55
کارگردان : ابوالقاسم طالبی
نویسنده : ابوالقاسم طالبی
بازیگران : علیرام نورایی، فرخ نعمتی، انوشیروان ارجمند، بهار محمدپور، داریوش اسدزاده، علی شادمان، ایمان صفا، محسن حسینی، اکبر بهشتی، داوود مقدادی، مجید مافی، شهرام تیموریان، ملیکا شعبان، مهری آل آقا، برتجانکلن، برایان طرفه و برشن آنامند
خلاصه داستان : داستان قحطی و خشکسالی عظیم ایران که در سالهای 1295 تا 1297 و در کوران جنگ اول جهانی و در زمان اشغال ایران به دست قوای بیگانه روس و انگلیس رخ داد را روایت می کند.

|

|
آخرین اثر ابوالقاسم طالبی از جمله فیلمهایی است که در زیرِ دسته بندیهایی چون فاخر و استراتژیک جای میگیرد و در سالهای اخیر تعدادشان به شکل قابل توجهی کاهش یافته است. فیلمهایی که با بودجههای بالا و امکاناتی بیشتر از باقی فیلمهای سینمایی ایران ساخته میشدند و به جای تمرکز بر قواعد داستانگویی و اجرای متناسب، رفتن به مناطق جغرافیایی تازه را بهعنوان مؤلفهٔ ثابت در نظر میگرفتند و موضوعات گستردهای را بسترِ کار خود میکردند که بههیچوجه توان تصویر کردن آنها را نداشتند. تقریباً تمام این فیلمها در بحث تجاری هم ناکام بودند در نتیجه پروژهی ساخت فیلمهای فاخر از هر نظر یک شکست تلقی میشد. به همین دلیل سیاست ساخت چنین آثاری کنار گذاشته شد اما یتیم خانهٔ ایران فیلمی است که دوباره بحثهای مربوط به این شکل از سینما را به میان میآورد. فیلم تقریباً اکثر مؤلفههای شناخته شدهٔ آثار فاخر قبلی را در خود دارد. در بحث محتوایی تقابلهای بینالمللی و سیاسی، ابهامهای تاریخی و سرک کشیدن به زندگی شخصیتهای بزرگ یک دورهٔ خاص از تاریخ ایران کاملاً مدنظر فیلم قرار گرفتهاند و در بحث شمایل بصری اگرچه فیلم به لوکیشن خارج از ایران نمیرود اما با توجه به اینکه در بازه جنگ جهانی اول روایت میشود محیط تاریخی کاملاً ساخته شده و به نمایش گذاشته شده است. محیطی که به بخشهایی از تهران و زمینهای پیرامون خلاصه میشود.
طبیعتن این مؤلفهها و زمینههای کاری خودبهخود قابل ارزشگذاری نیستند. اینکه چگونه در بستر فیلم جای گرفتهاند و چه کارکردی پیدا کردهاند میتواند ارزش فیلم را مشخص کند. فیلم قصه قحطی بزرگ ایران در حدود جنگ جهانی اول را روایت میکند. قحطیای که به گفتهٔ خود فیلم منابع تاریخی بسیار کمی دارد و در کتابهای درسی هیچ اشارهای به آن نشده است. اطلاعاتی که فیلمساز از آنها استفاده کرده بخشی از صحبتهای دختر سالار خان (محمدجواد بنکدار) است که توسط پدر و اطرافیان به او رسیده و بخشی هم از خاطرات نوشتهٔ سرهنگ انگلیسی مسئول در آن بازه است. اولین مشکلی که اینجا خودنمایی میکند روایت یک مسئلهٔ مهم تاریخی با منابع ناکافی و محدود، با هدف و نیت خاص سیاسی است. باید کمی در این وجهه از فیلم دقیق شد. یتیم خانهٔ ایران با هدف نمایش ظلم و ستم دولت انگلستان و با نگاهی ضد استعماری ساخته شده است. یعنی فیلمساز چنین مضمونی را در حادثهٔ قحطی تشخیص داده و تصورش این بوده که ماجرای قحطی به عنوان یک داستان دراماتیک میتواند مضمون ضد استعماری مورد نظر را تصویر کند. اما منابع تاریخی روایتگر قحطی و عوامل و ریشههایش بسیار محدود بوده است و میشود گفت در بسیاری از بخشهای مهم و تعیین کننده اطلاعاتی وجود نداشته است. این فقر اطلاعاتی در فیلم وجود دارد به همین دلیل فیلمساز ابعاد تحلیل خود از واقعه را به یک بعد کاهش میدهد که آن هم نقش و تأثیر دولت انگلستان است.
به عبارتی این که ریشههای بحران در فرماندهی داخلی چه بوده، شاه وقت چه واکنشی داشته، چگونه بحرانِ منطقهای حاصل از کشتارِ دو سه کاروان غذایی به قحطی بزرگی که تهران و پسازآن کل ایران را فرا گرفته تبدیل شده، در فیلم موجود نیست. حتی در زمینهٔ نفوذ استعماری هم فیلم پیشرویِ دراماتیک خود را بر نقش انگلستان متمرکز کرده و از نقش شوروی و تأثیراتش جز اشارهای کوتاه چیزی گفته نمیشود. بنابراین زمینههای پیدایش قحطی بزرگ که طبیعتن در بخشهای داخلی و خارجی وجود داشته است و همچنین عوامل پیشروی آن، به دلیل کمبود اطلاعات در نقش انگلستان خلاصه میشود. نتیجه نهایی میتواند در راستای نگاه ضد استعماری موفق باشد اما به لحاظ ارزش گزارش تاریخی بسیار فقیر است. البته این اصل که هر فیلم در سینما واقعیت خود را بنا میکند در مورد یتیم خانهٔ ایران فراموش نشده و فقر ذکر شده در مورد عدم توانایی فیلمساز در بنا کردن واقعیتِ جهانِ سینمایی خود قابل طرح است.
نگاه ضد استعماری که گفته شد به غیر از صحت و ارزش تاریخی، در بخش روایت هم خودنمایی میکند. ابتدا باید این نکته گفته شود که یتیم خانهٔ ایران فیلمی است که ادعای داستانگو بودن دارد و در بنا کردن پیرنگ و ساخت قهرمان و ضدقهرمان روش سینمای داستانگو و شاه پیرنگ کلاسیک را در پی میگیرد. بنابراین پیادهسازی مؤلفههای سینمای مبتنی بر شاه پیرنگ کلاسیک برای آن ضروری است. اما فیلم برخلاف ادعای خود به داستانگویی واقعی اعتماد ندارد. ما فرض را بر این میگذاریم که فیلمساز داستانپردازی را بلد بوده است. اما بسیاری از گرههای فیلم با تکیه بر دیالوگهای محتوایی، ایجاد شده و باز میشوند و بر اساس ضرورت متن و روند پیشروی درام کاشته نشدهاند. برای مثال بدمن ماجرا که سرهنگ انگلیسی است جایگاهی کاملاً کاریکاتور گونه و سطحی دارد. اهمیت و جایگاه بدمن در سینمای مبتنی بر جدال قهرمان و ضدقهرمان یک اصل کاملاً اثبات شدهٔ تاریخی است و به شکل خیلی ساده باید گفت هر چقدر بدمن ماجرا جدیتر، عمیقتر، باهوشتر و جذابتر باشد، خودبهخود ارزش قهرمان که قرار است با او روبهرو شود بیشتر میشود و تأثیرگذاری و ماندگاریاش در ذهن مخاطب بهبود مییابد. پس سینمای داستانگو یعنی این. اما بدمن ساخته شده توسط فیلمساز از همان سکانس اول یک انسان احمق است. از همان ابتدا با نگاهی تحقیرآمیز نگریسته میشود. عمل شخصیت پردازانه ای برای سرهنگ انگلیسی وجود ندارد. اگر او را در سکانسی از فیلم میبینیم صرفن برای نمایش بیچارگیاش در یافتن سالار خان و حرکات احمقانهاش است. خب این نگاه، ربطی به اصول سینمای داستانگو ندارد. این همان نگاه عقبماندهٔ محتوا زده است که سنت سینمای استراتژیک ما بوده و هست و احتمالن خواهد بود. شکست دادن چنین انسان حقیری ارزشی به جایگاه قهرمان داستان نمیبخشد.
فیلم توان همراه کردن مخاطب را با خود دارد. این همراهی که در لحظه است و به یک ارتباط جدی و عمیق منجر نمیشود به دو دلیل شکل میگیرد. دلیل اول موضوع مطرح شده در فیلم است. یعنی صرف نظر از اینکه قهرمان و ضدقهرمان چه میکنند و اهمیتی دارند یا نه، تماشای فلاکت مردم و گرسنگی و دستوپا زدنشان در وبا و طاعون خود به خود تأثیرگذار است. این تصاویر تکاندهنده که تعدادشان هم در فیلم کم نیست به دلیل تلخی بیشازحدشان همراهی مخاطب را در لحظه طلب میکنند. دلیل دوم کیفیت تکنیکی بالای فیلم است. این نکته نباید فراموش شود که یتیم خانهٔ ایران اگرچه در روایت همان راه فیلمهای استراتژیک قبلی را در پیش گرفته اما در اجرا فیلم تمیز و درستی است. سکانس افتتاحیه و درگیری بین گروه انگلیسی و گروه سالار خان قابل توجه کار شده و لحظات اکشن خوبی دارد. تصاویر ارائه شده از روستاهای طاعون زده و مردمی که در گوشه و کنار شهر از گرسنگی جان دادهاند در قابهایی گیرا به نمایش در آمدهاند و به طور کل فیلم سروشکل استانداردی دارد که قدمی رو به جلو است و باعث میشود آن را نسبت به قلادههای طلا یک پیشرفت به حساب آوریم اما تکلیف روایتپردازی در سینمای استراتژیک باید یکبار برای همیشه مشخص شود. اگر ادعای داستانگو بودن وجود دارد پس باید به اصول داستانگویی دراماتیک پایبند ماند و اهداف و نیتها را در لایههای زیرین داستان کار کرد نه در دهان شخصیتها. همچنین نگاه تحقیرآمیز به دشمن وقتی در چارچوب دراماتیک قرار میگیرد از روش متفاوتی محقق میشود و در صورت اهمیت ندادن به قواعد ممکن است بر ضد خود عمل کند. بنابراین امید است این نوع از فیلمها که برای هر کشوری وجودشان لازم است به شکل درست و قاعدهمند ساخته شوند و حداقل انتظار این است که سازندهٔ اثر روی احساسات خود کنترل لازم را داشته باشد وگرنه ناگهان به صحنههایی مانند اختتامیه همین فیلم بر میخوردیم که موشکهای ایرانی و ملوانهای آمریکایی و راوی داستان و همه و همه به هم پیوند میخورند و سکانس عجیبی را خلق میکنند که به نظر میرسد سکانسی ترکیبی از ساختارشکنی گدار و هجو جارموش و میهنپرستی اسپیلبرگ است!
منتقد: دانیال حسینی