عمق معانی و مفاهیم قرآن کریم

۱- بعضی از حقایق قرآنی باید مورد علم و اعتقاد انسان قرار بگیرد، زیرا خداوند به وسیله فطرت ها و عقول آدمیان برای فراگرفتن و پذیرش آن ها پیمانی گرفته است، مانند توحید خداوند یگانه و علم و اعتقاد به نظارت و علم خداوندی بر جهان هستی و همه شؤون انسان ها

1- بعضی از حقایق قرآنی باید مورد علم و اعتقاد انسان قرار بگیرد، زیرا خداوند به وسیله فطرت ها و عقول آدمیان برای فراگرفتن و پذیرش آن ها پیمانی گرفته است، مانند توحید خداوند یگانه و علم و اعتقاد به نظارت و علم خداوندی بر جهان هستی و همه شؤون انسان ها. حقایقی دیگر وجود دارد که خداوند انسان را مجبور به شناخت آن ها نفرموده است، مانند حقیقت روح، ابدیت، خصوصیات روز قیامت، حقیقت فرشتگان و غیر ذلک.

2- احکامی که لزوم آن ها در قرآن ثابت، ولی با سنّت نسخ شده است، مانند آیه مربوط به زنا که در شماره سوم گذشته (ناسخ و منسوخ) مطرح کردیم. حکم آیه مزبور، با کیفر سنگسار برای زنای زن شوهردار و شوهر زن دار، به وسیله سنّت و تازیانه برای بی همسر، به وسیله آیه نسخ شده است.

3- احکامی که در قرآن جایز و در سنّت واجب است، مانند جایز بودن شکستن نمازهای چهار رکعتی در مسافرت. آیه قرآنی چنین است: فَلَیسَ عَلَیکمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ.[1] «برای شما باکی نیست که [در سفر] نماز را کوتاه کنید.»

این حکم در سنّت، الزامی است.

4- واجبات موقت و دایم، مانند حج خانه خدا که زمانی معین دارد و با یک بار انجام دادن مرتفع می شود. هم چنین، نماز که در طول عمر مکلّف باید انجام بگیرد.

5- انواعی از محرّمات (کبیره و صغیره). قرآن برای محرمات (گناهان کبیره) آتش معین نموده و بخشایش خود را برای گناهان صغیره وعده داده است. به جا آوردن آن احکام و وظایفی که گفته شد، به مقدار توانایی لازم و درصورت فوق توانایی، اجباری برای انجام آن ها وجود ندارد.

قرآن از منظر دقت

هیچ کتاب و اثری از مغز بشری درباره تفسیر و بایستگی های انسان و حقیقت جهان تراوش نکرده است، مگر این که انواعی از محدودیت ها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.

کجاست آن کتابی که از عهده توضیح نهایی حقیقتِ انسان و شؤون و بایستگی ها و شایستگی های او برآید و هیچ افراط و تفریط و نسبیتی در آن وجود نداشته باشد؟

کجاست آن کتابی که آورنده اش نیز جزیی از مخاطب های او قرار بگیرد؟ آیا تاکنون کتابی را سراغ گرفته اید که پیچیده ترین مسائل جهان هستی و انسان را مطرح نموده و بدون اندک اختلاف و تناقضی، آن ها را حل و فصل کند؟

اگر این کتاب الهی (قرآن) را مورد دقت قرار بدهیم، برای اثبات الهی بودنِ آن و این که ساخته و پرداخته مغز بشری نیست، می توانیم مسائل زیر را مورد توجه قرار بدهیم:

1- احساسِ اشراف و سلطه

این احساس که در هیچ کتاب بشری به وجود نمی آید، یکی از شگفت انگیزترین مختصات قرآن است. در این آیات دقت فرمایید:

الف. وَ قَضی رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ[2] «و پروردگار تو حکم کرده است که نپرستید، مگر او را.»

البته پوشیده نیست که مقصود از کلمه «قَضی » در این آیه، حکم به معنای اصطلاحی نیست که یک حاکم صادر می کند و مردم هم می توانند به آن حکم عمل کنند و می توانند عمل نکنند، بلکه مقصود، جریان مشیت بالغه الهی و تثبیت شدن آن در نظام هستی انسان هاست. یعنی عقل و فطرت انسان ها را طوری تعبیه کرده است که بهترین وسیله در راه وصول به هدف اعلای زندگی- که خداشناسی و خدایابی و خداپرستی است- می باشند و سرنوشت نهایی بشری، محوری جز خداشناسی و خداپرستی و خدایابی ندارد. در این آیه، حالت اشراف و سلطه بر هستی و انسان، به قدری روشن است که با اندک اطلاع از ادبیات عربی می توان آن را درک کرد. این جمله، با حالت مخصوصی که گفتیم، نمی تواند تراوشی از مغز محدود و روانِ محاصره شده در گوشه ای از طبیعت و تمایلات معمولی باشد. محتوای این جمله، اثبات می کند که گوینده آن به همه جهان هستی و انسان ها اشراف و سلطه کامل دارد.

ب- یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّک کادِحٌ إِلی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقِیهِ[3] «ای انسان، تو در حالت شدیدترین کوشش و تلاش به دیدار پروردگارت نایل خواهی شد.»

محتوای این آیه، با طرز جمله بندی خاصی که دارد، با اشراف تمام به ماهیت انسان و هدف نهایی او و مسیری که باید در رسیدن به آن هدف سپری کند، سرنوشت اساسی او را تعیین می کند. امکان ندارد این جمله از کسی صادر شود که خود، جزیی از انسان های غوطه ور در طبیعت و آمال و خواسته های محدود است.

ج. وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ[4]

«و بدان جهت که خدای ابراهیم، وی را با مسائلی که مشیت خدا می خواست، آزمایش کرد و ابراهیم از عهده آن آزمایشات برآمد، فرمود:

من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم. ابراهیم گفت: آیا از نسل من نیز می توانند به پیشوایی برسند؟ خدا فرمود: عهد پیشوایی به ستمکاران نمی رسد.»

کسی جز آفریننده ابراهیم و حاکم بر سرنوشت او و همه انسان ها، نمی تواند چنین جمله ای را با اشراف کامل بیان کند.

د- وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیداً[5] «و بدین ترتیب، شما را امّتی معتدل قرار دادیم تا ملاک (میزان حیات معقول) مردم باشید و پیامبر، ملاک (میزانِ حیات معقولِ) شما باشد.»

مسلّماً بدون اشراف و سلطه مطلقه به همه ایده ها، آرمان ها، عقاید، مصالح و مفاسد بشری، چنین جمله ای از کسی صادر نمی شود.

ه- أَ وَ لَمْ یرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِی خَلْقَهُ قالَ مَنْ یحْی الْعِظامَ وَ هِی رَمِیمٌ قُلْ یحْییهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.[6] «مگر انسان نمی بیند که ما او را از نطفه ای آفریدیم. این انسان [بدون آن که علتی داشته باشد]، ناگهان به خصومت آشکار با ما برخاست و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرده و می گوید: کیست که استخوان های پوسیده را زنده خواهد کرد. به این انسان [که از خلقتش غفلت ورزیده است] بگو: همان خدایی که آفرینشِ نخستینِ استخوان ها را به وجود آورد، بار دیگر آن استخوان ها را احیا خواهد کرد و او بر همه مخلوقات داناست.»

فَأَینَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِلْعالَمِینَ لِمَنْ شاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیمَ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.[7]

«پس به کجا می روید؟ جز این نیست که آن قرآن تذکری است برای عالمیان؛ کسانی از شما که می خواهند راه مستقیم به سوی کمال را پیش بگیرند [از این تذکر بهره مند خواهند شد] و شما چیزی را مورد مشیت خود قرار نمی دهید، مگر این که مورد مشیت خداوند عالمیان بوده باشد.»

جمله «به کجا می روید؟» از مقامی صادر می شود که به بشر، از کجا آمده است، به کجا می رود و برای چه آمده است؟ اشراف داشته باشد. قانونی که حاکم بر خواسته های نیک و بد آدمیان است، آماده شدن زمینه ای برای جریان قوانین هستی است که جلوه گاه مشیت خداوندی است. اگر بشر با اندیشه و کردار خود، زمینه را برای جریان قوانین مثبت و سازنده آماده کند، مشیت خداوندی طبق همان قوانین مثبت و سازنده به جریان خواهد افتاد. پس معنای این که شما نمی توانید بخواهید، مگر این که خدا بخواهد، این است که خواستن شما در نتیجه آماده شدن زمینه جریان مشیت الهی است که خود، مقدمات آن را به وجود می آورید. این است حکم قاطعانه حیات بشری در مجرای «گردیدن» ها. حرکت، با نادیده گرفتن این قانون مقصدی ندارد، لذا این سؤال توبیخ آمیز که به کجا می روید، با اشراف تام و سلطه مطلقه، متوجّه بشر می شود.

2- عدم تناقض در آیات قرآنی

با این که آیات قرآن در دوران پر تلاطم و پر از رویدادهای ضد و نقیضِ زندگی پیامبر اکرم نازل شده است، مانند آغاز رسالت، پایان رسالت و موقعی که مسلمانان در اقلیت دردناک به سر می بردند، و در آن هنگام که سرزمین عربستان تحت سیطره اسلام قرار گرفته بود، در شادی ها و اندوه ها، در شکست ها و پیروزی ها و غیر ذلک، لحن آیات و سبک آن ها به هیچ وجه مختلف و متضاد نمی باشد. هم چنین، در قرآن مجید مسائل گوناگون جهان بینی و اصول مربوط به تفسیر انسان در ابعاد گوناگونش و نیز مطالب مربوط به ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خدا، با خویشتن، با جهان و با هم نوع خود) به طور متنوع وارد شده است، بدون این که تناقض و تضادی میان آن ها وجود داشته باشد؛ با این که قرآن نه کتاب علمی معمولی است که دقت خاصی در مقدمات و نتایج و ابواب و فصول موضوعات مبذول شود و نه یک کتاب فلسفی است که تجزیه و ترکیب مسائل بنیادینِ جهان بینی را با دقت کامل تنظیم کند. این عدم تقید می بایست اختلافات و تناقض گویی هایی در قرآن به وجود بیاورد، مخصوصاً با نظر به تلاطم و بی قانون بودن جامعه ای که پیامبر اکرم در آن زندگی می کرد. برخی از مسیحیان و دیگر اشخاصِ خارج از اسلام که در صدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده اند- در حقیقت- بی اطلاعی خود را از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسائل انسان شناسی و جهان بینی به ثبوت رسانیده اند.

3- نفوذ شگفت انگیز در همه سطوح روانی آدمی

به این معنی که مفردات و ترکیباتی که در یک آیه قرار گرفته اند، در درجه ای از فصاحت و زیبایی می باشند که موجب بروز جذبه روانی مافوق شعر می شوند. در حدود 6666 آیه که قرآن را تشکیل می دهند، از امتیاز مزبور برخوردار هستند. با این حال، هیچ یک از محتویات این آیات، نه تنها مخالف عقل و منطق نمی باشند، بلکه به جهت توافق شدید آیات با وجدان و فطرت پاک و عقل سلیم، دلیل آن ها همراه خودِ همان قضایاست و برای اثبات حق بودن آن محتویات، تنها درک آن ها کافی است.

وقتی که آیه قرآنی می گوید:

وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یری.[8] «و نیست برای انسان، مگر سعی او و قطعاً سعی او به زودی دیده خواهد شد»،

با اندک اندیشه درباره احساس عمیق درونی که دینامیسم حیات، کار است و با کم ترین توجه بر این که هیچ کنشی در جهان هستی بدون واکنش نخواهد بود، محتوای آیه مزبور بدون احتیاج به تنظیم فرمول های ریاضی و اشکال منطقی «ارسطو» یی، از درون آدمی نمودار می شود. البته این نکته را در نظر می گیریم که این گونه بهره برداری عالی از قرآن، مخصوص انسان هایی است که با قلبی بی آلایش، عشق به درک کمال و گرایش به آن دارند و نیروی تمیز حق از باطل را در درونشان خفه نکرده اند. حقیقت این است که مهم ترین مختص سلامت و پاکی فطرت آدمی، عشق به حقیقت یابی است که تا آلودگی های پست حیوانی، آن را محو نکرده باشد، خود همان عشق، موقعیت و مسیر او را در تکاپو به سوی کمال، مشخص و اثبات می کند. این منطقی که از نهاد چنین عشق سازنده ای به وجود می آید، مافوق همه منطق هایی است که با صحّت و بطلان مواد خام خود، کاری ندارد:

 عشق امر کل ما رقعه ای، او قُلزم و ما قطره ای او صد دلیل آورده و ما کرده استدلال ها[9]

این است معنای این جمله امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید:

وَ إِنَّ القُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیق وَ باطِنهُ عَمیق.[10] «و ظاهر قرآن زیبا و شگفت انگیز، و باطن آن عمیق است.»

4- عمق معانی قرآن

نباید چنین تصور شود که مقصود از عمق معانی، دشوار بودن و حالت معمایی است که هیچ کس نمی فهمد، بلکه مقصود این است که قرآن همه مسائل نهایی مربوط به انسان و جهان را در آیاتی که کلمات و جملات آن بسیار ساده و زیباست، مطرح کرده است. به عنوان نمونه:

وَ کمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یرْکضُونَ لا تَرْکضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکنِکمْ لَعَلَّکمْ تُسْئَلُونَ قالُوا یا وَیلَنا إِنَّا کنَّا ظالِمِینَ فَما زالَتْ تِلْک دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبِینَ.[11]

 «ما بسا آبادی هایی را که ستمکار بودند، شکستیم و نابود کردیم و پس از آن ها، گروه دیگری را به وجود آوردیم. در آن هنگام که آن ستمکاران غضب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. [به آنان گفته شد:] فرار نکنید و برگردید به آن وضعِ پیشین خود که خودکامگی و اسراف در معیشت را در آن به راه انداخته بودید، و برگردید به جایگاه های قبلی خودتان، شما مسؤول قرار خواهید گرفت. آنان گفتند: وای بر ما، ما ستمکاران بوده ایم. این گفتارشان مستمر بود، تا آن گاه که آنان را درو شده و خمود روی زمین انداختیم. ما آسمان و زمین و آن چه را که میان آن هاست، در حال بازی و برای بازی نیافریده ایم.»

آیات مذکور با کلمات ساده و بدون اندک پیچیدگی و ابهام در مفهوم جملات، با عظمت ترین و اصیل ترین قوانین عالم هستی و مشیت خداوندی و زندگی آدمی را بیان می کند؛ در صورتی که هر انسانی که مقداری با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، می تواند از آیات مزبور استفاده کند.

به عبارت کلی تر، هر انسانی به اندازه آشنایی با معانی کلمات آیات مذکور و مقدار و چگونگی اطلاعی که درباره قوانین عالم هستی و مشیت خداوندی و ابعاد زندگی آدمی دارد، از آن ها بهره برداری خواهد کرد. برای توضیح بیشتر، تحلیل های زیر را در آیات مزبور مورد توجه قرار می دهیم:

الف- ستم و ستمکاری، انحراف از حیات معقول است و این انحراف به قدری مورد غضب الهی است که کیفر آن را در همین دنیا به ستمکاران می چشاند و همان گونه در شماره های بعدی تحلیل خواهیم کرد، این غضب و کیفر از بابت ناخوشایند بودن ستم و ستمکاری بر ذات پروردگار نیست. یعنی چنان نیست که خدا مانند انسان ها از کارهای بد و رویدادهای ناملایم متأثر شود و آسیبی ببیند و احساس ناگواری کند، بلکه نتیجه خود ستم و ستمکاری، کیفری معین است و مانند معلول به دنبال علتِ خود به جریان می افتد. بر این اساس، مقصود از کلمه غضب و قهر و مانند آن ها در آیات قرآنی، جز این نیست که مورد غضب، حلقه ای در زنجیر عالم هستی و حیات انسانی وارد کرده است که خلاف اراده تشریعی خداوندی در جهان هستی است.

ب- قانون خلقت چنین است که گروهی که به جهت ستم و ستمکاری از منطقه حیات تکاملی بیرون رفته و ساقط می شوند، گروهی دیگر جای آن را می گیرد و چنان نیست که انحراف گروهی از منطقه حیات تکاملی، قانون استمرار خلقت را مختل کند و به اصطلاح تورات، خدا از کردار خود غمگین و پشیمان شود.

ج- احساس نزول بلا، فرار کردن از بلا را بدون معطلی به دنبال می آورَد، زیرا دفاع از حیات، در متن حیات و مربوط به دینامیسم آن می باشد.

د- آیا فرار از بلایی که خود بر سر خود آورده اند، امکان پذیر نیست؟! این قانون کلی است که وابستگی معلول به علت خود، بدون استثنا ایجاب می کند که هر دو پیرامون یک مَجری قرار بگیرند. مثلًا علتی را که من ایجاد کرده ام، امکان ندارد که معلولش گریبان شما را بگیرد. می توان گفت: روح آدمی، مانند یک دریای وسیع به وسعت عالم هستی یا مانند فرضیه اتر است که همه کیهان را پر کرده است، و هر گونه کار و اندیشه و گفتاری که از آدمی سر می زند، موجی در خود روح آدمی پدید می آورد که به وسعت عالم هستی است:

 این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا[12]

ه- قانون مسؤولیت، یک واقعیت عمومی و کلی است. هیچ انسانی در این دنیا که دارای خلقتی معتدل و از عقل و وجدان و قدرت برخوردار است، نمی تواند از مسؤولیت برکنار باشد. هر قانون فردی و اجتماعی که شامل حال انسانی باشد، مسؤولیتی مناسب با خود، در آن انسان ایجاب می کند.

و- قانون پشیمانی و اعتراف به تبهکاری و تیره بختی اختیاری، که گاهی تلخ تر از شدیدترین کیفرهاست، و آن پدیده ملکوتی که وجدان نامیده می شود، هرگز اصالت و ضبط و بینایی خود را از دست نمی دهد. از ناچیزترین رویدادی که در موجودیت آدمی (منطقه مأموریت خود) بروز می کند، تا بزرگ ترین حادثه ای که می تواند حتی حیات آدمی را تفسیر کند، در دیدگاه وجدان قرار می گیرد و برای ضبط در روح آدمی که خواه ناخواه رهسپار ابدیت است، تحویل می دهد.

ز- این جهانی که همه اجزا و روابط آن را قانون می چرخاند و یک میلیارد میلیاردم اپسیلون نمی تواند از قانون سرکشی کند، آیا احتمال می رود که بازی و بازیچه بی هدفی باشد؟! آیا این وقیح ترین نگاه و برداشت نیهیلیستی در واقعیات نیست؟!

ح- ترف (اسراف) که خودکامگی در مصرف مواد معیشت و به بازی گرفتن حیات خود و دیگر انسان هاست، برخاستن برای مبارزه با قانونِ جدی جهان هستی است که عبارت است از: لزوم تحصیل حیات معقول.

خداوند در این آیات مبارکه (11 تا 16 سوره انبیاء)، ترف را معلول بازی دانستن جهان معرفی فرموده است. ما هر اندازه در مسائل هشت گانه که در تحلیل آیات مذکور متذکر شدیم، عمیق تر بیندیشیم، به معانی عمیق تری خواهیم رسید که سطح نگران نمی توانند آن ها را از الفاظ ساده و فصیح آن آیات درک کنند. در عین حال، در هر سطحی هم از معلومات و ارتباط با واقعیات زندگی و جهان هستی باشند، با توجه بی غرضانه به محتویات آیات مزبور، خود را رویاروی واقعیات خواهند دید.

5- استمرار جاودانی محتویات قرآن

این همان امتیازی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان خطبه 18 فرموده است:

لَاتَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلَاتَنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَلَا تُکشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِه[13]«شگفتی های قرآن فناناپذیر است و معانی بی نظیرش را پایانی نیست و تاریکی ها بدون استمداد از آن، مرتفع نخواهد شد.»

جریان قرآن در فضای تاریخ

امتیاز پنجم قرآن (استمرار جاودانی محتویات قرآن) که بهترین دلیل اعجاز آن است، همانا قرار گرفتن قرآن در فوق تغییرات و دگرگونی هایی است که در جوامع انسانی بروز می کند.

فلاسفه، دانشمندان و مکتب سازان- چه بخواهند و چه نخواهند، چه بپذیرند و چه نپذیرند- هر دو قلمرو انسان و جهان، به وسیله قوانینی که در آن ها حکم فرماست، ثابت هایی را در دیدگاه ما قرار داده و قرار خواهند داد. به قول مولانا:

قرن ها بگذشت و این قرن نویست ماه آن ماه است وآب آن آب نیست

فضل آن فضل است و عدل آن عدل هم گر چه مستبدل شد این قرن و امم

قرن ها بر قرن ها رفت ای هُمام وین معانی برقرار و بر دوام

شد مبدل آبِ این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار

پس بنایش نیست بر آب روان بلکه بر اقطارِ اوجِ آسمان.[14]

برای اثبات این که ثابت هایی در عالم هستی وجود دارد- یا به قول برخی از فیزیک دانان صاحب نظر، ثابت هایی در پشت پرده نمودهای جهان و انسان، دست اندر کار است- نخست باید اشتباهی را که از اختلاط «ثابت» و «ساکن» به وجود آمده است، برطرف کنیم.

مقصود از ساکن و راکد و ایستا، مفهومی است در مقابل حرکت که بقای یک شیئی به یک حالت در دو لحظه از زمان است؛ درصورتی که منظور از ثابت، عبارت است از حقیقتی تقرّر یافته، اعم از این که متحرک باشد یا ساکن، پویا باشد یا ایستا. بنابراین، خود حرکت و دگرگونی ها که در جهان و انسان حکم فرماست، یکی از ثابت هاست.

به عنوان مثال، شروع خلقت جاندار از یک مرحله پست و تحرک آن به سوی رشد و کمال، ثابت است. یعنی پدیده مزبور در مشاهدات و قوانینی که ما از جهان عینی بهره برداری کرده ایم، کلیت داشته و استثنا ناپذیر است، و با نظر به آن مشاهدات و تجربیات و قوانین، امکان ندارد که روزی خلقت فیل از موجودیت پانزده سالگی آن شروع شود و به حال نطفه بودنش حرکت کند. این حرکت خاص در عالم جانداران، یکی از ثابت هاست. هم چنین، هر جانداری تا آخرین حدّ قدرت و امکاناتی که دارد، از حیات خود دفاع می کند. این یک ثابت است که از نظر خصوصیات محیطی و نوع جاندار و گذشت زمان، هیچ گونه دگرگونی نخواهد داشت. یعنی روزی فرا نخواهد رسید که جاندار با ماهیتی که دارد، با داشتن قدرت و امکان، از حیات خود دفاع نکند، مگر تغییراتی پیش بیاید که ماهیت حیوانی که تاکنون ادامه داشته است، به کلی دگرگون شود.

انکار ثابت ها در قلمرو جهان هستی و انسانی، مساوی با انکار همه قوانین علمی قطعی است که بر کلیاتِ ثابت استوار شده اند. آیات قرآن مجید بیان کننده ثابت ها در صحنه جهان هستی و قلمرو انسانی است و پدیده هایی را که برای شناسایی انسان مطرح کرده است، مانند سودجویی، دفاع کننده از خواسته های خود، عجول، ضعیف در برابر ناگواری ها، قابل رشد و کمال، هرگز تغییرپذیر نمی باشند. هم چنین، پدیده هایی که در روابط انسان ها با یکدیگر و رابطه آنان با رهبران و گردانندگان جوامع، و قوانینی که تاریخ سرگذشت ملت ها را می توانند تفسیر کنند و چگونگی رابطه انسان با خدا در شکل ثابت های اصیل، در قرآن گفته شده است. هر اندازه که دیدگاه بشری درباره انسان و جهان وسیع تر و عمیق تر می شود، ثابت های وسیع تر و عمیق تری را در قرآن درباره آن دو قلمرو خواهد دید. هنگامی که شما با دیدگاه بسیار بسیار وسیع و عمیقِ مولانا جلال الدین در مثنوی آشنا می شوید، می بینید وی از پنجره ثابت هایی که در آیات قرآنی آمده، شایستگی تماشا بر آن دیدگاه های عمیق و وسیع را پیدا کرده است. این یک مسأله فوق العاده با اهمیت است که می بینیم مثنوی مولانا- که از کتاب های معدود و جاودانی بشری است- به قول مرحوم حاج ملا هادی سبزواری، نوعی از تفسیر قرآن مجید است.

پی نوشت ها

[1] سوره نساء، آیه 101.

[2] سوره اسراء، آیه 23.

[3] سوره انشقاق، آیه 6.

[4] سوره بقره، آیه 124.

[5] همان سوره، آیه 143.

[6] سوره یس، آیات 77 تا 79.

[7] سوره تکویر، آیات 26 تا 29.

[8] سوره نجم، آیات 39 و 40.

[9] دیوان شمس تبریزی، غزل یکم.

[10] نهج البلاغه، خطبه 18.

[11] سوره انبیاء، آیات 11 تا 16.

[12] تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 1، ص 125.

[13] نهج البلاغه، خطبه 18.

[14] تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 14، ص 265.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر