ماهان شبکه ایرانیان

نقش عنصر عقلانیت در جریان نهضت عاشورا

اهمیت طرح پرسش هایی درباره نقش عنصر عقلانیت در نهضت عاشورا به جایگاه این آموزه در انـدیشه شـیعی و بـسط تاریخی و نقش آن در حیات دینی مسلمانان معاصر است

نقش عنصر عقلانیت در جریان نهضت عاشورا

مقدمه

اهمیت طرح پرسش هایی درباره نقش عنصر عقلانیت در نهضت عاشورا به جایگاه این آموزه در انـدیشه شـیعی و بـسط تاریخی و نقش آن در حیات دینی مسلمانان معاصر است. زیـرا نـهضت عاشورا همچون آموزه ای پویاست که در طول قرون گذشته و اکنون راهنمای دینی و سیاسی، عمل و نظر شیعیان بوده است و معنای خـاصی بـه زنـدگی و فعالیت های انسان شیعه و حتی دیگر معتقدان به این آموزه داده و مـی دهد. در تفصیل این امر می توان گفت که ابعاد تاریخی، کلامی، سیاسی و اجتماعی نهضت عاشورا و حضور فعال آن در حیات دینی شـیعیان، پرسـش از عـقلانیت آن را جدی تر می سازد. از بعد کلامی، آموزه عاشورا در پرتو اصل امامت، از مـهم ترین آمـوزه های شیعی است که در پیوندش با آموزه مهدویت، اصل امامت را به مثابه اصلی پویا و حاضر در زندگی مـا مـتجلی مـی سازد. همچنین از بعد سیاسی، با نظر به اهمیت برقراری عدالت، برای احقاق حـقوق مـظلومان و کـوتاه کردن دست ظالمان، که تحقق آنها از وظایف رهبران و مصلحان دینی است، می توان پرسید کـه آیـا بـه لحاظ عقلی، امام حسین (ع) موظف به قیام برای برقراری عدالت و آزادی و بازگردادن حقوق مظلومان بـود، یـا اینکه چنین وظیفه ای نداشت؟ آیا برقراری عدالت و آزادی حقیقی و اصلاح وضعیت نابسامان امت رسول خـدا، تـنها بـا قیام امام حسین (ع) مقدور بود یا روش های عقلانی دیگری نیز ممکن بود؟ و آیا تلاش امـام حـسین (ع) صرفا برای تصرف کوفه و تشکیل حکومت اسلامی بود، یا اینکه تشکیل حکومت، بـه مـثابه هـدف اولیه و مقدماتی بود که تحقق آن، زمینه ساز برقراری عدالت و آزادی و سعادت حقیقی مسلمانان بود؟ و اینکه اگر تـشکیل حـکومت میسر نشد، چگونه کشته شدن امام حسین (ع) و به اسارت رفتن اهل بـیت، او تـوانست در زمـینه سازی برقراری عدالت و آزادی حقیقی و نابودسازی دستگاه ظالم اموی ایفای نقش کند؟

در اینجا، برای یافتن پاسخ ایـن پرسـش های مـهم، در این تحقیق به دو تفکیک مهم تاریخی و روشی اقدام شده است تا از خـلط ابـعاد متکثر عقلانیت در این نهضت ممانعت شود. به لحاظ تاریخی، عقلانیت دینی نهضت عاشورا عمدتا در جریان واقـعه عـاشورا مورد نظر قرار خواهد گرفت. به لحاظ روش شناختی به تفکیک اساسی اهـداف نـهضت عاشورا از روش های حفظ و ترویج آن، و به بازشناسی اهـداف و روشـ ها از ابـزارهای آنها اقدام خواهد شد. به عبارت دیـگر، عـقلانیت نهضت عاشورا در اهداف آن، متفاوت از روش های روایت و بازخوانی آن، و عقلانیت آن دو متفاوت از عقلانیت ابزارهایی است کـه بـکار گرفته می شوند. این دو تفکیک تـاریخ شـناسانه و روش شناسانه، مـتغیرهای مـهمی هـستند که در طول این تحقیق همچون چـراغ راهـنمایی هدایتگر مایند.

عقلانیت دینی در جریان نهضت اصلاحی عاشورا

در جریان نهضت عاشورا مـا بـا چندین مولفه مختلف و در عین حال مرتبط مـواجه هستیم که فهم رابـطه آنـها عقلانیت نهضت عاشورا را ترسیم مـی نماید: اول ایـنکه، آغاز نهضت عاشورا از مرگ معاویه در اواخر ماه رجب سال 60 هجری آغاز و تا شـهادت امـام حسین (ع) و یاران باوفایش در دهم مـحرم سـال 61 قـابل بررسی است، یـعنی حـدود 5 ماه را شامل می شـود کـه باتوجه به وقوع رخ دادهای مهم و بعضا غیرقابل پیش بینی در این 5 ماه، نمی توان رفتارها و واکنش های یـکسانی را از امـام انتظار داشت؛ بلکه متناسب با هـر پیـش آمد، واقعه و افـقی کـه پیـش روی امام حسین (ع) بـود، می توان از عقلانیت مربوط به آن سخن گفت، ضمن اینکه کل نهضت عاشورا نیز دارای عقلانیت مربوط بـه خـود است. دوم اینکه، سیاست ها و خط مشی های امـام در شـرایط مـختلف ایـن پنـج ماه یکسان نـیست، بـلکه او تلاش دارد تا متناسب با شرایط مختلف، تصمیم گیری های عقلانی نموده و بهترین نتیجه متصور را کسب نماید. سوم ایـنکه در تـمامی ایـن مراحل می توان به سه عنصر مهم در فـهم عـقلانیت دیـنی نـهضت عـاشورا تـوجه داشت که آنها عبارتند از عقلانیت هدف از قیام، عقلانیت روش ها و راه کارهای تحقق هدف، و نتایجی که می تواند بر این قیام مترتب شود که اینها در سخنان و اعمال امام و یـارانش قابل شناسایی است، و نیز عقلانیت ابزارهایی که بکار گرفته می شوند.

1- مرحله مرگ معاویه تا عزیمت به مکه

آغاز نهضت بیدارگرانه امام بطور عملی، با دعوت حاکم مدینه از او برای بیعت بـا یـزیدبن معاویه بود که او پس از مرگ معاویه بن ابوسفیان در نیمه ماه رجب سال 60 هجری، برخلاف توافق نامه معاویه و امام حسن (ع)، از سوی معاویه بعنوان خلیفه مسلمین منصوب شده بود، و حاکم مدینه، ولیـدبن عـتبه، دستور داشت تا از امام حسین و عده ای دیگر برای یزید بیعت گیرد و برای تحقق این امر از هرگونه شیوه و وسایل خشونت بار تند، حتی کـشتن امـام حسین، نیز استفاده نماید (رک: خـوارزمی، 1367، ج1، ص184). وقـتی خبر این مساله به امام حسین رسید. او بدون اینکه از مجاری رسمی خبر مرگ معاویه را دریافت کرده باشد، گفت که به نظر می رسد طاغوت بـنی امیه بـه هلاکت رسیده است و مـنظور از ایـن دعوت، بیعت گرفتن برای پسر اوست. و از آنجا که مطابق برخی مدارک، یزید دستور مخفیانه ای نیز به حاکم مدینه داده بود که در صورت بیعت نکردن امام حسین و آن چند نفر، آنها را به قـتل بـرساند، و اینکه به لحاظ محاسبات عقلانی، امام حسین نیز چنین احتمالی می داد؛ لذا پیش از رفتن به دارالحکومه، اولین اقدام عقلانی که انجام داد مسلح کردن حدود 30 نفر از خاندانش بود و به آنها گفت کـه بـیرون دارالحکومه مـنتظر شوند و در صورت لزوم برای دفاع از آن حضرت آماده اقدام شوند. در جلسه با حاکم مدینه، وقتی که او با درخواست حـاکم برای بیعت با یزید مواجه می شود، با اتخاذ روشی عقلانی پاسـخ مـی دهد کـه بیعت او نبایستی مخفیانه انجام شود و حاکم مدینه نبایستی به بیعت مخفیانه امام راضی باشند، بلکه از آنجا کـه هـمه مردم مدینه برای تجدید بیعت دعوت خواهند شد، امام نیز در صورت تصمیم، در آن مـجلس بـه هـمراه مردم بیعت خواهند نمود. زیرا بیعتی که برای جلب توجه مردم است بایستی علنی بـاشد نه مخفیانه (خوارزمی، 1367، ج1، 184؛ ا بن طاووس، 1321، ص19).

اهمیت این پاسخ عقلانی امام به درخواست حـاکم مدینه آن است، که اولا خـطر احـتمالی متوجه خود را به بهترین شیوه ممکن دفع نمود؛ ثانیا بطور غیرمستقیم در همان مواجهه اول نشان داد که او اهل بیعت با یزید نیست، و اعلام رای نهایی خود را به زمان دیگری موکول نمود تا امکان فـراهم سازی تمهیدات بعدی ایجاد شود. البته هنگام خروج امام از مجلس ولیدبن عتبه، مروان بن حکم که در آنجا حضور داشت به ولید با اشاره فهماند که اگر در اینجا نتواند از امام حسین بیعت بگیرد، دیـگر نـخواهد توانست او را به بیعت با یزید مجبور سازد، لذا بهتر این است که او را در بازداشت نگه دارد تا یا او بیعت کند یا اینکه گردنش زده شود. در این موقعیت، که احتمال خطر با توطئه مروان بـیشتر مـی شود، امام حسین عکس العمل تندتری نشان می دهد و در سخنانی خطاب به او، ضمن تاکید بر شایستگی خاندان نبوت و امامت به امر خلافت و رهبری، بر فسق و فساد دستگاه اموی و یزید اشاره کـرده و آشـکارا بیعت با چنین مردی را ممتنع اعلام می کند(رک: خوارزمی، 1367، ج1، ص 184؛ ابن طاووس، 1321، ص 19، مجلسی، 1417، ج44، ص 325).

نتیجه ناشی از این واقعه، یعنی مواجهه امام حسین (ع) با ولیدبن عتبه و مروان بن حکم، در نوع رفتار و سخنان امـام مـتجلی اسـت. ولید اگرچه حاکم مدینه و عـامل یـزید اسـت، اما نگاهی احترام آمیز به اهل بیت پیامبر (ص) و امام حسین (ع) دارد. به همین دلیل از هرگونه جسارتی نسبت به امام خودداری می کند، درحـالیکه مـروان بـرخلاف اوست و تلاش دارد به هر وسیله ای شده یا بـیعت از امـام گرفته شود یا او کشته شود. درمقابل به تناسب این دو دشمن، رفتار عقلانی امام هم تفاوت دارد. او در مقابل ولید با نـرمی تـصمیم خـود درباره بیعت را به آینده و در حضور مردم موکول می کند؛ اما درمـقابل مروان، که دارای دشمنی آشکار با امام است، به وضوح بر عدم امکان بیعت با یزید فاسد تاکید دارد. پس تـا ایـنجا کـه هنوز از نامه های کوفیان برای دعوت به کوفه خبری نیست، امام اولیـن هـدف عقلانی از خروج و قیام اصلاحی خود را که همان بیعت نکردن با حاکم فاسد و ظالم است، بیان مـی کند و روشـ عـقلانی او بیان آشکار مفاسد یزید است که مطابق منطق عقلانی و دینی امام، بـیعت بـا چـنین حاکم مفسدی امتناع ذاتی دارد. بنابراین، اصرار حکومت ظالم بر اخذ بیعت از امام و پافشاری امـام بـر عـدم بیعت، بطور طبیعی و عقلانی گزینه مهاجرت از مدینه را به جایی دیگر، فعلا مکه را بعنوان خـانه امـن خدا، بعنوان روش عقلانی متناسب آن شرایط الزامی می سازد.

2- وصیت امام به محمدبن حـنفیه

هـمچنین در هـمین زمینه است که امام حسین (ع) هدف از حرکت اصلاحی خود را در پاسخ به درخواست برادرش مـحمدبن حـنفیه با صراحت بیشتری بیان می کند. محمد بن حنفیه که نگران پیامدهای خروج امام حـسین بـود از او درخـواست می کند به شهرهایی چون مکه نرود چون در امان نیست، بلکه در مناطق دور دستی مستقر شود تـا بـا جلب حمایت مردم نظرات خود را عملی نماید، یا اگر بیعتی با او نـشد بـه او لطـمه ای وارد نشود. امام در پاسخ تاکید دارد که بواسطه ممانعت از بیعت با یزید در هیچ جا از خطر آنها در امان نـیست، کـه ایـن نظر و تشخیص درست و عقلانی امام، با رویدادهای بعدی و تهدید جان او در مکه و عـراق، و نـهایتا شهادتش تایید می شود. لذا امام ضمن احترام به خیرخواهی برادرش تاکید می کند که فعلا مناسبترین مکان مـکه اسـت و از او درخواست می کند که رفت و آمدهای مرموز امویان در مدینه را به اطلاع امام بـرساند و نـهایتا وصیت نامه معروف خود را به او می دهد کـه مـتن آن مـبین اهداف والای عقلانی نهضت اصلاحی سیدالشهداست.او در سخنان خـود تـاکید می کندکه هدف او از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر، و خواسته اش از این حرکت، اصـلاح مـفاسد امت جدش و احیای سنت و قـانون جـدش، رسول خـدا، و راه و رسـم پدرش عـلی بن ابی طالب است»(رک: خوارزمی، 1367، ج1، ص 273، علامه مـجلسی، 1417، ج44، ص 330-329).

اهـمیت عقلانی این وصیت نامه در این مقطع زمانی، در تاکید اصولی امام بر موارد مـهمی مـانند امر به معروف، نهی از منکر، اصـلاح مفاسد امت رسول خـدا و راه و رسـم حضرت علی است، زیرا ایـنها اهـداف متعالی هستند که جانبازی در راه تحقق آنها نه تنها وظیفه انسانهای بزرگ، بلکه هـمه آزادی خـواهان و عدالت جویان عالم و جهان اسـلام اسـت. حـال ممکن است تـحقق چـنین اهدافی از طریق تشکیل حـکومتی اسـلامی انجام شود یا از طریق شهادت امام حسین و بهترین یارانش. آنچه مهم است احیای ایـن اهـداف مقدس و انسان ساز است که تحقق آنـها از هـریک از دو روش مذکور، چـه تـشکیل حـکومت، چه شهادت، برای انـسانهایی که مجهز به جهان بینی الهی باشند، و زندگی را محدود به حیات مادی نکرده باشند، امری عـقلانی و ارزشـمند است.

3- مرحله اقامت در مکه تا عـزیمت بـه کـوفه

از نـکات مـهم مبین نقش عـقلانیت در گـفتار و رفتار امام در مدت زمان اقامت در مکه، نوشتن نامه های چندی به مسلمانان مناطق مختلف برای دعوت آنـها بـه قـیام و آشکار ساختن علت قیام خود و معرفی ابـعاد ظـلم و فـساد دسـتگاه امـوی بـود. از این نامه ها می توان مواردی چون نامه به مردم بصره و پاسخ نامه های مردم کوفه را درنظر گرفت. در نامه به مردم بصره، امام حسین ضمن تاکید بر جایگاه خود بـعنوان شایسته ترین افراد برای حکومت بر مردم، آنها را به عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر، برای رسیدن به سعادت حقیقی دعوت می کنند. سیدالشهدا در بخشی از این نامه خطاب به مردم بصره مـی گوید: «. .. اکـنون پیک خود را به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که دیگر سنت از میان رفته و جای آن را بدعت فراگرفته است، اگر سـخن مـرا بشنوید شما را به سعادت و خوش بختی هدایت خواهم کرد.»(رک: نجمی، 1386، ص 73). این سخنان دقیقا نشان می دهند که هدف امام حسین (ع) از دعوت مردم بصره بـرای یـاری به امام، حتی اگر اسـتفاده از کـمک آنها برای تسخیر کوفه و تشکیل حکومت اسلامی در آن باشد، این هدف اولیه، مقدماتی و بالعرض، درواقع در راستای هدف اصیل و راستین، یعنی احیای و بازگشت به کتاب خـدا و سـنت فراموش شده پیامبر اسـت. پس در ایـنجا نیز امر به معروف و نهی از منکر، هدف محوری و اصیل نهضت عاشورایی امام حسین است. همچنین رهبر دینی که قصد قیام و از بین بردن حکومتی ظالم را دارد، عقلانیت قیام اقتضا می کند که از هـر فـرصت مناسبی برای تجهیز خود از نیروهای طرفدار استفاده نماید. پس در این شرایط، حتی بدون توجه به دعوت نامه های انبوه مردم کوفه، ارسال نامه از طرف امام حسین به مردم شهرهایی که احتمال حـمایت آنـها بیشتر اسـت، کاری خردپسند و عقلانی است، ضمن اینکه امام در چنین نامه ها و خطبه های دیگر خود، همواره شایستگی و حق اهل بـیت پیامبر در هدایت دینی مردم و ضرورت قیام در برابر حکومت های ظلمه را گوشزد مـی کند کـه ایـن تاکیدات نشان دهنده نگاه فرازمانی و آینده نگری امام و الگوسازی برای ملت های آزادی خواه اعصار بعدی است.

دومین نامه مـهم و بـسیار تاثیرگذار در روند قیام اصلاحی امام حسین (ع)، در واقع، پاسخی است که او به انبوه نـامه های مـردم کـوفه برای دعوت از ایشان به آن شهر به منظور تشکیل حکومت اسلامی نوشته بودند. واقعیت تاریخ نـشان می دهد که پس از رسیدن حدود 18 هزار نامه مردم و سران شیعه کوفه، که از ظـلم امویان به ستوه آمـده بـودند و از سیدالشهدا طلب کمک نموده بودند، تعهد دینی امام به حمایت از مظلومان ایجاب می کرد که با تحقیق درباره صحت ادعای دعوت کنندگان، تا حد امکان به یاری آنها برخیزد. براین اساس، امـام حسین پاسخ نامه های متعدد کوفیان را داد و مسلم بن عقیل را برای بررسی اوضاع کوفه گسیل کرد. پاسخ امام به نامه های انبوه کوفیان حاوی محتوای مهمی است(ابن اثیر، 1387، ج3، ص267؛ شیخ مفید، 1388، ص204). در این نامه امـام حـسین سابقه خیانت های مردم کوفه را در حق امام علی (ع) و برادرش امام حسن (ع) درنظر دارد. لذا رویکرد عاقلانه درباره این دعوت، ابتدا همان تحقیق درباره صحت و صدق ادعای دعوت کنندگان است که مسلم بن عـقیل بـه این منظور مامور عزیمت به کوفه می گردد. اگر آنها در دعوت شان راست کردار بودند، که نامه اول مسلم بن عقیل و حتی رفتار اولیه کوفیان همین واقعیت را نشان می دهد و تا مـواجهه بـا عبیدالله بن زیاد نیز همین روحیه در آنها وجود دارد، وظیفه امام حسین بعنوان مصلح دینی این است که برحسب ظواهر امر به حمایت آنها برخیزد. به همین دلیل با رسـیدن اولیـن نـامه مسلم، مبنی بر صدق کـوفیان در دعـوت شان، امـام بر حرکت به سمت کوفه اقدام می کند. پس در اینجا، عقلانیت گفتاری و افعالی، محاسبه کارها و سیاست ها بر حسب رخدادها و جریان امور است و چـون جـریان امـور نشان از راستی و صدق کوفیان در دعوت شان دارند و دعوت آنـها نـیز همسو با قیام اصلاحی امام حسین است، پس این وظیفه دینی اوست که در حمایت از این دعوت، نهایت کوشش ممکن خـود را بـکار بـندد. ضمن اینکه خودداری او از حمایت کوفیان، نه توجیه عقلانی داشت نـه توجیه دینی، و حتی صداقت او را در اصل جنبش اصلاحی اش نزد انسانهای آزادی خواه مورد تردید قرار می داد.

4- مواجهه امام با سـپاه حـر

از مـوارد مهم مبین نقش عقلانیت در گفتار و رفتار امام حسین، سخنان کوتاه اوخـطاب بـه لشکریان سپاه حر در میانه راه مکه به کوفه است، هنگامی آنها مانع رفتن امام به کوفه هـستند. در ایـن سـخنان، امام گفت:« ای مردم، سخنان من اتمام حجت است بر شماها و انجام وظـیفه و رفـع مـسئولیت در پیشگاه خدا. من به سوی شما حرکت ننمودم، مگر آنگاه که دعوت نامه ها و پیـک های شـما بـه سوی من سرازیر گردید که ما امام و پیشوا نداریم، دعوت ما را بپذیر و به سـوی مـا حرکت کن تا خداوند به دست تو ما را هدایت و رهبری نماید. اگر بـه ایـن دعـوت ها وفادار و پایبند هستید، اکنون که من به سوی شما آمده ام، باید با من پیـمان مـحکم ببندید و در همکاری با من از اطمینان بیشتری برخوردارم سازید و اگر از آمدن من ناراضی هـستید، حـاضرم بـه محلی که از آنجا آمده ام بازگردم» (خوارزمی، 1367، ج1، ص231-232؛ شیخ مفید، 1388، ص 224-225 ). درمقابل سخنان امام هیچ جوابی نیامد و هـیچ کس از سـپاه حر نتوانست مساله دعوت کوفیان از امام حسین برای یاری آنها را نفی و انـکار کـند. امـام همچنین بعد از نماز عصر، سخنان کوتاه دیگری ارائه می کند که ابعاد بیشتری از عقلانیت و حقانیت نهضت اصـلاحی او را آشـکار مـی سازد. او می گوید: «ای مردم، اگر از خدا بترسید و بپذیرید که حق در دست اهل حق بـاشد، مـوجب خشنودی خدا خواهد شد و ما خاندان محمد به ولایت و رهبری مردم شایسته تر و سزاوارتر از اینها، بنی امـیه، هـستیم که به ناحق مدعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشـمنی بـا خدا را در پیش گرفته اند. اگر در این راهی کـه در پیـش گـرفته اید پافشاری کنید و از ما روی بگردانید و حق ما را نـشناسید و فـعلا خواسته شما غیر از آن باشد که در دعوت نامه های شما منعکس بود، من از همین جـا بـرمی گردم». بنابراین محتوای سخنان امام ایـن اسـت که او بـه حـکم فـطرت پاک انسانی و آموزه های الهی و مطابق سنت و قـرآن، بـرای دفاع از صدای مظلومیت کوفیان به دعوت آنها لبیک گفته است و راهی ایـن سـفر پرخطر شده است و اینکه حتی مـطابق دعوت نامه های کوفیان، در آن زمـان امـام از هر انسان دیگری برای حـکومت بـر آنها و هدایت آنها به راه رستگاری و سعادت، شایسته تر است. پس تا اینجا هم مطابق عـقل آزادی خـواه و عدالت طلب و هم مطابق آمـوزه های دیـن، امـام موظف بود کـه بـه درخواست های کوفیان پاسخ مـثبت دهـد؛ اما حال که موضوع دعوت آنان بکلی رنگ باخته و آنها برخلاف دعوتشان از امام، مـانع او بـرای رفتن به کوفه و براندازی حکومت ظـلم هـستند، پس اکنون دیـگر امـام درمـقابل آنها وظیفه ای مطابق دعـوت قبلی شان ندارد. به همین دلیل امام راه بازگشت را به آنها پیشنهاد می کند. نکته جالب این اسـت کـه از میان سپاهیان حر، تنها او می تواند از نـوشته شـدن چـنین نـامه هایی از سـوی کوفیان اظهار بـی اطلاعی کـند، درحالیکه همراهان و سپاهیان او از اظهار بی اطلاعی یا انکار در نوشتن نامه ها، ناتوانند. این امر نشان دهنده آن است، کـه حـداقل بـخشی از آنها بایستی جزء دعوت کنندگان امام حـسین بـه کـوفه بـاشند. ادامـه حـرکت قافله امام و سپاه حر، که مراقب حرکات امام بودند، باعث شد تا باردیگر در منزل بیضه این امکان برای امام فراهم شود تا انگیزه خود را از قیام برای لشـکر کوفه توضیح دهند. امام در این مقام خطاب به سپاهیان حر گفت: «ای مرم! پیامبر خدا فرمود: هرمسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را درهم مـی شکند و بـا سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و دشمنی در پیش می گیرد و او در مقابل چنین سلطانی با عمل و یا با گفتارش اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است کـه ایـن فرد را به محل همان طغیانگر، در آتش جهنم داخل کند. ای مردم! آگاه باشید اینان (بنی امیه ) اطاعت خدا را ترک و پیروی شیطان را بر خود فـرض و فـساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نـموده اند؛ و فـیء (را که مختص خاندان پیامبر است) به خود اختصاص داده اند. حلال و حرام و اوامر و نواهی خدا را تغییر داده اند و من به رهبری جامعه مسلمانان شایسته هستم نـه ایـن مفسدین که دین جـدم را تـغییر داده اند. گذشته از این حقایق، مضمون نامه هایی که از شما به دست من رسیده و پیک هایی که از سوی شما به نزد من آمده اند، این بود که شما با من بیعت کرده و پیمان بـسته اید کـه مرا در مقابل دشمن تنها نگذارید و دست از یاری من برندارید. اکنون اگر به پیمان خود باقی و وفادار باشید به سعادت و ارزش انسانی خود دست یافته اید، زیرا من حسین فرزند دختر پیـامبر و فـرزند علی هـستم که وجود من با شما مسلمانان درهم آمیخته است و فرزندان و خانواده شما به حکم فرزندان و خانواده خـود من هستند که شما باید از من پیروی کنید و مرا الگوی خـود قـرار دهـید. و اگر با من پیمان شکنی نمودید و بر بیعت خود باقی نماندید به خدا سوگند! این عمل شـما نـیز بی سابقه نیست و تازگی ندارد که با پدرم و برادرم و پسرعمویم نیز این چنین رفتار نـمودید و بـا آنـان از در غدر و پیمان شکنی درآمدید. پس آنکس گول خورده است که به حرف شما اعتماد کند و بـه پیمان شما مطمئن شود. شما مردمانی هستید که در بدست آوردن نصیب اسلامی خود راه خـطا پیموده و سهم خود را بـه رایـگان از دست دادید و هرکس پیمان شکنی کند به ضرر خودش تمام خواهد گردید و امید است خدا مرا از شما بی نیاز سازد»(خوارزمی، 1367، ج1، ص 229، ابن اثیر، 1387، ج3، ص280).

اهمیت عقلانیت سخنان فوق از ابعاد گوناگونی است. امام ایـن سخنان را زمانی خطاب به سپاهیان حر بیان می کند که راه های ظاهری پیروزی نظامی به بن بست رسیده است و مطابق تبلیغاتی که توسط عمال عبیدالله در کوفه شده است، امام را فردی طاغی و شورشی مـعرفی کـرده اند و در این شرایط، نه تنها مشروعیت بنی امیه را کاملا رد می کند بلکه با استناد به سخنان پیامبر، که برای سپاه حر نیز معتبر است، بنیاد فاسد بنی امیه را نشانه می رود و نه تنها سـپاهیان حـر را بواسطه اطاعت از بنی امیه فاسد، سرزنش می کند بلکه همه انسانهای سازشکار با حکام ظالم را مورد خطاب قرار داده و نتیجه اعمال سازش کارانه آنها را گوشزد می کند. بنابراین در شرایطی که امام و یارانش، هر آن مـتوجه خـطر بیشتری می شوند و به شهادت نزدیک می شوند، سخنان امام در بیان ماهیت سلبی قیام، یعنی چهره سیاه بنی امیه؛ و ماهیت نورانی قیام، یعنی شایستگی امام و اهل بیت برای هدایت مردم به سـعادت حـقیقی را مـتذکر می شود. امام حسین همچنین ضـمن تـذکر دادن جـایگاه خود نزد پیامبر نشان می دهد که از دلایل حقانیت او، نسبت نزدیک او با رسول خداست و اینکه او حتی بیشتر از مردم کوفه و سپاهیان حر بـه فـکر سـعادت و هدایت آنهاست. نهایتا اینکه این سخنان امام از روی نـاچاری و بـی کسی نیست، بلکه اتمام حجت بر کسانی است که هم از سابقه قبلی آنان آگاه است و هم نتیجه عهدشکنی شان را بـه آنـان گـوشزد می کند.

5- خطبه امام هنگام ورود به کربلا

سخنان امام حسین (ع) هـنگام ورود به سرزمین کربلا به لحاظ عقلانیت بسیار حکمت آمیز و آموزنده است. گویا او منتظر فرارسیدن چنین روزی و رسیدن به چنین سـرزمینی و مـواجه شـدن با چنان انسانهایی بوده است. او در این سخنان کوتاه می گوید: «اما بـعد، پیـشامد ما همین است که می بینید؛ جدا اوضاع زمانه دگرگون گردیده، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط مـا رخـت بـربسته است. از فضایل انسانی باقی نمانده است، مگر اندکی مانند قطرات ته مـانده ظـرف آب. مـردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر می برند که نه به حق عمل، و نه از باطل روگـردانی مـی شود. شـایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و با فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و بـه سـوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت بار، مرگ را جز سعادت و خوشبختی، و زنـدگی بـا ایـن ستمگران را چیزی جز رنج و نکبت نمی دانم... این مردم برده های دنیا هستند و دین لقلقه زبـانشان اسـت. حمایت و پشتیبانی شان از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است و آنگاه که در بوته آزمـایش قـرار گـیرند، دینداران کم خواهند بود.» (خوارزمی، 1367، ج1، ص 237؛ ابن طاووس، 1321، ص 69؛ حرانی، 1394ق، ص 174 ).

سخنان دردناک امام نشان دهنده شناخت دقـیق او از مـاهیت مردم آن زمان است. زمانی که حدود 50 سال از رحلت رسول گرامی اسـلام (ص) گـذشته، سـنت او برگشته، ارزش های اسلامی به ضدارزش ها تبدیل شده، حکومت فاسد اموی در تلاش برای نابودی کلیت اسـلام اسـت و مـردم روح ایمان را از دست داده اند و چنان زبون و پست شده اند که از دینداری شان، تنها الفـاظ مـانده است. در این زمانه است که از فضایل چیزی نمانده، و رذایل به نام فضایل به مردم معرفی مـی شوند و قـیام امام برای امر به معروف و نهی از منکر بعنوان شورش علیه دستگاه حـکومت تـلقی می گردد. در این شرایط است که می توان گـفت حـاکمان بـنی امیه لباس وارونه ای را به تن اسلام پوشانده اند و اسـلام امـوی را، به نام اسلام اصیل به مردم معرفی می کنند. در این شرایط است که بـه گـفته امام، زندگی ارزش زیستن ندارد بـویژه اگـر در خدمت سـتمگران بـاشی، و پذیـرش مرگ بهتر از زندگی ذلت بار در خدمت ظـالمان و در پسـتی و زبونی است، زیرا که جای حق و باطل تغییر یافته است. امام در ایـن شـرایط، عمق و باطن بیشتر آن زمان را هویدا مـی سازد، مردمی که از امام بـرای حـمایت از آنها دعوت کردند اما بـا پذیـرش ذلت خدمت در سپاه عبیدالله از امام با شمشیر پذیرایی کردند و مردمی که صدای عدالت طـلبی امـام را شنیدند، اما دنیاطلبی و راحت طلبی آنـها مـانع از لبـیک گفتن به دعـوت امـام شد. درواقع این سـخن امـام درباره مردم در همه اعصار مصادیق خاص خود را دارد نشان می دهد، به این معنی که مـلاک تـشخیص انسانهای دیندار و با فضیلت در همه اعـصار، تـقید به آداب ظـاهری شـریعت، مـانند نماز، روزه، حج، زکات و مـانند آنها نیست، زیرا مردم کوفه همه این امور را کم و بیش انجام می دادند؛ بلکه تنها در امـتحان های سـخت و آزمون های الهی بزرگ است که صـف دیـنداران و دنـیامداران از هـم جـدا می شود. پس عقلانیت دیـنی ایـجاب می کند که در هر زمان دلبسته فضایل بنیادین دینی باشیم و آخرت را به خاطر معاش چند روزه دنیوی فـدا نـکنیم و ظـاهر دینی زیبای مردم را ملاک دیندار بودن آنـها نـدانیم و هـیچگاه دل بـه وعـده های آنـها نبندیم.

6- اولین سخنرانی امام در روز عاشورا

روز عاشورا که در بردارنده حوادث بسیار مهم و تعیین کننده ای است، در فهم نقش عقلانیت در گفتار و رفتار امام نقش مهمی دارد. اولین سخنرانی امام در مواجهه اول او بـا لشکر عمر سعد است، درحالیکه آنها مانع رسیدن آب به لشکر امام شده اند و برای کشتن امام لحظه شماری می کنند. در این شرایط تیره است که امام حسین هیاهوی لشکر عمر سعد را خـوابانده، خـود را به آنها معرفی کرده، از دعوت نامه های آنها سخن می گوید، تا با آنها اتمام حجت کند که مبادا بعدا بگویند ما نمی دانستیم با چه کسی می جنگیم.

امام با صدای بـلند خـطاب به افراد لشکر عمر سعد می گوید: « ای مردم، حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را، که نصیحت و موعظه شماست، انـجام و انـگیزه سفر خود را به این مـنطقه تـوضیح دهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته اید و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شـما دسـت به هم بدهید و هـر تـصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید؛ ولی به هرحال نباید امر بر شما پوشیده بماند که یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فروفرستاده و اوست یـار و یـاور همه نیکان »(ابن اثیر، 1387، ج3، ص 287؛ شیخ مفید، 1388، ص 234؛ خوارزمی، 1367، ج1، ص 253). تا اینجا امام تلاش دارد تا به کوفیان بگوید که بدانند به جنگ چه کسی آمده اند. درواقع اتمام حجت با آنها، که از نویسندگان نـامه ها بـه امام و دعـوت کنندگان او به کوفه بودند، هم خیلی مهم بود و هم ممکن بود برخی از آنها به این حقیقت تـوجه کنند و از این خواب غفلت نجات یابند. درواقع نجات حتی یک نـفر از گـمراهان، در حـالیکه جان خود امام در خطر است، بازهم وظیفه الهی و عقلانی امام است. براین اساس، امام سخنان خود را بـا تـاکید بر ناپایداری دنیا چنین ادامه می دهد و می گوید: «... ای مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قـرار داد کـه اهـل خویش را تغییر می دهد و وضعشان را دگرگون می سازد. مغرور و فریب خورده کسی است که فریب دنیا را بـخورد و بدبخت کسی است که مفتون و شیفته آن گردد. این دنیا شما را نفریبد که هـرکس به آن تکیه کند نـاامیدش سـازد و هرکس بر وی طمع کند به یاس و نامیدیش کشاند و شما اکنون بر امری هم پیمان شده اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده اسـت. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شما که به فرمان خدا گردن نهادید و به پیامبرش ایمان آوردید، آنگاه برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید. شیطان بر شما مـسلط شـده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر فکر و هدف شما! ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. اینان پس از ایمان به کفر گراییده اند، این قوم ستمگر از رحمت خدا دور بـاد!»(خـوارزمی، 1367، ج1، ص 253؛ ابن اثیر، 1387، ج3، ص 287؛ شیخ مفید، 1388، ص234).

سخنان امام نشان می دهد که در هنگامه خطر و در شرایطی که کشته شدن امام به بدست دشمن حتمی است، نشان دادن راه نجات به آنها جزء وظایف الهی و عـقلانی امـام است. از آنجا که اکثر کوفیان بنده دنیا بودند و به طمع متاع دنیوی در لشکر اموی شمشیر به دست مقابل امام ایستاده اند، در واقع فریفتگان زرق و برق دنیا بودند، به همین دلیل عـمده سـخنان امـام بر ناپایداری و زوال و زودگذر بودن دنـیا مـتمرکز شـده است، یعنی آنچه که آنها دلبسته آنند چندی نمی پاید. پس عقلانیت، در دل دادن به خدای پاینده است. اما از آنجا که امام باطن کوفیان را مـی شناسد، و از سـابقه نـنگین آنها مطلع است، می داند که بعید است کـه بـه این حقایق توجه کنند، زیرا زیبندگی دنیا، چشم دل و عقل آنها را کور کرده است. در نتیجه ضمن معرفی جایگاه اهل بـیت، بـه آنـها اخطار می کند که بدانند برروی چه کسانی شمشیر کشیده و خـشم خدا را خریده اند. درواقع، این سخنان امام بیشتر از اینکه خطاب به کوفیان باشد، خطاب به مردم تاریخ اعصار بـعدی اسـت کـه در زندگی خود و در زمان هایی که بر روی انسانهای دیگر شمشیر می کشند و قصد کـشتن آنـها را دارند، بدانند با چه کسی و برای چه منظور و چه هدفی و به چه قیمتی می جنگند؟ و آیا آنچه را کـه در جـنگ و کـشتن چنین انسانهایی بدست می آورند از آنچه که از دست می دهند، قابل مقایسه است؟

امام در ادامـه هـمین سـخنرانی نکات جدیدی را بیان می کند. او در اینجا با اشاره به جایگاه، نسب و نسبت خود با پیـامبر اکـرم (ص)، بـه کوفیان هشدار می دهد که بدانند بر روی فرزند رسول خدا تیغ می کشند: «مردم! بگویید مـن چـه کسی هستم. سپس به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل مـن و درهـم شـکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا قتل مـن و درهـم شکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیـا مـن فـرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان بـه خـدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیـا جـعفر طـیار عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیده اید که فرمود: این دو سروران جـوانان بهشتند؟ اگـر مـرا در گفتارم تصدیق کنید، اینها حقایقی است که کوچکترین خلافی در آن نیست، زیرا از روز اول دروغ نـگفته ام؛ چـون دریافته ام که خدا به دروغگو غضب می کند و ضرر دروغ را به گوینده آن برمی گرداند. و اگر مرا تکذیب می کنید، اکـنون در مـیان مسلمانان از صحابه پیامبر کسانی هستند که می توانید از آنها سوال کنید: از جابربن عـبدالله انـصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زیـدبن ارقـم و انـس بن مالک بپرسید که همه آنان گـفتار پیـامبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (ص) شنیده اند و همین یک جمله می تواند مانع شما از ریـختن خـون من شود»(همان).

امام حـسین (ع) در ادامـه سخنان خـود مـی گوید: «اگـر در گفتار پیامبر درباره من و برادرم تـردید داریـد، آیا در این واقعیت نیز شک دارید که من پسر دختر پیامبر شـما هـستم و در میان مغرب و مشرق، پیامبر خدا فـرزندی جز من ندارد؟ وای بر شـما! آیـا کسی از شما را کشته ام که در مـقابل خـون وی مرا به قتل می رسانید! یا مال کسی را گرفته ام یا جراحتی بر شـما وارد سـاخته ام تا مستحق مجازاتم بدانید»(خـوارزمی، 1367، ج1، ص 253 -253؛ بـلاذری، 1397ق، ج3، ص 188).

اهـمیت عقلانی و دینی زیـاد بـخش دوم سخنان امام، بستن راه هـرگونه امـکان بهانه تراشی از کوفیان بود؛ یعنی قصد امام از این سخنان و بیان نسب و نسبت خود بـا پیـامبر، درواقع نجات خود از خطر نبود، بـلکه مـی خواست به کـوفیان ثـابت کـند که آنها هیچ دلیـل و مدرک سیاسی، حقوقی، اجتماعی، قضایی و از هرگونه مدارک و ادله دیگر محکمه پسند در دست ندارند تا به مـوجب آن کـشتن امام جایز باشد. اگر حتی قـیام عـلیه خـلیفه هـم از مـنظر کوفیان می توانست مـستوجب عـذاب مرگ باشد، مقدم بر امام، این خود کوفیان بودند که علیه خلیفه متحد شده و از امام دعـوت کـرده بـودند تا برای رهایی آنها از ستم امویان بـه کـمک آنـها بـشتابد. پس اشـاره امـام به انواع نسبت ها و جایگاه خود نزد رسول گرامی، و حتی تاکید براینکه اکنون او تنها پسر دختر پیامبر هست و اینکه هیچگونه جرم قضایی، سیاسی و حقوقی یا نظیر آن را مرتکب نـشده است تا مستحق کشته شدن باشد، نشان دهنده آن است که امام در مقام منطق عقل آنها را کاملا خلع سلاح می کند، طوری که چیزی برای دفاع از خود ندارند. این سخنان اخطار به هـمه انـسانهاست تا در هرگونه نبرد و جنگ علیه دیگران، ابتدا بیاندیشند و ببینند که آیا مجموعه مدارکی که علیه دشمن خود دارند، برای ادامه دشمنی و آغاز جنگ و اقدام به کشتن او کفایت می کند؟ و اگر مـرتکب قـتل او شدند آیا در محضر عقل و وجدان بشری و خدا دلایل کافی برای دفاع از عملکرد خود دارند؟ آیا صرف حب و بغض ما نسبت به برخی انسانها، یـا دنـیاطلبی ما مجوز جنگ علیه آنـها و کـشتن آنها و اسارت خانواده هایشان است؟

7- دومین سخنرانی امام در روز عاشورا

دومین سخنرانی امام در روز عاشورا در شرایطی بود که سپاه عمربن سعد و امام مقابل هم آماده بودند و صـدای طـبل و شیپور جنگ طنین افـکنده بـود و سپاه دشمن از هر دو طرف خیمه های اهل بیت امام را محاصره کرده و آماده یورش بودند. در این شرایط، امام حسین از میان لشکر خود بیرون آمد، سپاهیان کوفه را خطاب قرار داد و خواست که به سـخنان او گـوش کنند، ولی آنها همچنان سرو صدا و هلهله می کردند تا امام نتواند سخن گوید؛ ولی امام آنها را به سکوت دعوت کرده و چنین فرمود: «وای بر شما! چرا گوش فرانمی دهید تا گفتارم را، که شـما را بـه رشد و سـعادت فرامی خوانم، بشنوید که هرکس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هرکس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و هـمه شما عصیان و سرکشی کرده، و با دستور من مخالفت می کنید که بـه گـفتارم گـوش فرانمی دهید. آری در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده است و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شـکم های شـما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دل های شما مهر زده است. وای برشما! آیـا سـاکت نـمی شوید»(رک: نجمی، 1389، ص 245). سخنان امام که به این جا رسید، لشکریان عمر سعد یکدیگر را ملامت کردند کـه چرا سکوت نمی کنند و همدیگر را وادار به شنیدن سخنان آن حضرت کردند. چون سکوت بر لشـکر کوفیان حاکم شد، امـام سـخنان خود را چنین ادامه دادند: «ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت دادیم و به سـرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و علیه پیـشوایانتان بـپاخاستید، بدون اینکه دشمنان گامی به نفع شما در مسیر عدل و داد بردارند یا امید خیری از آنان داشته باشید، مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگی ذلت باری که چـشم طـمع به آن دوخته اید. قدری آرام! وای برشما که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون اینکه خطایی از ما سرزده باشد، یا رای و عقیده نادرستی از ما مشاهده کنید. آنگاه که تیغ ها در غلاف و دل ها آرام و رایـ ها اسـتوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فروریختید. رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انـداخته ایـد، از دمـاغ شیطان درافتاده اید و از گروه جنایت کـاران و تـحریف کـنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنن می باشید که فرزندان پیامبران را می کشید و نسل اوصیا را از بین می برید. شما از لاحق کنندگان زنازادگان به نسب، و اذیت کـنندگان مـومنان و فـریادرس پیشوای استهزا گرانید که به استهزای قرآن مـی پردازیـد». آنگاه با بیان این عبارات، ادامه دادند: « آگاه باشید! به خدا سوگند! پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود کـه سـوار بـر مرکب مراد خویش گردید، مگر همان اندازه که سوارکار بـر اسب خود سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و ایـن عـهد و پیـمانی است که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا (ص) بازگو نموده است. پس بـاهم فـکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را، پس از آن که امر بر شما روشن گردید، درباره مـن اجـرا کـنید و مهلتم ندهید، من به خدا، که پروردگار من و شماست، توکل می کنم کـه اخـتیار هـر جنبنده ای در ید قدرت او است و خدای من بر صراط مستقیم است»(حرانی، 1394ق، ص171، خوارزمی، 1367، ج2، ص8-7).

همانطور کـه مـحتوای دومـین سخنرانی نسبتا مفصل امام نشان می دهد، او در این سخنان مطالب مهمی را گفته و با مردم لشـکر کـوفه اتمام حجت نموده است. در این سخنان، برخی از عبارات امام، ماهیت فاسد و تباه شـده مـردم کـوفه را آشکار می سازد. تاکید امام بر اینکه در اثر تغذیه از مال حرام و پر شدن شکم های آنها از غـذاهای حـرام، گوش هایشان کر شده و از شنیدن صدای حق ناتوان گردیده است. این تاکید نشان مـی دهد کـه امـام سابقه سال های گذشته مردم و سکه های معاویه را به یاد دارد و اینکه چگونه چنین مردمی بارها به خـاطر سـکه های معاویه، عدالت امام علی و امام حسن را رها کرده و زیر پرچم معاویه قـرار گـرفتند. اکـنون نیز تاریخ تکرار شده است و دوباره دنیادوستی چنین مردمی موجب غفلت از دیدن حق گردیده اسـت. امـام تـوضیح می دهند که به این دلیل مردم کوفه قادر به شناخت حقیقت خـاندان وحـی و حتی شخصیت امام حسین نیستند، شخصیتی که از پیامبر در توصیف مقام والای او سخنان بسیاری شنیده اند. نکته مهم دیـگر، تـاکید منطقی امام حسین بر نامه های مردم کوفه به امام و دعوتشان از امام اسـت، کـه در سخنرانی های قبلی هم این امر مورد تـاکید بـود، یـعنی امام به مردم کوفه نشان می دهند کـه خـود آنها با ارسال نامه های فراوان، امام را برای کمک به خودشان دعوت کرده اند، حـال چـرا برخلاف دعوت شان رفتار مـی کنند. امـام در نهایت تـاکید مـی کند کـه شهادت او و یارانش در این جنگ، عین پیـروزی اسـت، زیرا نگاه امام تنها به مبارزه نظامی و این چند روز دنیا نیست، بـلکه در جـهان بینی هرکس که در راه حق بـر علیه باطل بجنگد، چـه بـکشد و چه کشته شود، پیروز اسـت و شـکست برای او هیچ معنایی ندارد. امام در انتهای سخنان خود، عاقبت دنیوی و اخروی اعمال لشـکریان کـوفه را پیش بینی می کند که طـبق گـواهی تـاریخ دقیقا همانطور کـه امـام گفته بود، قاتلین سـیدالشهدا و یـاران او، توسط مختار ثقفی به همان صورت که مرتکب جنایت شده بودند مورد قصاص قرار گـرفته و کـشته می شوند.

8- آخرین سخنان و اقدامات امام

پس از دومـین سخنرانی مـهم امـام حـسین (ع) با لشکریان کوفه، جـنگ آغاز شد و یاران باوفای امام عمدتا بصورت انفرادی به جنگ دشمن رفتند و پس از برجای گـذاشتن رشـادت های زیادی شهید شدند که آخرین آنـها حـضرت ابـوالفضل بـا رشـادت تمام به شـهادت رسـید. در این هنگام، امام که تنها مانده بود و تنها امید اهل بیت بود به سوی اهل حـرم رفـت و مـطالب زیر را خطاب به آنها فرمود: «برای روزهـای سـخت و غـمبار آمـاده بـاشید و بـدانید که خداوند پشتیبان و حافظ شماست و در آینده نزدیک شما را از شر دشمن نجات خواهد داد و عاقبت شما را به خیر تبدیل و دشمن شما را به عذاب های گوناگون مبتلا خواهد نمود و به جـای این سختی و مصیبت، انواع نعمت ها و کرامت ها را در اختیار شما قرار خواهد داد. پس گله و شکوه نکنید و آنچه ارزش شما را کم کند به زبان نیاورید»(مقرم، 1391ق، ص 337؛ نجمی، 1386، ص 330).

این مطالب خطاب به بانوان اهل حـرم، زمـانی گفته می شود که ترس از تنهایی و غارت و مورد هجوم واقع شدن آنها، آنان را نگران کرده بود، ولی امام از آینده اهل حرم آگاه بود و می دانست که به آنها آسیبی نخواهد نرسید، زیـرا ایـن خواسته خدای تبارک و تعالی بود که اهل بیت پیامبر، بویژه حضرت زینب و امام زین العابدین (ع) که سخت بیمار بود و در جنگ حضور نداشت، بـایستی زنـده بمانند تا با بیان و گـزارش حـقیقت نهضت عاشورا آن را به نسل های بعدی منتقل کنند. براین اساس، امام حسین بیش از هرچیز به اهل حرم تاکید می کند که عزت نفس خود را در مقابل دشـمن حـفظ کنند و از هرگونه رفتار نـامعقولی کـه منجر به کم ارزش شدن آنها شود دوری نمایند. به نظر می رسد همین توصیه هاست که باعث می شود تا حضرت زینب که در آن زمان رهبری اهل بیت امام حسین را برعهده داشت، همواره در مـقابل کـوفیان، عبیدالله و یزید صلابت سخن و رفتار عقلانی و کوبنده خود را حفظ نمایند.

امام بعد از خداحافظی با امام سجاد و توصیه های لازم به او، وارد میدان جنگ شد و اشعاری خواند که مهم ترین بیت آن تاکید بر این بـود کـه مرگ بـهتر از پذیرفتن ننگ و عار است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش. درجریان جنگ نیز هنگامی که یک تنه بـا دشمن درحال جنگ بود، لشکریان کوفه به منظور وارد کردن ضربه روحـی بـه امـام، تصمیم به حمله به خیمه های امام گرفتند، در این جا امام با صدای بلند فریاد زد که ای پیروان آل ابـی سفیان، اگـر دین دارید، لااقل آزاد مرد باشید و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بـیندیشید و شـرف انـسانی خود را حفظ کنید »(مجلسی، 1417، ج45، ص57).

این سخن امام را می توان مهم ترین و بزرگ ترین منشور آزادی و آزادگی و حریت دانست کـه در روز عاشورا بیان شد. این سخن تاکید دارد که حتی انسان های بی دین نیز می توانند آزاده باشند و به شرف و انـسانیت احـترام بگذارند و در سایه آن در صلح زندگی کنند. همچنین این سخن و هجوم لشکر کوفیان به خیمه های اهل بیت امام نشان از پستی و فرومایگی انسان هایی دارد که دین تنها لقلقه زبان آنها بوده است و از دین تنها بـرای زیور دادن دنیای خود استفاده می کردند. این سخن همچنین نشان می دهد که آزادی بزرگ ترین موهبت الهی به بشر است که همه انسانهای آزادی خواه بایستی در راه حفظ و حراست از آن مجاهدت نمایند، راهی که سـیدالشهدا بـزرگترین شهید آن بود.

جمع بندی و نتیجه گیری

نقش عقلانیت در گفتار و رفتار امام حسین (ع) در نهضت عاشورا هم مبتنی بر نتیجه بود و هم بر وظیفه دینی او. همچنین عقلانیت او دربرگیرنده جایگاه شایسته سه مـتغیر مـهم هدف، روش و ابزارهای بکار گرفته شده در یک نهضت دینی است. درباره عقلانیت ناظر به نتیجه و وظیفه بایستی گفت که امام حسین (ع) هم به نتایج زمان قیام نظر داشت و هم بـه نـتایج پایدار بعدی که این قیام منشا ظهور آنها خواهد شد. از نتایج مهم زمان قیام، آشکار کردن فساد و عدم مشروعیت حکومت بنی امیه و دمیدن روح تعهد در مردم خفته آن زمان بود، طوری که در اثـر بـیداری دیـنی شیعیان و قیام های مهم ملهم از عـاشورا تـوسط آنـها، دستگاه حکومت اموی تضعیف گردیده و نهایتا حدود 70 سال بعد از نهضت عاشورا از هم پاشید. همچنین همه یا اکثریت قاتلین امام حسین نـیز بـه سـزای اعمال خود رسیدند. از نتایج عقلانی طولانی مدت نـهضت عـاشورا تداوم روحیه ظلم ستیزی در شیعیان و دیگر آزادی خواهان جهان، و تضمین پایداری سنت و سیره نبوی و علوی در جوامع مسلمان و شیعی بود کـه مـعنای خـاصی به زندگی انسان مسلمان می دهد. درباره عقلانیت ناظر به وظـیفه در نهضت عاشورا می توان تاکیدات خاص امام بر منشا قرآنی و نبوی قیام او اشاره داشت؛ یعنی قیام علیه ظلم و دسـتگاه ظـالم و بـه منظور برقراری عدالت و آزادی و امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه ای همگانی و اصـیل اسـت که هر انسان آزادی خواه در هر شرایط و زمانی موظف به قیام برای آن است حتی اگر نتایج مـوقتی دنـیوی هـم نداشته باشد. پس، نهضت عاشورای امام حسین، ترکیبی از عقلانیت نتیجه و وظیفه بـود کـه در آن وظـایف دینی و عقلانی برای تحقق نتایج کوتاه مدت و دراز مدت به تناسب شرایط مختلف و متغیر بـودند. بـرای مـثال، تشکیل حکومت در کوفه می توانست تنها بعنوان نتیجه اولیه ای از قیام درنظر گرفته شود که در صـورت تـحقق، آن، در خدمت اهداف و نتایج اصیل طولانی مدت و جهانشمولی چون آزادی، عدالت و امر به معروف و نـهی از مـنکر بـود. پس، وظایف دارای کارکردهای نتیجه ای هستند که نتایج ممکن است زودتر یا در ادوار بعدی محقق و متجلی گـردند. دربـاره پیوند و رابطه اهداف، روش ها و ابزارها در نهضت عاشورا نیز می توان گفت ابزارها و روش ها بـواسطه سـیالیت خـود به تناسب وابستگی به اهداف است که ایفای نقش می کنند به این صورت که اهـداف اصـیلی چون احیای دین، امر به معروف، نهی از منکر، اقامه عدالت و دفاع از آزادی، کـه در هـمه سـخنان و افعال امام حسین نهفته اند در شرایط مختلف با روش های مختلف آشکار می شوند. برای مثال نحوه تـجلی اهـداف در مـواجهه امام با حاکم مدینه، متفاوت از آن در برابر مروان، و آن دو متفاوت از وصیت او به برادرش، و آنـها نـیز متفاوت از نامه امام به مردم بصره و پاسخ ایشان به نامه های کوفیان است. همچنین نوع بیان و روش امـام در بـیان اهداف قیام در مواجهه با سپاه حر و سپاه عبیدالله متفاوت از یکدیگر است، ضـمن ایـنکه روح حاکم بر همه روش های گفتاری و رفتاری امـام در تـمامی مـواجهات او تاکید بر اهداف اصیل قیام یعنی امـر بـه معروف و نهی از منکر است. پس، لازمه عقلانیت قیام وحدت در اهداف، ضمن کثرت در روش ها و ابـزارهای بـکار گرفته شده در بیان اهداف آن اسـت کـه این مـهم در نـهضت عـاشورا متجلی است.

منابع

- ابن اثیر، مـعزالدین (1387)، الکـامل، ج3، بیروت.

- بلاذری (1397ق)، انساب الاشراف، بیروت.

- حرانی، حسن بن شعبه(1394) تحف العقول، قـم، نـشر آل علی.

- خوارزمی، احمد (1367 )، مقتل الحسین، ج1، تـهران، انوار الهدی.

- سید ابـن طـاوس (1321)، لهوف، تهران، اسوه.

- شیخ مـفید، مـحمد (1388 )، الارشاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

- مجلسی، محمد تقی (1417)، بحارالانوار، ج97، تهران، چاپ اسلامیه.

- مقرم، عـبدالرزاق (1391 ق)، مـقتل، مطبعه آداب نجف.

- نجمی، محمد صـادق (1393)، سـخنان امـام حسین از مدینه تـا کـربلا، قم، بوستان کتاب، چـاپ نـوزدهم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان