مبانی روش شناختی قرآن در علوم تجربی و تأثیر آن بر دانشمندان مسلمان

پیوندی استوار میان علم و روش وجود دارد؛ به گونه ای که برخورد روشمند با علم، مبنای کشف علم است وگرنه علم پیشرفت واقعی خود را نخواهد داشت

مقدمه

پیوندی استوار میان علم و روش وجود دارد؛ به گونه ای که برخورد روشمند با علم، مبنای کشف علم است وگرنه علم پیشرفت واقعی خود را نخواهد داشت. شاید یکی از دلایل پیشرفت غربیان پس از قرون وسطی توجه روشی به علوم باشد؛ همان چیزی که اندیشمندان مسلمان در قرون طلایی تمدن اسلامی به کار گرفتند. از این رو، پرداختن به موضوع روششناسی قرآن در علوم تجربی و در میان دانشمندان مسلمان و توجه به پیشینه آن اهمیت ویژهای دارد. در این نوشتار سعی شده مبانی روششناختی قرآن در علومی تجربی مورد مطالعه قرار گیرد و نمونه ها و مصادیق کاربردی آن در میان دانشمندان اسلامی مورد بررسی قرار گیرد.

اول) مبانی روششناختی قرآن در علوم تجربی

1.علوم تجربی مبتنی بر بینش توحیدی

قرآن کریم در آیات متعددی به عالم تکوین اشاره کرده، مخاطبانش را به تفکر و تدبر در آن تشویق می کند. ویژگی آیات مربوط به جهان هستی آن است که با توصیف حوادث شروع میشود و با توصیه به تفکر، تدبر و عبرتآموزی پایان مییابد: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فیها رَواسِی وَأَنْهاراً وَمِنْ کلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَینِ اثْنَینِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ» (رعد/3)؛ «و او کسی است که زمین را گسترانید؛ و در آن [کوه های] استوار و جویها قرار دارد؛ و از همه محصولات در آن یک جفت دوتایی قرار داد؛ روز را به شب میپوشاند؛ قطعاً در آن [ها] نشانههایی است برای گروهی که تفکر می کنند».

بر همین اساس، قرآن کریم خط مشی علوم طبیعی را براساس پیوستگی قوانین و نظم علمیشان ترسیم کرده و توجه انسان را به علل و اسباب اشیاء معطوف ساخته و شرایط علمی و عقلی را برای او فراهم نموده است تا به جست وجو و کشف حقایق هستی که آثار و نشانه های خداست، برانگیخته شود: «قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» (عنکبوت/ 20)؛ «بگو: در زمین گردش کنید و بنگرید که چگونه (خدا) آفرینش را آغاز کرد»؛«وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» (بقره/164)؛ «و (همچنین در) دگرگونی بادها و ابرهایی که میان آسمان و زمین مسخّر است، نشانه هایی هست، برای گروهی که خردورزی میکنند.» این آیات و نمونههای مشابه آن (جاثیه/3ـ5) به علوم طبیعی مختلفی نظیر ستارهشناسی، زمینشناسی، زیستشناسی، هواشناسی اشاره میکند. با تأمل در آنها در مییابیم که چگونه خداوند سخن را به صاحبان ایمان و یقین و سپس به کسانی که می اندیشند، معطوف می سازد و حتی آشکارا علوم طبیعی را با خشیت دانشمندان مرتبط می نماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَمِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَغَرابیبُ سُودٌ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کذلِک إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ» (فاطر/28ـ27)؛ «آیا نظر نکردهای که خدا از آسمان آبی فرو فرستاد. به وسیله آن محصولاتی که رنگهایش متفاوت است (از زمین) خارج ساختیم و از کوهها راهها (و رگهها)ی سپید و سرخ که رنگهایش متفاوت است و سیاه سیاه (آفریدیم)؟! و از مردم و جنبندگان و دامها (انواعی هستند) که رنگ هایشان همانگونه متفاوت است. از میان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند؛ [چرا] که خدا شکست ناپذیری بسیار آمرزنده است».

با چنین نگاهی دانشمندان از آفرینش متقن خداوند پند و عبرت میگیرند؛ زیرا هرچه دانش و علمشان زیاد میشود، در مییابند که در ورای نظام هستی قدرت والای خداوند است که از آن حمایت و حفاظت میکند، لذا خشیت و پیرویشان در مقابل احکام و اوامر او افزایش می یابد و به همان میزان که تفکر و تدبرشان در آفرینش بیشتر باشد، خشیتشان در مقابل خداوند بیشتر می شود؛ چون قوانین و سنت های متقن جهان هستی آنها را وادار به سجده در برابر آفریدگار جهان میکند.

قرآن همچنین مطالعه در علوم طبیعی را از لوازم و پیامدهای جانشینی در زمین می داند؛ زیرا علمی که خداوند برای اولین بار به آدم آموخت علم اشیاء و موجودات بود. این همان چیزی است که در قرن معاصر به «علم جدید» (Science) نامگذاری شده و به واسطه آن آدم از ملائکه و دیگر مخلوقات برتر است (ندوی، بین علم، آدم وعلم الحدیث، 9). خداوند متعال میفرماید: «وَإِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَه قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَیسْفِک الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها» (بقره/30ـ31)؛ «(و یاد کن) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقیقت من در زمین، جانشینی [/ نماینده ای] قرار می دهم. (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را قرار میدهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ در حالی که ما به ستایش تو تنزیه می گوییم و تو را پاک میشماریم. (پروردگار) گفت: در واقع من آنچه را که [شما] نمیدانید، می دانم. و [خدا] همه نامها را به آدم آموخت»؛ یعنی اسم هر چیزی را اعم از مادی و معنوی، به او آموخت و نام اشیاء برهمین اساس مشخص شد (طبری، جامع البیان، 465؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/131). پس سرآغاز آفرینش، علم «اسماء» بوده که خداوند صفات و ویژگی های آنها را به آدم آموخت و طبیعت و خواص شان را به او الهام کرد (عشری، تفسیر الآیات الکونیه، 7). اگر امروز علم جدید درباره ویژگیهای اشیاء، خصوصیات و کارایی آنها مطالعه و تحقیق میکند، قرآن نیز از آنها با تعبیر شگفت آور «اسماء» یاد کرده است که مشتمل است بر علم فیزیک، شیمی، زیستشناسی، زمینشناسی، ستارهشناسی و دیگر علوم طبیعی که دایر مدار اشیای مادی و ویژگی ها و خواص آنها میباشند. در برخی از روایات نیز منظور از اسماء در این آیه به تمام صنعتها تفسیر شده است (طبرسی، مجمع البیان، 1/180). بنابراین، فهم کامل «اسماء» بدون شناخت علوم جدید غیرممکن است؛ زیرا در علم جدید در مورد اشیا و ماهیت و طبیعت پدیده ای هستی تحقیق و بررسی میشود. از طرف دیگر، لازمه ارتباط اسماء با جانشینی خدا، شناخت و فهم کامل آن اسماست تا انسان بتواند با آنها تعامل داشته باشد؛ چه آن اسماء حیوانات و گیاهان باشند و چه اجسام طبیعی و مصنوعی، این مطلب از زمان آدم بوده و تا قیامت ادامه خواهد داشت (دسوقی، استخلاف الانسان فی الارض، 7).

بنابراین بعید است که علم اسماء به معارف دینی صِرف اختصاص داشته باشد؛ زیرا اگر چنین بود ملائکه در شناخت اسماء شایستهتر از انسان بودند، به ویژه اینکه خود ملائکه نیز از جانشینی انسان که لازمهاش ارتباط علم با زمین است، تعجب کردند (همان، 8).

پس شرط جانشینی در زمین، شناخت موجودات زمینی، ویژگیها و آثار آنهاست. ولی لازم نیست که این اسماء در زمان واحد کشف شوند. این توانایی علمی برای همه افراد بشر مهیاست و لازم نیست که انسان از همان آغاز تمام اسماء را بشناسد و همین قدر که با پژوهش و استدلال در جزئیات جهان هستی اشیا را بشناسد و برخوردش با هستی ایجابی باشد، در اثبات این توانایی کافی است (رشید رضا، تفسیر المنار، 262).

2.تکامل تدریجی شناخت علمی بشر

تکامل شناخت علمی از مسلمّات قرآن است؛ چون حقایق خود به خود کشف نمی شوند و عقل انسان نیز به طور ناگهانی به آنها پی نمیبرد، بلکه منوط به گذشت زمان و پیگیری مطالعات پی در پی است تا بشر بتواند سنن و قوانین موجود در آفرینش را کشف کند: «وَلَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَه أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَه أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» (لقمان/ 27)؛ «و اگر (برفرض) هر درختی که در زمین است قلم شود، درحالی که دریا (مرکب شود و) بعد از آن، هفت دریا به کمکش آید، (آفریدهها و) کلمات خدا پایان نمییابد. به راستی که خدا شکستناپذیری فرزانه است». پس همه از منبع علم الهی به تدریج بهره میبرند، در نتیجه علم بهره گیرنده از این منبع، نسبی است؛ لذا این نسبیت در کشف حقایق اشیاء و ویژگیهای کمی و کیفی اهمیت دارد. آیات ذیل به این امر اشاره دارد: «وَما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85)؛ «و از دانش، جز اندکی، به شما داده نشده است.»، «وَقُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114)؛ «و بگو: پروردگارا! مرا دانش افزای.» و «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَفَوْقَ کلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ» (یوسف/76)؛ «رتبههای هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم) بالا میبریم؛ و برتر از هر دانشمندی، دانایی است».

منظور نسبیت مورد نظر قرآن تفاوت انسانها در شناخت است؛ لذا ممکن است فردی مطلبی را بفهمد که دیگری آن را درک نمیکند؛ از این رو، دست نیافتن بشر به چیزی، دلیل بر نبودن آن نیست، زیرا ممکن است در آینده کشف شود.

3.عینیت گرایی در علم (objectivism)

منظور از عینیتگرایی در مطالعات روششناسی، نبودن عوامل جانبدارانه و تأثیر نپذیرفتن از انگیزه ها، عرف و جایگاه های اجتماعی است. منطق قرآن این جهت گیری را درباره عینیت گرایی تأیید می کند. حقیقت آن است که اسلام و فطرت سالم، از پژوهشگر میخواهد به خاطر خدا به حق گواهی دهد؛ هر چند این گواهی علیه خودش یا نزدیک ترین اطرافیانش باشد؛ یعنی در راه حق از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسد. این امر در این آیه از ما طلبیده شده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلی أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوالِدَینِ وَالْأَقْرَبینَ إِنْ یکنْ غَنِیا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً» (نساء/135)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر پادارندگان دادگری باشید؛ [و] برای خدا گواهی دهید، و گر چه (این گواهی) به زیان خودتان، یا پدر و مادر و نزدیکان (شما) باشد. اگر (یکی از آنها) توانگر یا نیازمند باشد، پس (در گواهی شما تأثیر نگذارد، چرا که) خدا سزاوارتر به (حمایت از) آن دو است. و از هوی [و هوس] پیروی نکنید؛ که منحرف میشوید و اگر (حق را) تحریف کنید، یا (از آن) روی گردانید، پس در حقیقت خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است».

لذا بر مسلمان است که در موضوعات و قضایای علمی نیز با گواهی دادن به حق، جهت گیری مناسبی داشته باشد و هنگامی که حق برایش آشکار شد، به آن عمل کند. باطل را بشناسد، نقد کند و اشتباهش را اثبات کند. البته قرآن دوری پژوهشگر را از ارزش ها و مبانی دینی (موضعگیری سلبی) نفی میکند؛ زیرا دوری مطلوب قرآن آن است که انسان از شهوت و بی بند و باری پرهیز کند، ولی دوری از عقیده، اخلاق و ارزش ها امری مردود و ناپسند می داند. این ویژگی در موضوع عینیت گرایی، تمایز دیدگاه قرآن را از اندیشه غربی آشکار می سازد؛ زیرا اندیشه غربی تنها به دنبال شناخت علمی حقیقت است، اگر چه به نابودی همه ارزش ها بینجامد، در حال که قرآن خواهان شناخت علمی حقیقت همراه با پایبندی به عقیده و اخلاق است.

4.به کارگیری روش استقرایی در کشف پدیده ها

استقراء (induction) روشی است که در آن ذهن از قضایای جزیی به قضایای کلی میرسد؛ به عبارت دیگر، فرآیندی است که به واسطه آن نظریه هایی شکل میگیرد که علت حقایق و واقعیت های جهان را بیان می کند. در علوم تجربی و طبیعی، کشف رابطه بین پدیدهها از طریق بررسی جزئیات این جهان، یعنی استقراء صورت میپذیرد. این بررسی یا به واسطه مشاهده است یا به واسطه پیاده کردن فرضیه ها و آزمایش؛ از این رو روش استقرایی متشکل از سه جزء است: 1. مشاهده؛ 2. آزمایش و 3. فرضیه علمی و ائبات درستی آن.

الف) مشاهده

حواس، ابزار شناخت رخدادهای جهان طبیعی است. پس آنچه از طبیعت میشناسیم، از طریق حواس است: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکمْ لاتَعْلَمُونَ شَیئاً وَجَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَه لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ» (نحل/78)؛ «و خدا شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ چیزی نمی دانستید و برای شما، گوش و چشمها و دلها [ی سوزان] قرار داد تا شاید شما سپاسگزاری کنید».

شناخت جهان خارج از طریق چشم، گوش و دل به دست می آید؛ بنابراین حواس، حلقه واسطه بین انسان و محیط خارج است و نبود یکی از این دو ـ حواس و محیط خارج ـ باعث میشود تا هر کدام ارزش خود را از دست بدهد. از این رو، خداوند پس از آفرینش انسان اولیه، حواس را به او بخشید؛ حواسی که ابزاری برای پژوهش باشد تا از طریق آن عوامل اصلی یک پژوهش علمی فراهم گردد: «وَهُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَه قَلیلاً ما تَشْکرُونَ» (مؤمِنون/78)؛ «و او کسی است که برای شما گوش و چشمها و دلهای [سوزان] پدید آورد، چه اندک سپاسگزاری میکنید».

تأکید زیاد قرآن بر دو حس شنوایی و بینایی بدین دلیل است که آن دو از مهمترین ابزارهای شناخت علمیاند و گرنه خداوند به سایر حواس نیز اشاره کرده است. (ر.ک: یوسف / 94؛ اعراف / 22؛ انعام / 7)

در قرآن آیات بسیاری به مشاهده و حس بینایی اشاره دارد، مانند آیه: «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» (یونس/101)؛ «(ای پیامبر) بگو: بنگرید در آسمانها و زمین چه چیزی است؟» این نگاهی که خداوند از ما می خواهد، نگاهی است که با مشاهده عینی یک پژوهشگر به اشیایی که مورد توجه قرار داده، به دست میآید. این همان موضوعی است که آیه با امر به نگاه و تفکر در آسمان ها و زمین و با امر به پاسخ دادن به این سؤال که «چه چیزی در آسمانها و زمین است؟» توجه ما را به آن جلب کرده است. البته عقل هنگام مشاهده باید اجزای پراکنده را در ذهن، منظم و مرتب کند: «یقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیلَ وَالنَّهارَ إِنَّ فی ذلِک لَعِبْرَه لِأُولِی الْأَبْصارِ» (نور / 44)؛ «خدا شب و روز را دگرگون میسازد؛ یقیناً در این (دگرگونی) برای صاحبان بینش عبرتی است.»

در واقع، مشاهده دقیق تنها دیدن یک شیء نیست، بلکه امری فراتر از یک نگاه است؛ چون مشاهده شامل یک فرآیند ذهنی نیز میشود. خداوند در این آیه به دیدن بدون تفکر و تأمل اشاره ندارد، بلکه ترکیب «اولی الابصار» تداعی گر آن است که دیدن پدیده جابجایی شب و روز باید همراه با تأمل و تفکر باشد تا مایه عبرت واقع شود.

ب) آزمایش

اگرچه پژوهشگر در مرحله مشاهده در برابر طبیعت تسلیم و ساکت است، اما آزمایش سؤالی است که پژوهشگر در مورد طبیعت مطرح میکند تا پاسخ آن را بیابد. پس، از نظر علمی مشاهده و آزمایش با یکدیگر تعامل و ارتباط دارند؛ در نتیجه، پژوهشگر ابتدا مشاهده و بعد آزمایش میکند، سپس به نتیجه آزمایش دست مییابد. در حقیقت، آزمایش چیزی جز یک مشاهده علتجو نیست؛ زیرا آزمایشگر میاندیشد، مقایسه میکند و سپس میکوشد تا شرایطی متناسب با هدفش را ـ که همان کشف حقایق علمی است ـ ایجاد کند.

بدینسان پژوهشگر با بررسی پدیدهها، به حقایق علمی دست مییابد؛ امری که تنها با به کارگیری حس و عقل به دست میآید؛ زیرا عقل استدلال و حس، مشاهده میکند؛ به عبارت دیگر، حس تنها اموری را درک میکند که محسوس باشند، اما آنچه همه این امور را ذیل حکم واحدی جمع می کند، عقل است که این کار را از طریق حس و تکرار آزمایشهای متعدد به سامان می رساند؛ زیرا در مسیر تحصیل و کشف علم، نمیتوان به یک آزمایش بسنده کرد، بلکه باید آزمایش را در دفعات مختلف تکرار کرد تا از این مسیر، عقل بتواند به میزان بالایی از معلومات درباره یک پدیده دست یابد و علتی را که باعث شده پدیده تکرار شود، بشناسد؛ بنابراین، آزمایش چیزی نیست. جز تجزیه مجموعه ای از قوانین به عوامل اولیه، ترکیبات و اجزای اصلی آن که این مهم تنها از مسیر پرسش از طبیعت به دست می آید: «الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیک الْبَصَرُ خاسِئاً وَهُوَ حَسیرٌ» (ملک/3ـ4)؛ «(همان) کسی که هفت آسمان را طبقه بندی شده آفرید. هیچ تفاوتی (تناقض گونه) در آفرینش (خدای) گسترده مهر نمی بینی. پس دیده را برگردان. آیا هیچ شکافی می بینی؟! سپس دوباره دیده را برگردان تا دیده، خسته (و خوار) به سوی تو بازگردد، در حالی که آن وامانده است».

«در واقع، سؤال از چگونگی، بعد از مرحله مشاهده اولیه اتفاق می افتد و پژوهشگر نباید به دیدن و مشاهده اکتفا کند، بلکه لازم است با بررسی (آزمایش) پدیده مورد نظر و تأمل در آن و تکرار، راه را برای رسیدن به فرضیه علمی باز نماید. ملاحظه می شود که این آیه به مرحله بعد از مشاهده اشاره دارد.

ج) فرضیه علمی

فرضیه علمی در استقراء بعد از مشاهده و آزمایش ارایه میشود؛ زیرا مشاهده پدیده ها و انجام آزمایشهای متعدد بر روی آنها به تنهایی ناقص اند و ارزشی ندارند مگر آنکه به کشف رابطه های ثابت و همیشگی بین آنها و کشف قوانین عمومی که پدیده ها را تفسیر می کند، بینجامد. پس فرضیه چیزی جز یک نوآوری یا تفسیری حدسی از پدیده هایی که قبلاً مشاهده شده اند، نیست و تا هنگامی که آزمایش ها، درستی فرضیه را ثابت نکرده اند، این فرضیه چیزی جز حدس و گمان نیست.

در برخی از آیات قرآن پس از مرحله مشاهده و بررسی از ما می خواهد که فرضیه ای نیز ارایه کنیم و ببینیم آیا فرضیه ما درست است یا نه؟ مانند: «أَفَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ... أَفَرَأَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ... أَفَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لاتَشْکرُونَ أَفَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» (واقعه/58 ـ72)؛ «و آیا آنچه را از منی می ریزید، ملاحظه کردهاید؟! آیا شما آن را آفریدید یا ما آفریننده ایم؟!... و آیا آنچه را کشت می کنید، ملاحظه کرده اید؟! آیا شما آن را زراعت میکنید یا ما زراعت کننده ایم؟!... و آیا به آبی که مینوشید، نظر کرده اید؟! آیا شما آن را از ابرها فروفرستاده اید یا ما فرو فرستنده ایم؟!... و آیا به آتشی که می افروزید، نظر کرده اید؟! آیا شما درختش را پدید آورده اید یا ما پدید آورنده ایم؟!».

این سنن و سنتهای مشابهی که در قرآن مطرح شده، به طور مداوم و پیوسته از جانب خدای متعال در عالم هستی جریان دارند؛ بنابراین، دانشمندان این قوانین را ایجاد نمیکنند، بلکه تنها نظاره گر آنها هستند و آنگاه برای آنها بر مبنای قوانین گذشته و مشاهدات جدیدشان، فرضیه ای را مطرح میسازند و سپس همه آنها را در قالب یک نظریه یا قانونی علمی ارایه میکنند.

دوم) تأثیر قرآن بر روش تجربی دانشمندان مسلمان (نمونه های کاربردی)

دانشمندان مسلمان در روش تجربی خود تأثیر زیادی از قرآن پذیرفته اند. اینان ضمن درک اهمیت روش شناسی دریافتند که روش، علوم گوناگون را از یکدیگر متمایز می سازد و تا زمانی که علوم چارچوبی روشمند داشته باشند، پیشرفت خواهند کرد. زمانی که دانشمندان مسلمان به روش تجربی آگاه شدند، روش های جدلی بینتیجه را رها کردند؛ روشهایی که قبل از آنها از سوی ارسطو و دیگران تا مدت زمان طولانی متداول بود و ده قرن تمام در تاریخ مسیحیت تداوم داشت (عبده، الاسلام والنصرانیه مع العلم والمدینه، 84). آری، دانشمندان مسلمان در کشف روش تجربی و شکل دهی آن ـ که برگرفته از اصول اسلامی بود ـ از یونان و اروپا پیشی گرفتند؛ زیرا یونانیان تنها از منطق صوری آگاهی داشتند که در این منطق تنها نتایجی به دست می آید که با مقدمات هماهنگ باشد؛ در نتیجه، به علم جدید دست نمی یافتند. در حقیقت، فلاسفه یونان جز در موارد بسیار نادر، روش تجربی را به کار نمیبستند. این مطلب بر اساس سخن فارنتن است که میگوید: «یونانیان هیچ روشی تجربی نداشتند، بلکه تنها انسان هایی پر تجربه بودند» (فارنتن، العلم الاغریقی، 2/29).

در خصوص اروپاییان نیز گفتهاند که «بیکن» اولین شخصی بود که آزمایش و مشاهده را مبنایی برای علوم جدید قرار داد، اما این سخن را از سوی مسلمانان رد شده است. گوستاو لوبون میگوید: «عرب ها میگویند بیازمای، ببین و بیندیش تا به معرفت دستیابی، اما اروپائیان میگویند: بخوان و درس استاد را تکرار کن تا عالم و دانشمند شوی» (همان)؛ از این رو، میتوانیم بگوییم مسلمانان زودتر از غربیان روش تجربی را اختراع کردند و در پژوهشهای علمیشان به کار بستند. در نتیجه، پیش از دیگران علوم طبیعی را پدید آوردند و مبانی آن را پایه ریزی کردند (طویل، العرب و العلم فی عصر الذهبی،32). در ادامه به نمونه های کاربردی این روش در سه علم مختلف اشاره می کنیم:

الف) علم ستارهشناسی (Astronomy)

اولین عاملی که توجه مسلمانان را به پیدایش علم ستارهشناسی جلب کرد، آیات قرآن بود (جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، 199). آیات قرآن انسان را به مشاهده، اندیشه، تحقیق و تفکر در جهان هستی دعوت میکند تا از آفرینش خداوند پند و اندرز بگیرند: «قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ... » (یونس/101)؛ «(ای پیامبر) بگو: بنگرید در آسمانها و زمین چه چیزی است؟» و «تَبارَک الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فیها سِراجاً وَقَمَراً مُنیراً» (فرقان/61)؛ «خجسته (و پایدار) است آن (خدایی) که در آسمان برجهایی قرار داد؛ و در آن، چراغ (/ خورشید) و ماهی روشنی بخش قرار داد».

این آیات و آیات دیگری که به بررسی این علم میپردازند، اهمیت پژوهش در این علم و عنایت به آن را آشکار میسازد. دعوت قرآن به تدبر در این علم آشکار میسازد که قبل از هر چیز، نخستین خاستگاه رویکرد علمی مسلمانان، قرآن بوده است. البته نیاز علمی مسلمانان نیز باعث شد تا آنان به این علم توجه کنند؛ مثلاً نماز گزاردن مسلمانان به سوی قبله مستلزم شناخت جهت قبله بود. یا نماز آیات که در هنگام ماهگرفتگی و خورشیدگرفتگی خوانده میشد، به آگاهی از حرکت خورشید و ماه نیاز داشت. همچنین استفاده از جدولهای دقیق نجومی و آگاهی از هلال ماه رمضان و شناخت احکام دین مانند روزه، آنان را به شناخت علم تشویق میکرد.

این جنبش علمی در ستاره شناسی از زمان گسترش اسلام در میان اعراب آغاز و روز به روز تقویت شد. اعراب مسلمان اولین کسانی بودند که حرفه طالع شناسی را که بر پایه وهم و خیال بود، باطل و بی اعتبار دانستند و به علم ستارهشناسی روی آوردند که بر پایه رصد، مشاهده، آزمایش و به دنبال کشف حقایق بود (فروغ، عبقریه العرب فی العلم والفلسفه، 52). همه این ویژگی ها از آگاهی مسلمانان به روش سرچشمه میگیرد؛ روش و

رویکردی که باعث شد مسلمانان قبل از هر چیزی عنایت ویژهای به علوم و دانش های دقیق داشته باشند.

از میان مشهورترین دانشمندان این حوزه به ذکر «بتانی» (858 ـ 929م) میپردازیم. اثر مشهور نجومی وی «الزیج الصابی» نام دارد. این کتاب به لاتین برگردان شده و تا رنسانس یکی از کتب اساسی نجوم در مغرب زمین بوده است (بیرشک، زندگینامه علمی دانشوران، ذیل بتانی). بتانی در مقدمه کتاب خود مراحل پژوهش و شیوه تحقیقش را به طور خلاصه بیان کرده که برخی از آنها عبارت است از: نگاه و اندیشه، عینیت گرایی و استواری دانش بر پایه توحید.

در ادامه به تفصیل روش بتانی را بررسی می کنیم:

1ـ نگاه و اندیشه

بتانی در روش خود بر ارتباط بین نگاه و اندیشه، بسیار تأکید میورزد و میگوید: «هنگامی که به طور مداوم در آن مینگرم و پیوسته بدان میاندیشم...» (بتانی، الزیج الصابی، 7). از سخن او در مییابیم که نگاه دانشمند باید نگاهی علمی و همراه با تأمل باشد تا کشف پدیده ها، تغییرات و نتایج میسر گردد. در این صورت پژوهشگر میتواند حرکتی فکری را آغاز کند که از رهگذر آن بتواند بین قوانین جزئی پیوند داده، نظریه یا فرضیه ای بنیان نهد، به گونه ای که بیشتر قوانین را به قانون واحدی برگرداند.

2ـ عینیت گرایی

بتانی میگوید: «من هرگاه به این علم بیشتر مینگرم و بیشتر در آن میاندیشم، بیشتر به اصلاح این علم و احکام آن می پردازم. این مسایل عبارت اند از: اختلاف میان کتابهایی که درباره حرکت ستارگان نوشته شده، نادرستی برخی از آثار بنیادین پدید آورندگان و نیز اشتباه آثار مبتنی بر آنها» (همان). این دیدگاه بتانی به ما میفهماند که وی تمام نظریات گذشتگان را بدون تحریف و یا تغییری بیان می کند و پس از آگاهی، تفکر، تحلیل و کسب مهارت در آن علم، موضعی انتقادی در برابر آنها در پیش میگیرد؛ به عبارت دیگر، یافتههای خود را به صورت مرتب مورد ارزیابی و آزمایش قرار میدهد و فرضیههای گوناگون مطرح میسازد تا میزان درستی و نادرستی نظریهاش آشکار شود. از این رو، وی نسبت به گذشته عینیتگراست؛ یعنی نه بدون نقد و ارزیابی نظریهای را میپذیرد و نه بدون علم و آگاهی نظریهای را رد میکند، بلکه در بررسیهایش از حواس، عقل و مشاهده استفاده میکند تا درست را از نادرست تشخیص دهد. بر همین اساس، توانست به بسیاری از نظریههای صحیح ستاره شناسی دست یابد.

3ـ ابتنای دانش بر پایه توحید

بتانی برای اثبات وجود خدا و بیان عظمت او علم ستارهشناسی را بر عقیده توحیدی استوار میسازد. وی میگوید: «از این رو هر کس نیک بنگرد و پیوسته درباره آن بیندیشد، به توحید عقیده مند میشود و به عمق عظمت خدا و گسترگی حکمت او و قدرت زیاد و آفرینش زیبایش پی میبرد.» (همان، 6)؛ به عبارت دیگر، بتانی به این نکته اشاره میکند که علم ستارهشناسی وجود خداوند را اثبات میکند و به بیان بزرگی آفریننده میپردازد. سپس با ذکر آیه هایی به این علم استدلال میکند مانند آیه: «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ» (آل عمران/190)؛ «قطعاً در آفرینش آسمانها و زمین و پی در پی آمدن شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است.» و آیه «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» (رحمن/ 5)؛ «خورشید و ماه، حساب شده (در حرکت)اند.» وی سپس می گوید: «مجال آن نیست که در اینجا به توصیف بسیاری از آیات قرآن بپردازیم و به آنها استشهاد نماییم» (همان، 7).

ب) علم نورشناسی (optic)

در نورشناسی دانشمندان مسلمان مقامی بس ارجمند دارند. آنها بنیان نورشناسی قدیم را که متکی بر کتاب مناظر اقلیدوس و آثار بطلمیوس بود، دگرگون کردند و به صورت علم منظم و مشخصی درآوردند. ابن هیثم (354 ـ 430ق) دانشمند بزرگ این حوزه است که در آثار لاتینی به آلهازن مشهور است. خاورشناسان اروپایی به پژوهشهای گستردهای در آثار او پرداخته و با ابراز شگفتی بسیار، توانایی های این دانشمند نوآور را تحسین کردهاند (دائره المعارف بزرگ اسلام، ذیل ابن هیثم). ابن هیثم نیز مانند دیگر دانشمندان مسلمان در اصول، روشی نظری را در پیش گرفت و سپس از این طریق به نمونههای کاربردی علم نور روی آورد. دلیل این مطلب آن است که او واژه «آزمایش» را ذکر میکند که همان گونه که گفته شد، شیوهای عقلی برای کشف علت است (عبداللطیف، التفکیر المنطقی، 91).

پژوهش هایی که ابن هیثم به آنها دست یافته، الهام بخش «راجر بیکن» در آزمایش هایش و نیز الهام بخش کپلر و دیگر دانشمندان غرب در ساخت میکروسکوپ و تلسکوپ بود. او اولین کسی بود که توصیف دقیقی از خود چشم، عدسیها و نگاه با هر دو چشم ارائه کرد (همان). این یافته های ابن هیثم از راه کاربرد روش علمی در علوم طبیعی به دست آمده است. با این روش، علوم طبیعی به دست این دانشمند به تحقیقاتی عملی تبدیل شد که بر روش استقرایی متکی بود. برخی از عناصر روش شناسی ابن هیثم عبارت اند از: 1ـ مشاهده، 2ـ آزمایش و 3ـ قیاس.

1ـ مشاهده

از آنجا که مشاهده بر پایه بررسی مسائل جزیی هستی از طریق دیدن استوار است، ابن هیثم نیز بر این مسأله تأکید میورزد و میگوید: «پژوهشمان را با استقرای موجودات و بررسی شرایط آنها و تشخیص ویژگی های جزیی آغاز میکنیم» (فارسی، تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر، 1/57).

وی همچنین تأکید میورزد که اگر در چگونگی و کیفیت اشیای نورانی نگاه کنیم، درمییابیم که آن مقدار از آنها بر ما آشکار میشود که بین دیدگان ما و آن شیء، جسم متراکم وجود نداشته باشد تا آن شیء را بر ما پنهان سازد. اگر این مانع قسمتی از آن شیء نورانی را از ما مخفی کند، همان قسمت دیده نمیشود و بقیه آن را میتوانیم ببینیم. ما با استقرا در مییابیم که دو شیء که با چشم دیده میشوند و یکی کل یا بخشی از دیگری را میپوشاند، اگر فاصله آنها از چشم بسیار دور باشد، هر دو یک شیء دیده میشوند و جداگانه قابل تشخیص نیستند و اگر شیئ کروی شکل نباشد و از چشم دور باشد، هر چه فاصله شان تغییر یابد، به تناسب این اختلاف فاصله، تصویر شیء در چشم نیز تغییر خواهد یافت (ابن هیثم، رساله فی ضوء القمر، 5).

از آنچه که بیان شد، آشکار میشود که ابن هیثم در مشاهدهاش تنها بر حواس تکیه نمی کرد، بلکه عقل را هم در آن وارد میساخت و حتی مشاهده اش هدف دار بود؛ زیرا این مشاهده، پدیده ها را با این منظور در نظر میگرفت که به نظریه یا قانونی برای تفسیر این پدیده ها دست یابد.

2ـ آزمایش

ابن هیثم از آزمایش با واژه اعتبار یاد میکند و فردی را هم که آزمایش میکند، «معتبر» (اعتبارکننده) میخواند و توضیح دادن و اثبات به وسیله آزمایش را جدای از اثبات به وسیله قیاس میداند (نظیف، بحوثه وکشوفه البصریه، 1/47). بنابراین میبینیم هنگامی که درباره ابعاد یک جسم بحث میکند، می گوید ابعاد اشیاء به میزان نورشان متفاوت است، بنابراین هر چه نور یک شیء بیشتر باشد، ابعاد بیشتری از آن آشکار میشود و اگر جسمی نور کمتری داشته باشد، به همان میزان ابعاد کمتری از آن بر ما آشکار میشود. وی سپس این امر را با آزمایش نیز ثابت می کند و میگوید: این مطلب درباره آتش و یک جسم فروزان کاملاً آشکار میشود؛ در نظر بگیریم، در تاریکی شب آتشی شعلهور است که در اطراف آن افرادی با اندازههای یکسان ایستاده اند و از آتش نور میگیرند، فردی در تاریکی به سوی آتش حرکت میکند، کاملاً واضح است که او پیش از دیدن اشخاص اطراف آتش، آتش را می بیند و هرچه نزدیک تر میشود افرادی را که به آتش نزدیک ترند هم میبیند. با وجود آنکه اندازه آنها مساوی است. دلیل این مطلب هم آن است که نور آتش از نور آنها، و نور افراد نزدیک تر نیز از نور افراد دورتر بیشتر است. همچنین یک جسم زیر نور خورشید در فاصلهای معین دیده میشود، در حالی که در تاریکی از همان فاصله دیده نمی شود. (فارسی، تنقیح المناظر لذوی الابصار والبصائر، 1/62)

3ـ قیاس

ابن هیثم در پژوهش های علمی اش از قیاس برای کشف نتایجی که از طریق آزمایش به دست آمده بود، بهره میجست؛ بدین صورت که پس از اثبات اصول اولیه به وسیله آزمایش، قضیه هایی را به وسیله قیاس از آن اصول استنباط میکرد. او این شیوه را در مورد بسیاری از پدیده های علم نور به کار بست. یکی از موضوعاتی که او با آزمایش کشف کرد، این بود که نور در یک جسم شفاف تنها به صورت خطوطی مستقیم منتشر میشود؛ بنابراین، او از این انتشار نور به صورت خطوط مستقیم، قانون فراگیر و عامی را استنباط کرد و از همین قانون، مسائلی مانند شرایط تاریکی، نیم سایه و نفوذ نور از سوراخ باریک و کوچک را به دست آورد (نظیف، بحوثه وکشوفه البصریه، 48). ملاحظه می شود که ابن هیثم هم از استقرا بهره می برد و هم از قیاس.

ج) علم شیمی

به همت و شایستگی دانشمندان مسلمان بود که علم شیمی به عنوان علمی که بر مشاهده و آزمایش استوار است، کشف شد. مسلمانان در پیریزی بنیان های این علم کاملاً روشمند و به دور از خرافات، طالعبینی، تردستی و جادو بودند و آن را از هر گونه مسائل رمزآلود و نمادین و ابهام عاری ساخته و به سوی فرضیه های علمی، آزمایش، مشاهده اثبات هستی و نیستی یک شیء پیش بردند (مشعل، الدور العربی فی التراث العلمی العالمی، 171). دانشمندان مسلمان برای آزمایش کردن، به ویژه در علم شیمی، از یونانیان نیز مشتاق تر بودند. ویل دورانت میگوید: «تنها به همت مسلمانان بود که علم شیمی به عنوان یک علم تجربی ایجاد شد؛ زیرا آنها بودند که شیوههای پژوهش علمی را در حوزهای مطرح ساختند که یونانیان هیچ اطلاعی در این زمینه نداشتند» (طویل، العرب والعلم فی عصر الذهبی، 442). روشی که آنان پایه ریزی کردند، روش استقرایی استوار بر مشاهده و آزمایش بود، همان گونه که از مقیاسها و اندازهها و ابزارهایی بهره بردند که دقتشان را افزایش میداد و آنها را در ثبت آزمایش ها تواناتر میساخت (همان، 40).

در ادامه به روش علمی جابر بن حیان (161ق) که از دانشمندان سرشناس این علم است، می پردازیم؛ جابربن حیان از جمله دانشمندان شیمی است که روشی علمی را در پیش گرفت و در پژوهش های علمی به کار برد.

مراحل روششناسی جابربن حیان عبارت است از: 1ـ مشاهده، 2 ـ آزمایش و 3ـ فرضیه.

1ـ مشاهده

جابر بنحیان در روش علمی خویش بر مشاهدهای که همراه با تفکر بود، بسیار حریص و مشتاق بود؛ از این رو، در این باره میگوید: «لازم است که بدانی ما در نوشته هایمان به ویژگی هایی می پردازیم که تنها مشاهدهشان کرده ایم» (حیان، کتاب الخواص، 232)؛ یعنی در اینجا بر مشاهده حسی تأکید میکند که در آن از حواس استفاده می شود و از آنها به عنوان ابزارهایی مستقیم برای مشاهده بهره میبرد. جابربن حیان همچنین در یافتههای خود و در آنچه که میشنود، بسیار دقت میکند و کورکورانه آنها را نمیپذیرد. وی میگوید: «پس از آنکه مطلبی را شنیدیم و یا خواندیم و یا برایمان گفته شد و آن را مورد ارزیابی و آزمایش قرار دادیم، آنچه درست بود، میپذیریم، آنچه باطل بود، رد میکنیم. همچنین یافتههای خود را با آرای گذشتگان نیز مقایسه میکنیم» (همان).

2ـ آزمایش

جابربن حیان آزمایش را یکی از شرایط اساسی دانش و دانشمندی میدانست که به دنبال کشف حقیقت است. وی از آزمایش با واژههای «دربه» یا «تدریب» به معنای تمرین و آزمایش یاد میکرد. او می گوید: «هر کس آزمایش کند، عالم است و هر کس آزمایش نکند، عالم نیست. در هر فن و حرف های، آزمایش و تمرین برای تو کافی است. کسی که آزمایش کند مهارت به دست می آورد، ولی کسی که تمرین و آزمایش نداشته باشد، پیشرفت نمیکند». (همان، ص464).

3ـ فرضیه

فرضیه یا پس از مشاهده و آزمایش مطرح میشود یا قبل از آنها مطرح می گردد و سپس دوباره با واقعیت مقایسه میشود تا درستی فرضیه ثابت شود. جابربن حیان در این باره میگوید: «با دست و عقلم آن را انجام دادم، بعد آن را بررسی کردم تا به نتیجه رسید. دوباره آن را آزمایش کردم، باز به همان نتیجه رسیدم.» (همان، ص322)؛ بنابراین، جابربن حیان بین استقرا و استنباط (ارایه فرضیه) ارتباط برقرار کرده است؛ زیرا از عوامل اصلی استقرا، آزمایش است. سپس فرضیه و آنگاه ارزیابی فرضیه و مسائل مربوط به آن و پس از آن، نتیجه گیری را که عقل آن را انجام میدهد، پی گرفته است.

نتیجه

قرآن علاوه بر آنکه مشتمل بر آیات علمی است و به تعدادی از حقایق علمی پیش از کشف آنها اشاره کرده است، در مباحث روشی نیز وارد شده و چگونگی کشف حقایق و به عبارت دیگر، روش علمی را مطرح کرده است. این مقاله متکفل بحث در علوم طبیعی و تجربی بود. البته در سایر علوم نیز راه برای تحقیق و پژوهش باز است. در گذشته و در قرون طلایی پیشرفت مسلمانان، دانشمندان بسیاری را می توان برشمرد که از این روش علمی قرآن تأثیر پذیرفته اند و در سیره علمی خویش، از آزمایش، استقراء، مشاهده و فرضیه بهره برده اند.

منابع

1.ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.

2.ابن هیثم، رساله فی ضوء القمر، ضمن مجموع الرسائل، حیدر آباد، دکن، 1357هـ ق.

3.بتانی، الزیج الصابی، تحقیق کرلونلینو، رم، 1899م.

4.بیرشک، احمد، زندگینامه علمی دانشوران، تهران، 1369ش.

5.جعفری، یعقوب، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371ش.

6.حیان، جابر، کتاب الخواص، مختارات کراوس، مکتبه الخانجی و مطبعتها، 1354ق.

7.دسوقی، فاروق احمد، استخلاف الإنسان فی الأرض، اسکندریه، دار الدعوه، بیتا.

8.رضا، رشید، تفسیر المنار، ناشر الهیئه العامه للکتاب، 1972م.

9.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.

10.طبری، جامع البیان عن تأویل أی القرآن، تحقیق محمود محمدشاکر، مصر، دار المعارف، 1969م.

11.طویل، توفیق، العرب و العلم فی عصر الذهبی، ناشر النهضه العربیه، بیتا.

12.عبداللطیف، محمد، التفکیر المنطقی، ناشر دارالنهضه العربیه، 1978م.

13.عبده، محمد، الاسلام والنصرانیه مع العلم والمدینه، دار المنار، 1373ق.

14.عشری، عبدالنعیم، تفسیر الآیات الکونیه، ناشر النهضه العامه للکتاب، 1985م.

15.فارسی، کمالالدین، تنقیح المناظر لذوی الابصار والبصائر، تحقیق مصطفی حجازی، ناشر الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1984م.

16.فارنتن، بنیامین، العلم الاغریقی، ترجمه احمد شاکر سالم، ناشر المصریه، 1958م.

17.فروغ، عمر، عبقریه العرب فی العلم و الفلسفه، بیروت، المکتبه العلمیه، 1952م.

18.مشعل، محمد شاکر، الدور العربی فی التراث العلمی العالمی، انتشارات مکتبه الایمان، 1983م.

19.موسوی بجنوردی، کاظم، دایره المعارف بزرگ اسلام، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ اول.

20.ندوی، محمد شهابالدین، بین علم آدم و العلم الحدیث، مکه، ناشر دار الصحافه، 1986م.

21.نظیف، مصطفی، الحسن بن الهیثم، بحوثه وکشوفه البصریه، ناشر مطبعه نوری، 1942م.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر