ماهان شبکه ایرانیان

نقش «عقیده» در زندگی

عقاید انسان، پایه تمام جهت گیری های او در زندگی است و بر این اساس، عقیده نقش بزرگی در زندگی فردی و اجتماعی دارد، چنان که خداوند سبحان می فرماید: «کلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکلَتِهِ [۱] هر کس بر حسب ساختار [عقیدتی ] خود، عمل می کند»

عقاید انسان، پایه تمام جهت گیری های او در زندگی است و بر این اساس، عقیده نقش بزرگی در زندگی فردی و اجتماعی دارد، چنان که خداوند سبحان می فرماید: «کلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکلَتِهِ [1] هر کس بر حسب ساختار [عقیدتی ] خود، عمل می کند». از این رو، عقاید، شخصیت درونی و حقیقت وجودی انسان را می سازند و همین باورها او را به سمت عمل وا می دارند و جهت را بدو می نمایند. حال، اگر عقیده درست و سازگار با واقعیت باشد، راه زندگی انسان، درست است، و اگر عقیده نادرست و باطل باشد، راه زندگی، جز به تباهی نمی انجامد.

بدین جهت، اسلام، پیش از هر چیز به تصحیح باورها اهتمام دارد و حقیقتاً نمی توان از مکتبی سراغ گرفت که بیش از اسلام بر نقش و ارزش عقیده تأکید ورزد.

در اسلام، «عقیده» معیار سنجش تمام رفتارها حتی رفتارهای شایسته است؛ زیرا رفتارهای شایسته نیز اگر از عقیده درست و به حق بر نخیزند، ارزشمند نیستند. امام باقر علیه السلام می فرماید:

لا ینفَعُ مَعَ الشَّک وَ الجُحودِ عَمَلٌ.[2] با تردید و انکار، هیچ رفتاری سودمند نیست.

معنای این سخن، آن است که درستی عمل و فایده و نقش آن در تکامل و رشد انسانی، به درستی عقیده انجام دهنده آن وابسته است. از این رو، اگر در انسانْ عقیده درست شکل نگیرد و منکر حقیقت شود، یا در حقیقتْ شک بورزد، ممکن نیست رفتاری که از چنین عقیده ای بر می آید، سالم باشد و یا فایده برساند؛ زیرا عقیده، انگیزه عمل را می سازد و عمل را جهتدار می کند و این انگیزه و جهتگیری است که مفهوم عمل و شایستگی و عدم شایستگی آن را تعیین می کند.

از همین روست که بر حسب اعتقادات اسلامی، پس از مرگ و به هنگام ورود به جهان دیگر، نخستین پرسش ها از انسان که در پرونده اعمالش ثبت می گردد، از باورهاست، و پرسش اوّل، آن است که: به کدام خدا ایمان آوردی؟ به چه دینی عقیده داشتی؟ امامی که از او پیروی کردی، که بود؟[3]

در میان مکتب های جهان، نمی توان به مکتبی دست یافت که برای باورهای انسان ها، چنین احترام و ارزشی قائل باشد. از همین رو، در منظر اسلام، پژوهش های عقیدتی، در صدر تمامی پژوهش ها قرار دارد. پس، سزاوار است که مراکز علمی، دینی و دانشگاهی در تمام کشورهای اسلامی، پیش و بیش از هر چیز به اجرای پژوهش ها، سخنرانی های علمی و دیگر امور مربوط به عقاید، اهتمام ورزند. در آینده، به تفصیل از اهتمام اسلام به مباحث شناخت (معرفت شناسی) سخن خواهد رفت. در این جا به صورت گذرا به داستانی تربیتی و بسیار آموزنده در این زمینه اشاره می کنیم.

داستانی آموزنده

شیخ صدوق (م 381 ق) از محدّثان بزرگ شیعه، در کتاب های معروف خود (معانی الأخبار، الخصال و التوحید) از شخصی به نام قدام بن شریح بن هانی، از پدرش، روایت می کند که: در روز نبرد جَمَل، مردی بادیه نشین نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! آیا تو می گویی که خدا یکی است؟

این پرسش از نظر جنگجویان- که غرق در نبرد بودند و هیچ کاری جز برنامه ریزی عملیات و طراحی نقشه های جنگی نداشتند- هیچ مناسبتی با شرایط آن روز نداشت و اگر کسی سؤالی می کرد، می باید سؤالش به جنگ مربوط می بود.

بدین جهت وقتی دیدند که پرسش بادیه نشین از مسئله ای اعتقادی است و به نبرد مربوط نیست و او می توانست آن را در فرصتی دیگر بپرسد، از موقعیت ناشناسی او خشمگین شدند و صدایشان از هر سو به اعتراض بلند شد.

امام علی علیه السلام چون بادیه نشین را در میان حمله و اعتراض جنگجویان دید، با سخنی تاریخی و پندی بزرگ و آموزنده، آن را جبران کرد و به دقّت از اهمّیت مباحث اعتقادی پرده برداشت. او چنین فرمود:

دَعوهُ، فَإِنَّ الَّذی یریدُهُ الأَعرابِی هُوَ الَّذی نُریدُهُ مِنَ القَومِ!

او را رها کنید. به راستی آنچه بادیه نشین می طلبد، همان است که ما از این گروه (جَمَلیان) می خواهیم.

سخن امام در این شرایط، بسیار بااهمّیت است و باید به درستی در آن، درنگ شود. اگر شرایط حساس و سرنوشت ساز آن روزِ امام علیه السلام را در نظر بگیریم، چنین گمان می رود که آن هنگام، فرصتی مناسب برای پاسخگویی به چنین پرسشی نبوده و امام علیه السلام می توانست پاسخ را به شخص دیگر یا فرصتی دیگر وا گذارد؛ لیکن امام علیه السلام چنین نکرد و به جهت نبود فرصت، از وی عذر نخواست؛ بلکه فرصت را مناسب دید تا به مسلمانان درسی بیاموزد و به آنان «فلسفه» جهاد را تعلیم دهد و اهمّیت مباحث اعتقادی و بحث و گفتگو درباره عقاید را روشن سازد.

امام علیه السلام در آن لحظه های حساس، سرنوشت ساز و بحرانی، به پاسخگویی بادیه نشین پرداخت و فلسفه جهاد را بیان کرد و فرمود: او را رها کنید تا سؤالش را بپرسد؛ چرا که از نبرد با این گروه، هدفی جز این نداریم. جنگیدن ما برای سلطه بر دیگران و زیر نفوذ گرفتن آنان نیست؛ بلکه مقصود ما معرفت (شناخت)، ادراک و آگاه شدن است. نبرد ما، تنها برای خراب کردن سدها و برداشتن موانعِ روشن شدن حقیقت است.

فلسفه جهاد، آزاد ساختن انسان از بند عقاید خرافی و فراهم ساختن فضای مناسب برای عقاید درست و شکوفایی باورهای علمی و حقیقی است [4] و بر این پایه، پرسش بادیه نشین، نه تنها با مسئله اصلی، یعنی نبرد، بی ارتباط نبود، بلکه عمیق ترین و گسترده ترین رابطه را با آن داشت؛ زیرا به فلسفه نبرد مربوط بود و قوی ترین رابطه، در پیوند هر چیز با فلسفه خویش است.

از این رو، امام علی علیه السلام صورت به سمت بادیه نشین بر گرداند و پرسش او را با کمال آرامش و دقّت، چنین پاسخ گفت:

یا أَعرابِی! إِنَّ القَولَ فی أَنَّ اللَّهَ واحِدٌ عَلی أربَعَةِ أَقسامٍ: فَوَجهانِ مِنها لا یجوزانِ عَلَی اللَّهِ عز و جل، و وَجهانِ یثبُتانِ فیهِ. فَأَمَّا اللَّذانِ لا یجوزانِ عَلَیهِ فَقَولُ القائِلِ: «واحِدٌ» یقصُدُ بِهِ بابَ الأَعدادِ، فَهذا ما لا یجوزُ؛ لِأَنَّ ما لا ثانِی لَهُ لا یدخُلُ فی بابِ الأَعدادِ، أَما تَری أَنَّهُ کفَرَ مَن قالَ: إِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثةٍ. وقَولُ القائِلِ «هُوَ واحِدٌ مِنَ النّاسِ» یریدُ بِهِ النَّوعَ مِنَ الجِنسِ، فَهذا ما لا یجوزُ؛ لِأَنَّهُ تَشبیهٌ، وجَلَّ رَبُّنا وتَعالی عَن ذلِک.

وأَمَّا الوَجهانِ اللَّذانِ یثبُتانِ فیهِ فَقَولُ القائِلِ: «هُوَ واحِدٌ لَیسَ لَهُ فِی الأَشیاءِ شِبهٌ» کذلِک رَبُّنا، وقَولُ القائِلِ: «إِنَّهُ عز و جل أَحَدِی المَعنی » یعنی بِهِ أَنَّهُ لا ینقَسِمُ فی وُجودٍ ولا عَقلٍ ولا وَهمٍ، کذلِک رَبُّنا عز و جل.[5]

ای بادیه نشین! سخن در این که خداوند، یکی است، چهار صورت دارد: دو صورت آن، برای خدا روا نیست و دو صورت دیگرش برای خداوند، ثابت است.

آن دو وجهی که بر خداوند روا نیست، این سخنِ گوینده است:" واحد (یکی) است" و مقصودش یک عددی باشد. این [بر خدا] روا نیست؛ زیرا آن که ثانی (دوم) ندارد، در باب اعداد داخل نمی شود. آیا نمی بینی هر که گفت: او (خداوند)، سومین شخص [از اشخاص سه گانه ] است، کافر گشت؟

و [وجه دوم،] این سخنِ گوینده است:" او یکی از مردم است" و مرادش، نوع از جنس باشد. این بر خداوند روا نیست؛ زیرا این سخن، تشبیه است و پروردگار ما از آن، برتر و بالاتر است.

و امّا دو وجهی که برای خداوندْ ثابت است، این سخنِ گوینده است:" او یگانه ای است که در اشیا مانند ندارد". پروردگار ما این گونه است. و نیز این سخنِ گوینده که:" خداوند عز و جل یگانه ذات است"، به این معنا که در وجود [خارجی ] و ذهن و خیال، تجزیه پذیر نیست. خداوندگارِ عزّتمند شکوهمند ما، این گونه است.

خلاصه

عقیده از ریشه «عقد» و عقد به معنای بستن و پیوند زدن و گره خوردن است. عقیده، چیزی است که به صورت اعتباری، به ذهن انسان پیوند می خورد.

عقاید انسان، شاکله و هیئت باطنی و واقعی او را می سازند و به انسان انگیزه عمل و به زندگی جهت می دهند. بر این اساس، اگر عقاید انسان درست باشد، زندگی او در مسیر صحیح هدایت قرار می گیرد و اگر نادرست باشد زندگی اش در مسیر غلط می افتد.

اسلام به دلیل این که عقاید انسان، جهت اعمال او را مشخص می کند، به تصحیح عقاید، بیش از هر چیز دیگر اهمیت می دهد.

هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای عقاید انسان ارزش قائل نیست. اسلام اعمال انسان را با معیار عقاید او ارزیابی می کند. از نظر اسلام نخستین چیزی که در بازجویی های پس از مرگ از انسان سؤال می شود، عقاید اوست.

امام علی علیه السلام در بحبوحه جنگ جمل به مسئله عقیدتی یک عرب بادیه نشین پاسخ می دهد و در پاسخ اعتراض کنندگانِ به عرب که می گویند حالا وقت این سؤال ها نیست، می فرماید: این عرب، چیزی از ما می خواهد که ما از کسانی که با آنها می جنگیم، می خواهیم؛ یعنی فلسفه جهاد، رهاسازی مردم از بند باورهای موهوم و زمینه سازی برای تصحیح عقاید و رشد باورهای صحیح است.

پی نوشت ها

[1]  اسرا: آیه 84.

[2]  الکافى: ج 2 ص 400 ح 7، فقه الرضا علیه السلام: ص 388، بحار الأنوار: ج 72 ص 124 ح 1.

[3]  ر. ک: میزان الحکمة: باب 3211( آنچه در قبر، از آن سؤال مى‏شود).

[4]  پس از این، به تفصیل، به این موضوع، مى‏پردازیم( ر. ک: بخش یکم/ فصل ششم: آزادى عقیده).

[5]  الخصال: ص 2 ح 1، معانى الأخبار: ص 5 ح 2، التوحید: ص 83 ح 3.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان