روزنامه کیهان: با یک نظرسنجی میتوان فهمید که برخی از سریالهای ماه رمضان در دهههای 70 و 80 درمیان محبوبترین آثار تلویزیون هستند. سریالهایی که با وجود ضعفهای ساختاری و محتوایی، اما به خاطر جسارت در خلاقیت و نزدیک شدن به خطوط قرمز در طرح مسائل معنوی، ماورایی، اخلاقی و اجتماعی، تأثیرگذار و جریان ساز بودند. به همین دلیل هم تماشای سریالهای مناسبتی سیما به یکی از عادتهای فرهنگی مردم در ماه مبارک رمضان تبدیل شد. اما از اوائل دهه 90 دیگر نمیتوان سریالی را نام برد که نامش در ذهن مردم باقی مانده باشد. افول سریالهای مناسبتی در رمضان امسال بیشتر به چشم خورد. طوری که بازپخش مجموعههای سالهای گذشته نسبت به آثار جدید با استقبال بیشتری مواجه شدند.
یکی از دلایل چنین وضعیتی عدم سیاستگذاری و برنامهریزی برای این گونه مناسبت هاست. اینکه در آخرین لحظه، سریالی که اصلا برای این مناسبت ساخته نشده بود ناگهان جایگزین مجموعه اصلی یکی از شبکهها میشود، گویای عدم برنامهریزی و هدف گیری فرهنگی از سوی مدیران سیماست. نبود سنجش نیازهای روز جامعه و فقدان خلاقیت و جسارت در طرح مضامین تازه به یک معضل در تولید این گونه آثار تبدیل شده است.
دلیل دیگر، وجود برخی از افراد در ردههای میانی مدیریت سیماست. مراکز مرتبط با تولید سریال و مجموعههای نمایشی سیما به افرادی آلوده است که نه تنها دغدغه فرهنگی چندانی ندارند که به انحرافات فکری و حتی سوابق منفی و محکومیت امنیتی نیز مبتلا هستند. یکی از همین افراد طی سالهای اخیر مانع از تولید سریال چهرههای متعهد و انقلابی شده بود. این درحالی است سریالها و برنامههای سرگرمکننده به خاطر قدرت جذب مخاطب انبوه از اهمیت و حساسیت مضاعفی برخوردار هستند. تصمیمات مدیران این بخشها به طور مستقیم به فرهنگ و اخلاق مردم أثر میگذارد. مروری بر آنچه به عنوان مجموعههای مناسبتی به نمایش درآمد، گویای عملکرد ضعیف بخشهای مرتبط با تولید سریال در سیماست.
رهایم نکن خوراک تلخ فرهنگی
مهمترین زمان برای تلویزیون در ماه مبارک رمضان، بعد از افطار است. چون در این لحظات، اغلب خانوادهها پای تلویزیون گردهم میآیند و پس از گشایش روزه، آمادگی افراد برای درک و دریافت پیامهای معنوی و اخلاقی بیشتر میشود. اما آیا تلویزیون ما از این فرصت طلایی به خوبی استفاده کرد؟
«رهایم نکن» خوراک تلخ فرهنگی تلویزیون برای لحظات افطاری مردم بود! محمدمهدی عسگرپور، کارگردان این سریال قبلا هم سریالهای «جراحت» و «شیدایی» را برای ماه مبارک رمضان ساخته بود. کار جدید او أثری پرکشمکش است که از طریق ایجاد فضایی پرتنش در روابط انسانی، مخاطب را با خود همراه میکند. فضاسازی تصویری و نوع حرکت دوربین در این مجموعه، نسبتا قابل قبول است. اما این سریال از محتوای سطحی و شعارزده و همچنین اشتباهات آشکار در فیلمنامه، ضربه خورده است.
شاکله اصلی داستان «رهایم نکن» کلیشهای، قابل پیشبینی و فاقد عمق است؛ فردی در اواخر میان سالگی گرفتار عواقب گناهان دوران جوانیاش و در نتیجه عذاب وجدان میشود؛ او برای رهایی از این وضعیت، تلاش میکند تا خطاهای گذشته را جبران کند و در نهایت به رستگاری و آرامش میرسد. میتوان از مضامین تکراری، داستانهایی بدیع و غیرمنتظره خلق کرد، اما همه مولفههای روایی و دراماتیک در «رهایم نکن» دم دستی و رها از هر خلاقیتی هستند. حتی شخصیت اصلی سریال، یعنی حاج رسول تولایی بارها با همین شمایل و با بازی امین تارخ رخنمایی کرده است. کاراکتری که اول بار در سریال «اغما» ظاهر شد و بعدا در آثار دیگری، به عنوان کلیشه مرد محترم و معتبری که فریب شیطان را میخورد تکرار شد. ماجرای درگیری بر سر میراث هم یکی دیگر از نقش مایههای اصلی این سریال محسوب میشود که بیات است و خود عسگرپور نیز قبلا آن را در سریال «نفس گرم» دستمایه قرار داده بود.
موتور محرک در یک درام، نوع مواجهه شخصیت یا شخصیتهای اصلی با موقعیتهای خاص و واکنش آنها به چالشها است. مشکل اصلی «رهایم نکن» عدم تناسب جنس شخصیتها با قرار گرفتن آنها در موقعیتهای نفس گیر است. مثال مشخص، حاج رسول است؛ نویسندگان فیلمنامه، رسول تولایی را فردی متدین، عاقل، با اخلاق، منطقی و اهل رعایت حلال و حرام معرفی میکنند. اما همین مرد، سالها قبل با فریب و کلک اقدام به تصاحب میراث خانوادگی خود کرده است. به طور طبیعی هر آدمی در هر مرتبه اخلاقی و انسانی ممکن است که دچاراشتباه شود، اما در یک درام یا داستان باید دلیل ارتکاب جرم یا خطا منطقی جلوه پیدا کند. همه ما در دنیای واقعی و سطح جامعه و حتی در بین اقوام خود افرادی را دیده ایم که با دوز و کلک دست به غارت حق و حقوق نزدیکان خویش زدهاند. اما چنین افرادی حتما دچار خلل یا نقصان شخصیتی و اخلاقی هستند یا ضعف روانی و انحراف فکری مشخصی آنها را به چنین گناهی متمایل ساخته است. اما در دنیای «رهایم نکن» هیچ دلیل دراماتیک مشخصی برای این رفتار حاج رسول اعلان نمیشود.
این وضعیت درباره فرناز بدتر است. موقعیتهایی که برای وی پیش میآید کاملا باسمهای و غیرقابل باور هستند. نویسندگان فیلمنامه «رهایم نکن» او را این گونه معرفی میکنند؛ فرناز زنی 27 یا 28 ساله، تحصیل کرده، با رفتار و حرکاتی پخته، اما در عین حال مرموز و فرصتطلب و طماع است. اما آنچه به عنوان واکنش از وی میبینیم با این شخصیت پردازی در تعارض است. یعنی عکسالعملهای وی در موقعیتهای حساس، بیشتر متناسب دختری خام، بیاطلاع و کم سن و سال است. چطور باید باور کرد که زنی در این سن و سال و از طبقه متوسط در تهران که به عنوان مدیر مالی در یک شرکت کار میکند، با کولهای که حامل هزاران دلار پول است به یک ناکجا برود و چنین بلاهایی سرش بیاید؟ یحیی نیز چنین وضعیتی دارد؛ او نیز مردی عاقل، باسواد، فرهیخته، موفق در کار و اخلاقگرا معرفی میشود. چرا چنین مردی با این ویژگیها تصمیم میگیرد با زنی ازدواج کند که حتی به دایی خودش هم رحم نکرد و خزینه مالی شرکت او را با هدف تأمین هزینه مهاجرت به کانادا غارت کرده و بعد هم با چنین بلاهتی خود را در معرض تعرض قرار داده بود؟! داستان این گونه ادعا میکند که به خاطر اعتماد فرناز و تکیهاش به یحیی و همچنین نیاز روحی وی به یک پشتیبان، یحیی به سمت وی متمایل میشود. اما این دلایل، قانعکننده نیستند.
به طور کلی، موقعیتهایی در سریال «رهایم نکن» پدید میآید که بسیار آماتور هستند. مثل زندانی شدن فرناز توسط مادرش. در این موقعیت میبینیم که مادر وقتی میفهمد دخترش میخواهد حقیقت دزدی از شرکت را به داییاش بگوید، از اتاق بیرون میرود و در را روی دختر قفل میکند. بعد هم فرناز از پنجره طبقه دوم به پایین میپرد و به شدت مجروح میشود. باز هم این سؤال پیش میآید که چطور ممکن است فرناز متوجه نشد که پایین پریدن از آن ارتفاع، منجر به آسیب دیدگی شدید میشود؟ در یکی از قسمتهای ابتدایی سریال، وقتی رسول و پدر و مادر آذر از خواب بر میخیزند و میبینند که آذر در خانه نیست، دچار وحشت و هراسی حیرتانگیز میشوند و با تعجب و ترس از هم میپرسند که «یعنی آذر کجا رفته»! چند لحظه بعد آذر به خانه بر میگردد و میگوید که رفته بوده پیادهروی و بعد هم همسر و پدر و مادرش با او دعوا میکنند که چرا بدون اطلاع خانه را ترک کرده است! شاید شکل گیری چنین موقعیتی درباره از خانه خارج شدن یک فرد کهنسال که دچار آلزایمر باشد منطقی به نظر برسد. اما چطور ممکن است که همه اعضای یک خانواده به خاطر چند دقیقه بیرون رفتن فردی سالم و متعادل که از قضا سالها هم به طور مستقل و تنها زندگی میکرده این گونه وحشت کنند؟ آن هم در شرایطی که آذر روز قبل هم صبح اول وقت برای خرید لوازم صبحانه بیرون رفته بود.
متأسفانه این گونه مسائل که تنها چند نمونهاش برای مثال ذکر شد، «رهایم نکن» را در رده سریالهای مناسبتی نامناسب صداوسیما قرار میدهند.
بچه مهندس با روکش ترکیهای
سریال «بچه مهندس» از محور محتوایی جدید و قابل تأملی برخوردار است، اما در فرمی کهنه و نامناسب برای مخاطب امروز تلویزیون طراحی شده است. این سریال به کارگردانی علی غفاری، روایتگر ماجراهای یک کودک باهوش و متفاوت است که احتمالا در فصل آینده این سریال به یکی از نخبههای علمی کشور تبدیل خواهد شد. این سریال هم برای مخاطب کودک و نوجوان مناسب است و هم بزرگسال، اما بین تراژدی و کمدی در نوسان است. نوع شخصیت پردازی آدمها مناسب کمدی است، اما فضای حاکم بر کار، به تراژدی متمایل است. همچنین استفاده از بچهها به عنوان نقشهای اصلی این سریال، با موفقیت همراه شده است. به رغم دشواری کار با کودکان، اما بچههای «بچه مهندس» همپای بازیگران حرفهای و بزرگسال جلو میروند. اما ضرباهنگ کند کار و همچنین نبود فراز و نشیبهای دراماتیک ازجمله فقدان گره و تعلیق در داستان سریال، به آن خلل وارد کرده است.
موقعیتهای احساسی سریال، ازجمله لحظات جدایی بچهها از یکدیگر، شبیه به آثار ترکیهای است. به ویژه رابطه عاطفی جواد و مژگان، مزید بر علت شده است.
نه سرّی در کار است نه دلبری!
یکی از سریالهایی که توقع زیادی از آن میرفت «سر دلبران» بود. این توقع بالا بیشتر به خاطر قرار داشتن فیلمسازی به نام «محمدحسین لطیفی» به عنوان کارگردان بود. کارگردانی با تجربه که نام برخی از آثار مهم سینما و تلویزیون ما در کارنامهاش دیده میشود. اتفاقا یکی از سریالهای به یادماندنی ماه رمضان در دوران طلایی آثار مناسبتی را هم وی ساخته است که به خاطر قرابت نام و موضوع، این تصور ایجاد شده بود که باز هم این تجربه خوب تکرار خواهد شد. اما «سر دلبران» فقط نام و موضوعش شبیه به «صاحبدلان» است؛ هر چند که ارزشهای محتوایی هم دارد، اما درمجموع، کار ماندگاری از آب درنیامده.
مسئله محوری «سر دلبران» نمایش مسجد به عنوان یک پایگاه اجتماعی است. در ایران از گذشته تا امروز مسجد فراتر از محلی صرفا برای برگزاری نماز جماعت و مراسم ترحیم بوده است. مساجد در کشور ما به ویژه در دوران انقلاب و دفاع مقدس، نقش بسیار مهمی در تحرکات اجتماعی داشتند. «سر دلبران» نیز تلنگری برای احیای این پایگاه اجتماعی و تأثیر مهم آن در انسجام بخشی به جامعه است. به ویژه اینکه قهرمان این سریال هم یک روحانی فعال و پویاست که به عنوان راهنمای مردم عمل میکند.
اما این موضوعات مهم نتوانستهاند تبدیل به درام شوند. فضای اجتماعی به تصویر درآمده در این مجموعه، ناهمگون و تصنعی است. شهر یزد، یکی از مناطقی است که هنوز هم بافت سنتی خود را حفظ کرده است. انتخاب این شهر هم برای این بوده تا از معماری و فضای معنوی محلههای آن به عنوان پس زمینه داستان استفاده شود. اما عجیب است که مردم این شهر یزدی نیستند و این مسئله یکی از عوامل ناهمگونی این سریال است.
در قسمت اول، روحانی سریال (سید سلیم) برخوردی تند و عصبی با همسرش دارد. تاکتیک سازندگان سریال این بوده که از این طریق، رنگی خاکستری به شخصیت محوری داستان خود ببخشند. چون اگر یک شخصیت به طور مطلق مثبت به نمایش درآید، تصنعی به نظر میرسد. اما عصبانیت بیش از حد سلیم در قسمت اول نیز غیرطبیعی به نظر میرسد. خلوت و زندگی خانوادگی یک روحانی جوان، موضوع جذابی است که این سریال از آن عبور کرده و خلاقیتی در این زمینه دیده نمیشود.
مشکل دیگر این سریال، پرحرف بودن آن است. یعنی حجم دیالوگها بسیار بالاست و درمقابل، حرکت داستان در آن کند است. گاهی دقایقی طولانی، فضای داستان در یک محل حبس میشود و عدهای فقط با هم صحبت میکنند! اتفاقات نیز قابل پیشبینی هستند. یعنی از همان ابتدا قابل انتظار است که آدمهای بد به سیدسلیم ضربه میزنند، اما او در نهایت از بحران عبور میکند و فردی هم که خانوادهاش سید سلیم را متهم به آسیب زدن به وی میکنند حالش خوب میشود و...