ماهان شبکه ایرانیان

اسرار و خلقت آسمان، افلاک و زمین

در رنگ آسمان و حکمت و صواب تدبیر آن بنگر. این رنگ، مناسب ترین و بهترین رنگ برای تقویت نور دیدگان است، حتی پزشکان به کسی که دیدگانش آسیب دیده سفارش می کنند که همواره در رنگ سبز مایل به تیره بنگرد. برخی از طبیبان حاذق به کسی که در بینایی او ضعفی به هم رسیده سفارش می کنند که در ظرف سبزی که آکنده از آب باشد بنگرد.

در رنگ آسمان و حکمت و صواب تدبیر آن بنگر. این رنگ، مناسب ترین و بهترین رنگ برای تقویت نور دیدگان است، حتی پزشکان به کسی که دیدگانش آسیب دیده سفارش می کنند که همواره در رنگ سبز مایل به تیره بنگرد. برخی از طبیبان حاذق به کسی که در بینایی او ضعفی به هم رسیده سفارش می کنند که در ظرف سبزی که آکنده از آب باشد بنگرد.

بنگر که خداوند جلّ و علا چگونه آسمان را در این رنگ آفرید تا دیدگان را برباید و از دیدن همیشگی آن ضعفی در چشم پدید نیاید؟ پس آنچه را که حکیمان و دانایان با آزمایش و تجربه فراوان به آن رسیده اند، در کار آفرینش وجود دارد تا اهل عبرت درس گیرند و ملحدان بیندیشند. خدای اینان را بکشد از جانب حق به کدام سوی می گریزند؟ (سوره توبه، آیه 30)

فواید طلوع و غروب خورشید

ای مفضّل! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز اندیشه کن. اگر طلوع خورشید نبود کار جهان یکسره درهم می شکند و مردم قادر به زندگی و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانی به زیان آنان بود و بدون نور زندگی گوارا نبود و از آن لذت نمی بردند. نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این نیازی نیست. ولی در راز غروب خورشید اندیشه کن. اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنکه اینان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه برای هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند. نیز [اگر غروبی نبود] حرص آدمیزاد باعث می گشت که همواره کار کنند و بدن آنان از کار بیفتد. بسیاری از مردم اگر شب فرا نرسد و تاریکی بر اینان حاکم نگردد به خاطر حرص و آز و جمع و ذخیره مال هیچ آرام و قرار نداشتند. همچنین زمین از تابش همیشگی آفتاب تفتیده می شد و تمام جانداران اعم از گیاه و حیوان از حرارت زیاد نابود می شدند. پس خداوند حکیم چنان تدبیر اندیشیده که زمانی برآید و وقتی دیگر پنهان شود تا مانند چراغی باشد که اهل خانه برای کاری بر می افروزند و برای آرامش خاموش می گردانند. [با این طلوع و غروب] نور و ظلمت که ضدّ یک دیگرند چنان در اطاعت اند که صلاح و قوام جهان را با هم تأمین می کنند.

حکمت و سود فصل های چهارگانه سال

آنگاه در بلند و پست بودن خورشید برای بر پای گشتن این چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها اندیشه کن. در «زمستان» حرارت [و ثمر دهی] به درون درخت باز می گردد از آنها میوه پدید می آید. هوا متراکم می گردد و از این تراکم و فشار هوا و ابر و باران به هم می رسد. بدن حیوان سخت و قوی می گردد. در «بهاران» همان مواد و حرارت [که در درخت و گیاه نهفته بود] حرکت می کند و موادی را که در زمستان ساخته و متولد شده است پیدا می سازد. گیاه می روید و درختان شکوفه می کنند. حیوانات نیز برای تولید نسل و جفتگیری در هیجان می افتند. در «تابستان» هوا سخت گرم می شود و میوه ها می رسند، مواد زاید بدنها ترشح می کنند. روی زمین می خشکد و برای ساخت و ساز و کار آماده می گردد. در «پاییز» هوا صاف می شود. بیماریها مرتفع می گردند. بدن ها سالم می شوند. شب به درازا می کشد و می توان در این فرصت کارهایی کرد. هوا معتدل می شود. نیز مصالح و حکمت های دیگری هست که ذکر آنها سخن را به درازا می کشاند.

شناخت زمان ها و فصول از طریق حرکت خورشید

اینک در حرکت خورشید در برج های دوازده گانه برای گردش سال و تدابیر نهفته در آن بیندیش. این گشتن خورشید باعث پدیدار شدن فصول «زمستان، تابستان، بهار و پاییز» می گردد. با این گردش خورشید، غلات و میوه ها می رسند [و مصرف می شوند] و به پایان خود می رسند و باید از نو، رشد و نمو کنند. نمی نگری که یک سال به قدر حرکت و سیر خورشید از «حمل» تا «حمل» است؟ و از هنگام آفرینش جهان هستی تاکنون همین سال و ماه و. .. وسیله سنجش زمان است و مردم با آن، عمر و گذشت زمان، وقت پرداخت و دریافت دیون و دیگر اجازات و معاملات و امور دیگر را تنظیم و حساب می کنند و با حرکت دورانی خورشید سال کامل می شود و محاسبه زمان درست می گردد. بنگر که چه تدبیری در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است؟ اگر مشرق و مطلع خورشید در یک جا بود، شعاع و منفعت آن به دیگر جهات نمی رسید؛ زیرا کوه ها و دیواره ها باعث پوشش نور آن می شدند. پس تقدیر چنان گشت که در آغاز روز از مشرق طلوع کند و بر هر چه از جانب مغرب با آن روبرو شود بتابد. آنگاه [نور آن  در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه که در آغاز روز نتابیده بتابد تا هیچ بخشی از زمین از نصیب و فایده نور خورشید محروم نماند و نیازش برآورده گردد. راستی اگر خورشید، سال یا بخشی از سال را از فرمان سربپیچد و نتابد حال مردم چگونه می شود؟ و اصلا چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمی بینی که چسان برای مردم چنین تدابیر سترگی دیده شده که چاره ای از آنها ندارند و بی آنکه زوال و خستگی پذیرند و در کار خود راه نافرمانی پیش گیرند، به خاطر فایدت بخشیدن به جهان و پایداری آن در کارند و در مسیر خود در حرکتند.

ماه، عامل پدیدار گشتن ماه های قمری

به ماه بنگر. ماه دلیلی واضح و روشن است که مردم از آن برای شناخت ماه ها [ی قمری] بهره می جویند و حساب سال بر آن تنظیم نیافته؛ زیرا گردش آن برای پدید آمدن چهار فصل و رشد و رسیدن میوه ها کافی نیست. از این رو ماه ها و سال های قمری با ماه ها و سال های خورشیدی ناهمگون و متفاوت گشت و تقدیر چنان شد که هر ماه قمری بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.

شماری از فواید نور ماه

در تابش مهتاب در تاریکی شب و نیاز به آن اندیشه کن. اگر چه به خاطر آرامش جانداران و کاهش حرارت هوا برای رویندگان به تاریکی نیاز افتاد، امّا مصلحت نبود که شبانگاه تاریکی مطلق حاکم باشد و هیچ کاری در آن انجام نپذیرد؛ زیرا گاه مردم نیازمند می گردند که شبانه کار کنند؛ زیرا در روز وقت کم می آید و چه بسا به برخی از کارهایشان نرسند. نیز گاه در روز گرمای هوا از حدّ افزون می گردد. در شب می شود به کارهای چندی؛ چون: شخم کردن زمین، مالیدن خشت، چوب بریدن و جز آنها رسید. پس نور ماه برای مردم کمکی است که اگر نیاز افتاد در کارهای خود از آن بهره گیرند. نیز مسافران و شبروان از آن بهره و انس می گیرند.

ماه در برخی از شب ها طالع می شود و در شماری از لیالی طلوع نمی کند. با این همه، نور آن به نور خورشید نمی رسد تا مردم در آن جنب و جوش روزانه نیفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزی هلاکشان نسازد. اینکه خدای جلّ علا چنان تدبیر کرده که ماه گاه پیداست و گاه ناپیدا، گاه بسیار و گاه اندک است و گاه در کسوف، تا این همه دلیلی بر قدرت آفرینشگر والامرتبه باشد که به خاطر سود جهان و جهانیان این حالات را پدیدار نموده است. شاید اهل عبرت درس عبرت گیرند.

ستارگان و اختلاف حرکت آنها و اینکه برخی جملگی و برخی به تنهایی در حرکت اند

ای مفضّل! در ستارگان و اختلاف سیر آنها بنگر. برخی از مدارا فلک خود بیرون نمی روند و تنها با شماری از ستارگان در حرکت اند و برخی دیگر هیچ قید و بندی ندارند، مطلق العنانند و در بروج می گردند و راه جدایی راه می پیمایند. هر کدام از ستارگان دو سیر و حرکت متفاوت دارند: یکی عام و با فلک به سوی مغرب است و دیگری خود به خود و به جانب مشرق؛ مانند مورچه ای که بر سنگ آسیاب می چرخد در این صورت، سنگ آسیاب به جانب راست می گردد، و مورچه به جانب چپ. مورچه در این حالت دو حرکت مختلف دارد: یکی خود به خود است که به جلو خود متوجه است و دیگری حرکت اجباری است که سنگ آسیاب او را بر خلاف آنچه می چرخد، از پشت می چرخاند. از اهل پندار باطل بپرس که آیا این حرکات و هماهنگی [شگفت آور] ستارگان تصادفی، از سر خود، با اهمال، بی هدف و بی آفرینشگر پدید آمده اند؟ اگر چنین بود چرا همه آنها در دایره بسته ای و گروهی حرکت نکردند و یا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حرکت در نیامدند؟ اهمال یک معنی دارد [و آن بی شعوری و ناهماهنگی و بی حکمتی است ] پس چگونه دو حرکت دقیق و حساب شده و حکیمانه پدید آورد؟ اینها دلیل آن است که سیر و حرکت هر دو گروه هدفمند، با تدبیر، حکیمانه و با حساب و کتاب و اندازه گیری است نه خود به خود، بی هدف و با اهمال چنان که فرقه معطله و منکران پنداشته اند.

اگر کسی بپرسد: چرا برخی از ستارگان آن گونه گروهی حرکت می کنند و شماری این گونه انتقالی حرکت می کنند و تا حدی آزادند؟ پاسخ می دهیم: اگر همه آنها در یک جا حرکت می کردند دیگر نمی شد که از حرکت انتقالی ستارگان و انتقال از برجی به برج دیگر بهره و راهنمایی جست؛ زیرا می توان از انتقال خورشید و دیگر ستارگان به منازلشان به وقایع جهان و آنچه واقع می شود پی برد. نیز اگر همه در انتقال بودند منازلی نداشتند که شناخته شوند؛ زیرا هنگامی می توان به انتقال پی برد که ثوابتی در میان باشد چنان که یک مسافر که در حرکت است [و از منزلی به منزل دیگر منتقل می شود] با همان منازل راه مسیرش شناخته می شود. پس اگر در یک حال می بود، این نظم و نظام نبود و بهره ها و فواید این حرکات از میان می رفت و در این صورت کس تواند که بگوید از آن جهت که ذکر شد در کار آنها اهمالی و تصادف و ناهماهنگی است؟ پس این ناهمگونی حرکات و مصالح و منافعی که در آنها نهفته، خود بزرگترین رهنما و دلیل هدفمندی، مدبرانه و حکیمانه بودن کار آنهاست.

فواید برخی از ستارگان

در این ستاره ها که چندی از سال را پیدا و چند دیگر را پوشیده اند؛ مانند: ثریا، جوزاء، دو ستاره شعری و سهیل بنگر. اگر جملگی در یک زمان پیدا بودند مردم از هیچ کدام در راهنمایی استفاده نمی کردند و این بهره ای که الان از طلوع ثور و جوزاء و یا هنگام غروب آنها می برند و در کارهای خود از آنها استفاده می کنند، وجود نداشت. پس هر کدام ظهور و غروبی دارند و این پیدایی و نهان بودن آنها همگون نیست تا مردم از هر کدام علی حده سود برند. نیز تدبیر در ظهور و مخفی بودن ثریا و جز آن تنها برای مصلحت است. و اینکه «هفت ستاره» [یا دبّ اکبر] همیشه پیداست برای مصلحتی دیگر است؛ زیرا این مجموعه به منزله نشانه هایی است که مردم در راههای ناشناخته در دشت و دریا از آن راهنمایی می جویند. هیچ گاه از دیده غایب نمی شوند تا مردم شبانگاهان هر گاه که خواهند و هر جا که روند از آنها استفاده کنند. پس هر دو امر برای نوعی مصالح ویژه است. نیز به وسیله آنها نیازهای دیگری رفع می گردد و اوقات خاص اعمالی؛ چون: زراعت، درختکاری، سفر در دشت و دریا و آنچه که پدید می آید؛ چون، باد، گرما و سرما شناخته می شود. مردم در تاریکی شب برای گذر از دشتهای مخوف و وحشت زا و امواج هولناک دریا از این ستارگان راهنمایی می جویند. وانگهی در اینکه در دل آسمان گاه روی می آورند و گاه پشت می کنند، گاه طلوع می کنند و گاه فرو می روند عبرت هایی فراوان نهفته است. این اجرام آسمانی با سرعتی فوق تصور و بیرون از حدّ در حرکتند. اگر خورشید و ماه و ستارگان در نزدیک ما حرکت می کردند تا به سرعت سیر آنها پی ببریم آیا برافروختگی و درخشش آنها مانند پی در پی بودن نورهای قوی و رعدهای پیاپی در هوا دیدگان را نمی ربود و بینایی را از چشم نمی گرفت؟ چنان که اگر گروهی در میان قبه ای احاطه شده باشند و چراغهای پر نوری یکسره پیرامون آنان بچرخد دیدن را از دیدگانشان می رباید، حیران می گردند و بر رو می افتند. بنگر که چگونه تقدیر چنان شد که سیر و حرکت آنها در دورترین نقاط باشد تا دیدگان را آسیب ندهد و آنها را از کار نیندازد. نیز با بیشترین سرعت و شتاب در حرکتند تا از آن مقداری که باید بگردند و حرکت کنند باز نمانند. نیز اندکی از نورشان به ما می رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود دیده ببیند و اگر ضرورتی پیش آمد بتوان حرکت کرد. چنان که گاه حادثه ای رخ می دهد و لازم است که انسان در دل شب آرام ننشیند. اگر این حالت تاریکی مطلق باشد از او حرکتی بر نمی آید و باید همواره بر جایش بماند. در لطف و تدبیر و حکمت و کار با اندازه و حساب الهی اندیشه کن. برای تاریکی زمانی نهاد؛ زیرا به تاریکی نیاز است و در میان این تاریکی باز به خاطر نیازهایی که شرح کردیم قدری نور پدید آورد.

خورشید، ماه، ستارگان و بروج، براهین وجود آفرینشگر

در این [منظومه و] فلک با خورشید و ماه و ستارگان و بروجش بنگر که چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان می گردد تا از این حکمت و تدبیر استوار، شب و روز در پی هم آیند و فصول چهارگانه در زمین پدید بیایند و زمین و جانداران بر روی آن اعم از حیوان و رویندگان [و انسان ] آن گونه که شرح و توضیح دادم از فواید و منافع آنها بهره مند گردند. آیا بر هیچ خردمند و عاقلی پوشیده است که این تقدیر و اندازه گیری و تدبیر دقیق و حکیمانه و استوار، تنها کار یک اندازه گیر، حکیم و مدبّر است؟ اگر کسی بگوید چه می شود که تمام این حالات و حرکات، اتفاقی و از روی تصادف باشد؟ باید در پاسخ گفت: چرا همین سخن را در باره چرخی که از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گیاه و درخت می گردد و آنها را آبیاری می کند نمی گوید؟ اگر در باره این دستگاه با حکمت چنین عقیده ای داشته باشد و مردم از او بشنوند در باره اش چه می اندیشند و چه می گویند؟ آیا در باره این دولاب و چرخ چوبی که با حکمتی اندک و برای استفاده در قطعه ای از زمین ساخته شده نمی گوید که بی سازنده و تدبیرگر است، ولی در باره این چرخ اعظم که به صلاح و سود تمام زمین و زمینیان است و با حکمت و تدبیر و نظمی محیر العقول پدید آمده قائل به بی تدبیری، بی حکمتی و بی آفرینندگی است؟ اگر این چرخ [عظیم و هماهنگ و شگفت] چونان ابزاری عادی و کوچک از کار بیفتد و نارسایی در آن پدید آید مردم چه چاره ای توانند که بیندیشند؟

اندازه های شب و روز

ای مفضّل! در اندازه شب و روز و اینکه به مصلحت مردم چنین تدبیر شده نیک بیندیش. [غالبا] ساعات شب و یا روز به بیش از پانزده ساعت نمی رسد. به راستی اگر طول روز صد یا دویست ساعت بود چه می شد؟ آیا در این صورت، تمام جانداران از انسان تا گیاه و حیوان نابود و بی جان نمی گشتند؟ اینکه حیوان و انسان نابود می گشتند به خاطر آن است که در طول این مدت نه حیوان از چریدن و حرکت دست بر می داشت و نه آدمی از کار و کوشش کناره می گرفت و این کار به هلاکتشان ختم می گشت. و اینکه گیاه و رویندگان خشک می شدند به خاطر آن است که نور مستمر و مداوم خورشید و حرارت یک سره آن آنها را خشک و نابود می کرد و می سوزانید. شب نیز چنین است: اگر یکسره ادامه داشت و یا از این زمان می گذشت حیوانات از حرکت و تلاش و طلب معاش و روزی باز می ماندند تا از گرسنگی بمیرند. گیاهان نیز حرارت طبیعی خود را از دست می دادند و فاسد و گندیده می شدند. و تو برخی از گیاهان را دیده ای که به دور از خورشیدند و چنین نابود می شوند.

گرما و سرما و فواید آن دو

به این گرما و سرما بنگر که چگونه جهان را نگاه داشته اند. این دو دما با فزونی، کاستی و تعادل باعث شده اند که این فصول و تنوع هوای در سال پدید آید؛ زیرا مصلحت انسان و تمام هستی در آنهاست. نیز گویی که سرما و گرما بدنها را دباغی می کنند و باعث پایداری و استحکام آنها می گردند. اگر این گرما و سرما نبود و بدنها را سرد و گرم نمی کردند هر آینه فاسد و نابود می شدند. بنگر که چگونه یکی از آن دو بتدریج و اندک اندک وارد دیگری می شود و آن دیگری اندک اندک کم می شود و دیگری آرام آرام افزوده می شود تا اینکه هر کدام در فزونی و کاستی به منتها درجه خود برسند. اگر یکی از آن دو ناگهان وارد دیگری می شد باعث بیماری و زیان اجسام و ابدان می گشت. این امر مانند آن است که یکی از شما ناگهان از حمام داغ و پر حرارت وارد منطقه ای سرد و یخزده گردد. بی تردید این امر باعث زیانی عظیم و بیماری بر جسم او می شود. پس اگر خدای جلّ و علا چنین تدبیر فرموده که سرما و گرما بتدریج و اندک اندک وارد گردند به خاطر حفظ صحت و سلامت موجودات است. اگر تدبیر و حکمتی در کار نیست پس چرا ناگهانی وارد نمی شوند بلکه آرام آرام می آیند و می روند تا همه چیز سالم بماند؟ اگر کسی بگوید: این تدریجی بودن ورود و خروج دما به خاطر تدریجی و آرام بودن سیر خورشید و بلندی و کوتاهی فاصله آن با زمین است، باید از او پرسید: چرا حرکت خورشید و زمین و فاصله اندک و زیاد آنها این گونه آفریده شده؟ اگر دلیل تدریجی بودن تابش نور خورشید فاصله مغرب و مشرق دانسته شود باید علّت این امر را نیز پرسید. هر چه پاسخ دهد همواره این پرسش نیز مطرح است که چرا چنین است؟ تا به تدبیر و هدفمندی جهان هستی برسیم. اگر حرارت نبود، میوه های سخت و تلخ، نرم و رسیده نمی شد تا تر و خشک شده اش خورده شود. .. اگر سرما نبود کشتزار این گونه جوانه نمی زد و حبوبات، غلات و روزی آدمی را بر نمی آورد و آنقدر به دست نمی آمد که باز در زمین بپاشند و برویانند. نمی بینی که سرما و گرما با آن همه سود و مصلحت باز بدن را به درد می آورند؟ در این امر برای کسی که بیندیشد درس عبرت نهفته است و دلیلی است بر آنکه امر و تدبیر حکیم و جهانیان برای صلاح و مصلحت آنان است.

باد و ویژگی های آن

ای مفضّل! تو را از باد و خواص آن آگاه می کنم. نمی نگری که هنگام خوابیدن و رکود باد، چگونه مصیبت به پا می شود و جانها را در معرض هلاکت می افکند، سالمان را بیمار و زار و بیماران را هلاک و ناکار و میوه ها را فاسد و نابود و دانه ها و سبزی ها را آلوده و بی سود می گرداند. «وبا» را به دنبال دارد و غلات را نابود می سازد. پس وزش بادها از تدابیر و حکمت های حکیم و آفرینشگر است که به صلاح جهان و جهانیان در جریان می افتد.

هوا و اصوات

تو را از یک ویژگی و خاصیت دیگر هوا آگاه می کنم: «صدا» اثری است که بر اثر اصطکاک اجسام در «هوا» پدید می آید و «هوا» آن را به گوش ها می رساند. مردم [با همین] صدا در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشی از شب با یک دیگر سخن می گویند. اگر اثر این سخن، مانند نوشته ای که بر کاغذ می ماند، در هوا می ماند، جهان از آن آکنده می شود و به زیان و ضرر اینان تمام می شد. نیز می بایست که تند تند به تجدید و تعویض آن بپردازند. البته نه مانند نوشتن بر کاغذ؛ زیرا سخنان ملفوظ بیش از کلمات مکتوب است. آفرینشگر حکیم- جلّ و علا- این هوا را چون کاغذی پوشیده قرار داده که سخنان را حمل کند و در تمام جهان نیاز آدمی را بردارد. آنگاه آن را محو می کند و از نو پاکیزه و سفیدش می گرداند. و این کار بی آنکه بریده شود ادامه می یابد. از همین «هوا» و مصالح نهفته در آن، درس عبرت بگیر. هوا عامل حیات این بدنهاست و با تنفس و گرفتن آن از خارج باعث حیات درون جسم می گردد. صداها را از فاصله های بسیار دور می رساند. بوهای خوش را از جایی به جای دیگر حمل می کند. نمی بینی از جانبی که باد می آید بویی می آید. صدا نیز این گونه است. هوا گرما و سرما را که به سود عالم است می پذیرد. باد وزنده نیز از جنس هواست. باد بدنها را خنک می کند و ابرها را از جایی به جای دیگر می برد تا متراکم شود، باران دهد تا سودش شامل همه گردد. آنگاه که بارید، باد ابرها را می پراکند. درخت ها را آبستن می کند، کشتی ها را در حرکت می اندازد، غذاها را لطیف و خوردنی می گرداند، آب را سرد و آتش را افروخته می سازد، چیزهای تر را می خشکاند، و خلاصه هر چیزی را بر روی زمین زنده می کند. اگر باد نبود رویندگان می پژمردند جانوران می مردند و همه چیز تفتیده و فاسد می گشت.

شکل زمین

ای مفضّل! در بستری که خداوند برای جواهر چهارگانه آفریده تا بطور گسترده رفع نیاز شود بنگر. از جمله گستردگی این زمین و کشیدن آن است. اگر این گونه وسیع و گسترده نبود چگونه جایها و مساکن مردم، کشتزارها، چراگاهها، جنگلها و درختان، داروهای فراوان، معادن بی شمار و پرفایده و بسیار را در خود جای می داد؟ چه بسا کسی این فلاتهای خشک و دشتهای دهشت آور را بی ثمر و بیهوده بینگارد. حال آنکه این جایها، جایگاه حیوانات و مسکن و چراگاه آنهاست. نیز آنگاه که مردم در اضطرار می افتند که از وطن خود به جای دیگر رحل اقامت افکنند به این مناطق می روند. چه بسیار فلاتها و دشتها که به کاخها و بهشتها تبدیل شده و مردم در آنها سکنی گزیده اند! اگر زمین گسترده نبود گویی که مردم در میان حصاری تنگ گرفتارند و اگر ضرورت و امری ناگوار ناچارشان کرد که ترک وطن کنند هیچ مکانی نمی یافتند. آنگاه در آفرینش زمین و در این شکل و هیأت بنگر: زمین آن گونه آرام است که گویی هیچ حرکتی ندارد و ساکت است و برای استقرار و ثبات اشیا جای مناسبی است. مردم می توانند بر روی آن در رفع نیازهایشان بکوشند، آرام بنشینند، براحتی بخوابند و هیچ تزلزلی در کارشان پدید نیاید. اگر زمین، لرزان و ناآرام بود اینان قادر به ساخت بنا، نجاری و یا هر صنعت و حرفه دیگر نبودند و اگر زمین زیر پایشان می لرزید زندگی برای اینان گوارا نبود. اگر به حال مردم که در وقت وقوع زلزله زود گذر پدید می آید و اینان خانه و کاشانه خود را می گذارند و از آنها فرار می کنند، بنگری به این سخن بیشتر پی می بری. اگر کسی بگوید: چرا این زمین لرزه ها پدید آمده؟ باید گفته شود: زمین لرزه و همانند آن، برای آن است که مردم، غافل نشوند، به هوش باشند [که ضعیف و ناتوانند] و در هراس افتند و [با احساس ضعف خود و قدرت آفرینشگر] از گناه و فساد به دور مانند. تمام بلاها و گرفتاری هایی که در جسم و مال شان پدید می آید برای همین امر و به سود و مصلحت و استقامت بخشیدن به آنان است. صالح باشند، باعث می شود که در سرای دیگر چنان پاداشهایی برای شخص ذخیره گردد که با هیچ نعمت دنیوی برابری نکند. پس گاه صلاح و مصلحت عام و خاص در آن است که در نزول این بلاها در دنیا شتاب شود. [سطح و پوسته زمین که به کار مردم می آید] آن گونه که خدایش آفریده، سرد و خشک است، سنگ نیز این گونه است. فرق بخش هایی از زمین با سنگ، خشکی بیشتر سنگ است. براستی اگر همه زمین مانند سنگ سخت، می گشت، آیا روینده ای بر زمین می رویید تا غذای حیوانی باشد و یا شخم و ساخت، ممکن می گشت؟ آیا نمی بینی که از خشکی و سختی سنگ، کاسته شده و جای جای زمین [به صورت خاک] سست و نرم گشته تا بتوان با آن کاری کرد و زندگی را بر آن استناد داد؟.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان