ماهان شبکه ایرانیان

بیماری «فرهنگ‌زدگی»!

سال‌هاست که مسوولان عنوان «مقابله با تهاجم فرهنگی» را به زبان می‌آورند اما به اعتقاد بسیاری، این جمله در حد شعار باقی مانده است و هنوز هم راهی برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی پیدا نکرده‌اند.

بیماری «فرهنگ‌زدگی»!

 به گزارش ایسنا، هنوز هم در کشوری مثل ایران با تمدن و فرهنگ چند هزار ساله، سازمان و نهاد مشخصی که مسوولیت بررسی و مطالعه علمی فرهنگ‌های قومی- سنتی و گردآوری فولکلر یا فرهنگ عامه را در سرزمینی با این گستردگی فرهنگی و تنوع قومی به عهده داشته باشد، وجود ندارد. کشورهای اروپایی از حدود دو قرن پیش با روش دقیق علمی به پژوهش و گردآوری فولکلر خود پرداخته‌اند و در حال حاضر از نتایج کار پژوهشی و ذخایر فرهنگی مردم استفاده می‌کنند.

در کشور آمریکا، سرزمینی که در مقایسه با ایران پیشینه‌ی تاریخی و فرهنگی بسیار کوتاهی دارد، دانش فُلکُلر در دانشگاه‌هایش جایگاه ویژه‌ای دارد تا جایی که رشته فولکلر در برخی از دانشگاه‌ها تا مقطع دکترا تدریس می‌شود. این در حالی است که در کتاب‌های درسی مدارس کشور ما که بنیادی‌ترین پایگاه برای شکل دادن به شخصیت فرهنگی کودکان و نوجوانان و هویت بخشی به آنان است، ارزش و بهای شایسته‌ای به فرهنگ عامه داده نشده است.  

ایران کشوری است که تنوع قومی و فرهنگی بسیاری بالایی دارد و ما در شهرها و جامعه‌هایی زندگی می‌کنیم که زنجیره‌ی پیوند مردم با گذشتگان‌شان کم و بیش سست شده است، متولیان فرهنگ مملکت هم توجه و دلسوزی ضروری که باید به فرهنگ قومی و سنتی مردم ما داشته باشند، نداشته و ندارند. به همین دلیل مردم دچار فرهنگ زدگی می‌شوند.

شباهت «فرهنگ زدگی» با «آل زدگی»

علی بلوکباشی- در کتاب «در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگ‌های دیگر نگریستن» درباره فرهنگ زدگی یا با خودبیگانگی فرهنگی آورده است: «فرهنگ زدگی» نوعی بیماری و کما بیش چیزی شبیه بیماری «آل‌زدگی» است. آل‌زدگی بیماری مخصوص زنان تازه زا در فرهنگ‌های سنتی است. مردم جامعه‌های سنتی جهان به موجودی وهمی و افسانه‌ای باور دارند که دشمن مادران تازه‌زا و عاشق و شیفته کودکان آنان است.

این موجود وهمی در فرهنگ‌های جهان اسم‌های گوناگونی دارد. ایرانیان آن را «آل» می‌نامند.  با توجه به گمان عامه مردم، اگر زنان تازه ‌زا در ده روز اول دوره‌ی زایمان خود تنها و بی محافظ بمانند، آل به سراغشان می‌آید و جگر خودشان یا نوزادشان را می‌برد. اگر این هیولای وهمی و نادیدنی بتواند جگر زائو یا نوزاد را بدزدد و از روی آبها بگذراند، مادر یا کودکش را رنجور و بیمار می‌کند و ریشه رویش زندگی را در وجودشان می‌خشکاند. این بیماری در فرهنگ عامه‌ی ایران به «آل زدگی» معروف است. زن یا کودکی را هم که آل رنجور و بیمار کرده «آل‌زده» می‌خوانند.

فرهنگ زدگی نیز مثل آل‌زدگی آفت و بیماری مرموزی است که از زَنِش فرهنگ‌های بیگانه‌ی مهاجم به بن درخت تناور فرهنگ‌های قومی و سنتی وریشه‌ی شخصیت فرهنگی آدمیزادگان در یک جامعه آشکار می‌شود. هنگامی که پایه‌ی شخصیت اجتماعی و فرهنگی مردم جامعه‌ای سست و ناتوان می‌شود، استعداد و آمادگی پذیرش فرهنگ‌های وارداتی را پیدا می‌کند و هیولای بیماری فرهنگ زدگی را می پذیرد.

وقتی این بیماری در جامعه‌ای نفوذ کرد، رفته رفته شیره حیات فرهنگی مردم را از رگ عصبیت آنها می‌مکد و آنان را از هویت فرهنگی خود خالی و از میراث اجتماعی‌ نیاکانشان جدا می‌کند. کسانی که به بیماری فرهنگ‌زدگی دچار می‌شوند، همواره فرهنگ‌های بیگانه را پدیده‌ای نیرومند، والا و برتر از فرهنگ آبا و اجدادی خود می‌دانند و فرهنگی را که خودشان در آن زندگی کرده‌اند خوار، بی بها، ناشایست برای زندگی امروز می‌دانند.

زمانی که این بیماری فراگیر شود و همه اعضای یک قوم یا جامعه‌ای را مبتلا کند، مثل خوره به جان مردم می‌افتد  و شیره‌ی عصبیت فرهنگی‌شان را می‌خورد و آنان را از «خود» و «فرهنگ خود» جدا و «با خود بیگانه» می‌کند.

نخستین گرفتاران فرهنگ‌زدگی در ایران

در جامعه ایران، نخستین کسانی که به بیماری فرهنگ‌زدگی گرفتار و با خود بیگانه‌ی فرهنگی و از فرهنگ قومی و سنتی و حاملان آن جدا شدند و به جلوه های فریبنده‌ی فرهنگ‌های غرب علاقه پیدا کردند، از گروه تحصیل کرده و قشر به اصطلاح روشنفکرمآب بودند. بی علاقگی این افراد به فرهنگ سنتی قومی، به ویژه فرهنگ عامه که اَنگ عامیانه و عقب ماندگی به آن زده شده است و وازدگی آنان از فرهنگی که در آن رشد کردند موجب گسستگی بین این قشر تحصیل کرده متجدد و توده‌ی مردم سنتی شد.

نتیجه این گسستگی فرهنگی چنین شد که پهنه عملکرد فرهنگ قومی و سنتی که در گذشته عامل مهم و اساسی تنظیم شیوه‌ی زندگی و رفتارهای اجتماعی و اقتصادی مردم در جامعه به شمار می‌رفت، در حوزه اجتماعات مردم طبقات پایین جامعه، از مردم کم سواد یا بی ‌سواد کوچه و بازار شهرها گرفته تا مردم ایلی و روستایی محدود شد. به همین دلیل فرهنگ‌های سنتی نیروی پویایی و زایندگی خود را در جامعه که سازگار با اوضاع زمان و چگونگی فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی پیش می‌رفت و پیوسته تحول پدا می‌کرد، از دست داد و از خط انتقال و اشاعه‌ی کتبی و رسمی دور افتاد و به صورت شفاهی صرف در بین عامه‌ی مردم باقی ماند.

در این مقطع تاریخی از حیات اجتماعی مردم ایران، فرهنگ سنتی، نقش و اهمیت اثربخش گذشته را که نظم بخشیدن به روابط اجتماعی و تفکر جمعی و تقریر و تبیین ارزش‌های معنوی بود از دست داد و به صورت کالایی درآمد که زینت بخش گفتارها و نمایش‌های رادیویی و تلویزیونی و آرایه بند جعبه آینه‌های موزه‌ها، نمایشگاه‌ها و اسباب فراخوانی، جذب «توریست» و سرگرم کردن مردم و تقویت مقاصد سیاسی و اجتماعی حکومت‌ها شد.

 این کاربردهای ناروا «فولکلر» یا فرهنگ عامه در سرزمین ما موجب شد که برخی با نادیده گرفتن ارزش و اعتبار اصلی و واقعی فولکلر و کاربرد اساسی آن در انتقال معارف، تجربه‌ها و ارزش‌ها از یک نسل به نسل دیگر در گذر زمان، آن را فقط «جنبه نمایشی یک تمدن» یا « وجه سرگرم کننده یک فرهنگ» ببینند.

این گروه اهل اندیشه، با انکار نقش و کارکرد آموزشی- پرورشی، نظم دهی، اعتبار و اقتدار بخشی و زمینه‌ی نیرومند روان شناختی فرهنگ عامه در گذشته، استمرار و تداوم آن در کل جامعه‌های سنتی، فولکلر یا فرهنگ عامه را مثل تفریحات سالم برای ارضای توریست می دانند. فرهنگ عامه در نظر آنها آنقدر نازل و سخیف آمده که از تبدیل فرهنگ‌ها به فولکلر می‌هراسند و آن را با تبدیل هنر به کالای مصرفی و عشق به شهوت و معبد به بازار مکاره برای جذب توریست و سرگرم کردن عامه مردم می‌سنجد.

گروهی هیولای آل فرهنگی را به خانه‌ی امن خود راه دادند

گسستگی فرهنگی بین گروه باسواد فرهنگ زده و گروه توده‌ی فرهنگ ورعامی، گذشته از این که موجب پس رفت و فرو افتادگی فرهنگ قومی و فرهنگ عامه و حبس آن در ذهن و حافظه شده، مانع انتقال آن به صورت کتبی به نسل‌های بعدی نیز شده است. در نتیجه مردم عامه آنچه را که از فرهنگ گذشته و میراث نیاکان در حافظه جمعی خود دارند به صورت شفاهی به یکدیگر و نسل‌های بعدی انتقال می‌دهند. انتقال فرهنگ و فولکلر و مجموعه دانسته‌ها و تجربه‌ها به صورت شفاهی و تقلیدی و از راه زبان سخت آسیب پذیر است و دیر یا زود روزی ماهیت اصلی خود را تغییر یا از دست می‌دهد یا از میان می‌رود.

از طرفی گسستگی فرهنگی بین فرهنگ زدگان و فرهنگ وران عامه، نیروی فهم و درک زبان یکدیگر را که مهم‌ترین عامل مشترک پیوند بین این دو گروه با هم بود، از آن‌ها گرفت و شکافی عمیق بین‌شان به وجود آورد، به طوری که امروز هر یک از این دو گروه به زبانی با مفاهیم و نمادهای گوناگون کم و بیش فهم ناپذیر برای یگدیگر سخن می‌گویند.

به این ترتیب گروهی دانسته یا ندانسته حفاظ‌ها را برداشتند و هیولای آل فرهنگی را به خانه‌ی امن خود راه دادند و ریشه‌های فرهنگی و پیوندهای معنوی و عاطفی خود را با گذشته و گذشتگان بریدند و مردمی بی ریشه و خالی از سنت‌های تاریخی- فرهنگی و از همه مهمتر با خود بیگانه فرهنگی شدند.         

فرهنگ قومی و فرهنگ عامه مثل قلب تپنده یک قوم و یک ملت می‌ماند. تا زمانی که این قلب بتپد، روح زندگی، بقا و بالندگی فرهنگ را در جامعه زنده و پویا نگه می‌دارد. گردش این مایه فرهنگی در جامعه، نیروی دفاعی و ستیز فرهنگ وران جامعه را در برابر سیل هجوم بیگانگان و سیل فرهنگ‌های غیر خودی تقویت می‌کند .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان