بررسی شخصیت کاریزماتیک حضرت ابوالفضل (ع) با تاکید بر نقش ایشان در حادثه کربلا

نام کربلا و  عباس (ع) چـنان بـا یکدیگر عجین شده اند که نه حادثه کربلا را می توان بی عباس تحلیل کرد و نه شخصیت  عباس (ع) را مـی توان بـی کربلا شـناخت

بررسی شخصیت کاریزماتیک حضرت ابوالفضل (ع) با تاکید بر نقش ایشان در حادثه کربلا

طرح مسأله

نام کربلا و  عباس (ع) چـنان بـا یکدیگر عجین شده اند که نه حادثه کربلا را می توان بی عباس تحلیل کرد و نه شخصیت  عباس (ع) را مـی توان بـی کربلا شـناخت. به دیگر سخن در حادثه کربلا، عباس (ع) به عنوان علمدار حسین (ع) و به عـنوان سـقای تـشنگان و به عنوان سفیر حسین (ع) و به عنوان تکیه گاه حسین (ع) و سرانجام به عنوان ملجأ آرامـش اهـل حـرم، از نقشی چند وجهی برخوردار است. از این رو است که جزء جزء حادثه با او به پیـش مـی رود و در عین حال همین امر موجب می شود که ابعاد شخصیتی او نیز در جای جـای حـادثه مـجال بروز و ظهور یابد، تا جایی که اگر بگوییم که کربلا مهمّترین و معتبرترین مفسر کـاریزمای عـباسی است، سخنی به گزافه نگفته ایم.

اگر چه این گفته که: «عباس (ع) بی کـربلا مـعنایی نـدارد چنان که کربلا بی عباس»، ممکن است از بیان علمی، میلی به اغراق گویی ادبی و احساسی و شاعرانه داشـته بـاشد، اما با این وجود توغل و غور در ماجرای کربلا و خاصّه دقت در ریزه کاری های سـه روز آخـر یـعنی روزهای هشتم و نهم و دهم محرم سال 61 و نقش آفرینی های بی بدیل ماه بنی هاشم در این سه روز پرالتهاب، مـعنای اغـراق آمـیز بیان فوق را به مفهومی حقیقی که در واقعیت تاریخی جلوه گر می شود، باز مـی گرداند. عـجین شدن شخصیت  عباس (ع) با کربلا و بردوش کشیدن این همه از نقش های بزرگ، در این میدان سخت، خود مـبین شـخصیت استثنایی، کاریزماتیک، جذّاب و تاثیرگذار اوست. بنا براین موضوع اصلی مقاله بررسی و تـبیین هـمین شخصیت کاریزماتیک و چگونگی بروز و ظهور آن در روند حـادثه کـربلا مـی باشد.

روش تحقیق

مانند هر تحقیق تاریخی دیـگر البـته روش تحقیق در این مقاله در مرحله اول جمع آوری داده های معتبر از دل منابع معتبر می باشد و در مرحله بـعد دسـته بندی و تحلیل این مطالب و داده ها در چـهارچوب «نـظریه کاریزما» و شـناسایی ابـعاد شـخصیت فردی، خانوادگی، سیاسی و تاریخی عباس بـن عـلی در قالب این نظریه است. سیر تدوین مقاله نیز به این شکل اسـت کـه ابتدا تعریف و شاخصه های کاریزماتیک آن گـونه که مشهور است بـیان شـده و سپس مقاله به سه بـخش تـقسیم شده و در هر بخش با امعان نظر به همین نظریه، به تحلیل زندگی عـباس پرداخـته شده است. در بخش نخست اشـاراتی بـه ریـشه های شکل گیری شخصیت کـاریزماتیک  عباس (ع) می شود و در بخش دوم جلوه گری کـاریزمای  عباس (ع) در کربلا تحلیل می شود و سرانجام در بخش سوم کاریزمای تاریخی  عباس (ع) در پرتو حادثه کربلا مورد بـررسی قـرار می گیرد.

جامعه شناسی و کاریزما

امـروزه نـقش کاریزما در رهـبری اجـتماع و رهـبری سازمان های اجتماعی مورد تـوجه محققان قرار گرفته است. محققان جامعه شناسی، از جمله کارل ماکس وبر آلمانی (1864-1920م) نویسنده کتاب مـشهور «جـامعه شناسی اقتصاد» و نظریه پرداز برجسته در مباحث اجـتماعی، فـرهنگی و اقـتصادی و نـیز کـانگر آمریکایی[1] (نویسنده کـتاب «رهـبری کاریزماتیک در سازمانها» که برای تالیف ان در 1998م جایزه گرفت)، به تشریح نقش کاریزما در راهبری اقوام و ملل و جـوامع تـاکید ورزیـده و به تبیین جنبه های روان شناسانه و جامعه شناختی عـنصر کـاریزما و بـیان شـاخصه ها و کـارکردهای آن پرداخـته اند. توجه در این شاخصه ها که بدانها خواهیم پرداخت، به خوبی نشان می دهد که عباس بن علی بن ابیطالب ملقّب به قمر بنی هاشم قطعاً یکی از شخصیت های کاریزماتیک تـاریخ تشیّع و تاریخ اسلام و بلکه تاریخ انسانی به حساب می آید. او جذاب و زیبا است، نجیب و مهربان است، ایثارگر و فداکار است، شجاع و مهیب است، از اصالت و حسب و نسبی ممتاز برخوردار است، قامتی بلند، پیـکری قـوی و تنومند و سیمایی آرام بخش دارد. در عین حال در جای جای معرکه نینوا در صف مقدم همه حوادث قرار گرفته، بسان پروانه بر گرد وجود امام حسین (ع) می چرخد و با طمأنینه ای مثال زدنی به نـگهبانی از خـیام و حرم خانواده ای گرفتار آمده در محاصره پرداخته و هیچ چیز برای خود نمی خواهد. طمأنیه او، میدان خشن کربلا را تا حدود زیادی بر حسین (ع) و اهل بـیت و یـارانش تلطیف و قابل تحمل می کند. تـجمیع و تـبیین این همه از بزرگی ها و خصال عالی انسانی و فداکارنه در یک شخص، جز در قالب نظریه و عنوانی جامعی چون «کاریزما»، دشوار است. طبعاً ما مستنداً به بیان یـکایک مـصادیق گفته های فوق خواهیم پرداخـت امـا قبل از هر چیز لازم است بحثی کوتاه پیرامون معنا و مفهوم کاریزما داشته باشیم.

ریشه کلمه کاریزما

کاریزما به معنی فرهمندی یا محبوبیت ذاتی بر گرفته شده از کلمه یونانی خاریسما است. خـاریسما خـود از ریشه خاریتاس به معنی متانت، جذابیت، برکت و موهبت است. این معنا و مفهوم از کاریزماتیک در متون مقدس عیسوی هم در مورد عیسای مسیح و روح القدس به کار رفته و ایشان با موهبت های خداوندی مانند قـدرت شـفابخشی و وحی و امـثال آن دارای شخصیت های کاریزماتیک بوده اند. (بروس کوئن، 1376ش: 238)

تعریف و شاخصه های کاریزما

کاریزما، به اصطلاح به خصوصیت کسی گـفته می شود که به شخصه و یا به عقیده دیگران دارای رهبری فوق العاده اسـت. ایـن اصـطلاح غالباً در علوم سیاسی و اجتماعی به کار می رود تا زیر مجموعه ای از رهبرانی را که می توانند با نیروی شخصی خـود تـاثیرات عمیق و استثنایی در پیروان خود ایجاد نمایند.

بنابراین رهبر کاریزماتیک دارای خصوصیت الهام بخشی بـه پیـروان را دارد، بـی آنکه از اهرم زور یا عوامل مادی استفاده کند. محققان شرایط خاصّ اجتماعی و سیاسی را نیز در بروز و ظـهور رهبران کاریزماتیک موثر می دانند و معتقدند که چه بسا راهبران کاریزما قبل از این شـرایط فردی عادی بوده اند. از هـمین رو اسـت که ظهور رهبر کاریزماتیک را انعکاسی از خواسته های مردم زمانه خود تلقی کرده اند که در شخصیت یک رهبر متبلور شده و آن رهبر تبدیل به نمادی از آرمانهای پیروان خود می گردد. (همان)

محقق معاصر آمریکایی جـی. آ. کانگر، و همکارش کانانگو در کتاب «رهبری کاریزماتیک در سازمان ها» به شاخصه های رفتاری رهبران کاریزماتیک به شرح زیر اشاره می کنند:

- رهبران کاریزماتیک چشم اندازهای متفاوت و متضادی با وضع موجود دارند.

- رهبران کاریزماتیک ریـسک های شـخصی بالایی را با ایثارگری خود قبول می کنند.

- رهبران کاریزماتیک به آزادی عمل پیروان خود اعتقاد دارند.

- رهبران کاریزماتیک انگیزه های خود را به روشنی بیان می کنند.

- رهبران کاریزماتیک با آگاهی از شرایط و تنگناها دست بـه اعـمال غیر مترقبه و ابتکاری می زنند.

(Conger. Jay. A, 1987: 637 -647 )

کاریزما یک نظریه انسانی

آوردن ریشۀ یونانی کاریزما و نقل حضرت مسیح به عنوان یک شخصیت کاریزما و نیز تحقیقات نوین محققان غربی چون وبر و کانگر، نباید ایـن تـلقی را ایجاد کند که کاریزما صرفاً ماهیتی غربی و برخاسته از مغرب زمین دارد. بلکه باید گفت؛ کاریزما امری است انسانی، فراگیر و فطری است که تقریبا از قدیم الایام در همه فرهنگ ها وجود داشـته اسـت. البـته در عصر معاصر، غربی ها سعی کـرده اند از ایـن نـظریه برای مقاصد اقتصادی و مدیریتی خود نیز بهره ببرند.

در ایران باستان سخن فراوانی از فرّه ایزدی به میان رفته است تا آنجا کـه ایـن امـر یکی از مبنایی ترین مباحث در شناخت فرهنگ باستانی ایران زمـین و مـذاهب زرتشتی و مزدکی و مانوی و زروانی به شمار می آید.

در فرهنگ اسلامی نیز بنابر آیات و روایات فراوان، همه انبیاء و اولیاء الهی از ایـن نـیرو بـرخوردار بوده و در رأس ایشان نبی مکرّم اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) از این نورانیّت و شکوه و وقار خدادادی (= لدنّی و وَهبی ) برخوردار بوده اند. این کاریزما در ائمه اطهار (علیهم السـّلام) نـیز تـا چنان پایه است که علی رغم نهی خود ایشان عده ای در حق ایـشان بـه غلو افتاده و دم از خدایی ایشان می زدند. بنابراین مساله کاریزما به عنوان یک عنصر انسانی، تاریخی و جهانی بـه شـمار رفـته و همواره مورد توجه اقوام و جوامع و فرهنگ های مختلف بوده است و به همین جـهت از کـارکردهای تـاریخی و اجتماعی تحول آفرینی نیز برخوردار بوده است.

شخصیت کاریزماتیک قمر بنی هاشم

نویسنده مـقاله بـر ایـن باور است که برای درک شخصیّت کاریزمای عبّاس بن علی باید به سه مقطع و یـا سـه مرحله جدا گانه توجه شود. این سه مقطع عبارتند از:

الف : زمینه های شـکل گـیری شـخصیت کاریزمای عبّاس (ع) تا قبل از حادثه کربلا

ب: بروز و جلوه گر شدن شخصیت کاریزمای عباس (ع) در مـیدان کـربلا

ج: آثار ماندگار شخصیت کاریزمای عبّاس (ع) بعد از حادثه عاشور تا به امروز

در واقع تـمام مـطالب مـستند این مقاله، در این سه محور فوق دسته بندی و جای گرفته اند. در قسمت الف؛ بیشتر مـطالب مـشعر بر شکل گیری اولیه شخصیت  عباس (ع) و توجه به خانواده و خاندان اوست. در قسمت ب؛ کـربلا فـی الواقـع به عنوان جلوه گاه بروز شخصیّت کاریزماتیک و جذّاب  عباس (ع) مطرح می گردد. به دیگر سخن کربلا ظـرفیتی را ایـجاد مـی کند که در طول سه روز  عباس (ع) تمامی ابعاد شخصیّت جذاب خود را به رخ تاریخ مـی کشد. در قـسمت ج؛ به ماندگاری نام عباس (ع) و نیز احترام خاندان و نوادگان عباس (ع) و نیز به باورهای مردم از دیرباز تا کـنون در بـاره  عباس (ع) پرداخته شده است. از سوی رمز ماندگاری شخصیت عباس (ع) به همراه جـاودانه شـدن کربلا و حسین (ع) نیز مورد توجه قرار گـرفته اسـت. چـرا که خیلی از افراد دیگر هم در کربلا بـودند امـا اینکه چرا نام  عباس (ع)، دوشادوش نام حسین (ع)، قهرمان اصلی کربلا تا این پایـه و عـظمت ماندگار شده است، ریشه در ویـژگی های فـوق العاده و منحصر بـه فـرد  عباس (ع) دارد که مقاله به اعتبار همین ویـژگیها، قـائل به شخصیّت کاریزمایی برای او است.

الف) زمینه های شکل گیری شخصیت کاریزمای عـباس (ع) تـا قبل از حادثه کربلا

در طلیعه ورود به ایـن بخش طرح این سـوال بـسیار مهم است که اساساً چـگونه بـرخی از انسانها در فرایند تکوین شخصیتی و هویتی خود دارای خصلت های ویژه ای می شوند که جذبه خـاصی در ایـشان پدید آورده و همین جاذبه باعث قـدرت رهـبری در ایـشان و پیدا کردن یـاران و طـرفداران می شود؟

در پاسخ به این سـوال نـمی توان به یک عامل خاص اشاره کرد. لااقل تحقیق در زندگی  عباس (ع) که مورد بحث مـا مـی باشد، نشانگر این است که چندین عـامل مـختلف وی را رفته رفـته بـه یـک شخصیت کاریزما تبدیل کـرده است. در این جا اجمالا به سه عامل مهم در خصوص ایشان اشاره می گردد:

1- نقش ژن و مـیراث هـای شخصیتی خاندانی

اساسا انتقال خصلت های روحـی و خـُلقی و روی هـم رفـته ویـژگی های شخصیتی از والدین بـه فـرزندان امری ثابت شده است. این انتقال کیفیات روحی و روانی، تقریبا پا به پای انتقال ژنتیک کمیات مادی و جـسمی پیـش مـی رود. به دیگر سخن همان طور که فـرزنـدان از نـظر قـیافـه و انـدام شـباهت های زیــادی به والدین خود پیدا می کنند، از نظر اخلاقیّات و رفتارها نیز مانندگی های بسیاری را از ایشان به ارث می برند. مهمتر آن که امروز ثابت شده که گاه برخی از این ویژگی های جسمی و یا خـصلت های اخلاقی نه تنها از والدین بلکه از اجداد و حتی اجداد بسیار پیشتر به ارث می رسد. بنابراین در تحلیل شخصیّت کاریزمای عباس بن علی(ع) نمی بایست از این موضوع مهم غفلت ورزید. در میان اجداد پدری عباس، (عباس بـن عـلی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف) جد اعلای او یعنی عبدمناف، به زیبایی شهرت داشته و به او «قمر البطحاء» می گفته اند. ((قزوینی، 1426ق: 113)

از نظر رفتاری تمامی اجداد پدری عباس (ع) یعنی بـنی هـاشم از بهترین و اصیل ترین و شریف ترین نسب های عرب به شمار رفته و بزرگانی چون هاشم و عبدالمطلب و پیامبراسلام (ص)، ابوطالب و حمزه و عباس از همین تیره بوده اند. از نظر مادری هـم، نـه تنها خود ام البنین زنی مـنتخب بـا ویژگی های برجسته اخلاقی و جسمی بوده است، بلکه جدّ مادری وی، یعنی حزام بن خالد بن ربیعه از قبیله بنی عامر بن صعصعه از مهم ترین قبایل عـرب بـوده است. (دینوری، ترجمه مـحمود مـهدوی دامغانی، 1371ش: 301) خاندانی که در دل خود لبید بن ربیعه را پروریده است. بنابراین عباس (ع) از نظر مادری نیز به دو سه واسطه به یکی از نوابغ شعر وادب عرب یعنی لبید شاعـر مشهور مخضـرم (شاعرانی را که هـر دو دوره جاهلیّت و اسـلام را درک کردند، مخضرم می گفتند) باز می گردد.

در سفینه البحار آمده است که: «لبید» شاعر معروف مخضرم هو ابوعقیل بن ربیعه العامری، عموی حزام بن خالد بن ربیعه است و این حـزام پدر ام البـنین مادر عـباس (ع) است . بنابراین لبید می شود عموی جد مادری  عباس (ع). او از شعرای اصحاب معلقات سبع بوده و گویند 140 سال عمر کـرده است. پیامبر اسلام (ص) فرمود ه اند: أَصدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتهَا العَرَبُ کَلِمَةُ لَبِـیدٍ:

ألَا کُلُ شَیئٍ مَا خَلَا اللهَ بَاطِلُ

وَ کُلُّ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِلُ

(قمی، 1414ق: 7/564). البته در نسب ام البنین چند قول آمده اسـت کـه مشهورترین و دقیق ترین قول همان است که آمد. در زیر کتاب های ارزشمند؛ «تاریخ اهـل البـیت نـقلا عن الائمة (علیهم السلام)» از ابن ابی الثلچ بغدادی متوفی 325 قمری و «شرح الاخبار فی فضایل الائمـه الاطهار علیهم السلام » از ابن حیون مغربی متوفّی 363 قمری آمده است که پدر ام البنین، حـزام بن خالد بن ربـیعه عـامر(الوحید) بوده است. (ابن ابی الثلج، 1410 ق: 94؛ ابن حیون، 1409 ق: 3/182 ). شیخ مفید پدر ام البنین را حزام بن خالد بن دارم معرفی کرده و به پیروی او در «اعلام الوری» (طبرسی، 1390ش: 293) و در «مناقب آل ابی طالب» (شهرآشوب، 137ق: 3/304) و در «عمده عیون صحاح الاخبار فی مـناقب امام الابرار» (ابن بطریق، 1407ق: 30) و در «کشف الغمة فی معرفة الائمة» به جای ربیعه «دارِم» آمده است (اربلی، : 1/589)، اما ابن ادریس متوفی 598 قمری در کتاب «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی و المستطرفات»، به سختی قول شیخ مـفید را در نـسب ام البنین رد می کند و می گوید: «شیخ ما مفید در کتاب ارشاد مادر  عباس (ع) ام البنین را دختر حزام بن خالد بن دارم می داند و این خطا است زیرا ام البنین مادر  عباس (ع) سقا، یا اباقربه، مـقتول بـه کربلا و صاحب رایة الحسین، ام البنین بنت حزام بن خالد بن ربیعة است و این ربیعه برادر لبید شاعر است. (ابن ادریس، 1410ق: 1/656 ) افرادی چـون رضی الدین حلی علی بن یوسف برادر عـلامه حـلی به پیروی از ابن ادریس، عبّاس را از نوادگان ربیعه می دانند نه دارِم. (رضی الدین حلی، 1408ق: 242)

طبعاً با توجه به اینکه در فرهنگ عمومی مردم در جاهلیت و صدر اسلام انتساب به خاندان ها برای اشخاص اعـتبار مـی آورده اسـت، این امر باعث می شده کـه هـم  عباس (ع) در کانون توجه باشد و هم اینکه خود  عباس (ع) با اشعار به این حسب و نسب دو گانه از نوعی احساس علو طبع درونی و ذاتی بـرخوردار بـاشد.

2- نـقش تربیت خانوادگی

تربیت خانوادگی و مخصوصاً نقش پدر و مادر در تـربیت فـرزند بسیار مهم است. عباس (ع) این توفیق را داشته است که حضرت مولی الموحدین و امیرالمومنین علی (ع) پدر و ام البنین مادر او باشد. ام البنین در واقـع یـک زن مـنتخب و برگزیده بود که توسط عقیل که در شناخت نسب و حسب قـبایل عرب شهرتی داشت برای همسری علی (ع) انتخاب شده بود. از نشانه های شرافت و نجابت ام البنین این است کـه از کـودکی عـشق عمیق به اولاد فاطمه را در قلب و وجود فرزندان خود غرس کرد. ام البنین بـه خـوبی جایگاه علی و خاندانش و از همه مهمتر علی و فرزندانش از فاطمه (علیها السلام) دختر رسول (ص) خدا را درک کرده و بدون هـیچ گـونه حـسادت، اخلاص عمیقی در فرزندان خود نسبت به فاطمه و اولاد او به وجود آورده بود. میلاد  عباس (ع) بـه احـتمال زیاد در سال 26 هجری قمری واقع شده است. (سماوی، 1423ق: 37)

ام البنین از اینکه فرزند ماه جـبینی از عـلی بـن ابیطالب زاده است بسیار خوشنود بود، تا جایی که در هنگام تولد عباس سروده است:

اعـیذه بـالواحد من عین کل حاسد

قائم و القاعد مسلمهم و الجاحد

صادرهم و الوارد مولودهم و الوالد

او را به خدای واحـد مـی سپارم از چـشم هر حسودی؛ چه آنان که نشسته اند و یا ایستاده، چه آنان که مسلمانند و یا مـنکر، چـه آنان که می روند و یا می آیند و چه از فرزندانشان و یا از پدرانشان. (ابن حبیب، 1405ق: 351) این اشـعار نـشان دهـنده این است که  عباس (ع) از همان بدو تولد مورد توجه همگان و در معرض حسادت دیگران بوده اسـت.

از رجـزهایی که  عباس (ع) و برادرانش در آخرین حملات خود به سپاه عمر سعد دارند، نـشانه های زیـادی از بـزرگی شخصیت فردی و خانوادگی ایشان هویدا است. عمدتا به اینکه فرزند علی هستند مفاخره می کنند و گـاه در کـنار عـلی به خاندان مادری خود نیز اشارات افتخارآمیزی دارند. چنانکه جعفر کوچکترین بـرادر  عباس (ع) در آستانه شهادت خود در کربلا در رجزی گوید:

انی انا جعفر ذوالمعالی ابن علیّ الخیر ذوالنوال

حسبی بـعمّی شـرفا و خالی احمی حسینا ذی الندی المفضال

(مجلسی، 1364ش: ج 45 ص 58)

 عباس (ع) همچنین این توفیق را داشته اسـت کـه از گاه تولد تا شهادت از سال 26 تا 40 قـمری بـه مـدت حدود 14 سال از محضر پدر بزرگوار خود حضرت عـلی (ع) بهره برده است و پس از آن از محضر برادران بزرگ مرتبه خود؛ امام حسن (ع) و امام حـسین (ع)، تـلمذ کرده و مراتبی از فضل و کمال را نـزد آن دو بـرادر بزرگ طـی کـرده اسـت. طبیعی است که  عباس (ع) با چـنین خـانواده ای - در صورتی که استعداد ذاتی داشته باشد- بتواند در اسرع وقت به شخصیتی جـذّاب و کـاریزماتیک تبدیل شود و عباس (ع) این قابلیت ذاتـی را از خود نشان داد.

3- نقش ویـژه گـی های فردی جسمی و اخلاقی (قـمر بنی هـاشم و ابوالفضل(ع))

همانطور که گفته شد  عباس (ع) با وجود برخورداری از اصل و نسب و حسب عـالی و نـیز بهره مندی از تربیت فوق العاده در کانون خـانواده ای سـرشار از عـلم و معنویّت، باز هـم اگـر استعداد ذاتی نمی داشت، شـاید بـه آن درجه از کاریزمایی که ایشان بدان نایل شدند، دست نمی یافت. چه بسا افراد زیادی کـه در چـنین بسترهای مساعدی بوده اند، اما هرگز نـتوانسته اند بـه مقامی شـایسته دسـت یـابند. از همینجا است که عـنصر سوم مطرح می شود و آن عبارت است از ویژگی های فردی جسمی و اخلاقی  عباس (ع).

دقت و اهمیّت دادن به دو عنوان مـشهور  عباس (ع) قبل از القاب و عناوینی که او در کربلا بـه خـود اخـتصاص داد، مـا را مـتوجه عمق شخصیّت فـردی  عباس (ع) می نماید. این دو عنوان عبارتند از لقب «قمر بنی هاشم» ناظر به برجستگی های جسمی و ظاهری  عباس (ع) و کـنیه  «ابـوالفضل» (بـحرانی، 1413ق: 7/283) ناظر به فضایل معنوی و مراتب جوانمردی و کـرم و بـزرگی نـفس ایـشان. بـاید التـفات داشت که گرفتن لقب و یا کنیه (البته غیر از کنیه ای که ناظر بر ذات است نظیر اینکه به پدری که نام فرزندش حسن است بگویند ابوالحسن، اما این مـسلم است که  عباس (ع) فرزندی به نام فضل نداشته است بنابر این کنیه او ناظر به معنا است یعنی صاحب فضل) امری سهل الوصول نیست. زیرا دستیابی به چنین القاب و کُنایی، مـعمولاً در بـستر زمانی و محیطی و در شرایط خاص امکان پذیر است، که رفته رفته از سوی جامعه و مردم به شخصی به خاطر قابلیتی اعطا می شود. بنابراین هر لقب یا کنیه ای نشانه رسوخ خصلتی مـمتاز و ثـابت، در فرد دارای آنها به شمار می آید.

در مقاتل الطّالبیین وصف جالبی از ویژگی های جسمی  عباس (ع) شده است و به نظر می رسد، بعدها محققانی چون مجلسی دوم در «بـحارالانوار» عـین همین گفتار را نقل کرده اند. ایـن تـوصیف چنین است: «عباس مردی زیبا روی و روشن چهره بود و چون بر مرکب خوش هیکل عربی می نشست، پاهای او بر زمین کشیده می شد» (ابوالفرج اصفهانی، ترجمه فاضل، 1339ش: 1/125) او را قـمر العـشیره هم گفته اند (قمی، 1385 ش: 484). ابـراهیم مـحمد زکی گوید: عباس را قمر بنی هاشم می نامیدند به خاطر جمال و زیبایی و جلال و شکوه و فضل و علم. (ابراهیم زکی: 1424ق: 32) در «المزار» آمده است که او را قمر بنی هاشم لقب داده اند، به جهت زیبایی اش، چـنانکه بـه عبدمناف «قمر البطحاء» و به عبدالله پدر پیامبر(ص) «قمر الحرم» می گفتند(قزوینی، 1426ق: 113). در «موسوعه العتبات العباسیه» آمده است که: کان یقال له قمر بنی هاشم یرکب الفرس المطهم و رجلاه تخطان فی الأرض» (خـلیلی، 1407ق: 8/71)

طـبعاً زیبارویی و قـامت بلند که از صفات زیبای جسمی است در کنار فضل و بزرگ منشی، افزون بر شأنیت خاندانی و خانوادگی او، از بارزترین عـناصری بوده اند که شخصیّت عباس بن علی(ع) را رفته رفته به سمت نـوعی کـاریزما و فـرهمندی و جاذبه سوق داده است.

ب: بروز و جلوه گر شدن شخصیت کاریزمای  عباس (ع) در میدان کربلا

یک رابطه متقابل مـیان عـباس (ع) و کربلا وجود دارد. عباس با همه وجود و هستی خود در خدمت کربلا است. او همه جـای صـحنه های مـهم و حساس کربلا حضور دارد. آن هم در نقش های مهم فرمانده، علمدار، سقّا در شرایط مرگ و زندگی و در حالی که آب در مـحاصره پانصد دشمن مسلح است، یار امین و بازوی راست قهرمان اصلی کربلا یعنی امـام حسین (ع) و نگهبان آرامش بـخش خـیامی که در خطری بسیار هولناک قرار گرفته اند. اینها همه خدماتی هستند که  عباس (ع) با تمام وجود در طبق اخلاص می نهد. اما کربلا هم خدمتی بزرگی به عباس (ع) کرده است. کربلا آینه انعکاس شـخصیت کاریزماتیک عباس (ع) است. کربلا آینۀ تمام نمای صفات و خصال برجسته و عالی  عباس (ع) است. معمولاً برای پی بردن به شخصیت هر فرد می بایست ده ها سال وقت صرف شود، اما کربلا در سه روز از تاریخ خـود ( روزهـای هشتم و نهم و دهم محرم 61 قمری) از چنان ظرفیت عظیمی برخوردار می شود که عباس (ع) می تواند همه شجاعت، ایثارگری، نجابت، مهربانی، وفاداری، قدرت رهبری و فرماندهی، امانتداری و دهها صفات عالی انسانی دیـگر را بـه اکمل وجه، به منصّه نمایش و ظهور بگذارد. واقعاً قدرت انعکاس و نمایش دهندگی کربلا در این سه روز، در طول تاریخ کم نظیر و بلکه بی نظیر است. عظمت حسین (ع) در این نمایشگاه بزرگ جلوه گر مـی شود. شـخصیّت های دیگر از اصحاب حسین (ع) نیز هر چه دارند از ایثار و شجاعت در همین میدان نمایان می شود و از آن طرف، شخصیّت های لشکر روبه رو هم، همه صفات غیرانسانی خود را نمایان و برملا می سازند. این خاصیت کـربلایی اسـت کـه حسین (ع) فرزند رسول خدا بـرای پاسـداری از شـرافت و ارزش های انسانی و دفاع از اسلام راستین محمدی و علوی حاضر نیست با بیعتی ننگین از همه آن بلاها و سختی ها رها شود. این قطعه اسـتثنایی از تـاریخ واقـعا کار را برنویسنده یک متن واقعی تاریخی سخت مـی کـند و ناخودآگاه او را به سمت احساس می کشاند، اما این احساس خود بخشی مهم از حقیقت واقعی کربلا است، تا جایی کـه بـدون آنـ و به دور از آن نمی توان تصویری درست از کربلا و نقش افراد شاخصی چـون حسین (ع) و  عباس (ع) و زینب ارائه نمود.

به هر حال مسایل مهمی در صحنه کربلا رخ دادند که میدان دار واقعی در همه آنها  عباس (ع) اسـت در ایـن جا به اهم این مسایل اشاره می شود:

1- کربلا و عباس سـقّا

اسـاساً در نبردهای دنیای قدیم که از تکنولوژی های نوین نظامی بی بهره بودند، سعی می کردند از عوامل طبیعی بـه نـفع خـود بهره ببرند و یکی از عوامل مهم طبیعی آب بوده است. فرماندهان دسترسی سریعتر بـه آب و مـانع شـدن طرف مقابل را از رسیدن به آن یک راهبرد نظامی مهم تلقی می کردند. در جنگ بدر در زمان رسـول گـرامی اسـلام (صلوات الله علیه) و در نبرد صفین در زمان حکومت علی (ع) اهمیّت موضوع آب کاملاً مشهود است. در کـربلا از هـمان روزهای اول نزول و اسکان کاروان در کربلا (از روز سوم یا چهارم ماه محرم سال 61)که در حـدود هـشتاد کـیلومتری از کوفه قرار داشته است، آب مسأله ساز شد. شاید روایت زیر اولین برخورد بر سـر آب در کـربلا به شمار آید. این زمانی است که نگذاشتند امام وارد کوفه شود و امام و یـارانش را بـه سـمت بیابان های بالا دست کوفه راندند. تا آنجا که به کربلا رسیدند. در کتاب «الامامة و السیاسة» چـنین آمـده است:

«فقال الحسین (ع) ایّ ارض هذه؟ قالوا کربلا قال: هذه کرب و بلاء قال: فـنزلوا و بـینهم و بـین الماء ربوه فاراد الحسین و اصحابه الماء فحالوا بینهم و بینه فقال شهر بن حوشب: لا تشربوا مـنه حـتی تـشربوا الحمیم فقال عباس بن علی: یا ابا عبدالله نحن علی الحق فنقاتل؟ قـال نـعم» (ابن قتیبه، 1410 ق: 2/11) سپس عباس با جمعی بر او حمله برد و او را کنار زد و از آب نوشیده و مشک ها را پر آب کردند. (همان: 2/11) این اولیـن کـشمکش بر سر آب بود که قطعاً زمان آن به همان روزهای اول ورود به کربلا مـی بـاشد. از این زمان تا روز عاشورا چندین بار عـباس و یـارانش خـود را به آب رسانده و مشک ها را پر آب کرده به خـیمه گـاه امام رساندند. اما مهم ترین نبرد بر سر آب روز هفتم و یا هشتم محرم بوده اسـت کـه غالب مورّخان آن را به شکل تـقریباً واحـدی بیان کـرده اند.

هـنگامی کـه تشنگی بر حسین (ع) و یـارانش غـلبه یافت امام،  عباس (ع) را با سی سوار و بیست پیاده برای آوردن آب به لب فرات فـرستاد (دیـنوری، ترجمه دامغانی، 1371 ش: 301؛ ترجمه طبری، 1375 ش: 7/3008)

عباس (ع) بـا این جماعت به سـوی آب رفـته، در حالی که نافع بن هـلال در پیـشاپیش سواران قرار داشت به نزدیک شریعه رسیدند. هنگامی که به نزدیکی آب رسیدند، عـمروبن حـجاج با فوج زیادی مانع شـدند و  عباس (ع) آنـان را کنار زد. پس مشک ها را پر از آب کـرده بـه امام و یاران رساندند. (دیـنوری، تـرجمه دامغانی: 302)

دستور جلوگیری از آب روز هفتم محرم از عبیدالله زیاد رسیده بوده و عمر سعد با این دسـتور عـمروبن حجاج را با پانصد سوار به کـنار شـریعه فرات رسـاند کـه مـانع رسیدن یاران حسین (ع) بـه آب شود. (همان: ص 301 ) چون خبر موفقیت  عباس (ع) در بردن آب به عبیدالله رسید، پیام های سخت تری داد و عمر سعد را بـه جـنگ ترغیب نمود. بدینسان وقوع جنگ در روز پنـجشنبه حـتمی شـد (هـمان: ص302 )در هـمین زمان بود کـه امـام مهلت خواست و عباس (ع) را برای مهلت خواستن نزد ایشان فرستاد. (همان: ص302)

این همه سختگیری عبیدالله در بازداشتن ایـشان از آب، نـه تـنها اینکه منشأ لجاجت و قساوتی از سوی عبیدالله بــن زیـاد داشـت، بـلـکـه از نــظــر نـظامی هم عبیدالله می دانست که آزادی کامل امام حسین (ع) و یاران استـوارش، می تواند مقاومت ایشان را افزایش داده و باعث طولانی شدن کار شده و موجبات تفرقه و سستی را در لشکر او فراهم آورد. لشکری که علی رغم تـعداد زیاد یک دست نبوده و فضای تردید و شک نیز در آن بسیار بود.

البته عبیدالله برای بستن آب دست به توجیهی نیز می زند تا بلکه با این توجیه حقانیت و مشروعیّت به این کار زشـت خـود بدهد و آن اینکه طی نامه ای که سه روز قبل از شهادت امام حسین (ع) به عمر بن سعد می فرستد، می گوید: «میان حسین و یاران وی و آب حایل شو که حتی یک قطره از آن آب را ننوشند، همانطور که با مـتقی پاکـیزه خوی مظلوم امیرمومنان عثمان بن عفان این چنین کردند». ( طبری، ترجمه پاینده، 1375ق: 7/3007) اشاره عبیدالله به محاصره و قتل عثمان خلیفه سوم در سال 36 در کوفه اسـت کـه از ماجراهای تاریک و مجهول تاریخ اسـلام بـوده و حتی تا کنون به قطعیت قاتل عثمان معلوم نشده است. در حالی که اتفاقاً در آن ماجرا همکاری امام علی (ع) برای نجات عثمان مسلم است. (تجارب الامـم، تـرجمه امامی، 1369ش: 1/414 -421 ) در هر حال تـا آخـرین روزها یعنی تاسوعا و عاشورا باز  عباس (ع) با شجاعت خود تلاش کرد تا خیمه گاه امام و یاران خالی از آب نباشد. از این رو است که موضوع آب و  عباس (ع) در کربلا از بهم پیوستگی عمیقی برخوردار شـده اسـت. مورّخان نیز در اعطای لقب سقّا و کنیه أبَا قِربَة (مشکدار) برای  عباس (ع) هم داستانند. (قمی، 1385 ش: 484)

2- کربلا و رایزنی های  عباس (ع)

موضوع دیگری که در کربلا نقش  عباس (ع) را پرفروغ می سازد انتخاب او از سوی امام حسین (ع) بـرای گفتگوهای حـساس با دشمنان است. عباس (ع) هم امین حسین (ع) است و هم شهامت ابلاغ پیام او را در شرایط سخت محاصره به دشـمن را دارد.

در چند روز آخر که وقوع جنگ حتمی شد و معرکه کربلا به اوج روزهـای خـطر و التهاب نزدیک می شد، تنها کسی که از سوی امام پیام های امام را با دشمنان رد و بدل می کرد، عباس (ع) بـود. ( ابـن سعد، ترجمه دامغانی، 1372 ش: 5/98 ) از جمله در روز نهم که فشار دشمن به دستور عبیدالله زیاد افـزونی یـافت، امـام  عباس (ع) را نزد ایشان فرستاد. طبری گوید: روز نهم عباس (ع) گفت: برادر قوم آمدند. حسین (ع) گفت: عـباس (ع) برادرم جانم فدایت برنشین و پیش آنان برو و بگو چکار دارید و مقصودتان چیست؟ (ترجمه طـبری، 1375ش: 7/3012) عباس بن علی (ع) بـتاخت بـیامد و به آنها رسید و گفت: ای حاضران! ابوعبدالله از شما می خواهد که امشب بروید تا در این کار بنگریم که میان شما و او در این باب (جنگ) سخنی نرفته بود. (همان: 7/3013)

در روایتی دیگر از امام حسین (ع) آمـده است که گفت: ای عباس پیش ایشان بازگرد و اگر توانستی تا صبح دم هجوم ایشان را عقب بینداز و امشب را از ما بازشان دار. شاید امشب برای پرورگارمان نماز کنیم و دعا و استغفار نماییم. خدا می داند کـه مـن نماز کردن و قرآن خواندن و دعای بسیار و استغفار را دوست می داشته ام. (همان: 7/3014)

به نظر می رسد در همان روز تاسوعا یا یک روز قبل از آن بود که میان امام حسین (ع) و عمر سعد سخن هایی رفـت و در هـمان جا بوده است که امام برای پرهیز از جنگی نابرابر و ناخواسته، سه پیشنهاد مختلف و در واقع سه راه را با عمر سعد در میان نهاد. ابن قتیبه آورده است که:

قال الحسین یا عـمرُ: اخـتر منّی ثلاثَ خصال، إمّا تترکنی أرجِعُ کما جِئتُ فإن أبَیتَ هذه فأُخری سیّرنی الی التُّرکِ أُقاتِلُهُم حتی أموتَ أم تسیّرنی فأضع یدی فی یده فیَحکُم فی بما یریدُ. (ابن قتیبه دینوری، 1410ق: 2/11)

عـمر سـعد ایـن پیشنهادها را با عبیدالله مطرح کـرد و او بـه سـختی این پیشنهادها را رد کرده و عمر سعد را دستور می دهد تا برای بیعت گرفتن و تسلیم حسین (ع) به زور متوسل شود.

3- کربلا و امان دادن به عباس (ع)و عـکس العـمل تـند او و برادرانش

یکی از مسایل مهم که به نوبه خـود بـر عظمت وفاداری عباس (ع) و مآلاً بر ازدیاد جنبه کاریزمایی و جذّابیت تاریـخی او مخصوصـاً در صحنۀ کربلا افــزوده است، مسأله امان دادن به او از سـوی افـرادی از طـایفه مادریش می باشد.

هنگامی که در روز تاسوعا وقوع جنگ حتمی شد، شـمر بن ذی الجوشن که مادر عباس ام البنین را خواهر خود می دانست، برای  عباس (ع) و برادرانش امان آورد اما آنها گفتند: «خدا تـرا لعـنت کـند و امان ترا نیز لعنت کند اگر تو دایی ما باشی چـگونه بـه ما امان می دهی که به فرزند رسول الله امان ندادی؟!» (ابن اثیر، ترجمه حالت و خلیلی، 1371ش: 11/163). در «لهوف» سخن عـباس را چـنین گـوید: «دستهایت بریده و امان نامه ات ملعون باد ای دشمن خدا ما را می خوانی که بـرادر و سـرورمان حـسین بن فاطمه (علیها السلام) را رها کرده و در خط مطرودان و ملعونان و فرزنان ملاعین خدا در آییم.» ( سـید بـن طـاووس، 1380ش: 132)

تذکر این نکته لازم است که در عصر جاهلی مردان به زنان هم قبیله خود «خـواهر» مـی گفتند. و دایی قلمداد شدن شمر در این ماجرا از این سبب است وگرنه شمر برادر واقـعی ام البنین نـبوده است. اما امان نامه دیگری نیز توسط «عبدالله بن ابی محل» که ام البنین عـمه او بـوده است از ابن زیاد برای  عباس (ع) و برادرانش گرفته شد، اما ایشان به غلام عـبدالله بـن ابـی محل که حامل پیام و امان نامه او بود گفتند: «به دایی ما سلام برسان و بگو مـا نـیاز به امان نامه او نداریم، امان خداوند برای ما بهتر از امان نامه ابـن سـمیه اسـت». (ابومخنف، 1364ش: 103) عشق  عباس (ع) به حسین (ع) به گونه ای است که حتی ذره ای تردید هم در برابر ایـن امـان نـامه ها به خود راه نداده و بلکه دراثر شخصیت کاریزمای او دیگر برادران هم به او تـأسی کـرده و از هر سازشی در آن شرایط دشوار پرهیز نمودند.

4- کربلا و وفا داری  عباس (ع) به امام حسین (ع)

اساساً عشق عمیقی مـیان امـام حسین (ع) و عباس (ع) برقرار بود که در جای جای سرزمین کربلا نمایان می شـد. از جـمله وقتی که شب عاشورا وقوع نبرد نـابرابر قـطعی شـد امام حسین (ع) فرمودند: از تاریکی شب استفاده کـنید و بـروید و هر مردی از شما دست یکی از مردان اهل بیتم را بگیرد و در آبادی ها پراکنده شوید تا ایـنکه خـداوند گشایشی ایجاد کند زیرا ایـن قـوم مرا مـی طلبند و اگـر بـه من دست یابند از تعقیب دیگران دسـت مـی کشند. اولین فردی که در مقابل این گفتار سوزناکانه و متهورانه و شجاعانه عکس العمل نـشان داد  عباس (ع) بود که گفت: چرا این کـار را بکنیم آیا برای ایـنکه بـعد از تو باقی بمانیم؟ خدا هرگز چـنین روزی را نیاورد. (ابومخنف کوفی، 1380ش: 138؛ مفید، بی تا: 2/94) به دنبال عباس (ع) بقیه هم هر کـدام بـا کلمات زیبا و فداکارانه وفاداری خـود را تـا بـذل جان خویش بـه امـام حسین (ع) اعلام نمودند در حـالی کـه می دانستند در آن شرایط نابرابر ماندن در رکاب حسین معنایی جز مرگ حتمی نخواهد داشت. در این فـقره از حـوادث کربلا نیز پیشگامی عباس (ع) و تأثیرش بـر دیـگران مشهود اسـت.

5- کـربلا و عـلم داری عباس (ع)

در نبردهای قدیم پرچـمداری نقش بسیار مهمی به شمار می آمد. معمولا پرچمدار می بایست صفات و ویژگیهای خاصی داشته باشد. پرچـم، نـماد وحدت و یکپارچگی سپاه است و تا پرچـم بـرپاست لشـکر هـم بـرپاست. از این رو پرچمدار بـاید در مـیان صفات مختلف حتما فردی ثابت قدم و بسیار شجاع باشد که در شرایط سخت پرچم یا همان نـماد وحـدت سـپاه را حفظ کند. اما پرچمدار حسین (ع) افزون بـر ایـن ثـابت قـدمی از صـفات مـمتاز دیگری برخوردار است که عبارتند از قد بلند، سیمای زیبا، وقار و سکینه و زبان آوری و فضل و ادب. گویی این همه از وزانت که علمدار حسین (ع) دارد بخشی از قلت عددی سپاه کوچکش را در برابر خـیل لشکریان عمر سعد جبران می کند. تقریباً همه مورخان تایید کرده اند که امام حسین (ع) در روز عاشورا پرچم را به دست  عباس (ع) داد. (طبری، ترجمه پاینده، 1375ق: 7/3020؛ خلیلی، 1407ق: 8/71)

در کتاب ارزشمند «الأخبارالطِّوال» به دقت آرایش جنگی سـپاه عـمر سعد و یاران اندک امام حسین (ع) بیان شده است. در لشکر عمر سعد در روز عاشورا عمرو بن حجاج در پهلوی راست و شمر بن ذی الجوشن (شرحبیل بن عمرو بن معاویه) پهلوی چپ و عروة بن قـیس بـر سواران و شبث بن ربعی بر پیادگان و پرچم به دست زید غلام عمر سعد (دینوری، ترجمه دامغانی، 1371 ش: 302) شمر از قبیله بنی عامر بن صعصعه بـوده اسـت. (همان 302) آرایش جنگی اصحاب امـام حـسین (ع) که جمعاً، سی و دو سوار و چهل پیاده بودند، زهیر بن قین سمت راست، حبیب بن مظاهر سمت چپ، پرچم به دست عباس (ع) و خود و همراهان در جـلوی خـیمه ها قرار داشتند. (همان 302 ) ضـمناً امـام حسین (ع) دستور داده بود خیمه ها را متصل به پا کنند و پشت آن خندقی کنده و مملو از هیزم کرده و آتش زنند تا مانع هجوم دشمن از پشت گردد. (همان 302)

6- کربلا و شجاعت  عباس (ع) قبل از شهادت

در صبح روز عاشورا کـه جـنگ های تن به تن و گروهی آغاز گردید، چند نفر از یاران امام حسین (ع) به نامهای عمروبن خالد صیداوی و جابر بن حارث سلمانی و سعد غلام عمربن خالد و مجمع بن عبدالله عایذی به لشـکر عـمر صد حـمله بردند و در میان ایشان گرفتار شدند. عباس (ع) شجاعانه به میان دشمن تاخت و دوستان خود را از آن مخمصه نجات داد. (طبری، تـرجمه پاینده، 1375 ق: 7/3052؛ ابن اثیر، ترجمه حالت، 1371ش: 11/184؛ ابومخنف کوفی، 1380ش: 179)

به نظر می رسد کـه پیـش از ظـهر عاشورا بسیاری از یاران با وفا و برخی از اهل بنی هاشم به شهادت رسیدند. هر چند مسلم است کـه شـهادت  عباس (ع) و علی اکبر(ع) و عبدالله بن حسن (ع) و علی اصغر (ع) بعد از ظهر و اندکی قبل از شـهادت امـام حـسین (ع) بوده است. به هر روی  عباس (ع) نقش مهمی نیز در تحریض براداران سه گانه خودش عبدالله و جعفر و عـثمان به جنگ داشته است و ایشان نیز کاملا مطیع  عباس (ع) بوده و مانند او در راه امام حسین (ع) به شهادت رسیدند. (ابـومخنف کـوفی، 1380ق: 182) به نظر می رسد ابتدا عبدالله و بعد جعفر و سپس عثمان شهید شده اند. (مفید، بی تا: 2/94؛ طبرسی، 1390ش: 348؛ ابن قتیبه دینوری، 1410 ق: 2/12).  عباس (ع) در آخرین حملات خود به دشمن و در آستانه شهادت و در حالی که دسـتش قطع شده بود این رجز را می خواند:

 

لَا أَرهَبُ المَوتَ إذَا المَـوتُ زَقَا[2]        

حتَّى أُوارى فی المَصالیتِ[3] لِقَى‏

 

نَفسِی لِسِبطِ المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا

إنّی أنا العبَّاس أغْدُو بالسِقَا

 

وَ لَا أخَافُ الشَّرَّ یَومَ المُلتَقَى‏

 

 (مجلسی، 1364ش: ج45، ص 61) خواندن ایـن اشـعار سرشار از شجاعت و بزرگی در آن شرایط سخت نشانه شخصیّت کاریزما و استثنایی  عباس (ع) و نشانه اوج وفاداری و عشق او به حسین (ع) است.

طبری گوید  عباس (ع) توسط زید بن رفاد جنبی و حکیم بن طفیل سـنبسی کـشته شد. (ترجمه تاریخ طبری، 1375ق: 7/3083). نام کشنده  عباس (ع) حرمله بن الکامل بن جزار بن سلمه بن الموقد (بلاذری، انساب الاشراف، 1417ق: 11/175 و 13/256) ابن سعد نام قاتلان را زید بن رفاد جنبی و حکیم سـنبسی از قـبیله طی معرفی می کند. (ابن سعد، ترجمه دامغانی، 1372ش: 5/104)

7- عکس العمل امام حسین (ع) در برابر شهادت  عباس (ع)

امام حسین (ع) در روز عاشورا داغ های زیادی را تحمل کردند. از داغ وفادارترین دوستان و عزیزترین اقوام گرفته تا داغ برادران و فـرزندان و بـرادرزادگان و خـواهرزادگان. بی تردید هر یک از ایـن داغـهای سـنگین می توانست انسانی را از پا در آورده و از تاب و توان بیندازد، اما امام با صبری الهی آن شرایط فوق العاده سنگین را تحمل می کردند. اما مورّخان هم داستانند کـه امـام در هـنگام شهادت عباس سخت در هم شکست. ابن اعثم کـوفی گـوید؛ چون عباس شهید شد، امیرالمومنین حسین (ع) عظیم ناخوشدل شده و سخت بگریست و فرمود: «الآنَ انکَسَرَ ظَهرِی وَ قَلّت حِیلَتی»(ابن اعثم، 1372ش: 907). تـعبیر امـام خـود کاملا گویا حال ایشان است که اکنون کمرم شکست و چـاره ام اندک شد. گویی تا پیش از شهادت  عباس (ع) هنوز امام برای خود با وجود  عباس (ع) چاره ای در حساب داشتند، امـا در ایـنجا دیـگر حال امام حالی است که این تعبیر را به کار بردند تـعبیری کـه «خواند میر» آن را این گونه بیان می کند:

«برفت آن یار و من بیچاره گشتم

ز کوی خوشدلی آواره گشتم»

(خواند میر، 1380ش: 2/54)

در «مـقاتل الطـالبیین» از قـول شاعری حال امام حسین (ع) در هنگام شهادت  عباس (ع) به خوبی بیان شده اسـت کـه:

اَحقُّ النّاسِ أن یُبکی علیه

فَتی أبکی الحُسَین بِکربلا

ابوالفضل انّ ذکرهــــم الحــــلو

شفاء النفوس من اسقام

قتل الادعیاء اذ قتلوه

اکرم الشاربین صوب الغمام

(ابـوالفرج اصـفهانی، ترجمه فاضل، 1339ش: 1/124)

همه اینها نشانه های روشنی از محبت و عشق حضرت اباعبدالله نسبت به عباس (ع) مـی باشد. گـویی امام که خود از کاریزمای الهی بسیار فوق العاده ای برخوردار است خود تحت تأثیر جـاذبه های  عباس (ع) قـرار گرفته بود. شاعری نیز این رابطه عاشقانه میان آن دو قهرمان بزرگ کربلا در حالی که امـام بـر سر نعش  عباس (ع) زانو زده است چنین توصیف می کند:

تیر و کمان عشق را هر کـه نـدیده گـو ببین

قد رشید عباس پشت خمیده حسین

ج: آثار ماندگار شخصیت کاریزمای عباس (ع) بعد از حادثه عـاشور تـا به امروز

1- عباس طیّار

مقامات عباس (ع) فراوان است. همین بس که زیـارت نـامه مـشهور  عباس (ع) را، امام جعفر صادق (ع) بنیان گذار مکتب جعفری شیعی انشاء کرده اند کـه در طـلیعه آن آمـده است که: «درود خدا و فرشتگان مقرب و انبیاء و درود تمام شهدا و صدیقین و پاکان در صبح و شـام بـر تو ای فرزند امیرالمومنین...» (ابن قولویه، ترجمه ذهنی، 1377ش: 785) اما بر اساس حدیث مشهوری از امام زین العابدین (ع) قـطعا مـی توان یک لقب افتخار آمیز دیگر به القاب ایشان افزود و آن لقب طیّار اسـت. هـر چند این لقب در مورد جعفر طیار بـرادر امـام عـلی و عموی  عباس (ع) فضل تقدم دارد، اما با امـعان نـظر به ایثار فوق العاده و محیرالعقول  عباس (ع) در صحنه کربلا و حدیث امام زین العابدین (ع) بـاید ایـن لقب در باره  عباس (ع) را در جامعه اشـاعه داد. مـتن حدیث بـر اسـاس کـتاب «امالی» صدوق که به نظر مـی رسـد بقیه محدثان بعد از او نیز این حدیث را از او گرفته اند، چنین است:

روزگاری پس از جـریان کـربلا چون چشم امام زین العابدین (ع) بـه عبیدالله پسر  عباس (ع) افـتاد، ایـشان به فکر فرو رفت و بـه یـاد  عباس (ع) افتاده و فرمودند : «روزی برای رسول خدا (ص) سخت تر از روز شهادت حمزه در احد و جعفر در موته نـبود. آنـگاه افزودند: نیست روزی به سختی روز امـام حـسین (ع) کـه سی هزار بـر او جـمع شدند که می پنداشتند از امـت اسـلام اند و با طلب خون حسین (ع) به خدا تقرب می جستند و حسین (ع) ایشان را تذکر داد، ولی مـوعظه او در ایـشان درنگرفت، تا آنکه حسین (ع) را به ظـلم و جـور و تباهی کـشتند»  آنـگاه امـام سجاد ادامه دادند: «رحـم الله العباس فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه، حتی قطعت یداه فأبدله الله عز و جل بـهما جـناحین تطیر بهما مع الملائکة فی الجـنة کـما جـعل لجـعفر بـن ابی طالب و ان للعـباس عـندالله تبارک و تعالی منزله تغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة» شیخ صدوق این حدیث را به عنوان دهـمین و آخـرین حـدیث از مجلس هفتادم کتاب امالی در سال 368 قمری امـلاء کـرده اسـت. ( صـدوق، امـالی، 1379ش: 462-463؛ هـمو، خصال، 1382ش: 1/112 حدیث شماره 101؛ جزایری، 1427ق: 1/1093)

2- فرزندان و نسل عباس (ع)

ژرفای کاریزمای  عباس (ع) در ظهور فرزندان و نوادگان و اعقاب پر قیمت او به خوبی نمایان است. بخش مهمی از علویان را می توان از سلاله عباس بن عـلی به حساب آورد. زیرا غیر از فرزندان حسن و حسین که به بنی فاطمه شهرت دارند و به شرف فاطمه و نبی مکرّم اسلام (ص)، ایشان را سیّد خوانند، بقیه اولاد امام علی را علوی گویند (میدانی شبانکاره ای، 1381ش: 1/296). هـر چـند گاه از باب اشتمال به کل اولاد ایشان از حسنی و حسینی و عباسی و... علوی گویند. به هر حال عده ای از فرزندان  عباس (ع) در کسوت مبارزه های انقلابی بر ضدحکّام جور و برخی از ایشان به عنوان مقامات مـحلی صـاحب نفوذ و برخی هم در لباس علم و تقوا همواره مورد احترام مردم بوده اند و این خود ناشی از نفوذ و تسری شخصیت کاریزمای عباس بن علی به اعـقاب و نـوادگان او دارد.

مورّخان از قیام کنندگان بسیاری از نـسل  عباس (ع) اشاره کرده اند که به برخی از آنها اشاره می رود: در سال 249 قمری در نجدین شخصی که گمان می رود علی بن محمد از نسل زید بن علی الحـسین بـن علی (ع) بوده است خـروج و ادعـا کرد که او علی بن محمد از نوادگان عباس بن علی (ع) است. وی جماعتی از اهل هجر را به دور خود جمع کرده و در پی آن جنگ ها و فتنه های زیادی ایجاد گردید. (ابن کثیر، 1407ق: 11/180؛ نویری، 1423ق: 25/105)

یعقوبی در حوادث سال 258 قـمری مـی نویسد که: مردی از اولاد عباس بن علی در برابر احمدبن طولون قیام کرد. احمد طالبیان را از مصر بیرون و روانه مدینه ساخت، اما این مرد به سوی مغرب رفته و در بین راه توسط مأموران ابن طـولون دسـتگیر شد. (یـعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، 1371ش: 2/545).

همچنین ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن عبیدالله بن حسن بن عبدالله بن عـباس بن علی در قزوین قیام کرده و توسط طاهر بن حسین کشته شـده اسـت. (مـقاتل الطالبین، 1339ش: 3/61). محمد بن قاسم بن حمزه بن حسن بن عبدالله بن عباس بن علی نیز که از پدر و مـادر بـه  عباس (ع) می رسد با علی بن زید و طاهر بن احمد در زمان معتصم قیام کـرده و شـهید شـدند. (همان: 3/68). همچنین نوه این محمد به نام محمد بن عبدالله بن محمد بن قاسم در زمـان معتضد عباسی در بصره به علت فعالیت های انقلابی زندانی شد. (همان: 3/85)

افزون بر نـقش انقلابی اولاد و سلاله گان  عباس (ع) در مـبارزه با ظلم، باید به نقش ایشان در به دست گرفتن برخی از مقامات محلی اشاره کرد. شاید مهم ترین مصداق آن در دوره مأمون عباسی است که چند نفر از نوادگان عباس به عللی به ترتیب بـه عنوان والی مکه و مدینه انتخاب شدند. (صبری پاشا، 1424ق: 5/93)

یکی از مهم ترین نوادگان  عباس (ع) شخصی به نام عبیدالله بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب است که به مـدت شـش سال در زمان مامون والی مکه و مدینه بوده و در سال 204 قمری در عصر مأمون عباسی به اقامه حج پرداخته است. (خلیفه بن خیاط، 1417ق: ص 312؛ مسعودی، ترجمه پاینده، 1374ش: 2/769). صاحب کتاب «نفائس الفنون» او را اولین اولاد علی بـن ابـی طالب می داند که حاکم مکه و مدینه شده است. (آملی، 1381ش: 2/300). در «شفاء الغرام» ضمن اشاره به عبیدالله بن حسن که از سال 204 تا 209 والی این دو شهر مقدس حجاز بوده، آمده است: بـعد او صـالح بن عباس به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس عباسی و سپس سلیمان بن عبدالله بن سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس عباسی به ولایت مکه و مدینه مـنصوب شـدند. (فـاسی، 1386ش: 2/289) در اینجا پیداست که رقابت و تـنافسی سـیاسی هـم میان اولاد عباس بن علی با اولاد عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بوده است.

چنین می نماید که در زمان مامون میان نوادگان  عباس (ع) بـا وی رابطه خوبی بوده است، چنانکه وقتی «محمد بـن جـعفر دیباج» در سال 203 قمری فوت گردید، مامون بر جنازه او نماز خواند و دستور داد او را با احترام در جرجان دفن کردند و این موضوع باعث شـد کـه عـبیدالله بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی (ع) و دیگر عـلویه از مأمون تشکر کردند. (قمی، 1361ش: ص 223) شاید مأمون نظری هم به این نکته داشته است که اولاد و نوادگان  عباس (ع) به هـر روی از نـظر مـادری از طریق لبابه همسر عباس که دختر عبدالله بن عباس (عموی پیـامبر) فـقیه و صحابی مشهور بوده است ، در عباس جد عباسیان به نیایی مشترک می رسند، چنانکه مبرّد ادیب مـشهور بـیان نـموده است که نسابون گفته اند: «لبابة بنت عبدالله بن عباس کانت عـند عـباس بـن علی بن ابی طالب فولدت له عبیدالله بن عباس...» (مبرّد، 1421ق: 118)

برخی از نوادگان عباس بن عـلی بـه عـلم و فضل شهره بوده اند که از جمله مهم ترین ایشان؛ «عباس بن عباس علوی» از فـرزندان عـباس بن علی در زمان مأمون است که در بغداد مقیم بوده و از مال و مکنت و عزت و قـدرت و در عـین حـال بلاغت و ادب بهره داشته است. (مسعودی، ترجمه پاینده، 1374ش: 2/449) در «بصائر و الذخایر» از او به نیکی یاد شده و نـام او عـباس بن الحسن العلوی یا ابوالفضل العلوی آمده است که در زمان هارون به بـغداد آمـده و بـا مأمون هم مصاحبت داشته و شاعری بلیغ بوده تا جایی که او را «اشعر آل ابی طالب»  گفته انـد. او در سـنه 193 فوت کرده و ترجمه احوال او در کتب مشهوری چون «تاریخ بغداد» خطیب بغدادی و «الوافـی بـالوفیات» صـفدی، «الادب الکبیر»، «الحکمة الخالدة»، «نهایة الإرَب» و «التذکرة الحمدونیة» آمده است. (ابوحیان توحیدی، 1419ق: 4/196) به او ابوالفضل علوی کاتب نـیز گـفته اند. (هـمان: 10 /49) همچنین علمای رجال شیعه از «حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة بـن حـسن بن عبدالله بن عباس بن علی (ع) مکنی به ابو یعلی به عنوان ثقه جلیل القدر از اصحاب شیعه و نـیز روای احـادیث کثیر و صاحب کتابی در باره کسانی که از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده انـد، یـاد کرده اند. (حلی، 1411ق: 53)

عجیب این است که اولاد  عباس (ع) تـقریبا در سـراسر بلاد اسلامی رفته اند. در «تاریخ کوفه» از خـاندان عـباس (ع) از شخصی صاحب نفوذ به نام اسماعیل بن عبدالله بن عبیدالله امیر بن حـسن بـن عبیدالله بن عباس بن عـلی (ع) نـام می بـرد. (بـراقی، 1381ش: 534) در «تـاریخ مدینه» نیز از حمزه بن حسن بـن عـبیدالله بن عباس بن علی (ع) سخن گفته است که در منطقه عین حسن در وادی القـری صـاحب مکنت و نفوذ بوده است. (ابن شـُبّه، 1380ش: 220 )

در کتاب ارزشمند «منتقلة الطـالبیین» بـه ده ها نفر از اولاد عباس (ع) که بـه شـهرهای مختلف جهان اسلام از شمال آفریقا و شامات و قفقاز جنوبی گرفته تا ایران و خراسان و مـاوراء النـهر اشاره می کند که بـرخی از مـهمترین ایـشان عبارتند از:

- عده ای کـه بـه تنیس وارد شده اند از فـرزندان عـباس بن علی و نیز از فرزندان حمزه بن حسن بن عبیدالله بن عباس و نیز از اولاد قاسم بـه حـمزه بن حسن (ابن طباطبا، 1377ش: 103)،

- آنان کـه از اولاد  عباس (ع) به اصـفهان وارد شـده انـد مانند ابوعقیل محمدبن عـلی بن محمد بن حسن بن اسماعیل پسر عبدالله بن عبیدالله بن عباس (ابن طباطبا، تـرجمه عـطایی، 1372ش: 100ش)،

- آنانکه به بصره بوده اند از اولاد عـبیدالله بـن حـسن بـن عـبیدالله اول (همان: 156 )،

- آنان کـه از اولاد حـمزه بن حسن بن عبیدالله بن عباس در بردعه بوده اند(همان: 161)،

- آنان که به بروجرد بوده انـد از اولاد فـضل بـن محمد بن حسین بن عبیدالله اول. (همان: 162)،

- آنـان کـه بـه گـرگان بـوده انـد از عبیدالله بن عباس (همان: 192)،

- آنان که در حمص بوده اند (همان: 202)، آنان که در دمیاط بوده اند(همان : 211 )،

- آنان که در ری بوده اند از اولاد عبیدالله (عبیدالله دوم) بن حسن بن عبیدالله اول بـن عباس ( همان 243)،

- آنان که از واردین به سمرقند بوده اند از جمله ابوالقاسم علی بن ابی الطیب محمد بن حسین بن علی بن عبیدالله اول (همان: 260)،

- آنان که در شیراز بوده اند از فرزندان عـبید الله بـن حسن بن عبیدالله ابن عباس(همان: 283)،

- آنان که در طبرستان بوده اند از فرزندان عبیدالله بن حسن(همان: 284)،

- آنان که در مرو بوده اند از فرزندان حمزه بن حسن به عبیدالله اول(همان: 403)و...

ایـن هـمه برکت در فرزندان عباس (ع) واقعا موجب شگفتی است. شاید این به برکت دعاهای خیری بوده است که آن دلسوختگان کربلا که شاهد فداکاری های او بـودند در حـق وی انجام دادند. اما طبعا یـک وجـه این توفیقات هم بر می گردد به کاریزمای  عباس (ع) که به نوعی به فرزندان او نیز تسرّی یافته است.

3-  عباس (ع) در عزاداری های امروز

تاسوعا بـه نـام  عباس (ع)

اساساً دو روز نهم و دهـم مـحرم سال 61 قمری، اوج مصائب امام حسین (ع) و اصحاب و خاندان ایشان در کربلا بوده است که از قدیم تا به امروز در سنت عزاداری شیعیان سراسر جهان با عناوین «تاسوعا» و «عاشورا» از آیین های ویژه سوگواری برخوردار بـوده اسـت. خاصّه آنکه تاسوعا را معمولا به نام عباس (ع) و عاشورا را به نام حسین (ع) می شناخته و می شناسند. در کتب محلی این موضوع بیشتر انعکاس یافته است.

در کتاب «بیرجند نامه» چنین آمده: «روز نهم اختصاص به حـضرت ابـوالفضل العباس (قـمر بنی هاشم) داشت که گویندگان شرح دلاوری ها و رشادتها و جوانمردی ها و فداکاری ها و سرانجام شهادت آن حضرت را بازگو می کردند» (رضـایی، 1381ش: 470). تعزیه حضرت عباس (ع) در ایران گاه با حضور شاهان شکل می گـرفته اسـت کـه نمونه هایی از آن در کتاب «روزنامه سفر حج و عتبات عالیات و دربار ناصری» موجود است. (کرمانی، 1386ش: 131)

اساساً باور مردم ایران بـه  عباس (ع) ریشه های قدیمی دارد. گفته شده است که در همان سال شهادت  عباس (ع) یکی از سرکردگان یـکی از دسـت هـای بریده  عباس (ع) را با خود به ولایت عراق عجم آورده بود و در حوالی کاشان مردم بر او شـوریده و وی را کشتند. آنگاه دست  عباس (ع) را با احترام به خاک سپردند که از آن موضع تا کـنون به «پنجه شاه» مـشهور اسـت. (ضرابی ، 1378ش: 430)

4- ابوالفضل ال عباس (ع) باب الحوایج

در «المزار» افزون بر تاکید بر لقب عباس به قمر بنی هاشم آمده است که او هم چنین به ابوالفضل و ابوالقاسم و نیز در عوام به خاطر اعتقادشان به کـرامات او، به «باب الجوائج» مشهور است و برخی او را باب ورود به حرم امام حسین (ع) می دانند. چنانکه شاعر سید مهدی اعرجی در سال 1359 قمری گفته است که:

قصدتک قبل ابن النبی محمد

و أدمع عینی کـالحیأ فـی انسکابها

لأنّک فی کل الحوائج بابـــه

و هل یقصدون الدار من بابها

(قزوینی، 1426ق: 113)

5- عباس (ع) در ضرب المثل ها و فولکلور ها

نفوذ شخصیت های تاریخی و اعمال ایشان در ادبیات مردمی و امثال و حِکَم امری اتفاقی نـیست و از طـرفی هر شخصیّتی به چنین توفیقی دست نمی یابد. این موضوع در مورد شخصیت های نادری رخ می دهد که شخصیت کاریزماتیک ایشان تا حدی نفوذ یافته که اقطار و ازمان را در نوردیده و رفته رفـته بـه بافت های اجتماعی و ساختارهای ادبیات شفاهی و مردمی راه یافته است. دهخدا در توضیح ضرب المثل: «آن وقت که دست داشتم نیامدی»  منشاء این ضرب المثل را خطاب  عباس (ع) در هنگامی که دستانش قـطع شـده بـود در پاسخ به یکی از دشمنان مـی داند کـه مـقابل  عباس (ع) رجزی خوانده بود. (دهخدا، 1383ش: 1/68). چنانکه ضرب المثل مشهور «دم خروس را قبول کنیم یا قسم حضرت عباس را» که در معنای دوگانگی در رفتار افـراد اسـت، در بـطن خود نشانگر این است که یکی از متداول تـرین قـسم های مردم قسم به حضرت  عباس (ع) بوده است. این نکته که از نام شخصی به عنوان قسم یاد کنند، کـاملاً مـبیّن وجـود عنصر کاریزمای الهی در آن شخص می باشد.

در باورهای عمومی مردم ایران عـباس (ع) از منزلت بالایی برخوردار است . جاذبه ابدی او بعد از 1400 سال همه جا خود را نشان می دهد. حتی در معرکه هایی که می گرفتند به  عباس (ع) مـتوسل مـی شدند.

در کتاب «طهران قدیم» از زن معرکه گیر جوانی سخن می گـوید کـه آن روزها در تهران کارش بالا گرفته بود و وقتی جمعیت دورش را می گرفت شروع می کرد به دعـاهای زیـادی از جـمله اینکه: «یا علی هر کس از این جمع، حاجتی، دردی، مطلبی، داره ترا قسم مـی دهـم بـه عصمت مادرت فاطمه و به عصمت همسرت فاطمه و به حق دستهای قلم شده فرزند رشـیدت قـمر بـنی هاشم، امروز را به غروب نرسانده، حاجتش را بر آور» (شهری باستانی، 1383ش: 1/341) در نقاشی های تکایا و بقعه هـا نـیز شمایل  عباس (ع) از نمود برجسته ای برخوردار است. در «کتاب گیلان» از بقعه ای به نام دوازده تن در مـلاط در چـهار کـیلومتری لنگرود نام می برد که یکی از نقش های موجود در آن قمر بنی هاشم را سوار بـر اسـبی سیاه نشان می دهد در حالی که مشکی بر دوش راست نهاده و علَمی سبز در دسـت چـپ و زیـنب با پوششی سیاه در جلوی اسب ایستاده است. (اصلاح عربانی، 1374ش: 3/404).

این گونه نشانه ها و قرائن که در ایـنجا بـه نمونه های کوچکی از آنها اشاره رفت، گواه بر نفوذ شخصیّت کاریزماتیک  عباس (ع) در مـیان تـوده هـای مردم ایران و عراق و دیگر نواحی که مرام ومکتب تشیع نفوذ دارد، می باشند.

نتیجه گیری:

مطالعه در مـوضوع و نـظریه کـاریزما ازقدیم تا کنون و تلاش برای انطباق آن با مصادیق واقعی تاریخی به خـوبی نـشان می دهد که می توان عباس بن علی(ع) را یکی از مصادیق آن دانست. بلکه شاید ابعاد شخصیتی چـنین بـزرگانی را جز در پرتو نظریاتی این چنینی که از جامعیت خاصی برخوردارند، نتوان تفسیر کـرد.

کـاریزمای عباسی معلول عوامل فردی و خانوادگی و خاندانی و اجـتماعی و تـاریخی خـاصی است. او تا پیش از حادثه کربلا از عناوینی کـاریزماتیک چـون لقب «قمربنی هاشم» و کنیه «ابو الفضل» برخورداراست. اما در یک فرصت مهم تاریخی که بـی تـردید همان کربلا است تمامی ابـعاد شـخصیت کاریزمای او در ظـرف سـه روز مـتبلور می گردد و او حایز عناوین جدیدی چـون «سـقّا» و «علَم دار» می گردد، در کنار صفات بزرگ دیگری که هر کدام نیاز بـه عـنوان و لقبی نوین دارند. در اینجا است کـه خدمات متقابل میان  عباس (ع) و کـربلا پدیدار می گردد؛ یعنی از سویی در هـمه جـای صحنه های پر خطر حضور دارد و از طرفی همین حضور به او مجال می دهد تا ابـعاد شـخصیت کاریزمایش در جای جای این واقـعه عـظیم مـتجلی گردد.

اما بـعد از حـادثه کربلا به اعتبار جـاودانگی حسین (ع) و کربلا، عباس (ع) نیز که جزیی جدایی ناپذیر از حسین (ع) و کربلا می باشد، جاودانه گشت، تـا جـایی که در طول تاریخ عزاداری شیعیان حـتی روز «تـاسوعا» را به نـام او مـی شـناسند و تا جایی که در پرتـو همین کربلا به عناوین دیگری نیز چون «باب الجوایج» و «طیّار» نیز دست یافته است. از سـوی دیـگر فرزندان و سلاله او نیز به اعتبار شـخصیت او در طـول تـاریخ از ارج و قـدری شـایسته برخوردارند.

نویسنده مـقاله بـر این باور است که حتی اگر حداقل عناوین عباس (دو عنوان قبل از کربلا یعنی قمربنی هاشم و ابـوالفضل و دو عـنوان در کـربلا یعنی سقّا (ابوقربه) و علم دار و دو عنوان بعد از حـادثه کـربلا یـعنی بـاب الحـوایج و طـیّار)، مورد مداقّه قرار گیرد، به خوبی می توان دریافت که این شخصیت کم نظیر جهان تشیّع واقعا از یک کاریزما و فرهمندی و جاذبه بالا برخوردار بوده است که در کمتر افـرادی به این شکل بروز و ظهور یافته است. جالب آن که این همه القاب و عناوین مربوط به شخصیتی است که فقط 34 سال عمر کرده است.

منابع

- آملی، شمس الدین محمد بن مـحمود از عـلمای قرن هشتم، (1381ش)، نفائس الفنون فی عرائس العیون، تهران، اسلامیه.

- ابراهیم محمدزکی، (1424 ق)، مراقد اهل البیت فی القاهره، تحقیق اسنوی، حسن یوسف، مصر ، موسسه احیاء التراث الصوفی(قایتبای).

- ابن ابی الثـلج، مـحمدبن احمد بغدادی متوفی 325ق، (1410ق)، تاریخ اهل البیت نقلا عن الائمه علیهم السلام، تصحیح محمدرضا جلالی حسینی، ایران، قم.

- ابن اثیر، عزالدین علی بن اثـیر مـتوفی 630 ق، (1371ش)، الکامل فی التاریخ، ترجمه ابـوالقاسم حـالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی.

- ابن ادریس، محمدبن احمد متوفی 598 ق، (1410ق)، السرائر الحاوی لتحریر لفتاوی و المستطرفات، تصحیح حسن بن احمد موسوی و ابن مسیح، قـم، انـتشارات جامعه مدرسین.

- ابن اعـثم کـوفی متوفی 314ق، (1372ش)، الفتوح، ترجمه قدیمی محمد بن احمد مستوفی هروی در قرن ششم، تحقیق غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.

- ابن حبیب، محمد بغدادی متوفی 245ق، (1405ق)، المنمّق، تحقیق احمد فاروق، بـیروت، عـالم الکتاب.

- ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی متوفی 363ق، (1409ق)، شرح الاخبار فی فضایل الائمه الاطهار علیهم السلام، تحقیق محمد حسین حسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین.

- ابن سعد، محمد بن سعد کـاتب واقـدی متوفی 230 ق، (1372ش)، طـبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه.

- ابن شُبّه، عمربن شبه نمیری متوفی 262ق، (1380ش)، تاریخ مـدینه، ترجمه حسین صابری، تهران، نشر مشعر.

- ابن طباطبا علوی اصفهانی، ابـراهیم بـن نـاصر(1377ش)، منتقله الطالبیین، تصحیح محمد مهدی خراسانی، قم ، مکتبه الحیدریه.

- ابن طباطبا علوی اصفهانی، (1372ش)، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه مـحمدرضا

پژوهش نامه معارف حسینی (آیت بوستان) » تابستان 1396 - شماره 6 (صفحه 37)

 عـطایی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی.

- ابن قتیبه، ابومحمد بـن عـبدالله بـن مسلم ابن قتیبه الدینوری متوفی 276ق، (1410ق/1990م)، الامامه و السیاسه معروف به تاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بـیروت، دارالاضواء، ط الاولی.

- ابن قولویه قمی متوفی 367قمری (1377ش)، کامل الزیارات، ترجمه سید محمد جواد ذهـنی، تهران، پیام حق.

- ابـن کـثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمربن کثیر دمشقی متوفی 774ق، (1407/1986م)، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر.

- ابن مسکویه، ابوعلی رازی، متوفی421ق، (1369ش)، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، انتشارات سروش.

- ابوالفرج اصفهانی علی بن الحسین متوفی 356ق، (1339 ش) مقاتل الطـالبیین(فرزندان آل ابی طالب )، ترجمه جواد فاضل، تهران، کتابفروشی علی اکبر علمی.

- ابوحیان توحیدی، علی بن محمد بن عباس متوفی 414ق، (1419ق/1999م)، البصائر و الذّخائر، تحقیق وداد قاضی ، دارصادر ، بیروت.

- ابومخنف کوفی لوط بن یحیی متوفی 158ق، (1380ق)، وقـعه الطـف ، ترجمه جواد سلیمانی، تحقیق محمد هادی یوسفی غروی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم.

- ابومخنف کوفی، همان، (1364 ش)، تحقیق حسن غفاری، قم.

- اربلی، علی بن عیسی متوفی 692 ق، (بی تا)، کـشف الغـمه فی معرفه الائمه، ترجمه وشرح زواره ای علی بن حسین، تصحیح ابراهیم میانجی، تهران، انتشارات اسلامیه.

- بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، (1413ق)، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال، تصحیح مـحمدباقر مـوحد ابطحی اصفهانی، قم، موسسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

- براقی، حسین متوفی 1332 ق، (1381ش)، تاریخ کوفه، ترجمه سعید راد رحیمی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.

- بروس کوئن، (1376ش)، در آمدی بر جامعه شـناسی، تـرجمه مـحسن ثلاثی، چاپ سوم، نشر تـوتیا.

- بـلاذری، احـمدبن یحیی بن جابر متوفی 279ق، (1417ق/1996م)، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ، دارالفکر، ط الاولی.

- جزایری، سید نعمت الله بن عبدالله متوفی 1112ق، (1427ق/2006م)، ریاض الابـرار فـی مـناقب الأ ئمه الأطهار، بیروت، موسسه التاریخ العربی.

- حلّی، رضـی الدیـن علی بن یوسف بن مطهر متوفی 703ق، (1408ق)، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، تصحیح محمود مرعشی و مهدی رجایی، قم. کتابخانه آیـت الله مـرعشی نـجفی.

- حلّی، علامه حسن بن یوسف بن مطهر، (1411 ق)، رجال، تحقیق مـحمد صادق بحرالعلوم، نجف اشرف، دارالذخایر.

- خلیفه بن خیاط، ابوعمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری مـتوفی 240 ق، (1415ق/1995م)، تـاریخ خـلیفه بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الاولی.

- خلیلی، جعفر، (1407ق)، موسوعه العـتبات المـقدسه، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم.

- خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین متوفی 942ق، (1380ش) حبیب السیر، تـهران، خـیام .

- دهـخدا، علی اکبر، (1383ش)، امثال و حکم، تهران، امیر کبیر، چاپ دوازدهم.

- دینوری، احمدبن داود مـتوفی 283ق، (1371ش)، الاخـبارالطوال، تـرجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چاپ چهارم.

- رضایی، جمال، (1381 ش)، بیرجند نامه، تهران، هـیرمند.

- سـماوی، مـحمد، (1423ق)، ابصارالعین فی انصار الحسین، قم، مکتبه الحیدریه.

- سید بن طاووس، علی بن موسی مـتوفی 664ق(1380ش)، الهـوف، ترجمه میرابوطالبی، تحیح فارس تبریزیان، ایران، قم، نشرما.

- شهری باستانی، جعفر، (1383ش)، طهران قـدیم، تـهران، نـشر معین، چاپ چهارم.

- صبری پاشا، ایوب متوفی 1308ق، (1424ق)، موسوعه مرآه الحرمین الشریفین و جزیره، قاهره، دارالآفـاق.

- صـدوق، ابن بابویه محمدبن علی متوفی 381ق(1379 ش)، الامالی، تهران، کتابچی.

- صدوق، همان، (1382ش)، الخصال، ترجمه یـعقوب جـعفری، قـم، نسیم کوثر.

- ضرابی، عبدالرحیم بن محمد ابراهیم، (1378ش)؛ تاریخ کاشان، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم.

- طبرسی، فـضل بـن حسن متوفی 548ق، (1390ش)، اعلام الوری (زندگانی چهارده معصوم)، ترجمه عزیزالله عطاردی قوچانی، تهران، اسـلامیه.

- طـبری، مـحمدبن جریر متوفی 310 ق، (1375ش)، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم.

- قزوینی، مهدی، متوفی 1300 ق، (1426 ق)، المـزار، تـصحیح جـودت قزوینی، بیروت، دارالرافدین.

- قمی، حسن بن محمد بن حسن قمی زنده بـه سـال 378ق، (1361ش)، تاریخ قم، ترجمه قدیمی حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی متوفی 805 ق، تحقیق سید جلال الدیـن تـهرانی، تهران، توس.

- قمی (همو)، (1385ش)، تاریخ قم، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، قم، کـتابخانه آیـت الله مرعشی نجفی.

- قمی، شیخ عباس، (1414ق)، سفینه البـحار، قـم، نـشر اسوه.

- کرمانی، حاجیه خانم علویه، (1386ش)، روزنامه سـفرحج و عـتبات عالیات و دربارناصری، تحیح رسول جعفریان، قم، نشر مورخ.

- مبرّد، ابوالعباس محمدبن یزید مـتوفی 285ق، (1421ق/2000م)، الفـاضل، تحقیق عبدالعزیز المیمنی، قاهره، دارالکـتب المـصریه.

- مجلسی، مـحمدباقر مـتوفی 1110ق، (1364ش)، بـحارالانوار جلد 45، تهران، اسلامیه.

- مسعودی، ابوالحسن عـلی بـن الحسین متوفی 346ق، (1374ش)، المروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چـاپ پنـجم.

- مفید، محمد بن محمد متوفی 413ق(بـی تا)، الارشاد، ترجمه سـید هـاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه.

- مـفید، هـمو، (1380ش)، الارشاد، ترجمه محمد باقرساعدی، تهران، اسلامیه.

- میدانی، محمد بن علی بن محمد شـبانکاره ای مـتوفی سده هشتم، (1381ش)، مجمع الانساب، تـحقیق مـیر هـاشم محدث، تهران، امـیر کـبیر.

- نویری، شهاب الدین احـمد بـن عبدالوهاب متوفی 733ق، (1423ق)، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه.

- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب ابـن واضـح یعقوبی متوفی 292 ق، (1371ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه مـحمدابراهیم آیـتی، تهران، انـتشارات عـلمی و فـرهنگی، چاپ ششم.

- Conger. Jay. A,& Kanungo,Rabindra. N,(1987),Charismatic Leadership in Organizational Setting : Academy of Management,review vol,12,No 4.

پی نوشت

[1] Conger. Jay

[2] زقا: صاح.

[3] المَصالیت: جمع مصلات: الرجل الماضی فی الأمور.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان