ماهان شبکه ایرانیان

تفسیر سوره کوثر

چکیده:   یکی از سوره های قرآن به نام کوثر می‌باشد. این سوره در مکه بر پیامبر نازل شد به خاطر زخم زبان‌های دشمنان دین و اسلام بود که می‌گفتند: پیامبر نسلش قطع شد و از این بابت دشمنان خوشحال بودند ولی خداوند برای اینکه پیامبرش را شاد نماید این سوره را بر او نازل نمود و نسل حضرت را در فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد

تفسیر سوره کوثر

تفسیر سوره کوثر

چکیده:
 

یکی از سوره های قرآن به نام کوثر می‌باشد. این سوره در مکه بر پیامبر نازل شد به خاطر زخم زبان‌های دشمنان دین و اسلام بود که می‌گفتند: پیامبر نسلش قطع شد و از این بابت دشمنان خوشحال بودند ولی خداوند برای اینکه پیامبرش را شاد نماید این سوره را بر او نازل نمود و نسل حضرت را در فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد. در این مقاله به تفسیر سوره‌ی کوثر و واژه‌ی شریف «مبارکه» که یکی از القاب حضرت زهرا علیها السلام می‌باشد پرداخته‌ایم.

واژگان کلیدی:
 

کوثر، فاطمه زهرا علیها السلام، تفسیر، خیر کثیر، اهل بیت علیهم السلام.

مقدمه
 

خداوند تبارک و تعالی برای راهنمایی و هدایت خلقش پیامبران و بعد از آنان امامان را فرستاده است. یکی از پیامبران الهی که خاتم آنان می‌باشد رسول مکرم اسلام است که خیلی از دست امت اذیت شد و حتی خود حضرت در جمله ای می‌فرماید: ما اوذیت النبی الا ... هیچ پیامبری به اندازه‌ی من اذیت نشد. با همه‌ی این آزارها و اذیت‌ها دست از تبلیغ دین الهی برنداشت و لذا تمامی پیامبران هم مژده دادند که دین کامل توسط پیامبر اسلام به شما معرفی می‌گردد که در روز عید غدیر با معرفی مولی الکونین امیرالمؤمنین علیه السلام اتمام و اکمال شد. از پیامبر فرزندانی به دنیا آمدند که در زمان حیات پیامبر از دن یا رفتند لذا دشمنان خوشحال شدند و پیامبر را با لقبی زشت «ابتر» یعنی دم بریده و بلاعقب معرفی کردند و خداوند هم سوره‌ی کوثر را نازل نمود و مشتی بر دهان دشمنان اسلام زد و نسل حضرت را در دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ.»
ترجمه آیات
به نام اللَّه که به نیک و بد بخشنده، و به نیکان مهربان است.
محققا ما به تو خیر کثیر (فاطمه سلام الله علیها) دادیم* پس به شکرانه‏اش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن. * و بدان که محققا شماتت‏گوى و دشمن تو ابتر و بلا عقب است.
و بعضى از مفسرین به منظور جمع بین دو دسته روایات گفته‏اند: ممکن است دو نوبت نازل شده باشد یکى در مکه و بار دیگر در مدینه. (1)

کوثر
 

الکوثر، فوعل من الکثره و هو الشى‏ء الّذی من شأنه الکثره والکوثر، الخیر الکثیر. (2)
«کوثر مبالغه در کثرت است و به قول زمخشرى « المفرط الکثره»، یعنى چیزى که کثرت آن فزون از حد است. به یک زن بادیه‏نشین که پسرش از سفر برگشته بود گفتند: «بم آبَ إبنک؟ قالت آبَ به کوثر» یعنى پسرت با چه چیز برگشت؟ گفت: با فایده فزون از حد (کشّاف) راغب گوید: «تکوثر الشى‏ء»، یعنى شى‏ء تا آخرین حد زیاد شد. در قاموس و اقرب آمده: «الکوثر، الکثیر من کل شى‏ء» طبرسى رحمه الله فرموده: «کوثر چیزى است که کثرت از شأن آن است و کوثر، خیر کثیر است.» (3)
کوثر، وصف است که از کثرت گرفته شده و به معنى خیر و برکت فراوان است و به افراد سخاوتمند، کوثر گفته مى‏شود.

اقوال مختلف درباره کوثر
 

[اقوال مختلف درباره مراد از «کوثر» و بیان شواهد دال بر اینکه مراد از آن ذریه پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) یعنى فرزندان فاطمه (علیها السلام) است‏].
ولى مفسرین در تفسیر کوثر و اینکه کوثر چیست اختلافى عجیب کرده‏اند: بعضى گفته‏اند: خیر کثیر است؛ و بعضى معانى دیگرى کرده‏اند که فهرست‏وار از نظر خواننده مى‏گذرد:
1- نهرى است در بهشت. 2- حوض خاص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بهشت و یا در محشر است. 3- اولاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. 4- اصحاب و پیروان آن جناب تا روز قیامت است. 5- علماى امت او است. 6- قرآن و فضائل بسیار آن.
7- مقام نبوت است. 8- تیسیر قرآن و تخفیف شرایع و احکام است. 9- اسلام است. 10- توحید است. 11- علم و حکمت است. 12- فضائل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. 13- مقام محمود است. 14- نور قلب شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است؛ و از این قبیل اقوالى دیگر که به طورى که از بعضى از مفسرین نقل شده بالغ بر بیست و شش قول است.
صاحبان دو قول اول استدلال کرده‏اند به بعضى روایات، و اما باقى اقوال هیچ دلیلى ندارند به جز تحکم و بى دلیل حرف زدن، و به هر حال اینکه در آخر سوره فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» با در نظر گرفتن اینکه کلمه «ابتر» در ظاهر به معناى اجاق کور است، و نیز با در نظر گرفتن اینکه جمله مذکور از باب قصر قلب است، چنین به دست مى‏آید که منظور از کوثر، تنها و تنها کثرت ذریه‏اى است که خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته، (و برکتى است که در نسل آن جناب قرار داده)، و یا مراد هم خیر کثیر است و هم کثرت ذریه، چیزى که هست کثرت ذریه یکى از مصادیق خیر کثیر است، و اگر مراد مساله ذریه به استقلال و یا به طور ضمنى نبود، آوردن کلمه «ان» در جمله «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» فایده‏اى نداشت، زیرا کلمه «ان» علاوه بر تحقیق، تعلیل را هم مى‏رساند و معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم، چون که بدگوى تو اجاق کور است و یا بى خبر است.
و روایات هم بسیار زیاد رسیده که سوره مورد بحث در پاسخ کسى نازل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به اجاق کورى زخم زبان زد و این زخم زبان هنگامى بود که قاسم و عبد اللَّه دو فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفتند، پس با این بیان روشن شد که سخن آن مفسر که گفته: منظور صاحب این زخم زبان از کلمه ابتر بریدگى از مردم یا انقطاع از خیر بوده و خداى تعالى در رد گفتارش فرموده او خودش منقطع از هر چیز است سخن بى وجهى است.
و چون جمله «إِنَّا أَعْطَیْناکَ ...» در مقام منت نهادن بود، با سیاق متکلم مع الغیر (ما) آمد که بر عظمت دلالت مى‏کند، و چون منظور از آن خوشدل ساختن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود مطلب را با واژه اعطاء که ظاهر در تملیک است بیان داشت و فرمود:
ما به تو کوثر عطا کردیم.
و این جمله از این دلالت خالى نیست که فرزندان فاطمه (علیها السلام) ذریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستند، و این خود یکى از خبرهاى غیبى قرآن کریم است، چون همانطور که مى‏بینیم خداى تعالى بعد از درگذشت آن حضرت برکتى در نسل آن جناب قرار داد، به طورى که در همه عالم هیچ نسلى معادل آن دیده نمى‏شود، آن هم با آن همه بلاها که بر سر ذریه آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را کشتند. (4)
مراد از امر به صلاة و نحر بعد از منت گذاردن به اعطاء کوثر
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» از ظاهر سیاق و ظاهر اینکه حرف «فاء» بر سر این جمله در آمده، استفاده مى‏شود که امر به نماز و نحر شتر، که متفرع بر جمله «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» شده، از باب شکر نعمت است، و چنین معنا مى‏دهد، حال که ما بر تو منت نهادیم و خیر کثیرت دادیم این نعمت بزرگ را با نماز و نحر شکرگزارى کن.
و مراد از «نحر» بنا بر روایاتى که از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و از على (علیه السلام) رسیده، و نیز روایاتى که شیعه از امام صادق و سایر ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت کرده، دست بلند کردن به طرف گردن در هنگام تکبیر گفتن براى نماز است. (5)
ولى بعضى گفته‏اند: معنایش این است که نماز عید قربان بخوان، و شتر هم قربانى کن، (6) (چون کلمه نحر به معناى سر بریدن شتر به آن نحو خاص است، هم چنان که کلمه «ذبح» به معناى سر بریدن سایر حیوانات است).
فاطمه¬ی زهرا علیها السلام خیر کثیرى که به پیامبر صلی الله علیه و آله عطا شد.

شأن نزول آیه
 

در شأن نزول این سوره مى‏خوانیم: «عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات کرد، و مدتى با حضرت صلی الله علیه و آله گفتگو نمود، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند، هنگامى که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مى‏کردى؟
گفت: با این مرد «ابتر»!
این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که «عبداللَّه»، پسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ‏از دنیا رفته بود، و عرب کسى را که پسر نداشت «ابتر» (یعنى بلاعقب) مى‏نامید؛ و لذا قریش این نام را بعد از فوت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله براى حضرت انتخاب کرده بود (سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به نعمتهاى بسیار و کوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند).
توضیح اینکه، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ‏دو فرزند پسر از بانوى گرامى اسلام، حضرت خدیجه علیها السلام داشتند: یکى قاسم و دیگرى طاهر که او را عبداللَّه نیز مى‏نامیدند و این هر دو، در مکّه از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ‏فاقد فرزند پسر شد. این موضوع زبان بدخواهان قریش را گشود. کلمه «ابتر» را براى حضرتش انتخاب کردند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال هشتم هجرى در مدینه از ماریه‏ى قبطیه، صاحب فرزند ذکور دیگرى به نام ابراهیم شد، ولى اتفاقاً او نیز قبل از آنکه به دو سالگى برسد چشم از دنیا پوشید و وفات او قلب پیامبر صلی الله علیه و آله را آزرد.
عرب‌ها طبق سنت خود براى فرزند پسر اهمیت فوق‏العاده‏اى قائل بودند و او را تداوم‏ بخش برنامه‏هاى پدر مى‏شمردند. بعد از این ماجرا آن‌ها فکر مى‏کردند با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برنامه‏هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.
سوره‏ى کوثر نازل شد و خداوند در این سوره به طور اعجاب‏آمیزى به آن‌ها پاسخ گفت و خبر داد که دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتى که در این سوره داده شد از یک سو ضربه‏اى بود بر امیدهاى دشمنان اسلام و از سوى دیگر تسلى خاطرى براى رسول‏اللَّه صلی الله علیه و آله ‏بود که بعد از شنیدن آن لقب زشت و توطئه‏ى دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدر شده بود. (7)
کوثر یک معنى جامع و وسیع دارد و آن، خیر وسیع و فراوان است و مصادیق آن زیاد است، ولى بسیارى از بزرگان علماى شیعه وجود مبارک فاطمه¬ی زهراء علیها السلام را یکى از روشن‌ترین مصداقهاى آن دانسته‏اند، چرا که شأن نزول آیه مى‏گوید: آن‌ها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را متهم مى‏کردند که بلاعقب است. قرآن ضمن نفى سخن آن‌ها مى‏گوید: «ما به تو کوثر دادیم.» از این تعبیر استفاده مى‏شود که این خیر کثیر، همان فاطمه¬ی زهرا علیها السلام است، زیرا نسل و ذریّه پیامبر صلی الله علیه و آله ‏به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت، نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم علیهم السلام که حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران نفر از فرزندان فاطمه علیها السلام در سراسر جهان پخش شدند که در میان آن‌ها علماى بزرگ، نویسندگان، فقها، محدّثان، مفسرانِ والامقام و فرماندهانِ بزرگی بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آیین اسلام کوشیدند.
در اینجا به بحث جالبى از فخررازى برخورد مى‏کنیم که در ضمن تفسیرهاى مختلف کوثر مى‏گوید: «قول سوم این است که این سوره به عنوان ردّ بر کسانى نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ‏خرده مى‏گرفتند، بنابراین معناى سوره این است که: خداوند به او نسلى مى‏دهد که در طول زمان باقى مى‏ماند. ببینید! چه تعداد از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام را شهید کردند، در عین حال جهان مملو از آن‌هاست؛ این در حالى است که از بنى‏امیه (که دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذکرى در دنیا باقى نمانده، سپس بنگر و ببین چقدر از علماى بزرگ در میان آن‌هاست مانند «باقر» و «صادق» و «رضا» و «نفس زکیه» (8) و ...» (9)
کوثرى که به پیامبر صلی الله علیه و آله ‏عنایت شده است همان کثرت نسل و ذرّیه آن حضرت است، پس مراد از کوثر یا فقط کثرت ذریّه آن حضرت است و یا مراد از کوثر خیر بسیار است، که در ضمن آن کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مورد نظر است، زیرا اگر کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله ملحوظ نباشد، آیه ی اخیر («إنَّ شانئک هو الأبتر»، دشمن تو بى‏نسل خواهد ماند و او ابتر خواهد شد) بدون فایده خواهد بود، پس آیات قبل باید پیرامون نسل پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، تا این سخن، ابتر بودن دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله معنا دهد و بى‏فایده نباشد. (10)

مبارکه
 

یکی از القاب بی بی دو عالم مبارکه می باشد.
«بَرَکَتْ: فایده‏ى ثابت قاموس، «برکت» را زیادت، سعادت و «بروک» را ثبوت معنا کرده و گوید: «باِرکْ على محمّد و آل محمّد»، یعنى شرف و کرامت آنها را همیشگى کن. در مجمع‏البیان، ذیل آیه 97 از سوره‏ى بقره گفته: اصل برکت به معناى ثبوت است گویند: «برک بروکاً»، یعنى ثابت شد، پس برکت به معناى ثبوت فایده است در اثر نمو و رشد. مجمع آب را، «بِرْکِه» گویند که آب در آن ثابت است. در مفردات گوید: برکت، یعنى ثبوت خیر خدایى در یک چیز، و مجمع آب را، برکه گویند. مبارک چیزى است که در آن فایده‏ى ثابت باشد.» (11)
بِرْکِه: در لغت آبگیر را گویند، جایى که آب به مرور زمان در آن جمع مى‏شود. برکه: الزیاده، افزایش و زیادت معنا مى‏دهد. برکت، رشد و نمو و زیادتى در یک شى‏ء را گویند.
و راغب گوید برکه به جایى اطلاق مى‏گردد که خیرى الهى بدون حساب و شمارش نصیب شده باشد. (12)
«مفردات» آن را به مفهوم سرچشمه و جایى معنا کرده است که خیر و رحمت الهى به گونه‏اى از آنجا مى‏جوشد و جریان مى‏یابد که نه مى‏توان از آن جلوگیرى کرد و آن را محدود ساخت و نه مى‏توان شمارش کرد و اندازه‏گیرى نمود. با این بیان هر چیزى که فراوانى و افزایش و زیادى محسوسى در آن دیده شود، «مبارک» است و در آن برکت وجود دارد.
واژه‏ى «برکت» را «تاج العروس» به مفهوم نمو و نیکبختى و افزایش معنا کرده است.
ابن‏منظور در ذیل کلمه «برکه» گوید به معناى رشد و زیادتى است... از زجاج نقل شده است که «مبارک» آن چیزى است که از سوى او خیر بسیار به وجود آید. (13)
از عبدالله بن سلیمان نقل شده که گوید: در انجیل درباره حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم چنین خواندیم که خداوند خطاب به حضرت عیسى علیه السلام چنین فرماید: آن حضرت زنان متعدده‏اى دارد، نسل و ذریه او کم است، نسل او زن با برکت و مبارکه ایست که در بهشت خانه‏اى دارد که در آن خانه ضجه و فریاد و رنج و زحمتى نیست، او را در آخر الزمان تکفل سرپرستى خواهد کرد به همان گونه که حضرت زکریا مادرت حضرت مریم علیها السلام را سرپرستى نمود، او داراى دو کودک و فرزندى است به شهادت خواهند رسید. (14)

چشمه‏سار برکات الهى
 

خداى جهان‏آفرین در وجود گرانمایه‏ى بانوى بانوان، انواع برکات را قرار داد و نسل پرافتخار پیامبر را از او آفرید و خیر بسیارى در نسل او قرار داد.
مى‏دانیم که آن بانوى فرزانه، هنگامى که سر در بستر شهادت نهاد، تنها دو پسر به نام «حسن» و «حسینم از او به یادگار ماند و دو دختر به نام «زینب» و «ام‏کلثوم»، و پس از مدتى هم رخداد غمبار عاشورا رخ داد و همه‏ى فرزندان حسین علیه‏السلام، جز چهارمین امام نور، به شهادت نایل آمدند، و از فرزندان امام حسن علیه السلام نیز طبق برخى روایات هفت تن به شهادت رسیدند و از دخت سرفرازش «زینب» نیز دو فرزند به بارگاه دوست هدیه شد و از دختر دیگر آن حضرت هم فرزندى به یادگار نماند.
و نیز مى‏دانیم که پس از رخداد غمبار و تکاندهنده‏ى عاشورا، رخدادهاى ناگوار دیگرى پدید آمد و کشتارها و خونریزى‏ها، از نسل پاک پیامبر ادامه یافت. رخداد سهمگین حره تا شهادت زید شهید و یارانش، و حادثه‏ى «فخ» تا تار و مار و آواره ساختن علویان یکى از پى دیگرى به وقوع پیوست، اما با همه‏ى این جنایت‏ها و سفاکى‏هاى سیاهکاران اموى، نسل پاک وسرفراز پیامبر به حیات افتخارآفرین خویش ادامه داد.
پس از امویان نوبت به عباسیان رسید. آنان نیز در بیداد و شقاوت و پیکار بى‏رحمانه با علویان و تلاش در ریشه‏کن ساختن آنان، رکورد را شکستند...
مبارزه‏ى آنان با خاندان وحى و رسالت به ظالمانه‏ترین ابعاد و بدترین و بى‏رحمانه‏ترین اشکال، به مدت دو قرن ادامه یافت که آخرین جنایات هولناک آنان بشهادت رساندن حضرت عسکرى بود. اما با همه‏ى شقاوت‏هاى عباسیان نسل پاک فاطمه و پیامبر رو به فزونى نهاد و بسان مشعل درخشانى نورافشانى کرد.
پس از عباسیان صلاح‏الدین ایوبى و دار و دسته‏اش آمدند و آنان نیز در کشتار خاندان پیامبر و نابود ساختن راه و رسم شیعیان آنان، سیاست شوم امویان و عباسیان را پى گرفتند.
براى نمونه: در مغرب عربى به چنان کشتارهاى دسته جمعى دست یازدیدند که انسان از شنیدن گزارش آن جنایت‏ها در حق پیروان اهل‏بیت به خود مى‏لرزد، اما با همه‏ى این کشتارها خداوند در نسل پاک و سرفرازش بانوى برکت قرار داد و او را چشمه‏ى جوشان خیر فراوان و برکات بسیار ساخت. (15)
حضرت زهراء علیها السلام منبع انواع برکات است، و مهمترین برکت در وجود فاطمه ی زهرا علیها السلام این است که ذریّه¬ی پیامبر صلی الله علیه و آله از نسل زهراء علیها السلام هستند، در حالى که با مراجعه به تاریخ روشن مى‏شود که دشمنان آن حضرت با به وجود آوردن وقایع مختلف، فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را از بین مى‏برده‏اند. در واقعه‏ى کربلا فقط یک فرزند برای امام حسین علیه السلام باقى ماند، آن هم امام زین‏العابدین علیه السلام؛ و بنابر قولى، هفت فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام و دو فرزند حضرت زینب علیها السلام را نیز به قتل رساندند؛ و در این مسیر چه وقایع دردناکى که براى ذریه¬ی فاطمه¬ی زهرا علیها السلام به وجود آوردند و فرزندان زهراء علیها السلام را از دم تیغ گذراندند. با همه¬ی آنچه که گفته شد، لکن از برکت نسل فاطمه زهراء علیها السلام، سادات سر تا سر جهان را نورافشانى مى‏کنند. قریب به محال است جایى را بیابیم که یکى از اولاد فاطمه‏ى زهرا علیها السلام در آنجا نباشد. «مبارکه»، دلالت بر برکت در ذریه آن حضرت مى‏کند، همچنان که کوثر بر کثرت اولاد حضرت زهراء علیها السلام دلالت دارد. (16)
توصیف فاطمه زهرا علیها السلام در انجیل
عن عبداللَّه بن سلیمان قال:
«قرأت فی الإنجیل فی وصف النّبی صلی الله علیه و آله نکّاح النساء، ذوالنسل القلیل، إنّما نسله من «مبارکه»، لها بیت فی الجنه، لاصخب فیه و لا نصب، یکفلها فی آخر الزمان کما کفل زکریا اُمّک، لها فرخان مستشهدان»
عبداللَّه بن سلیمان مى‏گوید: اوصاف پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله : را در انجیل خواندم که ایشان زیاد نکاح مى‏کنند و نسل کمى خواهند داشت و نسل او از «دخترى مبارک» به وجود خواهد آمد که براى او خانه‏اى در بهشت آماده گشته است....» (17)
واژه‏ى «کوثر» از دیدگاه مفسران
مفسران در تفسیر آیه‏ى شریفه‏ى «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» دیدگاه‏ها و سخنانى دارند.
«سیوطى» دانشمند اهل سنت در تفسیر خویش «الدرالمنثور» در تفسیر واژه‏ى «کوثر» به نقل «ابوبشر» و «سعید بن جبیر» آورده است که «ابن عباس» مى‏گفت: «کوثر» به مفهوم خیر فراوانى است که خداوند آن را به پیامبر گرامى ارزانى داشت.
«ابوبشر» آورده است که به «سعید بن جبیر» گفتم: برخى از مردم مى‏پندارند که «کوثر» نهرى در بهشت پرطراوت است.
سعید گفت: آن نهر هم جزیى از همان خیر کثیر و برکات بسیارى است که به پیامبر ارزانى گردید.
اما آنچه مناسب‏ترین معنا در این آیه شریفه است، این است که بگوییم: منظور از کوثر همانگونه که در تفسیر فخر رازى آمده است، وجود گرانمایه‏ى بانوى بانوان صدیقه‏ى طاهره است.
مرحوم طبرسى در مجمع‏البیان در مورد واژه‏ى «کوثر» مى‏نویسد:
برخى برآنند که کوثر به مفهوم خیر و نیکى بسیار است و برخى دیگر بر این باورند که به معناى زیادى و فراوانى نسل و فرزند است. این معنا در نسل پاک پیامبر و از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام آشکار گشته، به گونه‏اى که شمارش آنان امکان‏پذیر نیست و این برکت تا روز رستاخیز خواهد بود.
فخر رازى در تفسیرش در این مورد:
دیدگاه سوم این است که منظوراز واژه‏ى «کوثر» فرزندان پیامبر مى‏باشد. چرا که مفسران بر آنند که این سوره‏ى مبارکه هنگامى بر قلب مصفاى پیامبر فرود آمد که برخى از شرک گرایان آن حضرت را بخاطر نداشتن پسر سرزنش نمودند و خدا پاسخ آنان را در این سوره داد.
با این بیان پیام و مفهوم آیه‏ى شریفه این خواهد بود که: خداوند به پیامبرش نسل سرفرازى ارزانى خواهد فرمود که در طول قرون و اعصار به یادگار بمانند و شما خواننده‏ى گرامى! خوب بیندیش که چقدر از خاندان وحى و رسالت را بخاطر دفاع از ارزشهاى انسانى و اسلام به خاک و خون کشیدند و با این وصف جهان از نسل پیامبر آکنده است در حالى که از دشمنان کینه‏توز و بداندیش پیامبر همچون امویان کسى که شایسته‏ى نام بردن باشد، باقى نمانده است.
افزون بر آنچه آمد، اینک بنگرید که چگونه از نسل جاودانه و پرافتخار او دانشمندان بى‏نظیر و فرزانه‏اى، همانند حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا و همچون نفس زکیه و... پدیدار شدند و در آسمان اسلام و جهان درخشیدن آغاز کردند.
آرى دیدگاه مناسب این تفسیر این گونه است که یکى از کافران، پیامبر گرامى را پس از مرگ یکى از پسرانش مورد سرزنش قرار داد و گفت: «محمد» از ادامه‏ى نسل محروم گشت و اگر خود جهان را بدرود بگوید نام او نیز به همراه دین و آیین او به دست فراموشى سپرده خواهد شد و اینجا بود که خداوند براى آرامش خاطر بخشیدن به پیامبرش این سوره‏ى مبارکه را بر قلب پاک او فروفرستاد و گویى خدا به پیامبرش فرمود که:
هان! اى پیامبر برگزیده‏ى من! اگر امروز پسرت از دنیا رفت و عیب جویان تو را بدین بهانه نکوهش کردند، خاطر آسوده دار که ما «فاطمه» را به تو ارزانى داشتیم و او گرچه در شمار یک تن است اما در حقیقت بسیار است و بزودى از همین یک انسان والا، نسلى سرفراز پدیدار خواهیم ساخت.
و بر این اساس و نوید است که اینک با یک نگرشى کوتاه خواهیم دید که، آرى نسل پاک بانوى بانوان که همان نسل جاودانه‏ى پیامبر است در سراسر جهان حضور دارد و همه جا منتشر شده است.
شمار این نسل سرفراز در عراق به یک میلیون نفر، در ایران به سه میلیون نفر، در مصر به حدود پنج میلیون، در مراکش و مغرب عربى به پنج میلیون نفر، در الجزایر و تونس و لیبى نیز همینگونه، در اردن، سوریه، لبنان، سودان، کشورهاى خلیج و عربستان به میلیونها نفر، و در یمن، هند، پاکستان، افغانستان، و جزائر اندونزى، به حدود 20 میلیون انسان مى‏رسد.
و کمتر کشورهاى اسلامى است که در آن از این نسل سرفراز حضور نداشته باشد؛ و شمار آنان سر از 35 میلیون و بیشتر درمى‏آورد.
و اگر سرشمارى دقیق و آمارگیرى صحیحى انجام پذیرد، بى‏تردید شمار آنان از این هم افزونتر خواهد بود.
آرى این شمار عظیم همه از نسل سرفراز پیامبر، از طرف امیر مومنان و دخت فرزانه‏ى پیامبر فاطمه علیهاالسلام است که در میان آنان، شخصیت‏هاى برجسته‏اى از دانشمندان، و نویسندگان، زمامداران و وزیران، نوابغ و چهره‏هاى برجسته در میدان هاى گوناگون، وجود دارد. گفتنى است که برخى از این نسل جاودانه، به این پیوند و خویشاوندى و ارج آن، هم آگاهى کامل دارند و هم بر آن مى‏بالند و برخى نیز توجهى به این راز شرافت و عظمت ندارند. (18)
اخبار و روایات فراوانى که از سوى دانشمندان شیعه و سنى رسیده نیز این مطلب را تایید مى‏کند، چنانکه حافظ گنجى شافعى از حضرت رسول روایت کرده که فرمود: همانا خداوند معتال ذریه هر پیامبرى را در پشت خود او و ذریه مرا در صلب على بن ابیطالب قرار داد.
این روایت را طبرانى در المعجم الکبیر در شرح حال حضرت امام حسن روایت کرده است. (19)
و نیز برخى از آنان راه و رسم افتخارآفرین نیاکان گرانمایه‏ى خویش را گام سپرده و مى‏سپارند و برخى نیز بدبختانه به راه ضلالت و گمراهى درغلطیده‏اند. تا آنجایى که شنیده شده است که برخى از علویان در اندونزى از بقایاى فرقه‏هاى بداندیش و گمراه خوارج و نواصب هستند!! (20)
آلوسى در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» گوید: ابتر آن کسى است که دنباله و نسلى ندارد بطورى که نسلى و یاد خوبى از او باقى نماند ولى تو ذریه‏ات باقى خواهند ماند... و در عین حال بر این مطلب دلالت دارد که فرزندان دختر از ذریه مى‏باشند. (21)
از کلمات و عبارات مفسرین چنین استفاده مى‏شود که حضرت فاطمه علیهاالسلام وسیله کثرت اولاد و بقاء نسل حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم است؛ و اینکه ذریه و اولاد آن حضرت، ذریه و فرزندان حضرت رسول مى‏باشند و این از بزرگترین برکات آن حضرت است.
اگر گفته شود: ذریه حضرت رسول به جز از طریق حضرت فاطمه هیچ پیوند و اتصالى به على علیه‏السلام ندارند و دختر زادگان ذریه شخص به حساب نمى‏آیند، زیرا شاعر گفته است:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا-
بنوه بناء الرجال الاباعد
پسران ما پسران مایند ولى دختران ما، پسرانشان فرزندان مردان دیگرند که دور از مایند.
در قرآن مجید دلیل روشن بر صحت این ادعا وجود دارد و آن عبارت است از فرمایش خداوند متعال در سوره انعام که مى‏فرماید:
«وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ* وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ» (22) به ابراهیم اسحاق و یعقوب را بخشیدن و همه را هدایت کردیم و نوح را نیز هدایت کرده بودیم و از ذریه او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هرون مى‏باشند و این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم؛ و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس نیز از ذریه اویند و همگى از شایستگان مى‏باشند.
در این آیه شریفه حضرت عیسى را از ذریه منسوب به نوح دانسته و حال آنکه او پسر دخترى بود که جز از طریق مادر اتصالى به حضرت نوح نداشت، و او محکم‏ترین دلیل است بر اینکه اولاد حضرت فاطمه علیهاالسلام ذریه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى‏باشند با اینکه جز از طریق حضرت فاطمه نسل و نتیجه‏اى براى حضرت رسول نیست...
عطاء و دیگر مفسرانى که از او پیروى کرده‏اند گفته‏اند که در آیه شریفه در کلمه «و من ذریته» ضمیر «ها» به حضرت ابراهیم علیه السلام برمى‏گردد، که در این صورت نکته لطیف دیگرى وجود خواهد داشت و آن عبارت است از آنکه حضرت لوط را در ردیف پیامبرانى برشمرده که به حضرت ابراهیم منسوبند با اینکه لوط از صلب ابراهیم نبوده بلکه برادر زاده او بود و عرب عمو را به جاى پدر قرار مى‏دهد چنانکه درباره فرزندان یعقوب چنین مى‏فرماید: «نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ» (23) خداوند تو و خداوند پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را مى‏پرستیم؛ و معلوم است که اسماعیل عموى حضرت یعقوب بودن اینکه در ردیف پدران او باشد ولى قرآن او را همچون پدر داسنته و از او در ردیف پدران تعبیر کرده است، بنابراین، از این آیه استفاده مى‏شود که مى‏توان فرزندان حضرت على علیه‏السلام را به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم نسبت داد زیرا على برادر پیامبر و همچون هارون نسبت به حضرت موسى است، چنانکه خداوند لوط را به حضرت ابراهیم نسبت داد با اینکه لوط برادرزاده او بود.
ابن‏حصین از عمر نقل مى‏کند که گوید از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود تمام دختر زادگان خویشاوندى به پدر دارند به جز فرزندان فاطمه که خویشاوند آنان منم و من پدر آنهایم.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ضمن حدیثى طولانى مى‏فرماید: اى فاطمه خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود مگر اینکه از صلب خود او برایش ذرارى و فرزندانى قرار داد و ذریه مرا در صلب على قرار داد و اگر على نبود براى من ذریه‏اى وجود نداشت. (24)
ابن ابى‏الحدید در ذیل فرمایش حضرت على علیه السلام که فرمود: «املکوا عنى هذا الغلام لا یهدنى، فاننى انفس بهذین على الموت لئلا ینقطع بها نسل رسول‏الله صلى الله علیه و آله و سلم» (25)، جلو این جوان را بگیرید که مرا درهم نشکند من از مرگ این دو (حسن و حسین) بیشتر رنج مى‏برم زیرا نبایست نسل رسول خدا قطع شود. مى‏گوید: اگر بگوئى آیا جایز است که به حسن و حین و فرزندانشانف فرزندان رسول خدا، پسران رسول‏الله، ذریه رسول‏الله گفته شود؟ مى‏گویم: آرى، زیرا خداوند آنان را پسران رسول‏الله نامیده است در آنجا که فرمود: «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» (26) و مقصودش از کلمه «ابنائنا» حسن و حسین علیهما السلام بود... خداوند حضرت عیسى علیه السلام را از ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام دانست در آنجا که فرمود: «و من ذریته داود و سلیمان و... و یحیى و عیسى...».
اگر بگوئى: پس با این آیه قرآن چه مى‏کنى که مى‏فرماید: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ...» (27)
مى‏گویم: از پدرى آن حضرت نسبت به ابراهیم پسر ماریه مى‏پرسم هر پاسخى که در این مورد بدهى همان پاسخ را در مورد حسن و حسین خواهم داد، پاسخ کامل نسبت به همه آنست که در این آیه شریفه مقصود زید بن حارثه است زیرا عرب، طبق عادت دیرینه خود پسر خوانده را پسر مى‏دانست و لذا به زید مى‏رفت: زید بن محمد، خداوند این رسم را ابطال و از این سنت جاهلى نهى فرمود.
به محمد بن حنفیه گفته شد چه شد که پدرت تو را فریفته و در جنگ شرکت داد و اما با حسن و حسین چنین نکرد؟ پاسخ داد: زیرا آنان چشم او و من دست آنحضرت بودم و او با دستش از چشمش حفاظت کرد. (28)
خطیب از عبدالله بن عباس روایت کرده است که گوید: من و ابوالعباس بن عبدالمطلب در خدمت حضرت رسول بودیم که على بن ابیطالب از راه رسید سلام کرد و حضرت جواب سلام او را با روى باز و خشنودى داده از جاى حرکت کرد و او را در آغوش گرفت و بین چشمهاى او را بوسه زد و او را کنار خود نشانید، عباس گفت: اى رسول خدا آیا او را دوست دارید؟ حضرت فرمود: اى عموى رسول خدا به خدا سوگند، به خدا سوگند او را بیش از خودم دوست مى‏دارم، خداوند متعال ذریه هر پیمبرى را در صلب خود او قرار داده ولى ذریه مرا در صلب على قرار داده است. (29)

از شگفتى‏هاى روزگار
 

و نیز از مسائل بسیار تعجب‏انگیز در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام این است که برخى از مسلمان نماها، حاضر به پذیرش و اعتراف به این واقعیت نبودند که نسل امیر مومنان و فاطمه، همان نسل پرافتخار پیامبر است.
آنان این حقیقت روشن را بخاطر انگیزه‏هاى جاهلى و جاه‏طلبانه‏ى سیاسى و اجتماعى انکار مى‏کردند و پیکار بى‏امان و شرارتبارى در برابر این اندیشه در پیش گرفته و خونهاى بسیارى را به ناحق بر زمین ریختند.
شما خواننده‏ى عزیز با تعمقى شایسته، موضع‏گیری هاى ظالمانه و خشونت‏بار عناصر خودکامه‏اى چون: حجاج خون خوار و هتاک، منصور دوانیقى، هارون و استبدادگرانى نظیر آنها را که گام بر جاى گام آنان نهادند همه را، مورد مطالعه قرار ده تا این مطلب روشن شود.
1- مرحوم مجلسى در بحارالانوار از عامر شعبى آورده است که:
شبى حجاج پیکى شوم را بسوى من گسیل داشت و مرا فراخواند. من از ترس شرارت او، وضو ساختم و پس از وصیت بسوى دربار رفتم. هنگامى که بر او وارد شدم با سفره‏ى چرمى و شمشیر برهنه‏اى روبرو شدم. سلام گفتم و او جواب مرا داد و گفت:
نگران مباش، تا فردا ظهر در امان هستى. آنگاه مرا نزدیک خود جاى داد و دستور داد مرد سالخورده‏اى که در غل و زنجیر بود آوردند و در برابر او نشاندند.
حجاج رو به من نمود و گفت: این مرد بر این اندیشه است که حسن و حسین فرزندان پیامبرند. اینک باید دلیل قانع کننده‏اى از قرآن بیاورد، در غیر این صورت گردنش را طعمه‏ى این شمشیر خواهم ساخت.
من گفتم: شایسته است نخست این کند و زنجیر را از دست و پاى او برگیرند. یا دلیل خواهد آورد و نجات خواهد یافت و یا دلیل نخواهد آورد، چرا که شمشیر تو این غل و زنجیر را نمى‏تواند ببرد. باید به هر صورت این کند و زنجیر برداشته شود.
حجاج پذیرفت و دستور داد که کند و زنجیرها را گشودند و من خوب نگاه کردم، دیدم شگفتا! سعید بن جبیر آن بزرگمرد فرزانه است.
بر خود لرزیدم و گفتم: خدایا! اینک چگونه مى‏تواند از قرآن دلیل بیاورد؟
که حجاج گفت: هان سعید! دلیل خویش را بیاور در غیر این صورت آماده‏ى مرگ باش.
سعید گفت: شکیبا باش... و پس از دقایقى سخن را آغاز کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
و وهبنا له اسحاق و یعقوب...
و ساکت شد و به حجاج گفت بقیه‏ى آیه را بخوان.
حجاج خواند: و ذکریا و یحیى و عیسى و الیاس...
سعید پرسید: چرا خدا در اینجا نام عیسى را مى‏برد؟ به چه مناسبت؟
حجاج پاسخ داد: چون او از نسل ابراهیم است.
سعید گفت: اگر عیسى آن پیامبر خدا، در حالى که پدر ندارد و با فاصله‏ى بسیارى فرزند دخترى ابراهیم است، از نسل او بشمار مى‏رود، پس چرا «حسن» و «حسین» با اینکه به پیامبر نزدیکترند، فرزندان گرانمایه‏ى او به حساب نیایند؟
حجاج که کشتى دجالگرى و فریبش به گل نشسته بود، دستور داد ضمن آزاد ساختن او ده هزار دینار هم، به عنوان جایزه به خانه‏اش ببرند.
شعبى مى‏افزاید: بامداد فردا با خود گفتم: بر من لازم است نزد این پیر فرزانه بروم و قرآن را از او بیاموزم. اینک خوب دریافتم که فرهنگ و مفاهیم بلند و گسترده و عمیق این کتاب خدا را نمى‏دانم.
با این فکر بسوى خانه‏ى او شتافتم اما وى در مسجد بود. به آنجا رفتم و دیدم دینارهاى شب گذشته را به مسجد آورده و آنها را در بسته‏هاى ده دینارى قرار مى‏دهد و به محرومان انفاق مى‏کند و هر بسته را که بدست کسى مى‏دهد خاطرنشان مى‏سازد که اینها همه به برکت دو سالار جوانان بهشت، حسن و حسین است که اگر یک نوبت و یک نفر چون من در دفاع از آن دو گرانمایه‏ى جهان هستى اندوهگین گردد به برکت آن دو در برابر یک هزار نفر شادمان مى‏شوند. (30)
آرى آیاتى که جناب سعید بدانها تمسک جست اینها هستند:
«وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ* وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ» (31)
و به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگى را راه نمودیم... و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند. (32)

مناظره‏اى شنیدنى
 

در این مورد مناظره‏اى میان هفتمین امام نور، حضرت کاظم با هارون، دیکتاتور رژیم عباسى روى داده است که جالب و شنیدنى است و آن را، عیون اخبارالرضا علیه السلام این گونه آورده است:
هارون به حضرت کاظم گفت: چگونه شما به مردم اجازه مى‏دهید که شما را فرزندان پیامبر بخوانند در صورتى که شما فرزندان على علیه السلام هستید و انسان به پدرش منسوب مى‏شود و فاطمه سلام الله علیها جز ظرفى براى پرورش فرزند نبوده و پیامبر هم نیاى مادر شماست نه پدرى؟
حضرت فرمود: هارون! اگر پیامبر خدا به این جهان باز گردد و از دختر شما خواستگارى نماید به آن حضرت پاسخ مثبت خواهى داد؟
هارون گفت: سبحان الله! چرا پاسخ مثبت ندهم؟ نه تنها پاسخ مثبت مى‏دهم که بر همه‏ى جهانیان هم فخر و مباهات مى‏کنم.
امام کاظم فرمود: اما نه پیامبر از دختر من خواستگارى مى‏کند و نه من به آن بزرگوار پاسخ مثبت مى‏دهم.
هارون گفت: چرا؟ امام فرمود: بدان جهت که من فرزند او هستم، و تو فرزند او نیستى.
هارون گفت: احسنت! خوب گفتى اى موسى.
آنگاه از حضرت کاظم پرسید که: چگونه شما خویشتن را از نسل پیامبر مى‏شمارید در حالى که آن حضرت از خود پسرى بر جاى ننهاد و نسل انسان از فرزندان پسر تداوم مى‏یابد و شما فرزندان دختر پیامبرید؟
حضرت کاظم در اینجا دیگر از پاسخ باز ایستاد و از هارون خواست که عذر آن گرامى را در ندادن پاسخ بپذیرد. اما او نپذیرفت و اصرار کرد که باید پاسخ پرسش مرا بدهید و افزود: شما اى فرزند على که امام و پیشواى علویان و دوستداران خاندان خویش هستى، باید دلیل و برهان خویش را در این مورد از قرآن اقامه کنید، چرا که شما ادعا دارید که فرزندان پیامبر هستید و نیز مدعى هستید که بر همه‏ى مفاهیم و علوم و رموز کتاب خدا آگاهید و تاویل آیات قرآن همه و همه نزد شماست و نیز به کتاب خدا تمسک مى‏جویید که مى‏فرماید:
«و ما فرطنا فى الکتاب من شئى». (33)
و بدینوسیله خود را از راى و قیاس دانشمندان بى‏نیاز مى‏دانید.
حضرت کاظم علیه السلام فرمود: اجازه پاسخ مى‏دهید؟
هارون گفت: بفرمایید:
امام فرمود:
اعوذ بالله شیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
«وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ ... وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ ...» (34)
امام پس از تلاوت آیه پرسید: اینک بگو پدر عیسى علیه السلام که بود؟
هارون گفت: عیسى علیه السلام پدر نداشت.
امام فرمود: چرا قرآن شریف عیسى علیه السلام را از طریق مادرش مریم به نسل پیامبران خدا پیوند مى‏دهد؟!
همانگونه که ما با الهام از قرآن شریف عیسى علیه السلام را از مادر به پیامبران و نسل آنان ملحق مى‏سازیم، ما فرزندان فاطمه و على نیز به پیامبر پیوند خورده و نسل او هستیم. (35)
نگرشى بر روایات در این مورد
آنچه از نظر شما خواننده‏ى گرامى گذشت، آیاتى بود که امامان نور بر انتساب خویشتن به پیامبر، از طریق مام گرانقدرشان فاطمه علیهاالسلام، بدانها استدلال نمودند. اما از آیات که بگذریم روایات بیانگر این واقعیت بسیار است که ما به چند نمونه بسنده مى‏نماییم:
1- ابن عباس در این مورد آورده است که: من و پدرم عباس نزد پیامبر نشسته بودیم که امیرمومنان وارد شد و سلام کرد. پیامبر جواب او را داد و از آمدن او شادمان گردید و برخاست و ضمن استقبال از او، وى را در آغوش فشرد و میان دو چشمانش را بوسه باران ساخت و او را در سمت راست خویش جاى داد.
پدرم عباس گفت: اى پیامبر خدا! آیا على علیه السلام را دوست دارید؟
پیامبر فرمود: عمو جان! به خداى سوگند، خدا بیشتر از آنکه من وى را دوست مى‏دارم، او را دوست دارد. خداوند نسل هر پیامبرى را در صلب خود قرار داد و مرا در صلب على.
2- و نیز خوارزمى آورده است که:
پیامبر فرمود: خداى بزرگ نسل هر پیامبرى را در صلب خود قرار داد اما نسل مرا از صلب على آورد. (36)
خاطرنشان مى‏گردد که این روایت را:
محب‏الدین طبرى در ذخایر العقبى، جوینى در فرائد السمطین، ذهبى در میزان الاعتدال، ابن حجرمکى در الصواعق ص 74، متقى هندى در منتخب کنز العمال، زرقانى در شرح المواهب اللدینه، و قندوزى در ینابیع الموده ص 183، روایت کرده‏اند.
3- و نیز نسائى در خصائص امیر مومنان از محمد بن اسامه و او از پدرش آورده است که پیامبر به امیر مومنان فرمود:
اما تو اى على! داماد من و پدر فرزندانم هستى! تو از من هستى و من از تو.
4- و نیز از اسامه آورده است که:
شبى به خاطر کارى که پیش آمد درب خانه‏ى پیامبر را زدم. پیامبر بیرون آمد در حالى که گویى در آغوش و زیر لباس خویش چیزى داشت که من نفهمیدم چیست.
هنگامى که کارم تمام شد گفتم: اى پیامبر خدا! زیر لباستان چیست؟
آن حضرت لباس خویش را کنار زد و من دیدم که حسن و حسین هستند.
آنگاه رو به من کرد و فرمود: اسامه! این دو تن پسران من و پسران دخترم فاطمه هستند؛ و رو به آسمان نمود و گفت: بار خدایا! تو مى‏دانى که من این دو را دوست مى‏دارم، تو هم دوست داشته باش.

انکار این واقعیت
 

به هر حال روایاتى که به صراحت بیانگر این حقیقت‏اند که امام حسن و حسین دو فرزند گرانمایه‏ى پیامبرند، بسیار است. با این وصف برخى عناصر نادان در انکار این واقعیت به فلسفه‏بافى احمقانه‏اى پرداخته و به آیه‏ى شریفه‏اى چنگ انداخته‏اند که مى‏فرماید:
«ما کان محمد ابا احد من رجالکم...».
و بدین وسیله پنداشته‏اند که پیامبر پدر هیچ کس نیست. با اینکه مى‏دانیم این آیه‏ى شریفه در مقام نفى فرزندى زید نسبت به پیامبر فرود آمده است، چرا که پیامبر نخست او را به فرزندى خویش گرفت، آنگاه زینب دختر جحش را به ازدواج او درآورد. سپس هنگامى که زید همسرش را طلاق گفت: پیامبر به فرمان خدا و براى شکستن یک سنت جاهلى با او ازدواج کرد، تا به همگان نشان دهد که نه پسرخوانده، فرزند حقیقى است و نه همسر او عروس انسان مى‏باشد.
قرآن در این مورد مى‏فرماید:
«فَلَمّا قضى زَید مِنها وَطرا زَوَّجنا کَها لَکى لا یَکونَ عَلَى المُومِنینَ حَرج فِى اَزواج ادعیائهم اذا قضُوا مِنهُن وَطرا...» (37)
پس هنگامى که زید از آن زن کام گرفت و طلاق او را داد، وى را به ازدواج تو درآوردیم تا پس از این مومنان در ازدواج با زنان طلاق داده شده بوسیله‏ى پسرخواندگان خویش، گناهى نپندارند...
با این بیان آیه‏ى شریفه بر این واقعیت رهنمون است که پیامبر پدر زید نیست تا همسر طلاق داده شده‏ى وى بر او حرام باشد، چرا که حرام بودن این ازدواج فرع بر این است که پسرخوانده‏ى انسان پسر حقیقى او باشد، در حالى که اینگونه نیست.
به همین جهت قرآن هم تعبیر به «من رجالکم» مى‏نماید تا نشان دهد، که پیامبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست، در حالى که آن حضرت چهار پسر داشت و پدر گرانقدر پسرانش- ابراهیم و قاسم و طیب و مطهر بود.
و نیز در روایات صحیحى آمده است که پیامبر به امام حسن علیه‏السلام فرمود:
این پسر من، سالار و سرور من است.
و نیز فرمود:
دو پسرم حسن و حسین دو امام هستند چه بنشینند و قیام کنند.
و نیز فرمود:
پسران هر دخترى به پدرشان منسوب مى‏شوند، مگر فرزندان فاطمه که من پدر آنان هستم...
و نیز گفته شده است: «من رجالکم» اشاره‏ى به رشدیافتگان از جنس مردان در آن زمان است، در حالى که هیچ یک از پسران پیامبر در آن هنگام به حالت رشد و بلوغ نرسیده بودند.
در پایان این بخش یادآورى مى‏نماییم که آنچه در مورد پدرى پیامبر خدا درباره‏ى فرزندان پسرش مى‏گوییم، همه‏ى اینها در مورد پدرى او درباره‏ى دو فرزند دخترى‏اش «حسن» و «حسین» نیز ثابت است و سخن در اینجا همان است که در آنجاست. (38)
عبدالصمد بن بشیر از ابوالجارود از حضرت باقر علیه‏السلام روایت کند که حضرت به من فرمود: اى ابوالجارود مردم درباره حسن و حسین علیهماالسلام چه مى‏گویند؟ عرض کردم: اینکه ما آنها را پسران رسول خدا مى‏دانیم بر ما ایراد مى‏گیرند و انکار مى‏کنند، حضرت فرمود: شما براى آنها چه استدلالى مى‏آورید و به چه چیز احتجاج مى‏نمائید؟ عرض کردم به فرمایش خداوند متعال درباره حضرت عیسى علیه‏السلام که مى‏فرماید: «وَ مِن ذُریته داوُدَ وَ سُلَیمان» تا آنجا که مى‏فرماید: «وَ کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین» و حضرت عیسى علیه السلام را از ذریه حضرت ابراهیم السلام مى‏داند، حضرت فرمود: آنان چه مى‏گویند؟ گفتم: مى‏گویند: گاهى پسر دختر جزء فرزندان حساب مى‏شود ولى از صلب انسان به حساب نمى‏آید، حضرت فرمود: شما در مقابل چه دلیلى مى‏آورید؟
عرض کردم: به فرمایش خداوند استدلال کرده و این آیه از قرآن را مى‏خوانیم که خداوند مى‏فرماید:
«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ...».
حضرت فرمود: آنان به شما چه مى‏گویند؟ عرض کردم: مى‏گویند گاهى در زبان عرب دو پسر از یک مرد هستند؛ و مى‏گوید: «ابنائنا» ولى حسنین پسر یک نفر بودند.
حضرت فرمود: به خدا سوگند اى ابوالجارود از کتاب خدا آیه‏اى برایت بخوانم که آنان را فرزندان صلبى رسول خدا مى‏داند و این استدلال را جز انسان کافر رد نمى‏کند.
عرض کردم، فدایت شوم، آن آیه در کجا است؟ فرمود: در آنجا که خداوند مى‏فرماید: «حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهاتِکُم وَ بَناتِکُم» تا آنجا که مى‏فرماید: «وَ حَلائِلَ اَبنائَکُم الرینَ مِن اَصلابِکُم» (39) حال تو اى اباجارود از آنان بپرس آیا براى رسول خدا حلال است که با همسر یکى از آن دو ازدواج کند؟ اگر گفتند: آرى که در این صورت به خدا سوگند، دروغ گفته و فسق و فجور انجام داده‏اند و اگر گفتند: نه، در این صورت به خدا سوگند آن دو فرزندان صلبى حضرت رسول مى‏باشند و حرمت همسران آنان جز بخاطر اینکه از صلب آن حضرت محسوب مى‏شوند نمى‏باشد. (40)
عامر شعبى روایت مى‏کند که شبى حجاج به دنبال من فرستاد، من ترسیده از جا حرکت کرده و وضوء گرفته و وصیت کردم، بعد نزد او رفته دیدم سفره‏اى پهن کرد، و شمشیرى آماده نموده سلام کردم، جواب سلامم را داده و گفت نترس از امشب تا فردا ظهر به تو امان داده‏ام، مرا در حضور خودش نشانید و بعد اشاره کرد مردى را که به غل و زنجیر بسته بودند نزد او آورده پیش روى او نهادند، گفت: این پیرمرد مى‏گوید: حسن و حسین پسران رسول خدایند، مى‏بایست حجت و دلیلى از قرآن مجید برایم بیاورد و الا گردنش را مى‏زنم، گفتم: لازم است که زنجیرهایش را از کنید زیرا اگر جواب داد که آزاد مى‏شود و مى‏رود و اگر هم جوابى نداد و دلیلى نیاورد در آن صورت نیز شمشیر این آهن را نمى‏برد، غل و زنجیرها را باز کردند دیدم او سعید بن جبیر است، از دیدار او غمگین شدم، با خود گفتم: چگونه مى‏تواند براى این مطلب از قرآن مجید دلیلى پیدا کند؟ حجاج به او گفت: براى ادعاى خودت حجت و دلیلى از قرآن بیاور والا گردنت را مى‏زنم پاسخ داد: منتظر باش، ساکت ماند، بار دیگر به او گفت: باز جواب داد منتظر باش لحظه‏اى ساکت شد و حجاج براى سومین بار مطلب را تکرار کرد، سعید پاسخ داد: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، و وهبنا له اسحاق و یعقوب...» تا «و کذلک نجزى المحسنین.».
بعد ساکت شده و به حجاج گفت بعدش را بخوان، او بعدش را خواند: «و زکریا و یحیى و عیسى» سعید گفت: عیسى در اینجا چه مناسبتى دارد؟ گفت: از ذریه او است، گفت: اگر عیسى از ذریه حضرت ابراهیم است، با اینکه پدرى نداشته، و همینکه دختر زاده او است با اینکه فاصله زیادى دارد باز هم به او نسبت داده مى‏شود پس حسن و حسین با آن نزدیکى که به حضرت دارند سزاوارترند به اینکه به رسول خدا منسوب شوند، حجاج دستور داد ده هزار دینار به او بدهند او را بر مرکبى سوار کرده به خانه‏اش ببرند و بعد به شعبى اجازه داد به منزلش برگردد.
شعبى گوید: فردا صبح با خود گفتم بر من واجب شد که نزد آن پیرمرد رفته و معانى قرآن را از او بیاموزم چون چنین مى‏پنداشتم که با قرآن آشنایم و در آنجا دیدم آشنا نیستم، نزد او رفته وى را در مسجد دیدم در حالى که دینارها را جلو روى خود گذاشته و ده تا ده تا جدا کرده و صدقه مى‏دهد و آنگاه گفت: تمام اینها به برکت حسن و حسین علیهماالسلام است اگر ما یک نفر غمگین شدیم ولى در عوض هزار نفر را خشنود و خدا و رسولش را راضى کردیم. (41)

نتیجه گیری:
 

از مطالب بالا به این نتیجه می گیریم که خداوند نسل پر برکت را در مادر سادات فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داده است همان بانویی که پیامبر در شأنش چنین فرموده است: فداها ابوها یا آنجا که فرموده اند: هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت نموده است و خشنودی و غضب خداوند در گرو خشنودی و غضب بی بی دو عالم می باشد. و کوثر به معنای خیر کثیر می باشد و همه این مطالب گفته شد به خاطر همین کلمه که اکثر مفسرین می فرمایند: مراد از کوثر خیر کثیر می باشد که در فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داده است و آن خیر کثیر یکی از معناش وجود مقدس ائمه معصومین علیهم السلام می باشد.

پی‌نوشت‌ها:
 

(1) - روح المعانى، ج 30، ص 244.
(2) - مجمع‏البیان فی تفسیر القرآن، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسى، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1406 ه. ق، ج 10، ص 703.
(3) - قاموس قرآن، سید على‏اکبر قرشى، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفتم 1361، ج 6، ص 93.
(4) - ترجمه المیزان، ج‏20، ص: 639.
(5) - تفسیر برهان، ج 4، ص 514 و الدر المنثور، ج 6، ص 403.
(6) - الدر المنثور، ج 6، ص 403.
(7) - تفسیر نمونه، ج 27، ص 368 و 369.
(8) - نفس زکیه لقبى است براى «محمد بن عبداللَّه» فرزند «امام حسن مجتبى» که به دست «منصور دوانقى» در سال 145 هجرى به شهادت رسید.
(9) - تفسیر نمونه، ج 27، ص 376 -375 به نقل از تفسیر فخر رازى ج 32، ص 124.
(10) - إنّ کثره ذریته صلی الله علیه و آله هی المراده وحدها بالکوثر الذی أعطیه النّبى صلی الله علیه و آله أو المراد بها الخیر الکثیر و کثره الذریه مراده فی ضمن الخیر الکثیر و لو لا ذلک لکان تحقیق الکلام بقوله: «إنَّ شانئک هو الأبتر» خالیاً عن الفائده. المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمّد حسین طباطبائى، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، چاپ دوم 1394 ه. ق، ج 20، ص 370.
(11) - قاموس قرآن، ج 1، ص 189.
(12) - والبرکه ثبوت الخیر الإلهى فى شى‏ء، قال تعالى: (لفتحنا عیلهم برکات من السماء والأرض) و سمی بذلک لثبوت الخیر فیه ثبوت الماء فى البرکه، والمبارک ما فیه ذلک الخیر... و لما کان الخیر الإلهى یصدر من حیث لایحس و على وجه لایحصى و لایحصر قیل لکل شى‏ء ما یشاهد منه زیاده غیر محسوسه هو مبارک و فیه برکه. مفردات راغب، ماده‏ى برکه.
(13) - دانستنی های فاطمی/ ص به نقل از لسان العرب: ماده برک.
(14) - بحارالانوار/ج 43/ص 22.
(15) - حضرت فاطمه علیها السلام از ولادت تا شهادت/ ص 116 .
(16) - دانستنی های فاطمی/ص.
(17) - بحارالانوار، ج 43، ص 22 ح 14.
(18) - فاطمه من المهد الی اللحد/ ص 212.
(19) - فاطمه بهجه قلب المصطفی/ ص 119.
(20) - فاطمه من المهد الی اللحد / ص.
(21) - روح المعانى/ 30/ 247.
(22) - انعام/ 84- 85.
(23) - بقره/ 133.
(24) - بحارالانوار ج 43 /10.
(25) - نهج‏البلاغه خطبه 205.
(26) - آل‏عمران/ 61.
(27) – احزاب/ 40.
(28) _ شرح نهج‏البلاغه 11/ 26.
(29) - فاطمه بهجه قلب المصطفی/ ص 216- 218.
(30) - بحارالانوار، ج 43، ص 229.
(31) – انعام/ 85.
(32) - فاطمه من المهد الی اللحد / ص 120- 122.
(33) - انعام/ 29.
(34) - انعام/ 85.
(35) - حضرت فاطمه علیها السلام از ولادت تا شهادت / ص 123- 124.
(36) - المناقب خوارزمی/ ص 229. .
(37) - سوره 33، آیه 37. .
(38) - حضرت فاطمه علیها السلام از ولادت تا شهادت/ ص 126- 128.
(39) - نساء/ 23.
(40) - بحارالانوار 43/ 233.
(41) - فاطمه الزهرا بهجه قلب المصطفی/ ص 222- 224.
 

منابع و مآخذ
فاطمه الزهرا علیها السلام بهجه قلب المصطفی صلی الله علیه و آله/ آیت الله رحمانی همدانی/ مترجم: دکتر سید حسین افتخارزاده/ چاپ چهارم/ انتشارات بدر/ سال 1381ش.
فاطمه علیها السلام از ولادت تا شهادت/ آیت الله سید محمد کاظم قزوینی/ مترجم: علی کرمی فریدنی/ نشر: مرتضی/ چاپ چهارم/ 1382ش.
بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار/ علامه مجلسى‏/ ناشر: اسلامیه‏/ چاپ: تهران‏/ سال چاپ: مختلف‏/نوبت چاپ: مکرر.
مجمع‏البیان فی تفسیر القرآن، أبوعلی الفضل بن الحسن الطبرسى، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1406 ه. ق.
تفسیر نمونه/ تفسیر نمونه/ نویسنده: مکارم شیرازى ناصر و همکاران/ ناشر: دار الکتب الإسلامیة/ مکان چاپ: تهران/ سال چاپ: 1374 ش/ نوبت چاپ: اول.
ترجمه تفسیر المیزان/ علامه طباطبایی/ مترجم: موسوى همدانى سید محمد باقر/ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم/ چاپ قم/ سال 1374 / چاپ پنجم.
قاموس قرآن/ سید على اکبر قرشی/ ناشر: دار الکتب الإسلامیة/ تهران/ سال چاپ: 1371 ش/ چاپ هفتم.
تفسیر کبیر/ فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر/ ناشر دار احیاء التراث العربى/ چاپ: بیروت/ سال چاپ: 1420 ق/ چاپ سوم.
روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم/ آلوسى محمود/ ناشر: دارالکتب العلمیه/ چاپ بیروت/سال چاپ: 1415 ق/ اول/ تحقیق: على عبدالبارى عطی.
شرح نهج‏البلاغه/ ابن ابی الحدید معتزلی/ تحقیق: محمد ابالفضل ابراهیم، چاپ اول/ قاهره/ داراحیاء الکتب العربیه/ 1378ه.ق.
تاریخ بغدادی/ خطیب بغدادی/ بیروت/ دارالکتاب العربی، بی تا ،
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان