چکیده
موضوع امر به معروف و نهی از منکر از موضوعات مهم و حیاطی در فقه اسلامی و شیعی است که از دیر باز مورد اهتمام پیشوایان وفقهای ما بوده و ما در این نوشته که شامل یک مقدمه و چند فصل است به گونه مختصر به این موضوع پرداخته ایم که ابتداٌ معنای لغوی و اصطلاحی معروف و منکر و بیان اینکه منظور شارع از این دو اصطلاح چیست ؟ و آیا وجوب این دو فریضه عقلی است یا نقلی؟ و درصورت اثبات وجوب، آیا این وجوب، عینی است یا کفایی؟ و سپس امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات را به بحث گرفته و از این دو منبع اصلی احکام استمداد جسته و همچنین شرایط امر به معروف و نهی از منکر که شامل چهار شرط است درین نوشته بررسی شده است . و بعد مراتب این دو فریضه و نیز احکام مترتب برآن مورد بحث قرار گرفته است و در فواصل پایانی آداب امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه روایی و سیره ائمه اطهار(علیهم السلام) را متذکر و در خاتمه نتیجه گیری از بحث و اینکه این دو فریضه مهم نقش کلیدی در سلامت معنوی جامعه اسلامی دارد و جامعه بدون این دو فریضه جامعه راکد و فاقد خاصیت دینی خواهد بود و...
کلید واژه ها: معروف، منکر، امر ،نهی ، فریضه ، اصلاح ، خیر، خوبی
مقدمه :
از منظر معارف بلند مذهب تشیع امر به معروف و نهی از منکر یکی از فروعات دین مبین اسلام است. و درباره وجوب آن جای هیچ گونه شک و شبهه ای وجود ندارد و همه فقهاء اسلام آنرا واجب می دانند و وجوب آن هم با تمسک به آیات قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و دلیل عقلی به اثبات رسیده، است و اگر این دو فریضه مهم الهی واجب نبود آن وقت دعوت پیامبر و آن همه تلاشها در راه راهنمایی بشر معنی و مفهومش را از دست می داد زیرا امر به معروف یعنی راهنمایی بسوی خیر و خوبی و هر آنچه رضای الهی در آن است و نهی از منکر یعنی بازداشتن از بدی ها و هر آنچه موجب نافرمانی از دستورات الهی می شود که این، وظیفه پیامبر است و بعد از او، جانشینان و پیروانش باید این مسیر: (دعوت به خوبی ها و نهی از بدی ها) را دنبال نمایند تا بشریت افسار گسیخته، در دام هوای نفس و شیطان سقوط نکند. به بیان دیگر همه انبیاء الهی برای این منظور به پیامبری مبعوث شده اند تا بشریت را به سوی خوبی وصلاح بکشانند و آنها را از بدی ها و ناهنجاریها بازدارند زیرا هر دینى، از پیروان خود مىخواهد به هنجارهایى تن در دهند و از ناهنجارىهایى دوری کنند. این هنجارها در قالب احکام و ناهنجارىها در قالب ممنوعات قرار مىگیرند، از این منظر دین عبارت است از پارهاى بایدها و نبایدها که مؤمنان باید در چار چوب آن حرکت کنند و بکوشند بایدها را انجام دهند و از نبایدها پرهیز کنند. امر به معروف و نهى از منکر نیز عبارت است از: در خواست تحقق آن بایدها و کوشش براى پیشگیرى از نبایدها. از این منظر مىتوان هدف دین را تحقق آن بایدها و محو آن نبایدها دانست. این بایدها در قالب معروفها و آن نباید ها در هیئت منکرها معرفى مىشوند. پس می توان این نتیجه را بدست آورد که امر به معروف و نهی از منکر یعنی تحقق بخشیدن همه برنامه های دینی اسلام و نفی همه برنامه هایی که با این دین منافات دارد از خداوند منان مسئلت داریم تا در راه تحقق این فریضه مهم ما را یاری نماید .
فصل اول :
معنای معروف و منکر و اقسام وجوب آن :
1.معنای لغوی معروف: یعنی شناخته شده و نیز به معنی نیکی و کار نیک(1) و منکر: یعنی ناشناخته و نیزکار زشت، نامشروع، ناپسند، ناشایسته و بد، جمع آن منکرات. (2)
2.معنای اصطلاحی معروف در شریعت اسلامی : یعنی چیز های که شریعت اسلام آن را واجب کرده یا آنها را مستحب دانسته و منکر یعنی کار های که درشرع حرام و یامکروه دانسته شده است .(3) به عبارتی همه احکام واجب و مستحب در قالب معروف و همه احکام حرام و مکروه در قالب منکر یا منکرات قابل تعریف می باشند. ومی توان گفت که : معروف یعنی چیز هایی که از جانب شارع مقدس واجب یا مستحب باشد و منکر یعنی چیزهایی که از جانب شارع حرام یا مکروه باشد.
منظور شارع از امر به معروف و نهی از منکر و اقسام آن: امام علی(علیه السلام) امر به معروف و نهی از منکر را، عصاره دین می داند و می فرماید: «غَایَةُ الدِینِ، اَلاَمرُ بِالمَعرُوفِ وَالنَهىِ عَنِ المُنکَرِ وَ اِقَامَهِ الحُدُودِ»غایت و مقصد اصلی دین، امر به معروف، و نهى از منکر و اجراى حدود است. (4) این رویکرد گواه آن است که امام علی (علیه السلام) به این فریضه، چونان فریضهاى در کنار دیگر فرایض نمى نگرد، بلکه آن را اساس، ریشه، و بنیاد همه فرایض و برترین فریضه مىشناسد، و مهمترین کارکرد دین را چیزى جز همین امر و نهى نمىداند. اما امر به معروف که در نزد همه فقها به عنوان واجب تلقی شده و شبهه ای در وجوب آن نیست فقط دراحکامی است که واجب باشد و مستحب شامل امر به معروف وجوبی نمی شود،گرچند درقالب معروف اصطلاحی قرار می گیرد هم چنانکه نهی از منکر وجوبی فقط در احکامی تصور می شود که حرام باشد و درمکروه، آن نهی از منکر اصطلاحی فقهی منظور نظر نیست. گرچند در احکام دین به تمام واجبات و مستحبات معروف، و به تمام محرمات و مکروهات، منکر اطلاق شده اما دراحکام مستحبی و مکروه امر به معروف و نهی از منکر مستحب است نه واجب و ما، در صدد بیان امر به معروف و نهی از منکری هستیم که واجب است (5) بنابراین وادار کردن افراد جامعه به انجام کارهای واجب و مستحب امر به معروف اصطلاحی است و همین طور بازداشتن آنها از کارهای حرام و مکروه نهی از منکر اصطلاحی است نه فقهی و وجوبی. بلکه در امور واجب و حرام آن دو واجب می شود و درموارد مستحب و مکروه جامه استحباب در بر می کند .به عبارت دیگر می توانیم امر به معروف و نهی از منکر را به دو قسم تقسیم نماییم:
1.آنچه انجام آن از نظر عقل یا شرع لازم و واجب و یا ارتکابش از نظر آن دو، حرام و قبیح باشد، امر و نهی در موردشان واجب می گردد.
2.هر کاری که انجامش از نظر عقل یا شرع خوب و مستحب یا ارتکابش از دیدگاه آن دو، پسندیده نیست، در این صورت، امر و نهیش مستحب است.گفتنی است امر به معروف و نهی از منکر از واجبات توصلی است یعنی قصد قربت در آن شرط نیست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهی نیز برخوردار خواهد شد.
آیا وجوب این دو فریضه عقلی است یا نقلی ؟
درباره اصل وجوب این دو فریضه، شبهه ای وجود ندارد اما در چگونگی وجوب، اختلاف اندکی میان فقها وجود دارد:که فقها در این زمینه به دوگروه تقسیم شده اند :
1.وجوب عقلی: اکثر فقها من جمله شهید اول، و شهید ثانی، و شیخ ، و علامه ،قائل به عقلی بودن وجوب هستند به این دلیل: که امر به معروف و نهی ازمنکر لطف است و لطف را چنین معنی کرده اند که، لطف چیزی است که سبب قرب به اطاعت و دوری از معصیت می شود و هر چیزی که سبب قرب به طاعت و دوری از معصیت بشود واجب است عقلا، پس امر به معروف و نهی ازمنکر واجب است عقلاً . درین صورت، آیات و روایاتی که در زمینه وجوب این دو فریضه، وارد شده ارشادی هستند برای حکم عقلی، و در واقع آیات و روایات موءید حکم عقل در این زمینه هستند. این دلیل بر عقلی بودن وجوب را شهیدثانی به شکل مستوفی در شرح لمعه بحث نموده که هر انسان منصف را قانع می سازد !(6)
2.وجوب نقلی : بعضی قائل به نقلی بودن وجوب امر به معروف و نهی از منکر هستند: به دلیل آیات و روایات فراوان که در این زمینه هم در قرآن و هم در سنت نبوی و روایات اهل البیت(علیهم السلام) آمده است. ما اکنون مناسب می دانیم چند آیه و روایت را به عنوان نمونه در این سطور ذکر نماییم .لازم به ذکر است که عقلی بودن یانقلی بودن وجوب این دو فریضه، هیچ گونه ضربه ای در اصل بحث وارد نمی کند زیرا وجوب چه نقلی و یا عقلی باشد مراد ما حاصل شده واصل وجوب مهم است نه نقلی یا عقلی بودن آن و هر دوی آن معتبر و مورد پذیرش فقها می باشد.
آیا وجوب این دو فریضه عینی است یا کفایی ؟
در این مورد در میان فقها دو قول وجود دارد : 1- کفایی، 2-عینی.
دلیل کفایی بودن وجوب:
الف: دلیل قرآنی:
اکثرفقها قائلند به اینکه وجوب آن کفایی بوده و این مطلب از آیه مبارکه:« وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » .«باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند. (7) به دست می آید مخصوصا که تعبیر به امت شده و« امت» یعنی گروه وکلمه «منکم» هم اشاره به این مطلب دارد. و «مِن» تبعیضیه است یعنی بعضی از شماها باید امر به معروف و نهی از منکر کنند یعنی گروهی و دسته ای باید این فریضه را انجام بدهند که خدا آنها را از مفلحون به حساب آورده است آنگاه تکلیف از بقیه ساقط می شود. امام خمینی(ره)کفایی بودن وجوب را اقوی می داند و می فرماید که: اگر در مسئله خاصی نیاز به این فریضه بشود وکسی آنرا اقامه نماید از عهده دیگران ساقط می شود و اگر هیچ کس آنرا انجام ندهد همه تارک واجب به حساب می آیند . (8)
ب: دلیل عقلی:
و آن اینکه عقل حکم می کند به اینکه اگر مطلوب حاصل شد و عده ای این دو فریضه را انجام دادند طبعا تکلیف از عهده دیگران ساقط می شود و دیگر نیاز به آن وجود نخواهد داشت پس عقل هم حکم می کند که تکلیف ساقط می شود زیرا وقتی مراد حاصل شد دیگر نیاز به تکرار آن نیست و تحصیل حاصل از نظر عقل پذیرفته نیست. پس وجوب آن کفایی است نه عینی. عده کمی از فقها مانند شیخ طوسی و ابوالفتوح رازی آن را واجب عینی دانسته اند و استدلال شان بر این مسئله آیه مبارکه: («کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ ».یعنی: شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند؛ [چه اینکه] امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید. )است که به صورت جمع آمده است .(9) و ما می توانیم این آیه را چنین تاءویل ببریم که درست است که در ابتدا، این فریضه بر همه مومنین واجب می شود و در این جا از صفات بر جستهء مومن به حساب آمده اما وقتی عده ای آنرا انجام دادند امتثال از تکلیف تحقق پیدا می کند و این، معنای کفایی بودن وجوب است نه عینی بودنش و عینی آن است که تکلیف تا آخر بر تک تک مکلفین باقی باشد مگر آنکه آنرا همه شان انجام دهند حال آنکه با انجام عده ای دیگر نیازی به انجام آن توسط سایرین وجود ندارد پس عینی بودن صحیح نیست.
فصل دوم :
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات:
شهید ثانی میفرماید:« آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر آن قدر زیاد است که عظمت آن پشت انسان را میشکند». (10) و ما به ذکر چند نمونه از این آیات و روایات برای تایید مطلب اکتفا می کنیم و قبل از آن ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد : و آن اینکه ریشه و کلیات احکام شرعی را باید در قرآن کریم و شرح و تفصیل و شاخه های آن را باید در سنت جستجو نماییم. و خوشبختانه قرآن کریم در آیه های فراوانی به فریضه امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده است که در این جا به برخی از این آیات می پردازیم:
1.«وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» یعنی باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی نمایند، و امر به معروف و نهی از منکر کنند. و آنها همان رستگارانند. (11)
2.«کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ » شما بهترین امتی بودید که از میان انسانها آفریده شده اند،؛ چه اینکه امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید. (12)
3.«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» یعنی مردان و زنان مومن بعضی ولی و دوست دار بعض دیگر هستند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند. (13) از مجموع آیات فوق چنین بر می آید که امر به معروف و نهی از منکر دارای اهمیت بسیار زیادی از منظر قرآن کریم می باشد و وجوب آن در ابتدا همه افراد مومنین و پیروان اسلام اعم از زن مرد را شامل می شود، و هنگامی که عده ای آن را انجام دادند تکلیف از عهده دیگران ساقط و منظور اصلی شارع تامین می شود. و این قسم از وجوب در شرع مقدس[واجب کفایی] نامیده شده که در مجال بعدی به طور تفصیل به آن خواهیم پرداخت . مطلب دیگری که از سیاق آیات متذکره به دست می آید اینکه اقامه این دو فریضه از وظایف و صفات مومن به حساب می آید و ولایت را اگر به معنای مودت و دوستی بدانیم پایه این ولایت توسط این دو فریضه استحکام می یابد و در عرف هم این موضوع مورد تایید بوده است که هرکه نسبت به کس دیگر دوستی بیشتری داشته باشد در صدد نصیحت و رفع عیوب او بر می آید، مطلب دیگر که از آیات به دست میاید اینکه وجوب امر به معروف و نهی از منکر، از بدیهیات است و کسی از مسلمانان در آن شک نکرده است و این دو فریضه از فرائض مهم الهی بوده و قوام و ثبات دین بستگی تام به این دو فریضه مهم دارد.
و اما روایات :درین جا به عنوان نمونه به چند روایت نیز اشاره می کنیم :
1- حدیث نخست از پیامبر(ص)است که فرموده :«اَذَا لَم یَامُرُوا بِالمَعرُوفِ وَ لَم یَنهُوا عَنِ المُنکَرِ وَ لَم یَتًَبَعُوا الاَخیَارَ مِن اَهلِ بَیتِی سَلَّطَ اللَهَ عَلَیهِم اَشرَارَهُم فَیَدعُوا عِندَ ذَالِکَ خِیَارَهُم فَلَا یَستَجَابَ لَهُم»: هرگاه امر به معروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از برگزیدگان اهل بیتم ننمایند خداوند بدان آنها را بر ایشان مسلط گرداند پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نگردد. (14) نمونه بارز این سخن پیامبر در زمان بنی امیه آشکار شد چنانچه امت اسلامی در زمینه امر به معروف و نهی از منکر بی تفاوت شده بودند آنگاه بنی امیه بر آنان مسلط شد و ستمی که در ان دوران بر آنان تحمیل شد نتیجه دوری آنان از این فریضه مهم و حیاطی بود.
2- علی (علیه السلام )در نهج البلاغه می فرماید :« لاَ تَتْرُکُوا الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ.» امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید پس بدترین افراد بر شما مسلط میشوند انگاه هر چه دعا کنید اجابت نمی شود(15)منظور از عدم استجابت دعا ،کم شدن عظمت و ابهت نیکان است که ابتدا سکوت کرده اند و امر به معروف و نهی منکر را ترک کرده اند و در نتیجه هر چه دعوت می کنند شنیده نمی شود و حرف شان به کرسی نمی نشیند. و اگر بگوییم دعای شان در پیشگاه خدا اجابت نمی شود این نیز محتمل است زیرا بر اثر ترک این فریضه الهی ،خداوند آنها را ادب می کند و دعای شان به اجابت نمی رسد .
3-عن الرضا(علیه السلام)[کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) یقول:] «اِذَا اُمَتِی تَوَاکَلَتِ الاَمرَ بِالمَعرُوفِ وَ النَهیِ عَنِ المُنکَرِفَلیَاذَنُوا بِوَقَاعٍ مِنَ اللهِ.» امام رضا فرمود: که رسول خدا فرموده است هرگاه امت من از امر به معروف سرپیچی کنند منتظر عذاب الهی باشند (16) از این چند روایت که قطره ای از دریای بیکران معارف اهلبیت در زمینه امر به معروف و نهی از منکر است به خوبی روشن می شود که پیامبر و جانشینان او این فرایض الهی را پایه و اساس دین حنیف اسلام و رمز بقاء ایمان در میان جامعه می دانستند و یگانه دلیل رشد و ترقی جامعه در زمینه اخلاق و...بستگی تام به این دو فریضه مهم دارند و حادثه عظیم عاشورا، که برای همیشهء تاریخ، به عنوان یک حادثه حماسی و در عین حال، غم انگیز، در تاریخ اسلام ناب و تشیع راستین، ثبت گردیده، نتیجه اهمیت این دو فریضه مهم الهی است که امام حسین (ع) برای احقاق این فریضه جانش را در طبق اخلاص نهاده و زیبا ترین نمونه از نهی از منکر را درتاریخ بشریت ثبت نمود! و در آغازین روز های قیامش با برادرش محمد حنفیه همین موضوع را علت قیامش معرفی نمود و فرمود: «اِنِی لَم اَخرُج اَشِرًا وَ لَابَطِرًا وَ لَا مُفسِدًا وَلاَ ظَالَمًا اِنَّمَا خَرَجتُ لِطَلَبِ الِاصلاَحَ فِی اُمَّهِ جَدِّی اُرِیدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ اَنهَی عَنِ المُنکَرِ وَ اَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ اَبِی(17)»یعنی من خروج نکردم از روی خود پسندی وگردنکشی و فساد و بیداد گری بلکه خروج من برای اصلاح طلبی در میان امت جدم بوده است ،من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جد و پدرم رفتار نمایم.
فصل سوم
شرایط امر به معروف و نهی ازمنکر :
امر به معروف و نهی از منکر با وجود برخی شرایط واجب می شود و در صورت نبودن آن شرایط تکلیف امر یا نهی ساقط می شود. درباره شرایط آن که چهار تا است اکثر فقهاء اتفاق نظر دارند اما در سلسله مراتب این شرایط تفاوت های میان فقها قدیم و معاصر وجود دارد مثلا شهید ثانی در شرح لمعه چهار شرط را اینگونه رتبه بندی نموده است:
1. علم آمر و ناهی به معروف و منکر.
2.اصرار تارک معروف و فاعل منکر بر ادامه کار خود .
3.امر و نهی ،سبب ضرر جانی یا آبرویی یا ضرر مالی قابل توجه ،به خودش یا نزدیکان و همراهان ،یا سایر مومنان نباشد.
4.احتمال تاثیر امر یا نهی بر فاعل منکر و تارک معروف. بنابراین اگر می داندکه امر و نهی تاثیر ندارد امر و نهی واجب نیست .و تکلیف از عهده اش ساقط می شود (18)اما امام خمینی (ره) در کتاب تحریر الوسیله اش این شرایط چهار گانه را به گونه دیگر رتبه بندی نموده است که در ذیل به آن می پردازیم (19)
1. باید آمر و ناهی به معروف و منکر علم داشته باشد:
یعنی کسی که امر یا نهی می کند ،بداند آنچه را که دیگری انجام می دهد حرام است و آنچه راکه ترک کرده واجب است، پس هرکس که نمی داند این عمل که دیگری انجام می دهد حرام است یاکاری که ترک کرده واجب است یا نه ،جلوگیری واجب نیست . و چه بسا در صورت عدم علم به معروف و منکر(واجب و حرام) این کار او رنگ حرمت به خود می گیرد. از امام صادق (علیه السلام) درباره امر به معروف و نهى از منکر سؤ ال شد، آیا بر تمام امت واجب است یا نه ؟ فرمود: نه . پرسیدند: چرا واجب نیست ؟ فرمود: این کار بر عهده شخص نیرومندى است که فرمانش را ببرند و معروف را از منکر باز شناسد، نه بر کسانى که نا توانند و خود هدایت نیافته اند و از روى ناآگاهى دیگران را از حق به سوى باطل مى خوانند. و دلیل بر این مطلب سخن خداى تعالى است : «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى کنند و امر به معروف و نهى از منکر انجام دهند و آنها رستگارانند.(20)«من» تبعیضیه است یعنی از میان شما باید کسانی این فریضه را انجام دهند نه همه و آیه درین مورد صریح است .پس این موضوع خاص است نه عام ، چنان که خداى تعالى در آیه دیگر فرموده است : (( وَ مِن قَومِ مُوسَى اُمَّةٌ یَهدُونَ بِالحَقِّ وَ یَعدِلُونَ ))(21): و از قوم موسى گروهى به سوى حق هدایت مى کنند و حاکم به حق و عدالتند ( و نفرمود امت موسى یا تمام قوم موسى در حالى که در آن روز امتهاى مختلفى بودند. امت شامل یک فرد و بیشتر است . و همچنین خداى تعالى فرموده است : «اِنِّ اِبرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً »به درستی که ابراهیم یک امت بود، درحالی که مطیع فرمان خدابود...پس امت هم بر یک فرد و هم بر بیشتر از یک فرد اطلاق می شود .در نتیجه اینکه امر به معروف و نهی از منکر در صورت تحقق شرایط واجب می شود و از جمله شرایط آن علم به معروف و منکر است، اما بر شخص ناآگاهى که در ناتوانى بسر مى برد و نیرو و پشتیبان و فرمانبرى ندارد، حرجى نیست. پایان حدیث. (22)البته منظور از عالم بودن اینکه معروف را از منکر تشخیص بدهد و کسی که چنین تشخیص ندارد فعلا تکلیف از عهده اش ساقط است اما این بدان معنا نیست که کلاً تکلیف از عهده اش ساقط باشد بلکه باید درپی کسب آموزش معروف و منکر باشد. به بیان دیگر اینکه: آیا کسب علم براى امر به معروف و نهی از منکر واجب است یا خیر؟. به تعبیر فنى و اصولى آن، آیا علم براى امر به معروف و نهى از منکر، شرط وجوب است، یا شرط واجب. براى مثال آیا علم همچون استطاعت نسبت به حج است که هرگاه حاصل شد، حج بر مکلف واجب مىشود و تحصیل استطاعت واجب نیست، یا آنکه همچون طهارت براى نماز به شمار مىرود که باید آن را کسب کرد و نمىتوان به عذر بىطهارتى نماز را ترک کرد. به تعبیر دیگر امر به معروف بر شخص جاهل واجب نیست، یا آن که جاهل نیز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضیه آنجا آشکار مىشود که اگر علم را شرط وجوب دانستیم، عملا این فریضه از گردن بسیارى ساقط مىشود و افراد زیادى از شمول حکم خارج مىگردند و این با فلسفه اصلى این فریضه سازگار نیست. اما اگر بر آن تاکید کردیم که این شرط، شرط واجب است، در آن صورت بر عالمان، بالفعل واجب است و افراد جاهل بطور بالقوه نیز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجراى این فریضه بپردازند.برخى فقها، همچون شهید اول، علم را شرط وجوب دانسته و آن را از جاهلان ساقط شمردهاند. حال آن که دیگران مانند شهید ثانى در چند و چون این شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازم التحصیل شمردهاند. (23) از فقهاى معاصر نیز امام خمینى(ره) این شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را مکلف به کسب آن کرده و فرموده است: «آموختن شرایط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم آن، واجب است». (24)
2.احتمال بدهد امر یا نهی او تاثیر دارد، بنابراین اگر می داند تاثیر ندارد امر و نهی واجب نیست . فقیهان درباره شرط تأثیر و نقش آن در سقوط وجوب یا عدم آن ـ همچون شرط علم ـ به دو راه رفتهاند: گروهى معتقدند در صورتى که آمر به معروف احتمال قوى بدهد که امر به معروف و نهى از منکرش تأثیرى ندارد، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف و نهى از منکر کند . براى نمونه محقق حلى درباره این شرط مىگوید که هرگاه آمر به معروف احتمال غالب بدهد یا علم پیدا کند که امر به معروفش مؤثر نیست، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف کند(25) اما امام خمینى، در این باب نظر دیگرى دارند و مىگویند: «با ظن قوى به عدم تأثیر، وجوب آن ساقط نمىشود..و ایشان، هر نوع احتمال عقلایى در باب تأثیر را براى وجوب امر به معروف و نهی از منکر کافى مىدانند.(26)حال این سوال مطرح است که اگر آمر به معروف یقین داشته باشد که امر به معروف او تأثیر ندارد، تکلیف چیست؟ آیا این فریضه ساقط مىشود، یا آنکه باید شرط تأثیر را پدید آورد؟ اهمیت طرح این سؤال هنگامى آشکارتر مىشود که ما این فریضه را در گستره اصلى آن و از منظر امام على(علیه السلام) بنگریم. از دیدگاه ایشان اساسا امر به معروف و نهى از منکر، محور احکام دین و خاستگاه اقتدار دینى و تشکیل حکومت اسلامى است. امر به معروف و نهى از منکر، فریضهاى در کنار فرایض دیگر همچون نماز و روزه نیست؛ بلکه شالوده دیگر احکام و شیرازه دین بهشمار مىرود به تعبیر ایشان ترک این فریضه زمینه ساز اقتدار اشرار و مستجاب نشدن دعاها محسوب شده است(27) چنانچه مضمون این حدیث را در خطاب آن امام بزرگوار به فرزندانش امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) در صفحات قبل ذکر نمودیم و نیاز به تکرار نیست .با این دیدگاه و تأکید در باب این فریضه و نقش آن در بهداشت و سلامت جامعه، به این پرسش بازمىگردیم که در صورت عدم تأثیر امر به معروف، آیا وجوب آن ساقط مىشود؟ پاسخ اکثر فقها به این سؤال مثبت است!!!. در مقابل این تفکر، پارهاى از فقهاى معاصر نگاه اجتماعىترى به این مسئله داشته و گفتهاند که در صورت عدم تأثیر، بر ما لازم است مقدمات تأثیر امر و نهى را فراهم کنیم. (28) بنابراین اگر ما نیز از منظر امام به این فریضه بنگریم و همه سخنان ایشان را در این باب کنار یکدیگر بگذاریم، هیچ قرینهاى بر سقوط وجوب امر به معروف و نهى از منکر نمىیابیم و اگر در جایى دیدیم که این امر و نهى ما تأثیر نمىکند و خاصیت خود را از دست داده است، باید درروش خود تجدید نظر کنیم و شیوه خود را دگرگون سازیم. اعمال، گویاتر از سخنانند. بدین روى معصومان از ما خواستهاند تا با کردار خویش مردمان را به خیر دعوت کنیم، نه فقط با سخنان خود بی آنکه عملی درقبال آن باشد!... اگر ما دقیقا آنچه را که در باب امر به معروف و نهى از منکر گفته شده رعایت کنیم و آداب آن را بهکار گیریم، دیگر نمىتوان از عدم تأثیر سخن گفت. بنابراین درست است که احتمال تاثیر یکی ازشرایط امر به معروف و نهی از منکرمحسوب گردیده و معتبر دانسته شده، اما با تامل بیشتر به اهمیت موضوع در صورت عدم تاثیر، تغییر روش پسندیده تر است تا اینکه حکم به سقوط این فریضه بنماییم!!!
3-شخص گناهکار اصرار بر ادامه کار خود داشته باشد،
پس اگر معلوم شود ،یا گمان کند،یا احتمال صحیح بدهد گناهکار بنای ترک عمل را دارد و دوباره تکرار نمی کند ،یا موفق به تکرار نمی شود، امر و نهی واجب نیست. از این رو فقها به حق، این شرط را گنجانده اند و گفته اند نهى از منکر در جایى است که بدانیم شخص مرتکب منکر، بر شیوه نادرست خود اصرار دارد و همچنان در بند کجروى است؛ ولى اگر این اطمینان حاصل نشد، دیگر امر و نهى او معنا ندارد؛ بلکه بهتصریح بسیارى از فقها حرام است. صاحب جواهر در این باب مىگوید : «در این صورت این دو [امر و نهى] همانگونه که بسیارى به آن تصریح کرده اند، حرام است. (29)
4-امر و نهی ،سبب مفسده ای نباشد.
به این معنا که ضرر جانی یا آبرویی یا ضرر مالی قابل توجه ،به خودش یا نزدیکان و همراهان، یا سایر مومنان وارد نشود .اگر ضرری به خودش یا یکی از بستگانش و یا دوستانش وارد شود درین صورت وجو ب ساقط می شود(30) فقها در توضیح این شرط (عدم ضرر و مفسده) میفرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجة اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروفها و منکرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازهای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب و معروف، یا نهی از آن حرام و منکر، باید بذل جان کرد، ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب این دو فریضه مقدم است. این که در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیش رفت و در کدام مورد باید حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود، باشد،حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است اما اگر موضوع در درجة بالای اهمیت است باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، گرچه انسان در این راه کشته شود. امام خمینی(ره) میفرماید: «اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است.(31)استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه می فرماید :( ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از این ها است. البته با توجه به موردش. ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه میخواهی بکنی؟ در چه موضوعی میخواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ یک وقت موضوع کوچکی است،مثلاً کسی کوچه را کثیف میکند، پوست خربزه را میاندازد در کوچه، شما این جا باید نهی از منکر کنید، حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید، یک فحش ناموس به شما میدهد، در این صورت این کار این قدر ارزش ندارد که شما یک فحش وناسزا از او بشنوید یک وقت هست موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است. می بینید قرآن به خطر افتاده است،اصول قرآنی به خطر افتاده است،آیا این جا میگویی: امر به معروف نکن،نهی از منکر نکن، که اگر این را بگویم،جانم، آبرویم، در خطراست؟مردم نمیپسندد؟و.. (32). امام حسین(علیه السلام) نیز در چنین موقعیتی بودند و معروف: اصل اسلام و سنت پیامبر بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود. حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ و نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند،گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. درباب مفسده از دیدگاه دیگر هم می توان نگاه کرد یعنی امر و نهی کسی که این فریضه را انجام میدهد دارای مفسده نباشد یا باعث مفسده دیگر نشود مانند نهی ازمنکری که خلیفه دوم ناآگاهانه مرتکب شد :
نمونه ای از نهی از منکر خلیفه دوم:
عمر از دیوار خانه مردى بالا رفت و آن مرد را در حالت ناپسندى دید و به او اعتراض کرد، او در جواب گفت : یا امیرالمؤ منین ! اگر من از یک جهت نافرمانى خدا را کرده ام ، تو از سه جهت معصیت خدا را مرتکب شده اى . عمر پرسید، کدام است آن سه جهت ؟ گفت : خداى تعالى فرمود: ((تجسس نکنید)) تو تجسس کردى ، و فرمود: ((از در خانه ها وارد شوید)) تو روى دیوار آمدى . و خداوند فرمود: ((جز به خانه هاى خودتان - تا با اهل خانه انس نگرفته و سلام نداده اید - وارد نشوید)) و تو سلام ندادى ، عمر با شنیدن سخنان وى ، شرمنده شد و با او شرط کرد توبه کند.!!!(33) به راستی بایدگفت صاحب خانه سزاوارتر بود که با عمر شرط کند که وى توبه نماید؛ زیرا عمر نسبت به او گناهان بیشترى مرتکب شده بود. بلکه آن مرد سزاوارتر به فرمانروایى بود چون از او داناتر بود و بیش از او گناهانش را پنهان مى داشت . در حالى که عمر یا جاهل بود و یا گستاخ بر انجام گناه وبا این کارش که به زعم خودش نهی ازمنکر نموده بود چند مفسده دیگر را مرتکب شده بود !!!
فصل چهارم
مراتب امر به معروف و نهی ازمنکر :
برای امر به معروف و نهی از منکر، مراتبی است که اگر با عمل به مرتبه پایین تر، مقصود حاصل شود عمل به مرتبه بعدی جایز نیست وآن مراتب چنین است :
1-اظهار تنفر قلبی:
امر و نهی کننده ناراحتی قلبی خود را از منکر واقع شده آشکار کند و به طرف بفهماند که منظورش از این کار، این است که وی معروف را انجام داده و یا منکر را ترک نماید. برای این کار چند درجه است :
الف: مثل اینکه از او رو برگرداند یا با چهره عبوس با او برخورد کند،یا با او رفت و آمد نکند. اگر در این مرتبه مطلوب حاصل شود و گنهکار هدایت شود دیگر نیازی به بالاتر از این برخورد نیست و به همین مقدار اکتفا می شود .حتی کمتر از این هم اگر موثر باشد کافی است به قول امام خمینی(ره) :اکتفا به مرحله دانیه فالدانیه والایسر فالایسر.. وحتی امام (ره) این گونه فرموده که اگر به طور کلی منکر از بین نرود اما تخفیف داده شود به واسطه همین اعراض و ترک رابطه و... و با زبان هیچ تاثیر نکند همین مرتبه واجب است لاغیر.(34)در حدیث آمده است :« اَدنَی الاِنکَارَ اَن تَلَقَّی اَهلَ المَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکَفهَرَه» ((پایین ترین درجه نهى از منکر آن است که با معصیت کاران با چهره درهم کشیده برخورد شود.))(35) در این جا برای روشن شدن مطلب ذکر داستانی در مورد سه نفر از صحابه پیامبر که در جهاد شرکت نکردند و پیامبر با منکر آنان این گونه برخورد نمودند خالی از لطف نیست: نمونه ای از برخورد پیامبر با اصحابش: برخورد پیامبر، باکسانی که در جنگ شرکت نکردند: جنگ تبوک زمانی اتفاق افتادکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و سایر مسلمانان مجبور بودند درگرمای شدید به این غزوه بروند و سفری طولانی، بیابانی بیآب و علف و دشمنی بزرگ، پیش رو داشتند.در این میان سه نفر از صحابه پیامبر بدون عذر موجه از شرکت در جنگ خود داری کردند. یکی از این افراد متخلف کعب ابن مالک (شاعر) بود: کعب میگوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مسلمانان همراهش، صبح زود، براه افتادند و من از شرکت در جنگ باز ماندم. باز هم تصمیم گرفتم که بروم و خود را به آنان برسانم و کاش! چنین میکردم. ولی این کار، برایم مقدر نشده بود. پس از خروج رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، هنگامی که به میان مردم میرفتم، آنچه مرا غمگین میساخت، این بود که بجز منافقین و افراد ضعیفی که خداوند آنها را معذور شمرده است، کسی دیگر را نمیدیدم. نگرانی من زمانی شروع شد که خبر بازگشت رسول خدا(ص) به من رسید. اینجا بود که دروغهای مختلفی را به خاطر آوردم اما درنهایت تصمیم گرفتم راست بگویم.عذر و بهانه ای نداشتم . صبح آنروز، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد. و به مسجد رفت و دو رکعت نماز خواند و با مردم نشست.، بازماندگانِ جهاد که تعدادشان هشتاد و چند نفر بود، یکی یکی نزد او آمدند و عذرهایشان را بیان کردند و سوگند خوردند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز آنچه را که در ظاهر به زبان میآوردند ، از آنان پذیرفت و برایشان طلب مغفرت نمود و باطنشان را به خدا واگذار کرد. من نیز نزد ایشان رفتم. هنگامی که به او سلام دادم، تبسم کرد البته تبسمی که همراه خشم و غضب بود. سپس فرمود: «بیا». من هم رفتم و روبرویش نشستم. گفت: «علت نیامدنت چه بود؟ مگر مرکب نخریده بودی»؟ گفتم: بلی. ، بخدا سوگند که هیچ عذری نداشتم ، هنگامی که از جهاد باز ماندم، از هر زمان دیگر، قویتر و سرمایه دارتر بودم. رسول الله (صلی الله علیه وآله) رو به اصحاب کرد و فرمود: «این شخص، راست گفت.آنگاه رو به من کرد و فرمود پس برخیز تا خداوند در مورد تو قضاوت کند».من برخاستم. تعدادی از مردان بنی سلمه، بدنبال من آمدند و به من گفتند: به خدا سوگند، ما سراغ نداریم که قبل از این، تو مرتکب گناهی شده باشی چرا مانند سایر بازماندگانِ جهاد، عذری برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیاوردی؟ و استغفار آنحضرت (صلی الله علیه وآله) برای گناهت، کافی بود. آنها، آنقدر مرا سرزنش کردند که خواستم برگردم و سخنان قبلیام را تکذیب کنم. سرانجام با (مراره بن ربیع العمری و هلال بن امیه واقفی، ) ،برخوردم از آنها پرسیدم:رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با شما که مانند من از شرکت در جنگ محروم مانده اید چگونه برخورد نمود؟ گفتند به ما نیز آنچه را که به تو گفته بود، گفت. تا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مسلمانان را از سخن گفتن با ما سه نفری که از غزوه باز مانده بودیم، نهی فرمود. لذا مردم، رفتارشان را با ما تغییر دادند و از ما کنارهگیری نمودند تا جایی که زمین هم با من بیگانه شد و گویا آن زمینی نبود که من میشناختم. پنجاه شب، اینگونه بسر بردیم. اما دوستان من درمانده شده، درخانههایشان نشستند و گریه میکردند. زمانی که قطع رابطه مردم، طولانی شد، به سرای ابوقتاده که پسرعمویم و محبوب ترین مردم نزد من بود، رفتم و به او سلام دادم. بخدا سوگند که جواب سلام مرا نداد. به او گفتم: ای ابوقتاده! تو را بخدا سوگند، آیا میدانی که من خدا و رسولش را دوست دارم؟ او سکوت کرد. دو باره او را سوگند دادم. باز هم سکوت کرد. اینجا بود که اشک از چشمانم، جاری شد و ازخانه او بیرون شدم.
پس از اینکه چهل شب از پنجاه شب، گذشت، فرستادة رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد من آمد و گفت: رسول الله (ص) به تو دستور میدهد که از همسرت، کنارهگیری کنی. پرسیدم: او را طلاق بدهم؟ گفت: نه، بلکه از او کنارهگیری کن و به او نزدیک نشو. و همین پیام را نیز برای دوستانم فرستاد. به همسرم گفتم: نزد خانوادهات برو و آنجا باش تا اینکه خداوند در این باره، قضاوت کند.
بعد از آن، ده شب دیگر نیز صبر کردم تا پنجاه شب کامل از زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مردم را از سخن گفتن با ما بازداشته بود، گذشت. پس هنگامی که نماز صبح پنجاهمین شب را خوانده و بر بام خانهام نشسته بودم، ناگهان صدای ندا دهندهای را شنیدم که با صدای بلند میگفت: ای کعب بن مالک! تو را بشارت باد. از شنیدن این سخن، به سجده افتادم و دانستم که گشایشی حاصل شده و رسول الله (صلی الله علیه وآله) پذیرفته شدن توبة ما را از جانب خدا بعد از خواندن نماز صبح، اعلام نموده است. بدین جهت مردم، گروه گروه به استقبال من میآمدند و بخاطر پذیرفته شدن توبهام به من، تبریک عرض میکردند و میگفتند: پذیرش توبهات از جانب خداوند، مبارک باد.، تا اینکه وارد مسجد شدم. دیدم که رسول الله (صلی الله علیه وآله) نشسته و مردم، اطرافش را گرفتهاند. پس هنگامی که به رسول الله (صلی الله علیه وآله) سلام دادم، در حالی که چهرهاش از خوشحالی میدرخشید، فرمود: «تو را به بهترین روزی که از مادر متولد شدهای و تاکنون بر تو نگذشته است، بشارت میدهم». و این آیات را تلاوت نمودند: « لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ.. وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لاَ مَلْجَأَ مِنْ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (36)
ترجمه: خداوند، توبة پیامبر و مهاجرین و انصار را پذیرفت. آن کسانی که از پیامبر خدا (ص) در لحظة دشوار، پیروی کردند بعد از آنکه دلهای گروهی از آنان، نزدیک بود، منحرف شود. باز هم خداوند توبة آنان را پذیرفت. چرا که خداوند، رؤوف و مهربان است. همچنین خداوند توبة آن سه نفری را پذیرفت که پذیرش توبة آنان به تأخیر افتاد و زمین با همة وسعتاش بر آنان، تنگ شد و از خودشان نیز به تنگ آمدند. (و سرانجام) دانستند که هیچ پناهگاهی از خدا جز بازگشت بسوی او ندارند. پس خداوند به آنان توفیق توبه داد تا توبه کنند. همانا خداوند، بسیار توبه پذیر و مهربان است. کعب میگوید: بخدا سوگند، خداوند پس از اینکه مرا به اسلام، هدایت کرد، هیچ نعمتی بزرگتر از صداقت با رسول خدا (ص) به من عطا نفرمود. چرا که اگر دروغ میگفتم، مانند کسانی که دروغ گفتند، هلاک میشدم. ازاین فراز از تاریخ صدر اسلام روش پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در مورد اولین برخورد با یک متخلف به دست می آوریم که با قطع رابطه خود اورا به توبه وادار نمود و در ضمن به دیگران هم فهمانید که این روش در مرحله اول باید سرمشق برای آمران و ناهیان باشد.(37) به راستی این روش پیامبر(صلی الله علیه وآله)از هر روش دیگر که در عصر به ظاهر دموکراسی اما در واقع خشن امروز با متخلفین صورت میگیرد موثر تر وکارساز تر نیست؟!! چه زیباست در همه موارد چه در اعمال فردی و چه در امور اجتماعی ،آن اسوه آمر به معروف و ناهی از منکر را برای مان الگو قرار بدهیم !!!
2- مرتبه دوم امر و نهی با زبان
امام خمینی (ره) در این زمینه می فرماید: « اگر بداند که از مرتبه اول امر به معروف و نهی از منکر نتیجه نمی گیرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده کند، در صورتی که احتمال تأثیر بدهد و اگر احتمال دهد که با موعظه و زبان نرم، نتیجه حاصل می شود، نباید به مراحل بعدی تجاوز نماید. اگر بداند که مرحله قلبی اثر ندارد و بایستی با لحن آمرانه امر و نهی کند، باید همین کار را بکند در عین حال باید درجات تندی در گفتار را رعایت نماید..،یعنی کسی که واجبی را ترک کرده از راه سخن به او بگوید که واجب را به جا آورد و گناه را ترک کند. بدیهی است که این مرحله بعداز مرحله اول: (ترک رابطه و با چهره عبوس برخورد کردن) است .»(38) دستور زبانی هم طبق شرایط تاثیر، مراتبی داردکه ذیلا متذکر می شویم:
الف: بازبان نرم و ملایم او را موعظه کند و از هتک حرمتش پرهیز کند زیرا در صورت حصول مطلب با زبان ملایم، نیازی به تحکم و زورگویی نیست .
ب: اجرای این فریضه با تحکم و ا مر نمودن به انجام واجب و ترک حرام. و در مواردی که نیاز به غلظت درگفتار و شدت در امر و تهدید باشد ،باید به آن متوسل شد.(39) مانند مولا امیر المومنین علی (ع)که در بسیاری از موارد اگر ملایمت موثر نبود از این وسیله استفاده می کرد. در این جا نیز به برگ زرینی از تاریخ اسلام اشاره می کنیم تا مطلب واضح تر و ملموس تر مورد تفهیم قرار بگیرد :
نمونه ای از تاریخ اسلام :
زنی که می خواست برای قریش جاسوسی کند. در صدر اسلام مدینه در تدارک نبرد مهم، سهمگین و تاریخی بود پیامبر با آماده سازی سربازان اسلام برای نبرد با کفار مکه و باز پس گیری خانه توحید به همه مسلمانان سفارش کرده بود این خبر را پنهان دارند تا دشمن را غافلگیر کرده و قبل از آنکه حرمت حرم امن الهی شکسته شود مکه را فتح کنند. در این هنگام زنی به نام ساره که برای کمک خواهی از مسلمانان به مدینه آمده بود از طرف فردی به نام حاطب بن ابی بلتعه ماموریت یافت تا در مقابل دریافت ده دینار نامه ی را به مکه برده و به کفار قریش خبر دهد که پیامبر قصد حمله به مکه را دارد ساره نامه را گرفت و پنهان نمود و به سوی مکه به راه افتاد. جبرئیل بر پیامبر نازل شد و این طوطئه زشت را افشا نمود رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی( علیه السلام) و زبیر و مقداد و عمار و عمر و طلحه و ابومرشد )را مامور کرد به جستجوی این زن برخیزند و مانع خروج وی و خبر دادن دشمن شوند آنان به جستجو مشغول شدند و نزدیکی های مدینه او را پیدا کردند و از او خواستند نامه را به آنان تحویل دهد ولی او به طور کلی منکر نامه شد و هر چه نصیحت و اصرار کردند دست از معاندت و انکار بر نداشت بعضی از آنها به جستجوی اثاثیه او پرداختند و این هم فایده نداشت و نامه به دست نیامد بعضی از آنان ناامید و دچار تردید شدند و تصمیم گرفتند پیش رسول الله برگردند. در این هنگام امیرالمومنین فرمود نه هرگز ما دروغ نمی گوییم و پیامبر هم به ما دروغ نگفته است. یقینا نامه همراه این زن است و او دروغ می گوید .آنگاه برای وادار کردن این زن به حقیقت و اعتراف گرفتن از او، شمشیر از غلاف بیرون کشید و زن را تهدید کرد و فرمود نامه را بیرون آور و گرنه هلاک می شوی زن جاسوس که به شدت تحت تاثیر این تهدید قرار گرفته بود بلا فاصله به دروغ گویی خود اعتراف کرد .آنگاه دست به میان موهای بافته شده اش برد و نامه را بیرون آورد و به آنان تسلیم کرد آنان نامه را که سند رسوایی آن فرد خیانت کار بود و پیروزی مسلمین به آن بستگی داشت نزد رسول خدا آوردند . بدین وسیله او را از انجام منکری که اسلام را به شکست می کشانید جلوگیری کردند.(40)آری پیشوایان ما نمونه های زیادی از این الگوهای سازنده را برای ما در صفحات تاریخ به یادگار گذاشته اند که ما را در رسیدن به الگوهای مناسب در مسیر دشوار امر به معروف و نهی از منکریاری می رساند. و چه بسا اگر با این روش در برابر او برخورد نمی شد آنان به هدف شان دست نمی یافتند .
ج- مرتبه سوم استفاده از زور یاقوه قهری،
برای جلوگیری از منکر و برپایی واجب، اگر دو مرحله قبلی کارآیی نداشته باشند؛ باید از زور و قدرت استفاده گردد، بدین معنا که با اِعمال فشار جلوی انجام گناهان گرفته شود و بین شخص و گناه مورد نظرش فاصله ایجاد گردد. در این مرحله نیز باید از مراتب سبک تر شروع کرد؛ مانند گرفتن ظرف شراب از دست کسی که مرتکب شراب خواری می شود یا شکستن آلات قمار و سایر کار های که اعمال زور وقدرت در آن تصور می شود اینها کار هایی است که در مورد لوازم و وسایل گناه باید انجام دهد. اما اگر استفاده از زور عبارت از زدن وکتک کاری و ضرب و جرح و... باشد نیاز به اجازه از طرف حاکم شرع است(41)هر کدام از این روش ها در جای خود و متناسب با وضعی است که اجرای امر به معروف و نهی از منکر نیاز به آن پیدا می کند. به هر حال این فریضه در مواردی نیاز به عمل فردی دارد و در بعضی موارد که از فرد کاری ساخته نیست، باید امر به معروف و نهی ازمنکر به شکل جمعی و گروهی انجام گیرد. همچنین از تدابیر عملی نباید غفلت کرد یعنی باید دید چه طرح و رفتاری، مردم را نسبت به کار نیک تشویق می کند و یا از کار زشت باز می دارد و این به معنای دخالت دادن عقل و منطق، در اجرای قانون امربه معروف و نهی از منکر است؛ چرا که اسلام در شیوه های اجرایی این اصل مهم، آن را به عقل و تدبیر انسان واگذار نموده است تا از هر راه ممکن و مفید، ریشه منکرات را از جامعه برکند.اجرای این فریضه مانند اعمال عبادی نیست که توقیفی باشد و به شکلی که شارع مقدس خواسته انجام بگیرد .بلکه هرنوع که خود آمر و ناهی تشخیص بدهد و با شرایط مذکور منافات نداشته باشد همان گونه سیاست از خود به خرج بدهد و منطبق با شرایط و اوضاع تصمیم خودش را اتخاذ نماید .
نتیجه:
از مطالب که بطور تفصیل در این نوشته ذکر نمودیم نتایج ذیل را میتوان گرفت و آن اینکه (امر به معروف و نهی از منکر) پایه و اساس دین است و دین اسلام بر محور این دو فریضه الهی استوار بوده و با استناد به آیات قرآن و روایات اهلبیت (علیهم السلام )و دلایل عقلی و نقلی این دو فریضه واجب است و بدون آن دین شالوده اش را از دست خواهد داد و تحقق آرمان های دینی در سایه این دو فریضه مهم الهی میسر می شود. و پیشوایان ما آن را ریشه و اساس برپایی دین دانسته اند اما تحقق این دو فریضه مهم الهی آداب و شرایطی دارد که بدون رعایت این شرایط نمی توان در اجرای این دو فریضه نتیجه مطلوب گرفت و ما شرایط اجرای این دو فریضه را با استفاده از کتب فقهی معروف، بطور وافی در این نوشته آورده ایم و نیز نمونه های تاریخی از عدم رعایت آن شرایط که نتیجه نامطلوب را به دنبال داشته برای روشن شدن مطلب متذکر شدیم و از جمله مسایلی که در اجرای این دو فریضه باید رعایت کرد سلسله مراتب امر و نهی نسبت به افراد و شرایط زمانی و مکانی و خصوصیت افراد است و در این زمینه نیز با استفاده از منابع فقهی سلسله مراتب امر و نهی رابحث نمودیم که دراجرای آن باید رعایت شود ،مانند اظهار تنفر قلبی و قطع رابطه، و اگر کارگر نیفتاد امر و نهی با زبان، و اگر این هم موثر نبود با زور و قوه قهریه، با ید آن را اجرا نمود. و در سایه این شرایط و مراتب می توان نتیجه مطلوب گرفت که مرضی شارع مقدس باشد انشاءالله.
پی نوشت ها :
1.فرهنگ فارسی عمید، ج2،ص 1826.
2. همان، ص1860.
3.اقتباس از تحریرالوسیله، امام خمینی( ره)، ج 1، صفحه441.
4.شرح غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص 374.
5.ر ک، لمعه دمشقیه، چاپ بیروت ،ج2 ، ص414 .
6.الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج1، ص 413 .
7.آل عمران ،آیه 104.
8.رک ،به ،تحریرالوسیله ،ج1،ص444 الی445.
9.آل عمران ،آیه 110.
10. الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج1، ص 413 .
11. آل عمران ،آیه104.
12.آل عمران، آیه110.
13.توبه، آیه 71.
14. دانشنامه امام على، ج6، ص 382.
15.نهج البلاغه ،نامه 47،ص 558 ،خطاب به امام حسن وامام حسین ع).
16.تحریرالوسیله، ج1،ص443 . ¬¬¬¬¬¬¬
17.مقتل خوارزمى ،صفحه78 0
18.رک به، شرح لمعه دمشقیه، چاپ بیروت، ج،2ص414 0
19.رک به، تحریر الوسیله، ج1،ص444 الی456 0
20.آل عمران، آیه 104 0
21.اعراف، آیه/ 159 0
22.کافى ، ج 5، ص 60 0
23.ر.ک،به، مسالک الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام، ج3، ص 101ـ 102 0
24. تحریرالوسیله، ج1، ص467، مسئله 8 0
25.ر.ک،به ،شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام، ج1، ص390 0
26. تحریر الوسیله، ج1 ،ص448 0
27.رک ،به نهج البلاغه، نامه 47 ،ص558 0
28.براى آشنایى بااین دیدگاه به: (مجموعه مقالات تأملى در نظام آموزشى حوزه، ، ص270، مقاله رویکردهاى آینده حرکت اجتهاد، (نوشته سیدمحمدباقر صدر)مراجعه شود،
29.جواهرالکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج21، ص 370.
30.تحریر الوسیله ، ج1،ص452
31.همان ،صفحه ،426.
32. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 267.
33. گردنه ها درراه رضوان ،ص 245 ،به نقل از کتاب الغدیر 0
34.تحریرا لوسیله، ج1،ص0457
35.وسایل الشیعه، به روایت محمد ابن یعقوب از امیرالمومنین(ع)0
36. سوره توبه، آیات 117 و 0118
37.به نقل ازتفسیر روض الجنان ابوالفتوح، ج2،ص649 ، با اندکی تصرف.
38.تحریرالوسیله ج1ص459
39.همان.
40.بحار الانوار،ج41،ص8 0
41.تحریرالوسیله، ج1 ،ص460،0
منابع:
1.قرآن کریم.
2.امام خمینی ره، تحریرالوسیله، ج 1،چاپ بیروت ،1365.
3.آمدی التمیمی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ج2،تهران، موسسه دارالکتاب الاسلامی ،1381.
4.خطیب خوارزمى ،مقتل خوارزمى ،(568 هق) ،قم ،انتشارات اسوه، بی تا.
5.دکترشهیدی، سید جعفر ، ترجمه نهج البلاغه، 0نشر فرهنگ اسلامی ،تهران ،1379.
6.رازی، ابوالفتوح ، تفسیر روض الجنان، ج2،قم ،انتشارات دارالعلم، بی تا.
7.رضا استادى، دانشنامه امام على، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380 ش.
8.سیدمحمدباقر صدر ،مقاله رویکردهاى آینده حرکت اجتهاد، مجموعه مقالات تأملى در نظام آموزشى حوزه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى،1375.
9.سید رضا طهماسبی ،گردنه ها در راه رضوان ،چاب اسلام،1380 ،اصفهان.
10.شیخ حر عاملی، محمد حسن، وسایل الشیعه، ج 14 ،قم ،موسسه آل البیت،1363 ش.
11.شهید ثانی،زین الدین بن علی، مسالک الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام، مؤسسه معارف اسلامی »قم بی تا.
12.شهید ثانی،زین الدین بن علی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه،ج2،نشر داوری، قم بی تا.
13.شهید مطهری، مجموعه آثار، ج17، انتشارات صدرا 1373.
14.عمید حسن ، فرهنگ عمید ،ج2،ص 1826،تهران ،انتشارات امیر کبیر ،چاب ششم ،01369
15.کلینى، محمدابن یعقوب،فروع کافى، ج7، قم، انتشارات دار العلم، بی تا.
16.کلینى، محمدابن یعقوب ،اصول کافى، تهران، انتشارات اسوه، 1379 ش، چاپ چهارم.
17.محقق حلّی،جعفرابن حسن ،شرائع الاسلام ، انتشارات استقلال، تهران ، 1409 ق.
18.مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 41 بیروت، مؤسسْه الوفا 1403 ه چاپ دوم.
19.نجفی ، شیخ محمد حسن جواهرالکلام ج21 دار الکتب الاسلامیه تهران ،1366 ش.
/ع