رابطه جن و فرشته از نظر مشرکان
عرب های جاهلی رابطه نزدیکی میان فرشته وجن می پنداشتند و حتی فرشتگان را محصول ازدواج واقعی خداوند با جنیان دانسته، (1)- به خیال خودشان- بین خداوند و جنیان رابطه نسبی قرار داده بودند: (وجعلوا بینه و بین الجنه نسباً)(صافات:158) معتقد بودند فرشتگان از ازدواج خداوند با جنیان به وجود آمده اند و خداوند پدر فرشتگان و افرادی از جنیان مادر آنها هستند.(2)
چنان که وقتی ازآنها پرسیده شد اگر فرشتگان فرزندان خداوند هستند پس مادران آنها کیان اند؟ گفتند مادرانشان دختران زنان بزرگواری از جنیان هستند.(3)
آنان حتی به نسبت برادری بین خداوند و شیطان نیز معتقد بودند(4) و شیطان هم که از نسل جن بوده است؛ پس رابطه نسبی نزدیکی بین خداوند و جنیان پدید می آمد.
حتی در موردی از قرآن آمده است که آنها به جای فرشته جن را می پرستیدند؛ چنان که وقتی خداوند با استفهام انکاری یا تقریری، از فرشتگان در قیامت می پرسد: «آیا اینها[مشرکان] بودند که شما را می پرستیدند؟ آنان در پاسخ می گویند بارالها، تو از هر شرک و نقصی منزهی، تو خدا و ولی ما هستی نه آنان. آنها جن را می پرستیدند و بیشترشان به آنها گرویده بودند.»(5)
اما اینکه مراد از این انکار و اثبات چیست، احتمالات متعددی مطرح است، از جمله:
الف. خداوند در واقع از رضایت فرشتگان به این امر می پرسد نه ازاصل پرستش، چرا که معبود واقع شدن آنان از سوی مشرکان مسلم وانکار ناپذیراست. از همین رو، آنان در پاسخ عرض می کنند که ما به این کار راضی نبودیم، بلکه جنیان مشرکان را به عبادت خود فرا خواندند و از پرستیده شدن خود راضی بودند.(6)
ب. منظور فرشتگان این است که مشرکان در پرستش ما، از فرمان جنیان و وسوسه های شیاطین پیروی می کردند؛ چرا که شیاطین آنها را به پرستش ما
وامی داشتند(7) و به آنها می گفتند فرشتگان دختران خداوند هستند و باید پرستیده شوند.(8)
یا اینکه چون شیاطین عبادت غیرخدا را برای مشرکان زینت دادند و آنها را گمراه کردند، آنها در حقیقت مطیع و پیرو شیاطین به شمار می رفتند.(9)
البته در قرآن آمده است: (بل کانوا یعبدون الجن) و نه فرموده است: «بل کانوا یطیعون الجن» و احتمالات پیش گفته در صورتی پذیرفته بود که تعبیر دوم به کار برده می شد.(10)
ج. حقیقت عبادت این است که شخص واقعاً منقاد و تابع معبود خود باشد و مشرکان حقیقتاً فرشتگان یا مسیحیان و یهودیان مسیح و عزیر را نمی پرستیدند، چرا که این موجودات شریف نه تنها آنها را به پرستش خود دعوت نکرده اند بلکه آنها را از پرستش هر معبودی جز خدای واحد نهی می کردند. ولی مشرکان برخلاف دستور و خواسته آنان از خدای واحد دوری گزیدند و برای او شریکانی قرار دادند و این چیزی جز پیروی از دستورهای شیطان نیست.(11)
د. در مواردی شیاطین و جنیان خود را در شکل فرشته برآنها ظاهر می نمودند و از آنها می خواستند تا آنها را که فرشتگان الهی هستند بپرستند؛(12) یا وارد مجسمه ها می شدند و صدایی تولید می کردند تا مردم بپندارند آنها فرشته اند و از این راه به پرستش فرشتگان رو آورند.(13)
هـ. در نهایت این احتمال مطرح است که آنها تصور می کردند حقیقت فرشته، یا صنف خاصی از آنان، با جنیان یکی است.(14) از این رو، آنها هم فرشتگان و هم جنیان را می پرستیدند؛ با این تفاوت که فرشتگان را بهترین افراد جن و منشأ خیر و برکت می دانستند، ولی جنیانی غیر از ملائکه را مبادی شر- همانند مرگ، فنا، فقر، درد وغم- می دانستند و برای در امان ماندن از ضرر و زیان آنها به پرستش آنها می پرداختند.(15)
قرآن با اشاره بر بی اساس بودن اندیشه انحرافی مشرکان می فرماید: (وجعلوا بینه و بین الجنه نسباً و لقد علمت الجنه انهم لمحضرون)(صافات:158)؛ بین خداوند و جن نسبت و رابطه خویشاوندی برقرار کردند و حال آنکه جنیان یقین دارند برای کیفر حاضر خواهند شد. یعنی اگر جنیان با خداوند رابطه می داشتند یا هم سنخ فرشتگان می بودند نمی بایست محاکمه و به عذاب محکوم می شدند و حال آنکه چنین نیست.
نوع شرک مشرکان در پرستش فرشته
اما اینکه مشرکان با چه انگیزه ای فرشتگان را می پرستیدند؟ و نوع شرک آنها چه بوده است (شرک عبودی، خالقی، رازقی، ربوبی یا تمامی اینها)؟ از مباحث مهمی است که ضرورت دارد ضمن بررسی انواع شرک مشرکان عصرجاهلی، ارزیابی گردد.
انواع شرک عصرجاهلی
مردم عصر جاهلی به انواع شرک و کفر مبتلا بودند، در بالاترین مرتبه، منکران مطلق هر امر ماورایی قرار داشتند، و در پایین ترین درجه، توجیه گرانی بودند که می پنداشتند رسیدن به خیر و سعادت، تنها با پرستش موجودات دیگری غیر از خداوند امکان پذیراست.
الف. منکران مبدأ و معاد
دسته ای از مردم جاهلی اساساً هیچ گونه اعتقادی به مبدأ و معاد نداشتند و حیات را منحصر به زندگی مادی دانسته، عامل نابودی را نیز به گذر ایام نسبت می دادند: (وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا ومایهلکنا الا الدهر)(جاثیه:24) از این رو اساساً اطلاق «مشرک» برآنان معنا
ندارد و مناسب ترین واژه همان «کفر» است که در آیاتی از قرآن کریم برآنها اطلاق شده است.
ب. شرک خالقی
دسته ای ضمن اعتقاد به خداوند کسانی را به عنوان خالق- حداقل دربرخی امور- شریک خداوند می دانستند. قرآن در نفی این عقیده می فرماید: (...ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم قل الله خالق کل شئ وهوالواحد القهار)(رعد:16)؛ آیا این مشرکان شریکانی را برای خدا یافتند که آنها نیز همانند خدا چیزی آفریده اند؟ بگو [هرگز چنین نیست] تنها خدا آفریننده هرچیزی است و او خدای یکتایی است که همه عالم مقهور اراده اوست و در جایی دیگر می فرماید: (ایشرکون مالایخلق شیئا و هم یخلقون)(اعراف:191)؛ آیا برای خداوند کسانی را شریک قرار می دهند که[قادرنیستند] چیزی را بیافرینند [بلکه]خود آفریده شده و مخلوق[خدای یکتا] هستند؟
البته برخی مشرکان، و حداقل فرشته پرستان شرک در خالقیت نداشتند و بلکه بسیاری از آنها خداوند را خالق کل جهان می شمردند؛(16) چنان که وقتی از آنها پرسیده می شد چه کسی خالق آسمان و زمین است، شمس و قمر مسخر چه کسی است و آب را چه کسی از آسمان فرو می بارد و چه کسی زمین را پس از مردن و نابود شدن تمام آثار حیاتی آن دوباره زنده می کند و طراوت می بخشد؟ در پاسخ می گفتند که همه این کارها در دست خداوند است.(17) اینها غیرخدا را تنها از باب مبادی خیر و نازل کننده روزی می پرستیدند. با این باور که خداوند رب الارباب است، (18) و دیگران به دستور او نظام عالم را اداره می کنند و در حقیقت کارهای عالم میان آنان تقسیم شده و تدبیر آن به خدایان دیگر واگذار شده است؛ نه اینکه آنها خالق عالم یا بخشی از جهان نیز باشند.
ج. شرک ربوبی
گروه دیگر ضمن اعتقاد به خدای واحد خالق، موجودات دیگر از جمله فرشتگان را نیز در تدبیر نظام هستی مؤثر می دانستند، «هرچند نمی گفتند آنها در تدبیر عالم مستقل عمل می کنند، بلکه معتقد بودند که خداوند یکتا رب الارباب و خدای خدایان است؛ اما وی بخشی از تدبیر عالم را به موجودات دیگری، همانند فرشته و بتها، واگذاشته است.»(19) قرآن کریم با استدلال برنفی این نوع شرک، فرض وجود چند مدبر را مساوی با نابودی عالم می داند: (لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا)(انبیا:22)؛ اگر در زمین و آسمان جز خدای یکتا خدایانی می بود، قطعاً زمین و آسمان فاسد و تباه می شدند.
همچنین از خود آنان می خواهد اگر راست می گویید که موجودات دیگر در تدبیر عالم نقش دارند و فرشتگان را مبادی خیر می شمارید و جن ها را می پرستید تا از شرشان در امان بمانید، پس، از آنها بخواهید شما را از مشکلاتی که گرفتار آن هستید نجات دهند: (قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلایملکون کشف الضر عنکم و لاتحویلاً)(اسرا:56)؛ به آنها بگو کسانی را که به جای او [معبود خود] پنداشتید، بخوانید[اما بدانید آنها] نه اختیاری دارند که از شما دفع زیان کنند و نه [آنکه بلایی را از شما] بگردانند. این آیه ظاهراً هنگامی نازل شده است که مشرکان هفت سال دچار قحطی شده بودند(20) و مخاطب آن نیز فرشته پرستان و همچنین یهودیان و مسیحیانی بودن که عزیر و حضرت عیسی را خدا می دانستند.(21) در موارد دیگر همین درخواست به گونههای دیگر مطرح شده است:
- (ان الذین تدعون من دون الله عباد امثالکم فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین)(اعراف: 194) کسانی را که به جای خدا می خوانید، بندگانی امثال
شما هستند. پس آنها را[در گرفتاری ها]بخوانید، اگر راست می گویید باید شما را اجابت کنند.
(والذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم ولاانفسهم ینصرون)(اعراف:197)؛کسانی را که به جای او می خوانید، نمی توانند شما را یاری کنند و نه خویشتن را یاری دهند.
(...والذین تدعون من دونه مایملکون من قطمیر)(فاطر:13)؛ کسانی را که به جز او می خوانید، مالک پوست هسته خرمایی[هم] نیستند.
دراین آیات(تدعون) به معنای عبادت است و تعبیر «عباد امثالکم» اگر به معنای ظاهری باشد، منحصربه معبودهایی همانند فرشته و جن و احیاناً پیامبران می شود. چنان که ممکن است مخاطب آیه منحصراً فرشته پرستان باشد.(22) اگر مراد تمامی بتها باشد باید «عباد» به معنای «مملوک» گرفته شود.(23) یا تأویل شود به اینکه تعبیر به عباد در مورد بتهای سنگی و چوبی، براساس معتقدات خود آنها به کار رفته است، که بتها را دارای عقل و فهم می دانستند. یا اینکه اگر برفرض بت های شما فهم داشته باشند در نهایت آنها نیز همانند شما بندگان خدا هستند نه اینکه برتر ازشما باشند تا آنان را معبود و خدای خود قرار دهید.(24) حال آنکه نه تنها آنها نمی توانند به شما کمک کنند، بلکه در دفع مشکلات خودشان نیز عاجزند. پس دلیلی بر پرستش آنها وجود ندارد، (25) به خصوص آنکه آنهایی را که شما شریک خداوند قرار داده اید مالک هیچ چیزی حتی به اندازه پوسته نازک هسته خرما نیستند.
د. شرک عبادی
ظاهراً شرک در عبادت شایع ترین و عام ترین نوع شرک مشرکان بوده است که با وجود اعتقاد به خداوند یکتا به عنوان رب وخالق، درمقام عبادت به پرستش غیر خدا روآورده بودند؛ به این تصور که از این راه به خداوند یکتا نزدیکتر می شوند: (والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلقی)(زمر:3)؛ آنانی که غیرخدا را اولیا وسرپرست خود گرفته اند[می گویند] ما آنها را نمی پرستیم مگر برای اینکه ما را به درگاه خداوند نزدیک گردانند.
این نوع شرک آنان در پرستش فرشته نیز صریحاً در آیاتی از قرآن بیان شده است: (وجعلوا الملائکه الذین هم عبادالرحمن اناثاً اشهدوا خلقهم ستکتب شهادتهم ویسالون قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم مالهم بذلک من علم ان هم الایخرصون)(زخرف:19-20)؛ مشرکان فرشتگان را که خود، بندگان رحمان اند، دختران خدا می خوانند. آیا در هنگام خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهی آنان به زودی در نامه اعمالشان نوشته می شود و برآن مؤاخذه خواهند شد. و مشرکان می گویند:«اگر [خدای] رحمان نمی خواست ما آنها را نمی پرستیدیم»، گفتار آنها از روی علم نیست، بلکه به پندار باطل خویش سخن می گویند.
سپس در ادامه آمده است: آیا به آنان پیش از آن[قرآن] کتابی داده ایم که بدان تمسک می جویند؟[نه، ]بلکه گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما [هم با]برطبق رفتار آنان، عمل می کنیم».
آنها ضمن اقرار به پرستش فرشتگان، عملشان را نیز به اراده خداوند مستند می کردند و می گفتند اگر خداوند نمی خواست می توانست ما را از پرستش فرشتگان و سایر معبودها باز دارد؛«چرا که تخلف مراد خداوند از اراده اش محال است پس نبودن چنین اراده ای دلیل براذن خداوند به پرستش آنان است؛ بنابراین، خداوند از
پرستش موجوداتی همانند فرشتگان ناراضی نیست.»(26)
ولی خداوند با تعبیر«مالهم بذلک من علم» ادعای آنان را بی اساس می داند؛ به این معنا که تخلف مراد از اراده، تنها در اراده تکوینی محال است نه تشریعی، و خداوند تکویناً چنین اراده ای نکرده است و گرنه اختیار انسان سلب می شد.
بلی تشریعاً از آنها خواسته است که جز خدای یکتا کسی را نپرستند و شریک وی قرار ندهند، ولی اراده تشریعی امر اعتباری غیر حقیقی است که برای بیان شرایع و تکالیف مولوی بیان می شود و تخلف از آن محال نیست.(27)
آنها اعتقادات انحرافی خود را با ادعای پیروی از پدران و گذشتگان خود نیز توجیه می کردند، چنان که عادت همیشگی مشرکان و مترفین است که هرکار ناپسندی را به پیروی کورکورانه از گذشتگان شان نسبت می دهند.(28)
دستیابی به شفاعت و نزدیک شدن به خداوند از انگیزه های مهم شرک عبادی مشرکان بود(29) که منحصر به پرستش فرشتگان نبوده، بلکه در تمام گونه های شرک آنان وجود داشته است؛(30) چنان که قریش می گفتند چون ما قادر به عبادت خداوند نیستیم بتها را می پرستیم تا واسطه قرب ما به خداوند باشند.(31) نکته مهم اینکه شفاعت و قربی که مشرکان از معبودهای خود آرزو داشتند، ظاهراً برای نجات از عذاب آخرت نبوده است، بلکه می خواستند آنها نزد خداوند واسطه بشوند تا به آسایش دنیایی دست یابند؛ چرا که آنها به معاد و حشر ونشر باور نداشتند تا به سبب ترس از عذاب آخرت به شفاعت فرشتگان و سایرمعبودهای خود متوسل شوند.(32) غافل از آنکه تمام امور در تحت اراده الهی است و خداوند باید به فرشتگان اجازه شفاعت و رضایت دهد که از چه کسانی شفاعت کند.(33) روشن است که به هیچ وجه اجازه داده نمی شود تا آنها کسانی را شفاعت نمایند که دستورهای الهی را نادیده گرفته و مخلوقات خداوند را شریک وی قرار داده اند و حتی به خداوند یکتا کفر ورزیده و خدایان دیگری برگزیده اند.(34)
البته این احتمال در صورتی صحیح است که تمام مشرکان را منکران مبدأ و معاد نیز بدانیم و حال آنکه فقط دسته ای از اعراب جاهلی منکر مبدأ ومعاد بودند.
هـ. شرک در رازقیت
برخی به خداوند واحد به عنوان خالق و رب و معبود اعتقاد داشتند، ولی در اعطای رزق عوامل دیگری را نیز درکنار خداوند مؤثر می دانستند. از جمله«فرشتگان را صفات و تعینات ذات مقدس خداوند می دانستند و جهات خیر و سعادت عالم را به آنها مستند می کردند و هرصفتی را به فرشته ای نسبت داده، متناسب با همان صفت آنها را می پرستیدند؛ برای مثال خدای علم، خدای قدرت، خدای آسمان، خدای زمین، خدای نیکی، خدای دوستی و محبت و غیره.»(35) آنها ضمن آنکه فرشتگان را به عنوان مبدأ خیرات و جنیان را نیز برای امان ماندن از شر و بدی شان می پرستیدند، (36) برای آنان سهم خاصی نیز در زراعت و چارپایان و فرزندان خود درنظر گرفته بودند و کاهش و افزایش آنها را از سوی آنان می دانستند.(37) مصداق بارز خیرات در نزد آنها نیز رزق و روزی و همچنین سلامت و آسایش و امنیت بود که باید برای تأمین آنها از فرشتگان کمک می گرفتند.
بنابراین، با آنکه مشرکان در آغاز انگیزه های دیگری- همانند شفاعت- از پرستش فرشتگان و موجودات دیگر داشتند، ولی در نهایت بسیاری از انگیزه های اصلی پوشیده ماند و تمثال فرشتگان، همانند تمثال بزرگانشان، برای پرستش موضوعیت یافتند.
پی نوشت ها :
*کارشناس ارشد دین شناسی، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی(قدس سره).
1- ر.ک: محمدباقر مجلسی، همان، ج9، ص90، 141-142.
2- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج12، ص275.
3- محمدبن جریر طبری، جامع البیان، ج23، ص129؛ جوادعلی، همان، ج6، ص709.
4- محمدبن جریر طبری، همان، ج23، ص129؛ محمدباقر مجلسی، همان، ج9، ص142.
5- سبا:40-41.
6- ر.ک: محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج8، ص403؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج16، ص385-386.
7- ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج3؛ ص194؛ ج8، ص224؛ حسین بن مسعود بغوی، تفسیر البغوی، ج6، ص404.
8- ر.ک:ابوالفرج ابن جوزی، زاد المسیر، ج6، ص240.
9- ابوالفداء ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص240.
10- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج3، ص550.
11- ر.ک: ابن حزم، الاحکام فی اصول القرآن، ج1، ص83.
12- محمدباقرمجلسی، همان، ج7، ص156.
13- محمدبن علی شوکانی، همان، ج4، ص331.
14- ر.ک: محمدبن علی، همان، ج6، ص709- 710.
15- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج11، ص175.
16- ر.ک: سید قطب، همان، ج8، ص116.
17- عنکبوت: 61-63.
18- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج13، ص327.
19- همان، ج13، ص327.
20- ر.ک:ابوالفرج ابن جوزی، همان، ص1153.
21- ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج17، ص471.
22- ر.ک: ابن عادل، تفسیر اللباب، ج8، ص92.
23- حسین بن مسعود بغوی، تفسیر بغوی، ج3، ص315؛ ابن عادل، تفسیر الباب، ص92.
24- ر.ک: ابن عادل، همان، ص92.
25- ر.ک: علی خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج3، ص145.
26- سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج18، ص91؛ ر.ک: ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج13، ص190.
27- همان، ص92.
28- زخرف: 21-23؛ ر.ک:سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج18، ص92.
29- زمر:3.
30- ر.ک: محمدهادی یوسفی غروی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج1، ص120.
31- ر.ک: علی بن ابراهیم فمی، تفسیر قمی، ج1، ص310.
32- محمدهادی یوسفی، همان، ص120.
33- ر.ک: نجم: 26.
34- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج19، ص40.
35- همان، ج11، ص175.
36- ر.ک: همان، ج13، ص325؛ سید قطب، همان، ج16، ص386.
37- ر.ک: سید قطب، همان، ج8، ص116.
منبع:نشریه معرفت، شماره 156