جامع مشترک بین نبوّت و امامت همان مقام ولایت است ولایت، باطن نبوّت است باطن امامت است این ذوات قدسی از آن جهت که ولی خدای سبحان اند سِمت هایی را دریافت می کنند و آن سِمت ها برای این است که هم ما را به مقصد آشنا کنند و هم به ما بفهمانند بعد از اینکه به مقصد رسیدیم مقصود ما چه کسی است با او چگونه رفتار کنیم. غالب مردم و برادران ایمانی تمام تلاش و کوشش شان این است که به مقصد برسند در دنیا هم همین طور است آنها که زائران کعبه اند می کوشند بروند مکه حج و عمره انجام بدهند کعبه را زیارت کنند آنها هم که زائران اعتاب مقدسه هستند تمام کوشش آنها این است که بروند آن مزارهای مقدس را زیارت کنند غالب ماها همین طوریم قرآن هم غالب افراد را تعلیم داده ولی برای خواص هم برنامه ای ذکر کرده فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[1]توشه تهیه کنید.
بهترین توشه تقواست. زاد و توشه برای راه است که مسافر به مقصد برسد وقتی به مقصد رسید دیگر سخن از زاد و توشه نیست از آن به بعد باید بفهمد که در آن مقصد چه کسی را ببیند و با او چگونه گفتگو کند و از او چه چیزی طلب کند این در بین بسیاری از ماها کم است معمولاً ما فقط به این توجه داریم که آدم خوب باشیم و ـ ا ن شاءالله ـ جهنم نرویم ـ ا ن شاءالله ـ بهشت برویم همین! اما وقتی بهشت رفتیم چه کار بکنیم آن برای خیلی ها مطرح نیست بعضی از مشایخ ما مثل مرحوم آقای الهی قمشه ای (رضوان الله علیه) ایشان اصراری داشتند در دعاهایشان می گفتند آرزوی ما این است که ما ـ ا ن شاءالله ـ بهشت مشرّف بشویم و نهج البلاغه را خدمت علی بن ابی طالب استفاده کنیم اینکه فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ توشه تهیه کنید این بیان یک هشدار هم است که شما که انسان هستید همه کارهایتان راه رفتن نیست همه کارهایتان هم توشه و زاد نیست این زاد و توشه برای این است که شما را به مقصد برساند حالا در مقصد چه خبر است از آن مقصودتان در این مقصد باید چه چیزی طلب بکنید این برای اوحدی از پیروان اهل بیت و اولیای آنهاست ولایت از آنجا شروع می شود که انسانی که به مقصد رسیده است در مقصد با مقصود چگونه برخورد کند و از او چه چیزی طلب بکند اینکه در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که من برای هراس از جهنم یا برای شوق به بهشت عبادت نمی کنم[2]یعنی من به مقصد رسیده ام من تمام تلاش و کوششم برای این نیست که این راه را طی کنم برای آن است که حالا که به مقصد رسیده ام از مقصودم چه چیزی بخواهم این «حبّاً له»[3]یا «شُکراً»[4]برای آن مرحله است. وجود مبارک نبی گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) وقتی وارد این جهان شدند سه کار را در طول هم انجام دادند این کارهای طولانی و طولی در حقیقت عرضی است یک سلسله کارهای طولانی واقعی هم انجام دادند وقتی مبعوث شدند جهان یک بخش ملّی و محلّی داشت یک بخش منطقه ای داشت یک بخش بین المللی آن بخش ملّی و محلّی همان هایی بودند که پیروان اسلام شدند و به وسیله خود حضرت مسلمان شدند بخش منطقه ای آنهایی که مسلمان نشدند ولی موحّد بودند مثل کلیمی ها مثل مسیحی ها و مانند آن، بخش سوم که بخش بین المللی بود آنها هم یا مشرک بودند یا ملحد آنها موحد نبودند نه تنها مسلمان نبودند بلکه مسیحی و یهودی و مانند اینها هم نبودند خدای سبحان که فرمود من ﴿کافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[5]فرستادم یا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾[6] فرستادم حضرت برای هر سه منطقه برنامه داشت یعنی هم برای حوزه ملّی و محلّی هم برای منطقه ای هم برای بین المللی که مسلمان ها چطور زندگی کنند رابطه ما مسلمان ها با اقلیت های دینی و مؤمنان دیگر ادیان چگونه باشد رابطه ما مسلمان ها با ملحدان و مشرکان چگونه باشد اینکه فرمود این دین، جهان شمول است جهانی است وجود مبارک پیامبر ﴿کافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ است ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است تنها به این نیست که همه را به دین دعوت بکنند گرچه همه را به دین دعوت کرده است اما عدّه ای نپذیرفتند حالا که نپذیرفتند نباید از سِعه رحمت الهی دور باشند ما با آنها چگونه رفتار کنیم حضرت نه تنها رحمت بود برای این سه قسمت، برای اشیای عالَم هم رحمت بود اشیای عالم هم نسبت به او عرض ارادت می کردند این جریان را شیعه و سنّی نقل کردند از آن حضرت که فرمود من قبل از اینکه به مقام نبوّت برسم سنگی بود که هر وقت مرا می دید سلام می کرد «إنّی لأعرفه الآن»[7]الآن هم من آن سنگ را می شناسم خب این وجود خاصّی است که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است قبل از اینکه پیامبر بشود آن سنگ به حضرت سلام می کرد همه سنگ ها یکسان نیستند چه اینکه همه انسان ها هم یکسان نیستند این آیه که دارد ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللّهِ﴾[8] این «مِن»، «مِن» تبعیضیه است برخی از سنگ ها این طورند نه همه سنگ ها گرچه آن تسبیح عام مشترک است چه اینکه برخی از انسان ها اهل خشیت اند برخی از انسان ها اهل خضوع اند برخی از سنگ ها هم اهل خشیت اند. وجود مبارک حضرت امیر در آن خطبه اول نهج البلاغه وضع جهان را ترسیم می کند فرمود وقتی که حضرت ظهور کرد بعضی ها مشرک بودند بعضی ها مُشبِّه بودند بعضی ها ملحد بودند در چنین فضای تیره و تاری رسول خدا ظهور کرده بعد از اینکه ظهور کرد دو کار رسمی انجام داد یکی اینکه جهل علمی را به علم تبدیل کرد یکی اینکه جهالت عملی را به عدل و عقل تبدیل کرد خدای سبحان «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» هم از جهل و نادانی اینها را نجات داد از جاهلیت بیرون آورد و هم از سرگردانی و سر درگُمی عملی اینها را نجات داد جاهل را عالِم کرد، ضالّ را مهتدی کرد این دو کار را در همان اوّلین خطبه نهج البلاغه وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) درباره برنامه آموزنده رسول گرامی (علیهما آلاف التحیة و الثناء) دارد همین دو برنامه را شما می بینید در زیارت اربعین برای سالار شهیدان داریم که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) به صفوان تعلیم می دهد که در زیارت اربعین در پیشگاه سالار شهیدان (سلام الله علیه) بگویید خدایا ما می دانیم که سالار شهیدان «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیرَةِ الضَّلالَةِ»[9]خدایا ما معتقدیم که حسین بن علی (سلام الله علیه) قیام کرد که مردم جاهل را عالِم بکند مردم گمراه را به راه بیاورد هم جهلِ علمی را برطرف کند هم جهالت عملی را برطرف کند علم و عقل و عدل را در جامعه مستحکم کند تا جامعه به مقصد برسد اگر به مقصد رسید آن گاه خواهیم گفت که در مقصد با مقصودِ خودت چگونه رفتار بکن این مناجات ها، این دعاها، این تقرّب ها انسان را برای اینکه بعد از اینکه به مقصد رسید با مقصود چگونه برخورد کند راهنمایی می کند بخش وسیعی از این دعاها برای همان رسیدن به مقصد است که طلب مغفرت است، گشایش کار است و مانند آن اما بخش کوتاهی از ادعیه برای آن است که اگر کسی به مقصد رسید با مقصود خودش چگونه رفتار کند. وجود مبارک رسول گرامی که آمدند فرمودند دنیا یک سلسله زیبایی هایی هم دارد لکن ابزار کار است اگر کسی به این زیبایی دل بسپارد باید برابر آن تلخی اش هم صبر کند تمام این سِمت ها، پُست ها، فراز و فرودهایی که به تعبیر جناب شیخ عطار[10]در دنیا هست اینها مشمول این بیان نورانی رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است بالأخره ما یک دوران جوانی داریم یک دوران پیری هم در پیش است آن پیری، غرامت دوران غنیمت جوانی است اینها که مسئولیتی دارند دورانی منسوب اند دورانی معزول، دورانی روی کارند دورانی از کار برکنار، آن بیان نورانی حضرت این است که «فنعمت الـمُرضعة و بِئست الفاطمة»[11]این از بیانات بلند وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است فرمود دنیا دو چهره دارد دو روز است یک روز، روز رضاع است یک روز، روز فِطام، فرمود این کودک که متولد شد بهترین و لذیذترین غذایی که کودک می نوشد و مصرف می کند همان شیر مادر است او از لباس خوب لذت نمی برد، از آهنگ خوب لذت نمی برد، از گل و ریاحین و مناظر خوب لذت نمی برد، بهترین لذتی که یک نوزاد می برد همان شیر مادر است در این حال که مادر پستان را در دهن او می گذارد از همه لذایذ برای این کودک گواراتر است در این حال مادر برای او مُرضعه است شیردهنده است حضرت فرمود: «فَنعمت الـ مُرضعة» بعد وقتی دوران شیرخوارگی اش سپری شد به فِطام رسید ـ اینکه می گویند رضاع، نشر حرمت می کند قبل از فِطام یعنی قبل از دو سالگی ـ فطام یعنی آن حالتی که کودک را از شیر باز می گیرند در هنگام فِطام به این کودک خیلی سخت می گذرد او همیشه شیر مادر طلب می کرد سابق با حِیلی این مجرای شیر را یک مقدار تلخ می کردند که این کودک احساس تلخی کند دیگر به سراغ پستان مادر نرود و مانند آن; دوران فطام یعنی باز داشتن این کودک از شیر برای این کودک بسیار ناگوار بود حضرت فرمود آن لحظه ای که این کودک پستان را به دهن می گیرد برای او گواراترین لحظه است وقتی که پستان را از کام او می گیرند این حالت، حالت فِطام است همان مادری که دو سال قبل مرضعه بود هم اکنون فاطمه است فاطمه یعنی زنی که فِطام دارد کودک را از شیر می گیرد اینکه در روایات رضاع دارد «لا رضاع بعد الفِطام»[12] یعنی اگر کودک به دو سالگی رسید اگر کسی به او شیر بدهد این شیر دیگر نشر حرمت نمی کند این بچهٴ شیری آن زن نمی شود ناظر به همین است فطام یعنی از شیر باز داشتن، آن مادر در حال فطام می شود فاطمه، حضرت فرمود: «فنعمت الـمُرضعة و بِئست الفاطمة» که این حدیث در تحف العقول هست یعنی دنیا دو روز بیش نیست یک روز پستان پُست و مقام و جاه و ریاست و مال و جوانی و قدرت را در کام انسان می گذارد انسان خیلی خوشحال است یک روز این پستان را از دهن انسان می گیرد انسان معزول می شود از کار برکنار می شود یا پیر می شود یا از کار افتاده می شود این حالت فطام است فرمود دو حال بیش نیست دو روز بیش نیست «فنعمت الـمُرضعة و بئست الفاطمة» اکنون که دنیا و پُست و مقام این دو حالت را دارد در آن حالت رضاع و شیر دادن که حالت نشاط انسان است انسان باید ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ را عمل کند در دوران شیرخوارگی ره توشه تهیه کند و اگر ـ ان شاءالله ـ لبن کامل نوشید بداند که وقتی به مقصد رسیده است در مقصد با مقصود چه بکند و از او چه طلب کند و اگر ـ خدای ناکرده ـ روز فِطام زود رسید او دیگر نگران نباشد، بنابراین از همان اول انسان وقتی مقامی به او می رسد باید بداند که یک دوران بازگیری و بازنشستگی و امثال ذلک در پی هست و اگر آن غفلت را نداشته باشد در ایامی که دارای قدرت است حالا چه قدرت حوزوی و دانشگاهی و کارهای علمی یا کارهای اجرایی به راه می رود نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) مظهر دو اسم از اسمای خاصّه خدای سبحان بود شما می بینید در قرآن کریم خداوند خود را به عنوان رئوف معرفی کرد[13] (یک) به عنوان رحیم معرفی کرد[14] (دو) خدا رئوف است خدا رحیم است همین دو اسم را در سورهٴ مبارکهٴ توبه برای خلیفه اش و جانشینش و خاتم انبیایش وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) ذکر کرده فرمود: ﴿عَزِیزٌ عَلَیهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾[15]این ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ که در پایان این آیه آمده دو صفت از اوصاف وجود مبارک رسول گرامی است در حالی که رئوف و رحیم از اسمای حسنای خدای سبحان است منتها اینها اسمای فعلی اند نه اسمای ذاتی (یک) وجود مقدس حضرت هم مظهر فعل تام خداست (دو) این اسمای فعلی برای آن حضرت ثابت است (سه) انسان، آثار رأفت و رحمت الهی را در عمل حضرت می بیند (چهار) تنها عالِم بودن، وحی گرفتن و با معارف غیبی آشنا بودن اینها کمالات حضرت نیست آنها را ضبط کردن، در این دریا غوطه ور شدن، در هر فرصتی یک کالای گرانبها در آوردن و جامعه را شناختن و طبق آن کالا اداره کردن اینها هم کارهای حسّاس رسول خداست پیامبر درسی نزد بشر نخواند اما اجتهادی هم نمی کند نظیر فقها و حکمای ما که طبق ادلّه ظنّی بررسی کند استنباط کند ظاهر و اظهر کند، نصّ و ظاهر کند اینها را جمع بندی کند یک نتیجه بگیرد بلکه خدای سبحان دریای بیکرانی را در قلب او القا کرده است به نام معارف وحیانی و قرآن (یک) و به وجود مبارک حضرت قدرت غواصی و معرفت غوص کردن داد (دو) خود حضرت در این دریای بیکران وحی غواصی می کند (سه) هر لحظه گوهر جدیدی از این دریا بیرون می آورد (چهار) به جامعه ارائه می کند (پنج). این معنایش این نیست که وحی ـ معاذ الله ـ کلام رسول است این چنین نیست، حضرت جز مبدأ قابلی هیچ سِمتی ندارد نباید گفت حالا که او مبدأ قابلی است پس او مثل طوطی است او از هر وحی گیرنده ای بالاتر است منتها در همان دریای وحی غوص می کند و از دریای وحی مطالبی را در می آورد و به جامعه منتقل می کند اما کسی که حرف آن حضرت را بفهمد پیدا نمی شد مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همین کتاب قیم کافی نقل می کند که وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) درباره رسول گرامی (علیهما السلام) فرمود: «ما کلَّمَ رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بِکنه عقله قَطُّ»[16]یعنی در تمام مدت عمرش به اندازه فکر خودش با کسی حرف نزد چون کسی که به اندازه فکر آن حضرت بفهمد نبود در بین این چهارصد و اندی سال اوّلین کسی که اهل بیت را استثنا کرد مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی در ذیل این حدیث است بعد مجلسی اول، مجلسی دوم، مرحوم ملاصالح مازندرانی که او هم شارح اصول کافی است بعد شُرّاح دیگر اینها گفتند اهل بیت مستثنا هستند و وجود مبارک آن حضرت اگر با کنه عقلش با اهل بیت سخن می گفت آنها می فهمیدند فرمود: «ما کلَّمَ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) العباد بِکنه عقله قَطُّ» در تمام این مدت به اندازه فکر خودش با کسی حرف نمی زد هیچ کس نبود که بفهمد منتها حضرت به اندازه فکر مخاطبان سخنانی داشت که فرمود ما مَعاشر انبیا «اُمِرنا أن نُکلّم الناس علی قدر عقولهم»[17]سرّ این جامعیت که فرمود: «اعطیت جوامع الکلم»[18] این است که معلّم او ﴿شَدِیدُ الْقُوَی﴾ بود که ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی﴾ یکی از القاب ذات اقدس الهی هم این است که او ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ ذاریات دارد که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[19] این ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ﴾ این کلمه «هو» که ضمیر فصل است این الف و لام که باعث معرفه بودن خبر است باعث حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ یعنی «لا رازق غیر الله» اگر به او گفته می شود ﴿خَیرُ الرَّازِقِینَ﴾[20]معلوم می شود دیگران مجاری رزق اند رزقِ او را به انسان می رسانند خدا ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ است این خدایی که ﴿ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ است معلّم وجود مبارک رسول گرامی است که ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی﴾[21] لذا حضرت هم در بخش های علمی می توانست بگوید «اعطیت جوامع الکلم» هم در بخش های اراده و عزم و تصمیم و نیت می توانست بگوید «اعطیت جوامع الکلم» نتیجه این جامعیت علمی و عملی آن حضرت این شد که تقیه برای آن حضرت نبود بر خلاف ائمه (علیهم السلام) ائمه تقیه داشتند ولی آن حضرت تقیه نداشت در قرآن کریم فرمود اگر احدی در روی زمین تو را یاری نکند تو موظّفی به تنهایی قیام کنی این دیگر نظیر علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) نیست که 25 سال خانه نشین باشد فرمود: ﴿لاَ تُکلَّفُ إِلَّا نَفْسَک﴾[22] اگر هیچ کسی در روی زمین به کمک تو قیام نکرد تو تنها ماندی موظّفی قیام کنی این برای کسی است که ﴿شَدِیدُ الْقُوَی﴾ معلّم او بود حدوثاً و بقائاً و با او بود. مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل می کند که در یکی از جبهه های جنگ سیلی آمد و بین حضرت و سپاهیانش فاصله شد نیروهای رزمی حضرت در آن طرف قرار گرفتند حضرت هم تنها ماند دشمن هم فرصت را مغتنم شمرد یکی از آنها خود را کنار حضرت رساند مرحوم کلینی نقل می کند که این دشمن آمده شمشیر کشید گفت: «مَن ینجیک منّی» سپاهیانت که آن طرف هستند تو تنهایی بین شمشیر من و تو هیچ فاصله ای نیست چه کسی تو را نجات می دهد حضرت در کمال شهامت و قدرت و طمأنینه فرمود: «ربّی و ربّک» یعنی بین این شمشیر تیز و برهنه تو و سرِ من، قدرت غیبی فاصله است آن شخصی که مشرک بود سُر خورد و افتاد و خودش یک طرف، شمشیر یک طرف. مرحوم کلینی از امام (سلام الله علیه) نقل می کند که حضرت برخاست و شمشیر کشید بالای سر او فرمود: «مَن ینجیک» حالا تو را چه کسی از دست من نجات می دهد عرض کرد: «جودک و کرَمُک» کرم و بزرگواری تو، حضرت فرمود برو بخشیدم[23] این پیغمبر است این می شود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ این می شود ﴿لاَ تُکلَّفُ إِلَّا نَفْسَک﴾ این می شود ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی﴾ این می شود کسی که هنگام قبض روح، عزرائیل (سلام الله علیه) از پیغمبر اجازه می خواهد مستحضرید که سه طایفه از آیات در قرآن کریم راجع به قبض روح است اکثری انسان ها را مأموران عزرائیل (سلام الله علیه) قبض روح می کنند خیلی کم اتفاق می افتد که خود عزرائیل(سلام الله علیه) حضور پیدا کند و جان را قبض روح کند آنها مشمول ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[24] هستند آن مأمورانی که زیرمجموعه عزرائیل (سلام الله علیه) هستند آنها متوفّی اند و جان را قبض می کنند و این شخص متوفّا می شود خب اینها ملائکه عادی اند عدّه ای را با فشار قبض روح می کنند ﴿الْمَلاَئِکةُ یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾[25] در دو جای قرآن دارد این فرشته ها که می آیند برای قبض روح سیلی به صورت می زنند، مُشت به پشت می زنند ﴿یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ این در دو جای قرآن هست اگر ـ خدای ناکرده ـ ما گرفتار این گونه از ملائکه بشویم فشار جان دادن سخت است عزرائیل (سلام الله علیه) مثل خود جبرائیل (سلام الله علیه) مثل اسرافیل (سلام الله علیه)، مثل میکائیل (سلام الله علیه) اینها برای همه حضور پیدا نمی کنند ولی برای انبیا و اولیا و اوحدی از اهل ایمان حضور پیدا می کنند لکن با حضور ذات اقدس الهی طوری که این محتضر در مشهد و محضر ذات اقدس الهی قرار دارد آنها که ادّعا کردند
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست٭٭٭ روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم[26]
این در حدّ یک دعا و نیایش است مقدور هر کسی نیست اما عزرائیل (سلام الله علیه) با اذن وارد می شود تا روح مطهّر رسول گرامی را قبض کند بدترین درد برای اهل بیت مخصوصاً فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حالتی بود که وجود مبارک پیغمبر می خواست قبض روح بشود وجود مبارک امیرالمؤمنین سر مطهر حضرت را به سینه چسبانید افتخار علی بن ابی طالب این بود و حضرت هم این را در سخنان بعدی اش به عنوان فخر خود ذکر می کرد که سرِ مطهّر پیغمبر روی سینه من بود و من حضرت را در آغوش داشتم و همان وقتی که حضرت سر مطهّرش روی سینه من بود قبض روح شد[27] این جزء افتخارات علی بن ابی طالب بود. برای فاطمه زهرا بسیار سخت بود که بشنود پدر بزرگوارش که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است رحلت کرد آن پیغمبر برای اشیای خانه اش شناسنامه قرار داد شانه ای داشت برای آن اسم گذاشته بود، کاسه ای داشت، عصایی داشت برای همه اینها اسم قرار داده بود این کاسه را آن شانه را آن عصا را مثل یک انسان احترام می کرد برای اینها شناسنامه داشت اینکه می گفتند عصای مَمشوق نامی بود که حضرت برای آن عصا گذاشت بعد از اینکه وجود مبارک حضرت را همان جا دفن کردند اٴنس که دربان حضرت بود در مراسم تدفین حضور داشت وقتی که رفت خدمت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود اٴنس! چگونه دلت اجازه داد که روی بدن پیغمبر خاک بریزی[28] این گریه فاطمه بود که چگونه قلبت اجازه داد که بدن پیغمبر را زیر خاک بگذاری اما زینب کبرا فقط زینب و زین العابدین (سلام الله علیهما) هنگام خداحافظی یکی به دیگری گفت اینها این کشته های خود را دفن کردند به ما اجازه ندادند این بدن طیب پسر طیبه را، معصومِ پسر معصومه را، زینب کبرا گفت «می روم از سوی تو ای کربلا اما جان تو و جان عزیزان من» «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة و یا معدن الرسالة و یا مهبط الوحی و یا مختلف الملائکة و رحمة الله و برکاته»
پی نوشت ها
[1] سورهٴ بقره، آیهٴ 197.
[2] ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 237.
[4] نهج البلاغه، حکمت 237.
[6] سورهٴ انبیاء، آیهٴ 107.
[7] الامالی (شیخ طوسی)، ص341; مسند احمد، ج5، ص89.
[9] تهذیب الأحکام، ج6، ص113.
[10] دیوان عطار، غزل 337.
[13] سورهٴ بقره، آیهٴ 143.
[14] سورهٴ بقره، آیهٴ 143.
[15] سورهٴ توبه، آیهٴ 128.
[16] الکافی، ج1، ص23 و ج8، ص268.
[17] الکافی، ج1، ص23 و ج8، ص268.
[18] من لا یحضره الفقیه، ج1، ص241.
[19] سورهٴ ذاریات، آیهٴ 58.
[20] سورهٴ مائده، آیهٴ 114; سورهٴ حج، آیهٴ 58.
[22] سورهٴ نساء، آیهٴ 84.
[24] سورهٴ انعام، آیهٴ 61.
[25] سورهٴ انفال، آیهٴ 50; سورهٴ محمد، آیهٴ 27.
[26] دیوان حافظ، غزل 351.
[27] نهج البلاغه، خطبه 197.
[28] صحیح (البخاری)، ج5، ص144; سنن (ابن ماجه)، ج1، ص522