خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ:سومین روز از ماه مبارک شعبان المعظّم، سالروز ولادت سراسر نور حضرت حسین بن علی (ع) و آغاز اعیاد نورانی این ماه پُر خیر و برکت است.
و شور و شوق همین مناسبت است که زیباترین واژگان را در بیان شاعران و مادحان آئینی نشانده است؛ آنجا که ابیات و مدائح خود را به محضر حضرت عشق (ع) تقدیم کرده اند:
امشب خبر از عالم بالا رسیده است
روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است
این بار دوم است که شاعر نوشته است
خورشید خانواده ی زهرا رسیده است
دیروز، نور شُبَّر و امروز هم به خاک
نورِ شُبَیر، حضرت مولا رسیده است
در نیل غُصّه مانده بیا مُرده دل بیا
موسی رسیده است؛ مسیحا رسیده است
بیراهه رفته اید اگر رودهای اشک
راهی شوید؛ حضرت دریا رسیده است
دنبال کاروان ملائک پریده بود
جا مانده بین راه دلم؛ یا رسیده است؟
شوق دلم نه شوق شفا، مثل فطرس است
قصدش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است
در آن هوا که بوی خدا می رسد از آن
در خانه ای که نور دعا می رسد از آن
اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب
لالای جبرئیل خدا می رسد از آن
در آن هوا که فاطمه در آن نَفَس کشید
آنجا که عطر آل عبا می رسد از آن
ما را دخیل بر پَر قُنداقه اش کنید
قنداقه ای که شوق شفا می رسد از آن
دنیا به دام نام حسین اوفتاده است
دل نیست؛ آن دلی که به او دل نداده است
شیرین شده ست با قدمش؛ کام اهل بیت
هرچند این پسر نمک خانواده است.
اکنون بخشی از عرض ادب منظوم یوسف رحیمی را به تماشا می نشینیم؛ شاعری که شعبان را، ماه عُشّاق و حضرت سیدالشهداء (ع) را، «رحمت محض» می خوانَد و از کلام حضرت رسول الله (ص) یعنی «حسینٌ مِنّی و أنا مِن حسین» سخن به میان می آورَد:
ماه عشق است؛ ماه عشاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
درِ میخانه ی کَرَم شد باز
الدخیل، این حریم ِرَزّاق است
ریزه خوارش نه فقط اهل زمین
جرعه نوشش تمام آفاق است
بی حساب است فضلِ این ساقی
شب جود و سخا و إنفاق است
بین دلهای بیدلان امشب
با سر زلف یار، میثاق است
شب زلف مُجَعَّدش، «وَ اللَّیل»
صبح چشمش به حال إشراق است
قَبرُهُ فی قُلوبِ مَن والاه
حَرَمش قبله گاهِ عُشّاق است
ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا می رویم! بِسمِ الله
السلام ای پناه مُلک و مکان
در ید قدرتت عنان جهان
رفته قنداقه ات به عرش خدا
تشنه ی پای بوسی ات، همگان
در طوافت قیامتی شده است
می رسد هر فرشته با هیجان
پَرِ قنداقه ی تو می بخشد
پر و بالی به فُطرس نگران
از سر زلف عنبر افشانت
سِدرَهُ المُنتَهی گرفته ضمان
عطر و بوی ملیح پیرهنت
مانده در خاطر نسیم جنان
بوسه می چیند از لب تو رسول
رحمتِ واسعه، گشوده دهان
از سر انگشتِ پاکِ مصطفوی
جرعه جرعه بنوش، شیره ی جان
خواند جدّت «حُسَین مِنّی» را
«وَ أنا مِن حُسَین» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبوی ست
ای شکوهِ حماسه های عیان
در نمازت شبیه فاطمه ای
بین میدان، علی ست جلوه کنان
چشمهای تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو، آتش است و امان
رحمتِ محض! یا أبَا الأیتام
پدری کن برای عالَمیان
ای که آقاییِ تو بی حد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر می شود کران به کران
روضه هایت بهشت اهل ولاست
چشم ما، چشمه های کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
اشکها از غمت، همیشه روان
السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنه لبان
تا ابد در فراز، پرچم توست
خون سُرخ ت همیشه در جَرَیان
کربلای تو از ازل بوده
مبدأ حرکت زمین و زمان
شب سوم رسیده ای؛ ای ماه
السلام علیک، ثارَ الله.
«بارش غزلهای ناب از عرش» نیز تعبیر لطیفی از طلوع حضرت اباعبدالله (ع) است که در شعر رحمان نوازنی به چشم می خورَد؛ ابیاتی که حال و هوایی کربلایی هم دارد:
باز از عرش غزلهای مرا آوردند
شیشه ی ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش در آغوش، دلم را بردند
طعم شیرین بغلهای مرا آوردند
باز هم هیئتیان، من و جشن ارباب
باز هم بچه محلهای مرا آوردند
باز هم کرب و بلا، عشق، زیارت، ارباب
باز هم «خیرُ العمل» های مرا آوردند
آن طرف، وسعت من عرش حسین است ولی
این طرف، حداقل های مرا آوردند
وسعتِ روز مرا روز جزا می آرند
چون مرا از سفر کرب و بلا می آرند
ناز این آینه ی پنج تن ات، کُشته مرا
ناز زهرا و علی و حسن ات، کشته مرا
از عقیق یمن ات، زیر زبانم بگذار
جلوه ی سرخ عقیق یمن ات کشته مرا
سجده بر نیزه ی تو، روح مرا بالا بُرد
به خدا شیوه عاشق شدن ات کشته مرا
دلبری کرده مرا پیرهن سبز حسن
مُنتها سرخی این پیرهنت کشته مرا
تو همان اشک منی؛ می روی و می آیی
که همین رفتن و این آمدنت کشته مرا
تو همان کُشته ی عشقی که جهان خرم از اوست
«عاشقم بر همه عالَم؛ که همه عالَم از اوست»
بین أسماء خدا، اسم شما شیرین تر
با شما خواندن أسماء خدا شیرین تر
چهارده چشمه ی شیرین شفا هست؛ ولی
به خدا دست شما هست شفا شیرین تر
آی حاجی به غم زمزم ما لب تر کن
که به وَالله بُوَد زمزم ما شیرین تر
سعی در کعبه شش گوشه نمودم؛ اما
نچشیدم به جز این سعی و صفا شیرین تر
مانده ام تا که درِ خانه تان پیر شوم
چون بُوَد میوه ی این کرب و بلا شیرین تر
میوه ی کرب و بلا، خون شهید است؛ شهید
عشق یک عالمه مدیون شهید است؛ شهید
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالَم را بُرد
نم اشک ات، گُنَهِ حضرت آدم را برد
از بهشتِ تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را بُرد
شیشه ی عطر شما در دل آدم که شکست
عطر أنفاسِ بهشتت، دل آدم را برد
هر که از کرب و بلا رفت؛ مُحرّم را باخت
هر که در کرب و بلا ماند؛ محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرب و بلا شیرین شد
اشک ششماهه ی تو، شوری زمزم را برد
کینه های عرب از بدر و حُنین و اُحُد ات
ساربانی شد و انگشتر خاتَم را برد
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد.
شعر بعدی این مناسبت خجسته را یاسر مسافر سروده است که بخشی از آن را مرور می کنیم:
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره کن که دلبر رسیده است
مژده بده حسن؛ برادر رسیده است
او آمده تا که خدایی کُنَد مرا
مشغول کسب و کار گدایی کند مرا
بال و پرم دهد؛ هوایی کند مرا
امشب ز لطف، کرب و بلایی کند مرا
او آمده تا که مرا مبتلا کند
عاشق ترین گدا کند و پُر بَها کند
ای مُدّعی جذبه ی روحانی اش ببین
بالاترین رتبه ی عرفانی اش ببین
از کودکی قاری قرآنی اش ببین
عُشّاق این قبیله ی سلمانی اش ببین.
و اما محمدبختیاری هم درباره این عید بزرگ، به کامل شدن حلقه های زنجیر اصحاب کسا (ع)، یعنی پنج تن آل عبا (ع) اشاره می کند و این عید فرخنده را تبریک می گوید:
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
کاش در شیشه ی ما گرمیِ آتش باشد
«عاشقی، شیوه ی رندان بلاکش باشد»
عاشقی جز گذر از عقل ندارد راهی
عقل در مذهب من نیست به جز گمراهی
رود اشک ام، همه ی دار و ندارم را شُست
نیست در سینه ی من بار؛ به قدرِ آهی
یاد تو دست گرفت از نَفَسِ افتاده
نیست در راه جنون بهتر از این همراهی
دست این نامه اگر بر پَر فُطرُس نرسید
مطمئنم که تو از حال دلم آگاهی
منّت ات بود از آغاز تولد به سَرَم
«من که باشم که بر آن خاطر زیبا گُذرم»
نَفَس ات داد به این آینه؛ حیرانی را
غم ات آورد به این بادیه؛ ویرانی را
بست پُشتِ درِ فردوسِ الهی، آدم
به ضریح کَرَم ات، توبه ی بارانی را
حاتم آن وقت که در روضه ات آمد فهمید
بر سر سفره ی تو، معنیِ مهمانی را
ما که از قافله ی مست ترین ها هستیم
از تو داریم همه مهر مسلمانی را
خاک تو مهر مسلمانی ما شد آقا
سفره ی درد دلم پیش تو وا شد آقا
پنجمین راه رسیدن به خدا یعنی تو
پنجمین کِشتی دریای بلا یعنی تو
عابرِ کوچه ی حیرانی تو، یعنی ما
نور شب های پریشانی ما، یعنی تو
با تو زنجیر توسل به خدا کامل شد
آخرین حلقه ی اصحاب کسا یعنی تو
همه در آینه ها روی تو را می بینند
کاظمین و نجف و کرب و بلا یعنی تو
من به مستیِ مِیِ علقمه کردم عادت
«ساقیا! آمدن عید مبارک بادت».
و این ابیات، تنها گوشه ای از عرض ادب و ارادت شاعران و مدّاحان آئینی ایران زمین به محضر حضرت امام حسین (ع) است.