علیرضا بهرامی در ایسنا نوشت:
روزی که همایون شجریان از طریق صفحهی شخصیاش خواست قلبی خود را مبنی بر برگزاری کنسرت خیابانی رایگان برای مردم ایران مطرح کرد، شاید خودش هم فکر نمیکرد که با استقبال و پیگیری رسانهها، این موضوع به یک مطالبهی روزافزون تبدیل شود. شجریان البته دو سال پیشتر هم این خواست قلبی را از همین طریق مطرح کرده بود اما با توجه به اینکه ازسوی رسانهها پیگیری نشده بود، طبعا به یک مطالبهی عمومی هم تبدیل نشده بود.
طبق آنچه بارها تجربه شده، این موضوعِ در ابتدا بهظاهر کوچک، با مقاومتهایی ازسوی نهادهای تصمیمگیر - ولو اینبار نه در ظاهر - رفته رفته به یک مطالبهی عمومی پاسخ داده نشده میتوانست تبدیل شود، پس از مدتی به یک مطالبهی غیر قابل اجرا بدل شود و درنهایت هم موضوعی شبه امنیتی شود که دستاوردی جز خسارت بههمراه نداشته باشد.
اینبار اما شرایط به گونهای دیگر رقم خورد و در یک خبر غافلگیرکنندهی دقیقهی نودی، اعلام شد که موسسه توسعه هنرهای معاصر قصد دارد اولین کنسرت خیابانی رایگان را با اجرای ارکستر سازهای ملی، در رپرتواری به خوانندگی محمد معتمدی، در دو شب اجرا کند. محل اجرا البته خیلی هم خیابانی نبود و یکی از بوستانهای تهران به این امر اختصاص یافت؛ اما قاعدتا هیچکس هم اعتراضی نداشت که این کنسرت از نظر شکل و اجرا، خیابانی نیست، بلکه صرفا کنسرتی رایگان است.
البته در جریان این ماجرا، از نزدیکان همایون شجریان هم این صدا به گوش رسید که از آنچه به اعتقاد آنها تبعیض در ارایهی مجوز بوده، دلخوری و انتقاد وجود دارد. هرچند گویا برای برگزاری کنسرت محمد معتمدی هم برخی نهادهای مرتبط و تصمیمگیر، تا لحظهی آخر مخالفت خود را با این اجرا نیز ابراز داشته و بهنوعی، اجراها با مسوولیت ریسکی مسوولان معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بویژه در نهاد بانی آن، یعنی موسسهی توسعهی هنرهای معاصر به صحنه رفته، عملا یک مسالهی تهدیدساز را به یک فرصت تبدیل کرد.
در همهجای دنیا هم اجراکنندگان موسیقی خیابانی، از مشاهیر موسیقی نیستند و طبعا با فرم دیگری به اجرا میپردازند؛ اما به هر حال، میتوان گفت، هدف و منظور آنچه که اخیرا زیر این موضوع طرح شد، قطعا اجرای موسیقی خیابانی نبود، بلکه فراهم کردن مواجههی تشویقی و چهره به چهرهی مخاطبانی بود که به هر دلیل، مخاطب سالنهای مجلل اجرای موسیقی نیستند.
این روزها در مقطع خاصی از دوران برگزاری کنسرتهای موسیقی بهسر میبریم. حداقل در سه چهار دههی گذشته سابقه نداشته که برگزاری کنسرتهای مختلف موسیقی، در این حدِ بالا گردش مالی را تجربه کنند. حال در این شرایط، برگزارکنندگان کنسرتهایی که بعضا در این چند ساله به رقمهای قابل توجهی دارایی هم رسیدهاند، برای کسب درآمد بیشتر، در اقدامی که به نظر آگاهانه میرسد، شرکت در کنسرتهای موسیقی را رفته رفته به امری تجملگرایانه و طبقهگرا تبدیل میکنند.
قطعا آن دسته از مخاطبان موسیقی که به کنسرتهای مورد علاقهشان میروند، همواره قشری خاص و علاقهمند بودهاند و قرار هم نیست با نگاهی شبه سوسیالیستی، اصرار بر کاملا عمومی شدن موضوع داشته باشیم اما از سوی دیگر، این نوع تجملگرایی هم بهنوعی یادآور اشرافگرایی متفرعن چند دهه پیش غرب در زمینهی سالنهای اپراست. این، قطعا یک نوع واپسگرایی فرهنگی محسوب میشود و حتما باید مورد توجه مدیریت فرهنگی کشور هم قرار گیرد. بلیتهای کنسرت 300-200 هزار تومان به بالا همراه با تبلیغات اشرافگرایانه، چیزی نیست که به اسم آزادی، از خطر فرهنگی - اجتماعی آن بتوان گذشت.
حداقل خطر آن این است که هنر موسیقی را کاملا قشری کرده، دایرهی مخاطبان مستفیض آنرا کاهش میدهد. این، از طرفی لطمه به مدیریت فرهنگی - اجتماعی جامعه است که بخش قابل توجهی از آن، از فرصت پالایش روحی و شادیزایی محروم میشوند، از طرفی هم برای دستاندرکاران خود این کنسرتها ضرر محسوب میشود که با سودجویی کوتاهمدت، فرصت امکانهای بلندمدت را از کسب و کار خود سلب میکنند.
حال البته در یک مقطع حساس دیگر هم قرار گرفتهایم. درست است که میخ برگزاری کنسرتهای رایگان (خیابانی) زده شد و آنچه که میتوانست به یک هزینه برای حاکمیت تبدیل شود، به فرصتی چندجانبه برای چندضلعی حاکمیت - هنرمندان - مردم تبدیل شد، اما باز طبق آن چه که در این کشور بسیار تجربه داریم، خطر آن وجود دارد که با رها کردن موضوع در تداوم، به یک فرصتسوزی دیگر تبدیل شود.
پس، امید که برگزاری چنین کنسرتهایی در کنار همان کنسرتهای مالوف سالنهای با شرایط استانداردتر - یا به قول دوستان تدارکدهنده، "سالنهای مجلل" - برای همهی هنرمندانی که آمادگی خود را پیشتر اعلام کرده بودند یا در آینده ممکن است به این کاروان بپیوندند، فراهم شود، و البته امید که این گونه اجراها، با یک استراتژی فرهنگی اندیشیده شده، نوعی مدیریت فرهنگی آرمانخواه، مطلوبگرا و البته فایدهمند را تجربه کند.