گوهر دین که با فطرت انسانی موافق است، دگرگونی نمیپذیرد؛ اما صدف آن که همان شیوه عمل به دین باشد، دگرگون میگردد. اینجاست که فقیهان بزرگ، احکام را به «ثابتات» و «متغیرات» یا قوانین و مقررات تقسیم کردهاند؛ بدین معنی که قوانین که گوهر دین و هماهنگ با فطرت هستند، دگرگونی نمیپذیرند؛ اما مقرّرات که شیوة تطبیق آن بر زندگی است، قابل دگرگونی هستند. هر موجود زندهای در فرایند زندگی خود، در هر برههای از زمان، به تجدید قوا و شرایط لازم نیاز مبرم دارد و هرگز نمیتواند با شرایط پیشین که پا به هستی نهاده است، به زندگی خود ادامه دهد. «جنین» پس از گشودن چشم به زندگی بیرون از رحم، در هر برهه، با شرایط جدیدی روبروست و ناچار باید خود را با آن شرایط تطبیق کند، مثلاً در دوران شیرخواری با شیر مادر و پس از گذشت زمانی باید از چیز دیگر تغذیه کند.
اسلام، یک واحد زنده است که تا روز رستاخیز شایستگی بقا را دارد و میتواند جامعه را اداره کند؛ چون با فطرت و آفرینش انسان هماهنگ است و فطرت تا روز رستاخیز دگرگون نمیگردد، از این جهت، آن موجود زنده تا آخر روز میتواند زنده و فعال باشد. البته گوهر دین که با فطرت انسانی موافق است، دگرگونی نمیپذیرد؛ اما صدف آن که همان شیوه عمل به دین باشد، دگرگون میگردد. اینجاست که فقیهان بزرگ، احکام را به «ثابتات» و «متغیرات» یا قوانین و مقررات تقسیم کردهاند؛ بدین معنی که قوانین که گوهر دین و هماهنگ با فطرت هستند، دگرگونی نمیپذیرند؛ اما مقرّرات که شیوة تطبیق آن بر زندگی است، قابل دگرگونی هستند. اینک این حقیقت را با دو مثال، روشن میکنیم:
1. آمادگی دفاعی در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان، یک اصل تغییرناپذیر است و به این حقیقت در قرآن، این گونه اشاره شده است: «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخیل: «برای مقابله با دشمنان، هرچه در توان دارید از نیرو و اسبان بسته شده آماده سازید...» (انفال، 60)
مسلماً روشها و وسایل دفاعی در زمانهای مختلف، متغیر است و در عصر رسول خدا از اسب و شمشیر و تیر و کمان بهره میگرفتند؛ ولی اکنون این وسایل در مقابل هجوم دشمن کارایی ندارد و به جای آن هواپیماهای جنگی و تانک و موشک و مانند آن به کار گرفته میشود.
2. تعلیم و تربیت، یک اصل اساسی است که همة انبیا برای آن برگزیده شدهاند و این اصل هرگز تغییرپذیر نیست و امت اسلامی باید به بهترین شیوه این اصل اسلامی را پیاده کنند؛ اما وسائل تعلیم در گذشته چیزی بوده و اکنون چیز دیگر است؛ درگذشته از قلمهای نی و تخته پوستها و شاخ حیوانات برای آموزش استفاده میشد؛ ولی اکنون شرایط دگرگون شده، ابزار آموزش به تلویزیون، ویدئو، کامپیوتر و اینترنت تبدیل شده است. این دو مثال ما را به احکام ثابت و متغیر یا قانونها و مقرّرات رهنمون میشوند و مثالهای بیشتری نیز میتوان آورد.
از این مسئله نتیجه میگیریم گوهر دین که کتاب و سنت آن را در بر دارند، ثابت و پایدار بوده و هرگز قابل خراش و خدشه نیست؛ امّا لباسها و شیوههای عمل به آنها قابل دگرگونی هستند. بنابر این تجدید اسلامی جز حفظ اصول و واقعیات ـ که روح اسلام است ـ و دگرگونی در لباس و مقررات ـ که شیوة پیاده شدن است ـ چیز دیگری نیست و هر نوع تجدید که با ساختار اسلام در تناقض باشد، تجدید نیست، بلکه نوعی ساختارشکنی خواهد بود که در آینده دربارة آن توضیح خواهیم داد.
مسلمانان از روز نخست، از لزوم تجدید آگاه بودند و حتی در این مورد ابوهریره از پیامبر(ص) حدیثی نقل میکند که در رأس هر صدسال، فردی پیدا میشود که دین آن امّت را تجدید کند. اینک متن حدیث: پیامبر (ص) فرمود: «ان الله یبعث لهذه الامة علی راس کل مائة سنة من یجدد لها دینها: خداوند، در آغاز هر صدسال کسی را برای این امت میفرستد تا دین آن را تازه سازد.»1
ابن اثیر درکتاب خود پس از نقل حدیث، مجدّدها را از نظر مذاهب مختلف نام میبرد و میگوید از نظر شیعه مجدّد در آغاز قرن دوم، امام باقر(ع) و در آغاز قرن سوم، امام رضا(ع) و در آغاز قرن چهارم، محمد بن یعقوب کلینی و در آغاز قرن پنجم، سیدمرتضی است.2مسلّماً کار امام باقر(ع) نوسازی اسلام از نظر بیان حقایق پس از کتمان آن بوده و همچنین تجدید حیات اسلام در عصر امام رضا(ع) جز مناظرههای کلامی آن حضرت، با فرق اسلامی، و همچنین تجدید کلینی، جز جمعآوری و دستهبندی احادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و حفظ آثار صادقین، چیز دیگری نبوده است. کار سید مرتضی، از طریق تبیین مبانی فقهی و اصولی فقه اهل بیت(ع) و مناظره با مخالفان صورت گرفته است. هیچ کدام از این مجددها و همچنین دیگر مجدّدهایی که ابن اثیر از دیدگاه دیگران نقل میکند، ساختارشکن نبوده، بلکه با حفظ واقعیتها، غبار از چهره آنها میزدودند.برای رسیدن به یک واقعیت، باید تجدید اسلامی را تعریف کرد تا تجدید از ساختارشکنی جدا گردد و هر نوع تخریبی در دین و کنار نهادن احکام نورانی اسلام به عنوان تجدید صورت نپذیرد.
تجدید احکام اسلامی
تجدید در احکام اسلامی به چند صورت میتواند انجام گیرد:
صورت نخست: احکام اسلامی که به خاطر نظامهای فاسد به کنار گذاشته شده، و قوانین غربی جایگزین آن گشتهاند، احیا گردد؛ زیرا در طول زمان، سلیقههای حاکمان سبب حذف برخی از احکام اسلام از صحنه زندگی شده و بیشتر مردم با آنها آشنایی ندارند؛ مانند چند نمونه زیر:
الف. احکام حدود و قصاص که تضمینکنندة امنیت ماست و به تعبیر قرآن: «ولکم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب» به کنار نهاده شدهاند.
ب. امروز بیشترین داد و ستد براساس محاسبات ربوی است؛ گاهی به صورت روشن و گاهی به صورت ضمنی، و اصولاً بانکداری امروز براساس رباخواری است. تجدید حیات اسلامی این است که اگر وجود بانک یک امر ضروری است، پس بانکی به صورت بیربا تاسیس میکنیم و درعین حال حقوق کارمندان از بیتالمال تامین شود.
ج. روابط زن و مرد از حدّ شرعی تجاوز کرده، بالاخص در نمایشها و فیلمها یک زن شوهردار با دهها مرد در گفت و شنود است و حرکاتی از خود نشان میدهند که جز با محرم روا نیست. تجدیدحیات اسلام این است که آن احکام متروکه را به صورت روشن و شفاف و قابل انطباق بر شرایط زمان مطرح کنیم و جامعه را به سوی آنها سوق دهیم و از بهرهگیری از قوانین غربی دوری جوییم. اتفاقاً در برخی از ادعیه، تجدید به این معنا تصریح شده است؛ چنان که در صلوات مخصوص عصر جمعه دربارة امام مهدی(عج) چنین آمده است: «اللهم جدد به ما امتحی من دینک و احی به ما بدل من کتابک و اظهر به ما غیر من حکمک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غضا جدیداً خالصاً مخلصاً لا شک فیه و لا شبهة معه: پروردگارا، آنچه از دین تو محو و نابود شده، به وسیلة او بازگردان و آنچه از کتاب تو دگرگون گشته، به دست او زنده گردان و آنچه از احکام تو تغییر یافته، دوباره آشکارساز تا دین تو به وسیلة او تر و تازه گردد و از هر نوع تغییر و تحریف بیرون آید و از هر نوع شبهه و تردید منزه شود.»3
شما در دیگر مدارک اسلامی قریب به همین مضمون را میتوانید پیدا کنید؛ زیرا ستمگران و خودخواهان با احکام اسلام بازی کرده، بخشی را حذف و بخش دیگری را نیز تحریف نمودهاند، عالمان واقعی و مجددان راستین باید آستینها را بالا زنند و با یک خیزش جمعی، به احیای اسلام و تجدید آن درهمة قلمروها بپردازند.
صورت دوم: احکام اسلام که از آن به گوهر دین تعبیر کردیم، دگرگونی نمیپذیرد؛ اما شکل و شیوة پیاده شدن آن قابل دگرگونی است. دستگاه قضایی باید بر کتاب و سنت تکیه کند؛ ولی شکل پیاده کردن قضاوت در دوران گذشته بسیار ساده بوده و اکنون بسیار پیچیده شده است؛ سابقاً یک فقیه در یک شهر پاسخگوی دعاوی و شکایات مردم بود؛ اما اکنون وضع به شکل دیگر است ـ گاهی پروندهای است که باید به صورت جمعی مورد قضاوت قرار گیرد و یک نفر نمیتواند درباره همة خصوصیات آن تصمیم بگیرد.
آموزش و پرورش در گذشته به شیوه مکتبخانهای انجام میگرفت؛ ولی شرایط کنونی آن را اجازه نمیدهد، حتماً باید کیفیت آن دگرگون گردد و همچنین است شکل زندگی که با حفظ گوهر آن، امکان تجدید ونوسازی دارد.
صورت سوم: ایمان و تقوا در دل انسان، بر اثر تماس با گناهان و افراد غافل فرسایش مییابد و به تدریج ضعیف میگردد، امروز روابط تنگاتنگ شرق اسلامی با غرب، آنچنان ایمان و تقوا را در قلوب بیشتر جوانان ما ذوب کرده که فقط از اسلام و دین در جامعههای اسلامی، نامی بیش باقی نمانده است و بیشترین تقصیر را در این مورد رسانهها و محیطهای متأثر از غرب دارند که در فکر تقوا وایمان مردم نیستند، بلکه در فکر زدودن آن هستند.
دانشمندان و فقیهان اسلام باید به تجدید حیات ایمانی جامعه بپردازند و با برنامههای صحیح نهال ایمان را در قلوب آنان بپرورانند تا به صورت درختی پرثمر درآید و بارور گردد. البته این کار، کار آسانی نیست؛ آن هم در مقابل ماهوارهها ورسانهها و تبلیغات رنگارنگ مکتبهای باطل، ولی در عین حال با یک رشته تدابیر امکانپذیر است. در این خصوص این حدیث را از پیامبر(ص) یادآور میشویم: «انالایمان لیخلق فی جوف احدکم کما یخلق الثوب فاسالوا الله ان یجدد الایمان فی قلوبکم: ایمان در دل شما، چون رخت و لباس کهنه میشود، پس از خدا بخواهید که ایمان را در دلهای شما تازه کند.»4
نمونة آن نهضت حضرت امام خمینی(ره) است که توانست قلوب جوانان را تسخیر کند ونور ایمان را در قلوب آنان شعلهور سازد و آنان را با یک خیزش، بر ضد نظام فاسد مادیگرا برانگیزد. اینها نمونههایی از صورتهای گوناگون تجدید حیات اسلامی است. با توجه به آنچه گفته شد، باید در این کار بزرگ که حیات اسلام را دربردارد، به چهار مطلب توجه عمیق نمود:
1. اهداف و افکار مجدّدان
تجدید حیات اسلامی باید به یکی از این سه صورت انجام گیرد: یا احکام فراموش شده را وارد میدان کند یا در پیاده کردن احکام، شرایط روز را در نظر بگیرد یا اینکه هدف احیای ایمان در دل جوانان باشد و اگر احیا انجام گرفت، باید خدشهای به گوهرها و اصول و فروع اسلام وارد نشود.
در اواخر قرن سیزدهم، زمزمة تغییر خط عربی به خط لاتین به وسیلة برخی از روحانینماها، چون میرزا فتحعلی آخوندزاده مطرح گشت. پس از آن هم این اندیشه مورد بحث و بررسی قرار گرفت و گروهی شدیداً خواهان تغییر خط بودند، برای آنها مطرح نبود که تغییر خط سبب قطع رابطة نسل کنونی با نسلهای پیش و میراث فرهنگی و ایمان دینی آنان میشود، که این کار نه تنها تجدید اسلامی نبود، بلکه در جهت محو تمدن فرهنگ اسلامی بود.
2. صلاحیتها و توانمندیهای مجدّدان
مردی میتواند وارد این میدان شود که از کتاب و سنت و معارف و احکام، به صورت دقیق و اجتهادی آگاه باشد و هرگز با خواندن یک کتاب و دو کتاب یا تقلید از این و آن نمیتواند به این اصل دست بزند. و تا شناخت عمیق از اسلام نداشته باشد، چگونه میتواند با حفظ اصول و فروع به تجدید احکام اسلام بپردازد و آن را با زندگی همراه سازد؟ چه بسا پیش از این نیز، افرادی به عنوان «مجدّد» دست به قلم بردهاند؛ ولی به جای «تجدید» به «تخریب» یا «تبدید» پرداختهاند و هماکنون میشنویم که در عربستان سعودی برخی از مفتیان فتوا دادهاند: در نقاطی که برق قطع میشود و هوا گرم است، مردم میتوانند روزة خود را باطل کنند!
دیگر کسی نیست که از این مفتی بپرسد: پایگاهگذار اسلام در همان آب و هوا و سختتر از آن حکم روزه را آورده است و همگان در آن شرایط روزه میگرفتند، چه شد حتی یک بار هم چنین فتوایی از رسول خدا شنیده نشد؟
اینک برای تبیین پایة علمی این تجدید نظرطلبان، گفتاری را پیرامون تجدید اجتهاد که بر آن اصرار دارند، میآوریم:
نویسندهای درباره تجدید اجتهاد مینویسد: «فقیه باید از پدیدههای عصر و مشکلات پیچیدة جامعه و بشر معاصر، کاملاً آگاه باشد و از نمونههای واضح آن، آگاهی از محیط زیست است.» او میگوید: «در فقه اسلامی که همان فقه سنّتی است، احکامی دربارة محیط زیست وجود ندارد، از این جهت یک سرمایهدار یا یک شرکت داخلی یا خارجی میتواند کارخانة عظیمی برپا کند و محیط زیست مردم را با زبالهها و پسماندهها و پسابهای خود آلوده سازد. برخی از فقها میگویند که این عمل مشروع است؛ زیرا «مردم بر اموال خود مسلّط هستند»، در حالی که در بینش فقهی دیگر، ممکن است گفته شود که این کار جایز نیست؛ زیرا مردم بر اموال خود سلطة مطلق ندارند تا جایی که بتوانند مشکلاتی در محیط زیست ایجادکنند.» آنگاه میگوید: «فقیه باید از ضروریات زندگی و قلمروی اجتهاد آگاهی کامل داشته باشد.»5
این پایه و اساس آگاهی تجدید نظر طلبان در اجتهاد است. هیچ فقیهی در جهان این سخن را نگفته است که هر فردی بر مال خود سلطة کامل دارد، حتی میتواند انگور را شراب کند و بفروشد و در بازار عطاران، کارخانة چرمسازی و دباغی پوست ایجاد کند یا در بازار پارچه فروشان، کارگاه آهنگری راه بیندازد. اصولاً فقیهان اسلام، بحثی پیرامون «حسبه» دارند و در «حسبه» همة اینها مطرح است.
اینک برخی از وظایف محتسب را یادآور میشویم: «محتسب باید قصابها را از ذبح حیوانات در جلوی دکانها منع نماید تا راهها آلوده و کثیف نشود، آشپزها و فروشندگان مواد غذایی، باید مواد خوراکی را در ظروف سربسته نگاه دارند تا از مگس و حشرات و موش و خاک و غبار و امثال اینها محفوظ بماند.»6
محتسب باید به جهت مراقبتهای بهداشتی در سراسر کشور، برای نظافت خیابانها، کوچهها و مراکز عمومی شهرها اهمیت فراوان قائل شود و از مهمانخانهها، هتلها، مسافرخانهها، استخرها، حمامهای عمومی، فروشگاههای مواد غذایی، قصابیها، نانواییها و سالنهای غذاخوری مراقبت نماید تا اصول بهداشتی کاملاً مراعات گردد و باید به هر وسیله عوامل بیماریزا را از بین ببرد....7
آیا با توجه به چنین احکام نورانی که در اسلام وجود داشته و حتی حکومتها عمل میکردهاند، میتوان گفت که فقه سنتی اسلام دربارة محیط زیست فاقد حکم است. فقه اسلامی که منادی «لاضرر و لاضرار» میباشد، ممکن است اجازه دهد فردی چنین فاجعه بیافریند؟ لذا یادآور میشویم تجدید نظر طلبان در مسائل مربوط به اجتهاد باید صلاحیتها و توانمندیهای بالایی داشته باشند تا بیجهت بنایی را ویران نکنند و نادانسته بر میراث فرهنگی ارزشمند خود نتازند.
3. روشهای تجدید اسلامی
امر مهم در تجدید این است که قبلاً روش و به اصطلاح علمی، «منهج» آن روشن شود. گروهی بدون اینکه الگوی تجدید را بیان کنند، فقط به نقد برخی سنتها میپردازند و تصور میکنند که نقد یک مسأله و دو مسأله، تجدید فقه اسلامی است و اتفاقاً محرّک آنها بر نقد این مسائل، نوعی هماهنگی با طوفان فکری است که از غرب به شرق سرازیر شده و سنتهای شرقی را تهدید میکند.
از نیمة قرن بیستم تاکنون، نهضتی در درون جهان اسلام پدید آمده که در پی نقد علوم انسانی از ادبیات و فلسفه و تاریخ و دین است و در این مورد، مقالهها و آثار فراوانی منتشر کردهاند و احیاناً مقالات آنان که به زبان عربی است، در دانشنامهای به نام «موسوعة مصطلحات الفکر النقدی العربی والاسلامی المعاصر» منتشر شده است و شگفت اینجاست که گردآورندگان این موسوعه غالباً مسیحیان لبنانی هستند. آنان مباحثی را تحت عناوین زیر مطرح میکنند: تجدد الاسلام المنهجی، تجدد الفکر، تجدید الاجتهاد، تجدید ثقافی اسلامی، تجدید الحوزة العلمیة، تجدید الحیاة العربیة و الاسلامیة، تجدید الرؤیة فی الایمان، تجدید العقل السیاسی العربی و...
و شگفت اینجاست که مقالات شخصیتهایی که غالباً سکولار هستند، زینتبخش این موسوعه است؛ مانند نصر حامد ابوزید، محمد أرکون، امین سمیر، حسن حنفی و... و همة اینها حاکی از آن است که موجی که ایجاد شده، نوعی کپیبرداری و الهام از این اندیشهها و افکار است. ما هرگز منکر تجدید به معنای صحیح نیستیم؛ زیرا هر زمان برای خود شرایطی دارد و باید در پرتوی آن شرایط، صمیم دین و گوهر آن را پیاده کرد؛ بیآنکه به واقعیت آن صدمه بخورد.
مهم این است که بدون منهج و بیان روشن، سراغ تجدید رفته و به صورت گزینشی برخی از مسائل را که موافق ذوق قشری از جامعه نیست، نقد کنیم، این نوع نقد به جای تجدید، در حقیقت «تبدید» و «ساختارشکنی» است. اصرار بر تساوی زن و مرد در مسأله شهادت، ارث، دیه و تصدی یکسان همة پستها توسط زن و مرد، از این نمونههاست.
تجدید حیات اسلامی یا پیش بردن فقه این نیست که در چند مورد به سنتشکنی پرداخته و سوار موج شده، احکام معروف بین فقها را نادیده بگیریم، در صورتی که هماهنگی با موج در این مسائل، هیچگاه گره از عقب ماندگی مسلمانان نگشوده و مایة پیشرفت نخواهد بود.
در اینجا از بیان نکتهای ناگزیریم و آن اینکه ممکن است تفویض برخی از مناصب به زنان، فی حدّ نفسه، مشکلی نباشد؛ اما باید توجه نمود که شکستن این همه سدها و موانع و اعطای مناصب کلیدی به زنان سبب میشود که فردا، ملحدان با تشکیل کنوانسیونهایی مدّعی فقه جدیدی برای زنان و مدّعی تشابه در همة حقوق و وظایف زن و مرد شوند. آیا تشابه در همة حقوق و وظایف با عفاف و تقوای زن هماهنگ است؟
دکتر جمال عطیّه در کتاب «تجدید الفقه الاسلامی» برای شیوة تجدید، روشهای خود را بیان کرده، و در این مورد از کلمة «ملمح» به معنای «ویژگی» بهره گرفته و در حقیقت، روش خود را با 12 ویژگی بیان کرده است.8 ممکن است ما با برخی از این ویژگیها موافق نباشیم؛ ولی باید پذیرفت که نویسنده کار را به صورت علمی آغاز کرده است، نه به این صورت که گروهی را راضی سازد و از خشم گروهی بکاهد.
نتایج کار مجدّدان
آخرین بخش از بحث ما ارائه نتایج کار برخی از کسانی است که «تجدید» را درست نفهمیده و آن را به معنی بازگشت از اصول و ارزشها گرفتهاند و به بیان دیگر به معنی «تجدید نظر» یا عدول و بازگشت از عقاید و مبانی دینی و فکری پنداشتهاند؛ مشابه کسانی که در اصول و عقاید مارکسیسم تجدید نظر کرده و آن را متناسب با شرایط و زمان و مکان خود تغییر دادهاند، که به عنوان نمونه میتوان مانوتسه نونگ را نام برد که نظریات مارکس و لنین را مطابق شرایط و نیازهای جامعه چنین تغییر داد. در اصطلاح به این افراد «تجدید نظر طلب» یا «رویزیونیست» گفتهاند.
حقیقت این است که آنها که سوختة اسلام و عاشق حفظ وحی با تمام خصوصیات آن هستند، با به کارگیری عنصر زمان و مکان، قشرها را دگرگون و لب و مغز را حفظ کردهاند. ما به صورت گسترده، در این مورد در کتاب «مصادر الفقه الاسلامی» سخن گفته و یادآور شدهایم که عنصر زمان و مکان از عصر امیر مؤمنان مطرح بوده؛ ولی هیچگاه به حقیقت دین لطمهای وارد نکرده است؛ اما گروهی غیرمتعهد و ناآگاه از ارزش وحی، تحت عنوان تجدید نظرطلبی یا نواندیشی در زمینة دین، به ساختارشکنی پرداخته و اصول مسلم را نادیده میگیرند. لذا پیوسته، با الهام از فکر غربی و حقوق بشر سکولار، میکوشند هر روز یکی از احکام مسلم اسلام را از دایرة شریعت بیرون ببرند؛ گاهی منکر حکم قصاص و احیاناً منکر حکم مرتد و گاهی منکر نظام ارث و مجازات اسلامی، و گاهی اساساً منکر این میشوند که اسلام بتواند با تحوّلات زمانه همراه شود و این چیزی جز ترویج سکولاریسم و حاکمیت بخشیدن به تمایلات ایدئولوژیک غربی بر وحی الهی نیست.
ای کاش آنان عقل و خرد را مجرّد از خدمت به ایدئولوژی خاص در نظر میگرفتند و لااقل خاضع در برابر حکم عقل بودند، نه اینکه عقل و خرد را در درگاه ایدئولوژی ذبح کنند! من امیدوارم کسانی که راه تجدید نظرطلبی را میپیمایند، لااقل در حوزه تجدید نظرطلبی تجدید نظر کنند و بیندیشند که: زدن چوب حراج بر ثروت فقهی و اخلاقی و احکام اسلام به سود کیست؟
پینوشتها:
1. سنن ابی داود، ج4، کتاب الملاحم، ص 109، حدیث شماره 4291.
2. جامعالأصول، ج 11، ص 322، شرح حدیث 8881.
3. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان به نقل از مصباح المتهجد و جمال الاسبوع.
4. سیوطی، الجامع الصغیر
5. موسوعة مصطلحات الفکر النقدی العربی و الاسلامی، ج1، ص449، چاپ بیروت، ص 2004.
6. ابن الاخوّة قریشی معالم القربة فی أحکام الحسبه، صص 90ـ170.
7. همان، مبانی حکومت اسلامی، ص 599 ـ 630؛ زیگریدهونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمة مرتضی رهبانی، ص 6؛ کارنامة اسلام، ص 52 ـ 53.
8. تجدید الفقه الاسلامی، ص 18ـ 55.
منبع:روزنامه اطلاعات
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb