ماهان شبکه ایرانیان

بازخوانی مهر؛

داغ فاطمی در شعر آئینی/ گفتا عزای مادر سادات عالم است

ایام پُر سوز و گداز فاطمیه، روزها و شب‌های بازخوانی اشعار شاعران و مادحان آئینی در رثای مادر آبها و روشنایی هاست.

داغ فاطمی در شعر آئینی/ گفتا عزای مادر سادات عالم است

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: سومین روز از ماه جمادی الثانی، سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز عزای خاندان عصمت و طهارت است؛ روزی که مسلمانان هم در غم فقدان آن مادر دهر، سوگوارند و زبانشان، منظومه های سروده شده در مصائب آن بانو را بر لب دارد.

یکی از شاعرانی که درباره این مصیبت بزرگ، چندین شعر دارد، مهدی علی قاسمی است که در بخشی از یکی از اشعار خود چنین می آوَرَد:

شامل الطاف بی حدّ علی گردیده است
هر که را در این عزا با دیده ی تر دیده است
نوکر زهرا مقامش از مَلَک هم برتر است
خاک پاهایش مقدس؛ جای آن بر دیده است
چند سالی می شود در فاطمیّه چشم من
در میان روضه ها تا دیده نوکر دیده است
هرکه شد سینه زنِ او، در قبالش خیر دید
مُنکر زهرا فقط در زندگی شر دیده است
با عنایات خود زهراست گر هر بنده ای
شیعه و دیوانه ی کوی علی گردیده است
علت اسلام آن مرد یهودی روشن است
دستهای بسته ی سردار خیبر دیده است
باید از فضّه بپرسی که چه شد در پشت در
ماجرای پشت در را فضه بهتر دیده است

همین شاعر از زبان حضرت زینب (س) هم درباره شهادت حضرت مادر (س) شعری تقدیم کرده که ابیاتی از آن، اینگونه است:

نگاهم کن؛ منم زینب؛ که هستم تشنه ی روی ات
نبینم ناخوش احوالی؛ خودم هستم دعاگویت

چه باشی صاحب منبر؛ چه باشی کُنج این بستر
همیشه قبله ی من هست محراب دو ابرویت

در این خانه، مَلَک گهواره جُنبانِ حسین ات شد
تمام أنبیا هستند سائل بر سر کوی ات

تو آن حوریه ای هستی که مریم خادم ات گشته
تو آن انسیه ای هستی که قرآن شد ثناگویت

یگانه حامی حیدر، نبینم غُربتت مادر
همه دار و ندار من فدایِ تار گیسویت

گروهی بر در خانه به بابایم علی گفتند
دگر در بین این خانه نمی ماند پرستویت

بگو که گریه هایش را کمی کمتر کند زهرا
که ما خسته شدیم از زندگی با آهِ بانویت

مرا هم دوره کردند و زنان، طعنه زنان گفتند
شکسته دست مادر، پس بزن خود شانه بر موی ات

قنوت دیشب ات بدجور قلبم را زده آتش
چرا بالا نمی آید دگر دستِ خداجویت؟

محمدجواد پرچمی هم این شعر را از زبان امام حسین (ع) به محضر آن بانوی آسمانی تقدیم کرده است:

ببش از این سوختن نمی خواهم
گریه بر خویشتن نمی خواهم
مده زحمت به بازویت مادر
به خدا پیرهن نمی خواهم
فکر عریانی مرا تو مکن
غرق در خون، کفن نمی خواهم
درد داری تو استراحت کن
نیمه شب آب من نمی خواهم
وقت قتلم نیا سوی گودال
وقت کشته شدن نمی خواهم ...
تو ببینی که شمر می آید

از تو بر سر زدن نمی خواهم
روی تو سایه ای کبودین داشت
سرِ سالم به تن نمی خواهم
وعده ی ما دو تا، میان تنور
بیش ازاین سوختن نمی خواهم.

تکرار روضه های حضرت امّ ابیها (س) در کربلا و شام هم نکته دیگری است که در شعری از محسن حنیفی به چشم می خورَد:

او قصد رفتن کرده است و بار بسته ست
سردرد دارد؛ بر سرش دستار بسته ست
می خواست مولا از غریبی در بیاید
اما به هر در می زند؛ انگار بسته ست
خود را به آتش زد؛ نبیند پیشِ مردم
در بین کوچه، دستهای یار بسته ست
 او دلخوشی اش، مرتضی و کودکانند
جانش به جان حیدر کرّار بسته ست
تا یک شب دیگر فقط پیشش بماند
آنچه بلد بوده ست مولا؛ کار بسته ست
در شام، این مرثیه ها تکرار می شد
این چرخ، عهد خویش با تکرار بسته ست

و اما شعر احسان محسنی فر درباره ایام فاطمیه، با بیتی درباره حضرت صاحب عصر و زمان (عج) به پایان می رسد:

گره ای نیست که با دست شما وا نشود
سائلی نیست که روزی خورِ اینجا نشود

نفسی هست اگر یُمن قدم های شماست
مُرده ای نیست که با نام تو إحیا نشود

جلوه ای گر نکنی کوشش ما بی ثمر است
جز عنایات شما هیچ مهیّا نشود

آن قدر ناله کُنَم تا که امانم بدهی
گر تو راضی نشوی نامه ای إمضا نشود

تا در خیمه ی تو قبله نما می باشد
به خدا فکر دلم جنّت أعلی نشود

وای اگر فاطمیه، مَحرَم مولا نَشَوم
راضی از کار دلم حضرت زهرا نشود

ای جگر گوشه ی زهرای مدینه برگرد
تا به کی قبر گُلِ گمشده پیدا نشود

اینک ابیاتی از شعر مهدی زراعتی را به تماشا می نشینیم که از عزای مادر سادات جهان سخن می گوید:

این بار گفتم از چه دلم غرق ماتم است
گفتا عزای مادر سادات عالم است

باید دوباره کار خود از سر بگیرمُ
مثل همیشه اذن ز حیدر بگیرمُ

زان پس وضو ز چشمه ی کوثر بگیرمُ
رخصت به ذکر نام تو مادر بگیرمُ

کودک صفت به مادری ات عشق می کنم
کودک نشد به نوکری ات عشق می کنم

عطری که از حوالی جنت رسیده ای
موجی که تا کرانه ی عصمت رسیده ای

سیبی که بر درخت نبوت رسیده ای
چون لشکری که بهر ولایت رسیده ای

نُه سال با پیمبر و نُه سال با علی
دادی به هر دوشان زِ ازل دستِ یا علی

تو اُمّی و علی و پیمبر دو باب من
برگردد از ازل به شما انتصاب من

حیدر ابوتراب و تو اُمُّ التّرابِ من
بودن، نبودن تو، حضور و غیاب من

همچون که اصل کوزه گری فوت آخر است
خَلق تو اصل مطلب «لَولاکِ» داور است

ای بهترین ترانه ی لب های مرتضی
همدست دست حیدر و همپای مرتضی

مام دو مریم و دو مسیحای مرتضی
پهلو گرفته کشتیِ دریای مرتضی

بانو شما خلاصه به هجده نمی شوی
دنباله دار هستی و کوته نمی شوی

این روز ها وخامت حال ات کُشد مرا
ماه علی، خسوف و هلال ات کُشد مرا

زینب نبیندت که چنین راه می روی
خود را کشیده روی زمین راه می روی

حیف از نگاه خانه که مبهوت کرده ای
با خنده ای که صبح به تابوت کرده ای

حیدر غریب گر شده خانه نشین شده
برگوی چه روی داده، حسن هم چنین شده

بعد از تو مرتضی، اَلِف اش دال می شود
حیدر هُمای رحمت بی بال می شود

یک روزِ او حکایتِ یک سال می شود
بانو مگو علیِ تو غَسّال می شود

و اکنون ابیاتی از شعر مجتبی کرمی را در رثای حضرت مادر (س) مرور می کنیم:

میان شعله ی آتش چه آمده به رُخ ات
که من زِ داغ رُخ ات شعله ور شدم مادر

چه آمده به سرت؛ باز چهره پوشاندی
دوباره زخمیِ زخم بصر شدم مادر

نشسته ام؛ که تو شب ها دگر نمی خوابی
شکسته ام ز غمت؛ پیر تر شدم مادر 

رَهَم دهید به خانه که بی لیاقت، من 
به روضه خوانی تان مُفتخر شدم مادر

دعا کنید برایم به حق چادرتان
نیازمندِ دعای سحر شدم مادر

پایان بخش این روضه منظوم هم، ابیاتی از شعر بلند مسعود اصلانی خواهد بود:

      مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند
      شعله بر سوختن بال و پرت آوردند
      دست سمت رخ همچون قمرت آوردند
      گل یاس ام چه بلایی به سرت آوردند
      بعد از آن روز که من سوختنت را دیدم
      مُردم و زنده شدم زخم تن ات را دیدم
      باورم نیست بمانی کفنت را دیدم 
      غیرت کوچه و اشک حَسَن ات را دیدم
      اشک چشمان تر ات کاش امان ات می داد
      سوزش بال و پرت کاش امان ات می داد
      نقشی از صورت خورشید در این شام بکش
      بسترت سرخ شده؛ پس نفس آرام بکش

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان