روش های قابل نقد در سیر و سلوک
جمعی از عارفان عصر ما هنگامی که از آن ها روش سیر و سلوک را می خواهند آن را در شعر زیر خلاصه کرده و به سؤال کنندگان تحویل می دهند:
«صَمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام * * * نا تمامان جهان را کند این پنج، تمام»
البته هر یک از امور پنج گانه مذکور در این شعر می تواند در سیر و سلوک شرعی به انسان کمک کند، مشروط به این که حد و حدود آن رعایت گردد.
* * *
1. اهمیت سکوت در پیمودن این راه
در روایات بسیاری که از معصومین: به ما رسیده است، سکوت یکی از اخلاق انبیا و شعار اوصیا و بابی از ابواب حکمت و راهنما به هر خیر و خوبی شمرده شده است؛ ازجمله مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار در حدیثی از رسول خدا(صل الله علیه و آله) چنین نقل می کند: «اذا رَأَیْتُمْ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَانَّهُ یُلْقِی الْحِکْمَةَ وَالْمُؤمِنُ قَلیلُ الْکَلامِ کَثیرُ الْعَمَلِ وَالْمُنافِقُ کَثیرُ الْکَلامِ قَلیلُ الْعَمَلِ»(1)؛ (هنگامی که مؤمن را خاموش ببینید به او نزدیک شوید که دانش و حکمت به شما القا می کند، و مؤمن کمتر سخن می گوید و بسیار عمل می کند و منافق بسیار سخن می گوید و کمتر عمل می کند».
در حدیث دیگری از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «إِنْ أَحْبَبْتَ سَلَامَةَ نفسک وَ سَتَرَ معایبک فَأَقْلِلْ کلامک وَ اکْثِرْ صَمْتَکَ یَتَوفَّرْ فِکْرُکَ وَ یَسْتَنِر قَلْبُکَ وَ یَسلَمَ الْنَّاسُ مِنْ یَدِکَ»(2)؛ (اگر دوست داری روح تو سالم باشد و عیوبت پنهان گردد کمتر سخن بگو و بسیار خاموشی برگزین تا فکرت زیاد شود، و قلبت نورانی گردد، و مردم از دست [و زبان] تو سالم بمانند!).
در کتاب شریف کافی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم: «اِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَةِ اِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الْمَحَبَّةَ اِنَّهُ دَلِیل عَلَی کُلِّ خَیْرٍ»(3)؛ (سکوت دری از درهای دانش است، سکوت محبت مردم را به انسان جلب می کند و راهنمای همه خوبی هاست).
روایت در این زمینه در منابع معتبر فراوان است. با حدیث دیگری از رسول خدا(صل الله علیه و آله) بیان اهمیت صمت و صبر و سکوت را پایان می دهیم: «قَالَ فِی لَیْلَةِ الْمِعْرَاجِ یَا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَةِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْم»(4)؛ پیامبر(صل الله علیه و آله) می فرماید: در شب معراج از پروردگار متعال پرسیدم: نخستین عبادت چیست؟ فرمود: نخستین عبادت سکوت وروزه است).
ولی بدون شک افراط در هر کاری نادرست است؛ در بسیاری از موارد سخن گفتن نه تنها مطلوب، بلکه واجب است. مانند تعلیم و تعلّم، امر به معروف و نهی از منکر، ارشاد جاهل و تسلیت گفتن به مصیبت زده و راهنمایی گمراهان و مشتبهان.
در این باره حدیث جالبی از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده است؛ از آن حضرت سؤال شد: سخن گفتن افضل است یا سکوت؟ امام(علیه السلام) فرمود: «لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُما آفات فَاذا سَلِما مِنَ الاْفاتِ فَالْکَلامُ افْضَلُ مِنَ السُّکُوتِ. قِیْلَ کَیْفَ ذلِکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قالَ: لاِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ما بَعَثَ اْلانْبیاءَ وَ الاوصیاءَ بِالسُّکُوتِ، انَّما بَعَثَهُمْ بِالْکَلامِ، وَ لا استَحَقَّتِ الْجَنَّةُ بِالسُّکُوتِ وَ لا اْستَوْجَبَتْ وِلایَةً بِالسُّکُوتِ وَلا تَوَقَّیَتِ النَّارُ بِالسُکُوتِ انَّما ذلِکَ کُلُّهُ بِالْکَلامِ، ما کُنْتُ لاِعْدِلَ الْقَمَرَ بِالشَّمْسِ انَّکَ تَصِفُ فَضْلَ السُّکُوتِ بِالْکَلامِ و لَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ»(5)؛ (هرکدام از این دو آفاتی دارد، هرگاه هر دو از آفت در امان باشد، سخن گفتن از سکوت افضل است. عرض شد: ای پسر رسول خدا! چگونه؟ فرمود: خداوند متعال، پیامبران و اوصیای آن ها را به سکوت مبعوث و مأمور نکرد، بلکه آن ها را به سخن گفتن مبعوث کرد، هرگز بهشت با سکوت به دست نمی آید، و ولایت الهی با سکوت حاصل نمی شود، و از آتش دوزخ با سکوت رهایی حاصل نمی شود، همه این ها به وسیله کلام و سخن به دست می آید، من هرگز ماه را با خورشید یکسان نمی کنم، حتّی هنگامی که می خواهی فضیلت سکوت را بگویی با کلام آن را بیان می کنی و هرگز فضیلت کلام را با سکوت شرح نمی دهی!).
با دقت در آیات 70 و 71 سوره احزاب که درواقع از آیات سیروسلوکی محسوب می شود مشاهده می کنیم که خداوند دعوت به قول سدید (سخنان صحیح ومفید) کرده است نه دعوت به سکوت: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدآ یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً»؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛ و هرکس خدا و رسولش را اطاعت کند، به رستگاری [و پیروزی] عظیمی دست یافته است!).
«سدید» از ماده «سدّ» به معنای محکم و استوار و خلل ناپذیر و موافق حق و واقع است یعنی سخنی که همچون سد محکم باشد و جلوی امواج فساد و باطل را بگیرد.
و قابل توجه این که در حدیثی در تاریخ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) می خوانیم: «ما جَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) عَلی هذَا الْمِنْبَرِ قَطُّ الاَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً»(6)؛ (هرگز پیامبر بر این منبر ننشست، مگر این که این آیه را تلاوت فرمود: ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی را پیشه کنید و سخن حق و درست بگویید).
این را نیز می دانیم که روزه سکوت در شریعت اسلامی نامشروع است. یعنی کسی تصمیم بگیرد از صبح تا شام یا در طول یک شبانه روز یا بیشتر سکوت اختیار کند. زیرا سکوت و سخن گفتن هرکدام جایی و مقامی دارد و هریک از آن ها دارای جنبه های مفید و جنبه های منفی است. بنابراین آنچه بعضی از ارباب سیروسلوک به پیروان خود توصیه می کنند که در همه جا و در هر مجلسی و در برابر هرکس سکوت اختیار کنند، مسیر صحیحی نیست، هرچند سخن گفتن آفات فراوانی دارد که می تواند روح انسان را آلوده وقلب انسان را تاریک و او را از خدا دور سازد.
ولی متأسفانه در عرفان های کاذب گاه سکوت در حد افراط انجام می شود به طوری که انسان از نتیجه آن وحشت می کند.
در حالات خواجه ربیع معروف آمده است: او در دوران امیرمؤمنان علی(علیه السلام) جزء سپاهیان آن حضرت بود. یک روز خدمت امیرمؤمنان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! ما در این جنگ ها شک داریم، می ترسیم جنگ شرعی نباشد چون با اهل قبله می جنگیم، ما با مردمی می جنگیم که همانند ما شهادتین می گویند، مانند ما نماز می خوانند و مانند ما رو به قبله می ایستند. خواهش می کنم کاری به من واگذار کن که در آن شک وجود نداشته باشد. فرمود: بسیار خوب! تو را به جای دیگری می فرستم. او به سوی یکی از سرحدات فرستاده شد... (به منطقه خراسان آمد). گوشه ای را انتخاب کرده، شب و روز مشغول نماز خواندن بود و جز ذکر خدا سخنی دیگر بر زبانش جاری نمی شد، تنها یک جمله به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی(علیه السلام) می گوید: «وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند». بعد پشیمان می شود که چرا این حرف دنیایی را بر زبان جاری کرد چرا سبحان الله و الحمدلله نگفت.(7)
شبیه همین معنا را با کمی تفاوت مرحوم آیت الله خویی در معجم رجال الحدیث در شرح حال ربیع بن خثیم آورده است.(8)
چرا سکوت، رهروان راه خداوند را کمک می کند؟ (سرچشمه اصلی گناه)
اگر تعجب نکنید حققت این است که قسمت عمده ای از گناهان کبیره با زبان انجام می شود، تا آن جا که مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء و غزالی در احیاء العلوم بحث مشروحی تحت عنوان گناهان زبان (آفات اللسان) ذکر کرده اند ازجمله غزالی بیست نوع انحراف و آفت برای زبان شمرده است.
1. گفتگو درباره اموری که به انسان مربوط نیست
2. بیهوده گویی و پرحرفی
3. توصیف گناه، مانند وصف مجالس شراب و قمار و زنان آلوده
4. جدال و مراء (جر و بحث هایی که برای تحقیر دیگران و برتری جویی انجام می شود)
5. خصومت و نزاع در سخن
6. تکلف در سخن گفتن و لفاظی کردن
7. دشنام و بد زبانی
8. لعن کسی که مستحق لعن نیست
9. غنا و خوانندگی (لهوی)
10. شوخی های رکیک و زشت
11. استهزای دیگران
12. فاش کردن اسرار مردم
13. وعده های دروغ
14. دروغ گفتن
15. غیبت کردن
16. سخن چینی
17. گفتارهای منافقانه
18. مدح نابجا
19. نسنجیده سخن گفتن
20. پرگویی و سؤال از مسائل پیچیده ای که درک آن از توان فکری سؤال کننده خارج است.
البته منظور فیض کاشانی و غزالی، احصای تمام گناهان و کارهای خلافی که با زبان انجام می شود نبوده است به همین دلیل موارد مهم دیگری نیز می توان بر آن افزود، مانند موارد ده گانه زیر:
1. تهمت زدن به افراد بی گناه
2. شهادت باطل در محضر قاضی یا غیر آن
3. خودستایی های مبالغه آمیز
4. نشر شایعات و اکاذیب
5. بی ادبی و خشونت در کلام
6. اصرار بی جا (مانند اصرار بنی اسرائیل در برابر موسی(علیه السلام) در داستان معروف گاو)
7. ایذاء دیگران با گفتار (نیش زدن با زبان و زخم زبان زدن)
8. مذمت کسی که سزاوار مذمت نیست
9. کفران و ناسپاسی با زبان
10. تبلیغ باطل و تشویق به گناه (امر به منکر و نهی از معروف)
البته دربرابر این کارهای خلاف و احیاناً گناهان کبیره و خطرناک، عبادات و واجبات و مستحبات مهمی با زبان انجام می شود.
گفتن ذکر خدا، تلاوت آیات قرآن، عباداتی همچون نماز، درود وصلوات بر اولیای خدا، امر به معروف و نهی از منکر، تعلیم جاهل و ارشاد گمراه، تسلی دادن خاطر مؤمن مصیبت دیده، اصلاح ذات البین، موعظه و اندرز، جلوگیری از نزاع های خونین یا متلاشی شدن خانواده ها از طلاق، و شهادت و قضاوت به حق و مانند آن، همه از اموری است که با زبان انجام می شود و اگر این امور تعطیل شود جامعه اسلامی غرق گناه و انواع آلودگی ها خواهد شد.
نکته دوم این که سخن گفتن نیرو و انرژی زیادی از انسان می گیرد، تا آن جا که می گویند: یک ساعت سخنرانی کردن نیرویی به اندازه هفت یا هشت ساعت کار جسمانی را به خود اختصاص می دهد.
بنابراین هرچه انسان زیاد سخن بگوید نیروهای روحی زیادی را بر باد می دهد و هرگاه کم سخن بگوید این نیروها و انرژی ها متمرکز می شود و انسان را وادار به تفکر و اندیشه بیشتر و دستیابی به حکمت و دانش و صفای قلب می کند.
2. جوع (کم خوردن)
منظور از جوع و گرسنگی که در کلام عارفان و سالکان آمده دو چیز است:
کم خوراکی و روزه داری. یعنی فقط به آن اندازه غذا بخورد که قدرت بر عبادت پروردگار و انجام وظایف زندگی داشته باشد و از پرخوری پرهیز کند که پرخوری موجب بیماری های جسمی و کسالت های روحی و دور ماندن از نشاط برای مناجات با پروردگار و حتی مطالعات علمی است.
در مدح جوع، به معنای کم خوردن غذا و پرهیز از پرخوری روایات زیادی از معصومین: به ما رسیده است. در غررالحکم در فصل جوع، روایات متعددی از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است، ازجمله می فرماید: «مَنِ اقْتَصَرَ فِی أَکْلِهِ کَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَصَلَحَتْ فِکْرَتُهُ»(9)؛ (کسی که کم خوری کند سلامتی او تقویت می شود و فکرش صالح و نورانی می گردد).
در حدیث دیگری می فرماید: «نِعْمَ عَوْنُ الْوَرَعِ التَّجَوُّع»(10)؛ (بهترین کمک برای پرهیز از گناه، کم خوردن است).
و در حدیث دیگر می فرماید: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی أَشَرِ النَّفْسِ وَ کَسْرِ عَادَتِهَا التَّجَوُّعُ»(11)؛ (بهترین کمک برای جلوگیری از طغیان نفس و نیز برای شکستن عادت های نادرست آن، کم خوردن است). البته روایات متعدد دیگری در آن جا و در غیر آن آمده است که کم خوردن مایه سلامتی جسم است تا آن جا که در حدیثی از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «لا یَجْتَمِعُ الجُوعُ و المَرَض»(12)؛ «کم خوردن با بیماری هرگز جمع نمی شود [آن ها که کم خوراک اند بیمار نمی شوند]).
در حدیث دیگری که مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام باقر(علیه السلام) در باب «کراهیة کثرة الاکل» نقل می کند می خوانیم: «مَا مِنْ شَیءٍ أَبْغَضَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ بَطْنٍ مَمْلُوءٍ»(13)؛ (هیچ چیز نزد خداوند منفورتر از شکم مملو از غذا نیست). در حدیث دیگری در همان کتاب از همان امام بزرگوار آمده است: «اِذَا شَبِعَ الْبَطْنُ طَغَی»(14)؛ (هنگامی که انسان، پرخوری کند طغیان خواهد کرد). از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است که به یکی از یارانش فرمود: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اِذَا خَفَّ بَطْنُهُ و أَبْغَضُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ اِذَا امْتَلاََ بَطْنُهُ»(15)؛ (نزدیک ترین حال انسان به خداوند زمانی است که شکم او [براثر کم خوری] سبک باشد و مبغوض ترین حال بنده نزد خدا زمانی است که شکم او پر باشد).
دلیل بر این که منظور از جوع در روایات اسلامی «کم خوردن» است نه «هیچ نخوردن» حدیثی است که اصبغ بن نباته از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: «لا تَجْلِسْ عَلَی الطَّعَامِ اِلاَّ وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ اِلاَّ وَ أَنْتَ تَشْتَهِیهِ»(16)؛ (بر کنار سفره غذا منشین مگر این که گرسنه باشی و از کنار سفره برنخیز مگر این که هنوز اشتها به غذا داری). امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نهج البلاغه افراد پرخور را به گوسفند پرواری تشبیه کرده که پیوسته به علفش می اندیشد: «فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا»(17)؛ (من آفریده نشده ام که خوردن غذاهای گوارا مرا به خود مشغول دارد همانند حیوان پرواری که همتش علف اوست).
مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء با استفاده از سخنان غزالی در احیاء العلوم ده فایده برای جوع (کم خوردن) ذکر کرده است، ازجمله:
اول، صفای قلب وروشن شدن فکر، زیرا پرخوری منشأ بلادت و کودنی و نابینایی قلب است.
دوم، رقّت قلب، به گونه ای که انسان را برای درک لذت مناجات و استفاده از ذکر الله با حضور قلب آماده می کند.
سوم، زوال لذات توأم با خودکامگی که همراه با غفلت از خداست.
چهارم، کم خوراکی، که شهوت معاصی را درهم می شکند و از استیلاء نفس اماره جلوگیری می کند.
پنجم، سبب می شود که انسان بتواند شب زنده داری کند زیرا پرخوری سبب پرخوابی است.
اضافه بر اینها، کم خوردن سبب صحت بدن و دفع انواع بیماری هایی می شود که فکر انسان را به خود مشغول می سازد و از عبادت پروردگار بازمی دارد و همچنین کم خوراکی سبب هزینه های کمتری در زندگی می گردد به گونه ای که انسان می تواند اضافات را به نیازمندان بدهد و از فیض کمک به محرومان بهره گیرد؛ و فواید دیگر.
بسیاری از این فواید یا همه آن ها در روزه داری وجود دارد و روزه داران می توانند با انجام یک عبادت مشروع، به تمام این ها برسند، البته در صورتی که در غذای افطار و سُحور رعایت اعتدال کنند.
اما باید به این نکته توجه داشت که افراط در گرسنگی و به اصطلاح، ریاضت های شاقّ و بسیار سخت نه تنها در اسلام مطلوب نیست بلکه به علت زیان هایی که برای سلامتی انسان دارد حرام است، زیرا این افراط گری ها سبب ضعف و ناتوانی و انواع بیماری ها و از دست دادن سلامت جسم و روح می شود.
بنابراین، ریاضت هایی همچون ریاضت مرتاضان هند که گاه روزانه به بادامی قناعت می کنند نه مطلوب است و نه به سالکان الی الله در رسیدن به مقصود خود کمک می کند.
3. سَهَر (شب زنده داری)
سَهَر (بر وزن قمر) در اصل به معنای شب بیداری است ولی منظور عارفان، شب بیدار بودن برای راز و نیاز با پروردگار و اقامه نماز شب با آداب آن است.
در قرآن مجید در سوره ذاریات در مدح متقین و پرهیزکاران چنین آمده است: «کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَب الاْسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون»(18)؛ (آن ها کمی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند).
همچنین درباره گروهی از مؤمنان در سوره سجده آمده است: «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»(19)؛ (پهلوها یشان از بسترها در دل شب دور می شود [و به پا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند] و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند!).
در آغاز سوره مزمّل درباره پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) چنین آمده است: «قُمِ اللَّیْلَ اِلاَّ قَلِیلاً نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»(20)؛ (شب را، جز کمی، به پا خیز! نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تأمّل بخوان!).
و در پایان سوره نیز اشاره به شب زنده داری پیامبر(صل الله علیه و آله) و یارانش کرده، می فرماید: «اِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَی اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَطائِفَة مِنَ الَّذینَ مَعَکَ»(21)؛ (پروردگارت می داند که تو و گروهی از آن ها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا می خیزند).
درمورد تأثیر بسیار مثبت مناجات سحرگاهان و نماز شب در آن هنگام، روایات بسیاری از معصومین: به ما رسیده که نشان می دهد یکی از بهترین وسایل برای رسیدن به مقام محمود و شایسته همان نافلة اللیل است و آثاری که در صفای روح و پاکی دل و قرب به خدا دارد در کمتر عبادتی دیده می شود.
در روایات اسلامی نیز سَهَر به معنای شب زنده داری همراه با تلاوت قرآن و نماز و عبادت و ذکر الله، یکی از عوامل پیشرفت و قرب الی الله ذکر شده است.
روایات متعددی در این زمینه از امام امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده است، ازجمله: «السَّهَرُ رَوْضَةُ الْمُشْتَاقِین»(22)؛ (شب زنده داری باغ مشتاقان است).
«سَهَرُ العُیُونِ بِذِکر اللهِ خِلصانُ العارفینَ وَحلوانُ المُقَرَّبین»(23)؛ (شب زنده داری با یاد خداوند مایه خلوص عارفان و شیرینی مقربان است).
نیز می فرماید: «سَهَرُ العُیونِ بِذِکرِ اللهِ فُرْصُةُ السُّعَداءِ و نُزْهَةُ الاْوْلِیاء»(24)؛ (شب بیداری همراه با ذکر خدا فرصتی برای سعادتمندان و شادابی و خرمی برای اولیاءالله است). همچنین می فرماید: «سَهَرُ اللَّیْلِ بِذِکْرِ اللَّهِ غَنِیمَةُ الاْوْلِیَاءِ وَسَجِیَّةُ الاَتْقِیَاء»(25)؛ (شب زنده داری با ذکر خداوند غنیمت اولیای الهی و صفت پرهیزکاران است).
امام سجاد(علیه السلام) در دعای روز عرفه عرضه می دارد: «وَ اعْمُرْ لَیْلِی بِاِیقَاظِی فِیهِ لِعِبَادَتِکَ، وَ تَفَرُّدِی بِالتَّهَجُّدِ لَکَ، و تَجَرُّدِی بِسُکُونِی اِلَیْکَ، و اِنْزَالِ حَوَائِجِی بِکَ»(26)؛ (قلب من را با بیدار ماندن در شب برای عبادتت و تهجد برای تو و مجرد شدن جهت اعتماد به ذات پاکت و درخواست حوائجم از تو آباد کن).
امام امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز در خطبه 121 نهج البلاغه از یارانی یاد می کند که دارای صفات بسیار برجسته ای بودند ازجمله: لب هایی خشکیده به واسطه کثرت دعا و رنگ هایی پریده به دلیل شب زنده داری؛ «ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الاْلوَانِ مِنَ السَّهَرِ». البته گاهی بیدار ماندن در شب برای حل مشکلات علمی است به ویژه در ساعات سحر و پایان شب که روح آمادگی فراوانی بعد از استراحت دارد و در روایات اسلامی نیز به آن ترغیب شده است؛ از جمله در حدیثی از رسول خدا(صل الله علیه و آله) می خوانیم که فرمود: «لا سَهَرَ اِلاَّ فِی ثَلاثٍ مُتَهَجِّدٍ بِالْقُرْآنِ وَ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ أَوْ عَرُوسٍ تُهْدَی اِلَی زَوْجِهَا»(27)؛ (شب بیداری تنها برای سه چیز مطلوب است: تلاوت قرآن [خواه در نماز باشد یا غیر نماز]، و طلب علم، و عروسی که [آغاز ازدواج اوست و] به خانه همسر می رود).
این نکته نیز واضح است که مهم ترین عبادت سالکان الی الله یعنی نماز شب همراه با شب زنده داری است. ساعاتی که قلب انسان کاملاً آمادگی برای توجه به خدا دارد و از امور دنیا فارغ است.
یکی از شعرای معروف در این زمینه شعر جالبی دارد، می گوید:
«بِقَدْرِ الْکَدِّ تُکْتَسَبُ الْمَعالی وَمَنْ طَلَبَ الْعُلی سَهَرَ اللّیالی *** تَرُومُ الْعِزَّ ثُمَّ تَنامُ لَیْلاً یَغُوصُ الْبَحْرَ مَنْ طَلَبَ اللَّئالی»(28)؛ (افتخارات، به اندازه کوشش و زحمت به دست می آید و کسی که طالب افتخار و برتری است، باید شب بیدار بماند).
تو عزت می خواهی سپس تمام شب را تا به صبح می خوابی در حالی که آن ها که طالب لؤلؤ و گوهرند باید در دریا فرو روند.
ناگفته پیداست که در هر چیزی افراط گری نامطلوب است. بدن انسان نیاز به خواب واستراحت دارد و بدون آن اعصاب او درهم می ریزد بنابراین باید بخشی از شب را استراحت کرد تا روح آماده راز و نیاز با پروردگار شود و آن ها که در این کار افراط می کنند نه تنها پیشرفتی در کمالات معنوی نخواهند داشت بلکه باعث عقب گرد آن ها می شود.
قرآن مجید خواب شبانه را یکی از نعمت های بزرگ خدا شمرده است: «وَمِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ»(29)؛ (یکی از نشانه های خدا، خوابی است که شما در شب و در روز [خواب نیمروز] دارید [که مایه آرامش روح و آمادگی جسم برای هرگونه فعالیت مفید است]).
سیره امامان معصوم: و یاران آن ها نیز همین معنا را تأیید می کند و هنگامی که آن را با روش طرفداران عرفان کاذب و تصوف مقایسه می کنیم می بینیم که چقدر در میان آن ها فاصله است. در کتاب اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید چنین می خوانیم که ابوسعید که از سران معروف صوفیه است در جوانی شب ها پس از آنکه اهل خانه به خواب می رفتند آهسته برخاسته، به مسجد می آمد. در گوشه مسجد چاه آبی بود. طنابی را به وسط چوبی بسته و سر دیگر طناب را به پای خود می بست و سپس چوب را روی دهانه چاه می گذاشت و خود را در وسط چاه تا نزدیک طلوع صبح معلق می ساخت و قرآن می خواند. آخر شب از چاه بیرون می آمد و آهسته به خانه برمی گشت تا پدر و مادرش نفهمند.(30)
درباره شبلی که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری می زیست و او هم از سران این گروه است چنین آمده است: در آغاز که مجاهده بر دست گرفت، سال های دراز شب نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود.(31) راستی عجب چشم با دوامی داشته است!
و امثال این حکایات درباره عرفان های کاذب و عارفان صوفی منش فراوان است که ذکر آنها به طول می انجامد و مایه تأسف بسیار است که در میان مسلمین چنین افراد بی خبر از تعلیمات اسلام پیدا شوند و این نشان می دهد که آن ها ریاضت های خود را از غیر مسلمین گرفته اند.
4. عُزلت (کناره گیری از غوغاها)
گوشه گیری و عزلت یکی دیگر از اموری است که جمعی از ارباب سیر و سلوک توصیه می کنند و در شعر مورد بحث که برای کامل شدن نا تمامان جهان پنج موضوع پیشنهاد شده، عزلت چهارمین موضوع را تشکیل می دهد.
در فتوحات مکیه، جلد 1، باب 53 نیز عزلت یکی از چهار چیزی برشمرده شده که در مسیر سیر و سلوک الی الله به انسان کمک می کند. (جوع و سهر و صمت و عزلت).
عزلت را می توان به دو قسم تقسیم کرد: عزلت مثبت که آثار مطلوبی در صفای روح و پیشرفت به سوی قرب خدا دارد و عزلت منفی که انسان را از خدا و خلق خدا دور می سازد.
در قرآن مجید موارد متعددی از عزلت مثبت دیده می شود؛ ازجمله آن، عزلت اصحاب کهف است که در آیه 16 سوره کهف انعکاس یافته است: «وَا ذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ اِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا اِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّی لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً»؛ (و[به آن ها گفتیم:] هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان [سایه] رحمتش را بر شما می گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد!).
در آیه 48 سوره مریم اشاره به عزلت ابراهیم(علیه السلام) از قوم بت پرست شده است آنجا که می فرماید: «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیا»؛ (و از شما، و آنچه غیر خدا می خوانید، کناره گیری می کنم؛ و پروردگارم را می خوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!).
و در آیه بعد از آن می افزاید: «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنا نَبِیا»؛ (هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هریک را پیامبری [بزرگ] قرار دادیم!).
و درمورد مریم(علیه السلام) نیز به مدتی از زندگی او که عزلت انتخاب کرد اشاره شده، هرچند واژه عزلت در آن به کار نرفته است. در آیه 16 سوره مریم می خوانیم: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ اِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیا»؛ (و در این کتاب [آسمانی]، مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی [بیت المقدس] قرار گرفت).
درمورد موسی بن عمران(علیه السلام) نیز یک دوران عزلت چهل روزه در آیه 142 سوره اعراف آمده است که به کوه طور برای گرفتن الواح تورات رفت: «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لاَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی و أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ»؛ (و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم؛ سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل کردیم؛ به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او]، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش. و[آنها را] اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما!).
در زندگانی پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) ـ همان گونه که همه می دانیم ـ آمده است که قبل از بعثت مدت ها به غار حرا می رفت و عزلت اختیار می کرد و به ذکر پروردگار و مناجات با خداوند مشغول بود تا زمانی که فرمان نبوت برای او صادر شد.
در حالات امام صادق(علیه السلام) نیز می خوانیم که گاه عزلت را اختیار می کرد و از مردم کنار می رفت. یکی از یاران امام(علیه السلام) از آن حضرت علت کناره گیری را سؤال کرد. امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «لَوْ ذُقْتَ حَلاوَةَ الْوَحْدَةِ لاسْتَوْحَشْتَ مِنْ نَفْسِکَ ثُمَّ قَالَ(علیه السلام) أَقَلُّ مَا یَجِدُ الْعَبْدُ فِی الْوَحْدَةِ [أَمْنُ] مُدَارَاةِ النَّاسِ»(32)؛ (اگر شیرینی تنهایی را می چشیدی حتی از خودت کنار می رفتی. سپس فرمود: کمترین چیزی که انسان درتنهایی به دست می آورد راحت شدن از مدارا کردن با [مشکلات] مردم است).
البته در روایات اسلامی نیز توصیه هایی به عزلت دیده می شود، ازجمله در حدیثی از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) می خوانیم: «الْعُزْلَةُ عِبَادَة».(33)
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز می فرماید: «الْوَصْلَةِ بِاللَّهِ فی الِانْقِطَاعِ عَنِ النَّاسِ»(34)؛ (ارتباط واتصال با خدا در جدا شدن از مردم است).
نیز در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «مَنِ انْفَرَدَ عَنِ النَّاسِ أَنِسَ بِاللَّهِ سُبْحَانَهُ»(35)؛ (کسی که از مردم جدا شود و گوشه گیری کند با خداوند سبحان مأنوس می شود).
در غررالحکم از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِیَمِ الاْکْیَاسِ»(36)؛ (دوری گزیدن برترین شیوه های هوشمندان است).
نیز در حدیث دیگری از همان امام بزرگوار می خوانیم: «فِی اعْتِزَالِ ابْناءِ الدُّنْیَا جِمَاعُ الصَّلاحِ»(37)؛ (دوری گزیدن از دنیا پرستان سبب هرگونه اصلاح است).
آنچه آمد، بخشی از روایات متعددی است که در مدح عزلت آمده است.
عزلت ممدوح و مذموم
از روایات استفاده می شود که عزلت و گوشه گیری، از دیدگاه اسلام کاری منفور و نا زیباست، ازجمله در حدیثی از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) آمده است: «أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالْجَمَاعَةِ، وَا یَّاکُمْ وَالْفُرْقَةِ»(38)؛ (بر شما لازم است که از جماعت جدا نشوید و از پراکندگی بپرهیزید).
حتی در بعضی از روایات به زندگی کردن در شهرهای بزرگ تشویق شده است. از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نهج البلاغه نقل شده که فرمود: «وَ الْزَمُوا السَّوادَ الاَعْظَمَ فَاِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَی الْجَمَاعَةِ وَ اِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةِ فَاِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»(39)؛ (همواره با سواد اعظم [شهرهای بزرگ و دارای جمعیت فراوان] باشید که دست خدا با جماعت است و از پراکندگی بپرهیزید که انسانِ تنها، بهره شیطان است؛ همان گونه که گوسفند تک رو بهره گرگ است).
در وسائل الشیعه در کتاب النکاح در حدیثی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) چنین می خوانیم که جماعتی از صحابه آمیزش زنان را بر خود حرام کردند و همچنین غذا خوردن در روز و خواب شب را. ام سلمه این جریان را به رسول خدا(صل الله علیه و آله) خبر داد. رسول خدا(صل الله علیه و آله) به سوی اصحابش آمد و فرمود: «أَتَرْغَبُونَ عَنِ النِّسَاءِ اِنِّی آتِی النِّسَاءَ وَ آکُلُ بِالنَّهَارِ وَ أَنَامُ بِاللَّیْلِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛ شما از زنان کناره گیری می کنید؟ من به سراغ همسرانم می روم و روز غذا می خورم و شب می خوابم [این سنت من است] هرکس از سنت من دوری کند از من نیست).
در این هنگام این آیات نازل شد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(40)؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حدّ، تجاوز ننمایید! زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد. و از نعمت های حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده، بخورید! و از [مخالفت] خداوندی که به او ایمان دارید، بپرهیزید!). (41)
آن ها عرض کردند: ای رسول خدا! ما برای این کار سوگند یاد کرده ایم. در پاسخ به آن ها این آیه نازل شد: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ»(42)؛ (خداوند شما را به خاطر سوگند های بیهوده [و برخلاف شرع] مؤاخذه نمی کند).
داستان کناره گیری عثمان بن مظعون و جماعتی از دوستانش و نهی شدید پیغمبر(صل الله علیه و آله) از آن، گواه دیگری بر این معناست. پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) از عزلت و گوشه گیری آنها نگران شد و مردم را به مسجد دعوت کرد و بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ یُحَرِّمُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمُ الطَّیِّبَاتِ أَلا اِنِّی أَنَامُ اللَّیْلَ وَأَنْکِحُ وَ أُفْطِرُ بِالنَّهَارِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»(43)؛ (چرا گروهی از مردم نعمت های پاکیزه الهی را بر خود حرام می کنند. آگاه باشید! من شب می خوابم و با همسران آمیزش دارم وروز را [در بسیاری از اوقات] افطار می کنم. کسی که از سنت من چشم پوشی کند از من نیست).
در روایت دیگری همین مطلب با اضافاتی نقل شده وآن این که روزی همسر عثمان بن مظعون نزد عایشه آمد. او زن جوان و صاحب جمالی بود. عایشه از وضع ظاهر او متعجب شد. گفت: چرا به خودت نمی رسی و زینت نمی کنی؟
در پاسخ گفت: برای چه کسی زینت کنم؟ همسرم مدتی است که مرا ترک کرده و رهبانیت را اختیار نموده است.
این سخن به گوش پیامبر(صل الله علیه و آله) رسید، دستور فرمود که مسلمانان در مسجد گرد آیند. سپس بر فراز منبر رفت و سخنان مزبور را در مذمت و نکوهش این گونه اعمال بیان فرمود.(44)
* * *
آنچه از مجموع این روایات که در نفی و اثبات گوشه گیری و عزلت وارد شده استفاده می شود این است که اساس اسلام بر اجتماعی بودن افراد جامعه بنا شده، به جا آوردن نماز جماعت در پنج وقت و نماز جمعه در هر هفته و مراسم باشکوه حج در هر سال و استحباب تزاور و ملاقات دوستان با یکدیگر، شاهد این مدعاست.
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل می کند که به یارانش فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا اِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَتَلاقَوْا وَتَذَاکَرُوا أَمْرَنَا وَأَحْیُوهُ»(45)؛ (تقوای الهی پیشه کنید و برادران نیکوکاری باشید، به خاطر خدا به هم محبت داشته باشید، با یکدیگر پیوند دوستی برقرار کنید و با هم مهربان باشید، با یکدیگر دیدار و ملاقات کنید و درباره ولایت ما با هم سخن بگویید و آن را زنده نگه دارید».
ولی در بعضی از موارد استثنایی، عزلت و گوشه گیری مطلوب است و آن زمانی است که جامعه به قدری فاسد شود که انسان در هر جای آن گام می گذارد آلوده گناه می گردد. اگر در چنین جامعه ای بتواند گوشه گیری کند به گونه ای که زندگی خانوادگی او به هم نریزد کار خوبی کرده است.
همان گونه که در بخشی از زندگی امام صادق(علیه السلام) آمده که عالم معروف اهل سنت «سفیان ثوری» به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اعْتَزَلْتَ النَّاسَ»؛ (ای فرزند رسول خدا! از مردم گوشه گیری کردی). امام(علیه السلام) فرمود: «یَا سُفْیَانُ فَسَدَ الزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ الاْخْوَانُ فَرَأَیْتُ الاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَادِ»(46)؛ (ای سفیان! زمانه فاسد شده و دوستان تغییر کرده اند. من دیدم در تنهایی قلب آرام تری دارم).
درحالی که می دانیم امام صادق(علیه السلام) در بیشتر دوران عمر خود برای شاگردانش کلاس درس برقرار می کرد و از محضر او گروه گروه استفاده می کردند.
عزلت اصحاب کهف نیز از همین قبیل بود چراکه جامعه آن ها غرق بت پرستی شده بود و آن ها نیز در فشار بودند که به این آیین درآیند. چاره ای جز این ندیدند که فرار کنند و در غار مسکن گزینند.
عزلت ابراهیم(علیه السلام) نیز به شهادت آیات قرآن از همین قبیل بود و همچنین گوشه گیری مریم(علیه السلام) که در آیات قبل به آن اشاره شد.
بنابراین آنهایی که این استثنا را به صورت یک عام درآورده اند و به خود اجازه می دهند که تمام اوقات خویش را در عزلت بگذرانند و به دوستانشان نیز توصیه عزلت کنند به یقین از تعلیمات اسلام برکنارند.
مورد دیگر این است که انسان در طول شبانه روز گاهی با خدای خود خلوت و راز و نیاز کند و از غوغای جامعه برکنار باشد تا بتواند به تصفیه باطن و خلوص نیّت و قرب به پروردگار برسد که یک نمونه آن همان نماز شب در ساعات آخر شب است که بسیاری از مردم در خواب اند و انسان می تواند با فراغت بال با قادر متعال راز و نیاز کند.
ممکن است حدیثی که می گوید: مؤمن ساعات شبانه روز را به سه قسمت تقسیم می کند: بخشی برای تأمین معاش و بخشی برای مناجات با پروردگار و بخشی برای سرگرمی های سالم، اشاره به همین عزلت نیز باشد که انسان با فراغت بال به مناجات پروردگار متعال بپردازد.(47)
افراط بعضی از مدعیان عرفان در باب عزلت
با مطالعه دقیق در کلمات این گروه و همچنین متصوفه استفاده می شود که آنها عزلت را به صورت افراطی پذیرفته اند و پیروان خود را به آن دعوت می کنند.
برای مثال، محیی الدین عربی در فتوحات در باب عزلت، مراحل سه گانه ای برای آن قائل می شود، عزلت در مسائل اخلاقی (کناره گیری از رذایل اخلاق)، عزلت در خطورات قلبی (فاصله گرفتن از توجه به غیر خدا) و عزلت از مردم و دوری از آنها.
سپس درباره عزلت از مردم می گوید: بعضی از آنها یا اکثرشان نمی توانند با مردم معاشرت کنند و آن ها را از سخنان نامربوط و ناموزون بازدارند و این سبب می شود که عزلت و انقطاع از مردم را برگزینند؛ به خلوت بروند و درها را به روی خود ببندند و جمعی نیز از شهرها و آبادی ها جدا شده به کوه ها و دره ها و سواحل خالی از سکنه روی آورند یا با وحوش بیابان انس بگیرند و بعضی از آن ها با جن مجالست پیدا می کنند.(48)
در کتاب نفحات الانس جامی چنین آمده است: یکی از مریدان شیخ (شیخ عبد اللّه بلیانی) در کوه عزلت گرفته بود. ماری نزد وی رسید، خواست که وی را بگیرد، وی را بگزید و اعضای وی آماس کرد. خبر به شیخ رسید، جمعی را فرستاد تا وی را آوردند. گفت: «آن مار را چرا گرفتی تا تو را زخم زد؟» گفت: «شیخا! تو گفته ای که غیر خدای نیست. من آن مار را غیر خدا ندیدم از این جهت دلیری کردم و وی را بگرفتم.» شیخ فرمود: «هرگاه که حق ـ تعالی ـ را به لباس قهر بینی، بگریز و به نزدیک وی مرو! و گرنه چنین کند که این ساعت در آن افتاده ای». پس دست در زیر سر وی کرد و وی را باز نشاند و گفت: «مِن بعد گستاخی چنین مکن تا وقتی که وی را نیک بشناسی!» آنگاه دعایی کرد و باد بر وی دمید. آماس بازنشست و شفا یافت.(49)
این داستان نشان می دهد که عده ای به هنگام اختیار عزلت به کوه ها می رفتند جایی که حتی مار آن ها را تهدید می کرد، و از سوی دیگر، مسأله وحدت وجود را به طور آشکار و زننده ای منعکس می کند.
جنبه های مثبت و منفی عزلت
مرحوم فیض کاشانی که خود از معلمان اخلاق و رهروان سیر و سلوک بود در کتاب محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء فواید شش گانه و آفات هفت گانه ای برای عزلت بیان کرده است.
فواید آن به طور اجمال چنین است:
1. فراغت برای عبادت و تفکر و انس به مناجات با پروردگار.
2. نجات یافتن از معاصی که غالباً دامان انسان را هنگام اختلاط با دیگران می گیرد. مانند غیبت، ریا و سکوت از امر به معروف و نهی از منکر و امثال آن.
3. رهایی از فتنه ها و دشمنی های این وآن و محفوظ ماندن دین و جان انسان از فرو رفتن در آن فتنه ها، چراکه کمتر شهری پیدا می شود که تعصب و فتنه و خصومتی در آن وجود نداشته باشد و آن کس که عزلت انتخاب کند از آن ها رهایی می یابد.
4. رهایی از شر دست و زبان مردم، چراکه بسیاری عادت به غیبت و سوء ظن و تهمت و طمع های کاذبی دارند که وفای به آن مشکل یا غیر ممکن است و همین موجب شر آنها می شود.
5. قطع طمع مردم از شخصی که عزلت گرفته و قطع طمع او از مردم، چرا که به دست آوردن رضایت مردم به طور کامل، امکان پذیر نیست؛ چه بهتر که انسان آن را رها کند وبه اصلاح خویشتن پردازد.
6. رهایی از چنگال افراد احمق و نادان و مزاحمت های آنها سپس به آفات عزلت پرداخته وآن ها را به طور مشروح بیان کرده که خلاصه اش چنین است:
1. محروم ماندن از تعلیم و تعلم که جز با معاشرت با دیگران حاصل نمی شود و این خسارت بسیار بزرگی است که دامان عزلت گیرندگان را می گیرد.
2. استفاده رساندن به دیگران و استفاده کردن از آنها. زیرا در امور مادی انسان از طریق انواع معاملات می تواند هم به دیگران نفع برساند و هم از دیگران منافعی ببرد و این در عزلت غیر ممکن است و همچنین در امور معنوی می تواند دیگران را راهنمایی کند و یا از راهنمایی آنها استفاده نماید و آن هم در عزلت امکان پذیر نیست.
3. محروم ماندن از تربیت نفوس ازطریق تحمل مشکلاتی که براثر معاشرت با دیگران به وجود می آید و همچنین شکستن شهوات نفسانی در برابر انگیزه های آن، و این معنا هرگز در عزلت به دست نمی آید.
4. محروم شدن از انس با دیگران، چراکه انس با دیگران سبب نشاط روحی و آمادگی ذهنی می شود و مجالس انس هرگاه خالی از هرگونه گناه باشد از عوامل پیشرفت روحی انسان است.
5. محروم شدن از بسیاری از ثواب ها مانند عیادت مریض، تشییع جنازه، حضور در نماز عید و جمعه و جماعت و امثال آن ها که هر کدام ثواب و فضیلت فوق العاده ای دارد.
6. محروم ماندن از بسیاری از فضایل اخلاقی مانند تواضع دربرابر دیگران که این معنا جز در معاشرت با دیگران حاصل نمی شود و عزلت گیران از آن محروم اند. همچنین تشکر از زحمات افراد و تشویق به کارهای خیر و شاد کردن قلوب مصیبت زدگان و مانند آن.
7. محروم شدن از تجربیات فراوانی که براثر معاشرت با دیگران پیدا می شود زیرا می دانیم که هرکس در عمر خود تجاربی اندوخته و به هنگام معاشرت می تواند به دیگران منتقل سازد ولی عزلت گیران از همه این تجارب محروم اند.(50)
دقت در آنچه مرحوم فیض در محجة البیضاء (و همچنین غزالی در احیاء العلوم) درباره آثار مثبت و منفی عزلت ذکر کرده اند به خوبی نشان می دهد که اساس کارمسلمان باید بر معاشرت باشد؛ زیرا آنچه انسان، با عزلت از آن محروم می شود به قدری زیاد است که هرگز با آنچه به دست می آورد برابری نمی کند.
حق مطلب همان است که در سابق نیز اشاره کردیم که اصل و اساس تعلیمات اسلام بر اجتماعی زیستن، شرکت در جمعه و جماعت و حج و نماز عیدین وصله رحم و زیارت برادران دینی و عیادت مریض و تشییع جنازه و شرکت در مجالس تعلیم و تعلم و امثال آن است.
ولی در دو حالت، عزلت، مطلوب و پسندیده است: نخست آن که جامعه ای غرق در فساد شود آن گونه که هیچ کس نتواند در آن سالم زندگی کند، درست مانند محیطی که قوم لوط(علیه السلام) در شهرهای خود به وجود آورده بودند.
دیگر آن که سزاوار است انسان قدری از شبانه روز را در تنهایی به راز و نیاز با خدا و تفکر در اسرار آفرینش ومسائل علمی بپردازد تا بتواند روح خود را صیقل دهد و از زنگار گناه پاک سازد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که اگر انسان از جامعه دوری کند تا آلوده به هیچ گناهی نشود افتخاری نیست؛ افتخار آن است که در میان جامعه باشد و بتواند خود را از آلودگی به انواع گناهان محفوظ دارد. یوسف(علیه السلام) اگر در زندان باشد و پاک بماند مهم نیست مهم آن است که در قصر عزیز مصر در برابر زن زیبایی همچون زلیخا با آن همه اصرار و ابرام قرار گیرد و خود را حفظ کند.
قرآن مجید در ذیل داستان یوسف(علیه السلام) می فرماید: «اِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَاِنَّ اللَّهَ لایُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»(51)؛ (هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، [سرانجام پیروز می شود؛) چراکه خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند!).
شاهد این سخن روایتی است که بخاری و ترمذی و ابن ماجه از عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) نقل کرده اند که فرمود: «المُسْلِمُ الَّذِی یُخَالِطُ النَّاسَ وَیَصْبِرُ عَلَی أَذَاهُمْ خَیْرٌ مِنَ الْمُسْلِمِ الَّذی لا یُخالِطُ النّاسَ وَلا یَصْبِرُ عَلَی أَذَاهُمْ»(52)؛ (مسلمانی که با مردم محشور باشد و در برابر آزارهای آن ها صبر کند از مسلمانی که با مردم حشر و نشری ندارد و صبری در مقابل آزارهای آنان نمی کند برتر است).
این سخن را با حدیثی از رسول خدا(صل الله علیه و آله) پایان می دهیم: در درّالمنثور در ذیل آیه 45 سوره بقره از بیهقی چنین نقل شده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صَلِّ اللََّه عَلَیْهِ وَ آلَهُ) فَقَدْ رَجُلًا فَسَأَلَ عَنْهُ فَجَاءَ فَقَالَ یَا رَسُولَ الله اِنّی أَرَدْتُ اَنْ آتی هذَا الْجَبَلَ فَأخْلُو فیه وَأَتَعَبَّدُ فَقالَ رَسُولُ اللهِ(صل الله علیه و آله) لَصَبْرُ أحَدِکُمْ ساعَةً علی ما یَکْرَهُ فی بَعْضِ مَواطِنِ الاِسْلامِ خَیْرٌ مِن عِبادَتِهِ خالیاً أربعینَ سَنَةً»(53)؛ (پیغمبر خدا(صل الله علیه و آله) یکی از یاران خود را در میان جمع ندید، سؤال کرد: کجاست؟ او نزد پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! من تصمیم گرفته ام که به این کوه بروم و در آن جا تنها به عبادت پروردگار بپردازم. رسول خدا(صل الله علیه و آله) فرمود: ساعتی صبر و استقامت یکی از شما در برابر آنچه ناخوش می دارد در بعضی از مواطن اسلام [میدان های نبرد و غیر آن] بهتر از عبادتی است که چهل سال در تنهایی به جا می آورد).
5. دوام ذکر محبوب
همان گونه که در آغاز این سخن آمد، پنجمین و آخرین مرحله ای که بعضی از عارفان برای تکامل روح و صفای نفس انسان پیشنهاد کرده اند دوام ذکر است.
مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء با اقتباس از کلام غزالی در احیاء العلوم چنین می گوید: بدان! آنهایی که با نور بصیرت نگاه می کنند می دانند که هیچ راه نجاتی جز راه لقاءالله نیست و هیچ کس به لقاءالله نمی رسد مگر این که در حالی از دنیا برود که محب پروردگار و عارف بالله است و این محبت و انس نیز جز با دوام ذکر محبوب و مواظبت بر آن حاصل نمی شود و معرفت نیز بدون دوام فکر درباره خداوند و صفات و افعالش میسر نیست و در عالم هستی درواقع جز خدا و افعال او وجود ندارد و دوام ذکر و فکر نیز حاصل نمی شود مگر این که انسان زرق و برق دنیا و شهوات آن را کنار بگذارد و به اندازه ضرورت قناعت کند و تمام این امور حاصل نمی شود مگر این که تمام اوقات شب و روز را به وظیفه ذکر و فکر بپردازد.(54)
البته این سخن به صورت کلی قابل نقد و اشکال است و از آنجا که این مقاله بیش از این حجم و مجال ندارد، لذا جایگاه، اقسام، حقیقت، خصوصیات و آثار ذکر و مسأله «دوام ذکر» در مقاله دیگری با عنوان اهمیت ذکر پروردگار در قرآن واحادیث اسلامی بررسی می شود.
منبع
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح.
3. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام )، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 قمری، چاپ اول.
4. اسرارالتوحیدفی مقامات ابی سعید، میهنی، محمد بن منوربن ابی سعید بن ابی طاهر، مصحح: شفیعی کدکنی، محمد رضا، آگاه، تهران، 13567 شمسی.
5. بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ دوم.
6. تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، فرید الدین محمد بن ابراهیم، محقق: نیکسون، مکتبه لیدن، لیدن، 1905 م.
7. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، سیوطی، جلال الدین، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 قمری.
8. الصحیفة السجادیة، علی بن الحسین(علیه السلام)،محقق: مدیرشانه چی، کاظم، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1413 قمری.
9. غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، دار الکتاب الإسلامی، قم، 1410 قمری، چاپ دوم.
10. الفتوحات المکیة، ابن عربی، محی الدین، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2006 م.
11. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ چهارم.
12. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مطهری، مرتضی، صدرا، تهران، 1390 شمسی.
13. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، فیض کاشانی، ملا محسن، تصحیح/ تعلیق: غفاری، علی اکبر، مؤسسه انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1383 قمری.
14. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی.
15. معجم رجال الحدیث، موسوی الخویی، سید ابوالقاسم، مرکز نشر الثقافة الاسلامیه، قم، 1372 شمسی، چاپ پنجم
16. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، حسن زاده آملی، حسن، کمره ای، محمد باقر، محقق / مصحح: میانجی، ابراهیم، مکتبة الإسلامیة، تهران، 1400 قمری، چاپ چهارم.
17. المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، سید محمد حسین، دار الکتب الاسلامیه، تهران.
18. نفحات الانس من حضرات القدس، جامی، عبدالرحمن بن احمد، مصحح: عابدی، محمود، اطلاعات، تهران، 1370 شمسی، چاپ: دوم.
19. وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام )، قم، 1409 قمری، چاپ اول.
پی نوشت
(1). بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 75، ص 312.
(2). غرر الحکم، تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، ح 4252.
(3). کافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 113، ح 1.
(4). ارشاد، مفید، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام )، ج 1، ص 203.
(5). بحارالانوار، همان، ج 68، ص 274، ح 1.
(6). درّ المنثور، سیوطی، جلال الدین، ج 5، ص 224؛ طبق نقل تفسیر المیزان، طباطبایی، سید محمد حسین، ج 16، ص 376.
(7). مجموعه آثار شهید مطهری، مطهری، مرتضی، ج 23، ص 501 و502.
(8). معجم رجال الحدیث، موسوی الخویی، سید ابوالقاسم، ج 8، ص 174.
(9). غرر الحکم، همان، ح 7404.
(10). همان، ح 7407.
(11). همان، ح 7408.
(12). همان، ح 7409.
(13). کافی، همان، ج 6، ص 270، ح 11.
(14). همان، ح 10.
(15). همان، ح 4.
(16). بحارالانوار، همان، ج 63، ص 415.
(17). نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح نامه 45.
(18). قرآن کریم، سوره ذاریات، آیات 17 و18.
(19). قرآن کریم، سوره سجده، آیه 16.
(20). قرآن کریم، سوره مزمل، آیات 2-4.
(21). قرآن کریم، سوره مزمل، آیه 20.
(22). غرر الحکم، همان، ح 7375.
(23). همان، ح 7382.
(24). همان، ح 7384.
(25). همان، ح 7383.
(26). الصحیفة السجادیة، علی بن الحسین(علیه السلام)،محقق: مدیرشانه چی، کاظم، دعای 47.
(27). بحارالانوار، همان، ج 73، ص 178، ح 3.
(28). منهاج البراعة، هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، حسن زاده آملی، حسن، کمره ای، محمد باقر، محقق/ مصحح: میانجی، ج 16، ص 193.
(29). قرآن کریم، سوره روم، آیه 23.
(30). اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید، میهنی، محمد بن منوربن ابی سعید بن ابی طاهر، مصحح: شفیعی کدکنی، محمد رضا، ص 22.
(31). تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، فرید الدین محمد بن ابراهیم، محقق: نیکسون، ج 2، ص 164.
(32). بحارالانوار، همان، ج 75، ص 254.
(33). همان، ج 74، ص 185.
(34). غرر الحکم، همان، ح 3954.
(35). همان، ح 7372.
(36). همان، ح 7350.
(37). غرر الحکم، همان، ح 7353.
(38). مسند احمد، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی ج 5، ص 371.
(39). نهج البلاغه، همان، خطبه 127.
(40). قرآن کریم، سوره مائده، آیات 87 و88.
(41). وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، کتاب النکاح، ج 14، باب 2، ح 9.
(42). قرآن کریم، سوره مائده، آیه 89.
(43). وسائل الشیعه، همان، ج 16، باب 19 از ابواب ایمان، ح 1.
(44). بحارالانوار، همان، ج 67، ص 116، ح 4.
(45). کافی، همان، ج 2، ص 175، ح 1.
(46). بحارالانوار، همان، ج 47، ص 60، ح 116.
(47). همان، ج 1، ص 88، ح 13.
(48). فتوحات، ابن عربی، محی الدین، ج 1، باب 51، فی معرفة رجال من اهل الورع.
(49). نفحات الانس، جامی، عبدالرحمن بن احمد، مصحح: عابدی، محمود، ص 267.
(50). محجة البیضاء، فیض کاشانی، ملا محسن، تصحیح / تعلیق: غفاری، علی اکبر، ج 4، خلاصه ای از صفحات 11-38.
(51). قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 90.
(52). در المنثور، همان، ج 1، ص 67.
(53). همان، ج 1، ص 67.
(54). محجة البیضاء، همان، ج 2، ص 343.