انسان پس از دنیا
در بازکاوی اندیشه حیات پس از مرگ انسان، در آثار آیین هندو مشاهده می کنیم که در « وداها» تمایز بین جسم و روح امری قطعی است؛ به این معنا که در انسان یک حقیقت ماندگار وجود دارد که با فساد بدن فاسد نمی شود. مثلاً در برخی از آیات وداها، از روح خواسته شده که به بدن درآید. یا در برخی دیگر آمده که شخص پس از مرگ، روحش به آسمان و چشمش به خورشید و دمش به هوا می رود. یا این مطلب که ارواح به غرب در سرزمین یمه( انسان خدای اولیه که بعد از مرگش خدای سرزمین اموات شد) می روند. اینها همگی نشان دهنده بقاء یک حقیقت اصیل انسان است. اما یک نظام مشخص درباره آخرت، چگونگی پایداری روح یا کیفر و پاداش به چشم نمی خورد، اگرچه اشارات ضعیفی به تناسخ هم در وداها وجود دارد.
برخلاف وداها، در اوپانیشادها تناسخ به طور کامل دیده می شود. البته داسکوپتا می گوید: دو اندیشه موازی در اوپانیشادها درباره آخرت رشد کرده است؛ یک تفکر تناسخی و یک تفکر تناسخ همراه با حیات اخروی. در نگرش تلفیقی، هم جزا و پاداش مطرح است و هم تناسخ. در نظریه تلفیقی، انسان های نیک پس از مرگ، ممکن است دو راه را بروند: راه پدران و راه خدایان. راه پدران این است که آنها مراتبی را طی می کنند، که از دود و نیمه تاریک ماه شروع می شود، تا به ماه برسند و در آنجا مستقر می شوند. این به معنای استقرار در بهشت است. ایشان هر اندازه که کار نیک انجام داده باشند، در ماه از نعمات بهره مند می شوند. وقتی پتانسیل اعمالشان تمام شد، در فرایند معکوسی مجدداً زاده می شوند.
راه دیگر، راه کسانی است که راه خدایان را می روند. آنها خواص اولیا هستند که به « معرفت» رسیده اند. در اینجا، برخلاف مورد قبل، تمام مراحل روشن است که از آتش و نیمه روشن ماه و ... شروع می شود تا به برهمن( نورالانوار) منتهی می شود. این افراد به رهایی کامل می رسند و دیگر برنمی گردند. و در برهمن فانی و مستغرق می شوند. در مقابل این دو دسته، کسانی هستند که اعمال نیک ندارند. آنها دچار دوزخ و عذابی در زیرزمین می شوند تا نیروی منفی آنها تمام شود.(1) به هر حال، با گذشت زمان اندیشه تناسخ تثبیت می شود، به خصوص در پورانه ها و منوها در این آثار، منازل آخرت ذکر شده که یک دوره ده روزه است. روح در این مدت یک بدن مثالی دارد تا دوباره به بدنی جدید برگردد.
اما در اندیشه اسلامی، هدفمندی خلقت انسان و جهان تنها با باور داشتن به معاد و اعتقاد به حیات اخروی و زندگی پس از مرگ معنا می یابد.
« در میان کتب آسمانی، قرآن کریم تنها کتابی است که از روز رستاخیز به تفصیل سخن رانده. در عین اینکه، تورات نامی از این روز به میان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصری ننموده، قرآن کریم در صدها مورد با نام های گوناگون روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتی را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهی به اجمال و گاهی به تفصیل بیان نموده است. بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا و روز رستاخیز، همتراز ایمان به خدا و یکی از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن، از آیین اسلام خارج و سرنوشتی جز هلاکت ابدی ندارد.»(2)
دو آیه زیر نمونه ای از مواضع صریح قرآن مجید در مورد غایت طلبی انسان و جهان با تأکید بر حیات اخروی می باشند:
-« ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما إلا بالحق و أجل مسمیً»( احقاف: 3)؛ - « ربنا إنک جامع الناس لیوم لا ریب فیه إن الله لا یخلف المیعاد»(آل عمران: 9)
برخی از متفکرین معتقدند که استدلال های قرآن در مورد معاد و جهان پس از مرگ، در واقع سلسله پاسخ هایی است که به منکران قیامت. این پاسخ ها سه گونه است:1. بیان امکان معاد؛ 2. ذکر نمونه های شبیه قیامت در این جهان؛ 3. ضروری و لازم دانستن قیامت. قرآن در مورد اول، به استناد قدرت خداوند، قیامت را امری ممکن و شدنی می داند. در مورد دوم، از احیای مردگان و نیز از موت و حیات نظام مشهود جهان سخن می گوید. در مورد سوم، قیامت را امر ضروری و حتمی معرفی می کند و نبود آن را ناروا و محال می داند.(3)
انسان و نجات
نجات،(4) رهایی از هر موقعیتی است که در آن خطری بالقوه یا بالفعل انسان را تهدید می کند. نجات شناسی،(5) روش یا نظامی است که یک دین برای نجات یک شخص یا گروهی از آدمیان ارائه کرده است.(6) در واقع، بیشتر ادیان با تمرکز بر پاره ای اصول مدعی نجات و تأمین سعادت پیروان خود بوده اند. اما این سؤال مطرح می شود که، اساساً انسان از چه چیز باید رهایی یا نجات یابد؟ این پرسش را هر دین براساس جهان بینی خاص خود و تفسیری که از هستی دارد پاسخ گفته است.
به عنوان نمونه، در مسیحیت که آموزه « نجات» مشخص ترین ویژگی آن است، این باور بنیادین که فرزندان آدم به سبب گناه والدین نخستین خود- آدم و حوا- ذاتاً گناهکارند، وجود دارد.(7) و نجات او با دخالت خداوند در تاریخ و به واسطه ی عیسی مسیح و قربانی شدن او صورت پذیرفته است. در اسلام مفهوم فساد یا گناه ذاتی مطرح نیست. اما گرایش انسان به بدی ها و طغیان در برابر پروردگار، مجازات واپسین را در پی خواهد داشت. نجات از عقوبت نیز با تسلیم شدن در مقابل خداوند و به واسطه تقوا امکان پذیر می گردد و این هدف غایی ایمان در اسلام است. از این رو، بی وجه نیست که گفته شود دغدغه اصلی ادیان به سقوط انسان و نجات وی مربوط می شود. شناخت حق و باطل راه نجات را می گشاید. به همین علت، ادیان فهرست هایی از اعتقادات حق( و باطل) را در اختیار پیروان قرار می دهند تا ایشان باورهای خود را براساس آنها تنظیم کنند. شاید منشأ پدید آمدن علم کلام ادیان از همین سرچشمه باشد.(8)
اما بینشی که در تمام سنت های فکری هند دیده می شود، « رنج» انسان و لزوم رهایی او از این رنج است. بحث های مختلفی درباره چیستی رنج و منشأ و علت آن در مکاتب مختلف وجود دارد. باور به بخشی از آنها نزد همه مشترک است؛ زیرا سرچشمه ای مقدس دارد. در یوگا سوترا آمده است:« همه چیز رنج است برای حکیم.» عبارتی که در اوپانیشاد متأخر هم دیده می شود.
و دلالت بر این مطلب دارد که کشف رنج به عنوان قانون یقینی وجود داشتن حقیقتی است ارزشمند و حرکت ساز.(9) انسان باید بداند که دنیا محل درآمیختگی رنج و خوشی و مشقّت و لذت است. آن چنان که هر آسایش آبستن ناکامی است و هیچ لذتی قرار و ثبات ندارد. گویا اساس عالم رنج است. خاستگاه این رنج فقط به دنیا باز نمی گردد، بلکه طبیعت انسان نیز یکی از عوامل آن است. در « گیتا» انسان در کشمشی بین دو طبیعت آسمانی و اهریمنی خود باید مسیر کمال را طی کند. آنجا که می گوید:« انسان باید خویش را بوسیله خویش ارتقا دهد؛ زیرا خود او هم دوست خویش و هم دشمن خویش است.»(10) پس اگر به تمایلات نفسانی میدان دهد و نفس طغیان کند، نجات برای او ناممکن می گردد.
یوگا معتقد است که درون انسان بسیار پیچیده است و از بیماری های بسیار رنج می برد. ذهن انسان به خاطر تمایلات شدید، در ضمیر ناخودآگاهش در حالت بی نظمی می باشد. تا زمانی که این تمایلات وجود دارند، ذهن به ناچار در جهت هایی حرکت می کند که اجرای تمایلاتش را جست و جو کند. در نتیجه، دچار آشفتگی می شود. ذهن آشفته نمی تواند متمرکز شود و آن برای تفکر و مراقبه، که او را به سعادت ابدی و درک نفس هدایت می کند، نامناسب می باشد. انسان با کمک راهکارهای عملی می تواند ذهنش را از مشغله های جهان آزاد و متمرکز نموده، به تفکری واحد در درون خود دست یابد تا به درک خداوند بزرگ هدایت شود.
در مکتب یوگا- سانکهیه علت و منشأ رنج انسان عبارت است از:
1. معرفت کاذب یا جهل 2. ادراک خطا 3. اشتیاق به لذت 4. نفرت و گریز از درد 5. ترس از مرگ
بنابراین، اگر خواهان رهایی هستیم، ناگزیر باید فعالیت های ذهن و بدن را به گونه ای مهار کنیم. در این صورت، نفس واقعیت خود را بشناسد و درک نماید که او متمایز از ذهن و بدن بوده و عقلی است که به خودی خود درخشنده و تابناک است. هدف فلسفه یوگا رسیدن به همین نقطه است.(11)
توجه خاص مکتب یوگا، انجام اعمال یوگاست که وسیله ای مطمئن برای نیل به « معرفت» می باشد. داشتن آن در مکتب سانکهیه نیز شرط ضروری رسیدن به رهایی انسان است. البته لازم یادآوری است که اکثر مکاتب هندی، ارزش یوگا را به عنوان یک شیوه معتبر برای تحقق معرفت، بی واسطه درباره ماهیت نفس و کشف حقایق فلسفی و دینی مورد پذیرش قرار داده اند.
پی نوشت:
*دانشجوی دکترای کلام اسلامی ،جامعة المصطفی العالمیه .
1. Mircea Eliade,The Encyclopedia of Religion,p 48.
2. سیدمحمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 102.
3. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 642-647( با تلخیص و تصرف)
4.salvation.
5. soteriology.
6.Reese,W.L ,Dictionary of Philosiphy & amp; Religion,Eastern & amp; Western Thought.
7. سفر پیدایش، 13/3 و انجیل یوحنا، 6/3؛ رساله پولس رسول به رومیان، 10/3-18.
8.ر.ک: حسین توفیقی، « مقدمه ای بر مقایسه ادیان توحیدی»، هفت آسمان، ش 22.
9.Mircea Eliade,The Encyclopedia of Religion,v 15, p 520.
10. داریوش شایگان، ادیان و مکاتب فلسفی هند، ج 1، ص 308.
11. ساتیش چاندرا چاترجی، معرفی مکتبهای فلسفی هند، ص 554.
منبع: نشریه معرفت ادیان شماره 2