تحریف و جا به جایی حقایق
از دیگر حربه های شیطان، برای دوری مردم از قرآن و عترت ـ دو یادگار جدایی ناپذیر پیامبر (ص) ـ تحریف حقایق است.
تحریف یعنی: «حروف و کلمات را جا به جا کردن و دست بردن در عبارت های گوینده یا نویسنده تا منظور اصلی وی روشن نشود و معنای سخن و کلام او تغییر کند».
آری، حق روشن است؛ اما می توان با جا به جا کردن کلمات و بازی با لغات، آن را کتمان نمود. سرنوشت تحریف گران، دوری از رحمت خداوند است:
«من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه ... لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون الا قلیلا» (نساء / 46)
گروهی از یهود، کلمات خدا را از جای خود تغییر می دهند ... خداوند آنان را به سبب کفرشان لعنت کرد [ و از رحمت خویش دور ساخت]؛ پس ایمان نمی آورند مگر گروهی اندک،
نمونه 1) تحریف در کتاب المعارف
ماجرای شهادت فرزندی که صدیقه ی طاهره (س) در جان خود داشتند و از سوی رسول خدا (ص) «محسن» یا بنا به قرائت مشهور «محسن») نامگذاری شده بود، (1) از بارزترین مواردی می باشد که تحریف در آن صورت گرفته است.
عالم شیعی ابن شهر آشوب مازندرانی ( متوفای 588) در کتاب «مناقب آل ابی طالب» در قسمتی که نام فرزندان صدیقه طاهره (س) را می آورد، جمله ای را از قول دانشمند سنی ابن قتیبه دینوری (متوفای 276 ) بازگو می کند:
و اولادها: الحسن و الحسین و المحسن سقط؛ و فی معارف القتیبی: ان محسنا فسد من زخم (2) فنفذ العدوی ... (3)
و فرزندان آن حضرت (ص): حسن، حسین و محسن که سقط گردید.
و در [کتاب] معارف ابن قتیبه آمده است که محسن بر اثر ضربه ی شدید قنفذ عدوی [غلام عمر بن خطاب] از بین رفت.
محمد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658 ) از علمای اهل تسنن در تایید این مطلب چنین می نویسد: (4)
و زاد علی الجمهور و قال: ان فاطمه (س) اسقطت بعد النبی ذکرا کان سماه رسول الله (ص) محسنا و هذا شیء لم یوجد عند احد من اهل النقل الا عند ابن قتیبه. (5)
او (شیخ مفید از علمای شیعه) بر قول اکثریت و جمهور علما چنین مطلبی را اضافه می کند و می گوید:
پس از [رحلت] پیامبر (ص) فاطمه (س) فرزند پسری را سقط نمود که رسول خدا (ص) نام او را محسن نهاده بود. [گنجی شافعی ادامه می دهد:] این مطلب نزد هیچ کدام از اهل نقل [و حدیث] یافت نشد مگر بن قتیبه.
با توجه به مدارک فوق، مشخص می شود که در یکی از کتاب های ابن قتیبه به نام «المعارف» بر سقط شدن حضرت محسن (ع) بر اثر اقدام «قنفذ» تصریح شده است.
بر این مطلب، ابن شهر آشوب (متوفای 588 ) ازعلمای شیعه و نیز گنجی شافعی (متوفای 658 ) از علمای اهل تسنن تاییداتی دارند و روشن است که جمله ی فوق تا قرن هفتم در کتاب « المعارف» وجود داشته است؛ اما در چاپ های امروزین این کتاب، با کمال تعجب، تنها جمله ی زیر را مشاهده می کنیم. (6)
(محسن بن علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهما) و اما محسن بن علی فهلک و هو صغیر. (7)
[از جمله ی فرزندان امیرمومنان (ع) ] محسن، فرزند علی [ع] فرزند ابوطالب است که خداوند از هر دوی آنان رضای باد.
اما محسن بن علی، هلاک شد در حالی که کوچک بود.
بدین ترتیب ماجرای فرزندی که حضرت زهرا (س) در جریان «هجوم اصلی»، سقط نمود و نیزنام یکی از قاتلان آن فرزند و حادثه اصابت ضربه ی شدید به صدیقه طاهره (س) تحریف گردیده و با عبارت «فهلک و هو صغیر: وفات کرد در حالی که کوچک بود!» جا به جا می شود. (8)
جالب است بدانیم که صفدی (متوفای 764 ) ـ استاد ذهبی ـ به تجلیل از شخصیت ابن شهر آشوب مازندرانی ( متوفای 588 ) پرداخته و وی را با اوصافی همچون «صدوق اللهجه» ستوده است. (9)
گفتار دوم - پیوست یکم
وکانت مخرج الی المسجد وهی جاریه فیمازحها علی علیه السلام ویقول لها من اخوالک: فتقول (وه وه) تمنی کلباً ، فجمع ولد علی (ع) لصلبه فی هذه الروایه اربعه عشر ولداً وعشرون امراه.
هکذا ذکره غیر واحد من اهل السیر، (واسقط ابوعبدالله) المفید العون من المحتمیه وجعل ابابکر کنیه محمد الاصغر، ولم یذکر محمد الاوسط، وذکر ابوالفرج علی الاموی الاصبهانی فی مقاتل آل ابی طالب الذین قتلوا مع امیرالمومنین: ابی عبدالله الحسین(ع) جعفراً، وعلیاً، وعمان والعباس، ومحمد الاصغر، واسقط عبیدالله، وما ذکره المفید اشبه عندی بالصواب، و اسقط المفید من البنات اربعاً: وهم رمله الصغری، وام کلثوم الصغری، وام جعفر جعلها کنیه لجمائه، وهذا قریب ،ولم یذکر الابنه التی هلکت وهی جاریه.
وزاد علی الجمهور، وقال: ان فاطمه علیها السلام اسقطت بعد النبی ذکراً، کان سماه رسول الله (ص) محسناً، وهد شیء لم یوجد عند احدٍ من اهل النقل الا عند ابن قتیبه.
قاعده فی ذکر المتقین من اولاد امیر المومنین(ع)
ومن قتل ومن مات وهو صغیر رضوان الله علیهم اجمعین
اولهم امیرالمومنین الحسن بن علی علیه السلام، کنیه، ابومحمد، ولد بالمدینه لیله النصف من رمضان سنه ثلاث من الهجره، وکان اشبه الناس برسول الله صلی الله علیه وآله وسلم.
لما اخبرنا ابن الزبیدی، اخبرنا ابوالوقت السنجری ، اخبرنا الداودی
گفتار دوم-پیوست دوم
علی انفسهم وعبیدالله وابابکر امهما لیلی بنت مسعود بن خالد النهشلی وعمر ورقبه امهما تغلبیه وکان خالد بن الولید سباها فی الرده فاشتراها علی و یحیی امه اسماء بنت عمیس وجعفرا و العباس وعبدالله امهم ام البنین بنت حرام الوحیدیه( 47) ورمله وام الحسن امهما ام سعید بنت عروه بن مسعود الثقفی وام کلثوم الصغری وزینب الصغری و جمانه و میمونه وخدیجه وفاطمه وام الکرام ونفیسه وام سلمه وامامه وام ایها لامهات اولاد شتی
(بنات علی بن ابی طالب) فاما زینب الکبری بنت فاطمه فکانت عند عبدالله بن جعفر فولدت له الولادا قد ذکرناهم ، واما ام کلثوم الکبری وهی بنت فاطمه فکانت عند عمر بن الخطاب و ولدت له ولدا قد ذکر ناهم فلما قتل عمر تزوجها محمد بن جعفر بن ابی طالب فمات عنها ثم تزوجها عون بن جعفر بنابی طالب فماتت عنده وکان سائر بنات علی عند ولد عقیل و ولد العباس خلا ام الحسن فانها کانت عند جعده بن هبیره الخزومی وخلا فاطمه فانها کانت عند سعید بن الاسود من بنی الحارث ابن اسد (محسن بن علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهما) واما محسن بن علی فهالک وهو صغیر (الحسن بن علی) واما الحسن بن علی رضی الله عنهما فکان یکنی ابا محمد و لما قتل علی بویع له بالکوفه وبویع لمعاویه بالشام وبیت المقدس فسار معاویه یزید الکوفه وسار الحسن یزیده قالتقوا بمسکن من ارض الکوفه فصالح الحسن معاویه و بایع له و دخل معه الکوفه ثم النصرف معاویه عن الکوفه الی الشام واستعمل علی الکوفه المغیره بن شعبه وعلی البصره عبدالله بن عامرثم جمعهما لزیاد وانصرف الحسن الی المدینه فمات بها و یقال ان امراته جعده بنت الاشعث بن قیس سمه وکانت وفاته فی شهر ربیع الاول من سنه تسع و اربعین وهو یومئذ ابن سبع واربعین سنه وصلی علیه سعید بن العاص وهو امیر المدینه فولد الحسن حسنا امه خوله بنت منظور بن زبان الفزاریه وزیدا وام الحسن امهمابنت عقبه بن مسعود البدری وعمر وامه ثقیفه والحسن الاثرم لام ولد و طلحه وامه ام اسحق بنت طلحه بن عبیدالله وام عبدالله لام ولد،فاما الحسن بن الحسن
نمونه 2: تحریف در کتاب صحیح بخاری
از جمله بحث های روشنگر در مسیر تاریخ اسلام، ماجرای مصادره و غصب اموال بانوی دو سرا، صدیقه ی کبری (س) توسط حکومت وقت است که نقطه ی عطفی در مباحث فاطمیه می باشد. (10)
برخی دشمنان حق، تلاش کرده اند تا این ماجرا که لکه ی سیاهی در تاریخ حکمرانی خلیفه ی اول و دوم است را تحریف کنند.
مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفای 261 ) در کتاب خود که به «صحیح مسلم» شهرت دارد، می نویسد:
فقال عمر ... فلما توفی رسول الله صلی الله علیه و سلم قال ابوبکر: انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم فجئتما تطلب میراثک من ابن اخیک، و یطلب هذا میراث آمراته من ابیها. فقال ابوبکر: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: « ما نورث، ما ترکناه صدقه» .
فرایتماه کاذبا آثما غادرا خائنا، و الله یعلم انه لصادق بار راشد تابع للحق.
ثم توفی ابوبکر، و انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم و ولی ابی بکر.
فرایتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا. (11)
پس عمر [امیرمومنان علی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) را مخاطب قرار داده ] چنین گفت:
... آن هنگام که رسول خدا وفات یافت، ابوبکر گفت:
من جانشین رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (امیرمومنان (ع) و عباس) به نزد او آمدید؛ در حالی که تو (عباس) میراث خودت را از پسر برادرت طلب می کردی (12) و این (اشاره به امیرمومنان علی (ع) ارث همسرش [ حضرت زهرا (س)] را از پدرش [ رسول خدا] طلب می کرد.
پس ابوبکر [ادعا کرد و] گفت که پیامبر گفته است: «از ما پیامبران ارث برده نمی شود، آن چه ما باقی می گذاریم، صدقه است».
پس شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن دانستید، در حالی که خدا می داند که او راستگو، نیک کردار، درست رفتار و پیرو حق بود.
سپس ابوبکر مرد و من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم؛ پس شما دو نفر، من را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن دانستید.
ماجرای فوق به روشنی نظر امیرمومنان علی (ع) را نسبت به ابوبکر و عمر ـ آن هم به اعراف خلیفه ی دوم ـ بیان می کند.
این مطلب، چون خوشایند برخی نبوده است، در نقل های دیگر از همین روایت ، تغییر می کند!؟
اکثر مورخان، چه قبل از مسلم نیشابوری و چه بعد از وی، عبارت « کاذبا آثما غادرا خائنا: دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن» را به عبارات دیگری تبدیل کرده اند .
برای نمونه:
محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256 ) صاحب کتاب مشهور «صحیح بخاری » می نویسد:
قال عمر ... توفی الله نبیه صلی الله علیه و سلم، فقال ابوبکر: انا ولی رسول الله صلی الله علیه و سلم فقبضها ابوبکر فعمل فیها بما عمل به فیها رسول الله صلی الله علیه و سلم و انتما حینئذ ـ و اقبل علی علی و عباس ـ تزعمان ان ابابکر کذا و کذا . (13)
عمر گفت : ... خداوند جان نبی خود را گرفت، پس ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم، پس آن اموال را در اختیار گرفت و همانند رسول خدا درباره ی آنها رفتار کرد (عمر [در این هنگام ] رو به [امیرمومنان] علی (ع) و عباس کرد [و گفت:] ) و در آن هنگام ، شما دو نفر گمان می کردید که ابوبکر چنین و چنان است.
بخاری» در چهار قسمت از کتاب خویش به ماجرای فوق اشاره می کند و در هیچ یک، جمله ای را که بازگو کننده ی نظر امیرمومنان علی (ع) درباره ی خلیفه ی اول و دوم است حکایت نمی کند.
سه قسمت دیگر از کتاب «صحیح بخاری» که به این ماجرا اشاره نموده عبارت اند از:
کتاب «فرض الخمس» باب اول، حدیث 3094 و فی طبعه: رقم 2863 .
کتاب «الفرائض»، باب «قول النبی: لانورث» حدیث 6728 و فی طبعه: رقم 6231 .
کتاب «الاعتصام بالکتاب و السنه»، باب «ما یکره من التعمق و التنازع» حدیث 7305 و فی طبعه: رقم 6761 .
گفتار سوم
توجیه با هدف کتمان حقایق
برخی حقایق که قابل انکار و کتمان نیستند، دستخوش چنان توجیه ها و تفسیرهایی می شوند که روح هر انسان آزاده ای را جریحه دار می سازد.
توجیه گرانی که به جای نقد ظلم حاکمان ظالم، بر اعمال زشت آنان سرپوش می نهند و سعی در درست جلوه دادن اعمال ناپسند ستمگران می نمایند؛ همچون کسانی اند که قرآن کریم خطاب به آن ها می فرماید:
«یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون» (آل عمران / 71 )
ای اهل کتاب! چرا حق را به وسیله ی باطل می پوشانید و حق را کتمان می کنید در حالی که [ به حقانیت آن ] آگاهید؟
نمونه 1:
تلاش ابن ابی الحدید برای تبرئه خلفا
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656 ) پس از اشاره به ماجرای یورش به خانه ی صدیقه طاهره (س) و همچنین غصب اموال آن حضرت توسط خلیفه ی وقت، (14) درمقام نتیجه گیری می نویسد:
و الصحیح عندی انها ماتت و هی واجده علی ابی بکر و عمر، و انها اوصت الا یصلیا علیها .
و ذلک عند اصحابنا من الامور المغفوره لهما. و کان الاولی بهما اکرامها و احترام منزلها، لکنهما خافا الفرقه و اشفقا من الفتنه، ففعلا ما هو الاصلح بحسب ظنهما ...
فلا یجوز العدول عن حسن الاعتقاد فیهما بما جری و الله ولی المغفره و العفو؛ فان هذا لو ثبت انه خطا، لم یکن کبیره، بل کان من باب الصغائر. (15)
آن چه نزد من درست می باشد، این است که:
او (حضرت زهرا (س) ) وفات یافت در حالی که از ابوبکر و عمر ناراحت و غضبناک بود و وصیت کرد که آن دو بر جنازه ی او نماز نخوانند .
و [البته] این از اموری است که نزد اطرافیان ما [ و هم کیشان و هم اعتقادان ما ]، برای آن دو بخشیده شده می باشد .
و بهتر بود که آن دو، او (حضرت زهرا (س) را تکریم می کردند و احترام خانه ی وی را نگه می داشتند، اما نگران تفرقه بودند و از فتنه می ترسیدند. در نتیجه،آن چه را که گمان می کردند بهتر است، انجام دادند ...
پس جایز نیست که در این ماجرا، به آن دو نگاه بدبینانه داشته باشیم، و خداوند بخشنده و عفو کننده است و بر فرض، اگر ثابت شود که خطا و اشتباهی بوده است، گناه کبیره نبوده و [فقط] از جمله ی گناهان صغیره محسوب می شود. (16)
گرایش بزرگان اهل سنت در پاکسازی چهره ی ابوبکر و عمر، تا آنجا پیش رفته است که امام محمد غزالی (متوفای 505 ) در کتاب «احیاء علوم الدین» که در زمینه ی اخلاق [!!] است، از «منع لعن فرستادن بر یزید» سخن می راند!؟
دلیل چنین توجیهی را می توان در منابع اهل تسنن جستجو کرد. هدف امثال غزالی از «منع لعن فرستادن بر یزید»، توجیه جنایات ابوبکر و عمر و جلوگیری از شیوع لعن آنهاست.
سعدالدین تفتازانی (متوفای 793 ) در کتاب «شرح المقاصد» در همین زمینه می نویسد:
فان قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوز اللعن علی یزید مع علمهم بانه یستحق ما یربو علی ذلک و یزید؟
قلنا: تحامیا عن ان یرتقی الی الاعلی فالاعلی. (17)
اگر گفته شد» برخی از علمای مذهب با اینکه می دانند یزید مستحق لعن و بیش ز آن است، چرا لعن او را جایز نمی شمارند؟
درپاسخ می گوییم:
به خاطر اینکه از لعن افراد بالاتر از یزید جلوگیری کرده باشند و لعن کردن به آنها کشیده نشود.
پی نوشت ها :
1 ـ القاموس المحیط، فیروزآبادی ( متوفای 817 ) ج 2 ، ص 55
2 ـ زخمه یزخمه زخما: دفعه دفعا شدیدا (لسان العرب، ابن منظور ( متوفای 711 )، ج 6 ، ص32 )
3 ـ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب (متوفای 588 )، ج 3، ص 407 (چاپ ذوی القربی، 1421 ، تحقیق: یوسف البقاعی).
4 ـ ر.ک: پیوست یکم.
5 ـ کفایه الطالب، گنجی شافعی ( متوفای 658 )، ص 413 .
6 ـ ر.ک: پیوست دوم .
7 ـ المعارف، ابن قتیبه (متوفای 276 )، ص 92 (چاپ داراحیاء التراث العربی، بیروت) و ص 211 (چاپ دارالمعارف، مصر، تحقیق: ثروت عکاشه) .
8 ـ از دیگر نشانه های وقوع تحریف در کتاب «المعارف»، گزارش عبدالرحیم بن الحسین العراقی [ ابوالفضل العراقی] (متوفای806 ) می باشد.
وی در کتابش با نام «الاربعین العشاریه » (صفحه174 ، چاپ دار ابن حزم، بیروت،1413 ) که با تحقیق «بدر عبدالله البدر» به چاپ رسیده است، تصریح می کند که ابن قتیبه در کتاب « المعارف» نقل کرده است: عکراش بن ذویب، در جنگ جمل به همراه حضرت علی بوده است؛ در حالی که در چاپ فعلی از کتاب «المعارف» ( صفحه ی 310 ، چاپ دارالمعارف، مصر، تحقیق: ثروت عکاشه) می خوانیم که عکراش بن ذویب، در جنگ جمل، از همراهان عایشه بوده است؟!!
9 ـ ر.ک: الوافی بالوفیات، صفدی ( متوفای 764 )، ج 4 ، ص 146 .
10- بنو الوحید قوم من بنی کلاب ، والوحیده من اعراض المدینه بینها وبین مکه .
11 ـ ر.ک: عبور از تاریکی ( پژوهشی در غصب اموال صدیقه طاهره (س) در سال یازدهم هجری)، عدنان درخشان ـ علی لباف .
12 ـ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج ( متوفای 261 )، کتاب «الجهاد و السیر » باب «حکم القیء» حدیث 3302 .
13 ـ صحیح آن است که عباس سهم بنی هاشم از خمس غنائم خیبر را می طلبید .
ر.ک: جامع البیان، طبری شافعی (متوفای310 )، ج 10 ، ص 9.
14 ـ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای256 )، کتاب « النفقات» باب «حبس الرجل قوت سنه ... » حدیث 5358 و فی طبعه: رقم 4929.
15 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ( متوفای656 )، ج 6 ، ص 50.
16 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفای656 )، ج 6 ، ص 50.
17 ـ جالب است که عبدالعزیز نعمانی در مقاله ی «فاطمه زهرا از ولادت تا افسانه ی شهادت» (مندرج در فصلنامه ی ندای اسلام، شماره 3 ، ص 69 ) ابن ابی الحدید را شیعه معرفی می نماید؟!
18 ـ شرح المقاصد، تفتازانی (متوفای 793 )، ج 5، ص 311 .
منبع:علی لباف / حقایق پنهان / انتشارات مر کز فرهنگی انتشاراتی منیر / تهران : چاپ ددوم 1385