برخورد با یهودیان معاند
بیش ترین برخورد عملی پیامبر با یهودیان و مشرکانی بود که درمقابله با پیامبر و دین اسلام، اقدامات عملی داشتند. دو پیمان عمومی و خصوصی با سه طایفه بزرگ یهودیان مدینه(بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع) منعقد شد، اما آنان ضمن نقض پیمان های خود، دست به اقدامات آشکاری علیه مسلمانان زدند که پیامبر چاره ای جز برخورد عملی نداشت. مهم ترین اقدامات تخریبی و ضد امنیتی آنان عبارت بود از: حمایت از مشرکان، تفرقه افکنی میان مسلمانان، تحریف، ایجاد تردید در میان مسلمانان، تمسخر و فریب. سزاوار است اکنون مواردی از برخورد پیامبر با این عده، ارائه گردد:
1.کعب بن اشرف؛ اصل او از قبیله طی بود، ولی پدرش به خاطر خونی که از قبیله خویش ریخت، به مدینه آمد و به «بنی نضیر» پیوست. مادر کعب دختر ابوحقیق، چهره شناخته شده بنی نضیر بود و خود کعب نیز در میان یهودیان جایگاهی داشت. او هماره به فتنه انگیزی علیه مسلمانان دست می زد و حتی فتنه گری او از حد گذشت. به همین دلیل، پیامبر فرمود: «کیست که شر او را کم کند؟» محمد بن مسلمه، داوطلب شد و همراه ابونائله و سه نفر دیگر از اوسیان، شبانه او را به قتل رساندند.(1)
2. ابو رافع سلام بن ابی حقیق؛ او از قبیله بنی نضیر بود و همراه آنان به «خیبر» کوچ کرد. مهم ترین جرم او عبارت بود از: تحریک مشرکان و یهودیان برای برپایی جنگ احزاب و همراهی با حیی بن اخطب، کنانه بن ربیع بن ابی حقیق و برخی دیگر از یهودیان.(2) ابن هشام به نقل از ابن اسحاق می گوید: اوس و خزرج- که در انجام دستور رسول خدا با هم به رقابت می پرداختند- پس از کشته شدن کعب بن اشرف به دست اوسیان، به فکر اقدامی مشابه بودند و از پیامبر دستور قتل ابورافع را گرفتند. پنج تن از خزرجیان به نامهای عبدالله بن عتیک، عبدالله بن انیس، مسعودبن سنان، ابو قتاده و خزاعی بن اسود به راه افتاده، شبانه به خانه ابورافع رفتند و با ترفندی او را به قتل رساندند. (3) در مورد زمان و مکان و چگونگی قتل او، اختلاف است.
ضرورت مقابله با شخصی مانند ابورافع، زمانی بیشتر روشن می شود که او با وجود اعتراف به پیامبری رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فتنه گری می کرد. واقدی گزارش کرده است که سلام بن ابی حقیق می گفت: ما به محمد حسادت می ورزیم؛ چون «نبوت» از میان فرزندان هارون بیرون رفت، و حال آنکه او فرستاده خداست. (4)
در مجموع باید گفت: مهم ترین عامل برخورد پیامبر با یهودیان، عبارت بود از: خیانت، پیمان شکنی و مبارزه آنان علیه اسلام و شخص پیامبر و مسلمانان.
بر اساس پیمانی که پیامبر از همان ابتدای ورود به مدینه با یهودیان منعقد ساخته بود، در صورت«پیمان شکنی» آن حضرت مجاز به کشتن مردان، اسارت زنان و فرزندان و به غنیمت بردن اموال آنان بود اما برخورد با این قبایل پیمان شکن، گاه با تخفیف اعمال می شد.
لذا کشتن ابوعفک، عصماء و ابورافع به دلیل اقدامات و تحریکات آنها علیه اسلام و شخص پیامبر بود... .(5)
برخورد با مشرکان و منافقان
مشرکان قریش در مکه و بعضی از منافقان مدینه نیز اقداماتی علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان داشتند که منجر به برخورد عملی پیامبر با آنان شد. به چند نمونه آن اشاره می شود:
1. معاویه بن مغیره؛ او در جنگ احد، بعضی از اعضای بدن حضرت حمزه علیه السلام را قطع کرده بود، پیامبر دستور قتل او را نیز صادر نمود. (6)
2. دستور قتل هشت تن از قبیله «عرینه»؛ آنان به حضور پیامبر آمده، مسلمان شدند وبه سبب بیماری شان، پیامبر آنان را به ناحیه «ذی الجدر» نزدیک کوه «عیروت» نزد شبان و شتران خود فرستاد. اما آنان مرتد شده، یسار (آزاد شده پیغمبر) را کشتند و 15 شتر را به سرقت بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله کرزبن جابر فهری با تعدادی از سربازان را به دنبال آنان فرستاد و این آیه در حق آنها نازل شد: (اِنَّما جَزاءُ الّذینَ یُحاربونَ اللهَ .. انْ یُقَتِّلوا اوْ یُصلِّبوا اوْ تُقَطَّعَ اَیدیهِم) (7) و لذا پیامبر دستور قتل، قطع دست و پا و به دار آویختن آنان را صادر نمود. (8)
3. مقابله با شامیان و اهالی منطقه موته و ذات اصلاح؛ آنان مبلغان پیامبر(حرث بن عمیر و کعب بن عمیر غفاری) و 15 نفر دیگر را به شهادت رساندند، پیامبر نیز عده ای از مسلمانان را به فرماندهی جعفر بن ابی طالب به سوی آنان فرستاد. (9)
3. اصل استخدام وسیله مشروع
یکی از شیوه های برخورد پیامبر با ناهنجاری ها، این بود که همیشه برای رسیدن به یک هدف مشروع و صحیح، از وسیله و ابزار مشروع و صحیح استفاده می کرد و حتی لحظه ای هم به اطرافیان خود اجازه نمی داد که در این راه به وسائل و ابزارهای نامشروع و غیر صحیح متوسل شوند. به عنوان نمونه، داستانی را بیان می کنیم.
روزی عده ای از قبیله ثقیف، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما می خواهیم مسلمان بشویم ولی سه شرط داریم، این شرط ها را بپذیر: 1. اجازه بده یک سال دیگر ما این بت ها را پرستش کنیم. 2. این نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است[ما را از خواندن نما، معاف کن]. 3. بت بزرگمان را به ما نگو به دست خودتان بشکنید.
پیامبر فرمود: از این سه پیشنهادی که می کنید، پیشنهاد آخرتان که فلان بت را به دست خودتان نشکنید، مانعی ندارد؛ من یک نفر دیگر را می فرستم. اما شروط دیگر، چنین چیزی محال است!
پیامبر اکرم چنین فکر نکرد قبیله ای که تا چهل سال بت را پرستش کرده و اکنون آمده تا مسلمان بشود، یک سال دیگر نیز بت را پرستش کند و بعد از یک سال مسلمان شود؛ زیرا در این صورت، عمل پیغمبر صحه گذاشتن روی «بت پرستی» بود. نه فقط یک سال، بلکه اگر می گفتند: یا رسول الله! ما به تو قرار می بندیم که یک شبانه روز بت بپرستیم و نماز نخوانیم و بعد از آن مسلمان بشویم- که این یک شبانه روز را پیغمبر طبق قرارداد پذیرفته باشد- محال بود بپذیرد. از هر وسیله ای استفاده نمی کرد. (10)
پیامبر در مقابل مردم هیچ گاه از جهالت مردم به نفع دین استفاده نمی کرد. اکثر مردم جامعه استفاده از خواب و غفلت و جهالت و نادانی مردم به نفع دین را مجاز شمرده و این کار را انجام می دهند ولی در شیوه برخورد پیامبر با این ناهنجاری اخلاقی، می بینیم که ایشان در جهت آگاهی بخشی به اقشار جامعه، کوشیده است و هیچ گاه از این ابزار نامشروع استفاده نمی کرد. سیره آن حضرت را در این داستان می توان به خوبی فهمید:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله پسری از ماریه قبطیه دارد به نام ابراهیم . این پسر که مورد علاقه حضرت است در هیجده ماهگی از دنیا می رود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله که کانون عاطفه بود، قهراً متاثر می شود و اشک می ریزد و می فرماید:«دل می سوزد و اشک می ریزد. ای ابراهیم! ما به خاطر تو محزونیم ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمی گوییم». تمام مسلمین، ناراحت و متاثرند به خاطر اینکه غباری از حزن بر دل مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته است. همان روز تصادفاً خورشید می گیرد(کسوف). مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید به خاطر اندوه پیغمبر صلی الله علیه و آله بود.
این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک زبان شدند که: دیدی! خورشید به خاطر حزنی که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله عارض شد، گرفت! این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود، و مردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکر نمی کنند.
ولی پیغمبر چه می کند؟ پیغمبر نمی خواهداز نقاط ضعف و نادانی مردم به نفع اسلام استفاده کند، بلکه از علم و معرفت و بیداری مردم استفاده می کند؛ زیرا قرآن به او دستور داده: (ادْعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالّتی هِیَ احْسَنُ . (11)
بالاخره مردم نتیجه خوب از این گرفته اند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که به آنها نگفته بود، می توانست در اینجا «سکوت» بکند ولی ایشان سکوت هم نکرد. آمد بالای منبر صحبت کرد و خاطر مردم را راحت نمود، فرمود: «اینکه خورشید گرفت، به خاطر بچه من نبود».
شهید مطهری بعد از بیان این ماجرا، می گوید:
مردی که حتی از سکوتش سوء استفاده نمی کند، این گونه باید باشد، چرا؟ اولاً: برای اینکه اسلام احتیاج به چنین چیزهایی ندارد. بگذار کسانی بروند از خواب های دروغ، از جعل ها و از این جور سکوت ها استفاده کنند که دینشان منطق ندارد، برهان و دلیل ندارد و آثار و حقانیت دینشان روشن و نمایان نیست. اسلام، نیازی به این جور چیزها ندارد.ثانیاً: همان کسی هم که از این وسایل استفاده می کند، در نهایت امر اشتباه می کند. مثل معروف است که «همگان را همیشه نمی توان در جهالت نگاه داشت»؛ یعنی بعضی از مردم را می شود در جهالت نگاه داشت»؛ همچنین همه مردم را هم در یک زمان می شود در جهالت و بی خبری نگه داشت، ولی همگان را برای همیشه نمی توان در جهالت نگه داشت. اگر این اصل هم در کار نبود، پیغمبری می خواهد دینش تا ابد باقی بماند، آیا نمی داند که صد سال دیگر، دویست سال دیگر، مردم می آیند جور دیگری قضاوت می کنند؟! و بالاتر از همه اینکه خدا به او اجازه نمی دهد. (12)
روش برخورد با همسایه
پیامبر همیشه به احترام و رفع حاجات همسایگان سفارش می نمود. همچنین به اصحاب خود روش برخورد با همسایگان نا اهل را می آموخت و آنها را به تحمل سفارش می نمود و از مقابله به مثل بر حذر می داشت.
شخصی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و از همسایه اش شکایت کرد که : او آسایش مرا سلب کرده و مرا اذیت می نماید.
رسول اکرم فرمود: تحمل کن و برای اذیت همسایه ات سر و صدا راه نینداز، شاید روش خود را تغییر دهد.
بعد از مدتی، آن شخص دوباره آمد و شکایت کرد. این دفعه نیز رسول اکرم فرمود: تحمل کن. آن مرد برای سومین بار آمد و گفت: ای رسول خدا! این همسایه من، دست از روش خود بر نمی دارد و همچنان موجبات ناراحتی من و خانواده ام را فراهم می سازد. این دفعه، رسول خدا به او فرمود:
«روز جمعه که رسید، اسباب و اثاث خود را بیرون بیاور و سر راه مردم که رفت و آمد می کنند، بگذار. هر کس از تو پرسید: چرا اثاثت را اینجا ریخته ای؟ بگو از دست همسایه بد، و شکایت او را به مردم بگو».
شاکی همین کار را کرد و همسایه بد که خیال می کرد پیغمبر همیشه به او می گوید تحمل کن، همین که از موضوع اطلاع یافت، به التماس افتاد و خواهش کرد آن مرد اثاث خود را برگرداند و متعهد شد که دیگر، موجبات آزار همسایه خود را فراهم نسازد. (13)
پی نوشت ها :
1. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج1، ص28، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ4، 1374ش.
2. پیامبر و یهود حجاز، مصطفی صادقی، ص260، قم، بوستان کتاب، 1382ش.
3. زندگانی محمد صلی الله علیه و آله پیامبر اسلام، ابن هشام، ترجمه سید هاشم رسولی، ج2، ص274 و 275، تهران، کتابچی.
4. المغازی، واقدی، ج1، ص184، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.
5. پیامبر و یهود حجاز، ص263.
6. ناسخ التواریخ، محمد تقی لسان الملک سپهر، ص944، تهران، اساطیر، 1380ش.
7. مائده/33.
8. ناسخ التواریخ، ص1085.
9. فروغ ابدیت، ج2، ص287.
10. سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص118.
11. نحل/125.
12. سیری در سیره نبوی، ص121و122(با اندکی تغییر).
13. داستان راستان، مرتضی مطهری، ج1، ص105و106.
منبع:فرهنگ کوثر 81
ادامه دارد...