تغییر چهره سومین فیلم انگلیسی زبان کارگردان هونگ کنگی یعنی جان وو، بهترین فیلم این تابستان نیست اما بی شک یکی از بهترین فیلم های اکشن این تابستان است. وو که بیشتر برای استایل خاص خود در زمینه ی خشونت شناخته و تحسین می شود با استفاده از گلوله ها و انفجار های مهیب آدرنالین شما را به سر حدِ خود می رساند. فیلم مشکلاتی دارد که برخی از آن ها بسیار واضح هستند اما نتیجه ی نهایی بسیار شبیه اثر سال گذشته ی او یعنی پیکان شکسته است. تا زمانی که درباره ی فیلم عمیق فکر نکنید، اکشن آن شما را برای مدت دو ساعت میخکوب می کند و از این دو ساعت لذت کافی خواهید برد.
اگر نگاهی به کارنامه ی وو بیاندازیم متوجه می شویم که او هیچ وقت بیش از حد به اکشن تکیه نمی کند. حدود دو سوم فیلم از صحنه های اکشن و پر زد و خورد تشکیل شده است و ما بقی به روابط بین شخصیت ها و خانواده ی شخصیت اصلی و البته مسائل فلسفی مربوط می شود. اگرچه در فیلم مقدار کمی از این موارد(مسائل فلسفی) وجود دارد(به حدی نیستند که دوست داران دنیای اکشن از آن زده شوند) اما به اندازه ی کافی قوی هستند تا به تغییر چهره موضوعی جذاب را هدیه کنند. چه قدر از شخصیتِ ما را چهره و ظاهر فیزیکی تشکیل می دهد؟ و اگر چهره ی فردی دیگر به ما داده شود ما چقدر مایل به این کار خواهیم بود؟ این مسائل در فیلم عمیقاً موشکافی نمی شوند اما با توجه به سابقه ی کارگردان می توان اشارات او به این مسائل را دریافت.
این چنین سوالاتی به خاطر آن در فیلم مطرح می شوند که دو شخصیت اصلی چهره و هویت خود را با یک دیگر عوض کرده اند. سین آرچر(جان تراولتا) یک پلیس فدرال رده بالاست که تمام تلاش خود را می کند تا کاستور تروی(نیکولاس کیج) یکی از سران رده بالای جرم و جنایت را به محکمه بکشد و این مسئله چشم او را بر روی تهدید های دیگر بسته است. 6 سال پیش تلاش تروی برای به قتل رساندن آرچر ناکام ماند و پسر جوان آرچر به اشتباه کشته شد. از آن زمان، تلاش آرچر برای به دام انداختن تروی که باحس انتقامی غیر قابل توصیفی همراه شده بود برای خانواده ی او یعنی همسرش(جون آلن) و دختر کوچکش(دومینیک سوین) مشکلاتی را به وجود آورده است. وقتی که آخرین رو در رویی این دو نفر باعث به کما رفتن تروی می شود آرچر مجبور می شود برای به دست آوردن موقعیت بمبی که قرار است در بخشی از لس آنجلس منفجر شود، دست به عمل تغییر چهره زده و به زندانی که برادر تروی آنجاست برود. اما وقتی که آرچر در حال انجام ماموریت است، تروی واقعی به هوش آمده و صورت آرچر واقعی را می دزدد.
بزرگترین مانعی که در طی تماشای تغییر چهره باید با آن رو به رو شوید تعلیق غیر قابل باور است چرا که داستانی که منجر به انجام تغییر چهره بین تروی و آرچر می شود مضحک است. مهم نیست که کارگردان چقدر سعی می کند تا این روند را منطقی و به لحاظ پزشکی ممکن جلوه دهد، این مسئله غیر قابل هضم است. در حقیقت یک طرح بهتر می توانست به قابل باور تر شدن فیلم کمک شایانی بکند(همانند فیلم مقدمه ای برای یک بوسه ساخته 1992). این طرح به جای کمک به فیلم از ارزش های آن می کاهد. نشان دادن تعداد زیادی فلش بک و سریالی از آتشبازی ها نیاز مند باور بینندگان است، اگر مردم باور نکنند که تروی و آرچر می توانند چهره های خود را تغییر دهند و هیچ کس هم متوجه تغییر خلق و خو های آن ها نشود، فیلم در ساخت منطق روایی خود ناکام می ماند.
حجم صحنه های اکشن و زد و خورد تغییر چهره بیش از حد است. پس از مدتی، دیگر مهم نیست که کارگردان چه سعی و تلاشی و استعدادی برای فیلم بگذارد، تازگی فیلم رنگ می بازد و همه چیز شروع به تکراری شدن می کنند. فیلم مدت زمانی و 140 دقیقه ای دارد و به نظر من حدود نیم ساعت آن اضافی است. اگرچه باید این نکته را اضافه کنم که اکشنی که در تغییر چهره مشاهده می کنید با بسیاری از فیلم های دیگر تفاوت اساسی و بزرگی دارد. صحنه ی افتتاحیه ی فیلم بهترین مثال آن است. به جای دیدن یک سری آدم شبیه مجسمه که به یک دیگر شلیک می کنند ما تصاویری به یاد ماندنی می بینیم; نیکولاس کیج از داخل ماشینی پدیدار شده، با کُتی که دکمه های آن باز است همانند بال های خفاش مواج در هوا است. تغییر چهره در شروع همانند حقله های یک زنجیر است.
به نظر به جان تراولتا و نیکولاس کیج در طول فیلم برداری بسیار خوش گذشته اشت! این دومین همکاری جان تراولتا با وو(پس از پیکان شکسته) است و او به نظر بسیار راحت می رسد. نیکولاس کیج که این روز ها در آثار اکشن زیادی بازی می کند(او پارسال در فیلم صخره حضور پیدا کرد و اخیراً نیز در فیلم con air بازی کرده) در این فیلم خودش را رها کرده و بازی خوبی از خود نشان داده است و از آن جایی که هر دو بازیگر باید در دو نقش متفاوت بازی کنند، تغییر چهره نیازمند هنر بازیگری بیشتری در مقایسه با فیلم های اکشن معمولی است. تلفیق بازی بازیگران مکمل با شخصیت های آرچر و تروی نیز باعث به وحود آمدن ترکیبی مناسب می شود.
تغییر چهره در درجه ی اول برای دوست داران افراطی فیلم های اکشن پر زد و خورد است و پس از آن برای کسانی که به کارهای وو علاقه ی خاصی دارند و سبک کاری او را می پسندند. همانند دو فیلم وسترن دیگر این کارگردان یعنی هدف مشکل و پیکان شکسته این فیلم هم درجه یک نیست اما به حد کافی برای هر شخصی سرگرمی به همراه خواهد داشت. فیلم عجول بی پروا و پر سر و صدا است و کاملاً از فضای منطقی به دور، ولی در مواقعی که همه چیز در تغییر چهره در موقعیت درست خود قرار می گیرد صحنه های سینمایی خاطره انگیز و به یاد ماندنی ای خلق می شوند. همین فیلم را لایق یک بار دیدن می کند.
مترجم: امید بصیری