چکیده
عاشورای حسینی و قیام امام حسین(ع) آن چنان تأثیری در دنیای اسلام گذارده که در علوم گوناگون اسلامی، همچون فقه و مانند آن از وجوه و زوایای چندی مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفته ودرباره آن تجزیه و تحلیل صورت گرفته است؛ از جمله عناوینی که عاشورای حسینی مورد توجه علمای آن قرار گرفته، کتب تفاسیر است؛ چه آنکه مفسرین به صور چندی علاقه خود را نسبت به تجزیه و تحلیل و اظهار نظر پیرامون عاشورای حسینی نشان داده اند؛ به گونه ای که برخی از آیات به گونه ی تفسیر روایی و مأثور به عاشورای حسینی مرتبط دانسته شده اند و در پاره ای موارد نیز از عاشورا به عنوان دهمین روز محرم که وقایعی همچون صعود عیسی(ع) به آسمان، نشستن کشتی نوح بر کوه جودی، پیروزی موسی(ع) بر فرعون و هلاکت فرعون و... روی داده است، سخن گفته اند. در برخی از آیات نیز مفسر با الهام از عاشورای حسینی نسبت به تفسیر آیات اقدام نموده است؛
طبرسی اولین مفسری است که به این شیوه و به صورت آیات الاحکام گونه از برخی از آیات سخن گفته و از طریق آنها عاشورای حسینی و شهادت امام حسین(ع) و قیام ایشان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است؛ همین امر جرقه ای شده برای دیگر مفسرین که به این گونه از برخی از آیات برای داوری عاشورای حسینی استفاده کنند؛ همان طور که موجب شده علامه حلی به عنوان اولین فقیه شیعی از طریق طرح عنوان هدنه درباره ی عاشورای حسینی داوری کند و به تبع ایشان فقهای دیگر به صور گوناگون درباره این موضوع به داوری بپردازند.
بیشترین توجه مفسرین در خصوص عاشورای حسینی معطوف به آیاتی است که از جواز و روایی تقیه سخن می گویند و از این مهم تر آیه 195 سوره بقره است که در آن از انداختن خود در هلاکت نهی نموده است؛ چه آنکه به موجب آیات روایی تقیه، این پرسش مطرح شده که چرا حسین(ع) تقیه نکرده و مبارزه را برگزیده است و نیز با توجه به نهی آیه 195 سوره بقره از انداختن خود در هلاکت، کار امام حسین(ع)موجه دانسته شده است. در این باره دیدگاه مفسرین به خصوص طبرسی مورد بررسی قرار گرفته و با بیان وجوه گوناگون قابل قبول در تفسیر آیه، به اشکال یاد شده پاسخ گفته شده است.
مقدمه
قیام و حرکت امام حسین(ع) آن چنان تأثیر فراگیر و وسیعی در دنیای اسلام گذارده که در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... آثار آن به چشم می خورد و در حوزه های گوناگون علم از جمله کلام، فقه و... آن هم از زوایای گوناگون مورد توجه دانشمندان اسلامی قرار گرفته است؛ به گونه ای که مثلاً در فقه، قیام امام حسین(ع) در بحث جهاد مباحث مربوط به آن همچون صلح و مهادنه، امر به معروف و نهی از منکر، حکومت اسلامی، اکراه، تعزیه، بحث اضرار و مشابه آن مورد توجه قرارگرفته و حتی
تحقیقات مستقل در حد رساله ی دکتری را به خود اختصاص داده است.
اولین فقیهی که قیام امام حسین(ع) را از زاویه فقهی مورد بررسی قرار داده، علامه حلی است که در بحث هدنه و آتش بس فرموده اند:
و الهدنة لیست واجبه علی کل تقدیر سواء کان بالمسلمین قوه او ضعف لکنَّها جائزه لقوله تعالی وَ اِن جَنَحُواللسَّلم فاجْنَحْ لها و للآیات المتقدمه بل المسلم یتخیر فی فعل ذلک برخصه قوله : وَ لا تُلقُوا بأیدِیکم اِلی التَهْلُکهِ وَ بما تقدم و إن شاءِ قاتل حتی یلقی الله شهیدا(عملا) بقوله تعالی: وَ قاتِلوا فی سبیل اللهِ الذینَ و کذلک فعل مولانا الحسین(ع).(1)
چنانچه از عبارات فوق بر می آید، علامه حلی آتش بس را واجب ندانسته، بلکه به دلیل آیاتی که مورد استناد قرار داده به جواز آن حکم نموده و اشاره نموده است که مسلمان می تواند هریک از جنگ یا آتش بس را بپذیرد؛ درصورت پذیرش جنگ به آیاتی که به کارزار امر می کنند عمل نموده است؛ همان گونه که حسین(ع) چنین نمود.
پس از علامه حلی فقهای دیگر شیعه نیز درباره ی قیام امام حسین(ع) به اظهار نظر پرداخته اند تا جایی که مسئله تعزیه و شبیه خوانی به عنوان یک موضوع جدید مورد توجه برخی از فقها(2) قرار گرفته و درباره آن داوری شده است؛ امام خمینی (رحمه الله) نیز به مناسبت برپایی جشن های 2500 ساله رژیم پهلوی در سال 1350 هجری شمسی در نجف اشرف ضمن سخنرانی مهمی که درآن به مسئولیت علما و لزوم تأسی به سیدالشهداء(ع) اشاره کرده اند، فرموده اند : «او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را به بیعت
دعوت کند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند و این حکومت فاسد را از بین ببرند.»(3) در این جملات به نامه سیدالشهداء(ع) که توسط مسلم بن عقیل برای مردم کوفه فرستاده شده، اشاره گردیده و از سوی وسعت دید امام خمینی (رحمه الله) را از استفاده فقهی از قیام امام حسین(ع) نشان می دهد؛ همچنین در بحث امر به معروف ونهی از منکر فرموده اند:
اگر معروف و منکر ازآن دسته اموری است که شارع مقدس به آن اهمیت می دهد، مثل حفظ جان قبیله ای از مسلمانان و هتک نوامیس آنان یا محو آثار اسلام و از میان رفتن حجت اسلام به گونه ای که موجب گمراهی مسلمانان شود و یا محور برخی ازشعائر اسلامی، مثل خانه کعبه به گونه ای که آثار و محل آن از بین برود و مشابه اینها، باید ملاحظه اهمیت را کرد و صرف ضرر هر چند که جانی باشد و یا صرف حرج، موجب رفع تکلیف نمی شود؛ بنابراین اگربرپایی حجت های اسلامی ـ به گونه ای که رفع گمراهی به آنها بستگی داشته باشد ـ متوقف بر بذل جان یا جان های متعدد باشد، ظاهراً این کار واجب است؛ چه رسد به صرف وقوع در ضرر یا حرجی کمتر.(4)
عاشورا در تفاسیر
علاوه بر تنوع زوایا و ابعاد قابل بررسی قیام امام حسین(ع) در فقه که به صورت بسیار خلاصه به آن اشاره شد، در علوم گوناگون دیگر همچون کلام، تفسیر و... نیز این تنوع به چشم می خورد؛ به گونه ای که همانند کتب
کلامی و فقهی و مانند آنها، قیام حسین(ع)از دیدگاه مفسرین از زوایای گوناگون قابل اهمیت دانسته شده و با توجه به آیات قرآنی به تجزیه و تحلیل آن پرداخته شده است.
آیاتی که در مورد قیام عاشورایی امام حسین(ع) مورد توجه مفسرین قرار گرفته اند، به چند دسته تقسیم می شوند:
1. در برخی از آیات، مفسر بدون اظهار نظر، آیه ای را به ماجرای عاشورا مرتبط دانسته و با استفاده از روایاتی به گونه مأثور و مرتبط با قیام حسین(ع) نسبت به تفسیر آیات اقدام کرده است، از جمله :
1-1. آیه «فقال إنی سقیم» (صافات:89): بر اساس تفسیری که برای این آیه بیان شده (5) مشرکین روز خاصی داشتند که همه آنها، زن و مرد، کوچک و بزرگ برای تفریح و تفرج به خارج شهر می رفتند و چون حضرت ابراهیم(ع) در نظر داشت پس از خارج شدن مشرکین، بت های آنها را بشکند، خواست عذری برای نرفتن بیاورد، لذا فرمود : اوضاع ستارگان که شما هم مشاهده می کنید دال برآن است که اگر با شما بیرون شهر بیایم مریض می شوم. آنها پذیرفتند و او را از رفتن معاف کردند. منظور ابراهیم(ع) از بیماری، بیماری روحی بود؛ زیرا مشرکین به ملاهی و لهویات و ساز و آواز و رقص و کف بر کف زدن و سایر معاصی مشغول می شدند که موجب تألم روح ابراهیم(ع) می شد؛ از سویی اطلاق سقیم، شامل کسی می شود که مشرف به سقیم است؛ چنانچه حضرت علی اکبر(ع) خدمت امام حسین(ع) عرض کرد: «العطش قتلنی»، یعنی مشرف به قتل است. ابراهیم(ع) فرمود : خروج من مشرف به مرض روحی من می شود و مشرکین با توجه به نجوم توهم کردند که مراد ابراهیم(ع) مرض جسمانی
است و توریه ایشان را پذیرفتند.(6)
با وجود تفسیر یاد شده و مشابه آن، برخی از مفسرین آیه یاد شده رابا توجه به روایتی از امام صادق(ع) به ماجرای شهادت امام حسین(ع) نیز مرتبط دانسته و گفته اند: حضرت ابراهیم(ع) چون در نجوم نظر کرد، به علمی که خداوند به او عطا کرده بود به واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) اطلاع یافت؛ ازاین رو گفت که بیمارم، یعنی به سبب آن واقعه غمگین و بیمار هستم.
2-1. آیات «ان المتقین فی جنات و نهر، فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (قمر : 54-55): براساس این آیات و آیه بعد، متقین در روز قیامت در بهشت و نهرهای آن در مجلس حق و مکانی پسندیده خواهند بود که در آن لغو و گناهی نباشد.
برخی از مفسرین(7) با کمک روایتی از امام حسین(ع) این آیات را به ماجرای عاشورا مرتبط دانسته اند؛ زیرا حضرت در روز عاشورا به ملعونی فرمود: من به همراه جدم، به بهشت وارد می شوم و در «مقعد صدق عند ملیک مقتدر» می نشینیم. روایات دیگری نیز از دیگر معصومین (علیهم السلام) در تأیید این تفسیر وجود دارد.
3-1. کهیعص(مریم:1): چنانچه می دانیم حروف مذکور دراین آیه از جمله حروف مقطعه هستند که تفاسیر گوناگونی درباره آنها شده و دیدگاه های زیادی درباره آنها وجود دارد و حتی به طور مستقل درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته است. در میان دیدگاه های بیان شده که مورد استناد
و اشاره برخی از مفسرین (8) قرار گرفته، دیدگاهی وجود دارد که به موجب آن، حروف مذکور دراین آیه به نوعی به شهادت امام حسین(ع) اشاره دارد؛ این دیدگاه به استناد برخی از روایات، بیان شده است، مثل روایت امام زمان(ع) که در آن فرموده اند: «أن الکاف اسم کربلاء و الهاء هلاک العتره، و الیاء یزید لعنه الله، والعین عطش الحسین(ع) و عترته، الصاد صبره»(9) و پس از آن فرمودند: هر گاه زکریا نام سیدالشهداء(ع) را به زبان می آوردند، حزن و گریه برایشان غالب می شد. از خداوند سبب این معنی را پرسید، خداوند با حروف یاد شده به شهادت حسین(ع) اشاره کرد. پس از آن زکریا، از خداوند فرزندی درخواست کرد و خواست که آن فرزند به همان مصیبت مبتلا شود. خداوند یحیی را به او عطا کرد که به شهادت رسید و مدت حمل او مانند حمل حسین(ع) شش ماه بود.
2. در پاره ای موارد وقوع برخی از امور در روز عاشورا معرفی شده است.(10) این موارد بیشتر از عاشورا به عنوان دهمین روز از محرم سخن می گویند نه به عنوان روزی که در آن، واقعه ی امام حسین(ع) و یارانش روی داده است؛ چنانچه نشستن کشتی نوح، مناجات حضرت موسی(ع) در طور، صعود حضرت عیسی(ع) به آسمان، ورود پیامبر اسلام(ص) به مدینه، توبه آدم، نجات موسی و غلبه وی بر فرعون و هلاکت فرعون در روز
عاشورا روی نموده است؛ همچنین ابتدا صوم در روز عاشورا واجب بوده و بعداً با آیه وجوب صوم در ماه رمضان نسخ شده است.
3. در برخی از آیات با استناد به زوایایی از قیام امام حسین(ع)و موضوعات مرتبط با آن به تفسیراقدام شده است و در واقع به نوعی قیام امام حسین(ع) به کمک این نوع آیات مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. این نوع تفسیر چنانچه بعداً خواهیم دید، اولین بار توسط طبرسی صورت گرفته است؛ از جمله این آیات عبارتند از :
1-3. آیات مشیر به تقیه، مثل «الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان » (نحل:116) و «الا ان تتقوا منهم تقاه» (آل عمران : 27).به موجب آیات یاد شده، اگر فردی گرفتار کفار یا مخالفین شد و جان و مال و عرض وی در معرض خطر قرار گرفت، باید به زبان اظهار کفر یا خلاف عقیده کند و به این وسیله جان و مال عرض خود را حفظ کند؛ اما قلباً مطمئن با ایمان باشد، مثل عمار که به همراه پدر و مادرش، گرفتار کفار شدند و گفتند باید از پیامبر (ص) بیزاری بجویید؛ پدر و مادرش از این امر خودداری کردند و شهید شدند، اما عمار اظهار بیزاری کرد و نجات یافت. با توجه به این امر علی(ع) فرموده اند:
أَلَا وَ إنَّهُ سَیأْمُرکُم بِسَبِّی وَ الْبَراءَهِ مِنّی فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونی فَإِنَّهُ لِی زَکاهٌ وَ لَکمْ نَجاهٌ وَ أَمَّا الْبَراءَهُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنّی فَإنّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَهِ و سَبَقْتُ إِلَی الْایمانِ وَ الْهِجْرَهِ.(11)
با توجه به آیات یاد شده، فقها در اینکه تقیه عمار، افضل بوده یا ترک تقیه ی پدر و مادر او، اختلاف نموده اند. برخی برآنند که ترک تقیه افضل بود؛ زیرا موجب اعزاز دین بود؛ از سویی در روایتی آمده (12) که دو نفر از
مسلمانان را نزد مسیلمه کذاب آوردند. یکی از ایشان را گفت که چه می گویی در حق محمد (ص)؟ گفت : رسول خداست، و چه می گویی در حق من؟ گفت : تو نیز رسول خدایی. دیگری را گفت که چه می گویی در حق محمد (ص)؟ گفت : رسول خداست. گفت : چه می گویی درحق من؟ گفت : من کر هستم و چیزی نمی شنوم. سه نوبت این سخن را تکرار و در هر بار همین جواب را شنید؛ لذا او را کشت. چون این خبر به رسول خدا (ص) رسید، فرمود : مرد اول به رخصت از جانب خدای تعالی عمل کرده است و مرد دوم اظهار حق نموده؛ گوارنده باد او و عمل او.
برخی نیز برآنند که تقیه ی عمار افضل بود؛ به دلیل حدیث مشهور امام صادق(ع) که فرمود : «التقیه دینی و دین آبائی » و نیز به دلیل آیه «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» (بقره :195) و نیز سخن فوق از علی(ع) که به موجب آن سب خود را در شرایط خاص مجاز دانسته اند.
با توجه به آنچه که در تفسیر آیات مورد بحث گذشت، قیام امام حسین(ع) که به نوعی عدم تقیه ایشان را نشان می دهد، با این آیات مرتبط دانسته شده و در خصوص علت عدم تقیه امام حسین(ع) و در پیش گرفتن راه مبارزه و قیام، تفسیر و تجزیه و تحلیل و داوری صورت گرفته است؛ چنانچه یکی از مفسرین (13) پس از اشاره به تقیه و دلایل آن از جمله آیات مورد بحث، گفته است : «بنابراین صلح حضرت امام حسن(ع) و اقدام حضرت سیدالشهداء(ع) بر عاقل بصیر مخفی نیست و همچنین رفتار ائمه(علیهم السلام) و پس از آن، به اقوالی از مجلسی و سیدمرتضی استناد نموده است، به این صورت که «علامه مجلسی گفته : در ازمنه آباء و اولاد ائمه (علیهم السلام)، دین باطل نشده بود به خلاف
زمان حضرت سیدالشهداء(ع)؛ زیرا به تسلط بنی امیه از دین و آیین باقی نمانده بود، مگراسم و رسم و اگر حضرت اقدام نمی نمود، این اسم و رسم هم زایل و باطل و به کلی دین محو می گردید؛ لهذا واجب گردید بر آن حضرت که جان شریف خود را فدای دین نماید تا اشاعه و آثار آن تا قیامت بالتفصیل باقی بماند» و نیز «سید مرتضی علم الهدی» در کتاب شافی می فرماید: «اهل کوفه، همه اعیان و ارکان آن به سوگند چندین هزار طومار مکرر به آن حضرت فرستادند که ما هادی نداریم و دین جدت از دست رفت، دعوی ما و شما روز قیامت نزد خدا باشد اگرنیامدی؛ پس حضرت برای اتمام حجت با جان و مال و آل خود به کوفه آمد. چون عذر و مکر آنها را ملاحظه فرمود، لاجرم در مقام دفاع در برابر کفار برآمده تا فایز به رضوان الهی گردید و کفار مستحق لعن ابدی گردیده و حق از باطل ممیز شد.»
2-3. یا ایها الذین امنوا ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم (محمد:47) « به موجب این آیه نصرت و یاری خداوند و پیامبر(ص) یاری خداوند را در پی داشته و ثبات و استواری قدم های مؤمنان را موجب می گردد. برخی از مفسرین (14) با توجه به این امر و نیز عدم نیاز خداوند به نصرت و یاری، اشاره نموده اند که عرق دینی و تعصب مذهبی مؤمن ایجاب می کند به هر شکل که می تواند، از جمله جان، مال، اولاد و... در راه اعتلای کلمه ی حقه و ترویج دین اسلام و احکام قرآن و... بکوشد؛ چه آنکه نصرت و یاری دین خدا ثبات قدم و سربلندی دردنیا و آخرت را در پی دارد؛ همان کاری که سید الشهداء(ع)و اصحاب ایشان کردند و با قیام خود و تحمل قضایای طاقت فرسا، عقول را متحیر ساختند.
3-3: آیه : «رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه » (یوسف :33) : به موجب این آیه حضرت یوسف(ع) تمایل قلبی خود را در صورت اختیار بین رفتن به زندان و تن دادن به خواسته ی زنان بیان نموده است نه آنکه زندان را دوست داشته باشد؛ همان گونه که به قول علامه طباطبایی (15) امام حسین(ع) فرمود:«الموت اولی من رکوب العار و العار خیر من دخول النار.» استناد یاد شده نشان دهنده چگونگی استفاده از قیام امام حسین(ع) در تفسیر آیه ی یاد شده است.
آیه «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوهم حیث وجدتموهم...» (توبه :5): به موجب این آیه قتال با مشرکین و کفار و معاندین در ماه های حرام مجاز نیست؛ اما در فرضی که ایشان در ماه های یاد شده یا داخل حرم قتال کنند، دفع آنها لازم است؛ همان طور که قتال امام حسین(ع)(16) در ماه محرم که از جمله ماه های حرام می باشد، صورت گرفته است.
5-3. آیه : «وَ لا عَلى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْت لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَّ أَعْیُنُهُمْ تَفِیض مِنَ الدَّمْع حَزَناً أَلا یجِدُوا مَا یُنفِقُونَ»(توبه :92): [همچنین] ایراد و گناه محسوب نمی شود برکسانی که نزد تو [ای پیامبر] آمدند که وسیله و مرکبی برای آنها فراهم آوری و گفتی : «مرکبی نمی یابم که بر آن سوارتان کنم.» آنها با چشم گریان بازگشتند و اندوهگین بودند که چرا توان مالی ندارند که در راه فراهم کردن وسایل جهاد هزینه کنند.
با استفاده از آیه ی فوق (17) افرادی که نیت خیر جهاد دارند، اما به دلیل نداشتن توان مالی با چشم گریان و اندوهگین باز می گردند، ثواب
جهاد کنندگان را دارند؛ (18) چنانچه در اخبار داریم: «الراضی یفعل قوم کالداخل فیه معهم»(19)، و نیز جابربن عبدالله در خطاب به شهدای کربلا گفت: «من بفعل قوم کالداخل فیه معهم»، و نیز همو در خطاب به شهدای کربلا گفت : «من هم با شما شریک هستم.» عطیه اعتراض کرد که آنها نفوس و اموال خود را در راه اسلام صرف کردند که وی با تمسک به همین حدیث پاسخ او را داد.
علاوه بر آن با استفاده از آیه ی مزبور گفته شده سه نوع فاعل داریم که عبارتند از : فاعل بالمباشره و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا؛ لذا قاتلان سیدالشهداء سه نوع بوده اند؛ به این صورت :لشکر کربلا، فاعل بالمباشره، افرادی همچون شمر و امثال وی، یزید و ابن مرجانه فاعل بالتسبیب و بنی امیه و اهل شام و نواصب و امثال ایشان فاعل بالرضا دانسته شده اند.
پینوشتها:
*استادیار دانشگاه شیراز.
1.تذکره الفقهاء؛ ج9، ص 358.
2. توصیح المسائل آیت الله گلپایگانی؛ صص 485 و 559.
3. صحیفه نور؛ ج2، ص 372.
4. تحریرالوسیله؛ ج1، ص 472-473.
5. تفسیراثنی عشری؛ ج11، ص 135 و اطیب البیان؛ ج11، ص 170.
6.تفسیر اثناعشری و تفسیر الصافی؛ ج4، ص 173 و کافی؛ ج1، ص 465.
7. تفسیراثنی عشری؛ ج11، ص 135 و اطیب البیان؛ ج11،ص 170.
8.التفسیر الاصفی؛ ج2، ص 734 و تفسیرالصراط المستقیم؛ ج3، ص 125 و تفسیرالمعین؛ ج2، ص 758.
9.بحارالانوار، ج14، ص 178.و ج44، ص 223.
10. البحر المدید؛ ج 2، ص 530، بحرالعلوم؛ ج1، صص 52 و 355. بیان المعافی؛ ج5، ص 131. التبیان؛ ج1، صص 131 و 172. التحریر و التنویر؛ ج3، ص 125. تفسیرابن کثیر؛ ج5، ص 255 و التفسیرالوسیط؛ ج1، ص381.
11. ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ ج4، ص 56، خطبه 56.
12. آیات الاحکام جرجانی؛ ج2، ص 94.
13. تفسیر اثناعشری؛ ج2، ص 65.
14. تفسیر اثناعشری؛ ج12، ص 106.
15. تفسیرالمیزان؛ ج6، ص 276.
16. اطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 178.
17. همان؛ ص 291-292.
18. همان؛ ص 292.
19. نهج البلاغه؛ کلمه قصار154.
منبع: نشریه کنگره امام حسین(ع) و مقاومت، جلد 1.