برای اینکه نگاه جامعی به «دوازده مرد خشمگین» 12 Angry Men داشته باشیم باید در قدم اول، به کارگردان فیلم سیدنی لومت و آنچه ثمره و دستاورد ساخت «دوازده مرد خشمگین» بهعنوان یکی از بهترین فیلمهایش و خاصترین فیلمهای سینمای کلاسیک میشود، بپردازیم و در بخش دیگر نگاهی بیندازیم به سینمای دهه پنجاه آمریکا که شدیداً تحت تأثیر فضای اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا قرار میگیرد و همین رابطه تنگاتنگ با دهه پنجاه است که فیلم را چنین حیرتانگیز میکند. سیدنی لومت در خانوادهای هنرمند به دنیا میآید. پدرش بازیگر و مادرش رقصنده بوده است و از همان کودکی در فضای درام، نمایش و اجرا قرار میگیرد. از چهارسالگی روی صحنه میرود و در دهه سی و چهل بازیگر نمایشهای برادوی و چند فیلم محجور سینمایی میشود. در اوایل دهه پنجاه رو به کارگردانی تئاتر و نمایشهای تلویزیونی که در آن سالها تازه در تلویزیون آمریکا باب شده بود، میآورد و مثلاً 150 قسمت از سریال تلویزیونی جنایی «خطر» را در همان آغاز کار خود کارگردانی میکند. هنری فوندا، بهعنوان بازیگر و تهیهکننده «دوازده مرد خشمگین»، از همان «خطر» که تعدادی از اپیزودهایش در دادگاه و فضای دادگاهی میگذرد، سیدنی لومت را برای کارگردانی فیلم در نظر میگیرد و او اینچنین به سینمای آمریکا ورود پیدا میکند.«دوازده مرد خشمگین» تبدیل به فیلم موفقی میشود. در اسکار در هر سه رشته اصلی یعنی بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه نامزد دریافت جایزه میشود و جایزه بهترین فیلم خارجی بفتا و خرس طلایی برلین را از آن خود میکند؛ اما از طرف دیگر در گیشه شکست سختی را متحمل میشود چراکه فیلم برای دوران ساخت خود زیادی مدرن و نوآورانه است و به همین دلیل تماشاگر عام آن را پس میزند. بعد از «دوازده مرد خشمگین» فیلمی که ازنظر انتقادی و استتیک هنری موردتوجه قرار گرفته اما در نظر عموم محجور مانده است، لومت در ادامه مسیر فیلمسازی خود به سراغ اقتباس از نمایشنامهها تنسی ویلیامز میرود که بهترین این اقتباسها را میتوان «فراریها» دانست. فیلمی که دیوید تامپسون آن را بهترین اقتباس تاریخ سینما از آثار ویلیامز میداند. این روند اقتباسی در آثار او ادامه پیدا میکنند، به آثار چخوف و یوجین اونیل میرسند و مقدمهای میشوند بر سه فیلم مهم لومت در دهه هفتاد که اصلاً از نمایندههای اصلی سینمای دهه هفتاد میشوند:«سرپیکو»، «بعد از ظهر سگی» و «شبکه» که میتوان آنها را مهمترین آثار لومت هم دانست. اما برگردیم به «دوازده مرد خشمگین». فیلمی که عمیقاً با زیر متن جامعه آن روزهای آمریکا گرهخورده و اصلاً نمیتوان آن را از سویههای اجتماعی دهه پنجاه جدا کرد. مفهوم دهه پنجاه و اتفاقات منحصربهفردش شروع بخش دوم این یادداشت است که ما را در «دوازده مرد خشمگین» دقیقتر میکند.دهه پنجاه را میتوان آغاز سیر تحول هنر آمریکایی خاصه در جریانهای سینمایی و ادبی دانست. بعد از جنگ جهانی دوم و سپری شدن یک دهه و همه پیامدهای جنگ، ایده رویای آمریکایی در مواجهه با دنیای جدید و شکل زیست جدید آمریکایی، ناگزیر دستخوش تغییر میشود. انگار که آن نگاه معصومانه و بیگناه پیشین جوابگوی خروش مردم نیست و در ناخودآگاه جامعه جایی ندارد و جامعه اعم از سیاسیون، فعالان اجتماعی، هنرمندان و اصلاً خود مردم واجد شکلی از خودآگاهی در نسبت با عقاید و رویکردهای اجتماعیشان میشوند. جنبشهای ادبی پیشروانه شکل میگیرند و از دلش جک کرواک و آلن گینزبورگ و نویسندههایی اینچنینی بیرون میآیند. سینمای آمریکا هم از این خودآگاهی و تغییرات بنیادی عقب نمیماند. ژانر نوآر، بهعنوان مهمترین ژانر اختصاصی فرهنگ آمریکایی که برآمده از منش داستانسرایانه آمریکایی و همچنین بدبینیها و ناامیدیهای جنگ جهانی است هم موازی با دیگر جریانهای هنری نمود مستقیم این خودآگاهی در هنر سینمای آمریکا میشود. خودآگاهی ژانر نوآر در اواسط دهه پنجاه یکی از مهمترین مواردی است که سینمای امروز آمریکا را پایهریزی میکند. به شکل غیرعادی «بوسه مرگبار» رابرت آلدریچ یکی از اولین نوآرهای خودآگاه تاریخ سینماست که رابطهای تاریخ سینمایی با آثار پیش از خود برقرار کرده و از آنها گذر میکند. «بوسه مرگبار» برآیندی از نوآرهای پیش از خود است با یک ایده محوری و اساسی: فیلم پلات مشخصی ندارد و تماشاگر با کارآگاهی طرف است که انگار منزلبهمنزل، در پی جستوجو، وارد سکانسها و صحنههایی از فیلمهای نوآر پیش از خود میشود.در کنار خودآگاهی نوآر و بهتبع آن سینمای آمریکا، شماری از فیلمسازان مهم و مطرح کلاسیک مانند آلفرد هیچکاک، بیلی وایلدر، جان فورد و هاوارد هاکس فیلمهای تازهای میسازند. فیلمهای جدیدی بر مبنای همان شکل فیلمسازی کلاسیک خود و البته همگرا با تغییرات و تحولات اجتماعی روز. به پیامد ورود فیلمسازان کهن در عرصه تازه، ژانرهای مختلف سینمای آمریکا اعم از موزیکال، کمدی، وسترن و… تن به تغییر و نوگرایی میدهند. حرکت از زیباشناسی کلاسیک به فضای مدرن و ایدههای مدرنی که قطعیت و تک جنبه بودن حقیقت در آثار کلاسیک را میشکند و واجد شکلی از نسبیگرایی میشود، مهمترین اتفاقی است که در سینمای دهه پنجاه شاهد آن هستیم و یکی از مهمترین سردمداران این نسبیگرایی و تشکیک در قطعیتها که سالها بعد منجر به وجود آمدن جریانهای مدرن و پستمدرن در سینما میشوند، «دوازده مرد خشمگین» است. فیلم درباره هیئتمنصفهایست که باید درباره قتل یک پسر نوجوان پورتریکویی تصمیم بگیرد. خود این هیئتمنصفه جلوهای نمادین از قدرت حاکمه و سیستم حاکمه دارد و انگار باید درباره بیگناهی یا مجرم بودن یکی از شهروندان جامعه خود تصمیم بگیرند. آنهم یک شهروند خارجی. مسئولیت آنها در قبال اینکه رأی درست را صادر کنند و در موضعی منصفانه قرار بگیرند، همه این مفاهیم مدرنیستی و نسبیگرایانه را در خود دارد.در ابتدای فیلم همه اعضا غیر از یک نفر با بازی هنری فوندا، مصمماند که این نوجوان قاتل است و باید محاکمه شود. عملاً همه مدتزمان فیلم، صرف این میشود تا فوندا بهعنوان یک مسئول و یک تصمیمگیرنده در قدرت حاکمه که در قبال اعضای جامعه مسئولیتپذیری اخلاقی دارد، یکبهیک باقی اعضای هیئتمنصفه را مجاب و متقاعد کند تا در باورشان تجدیدنظر کنند. خود این ایده تماتیک اولیه به معنی یک تجدیدنظر اساسی در الگوهای سینمای کلاسیک است؛ نه؟ متن فیلم با زیر متن سیاسی و اجتماعی فیلم منطبق میشود و رابطهای غیرمستقیم اما علنی با آن پیدا میکند: حالا موقعی است که باید در مسائل اساسی و آنچه تا امروز به آن باور داشتیم شک کرد و با استفاده از مواضع و تشخصی فردی به باور درست رسید. در ادامه همین مسیر است که اعضای هیئتمنصفه به این نتیجه میرسند که متهم بیگناه است و در رأی خود تجدیدنظر میکنند؛ و این مهر تأییدی میزند بر پایان یک عصر و ورود به دورانی جدید انگار که نقطه عطفی از تلاقی جهان کهنه و جهان در پیشرو باشد.«دوازده مرد خشمگین» بارها و بارها در سینمای آمریکا و شبکههای کابلی اقتباس میشود. کلی تلهفیلم و تئاتر تلویزیونی از آن ساخته شده و جایگاه انتقادی ویژه خود را در تاریخ سینما پیدا میکند. فیلم در سال 2007 توسط نیکیتا میخالکوف در سینمای روسیه بازسازی میشود. در دورانی که دقیقاً روسیه چنین گذار اجتماعی و سیاسی را در بطن جامعه، از سر میگذراند. فیلم در روسیه هم بسیار موردتوجه قرار میگیرد و نامزد بهترین فیلم خارجی زبان اسکار هم میشود و این نشان میدهد که فرای رنگ، نژاد، جغرافیا و مذهب این فردیت و انسانیت و ایدههای قوامیافته انسانی است که میتواند دریچهای باشد برای ورود به دوگانهها، درست و غلطهایی که از ازل تا ابد همراه و چالش همیشگی انسان بوده است و همواره هم در معرض تغییر و تحول قرار داشته؛ خواه انسانی و پیشروانه خواه فاشیستی و سرکوبگرانه.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست