بیستوهشت سال از پایان جنگ میگذرد و وقتش رسیده بود که گوشههای دیگری از تأثیر جنگ روی زندگی مردم درگیر با آن کمکم روی پردههای سینما دیده شود. دهه شصت و دورانی که جنگ در جریان بود زمانی بود که ساختن فیلم جنگی بخشی از فرایند ترغیب مردم به مقاومت و ترغیب جوانان به پیوستن به جبههها محسوب میشد. برجستهترین فیلمهای دفاع مقدسی این دهه آنهایی بودند که رزمندگان جنگ را رنجرهایی شکستناپذیر معرفی میکردند («عقابها» ساموئل خاچیکیان) یا عارفانی از جان گذشته («دیدهبان» ابراهیم حاتمی کیا). دهه هفتاد دوران اوج سینمای دفاع مقدس بود که آثار فیلمسازانی مثل ابراهیم حاتمیکیا و رسول ملاقلیپور و بعد احمدرضا درویش درباره رزمندگان برگشته از جنگ و مشکلات آنان با شهری که درکش نمیکردند، موضوع روز جامعه بود. از دهه هشتاد سینمای دفاع مقدس تبدیل به جرقههایی فردی شد که هرازچندگاهی مثل یک شوک قلبی بیمار زنده میشد و دوباره فراموش میشد. حالا در میانه دهه نود زاویههایی کمتر دیدهشده از جنگی دور از جبههها موردتوجه قرار میگیرد.
زندگی مردم درگیر با جنگ پیش از این در سینمای ایران کمتر موردتوجه قرار گرفته بود. کیانوش عیاری اولین کسی بود که در «آبادانیها» به زندگی جنگزدهها پرداخت اما خیلی از مقاطع حساس جنگ که روی زندگی مردم تأثیر گذاشت مثل موشکباران تهران و سایر شهرها کمتر در این سینما تصویر شده. حالا منیره قیدی در اولین فیلمش «ویلاییها» دوربینش را سمت خانوادههای رزمندهها چرخانده است. آنهایی که به جنوب آمدند و نزدیک به جبههها کارهای زنانه پشت جبهه مثل پرستاری و دوخت و دوز لباسها یا ساماندهی کمکهای مردمی را به عهده گرفتند. در «ویلاییها» در یک مجتمع ویلایی در اندیمشک که قبل از انقلاب برای اقامت مهندسین شاغل در صنایع جنوب ساختهشده بوده، گروهی از خانوادهها ساکن شدهاند و چشمانتظار مردانشان هستند که چند کیلومتر جلوتر در جبههها مشغول جنگند. «ویلاییها» همچنین یکی دیگر از فیلمهایی است که فضای دهه شصت را با موفقیتی نسبی و گاهی کامل بازسازی میکنند. البته ویلاییها مثل سریال موفق «وضعیت سفید» خودش را به یک فضای بسته محدود کرده است. اگر در وضعیت سفید خانوادههای فرارکرده از تهران به باغی محصور آمدهاند اینجا هم یک محوطه ویلایی وسط بیابان و نهایتاً یک بیمارستان صحرایی لوکیشن فیلم هستند و لازم نیست فضای شهری بازسازی شود. در همین جشنواره «ماجرای نیمروز» بلندپروازانهتر ظاهرشده و در بازسازی عین بهعین شهر و سرووضع مردم هدف بزرگتری انتخاب کرده؛ اما «ویلاییها» هم از معدود فیلمهای ایرانی است که موفق شده اینهمه تغییر در لباس و ظاهر و خانههای سی سال پیش را بهدرستی تصویر کند.
نقاط اوج «ویلاییها» در آفریدن فضای زنانه زندگی دورهمی زیر خطر بمباران است و تعلیقی که با هر بار ظاهر شدن ماشین هایس (ماشینی که مایحتاج زندگی مردم را میآورد و معمولاً هر بار یک پاکت همراه دارد که خبر از شهادت مرد یکی از ویلاها در آن است) همه خانوادهها و ما بهعنوان تماشاگر را درگیر میکند. در مقابل جدا از ثریا قاسمی که همیشه در از آب درآوردن نقشهای مادرانه و نگران موفق است، طناز طباطبایی و پریناز ایزدیار چندان در باورپذیر بودن موفق نیستند. بهترین بازیگران «ویلاییها» اما آنهایی هستند که چهره نیستند و ظاهراً از بین اهالی منطقه انتخابشدهاند. بهخصوص بازیگر نقش دختر جوانی به نام نادره که در گرو نوجوان پیامرسان هایس دارد و در ویلای خانواده اصلی زندگی میکند.
«ویلاییها» اگرچه مشکلاتی در گرهگشایی نهایی و آفریدن صحنههای دونفره دارد اما درمجموع فراتر از یک فیلم اول در همدل کردن تماشاگرش با فضای دوران جنگ و دلهره زندگی زیر خطر آتش هرروزه موفق است؛ و چقدر ترانه پایانی غلام کویتی پور همراه با عکسهایی از زندگی واقعی خانوادههای ساکن این مجتمع در اندیمشک پایان مناسبی برای این درام جمعوجور جنگی-زنانه است.
Post Views:
200