7ــ نقش خصلت های اخلاقی در افتا
افتا خبر دادن از نظر استنباطشده ی فقهی است. گاهی فقیه پس از بررسی ادله، دیدگاه فقهی را استنباط می کند، ولی به ملاحظاتی از فتوا دادن خودداری می کند. گاهی این ملاحظات منطقی، و گاهی غیر موجه می نماید. بی تردید صفات اخلاقی فقیه نیز در این زمینه مؤثر است. مثلاً ترس ممکن است یکی از عوامل تأثیرگذار بر عدم افتا باشد، گاهی این ترس ناشی از تقوا و خداترسی است که صفتی پسندیده است؛ چرا که گاهی استنباط فقیه با نظر مشهور یا اجماع فقیهان فقه روایی نزدیک به عصر معصوم مخالف است و احتمال می دهد که آنها دلیل متقنی بر فتوای خود داشته اند که به دست فقیه امروزی نرسیده است. از این رو از افتا پرهیز می کند، چون می ترسد که افترا بر خداوند باشد که مورد مذمت قرار گرفته است.(1)
ولی احتمال دیگری هم متصور است، هر چند که تاکنون هیچ فقیه خدا ترس و وارسته ای به آن دست نزده است و آن اینکه فقیه به استنباط جدیدی می رسد که هیچ در میان فقیهان سابقه ندارد، یا دیدگاه شاذی است؛ از این رو از ترس آبروی خود از فتوا دادن خودداری می کند که این ترس در برخی موارد مذموم و غیر اخلاقی است.(2)
افزون بر فتوا دادن، این پرسش مطرح می شود که آیا در مفتی هم یک سری شرایط اخلاقی لازم است؟ به تعبیر دیگر مرجع تقلید چه شرایط اخلاقی باید داشته باشد تا مراجعه به وی از نظر شرعی جایز باشد؟
رایج ترین شرطی که فقیهان مطرح کرده اند، عدالت (3) است و غالب فقها تفسیری عمدتاً فقهی از عدالت ارائه داده و گفته اند: عدالت صفت نفسانی نیست، بلکه صفت عمل است و آن ترک محرمات و انجام واجبات است(4)؛ ولی برخی عدالت را ملکه ای نفسانی دانسته اند که انسان را به تقوا (انجام واجبات و ترک محرمات) فرا می خواند.(5) قید «ملکه» تا حدی تعریف عدالت را اخلاقی کرده است، و برخی از فقها امور اخلاقی نظیر حسد و حقد ــ هر چند که ظهور و بروزی نداشته باشند (6)ــ خلف وعده، شماتت (7)، تعییر(8)، عیب جویی (9)، دو رویی و دو زبانی (10)، فریب کاری (11)، فخر و کبر (12)، طمع (13)، حب دنیا و عصبیت (14)، ریاست طلبی (15)، ریا (16)، و... . را واقعیت این است که برخی از صفات اخلاقی انسان، در معرفت های وی تأثیر می گذارد؛ مثلاً تعصب و جانب داری، ممکن است در شناخت وی تأثیر گذارد؛ خودخواهی و تکبر، انسان را از شناخت حق بازدارد؛ جدال و لجاج، پرده ای بر روی چشم حقیقت بین بیندازد.
مضر به عدالت دانسته اند، ولی برخی گفته اند بسیاری از امور مذکور به عدالت فقهی خللی وارد نمی کند، بلکه شخص پیراسته از این صفات اخلاقی، ایمان و عدالت بالاتری دارد.(17)
برخی افزون بر عدالت، شروط اخلاقی ای ذکر کرده اند، نظیر ورع و عدم حرص بر تحصیل جاه و مال دنیا (18)، ولی شرطی اخلاقی، افزون بر سه شرط فوق ذکر نگردیده است.
8 ــ نقش علم اخلاق در علم فقه
نقش علم اخلاق در علم فقه و به تعبیر دیگر، بهره گیری از علم اخلاق در علم فقه، به صورت هایی متصوراست که مهم ترین آنها بدین قرار است:
الف)بهره گیری از اهداف علم اخلاق؛
ب)بهره گیری از منابع علم اخلاق؛
ج)بهره گیری از روش های علم اخلاق؛
د)بهره گیری از مبانی علم اخلاق؛
هـ)بهره گیری از تعاریف علم اخلاق.
در این محور تلاش می شود تا نکاتی درباره ی صور فوق مطرح شود تا زمینه برای تأملات و بررسی های بیشتر محققان در این زمینه فراهم آید. نگارنده امیدواراست در فرصت دیگری این بحث را تعمیق و توسعه ی بیشتری دهد و زوایای پنهان آن را بیشتر روشن نماید.
الف)بهره گیری از اهداف اخلاق
این بحث مبتنی بر این است که یا اهداف علم فقه و اخلاق روشن شود، یا اهداف آن دو را به عنوان اصل موضوعی بپذیریم، و از آن جا که بررسی اهداف فقه و اخلاق فرصت فراوانی می طلبد، به عنوان اصل موضوعی از آن بحث می کنیم:
1.تکامل نفس، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهدافی که برای علم اخلاق مطرح است، تکامل نفس و پیراستن آن از رذایل اخلاقی و آراستن آن به فضایل اخلاقی است. از این رو ممکن است فقیهی این هدف را برای علم فقه در نظر بگیرد. بنابراین در صورتی که به روش معتبر ثابت شود که هدف بخشی از احکام فقهی، تأمین این هدف است و در شرایط خاصی این هدف تأمین نشد، باید در عموم و شمول ادله ی آن احکام نسبت به آن شرایط تجدید نظر شود.
2.سازگاری اجتماعی، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهداف دیگری برای اخلاق مطرح گردیده است، سازگاری و عدم تنازع و همبستگی اجتماعی است. ممکن است فقیهی این هدف را برای علم فقه (یا بخشی از احکام فقهی) درنظر بگیرد. بنابراین در صورتی که از راه های معتبر روشن شود که هدف بخشی از احکام فقهی صرفاً تأمین این هدف است، و در موقعیت زمانی و مکانی دیگری آن هدف تأمین نشد، لازم است در عموم و شمول آن حکم نسبت به این موقعیت تجدید نظر شود.
افزون بر علم اخلاق، ممکن است فقیه از بررسی آموزه های اخلاقی قرآن و روایات معتبر، به اهداف فوق یا اهداف دیگری دست یابد و آن اهداف را برای بخشی یا همه ی احکام فقهی در نظر بگیرد و به واسطه ی آن در احکام فقهی تأثیر بگذارد.
ب)بهره گیری از منابع علم اخلاق
کتاب، سنت و عقل سه منبع اصلی اخلاق دینی و فقه است، ولی در برخی گرایش های اخلاقی نظیر اخلاق عرفانی، شهود از منابع مهم است. بنابراین اگر به اثبات رسد که شهود و وجدان و...می توانند منابع معرفت زا باشند، ممکن است با شرایطی در علم فقه هم کارایی داشته باشند. همانطور که در علم اصول، وجدان بسیار به کار گرفته شده است.(19)
ج)بهره گیری از روش های علم اخلاق
اخلاق اسلامی روشی اختصاصی غیر از روش علم ندارد، ولی اگر روشی جدید برای آن ساخته و پرداخته شود می توان ازآن روش در علم فقه هم با رعایت شرایطش استفاده کرد، اما روش های اخلاق غیر دینی در صورتی که اعتبار آن به اثبات رسد ، قابل استفاده در فقه خواهد بود.
د)بهره گیری از مبانی علم اخلاق
اخلاق اسلامی و علم فقه مبانی مشترکی دارند، نظیر توحید ربوبی، نقش وحی و نبوت در هدایت انسان، خاتمیت اسلام، جاودانگی، جهان شمولی و جامعیت آن و...، به نظر نمی رسد که علم اخلاق مبنای اختصاصی داشته باشد تا از بهره گیری از آن در فقه سخن به میان آید. آنچه در این عنوان مهم به نظر می آید این است که آیا علم فقه مبانی اخلاقی هم دارد. به تعبیر دیگر علم فقه یک سری پیش فرض ها و مبادی تصوراتی داشته باشد که علم اخلاق عهده دار تثبیت و تبیین آنهاست. به نظر می رسد از نظر مبادی تصوری پاسخ مثبت است (20)، ولی از نظر مبادی تصدیقی به بررسی و تأمل بیشتری نیاز دارد.
هـ)بهره گیری از تعاریف علم اخلاق
گزاره های فقهی مانند سایر گزاره ها، از موضوع و محمول تشکیل شده است. پرسش این است که آیا در تعریف موضوع و محمول گزاره های فقهی، می توان از علم اخلاق کمک گرفت؟ پاسخ به صورت فی الجمله مثبت است؛ محمول گزاره های فقهی بر دو قسم است: یا واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح است که در احکام تکلیفی به کار می روند، یا امثال پاک، نجس، صحیح، باطل، شرط، مانع و... است که در احکام وضعی به کار می روند.
در تعریف برخی موضوعات فقهی می توان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در تعریف عدالت، توبه و... می توان از علم اخلاق استفاده کرد ــ همان طور که برخی از فقها در تعریف عدالت (21)و توبه (22) از آن استفاده کرده اند. شاید در محمول گزاره های فقهی هم بتوان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در روایت واژه ای به کار رفته است که به حسب قواعد اصولی وجوب و لزوم از آن استفاده می شود ولی با توجه به حکم اخلاق، حمل بر غیر الزام می شود یا برعکس، قرینه ای بر عدم الزام وجود دارد، ولی اخلاق حکم به الزام می دهد و باعث می شود قرینه مزبور تحت الشعاع قرار گیرد و مقتضای قاعده ی اصولی که همان الزام است استفاده شود.
نتیجه گیری
همان طورری که گذشت اخلاق، فقه، اجتهاد و...کاربردهای گوناگونی دارد که می توان نقش و بهره گیری از هر یک را بررسی کرد. نتیجه ی این بررسی اجمالی چنین است: اخلاق به معنای آموزه های اخلاقی، درجعل احکام شرعی مدنظر قرار گرفته است، اما به معنای پسند و پذیرش اجتماعی در مرحله ی جعل حکم شرعی ملاحظه نمی شود، ولی در مرحله ی ابلاغ یا اجرای حکم شرعی ممکن است مد نظر قرار گیرد. اخلاق به معنای آموزه های اخلاقی دین، در مراحل مختلف اجتهاد ممکن است تأثیر داشته باشد، همان طور که در مقام بیان و تبلیغ احکام شرعی می توان از آن استفاده کرد.
اخلاق به معنای خصلت های اخلاقی فقیه، به صورت فی الجمله می تواند در مراحل مختلف اجتهاد و افتا تأثیر داشته باشد. همچنین ممکن است از اهداف، منابع، مبانی، روش ها و تعاریف علم اخلاق در علم فقه استفاده شود. به هر حال به نظر می رسد در بازخوانی و بازنگری فقه، اجتهاد و افتا می توان از آموزه های اخلاقی دین و علم اخلاق استفاده کرد و در این مقاله صرفاً مروری اجمالی بر مهم ترین شقوق این مسئله صورت گرفت. امید است که در آینده این موضوع با عمق و بسط بیشتری بررسی گردد.
پی نوشت ها :
1.الله اذن لکم ام علی الله تفترون (سوره یونس آیه 59).
2.این مسأله صورت های مختلفی دارد گاهی ممکن است صرفاً به خاطر حفظ موقعیت و مقام شخص خود باشد در این صورت ناپسند است، ولی گاهی فضای جامعه به حدی سنگین و نامناسب است که احتمال عقلایی داده میشود که پیامدهای ناگواری در جامعه داشته باشد نظیر ایجاد تنازع و فتنه، سوء استفاده دشمنان دین، در این صورت مصداقی از مسأله تزاحم خواهد بود که باید طبق ملاک های باب تزاحم آنچه اهم است مقدم شود. البته شناخت موارد بسیار دشوار است و گاه واکنش های غیر منتظره ای را به همراه می آورد.
یکی از نمونه فتواهایی که مقداری در جامعه سر و صدا ایجاد کرد فتوای امام خمینی به حلال بودن بازی با شطرنج به دو شرط بود: یکی اینکه شطرنج در نگاه عرف امروزی بازی فکری گردیده است و دیگر بازی قمار نیست و دیگر آنکه بازی کنندگان با شطرنج قصد قمار نداشته باشند. ر.ک: صحیفه امام، ج21، ص 129(چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، 1378ش) ولی برخی از روحانیان و مقدس نماها این فتوا را برتابیدند تا آنجا که یکی از شاگردان و اعضای دفتر استفتای امام نامه ای اعتراضی به ایشان نوشت و امام در پاسخ ناچار شد نظر یکی از مراجع معاصرش را به عنوان موید نظرش نقل می کند (ر.ک: همان ص 149ــ150) و در پایان نامه می آورد: شما را نصیحت می کنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس نماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمه ای بخورد. بگذار هر چه بیشتر بخورد (همان، ص 151) و در پاسخ نامه بعدی آقای قدیری می نویسد: ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی(ص) برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی می خواهد، و دعا کنید من نیز یکی از قربانی های آن گردم (همان، ص 160).
3.البته برخی از فقها گفته اند دلیلی بر عدالت نداریم و صرف وثاقت و تحرز از کذب و خیانت کافی است (برای نمونه ر.ک: محمد حسین غروی اصفهانی، الاجتهاد و التقلید چاپ شده در: بحوث فی الاصول، ص 69 چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1409ق) البته وی احتمال وجود اجماعی بودن شرط عدالت را مطرح کرده است(ر.ک: همان، ص 68).
4.برای نمونه ر.ک: ابن ادریس حلی، السرائر، ج1، ص 280 چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1410 ق) علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، (تقریرات درس خارج فقه آیة ا...خوئی) الاجتهاد التقلید ص 255 و شیخ انصاری، رساله فی العدالة چاپ شده در: رسائل فقیه، ص6 چاپ اول، کنگره شیخ انصاری، قم، 1414ق.
5.برای نمونه ر.ک: شهید ثانی، شرح اللمعة، ج1، ص 792(چاپ دوم منشورات جامعة النجف الدینیة، نجف 1386 ق/1398م) سید علی طباطبائی، ریاض السائل، ج4، ص 329(چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1414ق).
6.برای نمونه ر.ک: محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج12، ص 343(چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1417 ق).
7.ر.ک: همان، ص 352.
8.ر.ک: همان، ص 353.
9.ر.ک: همان، ص 356.
10.ر.ک: همان، ص 361.
11.ر.ک: همان، ص 362.
12.ر.ک: همان، ص 364.
13.ر.ک: همان، ص 366.
14.ر.ک: همان، ص 367.
15.ر.ک: همان، ص 370.
16 ر.ک: همان، ص 371. وی در پایان این بحث می گوید در کتاب های فقهی معمولاً از مباحث اخلاقی بحث نمیشود ولی ما به صورت مفصل از آن بحث کردیم چون از بیماری های قلبی است که بسیار به علاج نیاز دارد (ر.ک: همان، ص 374).
17.ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج41، ص 60.
18.برای نمونه ر.ک: سید ابوالحسن اصفهانی، وسیلة النجاه مع تعالیق الامام الخمینی، ص 9 چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1422 ق؛ امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج1، ص 7، مسأله 3 چاپ اول، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1420 ق عده من الفضلاء، مستند تحریرالوسیلة، الاجتهاد و التقلید، ص 137 چاپ اول، مؤسسة العروج، تهران، 1386ش.
19.برای نمونه ر.ک: فاضل تونی، الوافیة، تحقیق محمد حسین رضوی کشمیری ص160، چاپ اول، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1412 ق میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، ص 48(مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، 1378 ق، محمد تقی اصفهانی، هدایة المسترشدین، ص 331، (مؤسسه آل البیت، قم، بی تا): شیخ انصاری، حاشیه علی القوانین، ص 87، 273 کنگره شیخ انصاری، قم، 1415 ق، ضیاء الدین عراقی، مقالات الاصول، مجتبی محمودی و منذر حکیم ج1، ص 313، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1378 ش سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الثالثة، ج1، ص 313 چاپ اول، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، 1978ق.
20.در عنوان بعدی از آن بحث می کنیم.
21.برای نمونه ر.ک: علامه حلی، ارشاد الاذهان، تحقیق فارس حسون، ج2، ص 156، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1410 ق و شهید اول، الدروس الشرعیة، ج2، ص 126 چاپ اول، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، 1419 ق.
22.برای نمونه ر.ک: ملامحسن فیض کاشانی، النخبة، ص 49ــ50؛ سید حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج7، ص 292 مطبعة الخیام، قم، 1402 ق شیخ طوسی، التبیان، ج3، ص 145 چاپ اول، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1409ق.
منبع:کتاب فقه شماره 64