خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ- سعید شرفی
مثل هر روز تا آخر شب در خیابان بودم و قرار بود ساعت 10 به سمت کابل پرواز کنم. ارزانترین بلیط به کابل توسط شرکت هواپیمایی آریانا فروخته میشد که آن را قبلاً تهیه کرده بودم به قیمت 11 هزار افغانی معادل 157 دلار به صورت رفت و برگشت. صبح زود ساعت 7 پس از تسویه حساب با هتل و خداحافظی از صاحب آن که نهایت مهربانی و محبت را در حقم روا داشته بود، از آنجا بیرون آمدم و همایون طبق قرار قبلی دم درب هتل منتظرم بود. فاصله هرات تا فرودگاه و یا به قول افغانستانیها میدان هوایی حدود 20 کیلومتر بود که از میان مزارع و باغهای کنار جاده میگذشت. به نظر میرسید از لحاظ کشاورزی هرات در وضعیت خوبی قرار دارد. این فاصله به سرعت گذشت و مقابل فرودگاه رسیدیم که بیشتر به یک دژ نظامی شبیه بود تا فرودگاه. میبایست از چند لایه امنیتی و بازرسی و یا به قول افغانستانیها تلاشی میگذشتیم که البته قابل فهم بود و ضروری و کسی هم به آن اعتراض نداشت. بههرحال سدهای امنیتی را گذراندیم و به ساختمان اصلی فرودگاه رسیدیم. پس از روبوسی و خداحافظی از همایون جدا شدم و به داخل سالن فرودگاه رفتم.
فرودگاه هرات بینالمللی است و پروازهایی به مقاصد ایران، هندوستان و دبی و شاید چند جای دیگر از آن انجام میشود. قبل از پرواز ما به کابل یک پرواز به مقصد مشهد در حال صدور کارت پرواز بود، اما حتی یک زن هم در میان مسافران دیده نمیشد. ناگفته نماند در بعضی از مواقع یکی از شرایط دریافت ویزای ایران این بود که مسافر باید حتماً هوایی مسافرت کند. با اینکه فاصله مشهد تا هرات حدود 400 کیلومتر است، ولی قیمت بلیط برای افغانستانیها بسیار گران است. با این حال، پرواز پر بود و این به همان دلیل بود که گفتم؛ یعنی یکی از شرایط ویزا!
این شرط به نظر من میتوانست دو دلیل داشته باشد: اول آنکه هواپیماهای ایرانی که به مقصد افغانستان رفت و آمد میکنند به قدر کافی مسافر داشته باشند و دیگر آنکه از ازدحام در مرزهای زمینی کاسته شود. البته شاید دلایل دیگری هم در میان باشد و من از آن بیاطلاع باشم یا بهطور کلی موضوع دیگری باشد.
پس از دریافت کارت پرواز و با نیم ساعت تأخیر به سمت کابل پرواز کردیم. مهمانداران مرد و روس بودند و خلبان هندی. مدت پرواز را یک ساعت و 15 دقیقه اعلام کردند. اما موقعی که هواپیما در فرودگاه کابل به زمین نشست هنوز یک ساعت هم نشده بود. از آنجایی که در هواپیما ترجیح میدهم بیرون را تماشا کنم، یک صندلی کنار پنجره گرفتم و تمام مدت پرواز بیرون را تماشا میکردم. زیر پایمان هوا بیشتر ابری بود و چیزی دیده نمیشد. زمانی که صاف میشد، میتوانستم کوههای پربرف را ببینم.
شهر کابل با حدود 5 میلیون نفر جمعیت که تا حدود 7 میلیون نفر هم گزارش شده، در میان کوههای بلند قرار گرفته است و در اوایل اردیبهشت هنوز پر از برف بودند. در وسط شهر تپههای بلندی که در سینهکش آنان خانهسازیهایی صورت گرفته، فراوان دیده میشود. هر یک از تپهها یا کوههای کمارتفاع اسمی دارد و مردمان زیادی آنجا زندگی میکنند. در بالای بعضی از همین کوههای کوچک بناهای تاریخی قرار دارد.
پس از بیرون رفتن از سالن اصلی فرودگاه با یک تاکسی و پرداخت 400 افغانی به سوی مقصدم راه افتادیم. البته بعدا متوجه شدم چون ناشی بودم صد تا بیشتر از حد معمول پرداخت کردهام. به سرعت از محوطه فرودگاه بیرون شدیم و به سوی محله وزیر اکبر خان به راه افتادیم. کابل شهری شلوغ و پرترافیک بود. از همان لحظه ورود وضعیت امنیتی آن به چشم میآید و احساس میشود. دور تا دور فرودگاه توسط بلوکهای بتنی چندمتری احاطه شده و از آن به سختی محافظت میشود. بهطور دائم، هلیکوپترها و هواپیماهای نظامی در حال نشست و برخاست از باند فرودگاه هستند. در طول روز و شب صدای آنان به گوش میرسد. علاوه بر اینها یک کشتی هوایی یا همان زیپلین که در فیلمها میشود آنها را دید در طول روز در آسمان کابل دیده میشود. من که نفهمیدم کارش چیست، ولی یاد فیلمهای آلمانی افتادم.
پس از عبور از خیابانهای متعدد از جلوی سفارت آمریکا و ایران که نزدیک به یکدیگر هستند نیز عبور کردیم و سرانجام در غوغای نیمروزی کابل به مقصد رسیدیم.
مقصد ما جایی بود به نام مهمانخانه نعستان که روی تابلوی آن اینطور نوشته شده بود، ولی مقصود همان نیستان بود. دوستان افغانستانی از قبل اینجا را توصیه کرده بودند. متصدی آنجا مردی بود میانسال و از اهالی هرات. بسیار مهربان و خوشرفتار که سالهای زیادی در ایران زندگی کرده و با وجود همه ناملایمتهایی که در ایران بر سرش رفته بود، نسبت به ایرانیها خوشرفتار بود. با لطف و محبت بهترین اتاق مهمانخانه را در اختیارم قرار داد که فضایی بسیار دلنشین داشت و از این جهت بسیار راضی بودم. مکان مهمانخانه هم در مرکز شهر بود و به هر سوی که میخواستم میتوانستم پیاده بروم. سطح قیمت هتلها و مهمانخانهها در کابل بالاتر از هرات بود و اتاقی که کرایه کردم شبی 1500 افغانی. ولی از اتاقم در هرات بسیار تمیزتر و از هر جهت بهتر بود.
پس از استقرار در محل اقامتم و استراحتی کوتاه جهت صرف ناهار به بیرون رفتم. با وجود اینکه همه روزه از رسانههای ارتباط جمعی اخبار ناخوشایند از کابل و افغانستان پخش میشود، احساس ناامنی نمیکردم و خوشحال بودم که در کابل هستم. قدم زدن در خیابانهای کابل و دیدن مردمانی که به زندگی عادی مشغول بودند، برایم خوشایند بود و بر احساس امنیت من میافزود. در نزدیکی مهمانخانه بخشی قرار داشته که در اطراف آن رستوران های فراوانی وجود داشت با غذاهای ایرانی و افغانی و فست فودهای غربی که با حدود 200 افغانی میشد در آنجا غذای مناسب خورد.
![](/Upload/Public/Content/Images/1397/04/03/12415603015.jpeg)
کابل – پرنده های شکاری و کم یاب وسط خیابان به فروش میرسند
آنقدر از آمدنم به کابل راضی بودم که ساعتها پیاده به هر جایی میرفتم و تا صحبت نمیکردم، کسی متوجه نمیشد ایرانی هستم. اما به محض سخن گفتن از لهجه و کاربرد نوع واژهها، خیلی زود ایرانی بودنم معلوم میشد.
آنچه در این مدت ذهنم را درگیر کرده بود، همان اخبار رسانههایمان از افغانستان بود. اینکه هر روز از رسانههای ارتباط جمعی اخبار زیادی راجع به ناامنی، شورش و عملیات انتحاری در مورد افغانستان بهویژه کابل پخش میشود و جنبههای دیگر زندگی در این شهر و کشور در ابهام باقی میماند. یعنی هیچ وقت نمیگویند در افغانستان چندین ایستگاه رادیو و تلویزیون بخش خصوصی وجود دارد و مطبوعات آزاد هستند. . سرعت اینترنت مناسب است و اصولاً دولت و حکومت هیچگونه مزاحمتی برای زندگی خصوصی مردم ایجاد نمیکند. در صورتی که اینجا در حالت وضعیت جنگی به سر میبرد و به این بهانه میتواند آزادیهای معمولی مردم را نیز سلب و یا محدود سازند. ولی از این جهت مردم با مشکلی مواجه نیستند. همین باعث میشود مردم زندگی عادی داشته باشند و احساس امنیت کنند.