از دیدگاه علامه طباطبایی
ب) فطرت
دومین مبنای قرآن در تربیت اخلاقی، پذیرش «فطریات» در انسان است. «فطرت» در لغت به معنی «خلق»، «ایجاد» و «سرشت و طبیعت» آمده است.(18) فطرت در اصطلاح، به گونه ای خاص از آفرینش اطلاق می شود که مخصوص انسان و غیر تقلیدی است. بدین صورت که نیازمند تمرین، و استاد نبوده، در همه زمان ها، مکان ها و برای همه ثابت می باشد؛ قابل شدت و ضعف است و مبدأ همه ی فضایل انسانی است.(19)
یک سلسله میل ها و جاذبه های معنوی در انسان وجود دارد که در سایر موجودات نیست. این جاذبه ها به انسان امکان می دهد دایره ی فعالیت هایش را از مادّیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند. برخی از گرایش های فطری انسان عبارت است از: میل به حقیقت جویی و کمال یابی، میل به کرامت نفس و احترام، میل به آرامش، زیبایی دوستی، حبّ ذات وصیانت از نفس (جلب منفعت و دفع ضرر)، میل به خیر و فضیلت، تقدیس و پرستش موجود برتر، شکر و سپاس منعم که نوعی منفعت از او شامل انسان می شود.(20) پرسش مهم در اینجا آن است که آیا انسان دارای ویژگی ای به نام فطرت است؟ و آیا قبول فطرت تأثیری بر تربیت اخلاقی انسان دارد؟
قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ نَفسٍ وَ ما سَوَّاها فَألهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها»(شمس: 7 و 8)؛ «سوگند به نفس آدمی و آنکه آن را منظم ساخت. سپس خیر و شر را به او الهام کرد.» استاد مرتضی مطهری در این زمینه می گوید: «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد، قطعاً تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد».(21)
استادان تعلیم و تربیت به این نکته اذعان دارند که تعلیم و تربیتی شایسته ی انسان است که در همه ی مراحل نوعی و فردی، با شناخت صحیح انسان و وضعیت او، همراه باشد.(22)
بنابراین، شناخت فطریات انسان، به یقین در تربیت اخلاقی او لازم است تا بتوان شیوه های تربیتی متناسب با آن اتخاذ کرد. علامه طباطبایی معتقد است عقل عملی که خاستگاه رفتارهای اخلاقی است، مقدمات احکام خود را از فطرت و غریزه ی انسانی می گیرد. ایشان ضمن پذیرش مبنای فطرت در تربیت اخلاقی، آن را نیازمند شکوفایی می داند:
نکته مهم آن است که انسان ها فطرتاً خواهان علم، قدرت و صیانت از نفس هستند و به بقا و جاودانگی خویش می اندیشند. میل به کسب اعتبار و احترام دارند؛ میل به لذت جویی و زیبایی دوستی دارند و در مقابل ولی نعمت خود خاضع اند. برای مثال، احترام به پدر و مادر به مثابه یک ولیّ نعمت در همه ی جوامع دیده می شود. روشن است که نوع دید افراد به زندگی و شناخت آنان از خویش، خداوند و جهان، جهت امیال فطری را مشخص کرده و در شدّت یا ضعف آن مؤثر است. برای نمونه، اگر انسانی باور داشته باشد دنیا تمام زندگی اوست و با مرگ، نابود می شود یا اینکه همواره در دنیا جاودانه خواهد بود؛ در این صورت او حریص ترین افراد به کسب قدرت و منفعت و لذت جویی است؛ در مقابل، انسانی که به شناخت عمیق از خداوند و هستی رسیده باشد و بداند که حیات آخرت، اصل زندگی او را تشکیل می دهد؛ با همان انگیزه های فطری یعنی میل به کمال، قدرت، عزّت، صیانت نفس و... در صدد رسیدن به سعادت ابدی و اخروی است و البته راه آن را بندگی خداوند می داند؛ زیرا موحّد حقیقی، خداوند را جوابگوی همه ی امیال و خواهش های خود می شناسد. از این روی، تمام همّ و غم خود را صرف جلب رضایت او می کند؛ قرآن کریم
در این باره می فرماید:
«فَأقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها(روم: 30)؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده است.
نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که برای شکوفایی استعدادهای فطری، نیازمند برطرف کردن موانع آنها و هدایت صحیح شان برای رسیدن به کمال هستیم. بر مبنای فطرت، روش های تذکّر، موعظه، پرسش و پاسخ، امر به معروف و نهی از منکر، برای تربیت اخلاقی اتخاذ می شود.
ج)هدفدار بودن انسان
یکی دیگر از مبانی تربیت اخلاقی در قرآن، هدفدار بودن انسان یا داشتن مطلوب نهایی است و آن عبارت است از رسیدن به سعادت و کمال. کمال یعنی شکوفایی استعدادهای درونی انسان، و سعادت به لذت پایداری گفته می شود که از جهت کمّی و کیفی دارای برتری و دوام نسبت به سایر لذت هاست.(23) قرآن، هدف و کمال انسان را در آگاهی کامل و علم شهودی و حضوری او به خدای متعال می داند که همان قریب حقیقی نسبت به پروردگار است و با تلاش و تهذیب نفس به دست می آید.(24) از نظر قرآن، سعادت انسان که موجودی مرکب از روح و بدن می باشد، عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانی و روحانی و متنعم شدن به آن.(25) می فرماید: «یا أیُّهَا الإنسانُ إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ(انشقاق: 6)؛ «ای انسان قطعاً تو به سوی پروردگارت در حرکت هستی پس او را ملاقات خواهی کرد».
بدیهی است که انسان دارای امیال و گرایش های گوناگونی است که نمی تواند به همه آنها پاسخ دهد. در تربیت اخلاقی حول محور توحید، همه خواسته ها و امیال فرد به سمت یک هدف ارزشمند جمع می شود و آن، رسیدن به رضایت و قرب خداوند است. نکته ای که علامه طباطبایی در بحث کمال مطرح می کند آن است که کمال انسان، در متن زندگی اجتماعی او به وقوع می پیوندد و اجتماع استوار نمی شود مگر در پرتو قوانین. قوانین نیز هر چقدر عادلانه تنظیم شده باشد، راه تخلّف را نمی بندد؛ مگر اینکه فضایل اخلاقی در آن جامعه حکمفرما باشد. فضایل اخلاقی نیز وقتی انسان و جامعه را به انجام اعمال صالح و سعادت سوق می دهد که بر اساس توحید باشد؛ یعنی مردم معتقد باشند جهان پروردگاری ازلی و سرمدی دارد که هیچ چیز از علم و احاطه او بیرون نیست و هیچ قدرتی فوق آن وجود ندارد؛ او همه را آفریده و به زودی به حساب همه رسیدگی خواهد کرد. در این صورت هم و غمّ آدمیان، مراقبت از اعمالشان جهت رضایت حق خواهد بود.(26)
برخی از دانشمندان تربیتی، اجتماعی بودن انسان را مبنای جداگانه ای برای تربیت انسان می دانند.
د)اختیار
اختیار در لغت به معنای «توانایی انتخاب درست از نادرست» است؛(27) در اصطلاح نیز به معنای آزادی در انجام افعال، به همراه آگاهی و توانایی بر انجام آن می باشد.(28) برای انجام یک فعل، اراده انجام دادن آن لازم است و برای اراده کردن باید ابتدا به تصور فعل، سپس تصدیق به نوعی فایده در آن پرداخت و اعتقاد به قدرت بر انجام آن فعل داشت تا شوق و میل به انجام آن در ما ایجاد شود. ارزش تمام کارهای اخلاقی انسان به وجود اختیار اوست؛ زیرا هرگز موجودی را بر آنچه استعداد و توانایی انجام آن را ندارد بازخواست نخواهند کرد. معمولاً انسان هایی که تنبل هستند و نمی خواهند خود را به زحمت بیندازند و به تزکیه نفس بپردازند، می کوشند رفتارهای نادرست خود را به عوامل قهری نظیر خواست خداوند، جبر محیط یا ارثی بودن صفتی نسبت دهند تا از زیر بار سنگین مسئولیت شانه خالی کنند. قرآن برای مبارزه با این تصوّر غلط، مرتب گوشزد می کند که انسان موجودی مختار و در قبال کارهای خود مسئول است: «وَ أن لَیسَ لَلإنسان ِ إلاَّ ما سَعی» «وَ سَعیَهُ سَوفَ یُری» «ثُمَّ یُجزاهُ الجَزاءَ الأوفی»(نجم: 39 تا 41)؛ و برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست، به زودی جزای کافی سعیش را می بیند.
بر مبنای اختیار، روش های بشارت و انذار (وعده ی بهشت و جهنم)، عفو و صفح از خطا و روش ابتلا برای تربیت اخلاقی اتخاذ می شود.
هـ)معرفت پذیری انسان
معرفت پذیری یکی از استعدادهای ویژه ی انسانی واز مبانی تربیت اخلاقی به شمارمی آید. یکی ازمسائل مهم در تربیت اخلاقی، وجود محرّک اصلی، به منظور حرکت برای خودسازی یا دیگرسازی اخلاقی است. آنچه می تواند برای شناسایی شکوفایی استعدادهای اخلاقی محرک باشد، شناخت نیاز انسان و میل به رفع آن است. بنابراین، انسان نیازمند معرفت به نفس خویش است. متأسفانه انسان در اثر توجه و پرداختن بیش از اندازه به امور مادی، خود را فراموش کرده به سمت هلاکت می رود.
معرفت نفس یعنی شناخت ویژگی های انسان، ضعف ها، اهداف و راه تکامل؛ همه اینها انسان را به سوی معرفت خداوند می کشاند؛ زیرا تنها خداوند است که می تواند همه ی میل ها، ظرفیت ها، و ضعفهای انسان را با کمالات نامحدود خود ارضاء کند. کسب معرفت می تواند حصولی (با استفاده از برهان و استدلال) یا حضوری و شهودی باشد. بدین شکل که وقتی انسان با برهان دریافت سراسر نیاز است و تنها خداوند رفع کننده ی نیازهای اوست، هر لحظه درعبودیت خویش کامل تر شده و شایسته دریافت فیض الهی می گردد؛ به طوری که راه را به او نشان بدهد «إن تَتَّقوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً»(انفال: 29).
قرآن کریم با خطاب هایی نظیر «یَتَدَبَّرُونَ»، «یَتَفَکَّرُون»، «اولُوا الألبابِ» و...قوه ی معرفت پذیری و تعقل انسان را به رسمیت شناخته است.
مرحوم علامه می فرماید: «خداوند کریم در هیچ آیه ای دستور نداده است که مردم کورکورانه ایمان بیاورند. حتی گاهی در میان آیات، علت احکام و شرایع را نیز بیان می کند. به عبارتی، قرآن، مبنای دعوت خود را بر ادراک عقلی انسان نهاده و او را به کسب بینش دعوت می کند تا با شناخت نیازهای خود و قدم در وادی تهذیب نفس به سعادت برسد».(29) قرآن کریم همچنین انسان را خلیفه خداوند،(30) امانتدار او،(31) دارای بزرگ ترین ظرفیت علمی،(32) معرفی کرده است و در مقابل، ضعف جسمی،(33) عجول بودن(34) و جهل اضطراری نسبت به آینده (نظیر مرگ) را از جمله ویژگی هایی می داند که او را به کسب کمالات و فضایل برای نزدیک تر شدن خداوند سوق می دهد. در قسمت بعد، به روش های تربیت اخلاقی که از این مبانی نشئت می گیرد؛ می پردازیم.
منبع:معرفت اخلاقی (1)
ادامه دارد...