چکیده
فیض، در خانواده ای اهل علم به دنیا آمد. در محضر بزرگان دانشآموخت و درعلوم گوناگون صاحب نظر شد. سرانجام در کاشان به تدریس و تألیف پرداخت. علاوه بر تربیت شماری از بزرگان، دویست اثر از خود به یادگار گذاشت. از نظر پارسایی و وارستگی زبانزد عام بود. در تفسیر، اخلاق، فقه، عرفان، بیان های ناب دارد و در آرای خود از قرآن و احادیث بهره گرفته است. در آغاز به دنبال فقه بود سپس به عرفان روی آورد و در آخرخود را مقلد قرآن و پیرو حدیث نامید. وی در نشر فرهنگ اهل بیت(ع) کوشید. درجوانی به دنبال وحدت بین صوفی ها و مخالفان بود که همین موضوع سبب نسبت های ناروا به فیض گردید. او سرانجام رفتار و روش صوفیه را برخلاف شریعت خواند.
این مقاله با رویکرد تحلیلی و اسنادی و با هدف به تصویر کشیدن شخصیت فیض و ارزیابی نسبت های داده شده چون صوفیگری، به اوست.
کلیدواژه ها: فیض کاشانی، شخصیت، مقام علمی و خدمات ملامحسن، صوفیه، حدیث گرایی و شاعری.
مقدمه
فیض کاشانی شخصیت فرهیخته و عالم صاحب نامی است که برای گسترش فرهنگ اهل بیت(ع) زحمت های فراوانی کشید. او در رشته های مختلف چون تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام، فلسفه، اخلاق، ادبیات و...صاحب اثر است. خود فیض دوبار زندگی نامه خویش را نوشته است. پس از آن و از گذشته های دور، دانشمندان رجال، چون سیدمحسن امین دراعیان الشیعه، تنکابنی در زندگی دانشمندان، خوانساری در روضات الجنات، دوانی در مفاخراسلام، رسول جعفریان در مقدمه ده رساله فیض و دیگران درباره ابعاد شخصیت علمی فیض کاشانی، کمابیش، به پژوهش پرداخته و آن عالم بزرگ را به اوصاف برجسته و کمالات کم نظیر و فرهیختگی شناخته و شناسانده اند. با این همه، به دلیل جایگاه علمی برجسته و خدمات ارزنده فبص به جهان اسلام و نیز به لحاظ بعضی نسبت های نابجا که به وی روا داشته اند ضروری می نماید تا زوایای زندگی علمی آن عالم فرهیخته واکاوی شود. در پژوهش حاضر ناروایی بعضی نسبت ها به فیض آشکار شده است و شاید بتوان همین مطلب را رهاورد این پژوهش به حساب آورد. همچنین پژوهش حاضر به پرسش های ذیل پاسخ داده است:
ابعاد گوناگون شخصیت علمی فیض کاشانی چگونه بوده است؟ آیا وی را باید فقیه یا فیلسوف نامید؟ آیا فیض را می توان در شمار صوفی ها به حساب آورد؟ فیض را باید شخصیت اخباری صرف تلقی نمود یا اینکه می توان او را فرد اصولی نیز نامید؟
این نوشتار ضمن به تصویرکشیدن ابعاد علمی و ارزنده ی شخصیت فیض، در پاسخ پرسش های مذکور، اثبات می کند که وی از مسلک صوفی گری بیزار بوده و رفتار آنان را برخلاف شریعت ودستور قرآن می دانسته است.
دوران کودکی تحصیلات و استادان فیض
محمدمحسن فرزند مرتضی، مشهور به ملامحسن و ملقب به فیض(1007-1091) است، که به او ملامحسن کاشانی نیزمی گویند(1) وی در چهاردهم ماه صفر1007قمری در خاندان علم و عرفان که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن می رسد در کاشان به دنیا آمد.(2)
فیض در دو سالگی پدر را از دست داد و مقدمات علوم دینی را درکاشان آموخت. در بیست سالگی راهی اصفهان گردید و در محضر جمعی از بزرگان دانش آموخت و علوم گوناگون از جمله ریاضی فراگرفت.(3)
وی سپس برای شناختن رجال و حدیث رهسپار شیراز گردید و از محضر عالم بزرگ سیدماجد بحرانی بهره ها گرفت و در فقه به مقام اجتهاد نایل آمد.(4) ملامحسن شاگرد صدرالمتألهین شیرازی نیز بوده است. پس از تحصیل در شیراز همراه استادش به قم می آید و در آنجا اقامت گزیده نزد استاد به تحصیلات خود ادامه می دهد. در آخر از قم به موطن خود، کاشان می رود و در این شهر ماندگار می شود.(5)
سیدنعمت الله جزائری می گوید: هنگامی که فیض قصد سفر به محضر سید ماجد بحرانی نمود، بنا را بر استخاره گذاشت، این آیه آمد(6)(فلولا نفرمن کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین...)(توبه:122)؛ چرا از هر گروهی، طایفه ای کوچ نمی کنند، تا در دین آگاهی یابند.
فیض پس از بازگشت به اصفهان، از محضر شیخ بهاءالدین عاملی نیز اجازه روایت حدیث گرفت، چنان که در سفر حج از شیخ محمدعاملی اجازه نقل حدیث اخذ کرد. وی به شهرهای ایران مسافرت کرد و از دانشمندان بهره ها برد، زمانی که ملاصدرا در کهک قم، دوره ریاضت باطنی را آغاز کرد، ملامحسن کاشانی و ملاعبدالرزاق (صاحب شوارق)، هشت سال مونس تنهایی او بودند و
از محضرش کمال بهره معنوی و علمی را بردند. استاد آنها را جوانانی لایق یافت و هر دو شاگرد خویش را به دامادی برگزید.(7) ولقب فیض و فیاض را برای آنان انتخاب کرد،(8) نام همسر فیض، صدریه ونام همسر فیاض بدریه بوده است.(9)
فیض ضمن روایت از ملاخلیل قزوینی، شیخ محمدعاملی فرزند صاحب معالم و ملاصالح مازندرانی شارح کافی، ملامحمدطاهر قمی و مرحوم سیدهاشم بحرانی، از محضر آنها نیز کسب فیض نموده است. آنان از دانشمندان شیعه بودند که افتخار دریافت اجازات علمی از ایشان نصیب فیض شد.(10)
فیض به پشتوانه استعداد خدادادی در علوم وفنون عقلی، نقلی، اصولی و فروع مبانی شرعی به مقام های عالی رسید و در همه آنها مهارت کامل یافت؛ چنان که همواره در کاشان به تدریس، تألیف و تصنیف در علوم مختلف یعنی فلسفه، کلام، حدیث، تفسیر و شعرو ادب اشتغال ورزید. فیلسوف الهی فیض کاشانی در شمار فقیهان بزرگ، حکیمان، مفسران، مصنفان، صاحب نظران اسلامی است. در دوران وی همگان او را فقیهی نامدار، حکیمی برجسته، محدثی پرکار و مفسرصاحب نظر می دانسته اند. او از لحاظ ملکات نفسانی، خصال معنوی و دوری از تعلقات مادی از مردان کم نظیر و از مفاخر جهان اسلام و تشیع شمرده شده است.
فیض در دوران شخصیت های علمی چون علامه محمدباقر مجلسی، ملاعبدالرزاق لاهیجی، محقق سبزواری، شیخ حرعاملی، ملاصالح مازندرانی و...می زیست که همه از فقیهان و محدثان یا از فیلسوفان پرآوازه بودند.با این همه، مقام خویش را در فضل ودانش و تألیفات فراوان حفظ کرد و غیر از علامه مجلسی، شاگردش، شهرت وی از همگان بیشتر بوده و تا امروز آوازه او ماندگار گردیده است.
به گفته سید محمد باقر خوانساری، فیض کاشانی در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر بر بواطن، باذوق و سلیقه خود، مانند غزالی بوده و بسیاری از تصنیفات خود را به روش او نوشته است.(11)
شاگردان فیض
فیض دانشمندان بزرگی را تقدیم جامعه نمود، از جمله:
1. محمدباقر مجلسی مؤلف بحار الانوار، وی از محضر فیض زمانی که در اصفهان ماندگار شد بهره های فراوان برد؛(12)2. سیدنعمت الله جزایری؛ 3. محمدمحسن عرفان شیرازی؛4. قاضی سعید قمی؛5. ملامحمدصادق خضری؛ 6. شمس الدین قمی؛(13)7. محمد،مشهور به علم الهدی فرزند فیض که دارای آثار علمی فراوانی است؛ 8. معین الدین، فرزند دیگر وی که او نیز در فقه و حدیث متبحر و دارای تألیفات است؛ 9. محمدمؤمن برادر فیض از فقیهان و مدرسان دوران خود؛ 10. شاه مرتضی پسربرادر فیض و دو فرزند او که هرسه از بزرگان عصر خود بوده اند(14) و شاگردان فراوان دیگری که فرصت ذکرشان نیست.
فیض از منظر بزرگان
بزرگان شیعه، مقام علمی، معنوی و برازندگی فیض را ستوده اند. شیخ حر عاملی می گوید:«مولامحمدبن مرتضی معروف به محسن کاشانی، دانشمندی فاضل، عالم، ماهر، حکیم، متکلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود. وی از نویسندگان برجسته عصر ماست که دارای کتابهای فراوانی مانند الوافی و تفاسیرسه گانه و... می باشد.»(15)
سیدنعمت الله جزائری، شاگرد فیض می گوید:«استاد
محقق ما، ملامحمدمحسن فیض کاشانی صاحب کتاب الوافی ودویست کتاب و رساله دیگر می باشد.»(16)
محدث نوری، صاحب مستدرک الوسائل می گوید:« از استادان علامه مجلسی، عالم بافضل، متبحر، محدث، عارف و حکیم ملامحسن فرزند شاه مرتضی، مشهور به فیض کاشانی است.»(17)
محدث قمی درباره فضل و مقام او می نویسد:«... وی در علم، ادب و فراوانی دانستنی ها و بکارگیری تعبیرات و عبارت های زیبا و رسا در نوشته های خویش و تسلط همه جانبه به علوم عقلی ونقلی زبانزد و مشهوراست.»(18)
علامه امینی درباره وی می گوید:« ملامحسن فیض، پرچمدار فقاهت و حدیث و گلدسته رفیع فلسفه، مخزن معارف دین، اسوه اخلاف و منبع جوشان دانش هاست...بعید می نماید که روزگار دیگر همانند او فرزندی را بیاورد.»(19)
آیت الله محمدحسین حسینی تهرانی از زبان علامه طباطبایی درباره جامعیت و مقام دانش فیض می گوید:«...این مرد، جامع علوم است و به جامعیت او در عالم اسلام، کمتر کسی را سراغ داریم و ملاحظه می شود که در علوم مستقلاً وارد شده و علوم را باهم خلط و مزج نکرده است. در تفسیر صافی و اصفی و مصفی وارد مسائل فلسفی، عرفانی وشهودی نمی گردد، در اخبار کسی که وافی او را مطالعه کند می بیند یک اخباری صرف است و گویی اصلاً فلسفه نخوانده است، در کتابهای عرفانی و ذوفی نیز از همان روش تجاوزنمی کند و از موضوعات خارج نمی شود، با اینکه در فلسفه استاد و از مبرزان شاگردان صدرالمتألهین بوده است.»(20)
شهید مطهری می گوید:«...فیض کاشانی هم یک مرد محدث فقیهی است و گاهی در آن کار و محدثی و فقاهتش خیلی قشری می شود و هم ضمناً یک مرد حکیم وفیلسوفی است.»(21)
مؤلف روضات الجنات در ستایش فیض می گوید:
«مقام او در فضل، فهم ومهارت وی در فروع و اصول تألیفات بسیار او که با عبارت های زیبا و استحکام معنا نگارش یافته اند، مشهورتر ازآن است که براحدی، تا پایان روزگار پوشیده باشد.»(22)
پی نوشت ها :
*کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره).
1-علی اکبر غفاری، مقدمه المحجه البیضا، ج1، ص22.
2- جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج1، ص225.
3- ملامحسن فیض کاشانی، ده رساله فیض، به اهتمام رسول جعفریان، ص59.
4- همان.
5- علی دوانی، مفاخر اسلام، ج7، ص133.
6- میرزا محمدتنکابنی، زندگی دانشمندان، ص315.
7- همان، ص310.
8- سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص470.
9- علی دوانی، همان، ج7، ص 34.
10- همان.
11- سید محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج6، ص 80.
12- کریم جوانشیر، نامداران راحل، ص 90.
13- محمد علم الهدی، معادن الحکمه، ج1، ص 9-16.
14- همان، ص 26-30.
15- میرزا محمدتنکابنی، همان، ص 309-310.
16- سید نعمت الله جزایری، زهرالبیع، ص 311-312.
17- میرزا حسین نوری، خاتمه مستدرک الوسائل، ص 42.
18- شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج3، ص 39.
19- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 11، ص 362.
20- محمد حسین حسینی طهرانی، مهر تابان، ص 26.
21- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص 661.
22- سید محمدباقر موسوی خوانساری، همان، ج6، ص 79.
منبع:نشریه معرفت، شماره 156