گفت و گو با حجت الاسلام سید علی عارف الحسینی
درآمد
مردان سیاست بیش از آنکه بتوانند در خانواده نقش مستمر و پایداری را ایفا کنند ، گرفتار مشغله های سیاسی و اجتماعی می شوند ، اما یک سیاستمدار متدین این را نیک می داند که بیش از هر چیز ، مسئول تربیت فرزندان خویش است تا بتوانند راه او را ادامه بدهند. فرزندان شهید عارف الحسینی خیلی زود از وجود پدری فاضل محروم شدند ، اما همان فرصت اندک تأثیرات عمیقی بر آنان نهاد و یاد و خاطره او همچنان چون چراغی فرا راه ایشان است.
هنگامی که به پدرتان فکر می کنید ، قبل از هر چیز یاد کدام یک از ویژگی های ایشان می افتید؟
مرحوم والد ما از ابتدائی که به سلک لباس مقدس روحانیت درآمدند ، به خاطر شرایط منطقه ای و نیز خانوادگی ، مشکلات زیادی داشتند ، عمده مشکلات هم به خاطر این بود که ایشان چرا طلبه و روحانی شدند و عده زیادی با نفس این لباس ، صرف نظر از اینکه چه شخصی باشد ، مخالف بودند.
چرا؟
آن منطقه ویژگی های خاصی دارد که در اینجا مجال ذکرشان نیست ، لذا ابوی ما از روز اول که شروع به درس در مدرسه باقرالعلوم جعفریه در پاراچنار نمودند ، با مخالفت هائی مواجه بودند. ایشان از آنجا به نجف اشرف رفتند و بعد از 6سال که در نجف بودند ، به پاکستان برگشتند و در این زمان ، دیگر ایشان معمم بودند و در حوزه نجف درس هائی را خوانده بودند و با مخالفت های شدیدی مواجه شدند. ایشان از آن روز تا آخرین روز عمرشان ، قطع نظر از رهبری شیعیان پاکستان ، به جهت روحانیت و کارهای تبلیغی ، مخالفینی داشتند. ما از دوران کودکی می دیدیم که ایشان با مخالفین فکری ، برخورد با رأفت و اسلامی داشتند و هیچ وقت خارج از چهارچوب دین با آنها برخورد نکردند و عموما به آنها محبت داشتند. بسیاری از آنها به ایشان فحش و ناسزا می دادند ، ولی وقتی با ایشان مواجه شدند ، ایشان با اخلاق اسلامی برخورد می کرد. این عمده امتیازی هست که ما از اول کودکی تا روزهای آخر با این ویژگی روبرو بودیم و الان هم که آن زمان را به یاد می آورم ، این خصلت بیشتر از هر خصلت دیگری از ایشان به نظر می آید و جلوه می کند.
به رغم مخالفت هائی که به شکل ضمنی به آنها اشاره کردید و سمپاشی های مخالفان که ذهنیت ایجاد می کند ، چه شد که ایشان توانست در جایگاه رهبر شیعیان قرار بگیرد؟
البته این مخالفت ها بیشتر منطقه ای بود، نه در سطح پاکستان. اینکه ایشان به سطح رهبری شیعیان پاکستان رسیدند ، بیشتر به سابقه ایشان بر می گردد که از زمانی که در حوزه علمیه بودند ، با بسیاری از علمای پاکستان در ارتباط بودند ، با کسانی که جزو سیاسیون پاکستان و جزو شورای مرکزی و شورای عمومی نهضت جعفری در آن زمان شدند ، آشنائی داشتند. هم در زمانی که در نجف بودند ، فعالیت داشتند و بعد هم که از نجف به حوزه علمیه قم آمدند ، به فعالیت های خود ادامه دادند و همه ایشان را می شناختند و بعد در جریان اعتراض همه جانبه شیعیان پاکستان در 6 جولای 1980 که در مقابله به دولت نظامی دیکتاتوری وهابی ضد شیعه ضیاءالحق در شهر اسلام آباد اجتماع اعتراض آمیزی داشتند و مردم از تمام پاکستان به اسلام آباد آمده و مراکز دولتی را محاصره کرده بودند و موفقیت هائی هم به دست آورند ، در آن زمان ، وقتی ایشان به اسلام آباد رفتند ، نقش به سزائی در رهبری آن تجمع اعتراض آمیز داشتند و از آن زمان با علمای پاکستان ارتباط داشتند و آقایان روحانیون ایشان را می شناختند و در شواری مرکزی یکی از بزرگان بسیار مهم شیعه پاکستان که انصافا از متدینین و فعالین خیلی معروف علمای پاکستان بودند، به خاطر مشکلاتی حاضر نشد رهبری شیعیان را بپذیرد. همه افکار به سوی آن می رفت که آن آقا بعد از مرحوم مفتی جعفر حسین رهبری شیعیان پاکستان را به دست بگیرد ، ولی ایشان به دلیل توطئه ای که علیه او طراحی شده بود ، از قبول رهبری شیعیان استنکاف ورزید و در نتیجه عده ای به خاطر شناختی که از ابوی ما داشتند ، خواستند که ایشان رهبری را بپذیرد و بعد از مذاکرات و صحبت ها و رای که مجمع عمومی به رهبری ایشان داد ، ابوی به رهبری شیعیان برگزیده شدند.
غیراز شناختی که علمای پاکستان از ایشان داشتند و نقش خوبی که ایشان ایفا کردند، قاعدتا انتخاب شدن به رهبری تا حد زیادی مرهون جایگاه علمی فرد است. از جایگاه علمی ایشان و مکانتی که نزد اساتید ، علما و مراجع تقلید زمان داشتند ، نکاتی را بیان کنید.
رهبری شیعیان پاکستان، زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی و دینی است و چندان از جهت علمی به آن پرداخته نمی شود و با جمهوری اسلامی ایران و مناطق دیگر پاکستانی فرق دارد ، چون که از لحاظ دینی ، رهبری در کل را مرجعیت شیعه و طبق شرایط خودش دارد ، ولی رهبری سیاسی تابع آن شرایط نیست. بزرگانی از نظر علمی بودند که در آن جلسه هم حضور داشتند و فعال بودند ، ولی به دلیل اینکه ایشان جوان بودند و فعالیت بیشتر سیاسی داشتند ، علما ایشان را انتخاب کردند.
از نظر علمی چه در نجف و چه در قم ، چقدر پیشرفت کردند و نزد اساتیدشان چه جایگاهی داشتند؟
بنده در این زمینه اطلاع چندانی ندارم و سنم هم کم بود و اقتضا نمی کرد که این چیزها را بدانم...
بعدها که قطعا از افراد مختلف دراین باره مطالبی را شنیده اید.
بله ، ایشان وقتی به پاکستان رفتند ، مشغول تحصیل در درس خارج حوزه قم بودند ، ولی بیش از این را خبر ندارم.
ویژگی های رهبری ایشان چه بود که هر چه بیشتر می رفت ، نفوذش هم بیشتر می شد؟
چند عامل در رهبری موجب موفقیت ایشان بود. یکی از آنها تعامل و برخورد فوق العاده ایشان با بزرگان شیعه که مؤثرترین آنها در پاکستان ، علما هستند ، بود. برخورد بسیار متین و جالبی با آنها داشتند و عده ای از آنها را که مخالفت می کردند ، با تشکیل جلسات و صحبت با آنها به جائی رساندند که اگر موافقت نمی کنند ، حداقل مخالفت نکنند. عامل دوم برخورد ایشان با مردم و جوانان شیعه بود که بسیار محبت آمیز ، دلسوزانه و مخلصانه بود. عامل سوم این بود که وقتی مصلحت شیعه و جمع اقتضا می کرد که امری انجام شود ، حتی اگر شخصیت ایشان هم زیر سئوال می رفت ، مصلحت جمع را بر مصلحت خود ترجیخ می دادند. این برخوردها موجب شد که از افراد دیگر موفق تر باشند و همچنین در امور عوامل موفقیت ایشان بود.
ارتباطشان با مراجع زمان به خصوص علما ی قم و نجف چگونه بود؟
ارتباط ایشان با مرجعیت ، بیشتر با مرحوم امام خمینی بود و به خاطر ارادت قلبی خاصی که ایشان در دوران قبل از انقلاب و زمانی که در نجف مشغول به تحصیل بودند ، به امام داشتند و روز نماز جماعت ایشان حاضر می شدند و در فعالیت های سیاسی شرکت می کردند. وقتی هم که به قم آمدند ، در فعالیت ها شرکت داشتند و در پاکستان ، خصوصا در منطقه ما ، برای مرجعیت امام خمینی خیلی فعالیت کردند و در آن زمان متهم می شدند که از جمهوری اسلامی مساعدت مالی دریافت می کنند و حرف های بسار زیادی علیه ایشان می گفتند و به گوششان هم می رسید ، ولی ایشان توجه نداشتند و من خودم یادم هست که در موارد زیادی ، ایشان در صحبت ها نسبت به مرحوم امام چنان ارادتی داشتند که اگر کسی علیه مرحوم امام حرف می زد ، غضبناک می شدند. در منطقه ما ، یکی از علل مخالفت بعضی ها با ایشان ، همین ترویج از حضرت امام بود و همچنین بعد از رهبری ، ایشان از مرحوم امام خمینی دفاع خیلی زیادی می کردند که به مذاق خیلی ها ، چندان خوش نمی آمد.
در پاکستان جایگاه مرجعیت شیعه با جایگاه آن در ایران فرق می کند ، یعنی در ایران و عراق ، مرجعیت شیعه ، حرف آخر را می زند و در منازعات و اختلافات سیاسی ، اجتماعی و دینی ، فصل الخطاب است. ولی در پاکستان ، به خاطر بعضی از عوامل ، روحانیت شیعه و نیز مرجعیت ـ مرادم روحانیت و مرجعیت درس خوانده قم و نجف است نه ذاکرین و مداحین ـ مورد هجمه شدید است. عده زیادی با اصل مرجعیت و تقلید و اجتهاد ، اعم از اینکه مرحوم امام باشند ، مرحوم آقای خوئی و یا از مراجع کنونی باشند ، مخالفند ، لذا ابوی از روز اول که به منطقه برگشتند ، در تبلیغات و در برخوردهائی که پس از رهبری با اکثریت مردم پاکستان داشتند، تمام هم و غمشان این بود که جایگاه مرجعیت روحانیت شیعه در پاکستان تقویت شود. با اینکه مقلد مرحوم امام بودند ، ولی در پاکستان اصل مرجعیت را ترویج می کردند. مقلدین مراجع هم اگر واقعا مقلد بودند ، آنها را هم تایید و سعی می کردند مردم به سوی تقلید از مرجعیت رو بیاورند ، لذا ایشان این جهت را داشتند ، علمای دیگر هم این جهت را دارند. ایشان بعد از رهبری به قم می آمدند و با مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی ارتباط داشتند.
با علمای خارج از پاکستان ، علمای عراق و لبنان هم ارتباط داشتند ، مرحوم شهید سید علی مهدی حکیم چند بار به پاکستان آمده بودند و در طی دو سالی که در پاکستان تبعید بودند ، مرحوم ابوی ما ارتباط نزدیکی با ایشان داشتند. مرحوم سید مهدی شمس الدین از علمای لبنان ارتباطی با ابوی داشتند و به پاکستان آمدند. ابوی ما دوستی نزدیکی با شهید سید عباس موسوی ، رهبر حزب الله لبنان داشتند. یادم هست که در روزهای آخر زندگی ابوی ، مرحوم سید عباس موسوی نامه ای را برای ایشان فرستاده بود و ایشان آن نامه را برای یکی از دوستان ترجمه می کرد و من حضور داشتم. مرحوم ابوی با مرحوم سید عباس موسوی ارتباط ذاتی داشتند و یکی از دوستان نقل می کرد وقتی مرحوم ابوی ما شهید شده بودند ، مرحوم سید عباس موسوی که خبر را شنیده بود ، به شدت گریه می کرد و می گفت ما رهبر بسیار مهمی را از دست دادیم. آن زمان از لبنان هیئتی هم به پاکستان آمد. مرحوم سید عباس موسوی دوبار به پاکستان آمده بود. یکی از علل آمدن ایشان به پاراچنار ، حضور بر سر قبر شهید بود که عکس هایش موجود است.
مشکل وهابیت و سپاه صحابه و کلا تفکرات وهابی در اشکال مختلف آن، مشکل دیرین پاکستان بوده و هنوز هم هست که همین هم موجب شهادت شهید شد. رویکرد ایشان در مقام رهبری با این پدیده چگونه بود؟
تفکر وهابی و سلفی در پاکستان به شکل جنبش دیوبندی ، برخاسته از حوزه دیوبند در کشور هندوستان می باشد و الان هم اکثر علمای وهابی یا درس خوانده حوزه دیوبند هستند یا شاگردان فارغ التحصیلان حوزه دیوبند هستند. فکر دیوبندی قبل از پیداش وهابیت در سعودی بوده است. این فکر بود تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و بعد از پیروزی انقلاب ، فعالیت سعودی در پاکستان شدت یافت و همزمان با آن جنگ افغانستان شروع شد که در آن جنگ ، دولت سعودی و عرب های تندروی آنجا نقش به سزائی داشتند. سعودی ها و وهابی ها از جنگ افغانستان استفاده کردند و می دانیم که سرمنشاء بسیاری از جنبش های تندروی مسلح وهابی ، کشور پاکستان است. بذر القاعده در زمان ضیاءالحق کاشته شد و جنبش های کوچک وهابی هم در آن زمان پدید آمدند.
دولت ضیاءالحق حامی اصلی جنبش های وهابی در جهان بود و رهبری میدانی از پاکستان هدایت می شد و در همه زمان در پاکستان ، مشکلات زیادی برای شیعیان به وجود آمد. وقتی ضیاءالحق به حکومت رسید اعلام کرد که من در پاکستان شریعت اسلامی را برپا خواهم کرد که نتایج آن نظام ، من حیث المجموع به ضرر شیعیان بود. اصل پیدایش «نهضت جعفری» از زمان به قدرت رسیدن ضیاءالحق بوده و در زمان او به رهبری مرحوم مفتی جعفر حسین ، جنبشی به نام «نهضت اجرای فقه جعفری» برای مقابله با تفکر وهابی به وجود آمد ، لذا ابوی ما وقتی به رهبری رسیدند ، جنبش های وهابی به شدت فعالیت داشتند ، البته سپاه صحابه در آن زمان وجود خارجی نداشت ، مگر در اواخر رهبری ابوی ما که ضیاءالحق جنبش سپاه صحابه را ایجاد کرد. در روزهای آخر عمر ابوی ما این سپاه چندان فعال نبود و اسمی هم از آن نبود. چند وقتی رهبر سابق سپاه صحابه ، حق نواز جنبی که مؤسس آن بود ، در زندان بود و بعد آزاد شد و حمله ای به او صورت گرفت. برخورد ابوی ما با جنبش وهابی برخورد مدافعانه بود، هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اینکه مردم از خودشان دفاع بکنند. برخورد دیگر ایشان این بود که با رهبران و علمای معتدل اهل سنت که در میان اهل سنت نفوذ داشتند ارتباط برقرار کردند. مولانا فضل الرحمن، رهبر جمعیت علمای اسلام پاکستان ، پس از تجمع باشکوه در لاهور به نام «کنفرانس قرآن و سنت» خودش از ابوی ما درخواست کرد که با ایشان گفتگو کند و با ایشان در شهر لاهور دیداری داشتند که در آن زمان ، مطبوعات خبر آن را هم اعلام کردند و عکس هائی هم از آن دیدار منتشر شد. ابوی با داماد شمس الحق ، مولانا اشرف علی قریشی ، رئیس جامعه اشرفیه در پیشاور ارتباط داشتند. با علمای دیگر اهل سنت هم ارتباط داشتند و آنها را به تجمعات و برنامه های شیعیان ، دعوت و ابراز می کردند که این علمای اهل سنت هم در مبارزه با وهابیت شریک هستند و به این نحو از خطرات وهابیت جلوگیری می کردند.
فرقه های دیگر تا چه حد در مباره با وهابیون با ایشان همکاری می کردند؟
فرقه های دیگر در پاکستان مخالف وهابیت هستند، ولی چندان در صحنه ، فعال نیستند ، مثل فرقه بریلوی که بیشترین ضربه را از وهابیت خورده ، ولی خیلی به صحنه نمی آید و الان هم در صحنه نیست ، ولی ابوی ما سعی داشتند که با رهبران اینها ارتباط برقرار کنند و آنها را به مقابله با وهابیت بکشانند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 50