وقتی با فیلمی از احمدرضا معتمدی سروکار دارید، دقیقاً نمیدانید که با چه چیزی سروکار دارید. هر فیلم معتمدی دنیای داستانی و جهانبینی متفاوتی در خود دارد که نهتنها آن اثر را از سایر کارهایش متمایز میکند که حتی تشخیص رد پای فیلمساز را نیز در این آثار مشکل میکند. از معتمدی بهعنوان یک فیلمساز تجربهگرا نامبرده میشود و اگر تجربهگرایی را به معنی آزمونوخطا بدانیم، بله معتمدی یک تجربهگر است؛ اما اگر تجربهگرایی را به معنای آکادمیک آن، یعنی تجربه شیوههای نو و خلاق در متن سینما بیان کنیم، خب… شاید دیگر نتوان معتمدی را یک فیلمساز تجربی نامید؛ اما این موضوع اهمیت چندانی هم ندارد. مهمترین موضوع در مواجه با سینمای معتمدی این است که بدانیم او به یک سلاح کاربردی و بسیار مهم مجهز است؛ فلسفه. اگر تم فلسفی را از فیلمهای معتمدی بگیرید دیگر نه یک فیلم تجربی دارید و نه اساساً فیلمی دارید. این تفکر فلسفی در «سوءتفاهم» آخرین فیلم این فیلمساز تبلور بیشتری دارد و ازآنجاییکه فیلم با جملهای از ژان بودریار درباره بازنمایی واقعیت در مقابل تخیل شروع میشود، رکوپوستکنده به شما اعلام میشود قرار نیست یک فیلم عادی با داستانی سرراست طرف باشید. گرچه این مبحثی که بودریار به آن میپردازد یکی از اولین مباحثی است که در زبانشناسی سینما مطرح میگردد و شروع فیلم با این جمله، حداقل مانند یک هشدار قبلی عمل میکند و تکلیف بیننده را با خودش و فیلم معلوم میکند. «سوءتفاهم» روایت یک آدمربایی است که هرچه مسیر داستان بیشتر پیش میرود، بیشتر شبیه یک بازی احمقانه یا یک سوءتفاهم به نظر میرسد، اما روایت قطع نمیشود؛ نه از بعد حقیقی داستان و نه از بعد توهمی که پشت وقایع هست، توالی که این تصویر را، در ذهن بیننده ایجاد میکند که مرزی بین حقیقت و خیال وجود ندارد؛ اما در سکانسی اواسط فیلم ناگهان روایت قطع میشود و پرده تاریک میشود، یک سکوت طولانی که حتی خیلی از مخاطبان را مجاب میکند فیلم تمامشده است و از سالن سینما خارج میکند، جای تصویر را می گیرد. در این سکانس، یکی از کاراکترها رو به دوربینی که ما روایت را از نقطه دید او شاهد هستیم میگوید که دوربین را خاموش کند و صدابردار حاضر درصحنه فیلمبرداری داستان فیلم، خطاب به فیلمبردار میگوید، “پیمان خاموشکن”. فیلمبردار «سوءتفاهم» پیمان شادمان فر است و این دیالوگ و در ادامهی آن سکوت و تاریکی محضی که پرده را میگیرد باز بر این شبه دامن میزند که هیچ مرزی بین حقیقت و داستان و فیلم و فیلمنامه وجود ندارد.این ایده جذاب، علاوه بر اینکه نو و خلاقانه است، آنهم در سینمای ایران، رویکردی است که مخاطب را وادار میکند تا به کوچکترین جزییات دقت کند و روایت را با دقتی بالا دنبال کند. «سوءتفاهم» تمرکز زیادی میطلبد تا رشته حوادث از دستتان خارج نشود و در میان کاتهایی که بعضی حقیقی هستند و بعضی اشتباهی، روایت اصلی را دنبال کنید؛ اما در عمل هم درگیر شدن در دنیای داستانی «سوءتفاهم» آسان نیست، همانقدر که تعقیب ماجرا و سعی در تفکیک حقیقت و داستان، توهم و واقعیت آسان نیست. بهعلاوه معتمدی بهعنوان فیلمنامهنویس و کارگردان این اثر هم هیچ متریالی در اختیار بیننده نمیگذارد تا تعقیب حوادث را برایش جذاب کند و در پیچوخم این داستان پیچیده غرق شود اما گم نشود. به همین دلیل هم هست که نهتنها مخاطب عام که مخاطب خاص هم در برقراری ارتباط با فیلم مشکل خواهد داشت و خیلی زود گیج و کلافه میشود و در طول فیلم، افراد زیادی سالن سینما را ترک خواهند کرد. «سوءتفاهم» از یک ایده ناب و جذاب میآید. چیزی شبیه ایده اولیه که در «ترومن شو» دیدهایم، اینکه شاید هرکدام از ما در مقابل دوربینی هستیم که از وجودش بیاطلاعیم و علیرغم چیزی که فکر میکنیم همه ما بازیگران یک نمایش بزرگتر هستیم. ایدهای که حقیقت را بهعنوان یک عنصر محض به چالش میکشد و خیال و توهم را در مقابل حقیقت قرار میدهد. از طرف دیگر، فضاسازی و دنیایی که «سوءتفاهم» در آن اتفاق میافتد، کمی یادآور کارهای فون تریه است. مخصوصاً خانهای که اتفاقات فیلم در آن روی میدهد و دکوری که بهوضوح مصنوعی چیده شده است، شبیه «داگویل» است و همین بازی با مفاهیم خیال و واقعیت هم از دنیای فون تریه میآید؛ اما مسلماً در جهان داستانی فون تریه، این چالش در متن فیلمنامه رسوخ کرده و بعد نمود بیرونی یافته است و برخلاف «سوءتفاهم» صرفاً ایدهای جذاب که به بار ننشسته است نیست. در «سوءتفاهم» با بحثی روبرو هستیم که انگار خود فیلمساز به آن باوری ندارد و صرف اینکه ایده جذابی بوده است آن را برای فیلمش انتخاب کرده و درنتیجه از پرداخت مناسب بازمانده است. به همین دلیل هم هست که صرف وجود یک ایده جذاب، یک فیلم خوب پدید نمیآید و شروع کردن فیلم با جملهای از ژان بودریار یک اثر پستمدرن پدید نمیآورد. این شک و تردید نسبت بهدرستی ایدهای که در فیلم طرحشده است در پایان خود را بیشتر نشان میدهد، زمانی که معتمدی خود را مقید میسازد تا برای تماشاگر ایرانی، فیلم را به شیوهای کلاسیک و سنتی تمام کند که تماماً با کلیت اثرش در تناقض است. معتمدی، در اثری که بنمایهاش، به چالش کشیدن حقیقت است، درنهایت دست از بازی برمیدارد و به توضیح واضحات میپردازد تا هیچ نقطه ابهام و هیچ بعد مشکوکی برای بینندهاش باقی نماند که عین نقض ایده اولیه فیلم است. در همین راستا هم هست که اساساً وجود دوربینی که در میانه فیلم به آن اشاره میکند، دوربینی که در دستان پیمان شادمان فر است و در قسمتی از فیلم عملاً به فضای جاری داستان اضافه میشود را فراموش میکند و این نقطه دید که نقطه دید بیننده است، دوباره به همان جایگاهی که داشت برمیگردد تا مخاطب بداند فقط با یک فیلم طرف است و یک ایده جذاب و نه یک چالش اساسی ذهنی. «سوءتفاهم» میتوانست فیلم خیلی خوبی باشد، اما وقتی فیلمساز ترجیح میدهد تا مخاطب را مجاب کند که نمیتواند گره کور داستان را باز کند و عملاً به او میگوید توانایی درک این چالش را ندارد، درواقع خود و فیلمش را زیر سؤال میبرد و این پرسش را پیش میکشد که آیا خود میتواند دنیایی را تصور کند که هیچ حقیقت محضی در آن وجود ندارد؟
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست