون است، نه دقت هاى تاریخى محض. تأکید بر آنچه در زمان کتاب مقدس «واقعاً رخ داده بود»، تأکید بر شخصیت هاى داراى مرجعیت که نوشته ها را تألیف کرده بودند و تأکید بر تاریخ به عنوان قلمرو عمل خداوند، در الاهیات سنتى سرچشمه داشته است. در مقابل، چشم اندازِ تاریخى به کتاب مقدس که دستاوردِ جریان نقادى است، در درجه اول چون واقعیتى مهم در الاهیات است اهمیت دارد نه چون یک دستاورد تاریخى محض است.
مجموعه قانونى کتاب مقدس
یکى از ابعاد مهم تاریخى، فهم مجموعه قانونى کتاب مقدس است. مجموعه قانونى در روندِ تاریخ پدید آمده و مى توان آن را به شکل تاریخى فهمید. مطالعاتِ پیشگامِ یوهان زملر[246] (1725ـ1791) در این زمینه، گامى حیاتى در توسعه مطالعات مدرن کتاب مقدس بود. مرزهاى کتاب مقدس به شکل جاودانى و غیرقابل تغییر از سوى خداوند معین نشده است; متنى که در یک زمان و مکان از کتاب مقدس به شمار مى رفت، کاملا با آنچه در زمان و مکانى دیگر در آن قرار مى گرفت، یکسان نبود. مطالعه کتاب مقدس و مطالعه تاریخ کلیسا را نمى توان از هم جدا کرد. تحقیق درباره منشأ مجموعه قانونى به عنوان کارى انسانى، نظیر بررسى خودِ کتاب مقدس است. مجموعه قانونى را مى توان از سوى خدا دانست، همان گونه که محتواى کتاب مقدس از سوى خدا دانسته مى شود، اما نه به شکل فوق طبیعىِ محض; بلکه به شکل غیرمستقیم و با وساطتِ معانى و اهداف انسانى. نقادان کتاب مقدس فهرست قانونى را رد نکردند; بلکه عموماً از آن طرفدارى کرده، بر این باور بودند که محتواى دینىِ کتاب مقدس (یعنى کتاب هاى قانونى) در کل و از لحاظ کیفى بسیار برتر از هر مجموعه دیگرى از متونِ مکتوب است.
تمایزگذارى الهیاتى
این نگرش که تأکیدها و دیدگاه هاى الهیاتىِ کتاب مقدس در بخش هاى مختلفِ آن متفاوت است، در نقادى کتاب مقدس بسیار اهمیت دارد و حتى مهم تر از گرایش تاریخى آن است. کتاب مقدس تصویرى یکنواخت و ثابت از هستى و اراده خدا نیست، بلکه بیشتر شبیه گروه سرودى است که هر عضوى از آن باید بخش متفاوتى از سرود را بخواند. از این رو با وجود مطالب بسیارى که مشترک است، لایه کاهنى[247] تورات، الهیاتى نسبتاً متفاوت از الهیاتِ لایه تثنیه اى[248] دارد; همچنین تصویرى که متى از عیسى ارائه مى کند تا حدى با تصویر لوقا متفاوت است. این دیدگاه به خودى خود نگرشى تازه یا انقلابى نیست، بلکه نقادى کتاب مقدس به جاى آن که صرفاً به تحسین مکمل بودنِ الاهیات بخش هاى مختلف کتاب مقدس قناعت کند، از این ویژگى براى شناسایى لایه ها و تاریخ ها، موقعیت ها و مشکلات نسبى آنها استفاده مى کند و مى کوشد تا این الاهیات هاى متفاوت را مراحلى حیاتى در فهم عمیق کتاب مقدس بداند، آنها را بفهمد و ارزش گذارى نماید.
ریشه هاى الهیاتى نقادى کتاب مقدس
شاید نقادى کتاب مقدس امرى جدید به نظر رسد، اما در واقع داراى ریشه هاى الهیاتى عمیقى است. توجه به مؤلف به دوره هاى اولیه باز مى گردد و دلیلى بر قانونى بودن به شمار مى رفته است. سَبک نیز از زمان هاى اولیه معیار بوده است. ژان کالون بعدها بر اساس سبک، در این که پطرس رساله دوم پطرس را نوشته باشد تردید کرد; همان گونه که مزامیر 74 و 79 را بر اساس محتوا مربوط به دوره مکابیان دانست (بعدها به این دیدگاه بسیار اهمیت داده شد). توجه به تاریخ و حوادث واقعى نیز بخشى از سنت عام مسیحى بود: مردم گمان مى کردند که مسیحیت به طور ویژه، دینى تاریخى است. کلمات و اعمال واقعى عیسى در میان مسیحیان اهمیت و مقبولیتِ بسیارى داشت. توجه و استفاده جریانِ نقادى از تفاوت هاى الهیاتىِ درون کتاب مقدس، ادامه کارِ همه نظام هاى الهیاتى است; زیرا همه آنها حتى هنگامى که فهرست قانونى کتاب مقدس را به طور کامل مى پذیرند، بخش هایى را مهم تر و اصلى تر مى دانند و بخش هاى دیگر را فرعى و کم اهمیت تلقى مى کنند. در مورد مجموعه قانونى نیز، اولین واقعیتِ روشن این بود که سنت الهیاتى در این مورد اتفاق نظر نداشت. در قرون اولیه و نیز بین کلیساى کاتولیک رومى و کلیساى ارتدوکس از یک سو و پروتستان ها از سوى دیگر، مجموعه هاى متفاوتى وجود داشته است. این واقعیت هنگامى برجسته شد که مارتین لوتر تحت تأثیر اختلافات الهیاتى، رساله یعقوب، عبرانیان (که نوشته پولس نبود) و کتاب مکاشفه را به خاطر فهم ناقص آنها از اصل ضرورى عادل شمردگى،[249] از فهرست رسمى عهد جدید پایین کشید. گذشته از این، سنت مسیحى همواره شاهد تفاوت بین توجه به عهد قدیم و عهد جدید بوده است.
انگیزشى که عصر اصلاحات، نسبت به نقادى کتاب مقدس پدید آورد، بسیار چشمگیر بود. تأکید بر صرف کتاب مقدس ـ در مقابل واسطه بودن سنت کلیسایى ـ به این معنا بود که همه چیز باید بر کتاب مقدس پایه ریزى شود. نهضت اصلاحات دینى دوباره بر دستور زبان و ترتیب کلماتِ متن اصلى تأکید کرد و خواستار روحانیانِ تحصیل کرده اى شد که شایستگى بررسىِ این کلمات را داشته باشند. این نهضت شیوه هاى تمثیلى اى را که شکاف هاى سطحىِ کتاب مقدس را مى پوشاند، رد کرد و در مورد کتاب مقدس عبرى نیز بین جریانات تفسیر یهودىِ قرون وسطایى (که براى مثال در نسخه شاه جیمز[250] دیده مى شود) میانجیگرى نمود که در این مورد نیز پشتیبانِ فهم ظاهرى بود. نهضت اصلاحات به آزادى مفسر در انتخاب دیدگاه درباره کلماتِ کتاب مقدس تصریح مى کرد، هرچند آن دیدگاه مخالفِ تفسیرهاى سنتى و معتبر باشد. اما با این که مصلحان بر مرجعیت کتاب مقدس تأکید مى کردند، نه تنها به توافق عقیدتى نرسیدند; بلکه، گستره وسیعى از عقاید متضاد ایجاد کردند و همگى مدعى بودند که نظرشان بر کتاب مقدسِ خطاناپذیر استوار است. بعدها نظرات و فرضیه هاى گوناگون در نقادى کتاب مقدس بازتابى از همان وضعیت بود.
گسترش و پذیرش نقادى
انتظار دیدگاه هاى نقادانه در دوران کهن و ابتداى دوره مدرن به خودى خود اهمیت چندانى نداشت. واضح بود که این عبارت: «در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند» (پیدایش 12:6) را موسى ننوشته بود، بلکه بعدها نوشته شده; ابراهیم بن عزرا[251] این چنین استدلال کرد و باروخ اسپینوزا[252] نیز مطالب بیشترى بر آن افزود. چنین ملاحظاتى اغلب فقط حاشیه هایى کوتاه بود و به هیچ وجه به دیدگاهى نقادانه نمى رسید. آنچه اهمیت بیشترى داشت، رشدِ جوّى فکرى بود که در آن، استدلال کردن بر اساسِ سبکِ زبانى و ادبىِ کتاب مقدس و بیان آزادانه تفاسیرى که از آنها به دست مى آمد، مجاز و حتى عادى شمرده مى شد. این سنت احتمالا به اراسموس[253] (1466ـ1536) بازگردد و هوگو گروتیوس[254] (1583ـ1645) که به جریانِ آرمینیوسى کلیساى آلمان تعلق داشت، نماینده شاخص آن محسوب مى شود ریشارد سیمون[255] (1638ـ1712) در فرانسه اظهار داشت که تردیدها درباره کتاب مقدس، اعتماد پروتستان ها بر آن را متزلزل کرده، حال آن که آزادى در مطالعه کتاب مقدس هیچ مشکلى براى عقاید کاتولیک ایجاد نکرده است; او همچنین دلایلى را بر این که موسى نویسنده همه اسفار خمسه نبوده، اقامه کرد که در مقایسه با اظهارِ قبلى اش، اهمیت کمترى دارد. ژان آستروک[256] (1684ـ1766) پیشگام تحلیل نظام مندِ منابع اسفار خمسه بود. وى به این نتیجه رسید که اسفار خمسه داراى منابع متفاوتى بوده اما خودِ موسى آنها را گردآورى کرده است.
در قرن هفدهم و هجدهم، انگلستان محل بسیار فعالى در زمینه نظرات جدید درباره کتاب مقدس بود. در نزاع هاى مختلف بر سر کلیسا، حکومت، دولت عرفى[257] و آزادى دینى دیدگاه هاى بسیارى وجود داشت که همه به دنبال توجیه خود بر اساس کتاب مقدس بودند. بحث هایى که به دنبال این نزاع ها پدید آمد، سبب شکوفایى نظرات و استدلالات جدید شد. توماس هابز[258] (1588ـ1679) نمونه بارزى در این زمینه است. او شکى در مرجعیت کتاب مقدس به عنوان قانون خداوند[259]نداشت; همین طور بدیهى مى دانست که در مورد مؤلف و تاریخ نیز، تنها راهنما باید خودِ کتاب مقدس باشد. کتاب مقدس نیز تردیدى باقى نمى گذارد که کتاب موسى پس از او نوشته شده است; کتاب هاى دیگر نیز به همین ترتیب. دیگر نظرات تفسیرىِ مهم، به اندیشمندانى متعلق است همچون: جان لاک[260] (1632ـ1704) که علاوه بر مسائل دیگر، به این مسئله توجه کرد که چگونه عیسى جایگاه مسیحایى خود را تا اواخر رسالتش پنهان مى کرد; اسحاق نیوتون[261] (1642ـ1727) که درباره وقایع نگارى کتاب مقدس تحقیق کرد و نیز معتقد شد که تثلیث را مى توان با کمک عهد جدید رد کرد; و بسیارى دیگر.
در آلمان در ادامه قرن هجدهم، استادان دانشگاه این نظرات را دنبال کردند و آنها را با روشى بسیار نظام مندتر به کار گرفتند. سبک رایج، «مقدمه»نویسى بود که به نوبه خود هر کتابى از عهد قدیم یا عهد جدید را پوشش مى داد و به شکل روشمند و بر اساس زبان و محتوا به همه ابعادِ مؤلف، منبع، تحلیل و تاریخ ها مى پرداخت; اولین اثر از این دست به یوهان گوتفریت آیشهورن[262] متعلق بود که بین سال هاى 1780 تا 1783 منتشر شد. بارزترین متخصصان عهد قدیم عبارت اند از: ویلهلم مارتین لِبِرشت دِوِت[263] (1780ـ1849) که به سبب اثر خود درباره کتاب مهمِ تثنیه معروف شد و یولیوس ولهاوزن که راه حل ارائه شده از سوى او (این که منبع کاهنى آخرین منبع تورات است) همچنان اساس تحقیق در این موضوع است. شخصیتى اصلى در مطالعات عهد جدید، فردیناند کرستین باور[264] (1792ـ1860) بود که نزاع بین سنت هاى پولسى و پطرسى را براى مسیحیت اولیه تعیین کننده دانست. دشوار است که از کتابِ در جستوجوى عیساىِ تاریخى[265] پى ببریم که نقادىِ کتاب مقدس است یا الاهیات نظرى;[266] نقادانه بودنِ ادعاى یوهانس وایس[267] (1863ـ1914) مبنى بر این که رسالت عیسى از انتظار آخرالزمانى متأثر بوده، روشن تر است.
بازگشتِ این نقادىِ پیشرفته کتاب مقدس به دنیاى انگلیسى زبان بدون نزاع نبود. رابرتسون اسمیت[268] در سال 1881 در اسکاتلند از مقام استادى برکنار شد و چارلز بریگز[269] در سال 1893 در ایالات متحده از منصب کشیشى عزل گردید. اما پس از این حوادث دیرى نپایید که رویکردهاى نقادانه در همین کلیساها غلبه یافت. در آکسفورد از سال 1883 دانشِ محتاطانه و عالمانه سموئل رولز درایور[270] بازخوانىِ نقادانه عهد قدیم را مطرح کرد و لوکس موندى[271] (1889) سنت کاتولیک مآب آنگلیکانیسم را با آن هم سو نمود. در اوایل قرن بیستم، دیدگاه هاى نقادانه به راحتى پذیرفته نمى شد، اما در مطالعات دانشگاهى و در حوزه نشر در جهانِ غیرکاتولیک غرب، به شدت غلبه یافت.
با آن که جریانِ نقادى، تفاوت عمیقى در بررسىِ کتاب مقدس ایجاد کرد، تأثیرات جدىِ نگران کننده اى بر عقاید نداشت. علت این امر تا حدى این بود که مبناى بسیارى از باورهاى سنتى، آن گونه که تصور مى شد، فقط کتاب مقدس نبود. تغییر در فهم کتاب مقدس باز هم به این باورها امکان بقاء مى داد. نقادى کتاب مقدس با برخى از عقاید خاص به خوبى هماهنگ مى شد: در آیین لوترى[272] با عادل شمردگى توسط ایمان; در انگلیکانیسم با محوریت تجسد، در آیین کالونى[273] با ارج نهادن به اسرائیل و عهد قدیم. از این گذشته، اگرچه بخش عمده اى از نقادى کتاب مقدس به همراه دیدگاه هاى روشنفکرانه، دئیسم و بعدها با الاهیات لیبرال رشد کرد، دستاوردهاى نقادى نشان داد که از این خاستگاه ها جداست و براى کسانى که آن خاستگاه ها را رد مى کردند، کاملا قابل پذیرش است. از این رو الاهیات «جدلى»[274] یا «نوارتدکسى»[275] که به شدت با الاهیات «لیبرال» دشمن بود، مشروعیت شیوه هاى نقادى را پذیرفت و اگرچه خود اغلب نسبت به دانش کتاب مقدس[276] علاقه چندانى نشان نمى داد، در کل، جوّى را پدید آورد که این علم مى توانست آزادانه در آن شکوفا گردد.
در دنیاى کاتولیک رومى، این استدلالِ ریشار سیمون که آزادى جریان نقادى به مواضع کاتولیک کمک کرده است، چندان مورد پذیرش مقامات مافوق او قرار نگرفت و نقادى تا پیش از ظهور مدرنیسمِ کاتولیک ـ به ویژه در فرانسه در اواخر قرن نوزدهم با ظهورِ آلفرد ف. لوئازى[277] (1858ـ1940) ـ رونقى نداشت. جنبش مدرن رسما از سوى پیوس دهم[278] محکوم و دوباره به ضرورت اعتقاد به نگرش سنتى به مؤلفان و تاریخ هاى کتاب مقدس تصریح شد. اما با صدور منشورِ الهامِ روح القدس[279] (1943) و به ویژه پس از شوراى واتیکان دوم، آزادى نقادى براى مفسران کاتولیک پذیرفته شد و امروزه دانش کتاب مقدسىِ کاتولیک و پروتستان یک حوزه فراگیر است.
دانش آکادمیک یهودى اغلب با راه حل هایى که در آثار مسیحى اختیار مى شد، متفاوت بوده است; مانندِ مخالفت با نقادى منبع تورات از سوى مُشه هرش سِگال[280] (1867ـ1968) و اومبرتو کاسوتو[281] (1883ـ1951) و بازسازى متفاوتِ تاریخ دینى بنى اسرائیل از سوى یحزقل کوفمان[282] (1889ـ1963). اغلب احساس مى شد که دانشِ غیرِیهودى بسیار تحت تأثیر سنت هاى الهیاتى مسیحى است. اما دیدگاه هاى متفاوتى که از سوى عالمان یهودى ارائه شده، در نوع خود به همان اندازه نقادانه است و هیچ گاه از پژوهشى که همواره ضد نقادى باشد، حمایت نمى کند.
الاهیات کتاب مقدس
غالباً نقادى کتاب مقدس را در درجه اول یک رشته تحلیلى مى دانند، اما جریان نقادى همان اندازه نیز با رشته الاهیات کتاب مقدس که بُعد مصنوعىِ همان جنبش است پیوند دارد. الاهیات کتاب مقدس به دنبال عناصر مشترکى است که از طریق طرح تاریخى و پیشرو یا از طریق فهم ساختارِ درونى، در متون جارى است. همه الاهیات هاى مطرحِ کتاب مقدسى، همراه با رویکرد نقادانه ظهور کرده اند. الاهیات کتاب مقدس همانند نقادى کتاب مقدس، رویکردى کاوشگرانه است; الاهیات حقیقىِ کتاب مقدس از قبل شناخته شده نیست بلکه باید آن را کشف کرد. براى مخالفان پژوهش نقادانه، الاهیات کتاب مقدس پیشاپیش معلوم است و در اعتقادنامه ها و سنت هاى قدیمى جاى دارد. اگرچه الاهیات کتاب مقدس در قرن بیستم خود را در مقابل نقادى کتاب مقدس مى دید، اما در واقع آنها دو روى یک سکه اند.
محیط دینى
همه آنچه در بالا گفته شد، را مى توان تصویر «کلاسیک» نقادى کتاب مقدس به شمار آورد; تحولات متأخرترى نیز باقى مانده است که باید به آنها اشاره شود.
نقادان قدیمى تر عمدتاً در کارهاى خود از خودِ کتاب مقدس استفاده مى کردند; اما بعدها اطلاعات فراوانى از بین النهرین و سوریه، از ادیان رمزى یونانى و از آیین گنوسى نیز اضافه شد. به روشنى در نظرات و نهادهاى دینى، در افسانه ها، اسطوره ها و گونه هاى شعرى، همپوشى دیده مى شود. مکتبِ «تاریخ ادیان» به این حوزه پرداخت; یکى از شخصیت هاى اصلى در این مکتب هرمان گونکل[283] (1862ـ1932) است.
نقادى شکلى
نقادى شکلى که از دهه 1920 به بعد تأثیرگذار شد، بر واحدهاى ادبى کوچک ترى که «نقشى در زندگى»[284] دارند متمرکز مى شود. از طریق این نقش ها مى توان به مقصود اصلى متون پى برد. بدین ترتیب، یک داستان انجیلى مى تواند به شکلى متعلق باشد که براى جدال با یهودیان مناسب است. یک مزمور ممکن است به شکلى مربوط باشد که به مراسم تاج گذارى متعلق است. نقادانِ شکلىِ مهم عبارت اند از گونکل در کتاب مقدس عبرى و رودولف بولتمان[285] (1884ـ1976) در عهد جدید. اغلب به نظر مى آمد که نقادى شکلى در مورد عهد جدید، ماهیتى شکاکانه دارد; زیرا حاکى از آن بود که داستان هاى عهد جدید براى چنین اهدافى ساخته شده، نه این که واقعاً عیسى آنها را گفته باشد; اما تأثیرات نقادى شکلى بر کتاب مقدس عبرى محافظه کارانه تر بود و عمدتاً به شیوه هاى ایفاى نقش شعرها در آیین ها و نیایش هاى باستانى پرداخته است.
نقادى سنت[286]
بر شیوه تغییر و رشد سنت ها، بر مکان هایى که با آنها پیوند خورده اند و روابط اجتماعى و آیینى که در آنها معنا داشته اند، متمرکز مى شود. نقادى سنت کمتر به فرضیه هاى مستند توجه دارد و بیشتر مراحل شفاهى سنت را بررسى مى کند و به تبیین نیروهاى زیربنایى عمیقى مى پردازد که کتاب مقدس را به شکل امروزیش در آورده است. این نوع نقادى خصوصاً در دانش اسکاندیناوى پدیدار شده است.
نقادىِ ویرایش[287]
به کار ویراستارانِ نهایى توجه دارد که منابع اولیه را به شکل متنى که اکنون در دست ماست در آورده اند. این شیوه مبتنى بر نوعى نگاه به منابعى است که ویراستار از آنها استفاده کرده است، اما کمتر به خودِ منابع و بیشتر به شیوه اى که براساس آن به متن نهایى تبدیل شده، توجه مى کند. بنابراین، آنچه بررسى مى شود، شکل و ساختار کتابى است که اکنون در دست داریم. فهم این امر نیز به چشم اندازى در زمان وابسته است که به روىِ مرحله اى پیشین یا ویرایشى در گذشته، گشوده مى شود.
بازخوانى هاى ادبى مدرن
در این مقاله بر شاخصه ادبى جریان نقادى تأکید کردیم، اما از حدود سال 1960 به بعد به طور روزافزونى احساس مى شد که این شاخصه با جهت گیرىِ مدرن در فهم ادبیات همگام نیست. نقادان ادبىِ خارج از حوزه تخصصى کتاب مقدس ـ مانند فرانک کرمود،[288] رابرت آلتر[289] و نورتروپ فراى[290] در این زمینه نقش مهمى ایفا کرده اند و عالمان کتاب مقدس از خط مشى آنها پیروى مى کنند. توجه بیشتر این جنبش، به مرحله نهایى و کنونى متن معطوف است، نه بازسازى تاریخى آن; همچنین فاقدِ توجهاتِ الهیاتى است که در بیشترِ انواع نقادى کتاب مقدس به چشم مى خورد. در این شیوه نقادى، تأکیدِ بیشتر بر سبک ها، الگوها و شیوه هاى روایى است. برخى بر این باورند که متن به چیزى خارج از خود «ارجاع»[291] نمى دهد، بلکه در «دنیاى متن»[292] عمل مى کند. بخش هایى از این نظریه با باورهاى جنبش ساختارگرایى ـ که مرکز آن فرانسه بود ـ مشترک است. ساختارگرایى به اصول و مجموعه ساختارهایى که در همه مجموعه هاى اجتماعى و ادبى و به همین شکل در خودِ زبان به کار مى رود، مى پردازد. این جنبش به جاى پرداختن به تحول متن در طى دوره اى از زمان، بر هم زمان ها[293] یا ساختارهایى که درون یک متن در یک زمان دیده مى شود، تأکید مى کند; البته ممکن است به بررسى تغییرات تاریخى نیز بپردازد. این گونه بازخوانى عموماً تفاوت بسیارى با نقادى سنتى کتاب مقدس، و به ویژه با دلبستگى هاى تاریخى آن دارد; اما از سوى دیگر، بى میلى آنها به بیانِ هرگونه اطلاعات درباره جهانِ «خارج از متن»[294] این تردید را ایجاد مى کند که این جریان ها تا چه حد مى تواند با نیازهاى قدیمىِ الهیاتى که نقادىِ کتاب مقدس به آنها خدمت مى کرد، سازگار شود.
نقادى مجموعه قانونى
این رویکرد که عمدتاً از سوى بروارد س. چایلدز [295] حمایت مى شد، بر مجموعه قانونى کتاب مقدس به عنوان کلید ضرورىِ تفسیر تأکید مى کند. قانونى بودن به متن ها توجه مى کند، نه مراحل آغازینى که به آن انجامیده اند. مجموعه قانونى کتاب ها که آنها را در کنار هم به عنوان کتاب مقدسِ جامعه مسیحى گردآورى مى کند، به این معنا است که آنها در کنار هم، تلقى اى را از کل محتوایشان ارائه مى کنند. بر اساس این رویکرد، نقادى سنتىِ کتاب مقدس مشروعیت دارد و نقاط شروعى ارائه مى کند که چایلدز از آنها براى رسیدن به معناىِ قانونى استدلال مى کند; اما چشم انداز و جهت نقادى سنتى اساساً نادرست است. اگرچه نقاط مشترک این شیوه، با نقادى ویراستارى و با بازخوانى هاى ادبى مدرن و ساختارگرایى واضح است، اما چایلدز بسیار مى کوشد تا هرگونه حمایتى از سوى این حوزه ها را انکار کند; زیرا نقادى مجموعه قانونى به هیچ وجه ماهیت ادبى ندارد و اعتبار آن کاملا از جایگاه الهیاتى کتاب مقدس ناشى شود. نقادى فهرست قانونى به دنبالِ یافتن پیوندى با تفسیر دوره هاى اولیه است، اما این نوع نقادى پدیده اى کاملا مدرن است و حتى هنگامى که مى کوشد از سنت نقادى کتاب مقدس جدا شود، کاملا بر طبق آن عمل مى کند.
نتیجه گیرى
نقادى کتاب مقدس نشان داده است که حوزه پژوهشىِ پویایى است. رویکردها و چشم اندازهاى جدید به طور مداوم در آن پدیدار مى شود. حوزه هایى که بررسىِ تازه اى را تجربه مى کند عبارت است از ماهیت قالبِ شعرى در زبان عبرى (که آشنایى با شعرِ اوگاریتى[296] محرک آن بوده است)، ویژگى هاى یهودیت در هنگام پیدایش مسیحیت، ویژگى هاى داستانى و غیرتاریخى کتاب مقدس. نتایجى که به دست مى آید دوباره بازبینى خواهد شد. با این همه، برخى از نتایج اصلىِ به دست آمده، همچنان به عنوان مرجعِ بحث باقى مانده و هیچ جانشینى که به همان اندازه مقبولیت کسب کرده باشد مطرح نشده است. اما آنچه اهمیت بیشترى دارد این است که فضاى عمومىِ نقادى با مبنایش در زبان و شکل ادبى، با ارجاعاتش به تاریخ و با مایه حیاتش یعنى آزادى در پیروى از آنچه متن واقعاً بیان مى کند، خود را بدون جدالى جدى بر کرسى نشانده است. کارِ جدى بر کتاب مقدس تنها در ادامه سنت نقادى کتاب مقدس، انجام شدنى است.
پی نوشت :
[242]. pseudepigraphy
[243]. lower criticism
[244]. higher criticism
[245]. Julius Wellhausen
[246]. Johann S. Semler
[247]. P stratum
[248]. Deuteronomy
[249]. justification
[250]. KJV
[251]. Abraham ibn Ezra
[252]. Baruch Spinoza
[253]. Erasmus
[254]. Hugo Grotius
[255]. Richard Simon
[256]. Jean Astruc
[257]. civil government
[258]. Thomas Hobbes
[259]. law of God
[260]. John Locke
[261]. Isaac Newton
[262]. Johann Gottfried Eichhorn
[263]. Wilhelm Martin Leberecht de Wette
[264]. Ferdinand Christian Baur
[265]. Guest for the Historical Jesus
[266]. speculative theology
[267]. Johannes Weiss
[268]. W. Robertson Smith
[269]. Charles A. Briggs
[270]. Samuel Rolles Driver
[271]. Lux mundi
[272]. Lutheranism
[273]. Calvinism
[274]. dialectical
[275]. neo-orthodox
[276]. biblical scholarship
[277]. Alfred F. Loisy
[278]. Pious X
[279]. Divino afflante spiritu
[280]. Moses Hirsch Segel
[281]. Umberto Cassuto
[282]. Yehezkel Kaufmann
[283]. Hermann Gunkel
[284]. "Situation in life"
[285]. Rudolf Bultmann
[286]. Tradition Criticism
[287]. Redaction Criticism
[288]. Frank Kermode
[289]. Robert Alter
[290]. Northrop Frye
[291]. "refer"
[292]. "the world of the text"
[293]. the synchronic
[294]. "outside the text"
[295]. Brevard S. Childs
[296]. Ugaritic
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب