خود برتر و خود فرودست
بدین ترتیب به نظر مى رسد که گیتا دوگونه خودْ براى انسان مطرح مى کند; خودْ متعالى که فراسوى عالم ماده است و خودْ مادى که در ارتباط با این عناصر مادى است. رادا کریشنان در موارد متعدد که از وجود انسان بحث مى کند، با تعبیرات متفاوتى دوگونه خودْ را مطرح مى کند خودى که خودْ حقیقى، روح برتر و خود برتر است، و خودْ دیگرى که خودْ جاویدان، وجود ابدى، و تجسد یافته است. یکى از تعبیراتى که تفاوت این دو خودْ را مشخص مى کند، این است که خودْ اول با Self (اِس بزرگ) و خودْ دوم با self (اِس کوچک) بیان مى شود.[79]
رادا کریشنان در تفسیر بند پنجم از فصل نهم گیتا که انسان را تشویق مى کند که خود خود را نجات دهد، زیرا خود آدمى است که دوست یا دشمن خود است، این دو خود را مطرح کرده و خود برتر را سرچشمه و غایت خود فرودست مى داند. او خود برتر را آگاهى زیر بنایى ما معرفى مى کند که با آگاهى هاى روزمره (خود فرودست) تفاوت دارد و ما اغلب از آن آگاهى برتر به خاطر توجه به خوشایندى و ناخوشایندى امور، آگاه نیستیم. ارتباط خاصى که او بین این دو خودْ مطرح مى کند، جالب توجه است. این دو خودْ ممکن است دشمن هم گردند یا دوست هم باشند. اگر ما خواهش هاى سرکش خود را کنترل کنیم و در زمینه اراده خودخواهانه خویش تلاش نکنیم، نقبى به سوى خود برتر زده ایم و اگر خود را در اختیار خود برتر قرار دهیم، او معلم و راهنماى ما مى شود.[80]
با مقایسه این دو خودْ و دو مرتبه پوُروُشه و پرَکریتى و دو مرتبه آن، این حقیقت آشکار مى گردد که خود برتر انسان، در حقیقت همان پوُروُشه است که متعالى از عالم مادى و مادیات است و به هیچ وجه نه در ذات و نه در عمل مادى نیست و خود فرودست انسان همان مرتبه اى از پرَکریتى یا جیوه است که از جنس آگاهى است، البته نه آگاهى صرف همچون پوُروُشه بلکه آگاهى مخلوط با ماده. این خودْ نیز هر چند ذاتاً مجرد و جاویدان است ولى در عمل با بدن مادى در ارتباط است و از طریق آن عمل مى کند و از آن متأثر مى شود.
1. انسجام و مراتب وجود انسان
گیتا در فصل پانزدهم از درختى صحبت مى کند که ریشه هایش در بالا و شاخ و برگش در پایین قرار دارد. این درخت که به درخت کیهانى یا آفرینش شهرت دارد از یک طرف به برهمن، که منشأ تمام موجودات است ختم مى شود و از طرف دیگر به عالم مادى که پست ترین جلوه هاى عالم است. رادا کریشنان این امر را حاکى از اتحاد جهان مادى با برهمن مى داند. تمام این عالم همچون موجود زنده اى با برهمن متحد است و در حقیقت عالم مادى جلوه اى از برهمن محسوب مى شود.[81] تشبیه عالمِ وجود به درخت، از مراحل مختلف وجودى آن است حکایت مى کند، که مرحله به مرحله تنزل کرده تا به عالم مادى رسیده است.
گیتا خلقت وجود انسان را نیز بر همین بنا تبیین مى کند. اصل وجود او از برهمن نشأت گرفته و مرحله به مرحله تنزل کرده تا در عالم مادى شکل گرفته است:
پاره اى از خود من که در جهان زندگى، روح زنده مى شود. پنج حس و دل را به سوى خود مى کشد و در طبیعت سکنى مى گزیند.[82]
نکته اى که در اینجا تذکر آن خالى از فایده نیست، اینکه بین گیتا و اپانیشادها در مورد مرتبه محورى وجود انسان تفاوت عمده اى وجود دارد. اوُپه نیشدها[84] اما گیتا همواره براى تبیین این خودْ از مفهوم پوُروُشه استفاده مى کند و پوُروُشه را امرى فراسوى ماده و مطلق مى شمارد که با برهمن یکى و متحد است. اما مفهوم آتمن همانطور که در تفسیر راداکریشنان مشاهده کردیم به یک مفهوم فرعى تبدیل مى شود که به عنوان پشتیبانى کننده تجلى یا در حقیقت واسطه بودن در تجلى پوُروُشه به کار مى رود.
پیوستگى و ارتباط مراتب وجود انسان
از بحث قبل مشخص گردید که مراتب وجود انسان در سه مرتبه بدن، خود فرد است و خود برتر خلاصه مى شود. اما در اینجا نیز همان سؤالى مطرح مى شود که در بحث عرفان اسلامى مطرح گردید. آیا این مراتب وجودى چگونه با هم ارتباط و هماهنگى دارند تا انسجام وجود انسان را تأمین کنند. براى پاسخ به این سؤال دو مبحث آینده طرح ریزى شده است. بحث را با چگونگى ارتباط بین مراتب وجود ا نسان آغاز مى کنیم و در حقیقت طرحى را که در تفسیر راداکریشنان بر گیتا در مورد انسجام وجود انسان مطرح است، توضیح مى دهیم. سپس به محور اصلى وجود انسان مى پردازیم تا دریابیم کدامیک از این مراتب نقش اصلى ترى در وجود انسان دارد. زیرا طرح انسجام وجود انسان بدون وجود این مرتبه محورى قابل تبیین نیست.
رادا کریشنان در تفسیر این سخن به تجلیات برهمن در عالم مى پردازد که وجود او را از غیب به ظهور مى رساند. تجلى برهمن براى ایجاد وجود انسانى با پوُروُشه آغاز مى شود. هر چند پوُروُشه تجلى برهمن است ولى با آن متحد است. گسترش تجلى برهمن با تجلى جیوه از طریق آتمن به ظهور مى رسد و جیوه به شکل روح زنده در کالبد انسان قرار مى گیرد. پس هر فرد انسانى، پرتویى از آگاهى الهى است. آن پرتو در درون بدن قرار دارد و اگر اراده کنیم که آن را آزاد کنیم به شکل دیگرى در مى آید.[85]
اما جیوه تنها یک تجلى مجرد از ماده همچون پوُروُشه نیست، بلکه تجلى مرکبى از عالم تجرد و عالم ماده است. رادا کریشنان در تفسیر بند 21 و 22 از فصل سیزدهم گیتا ضمن تبیین دو خودْ انسان، یعنى دو پوُروُشه، که یکى فقط ناظر به وجود انسان است و دیگرى که متعلق به گونه ها[87]
توجه به این دو سخن رادا کریشنان چگونگى پدید آمدن خود فرودست انسانى را تبیین مى کند. از یک طرف بدن مادى انسان با عناصر مختلف با تغییرات فیزیکى خود به نحوه اى از تکامل دست مى یابد که در آن یکسرى آگاهى هاى پراکنده به وجود مى آید. این آگاهى هاى پراکنده انسان را از سایر حیوانات متمایز نمى کند. زیرا چنین آگاهى هایى که به وجود مى آیند و نابود مى شوند، در سایر حیوانات نیز وجود دارد. اما آنچه این آگاهى ها را تعالى مى بخشد و به جیوه تبدیل مى کند و به آن ها ثبات و دوام مى بخشد و خود جاویدان پدید مى آید، تجلى پوُروُشه بر آن هاست. پس از یک سو تجلى پوُروُشه وجود دارد و از سوى دیگر آگاهى هاى پراکنده و متفرقى که بر اثر تکامل پرکریتى (عناصر پنج گانه) حاصل شده است. پیوند این دو، تحقق خود فرودست انسان یا روح زنده و یا جیوه را در پى دارد که حلقه اتصال عناصر مادى و روح مجرد انسانى (پوُروُشه) است.
رادا کریشنان در جاى دیگر این دو امر یعنى تحولات پرکریتى و تجلى پوُروُشه یا خود برتر انسان را با همدیگر بیان نموده است و این دو را براى تشخص یافتن وجود انسان و پدیدار شدن «من» لازم مى داند. پرکریتى در ابتدا صرف قوه است[90]
او در این سخن، حقیقت وجود انسان را با تفصیل بیشترى بیان کرده است. علاوه بر اشراق پوُروُشه که به وحدت آگاهى هاى پراکنده به وجود آمده در پرکریتى مى انجامد و خود فرودست انسان شکل مى گیرد، مرتبه اى دیگر از آگاهى در وجود انسان را بیان مى کند که بین این خود فرودست و عناصر پدید مى آید. این آگاهى آهَمْکارَه یا خودآگاهى است. این مرتبه از آگاهى باعث پیوند عمیق خود فرودست انسان با اجزاى بدن و حواس مختلف است که باعث مى گردد انسان به اشتباه خویشتن را بدنى مادى تصور کند و از حقیقت مجرد خویش غافل شود. در حقیقت بعد از اینکه پوُروُشه از مرتبه اعلاى ربوبى تنزل مى کند، آخرین مرتبه نزول آن همین مرتبه آهَمْکارَه یا آگاهى روح به بدن است. این مرتبه از آگاهى از شؤون خود فرودست انسان است که در تمام انسان ها وجود دارد.
6ـ گوُنه ها[91]، تعیین کننده آگاهى خود فرودست
از بحث هاى قبل روشن شد که وجود داشتن و نداشتن انسان در گیتا بر محور آگاهى ثابت دور مى زند. آن زمان که این آگاهى به نحوى پدیدار مى شود، هویت انسان شکل مى گیرد و این آگاهى از ارتباط پرکریتى با پوُروُشه به وجود مى آید. اما به نظر مى رسد در این میان پرکریتى تأثیر بیشترى در تعیین آگاهى انسان دارد. به عبارت دیگر پوُروُشه که آگاهى صرف است با تنزل و تعلق به پرکریتى به مرتبه اى از آگاهى تنزل پیدا مى کند که خصوصیات پرکریتى آن را براى او مشخص مى نماید. پرکریتى داراى سه عامل است که غلبه هر یک از آن ها نحوه اى از آگاهى را براى انسان به وجود مى آورد. این عوامل، رَجَسْ rajas، تَمَسْtamas ، و سَتْوَه sattvaهستند که گوُنه هاى سه گانه نامیده مى شوند.
گونه ها از این جهت که انسان را دلبسته به دنیا مى کنند و راه نجات نهایى را بر انسان مى بندند و منشأ تولد دوباره هستند، مشترکند. اما از جهت نحوه آگاهى که به وجود مى آورند تفاوت دارند. تَمَسْ پست ترین گوُنه هاست. تَمَسْ را به غفلت و رخوت و نادانى تفسیر مى کنند[92]. رَجَس در مرتبه بعدى قرار دارد و حالت شور و هوس را در انسان پدید مى آورد. اما سَتْوَه برترین گوُنه هاست و خیر و نیکى و خوبى به بار مى آورد. این گوُنه ها، هر سه در تمام افراد وجود دارند، لیکن حالت خاص و رتبه وجودى هر فرد به واسطه غلبه یکى از این سه بر دو دیگر پدید مى آید.
گیتا تمام اعمال و حالات وجود انسان را دایر مدار گوُنه ها مى داند. چگونگى عمل انسان، آگاهى، فهم، دانش، خوشى، ایمان، پرستش، ریاضت، قربانى و حتى علاقه به غذاى خاص، همه از غلبه یکى از آن ها ناشى مى شود[93]. ما در اینجا نقش گوُنه ها را در فهم و دانش بشر که با هویت انسان در ارتباط است با کمى تفصیل بررسى مى کنیم.
گیتا هر یک از گوُنه ها را با فهم خاصى از جهان همراه مى داند. کسى که در حجاب ظلمت قرار دارد و خطا را صواب و همه چیز را بر خلاف واقع مى یابد، هویت وجودى او تَمَسى است. کسى که بین خوب و بد و درست و نادرست نمى تواند به درستى قضاوت کند. طبیعت رَجَسى و آن که ذات یگانه را در همه موجودات مى بیند طبیعت سَتْوَه یى دارد.[95]
با تطبیق بین بحث هاى پیرامون گوُنه ها و مراتب وجود انسان، مشخص مى شود که انسان هاى داراى طبیعت تَمَسى، کسانى هستند که مرتبه وجودى آن ها در اهَمْکارَه یا خودآگاهى یا پندار بدن به عنوان تمام حقیقت وجود خویش یعنى پایین ترین مرتبه وجودى انسان که هر انسانى در ابتداى خلقت از آن برخوردار است،قرار دارد و هنوز هیچ گونه رشد و تعالى نیافته است. در این مرتبه وجودى، انسان تنها به ظواهر مادى جهان مشغول است و همه چیز را مادى مى انگارد و آن چه را حقیقت واقعى است نمى شناسد. پس واقع را معدوم مى انگارد و آن چه را که از حقیقتى درجه دوم برخوردار است و تابع حقایق اصیل است، حقیقت محض مى پندارد. اما کسانى که از طبیعت رَجَسى برخوردارند تا حدودى به خودْ جاوید خویش آگاهى پیدا کرده اند ولى این آگاهى آنقدر ضعیف است که با خطا دست به گریبان است. ولى سَتْوَه ییان به آگاهى محض در رتبه پایین رسیده اند. به صورتى که راه درست و نادرست را به خوبى درک مى کنند. پس این گروه در مرتبه والا، رَجَسىها در مرتبه وسط و تَمَسىها در پست ترین مراتب قرار دارند.[96]
با توجه به اینکه گوُنه ها حتى در مرتبه سَتْوَهیى نیز انسان را دلبسته به دنیا مى کنند، در گیتا مرتبه خاصى براى انسان مطرح گردیده که برتر از گوُنه ها است. این مرتبه را که جیوَن موُکته[99]
2. خود فرودست محور وجود انسان
در بحث هاى قبل دوگونه خودْ در مورد انسان مطرح گردید که هر یک به نحوى در شکل گیرى وجود انسان دخالت داشتند. در این جا این سؤال مطرح است که کدام یک از این دو، محور وجود انسان را تشکیل مى دهد و به عبارت دیگر حقیقت وجود انسان کدام خودْ است. زیرا هر انسانى به طور وجدانى خویشتن را فراتر یک فرد نمى داند و هر فرد انسان از یک وحدت شخصیت برخوردار است و این متضمن آن است که از این دو خود یکى تابع دیگرى باشد.
انسان موجودى متکامل
در بحث از گوُنه ها چهار حالت و مرتبه وجودى براى انسان مطرح شد که گوُنه ها در پدیدار شدن آن ها نقش اصلى داشتند. اما در این میان، این نکته قابل توجه است که انسان مى تواند با سعى و تلاش، خود را از یک مرتبه پایین تر به مرتبه بالاتر ارتقاء دهد و حتى از تعلق به گوُنه ها رهایى یافته و به والاترین مراتب کمال دست یابد. حال آیا کدام یک از این دو خود در وجود انسان به این کمال پذیرى نائل مى شود. به نظر مى رسد بتوان به آسانى پاسخ داد که خود فرودست در انسان تکامل مى یابد و مرحله به مرحله به غایت خویش مى رسد. زیرا همان طور که در مباحث گذشته مطرح گردید، خود برتر در وجود انسان، تنها نقش شاهد و ناظر را بر عهده دارد، نه عمل کننده است و نه از احوال پرکریتى متأثر مى شود.
رادا کریشنان، در موارد مختلف که بحث نجات انسان مطرح مى شود، بر این مطلب تأکید مى کند که خود فرودست انسان با تکامل به مراتب بالاتر دست مى یابد. گیتا براى نجات انسان سه راه را تبیین مى کند، راه عمل، راه معرف و راه عشق. گیتا عمل نکردن را امرى محال در مورد انسان تلقى مى کند و ضمن تأکید بر اینکه به هر حال انسان در دنیا عمل کننده است، عمل خالص و بدون چشم داشت را یکى از راه هاى نجات انسان مى داند. این امر اقتضا دارد که خود فرودست یا نفس انسان محور وجود او باشد. زیرا عمل از گوُنه ها برمى خیزد و خود برتر انسانى مرتبه اى متعالى از پرکریتى و گوُنه ها دارد. در حالى که نفس انسان در دامان پرکریتى به وجود آمده و رشد و تکامل یافته است و با تجلى خود برتر به روح جاوید تبدیل شده است. پس آن که عمل مى کند و نجات مى یابد همان خود فرودست انسان است نه روح متعالى او، زیرا او از ابتدا به زندان پرکریتى وارد نشده است که بخواهد از آن نجات یابد، در حالى که خود فرودست انسان ابتدا از پرکریتى به وجود آمده است و با آن سازگارى داشته، لیکن پس از تکامل و دریافت تجلى از عالم اعلى، این منزل را براى خویش کوچک مى یابد و به فکر نجات از آن مى افتد.
راه معرفت نیز به شکل دیگرى بر نقش محورى خود فرودست انسان تأکید مى کند. گیتا با این که روح والا ـ خود برتر ـ را در وجود انسان معرفت و آگاهى صرف مى داند، ولى انسان را در حالت عادى از این معرفت خالى مى داند. انسان باید با تلاش و کوشش به چنین معرفتى دست یابد و این امر تنها از طریق رام کردن حواس و کنترل احساسات سرکش حاصل مى شود. این احساسات و امیال و حواس همه برخاسته از پرکریتى هستند و از صفات و تبعات خود فرودست انسان محسوب مى شوند. حال کدام یک از این دو خود باید بر امیال و حواس چیره گردد. با توجه به این که خود متعالى در وجود انسان فقط شاهد است و عمل کننده نیست و اصلاً برتر از عالم پرکیتى محسوب مى شود، تلاش براى مهار کردن حواس و امیال و خواسته ها کار خود فرودست است، زیرا این ها صفات آن محسوب مى شوند و طبیعى است که آن باید تلاش کند و امیال خویش را تحت کنترل درآورد.
گیتا در جاى دیگر غایت طریق معرفت را شهود خود برتر مى داند. اگر کسى بتواند به این معرفت دست یابد به غایت حقیقى خویش واصل شده است.[100] اما نکته مهم در این مورد این است که شناسنده در اینجا خود فرودست است. نفس است که با مهار احساسات سرکش خوبش به مقام خود برتر دست یافته و به غایت خویش مى رسد.
اما طریق عشق و محبت نیز همین گونه است. یعنى آن که مى خواهد خویشتن را مستغرق در ذات لایزال برهمن کند و جز او هیچ چیز را طلب نکند، خود فرودست انسانى است. خود برتر انسانى که خواه ناخواه در استغراق کامل به سر مى برد و با برهمن متحد و یگانه است. اما خود فرودست و یا به تعبیر راد کریشنان وجود تجسد یافته در این مرحله کار بسیار دشوارى در پیش دارد. زیرا آن که به بدن و ماده متعلق است و در آن گرفتار آمده، چگونه مى تواند اندیشه خویش را در خداى برتر از حواس مستغرق گرداند.[102]
رادا کریشنان در بحث نجات انسان از تولد مجدد و ارتقا او به مرتبه اى فراتر از گوُنه ها، روح تجسد یافته را محور این ارتقاء معرفى مى کند که از گوُنه ها مى گذرد و از مرگ، زندگى، رنج و پیرى رهایى یافته و به زندگى جاوید دست مى یابد.[103]
بدین ترتیب با توجه به این که انسان موجودى تکامل پذیر است این حقیقت آشکار مى گردد که نفس یا خود فرودست انسانى محور وجود او را تشکیل مى دهد و این خود اوست که استعداد تکامل را به واسطه قرار گرفتن در زمینه اى مساعد داراست و روح متعالى یا خود برتر تنها براى خلقت این خودْ به وجود آمده است و ابزارى براى خلقت و تکامل آن محسوب مى شود.
تطبیق نفس بر حالات وجودى انسان
امر دیگرى که نشان مى دهد خود فرودست یا نفس انسان محور وجود او را تشکیل مى دهد تطبیق آن با حالات وجودى انسان است. انسان در ابتداى امر، خویشتن را با احساس «من» درک مى کند و هر کس از این طریق است که خویشتن را مى یابد و حتى در مراحل تکامل این مفهوم هیچ گاه از بین نمى رود. زیرا از بین رفتن آن به معناى نابودى وجود انسان است و حتى تکامل به مرتبه بالاتر از گوُنه ها نیز بقاى «من» به عنوان امرى خودآگاه از خویش را در پى دارد. گیتا از انسان متکامل یافته به مرتبه بالاتر از گوُنه ها به «او» تعبیر مى کند[104]، همان تعبیرى که براى انسان در مرتبه تَمَسْ نیز به کار مى رود و این امر نشانگر این است که همان احساس «من» که در این مرتبه پدید مى آید همواره باقى است و تنها تکامل مى یابد نه اینکه از بین برود. همچنین در بحث هاى قبل روشن شد که احساس «من» از خود فرودست که متعلق به عناصر بدن است به وجود مى آید. پس این خود فرودست همواره بعد از خلقت انسان محور وجود او را تشکیل مى دهد و تکامل یافته و به مراتب والاتر دسترسى پیدا مى کند.
یکى دیگر از حالات وجودى انسان دسترسى تدریجى به آگاهى بیشتر است و این امرى است که ما وجداناً در خود مى یابیم. این افزایش تدریجى آگاهى و تبدیل آن به آگاهى صرف که از خصوصیات روح متعالى است، نشان مى دهد که نفس انسان در یک سیر تکامل به تدریج وسعت وجودى پیدا مى کند. زیرا اصل وجود انسان با آگاهى قرین است و هر چه بر آگاهى او افزوده شود، لاجرم وجود او گسترده تر مى شود. پس افزایش تدریجى آگاهى انسان حکایت از این دارد که حقیقت او روح متعالى نیست. زیرا آگاهى روح متعالى که دفعى و یک باره است از دسترسى وجود انسان خارج است، هر چند انسان با سعى و تلاش مى تواند به این آگاهى دسترسى پیدا کند یعنى خود را به آن مرتبه وجودى برساند.
نتیجه گیرى
مباحث گذشته تا حدودى حقیقت وجود انسان از نظر گیتا و رادا کریشنان را روشن مى کند. انسان هر چند موجودى است که یک بعد وجودى او از عالم تجرد و از برهمن نشأت مى گیرد، ولى اصل تکوین وجودش در عالم پرکریتى صورت مى پذیرد. از این رو در ابتداى خلقت موجودى مادى است که بهره اى از عالم برهمن نیز در خود دارد که با این سرمایه وجودى مى تواند تکامل یابد.
از طرف دیگر از مباحث گذشته این حقیقت نیز آشکار مى گردد که مفهوم «من» که محور وجود انسان را تشکیل مى دهد، از دیدگاه گیتا، فى حد نفسه، مفهوم مذموم و معرفت اشتباه محسوب نمى شود، بلکه پدیدار شدن مفهوم «من» در وجود انسان و در حقیقت شکل گیرى وجود انسان با یک معرفت دیگر همراه است که این معرفتى اشتباه و خلاف واقعیت است. پدیدار شدن احساس من در انسان با این تلقى همراه است که او خویشتن را امرى منحصر در بدن و حقیقتى صرفاً مادى مى پندارد. این معرفتى خلاف واقع است که او باید با سعى و تلاش آن را برطرف کند و دریابد که مهم ترین بعد وجودى او که غایت خلقت او نیز محسوب مى شود از عالمى دیگر نشأت گرفته و او صرفاً موجودى مادى نیست و اگر چه در ابتدا خصوصیات مادى بر وجودش غلبه دارد، ولى همان تجلى ضعیف ملکوتى در وجودش آنچنان استعداد تکامل را براى او فراهم کرده است که مى تواند به لقاى برهمن نائل گردد.
بدین ترتیب معرفت پندارى در مورد وجود انسان تلقى وجود خویش به عنوان امرى صرفاً مادى است. اگر انسان خویشتن را موجودى تصویر کند که هر چند از ماده نشأت گرفته ولى یک بعد مجرد نیز دارد و موجودى است نه کاملاً مادى و نه کاملاً مجرد، از خویشتن تصویرى صحیح دارد و معرفت او معرفتى واقعى است. این معرفت به معرفتى صحیح در مورد غایت خلقت او نیز منجر مى شود که او هنگامى که سیر نزولى خویش از برهمن را شناخت، در مى یابد که در همین سیر باید تکامل یابد و به غایت خویش واصل گردد.
آخرین سخن
در تطبیق حقیقت نفس در عرفان اسلامى و گیتا به شباهت هاى بسیارى برمى خوریم. در عین حال که تفاوت هایى نیز وجود دارد. در ارتباط با حقیقت وجود انسان بین گیتا و عرفان اسلامى این تشابه وجود دارد که سیر نزولى وجود انسان با سیر صعودى آن مطابقت دارد. در بحث از حقیقت نفس در عرفان اسلامى گفتیم که در سیر نزولى مهم ترین مرتبه وجود انسان روح است. در گیتا نیز این مرتبه اختصاص به خود متعال دارد که با روح در اوصاف و ویژگى ها کاملاً شبیه است.از سوى دیگر در سیر صعود این خود فرودست است که محور وجود انسان قرار دارد و صفات و ویژگى هاى شبیه نفس انسان دارد و حتى تکوین آن از عالم ماده مانند نشأت گرفتن نفس ناطقه از روح حیوانى بر اثر فیض خود متعال است.
یکى دیگر از شباهت ها، در زمینه مرتبه واسطه بین روح و نفس است. در عرفان اسلامى مرتبه قلب مرتبه اى مجرد و شبیه به مرتبه روح است، و هر چند از عالم امر و مجرد است، از مراتب وجودى نفس محسوب مى شود. حتى حالت معکوس آن در مراتب نازله نفس نیز دیده مى شود. همین امر در گیتا نیز وجود دارد و دل یکى از مراتب وجودى خود فرودست محسوب مى شود، اما مرتبه متعالى آن یعنى آتمن موجودى کاملا مجرد است.
یکى از تفاوت ها عمده بین گیتا و عرفان اسلامى در حقیقت وجود انسان، مربوط به مرتبه روح است. به نظر مى رسد در گیتا خود متعال جنبه اشتراکى دارد. یعنى تمام انسان ها در یک خودْ کلى شریک هستند و هر فردى براى خویش از یک خودْ متعال برخوردار نیست و تنها جیوه یا خود فرودست درافراد شخصى محسوب مى شود، ولى مرتبه روح در عرفان اسلامى همچون مرتبه نفس، فردى است و هر کس براى خویش یک روح مجرد خاص نیز دارد که به تربیت نفس مى پردازد. البته از سخنان بعضى از عارفان[105] اینگونه ظاهر مى شود که این روح مجرد یک روح کلى است که همه انسان ها در آن شریک هستند.
البته با توجه به واسطه اى که بین خود برتر، یعنى پوُروُشه و خود فرودست، یعنى جیوه در تفسیر راداکریشنان مطرح است، مى توان حدس زد که تلقى راداکریشنان از مراتب وجودى انسان به عرفان اسلامى نزدیک تر است. یعنى مى توان آتمن را در تلقى راداکریشنان بر مرتبه روح جزئى در عرفان ا سلامى تطبیق کرد. زیرا خصوصیات این دو بسیار شبیه هم هستند.
کتابنامه
1. رازى، نجم الدین، مرصاد العباد، تحقیق محمد امین ریاحى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1365.
2. موحد، محمد على، ترجمه گیتا، سرود خدایان، شرکت سهامى خوارزمى.
3. حجویرى غزنوى، کشف المحجوب، تحقیق، د ـ ژوکوفسکى، کتابخانه طهورى، 1358.
4. شایگان، داریوش، ادیان و مکتب هاى فلسفى هند، سپهر، تهران، 1362.
5. کاشانى، عزالدین، مصباح الهدایة، تحقیق جلال الدین همایى، نشر هما، 1367.
_. Radhakrishnan, S. The BHAGAVADGITA. Harper Collins Publishers India, tweifth imression, 1998.
_. Stutley, Margaret and James, A Dictiohary of Hinduism, 1985, London, Melbourne and Henley
پی نوشت :
[79]. همان، ص 310.
[80]. همان، ص 189.
[81]. همان، ص 326.
[82]. گیتا، 15:5.
ads¤[83]. Upanis
[84]. رک: ادیان و مکتب هاى فلسفى هند، ج2، ص 103.
[85]. تفسیر گیتا، ص 329.
[86]. Modes.
[87]. همان، ص 309.
[88]. پرکریتى در رتبه اى که قوه صرف است، اَوْیَکْته نام دارد که مى توانیم از آن به هیولاى اولى تعبیر کنیم.
[89]. Ahamka¦ra.
[90]. تفسیر گیتا، ص 213.
[91]. gunas; modes
[92]. تفسیر گیتا، ص 316.
[93]. گیتا، 17 و 18.
[94]. همان، بند 22ـ24.
[95]. تفسیر گیتا، ص 218.
[96]. تفسیر گیتا، ص 322.
[97]. jivanmukta.
[98]. همان، ص 323.
[99]. همان، ص 323، 324.
[100]. گیتا، 13: 24.
[101]. همان، 12: 5، تفسیر گیتا، ص 213.
[102]. همان، بند 9 تا 11.
[103]. تفسیر گیتا، ص 322.
[104]. گیتا، فصل 14، بند 21ـ26.
[105]. ر.ک: کشف المحجوب، ص 95.
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب