مقدمه
فرهنگ هر اجتماع از شناسه های اصلی آن به شمار می رود. تکیه و افتخار بسیاری از کشورها و ملت ها، به فرهنگ غنی و پرمایه شان است. داشتن همین پشتوانه قوی باعث اعتماد به نفس در آن ها شده در برخوردهای سیاسی- اجتماعی و تقابل های فرهنگی، ملت ها را در برابر آسیب ها و شکست ها ایمن می کند. البته کشورهایی هم پیدا می شوند که به سبب احساس خلأ فرهنگی، فرهنگ های سایر ملت ها و کشورها را به نام خود ثبت می کنند و می خواهند از قِبَلِ این تقلب فرهنگی برای خود، شأن و منزلتی به دست آورند.
اسلام به عنوان یک دین فرهنگی و یک فرهنگ دینی، در جامعه انسانی ظهور یافت و از آن زمان تاکنون باگذشت سالیان متمادی و عبور از نسل ها هم چنان به عنوان فرهنگی غنی و باارزش در میان سایر مذاهب، فرهنگ ها و آیین ها خودنمایی می کند. آن ها که قدر این گوهر گران قدر را می دانند، با تلاش سعی دارند غبار نادانی ها را از روی آن بشویند و آن ها که کینه ای از آن به دل دارند، دنبال لکه دار کردن این تابلوی اثرگذار و ماندگار هستند. البته افرادی نیز با زیرکی، آنچه را که آیین پاک احمدی به عنوان فرهنگ اسلامی به بشریت عرضه داشته است، به نام ملت و کشور و مذهب خود اعلام می کنند و با سوءاستفاده از غفلت مسلمانان، به کسب شأن منزلت برای خود می پردازند.
حال باید دید فرهنگی که ملت ها از آن به افتخار یاد می کنند، چگونه شکل یافته است و سرچشمه های آن از کجا آغاز می شود و چگونه می توان به غنا و ارزش آن افزود؟ فرهنگی که از سرچشمه های پاک خدایی نشأت گرفته، اگر به صورت درست به آن پرداخته شود، می تواند نسل ها را یکی پس از دیگری، با استواری به رشد برساند.
اسلام از ابتدای ظهور، در میان محیطی رخ نشان داد که از فرهنگ و تمدن، نشان چندانی نداشت. از آن جا که اسلام دین جاویدان است، فرهنگ و تمدن خود را از نو بنا نهاد و از ریشه به ساختن فرهنگ اسلامی پرداخت. برای رشد این فرهنگ تازه مولود، پیامبر اسلام (ص) و معصومان (علیهم السلام) بنابر اقتضای محیط و موقعیت خود، به تلاش هایی در این زمینه پرداختند تا بتوانند آنچه را که اسلام به عنوان یک دین کامل برای بشر هدیه آورده، به صورت نظری و عملی به تصویر بکشند و آن را به صورت فرهنگ اسلام در میان مسلمانان گسترش دهند.
قدرت و عظمت فرهنگ اسلامی چنان گیرا و فراگیر است که در هرکجا به صورت درست رونمایی شود، از آن استقبال می شود و جای خود را در میان سایر فرهنگ ها باز می کند و بر آن ها اثر می گذارد. به همین دلیل، قدرت های سلطه گر برای این که مانع نفوذ فرهنگ اسلامی شوند که با منافع دنیایی و استعماری شان در تضاد است، به تخریب چهره اسلام و فرهنگ غنی آن پرداخته اند. ازاین رو، مهم ترین وظیفه مسلمانان این است که فرهنگ اسلام را خوب درک کنند و به صورت درست به گسترش آن بپردازند. برای رسیدن به نتیجه مطلوب در این زمینه، بررسی سیره معصومان (علیهم السلام) بهترین راه است؛ زیرا ایشان نه تنها تمام رفتار و کردارشان مطابق فرهنگ اسلام بود، بلکه خود به فرهنگ سازی در این زمینه می پرداختند؛ یعنی با روش های مناسب، فرهنگ اسلام را در جامعه اجرا می کردند و به دیگران آموزش می دادند. شناسایی سبک و روش فرهنگی ائمه (علیهم السلام) این امکان را به مسلمانان می دهد که هریک از آن ها علاوه بر مقابله با تهاجم فرهنگی، خود نیرویی برای دفاع از فرهنگ اسلام و سربازان دلیر جنگ نرم در رویارویی با دشمنان فرهنگی باشند.
در این مقاله، تلاش شده است تا با کمک از تاریخ و روایات، به نقش فرهنگی و فعالیت های فرهنگ ساز امام حسن (ع) در ساختن فرهنگ غنی اسلام اشاره گردد و گوشه هایی از فعالیت های فرهنگی ایشان بیان شود. از آن جا که ایشان در آغازین مراتب سلسله امامت قرار دارند، نقش حضرت نیز اثرگذارتر و پررنگ تر و سیره و سبک زندگی فرهنگی ایشان ناب و زلال تر خواهد بود. امام در دوران صدر اسلام می زیستند و تحت تربیت و تعلیم سه معصوم قرار داشتند: پیامبر اسلام (ص) حضرت زهرا (س) و امام علی (ع) که از بنیان گذاران فرهنگ اسلام بودند. داشتن این جایگاه و منزلت فرهنگی، این امکان را به ایشان داده بود که به صورت مستقیم، فرهنگ ناب اسلام را از پیامبر (ص) که با وحی مرتبط بودند، دریافت کنند و هم چنین با روش های درست تربیتی اسلام پرورش یابند. به این ترتیب هم روش درست تربیت و هم فرهنگ ناب اسلام را مشاهده کردند و هم در محیطی رشد یافتند که همه به فکر گسترش فرهنگ اسلام بودند. با توجه به این موارد، بررسی سبک زندگی فرهنگی امام مجتبی (ع) مفید است.
در کتاب های تاریخی و سیره که به زندگی امام مجتبی (ع) پرداخته اند، هر چند از جهت تعداد و محتوا مظلومیت امام مشهود است، ولی بیش ترین موضوعی که در این کتب مشاهده می شود، توجه به مسائل سیاسی زمان امام است و به امور فرهنگی و اقدامات ایشان در این زمینه به صورت اختصاصی توجه نشده است. برای رسیدن به سبک زندگی فرهنگی ایشان باید به این سؤال ها پاسخ داد:
1. روش فرهنگ ساز امام چه بوده است؟
2. ایشان برای فرهنگ سازی چه اقداماتی انجام می دادند؟
برای پاسخ به این سؤالات، مطالب در دو قسمت آمده است: اقدامات علمی و فرهنگی.
بررسی مفاهیم
1. سیره
سیره در لغت از سیر آمده و به معنای رفتن است. معانی درگیر آن عبارتند از: حالت و وضع طبیعی،[1] سنت و روش و هیأت،[2] مذهب، روش و کردار.[3] نکته ای که در مورد سیره باید به آن اشاره کرد این است که وزن فعله در زبان عرب، بر نوع دلالت دارد به این معنا که سیره بر نوع رفتار اشاره می کند.
سیرت در فارسی نیز به معنای سیره و خلق وخو و عادت نیز آمده است.[4] در اصطلاح، سیره را چنین معنا کرده اند: این واژه، نوع رفتار و سبک و متد و معیار «سیر» را بیان می کند.[5] سیره عبارت است از: سبک و اسلوب و متد خاصی که افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق در سیر خودشان به کار می برند.[6] سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار.[7]
از آنچه در معنای لغوی و اصطلاحی آمده، می توان گفت: سیره یعنی روش و نوع رفتار که به صورت اصول کلی بر زندگی افراد حاکم است. البته به اعتقاد شهید مطهری بسیاری از مردم هیچ سبکی در زندگی خود ندارند.
2. فرهنگ
مفهوم دیگری که در اینجا لازم است در مورد آن بحث شود، فرهنگ به معنای علم تربیت و تربیت و عقل، تدبیر و چاره و[8] همچنین به معنای آداب و رسوم است.[9]
برای فرهنگ تا آن جا که جست وجو شد معنای اصطلاحی خاصی نیامده، گویا معنای لغوی و اصطلاحی آن یکی است. منظور از سیره فرهنگی امام مجتبی (ع)، رفتارهایی است که ایشان برای رشد و ارتقای تربیت اسلامی انجام دادند و به عنوان سیره ایشان ثبت شده که در ادامه به آن پرداخته می شود.
الف) سیره علمی- فرهنگی
همان طور که در تعریف فرهنگ آمده، منظور علم و تعلیم و تربیت است. با این تفسیر هر کاری که برای رشد علمی و گسترش تعلیم و تربیت در جامعه صورت بگیرد، به ارتقا و رشد فرهنگی آن جامعه کمک کرده است.
در زندگی امام مجتبی (ع) موارد بسیار دیده می شود که به روش های مختلف، به گسترش علم و تعلیم و تربیت در جامعه می پرداختند. روش های علمی ایشان عبارت بودند از:
1. پاسخ به سؤالات
یکی از بهترین روش های تعلیم و تربیت، پاسخ دادن به پرسش هایی است که در جامعه وجود دارد. به این صورت که پاسخ هایی درست به شبهات و پرسش ها داده شود و سطح علم و فرهنگ در میان عموم مردم بالا رود. اگر به سؤالات پاسخ درست داده نشود، افکار عمومی با شبهات و پرسش های بی پاسخ درگیر می شود و از فعالیت درست خود و حرکت به سمت کمال بازمی ماند. فرقی نمی کند که سؤال در چه زمینه ای باشد: اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره. مهم این است که پاسخی برای پرسش خود داشته باشند؛ در غیر این صورت دین را پاسخ گوی نیازهای خود نمی دانند.
برپایه بسیاری از روایات، امام حسن (ع) به سؤالات مختلف مردم پاسخ می دادند. برای نمونه، شخصی وارد مسجد شد و افرادی را دید که از پیامبر اسلام (ص) روایت نقل می کنند. جلو رفت و پرسید:
«أَخْبِرْنِی عَنْ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ؟» فَقَالَ نَعَمْ أَمَّا الشَّاهِدُ فَیوْمُ الْجُمُعَةِ وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیوْمُ عَرَفَةَ فَجُزْتُهُ إِلَی آخَرَ یحَدِّثُ فَقُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ. فَقَالَ نَعَمْ أَمَّا الشَّاهِدُ فَیوْمُ الْجُمُعَةِ وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیوْمُ النَّحْرِ فَجُزْتُهُمَا إِلَی غُلَامٍ کأَنَّ وَجْهَهُ الدِّینَارُ وَ هُوَ یحَدِّثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ فَقَالَ نَعَمْ أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ (ص) وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیوْمُ الْقِیامَةِ أَمَا سَمِعْتَهُ یقُولُ
(یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً)[10]
وَ قَالَ تَعَالَی
«ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُودٌ»[11]
سَأَلْتُ عَنِ الْأَوَّلِ فَقَالُوا ابْنُ عَبَّاسٍ وَ سَأَلْتُ عَنِ الثَّانِی فَقَالُوا ابْنُ عُمَرَ وَ سَأَلْتُ عَنِ الثَّالِثِ فَقَالُوا الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) وَ کانَ قَوْلُ الْحَسَنِ أَحْسن؛[12]
«مرا از شاهد و مشهود خبر می دهی؟» گفت: «بلی اما شاهد پس روز جمعه است و مشهود روز عرفه.» از آن جا گذشتم و آمدم پیش دیگری که او نیز حدیث نقل می کرد. گفتم: «مرا از شاهد و مشهود با خبر می کنی؟» گفت: «بلی اما شاهد روز جمعه است و مشهود روز نحر»، از آن جا نیز عبور کردم و آمدم نزد جوانی که گویا روی او طلای سرخ بود و از رسول الله (ص) روایت می فرمود. پیش رفتم و گفتم: «مرا از شاهد و مشهود خبر می دهی؟» گفت: «بلی اما شاهد پس محمد (ص) است و مشهود روز قیامت. آیا نشنیده ای که حق تعالی فرموده (یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده؛ و دیگر فرمود (ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُودٌ) همان روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و روزی که همه آن را مشاهده می کنند.» بعد درباره اولی سؤال کردم گفتند: «ابن عباس است»، و از دومی پرسیدم گفتند: «ابن عمر است»، و درباره سومی سؤال کردم گفتند: «حسن بن علی بن ابی طالب (ع) است و گفتار حسن (ع) احسن بود.» در این ماجرا نقش امام حسن (ع) در پاسخ گویی درست به خوبی مشاهده می شود. بیانی که با دلیل همراه است و استواری کلامش دل نشین، نشان از آن دارد که علم امام به علم الهی متصل است و ایشان به اسرار دین و دنیا آگاه هستند و هرآن چه که بیان می کنند، از سرچشمه علم لدنی است، ازاین رو بر دل ها اثر می گذارد و زمینه رشد فکری را در جامعه فراهم می کند.
در جای دیگر از امام در مورد سکوت سؤال شد فرمودند:
هُوَ سِتْرُ الْعَمَی وَ زَینُ الْعِرْضِ وَ فَاعِلُهُ فِی رَاحَةٍ وَ جَلِیسُهُ آمِنٌ؛[13]
پرده ایست بر کوری و نادانی و آرایشی است برای آبرو. شخص خاموش آسوده است و هم نشین او از او در امان.
امام در این جا فواید اجتماعی سکوت را بیان می کنند. که باعث حفظ آبرو و آسایش مردم است.
در نمونه دیگر، مردی از اهل شام از امام سؤال می کند و ایشان جواب می دهند:
کمْ بَینَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ وَ کمْ بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ کمْ بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ... فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی (ع) بَینَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ أَرْبَعُ أَصَابِعَ فَمَا رَأَیتَهُ بِعَینِک فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیک بَاطِلًا کثِیراً فَقَالَ الشَّامِی صَدَقْتَ قَالَ وَ بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَرِ فَمَنْ قَالَ لَک غَیرَ هَذَا فَکذِّبْهُ قَالَ صَدَقْتَ یابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ وَ بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَسِیرَةُ یوْمٍ لِلشَّمْسِ تَنْظُرُ إِلَیهَا حِینَ تَطْلُعُ مِنْ مشرق ها وَ تَنْظُرُ إِلَیهَا حَتَّی تَغِیبَ فِی مغرب ها قَالَ الشَّامِی صَدَقْتَ و.. . فَقَالَ الشَّامِی أَشْهَدُ أَنَّک ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ؛[14]
شامی پرسید: «میان حق و باطل چقدر است و فاصله میان آسمان و زمین چه میزان است و چقدر میان مشرق و مغرب فاصله دارد؟ و...» امام حسن (ع) فرمود: «فاصله بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت است؛ پس آنچه با دو دیده ات مشاهده کردی همان حق است و آنچه با دو گوش خود می شنوی بسیارش باطل است.» شامی گفت: «راست گفتی». فرمود: «و فاصله بین آسمان و زمین به اندازه مد بصر (طول نگاه) و دعای مظلوم مضطر است. پس هر کس پاسخی جز این به تو داد تکذیبش کن.» گفت: «راست گفتی ای زاده رسول خدا.» فرمود: «و فاصله بین مشرق و مغرب مسیر یک روزه خورشید از طلوع تا غروب است.» مرد شامی گفت: «راست فرمودی... شهادت می دهم که تو به حق زاده رسول خدایی.»
تنوع سؤال ها از امام و پاسخ های درست و گیرای ایشان، از گستره علم الهی حضرت حکایت می کند. علمی که در تمام عرصه ها به نحو اکمل در نزد ایشان حاضر بود. البته علم و دانایی، علاوه بر بالا بردن سطح دانش و آگاهی مردم، تأییدی بر صلاحیت و شایستگی امام برای امامت و رهبری است که دوست و دشمن را به اقرار وامی دارد.
2. مواعظ
موعظه کردن یکی دیگر از راه های گسترش فرهنگ اسلامی است. اگر از این فرصت به خوبی استفاده شود، رشد چشم گیری در فرهنگ جامعه پدید می آید. در روایت آمده:
«المواعظ حیوه القلوب»؛[15]
" اندرزها، موجب زندگی دل هاست." اگر در جامعه موعظه کردن به صورت مستمر و مناسب صورت بگیرد، نتیجه ای که به جا می ماند، زنده ماندن روح و جان و حیات واقعی در آن جامعه است. نصیحت مانند آب روان، در میان قشرهای جامعه در حرکت است و در مسیر خود هر آن کس که قابلیت پندپذیری داشته باشد، تطهیر می کند و موجب پاکی درون او می شود. امام علی (ع) می فرمایند:
«المواعظ صقال النّفوس و جلاء القلوب»؛[16]
" اندرزها زداینده چرکی از جان ها و جلادهنده دل هاست." با توجه به خاصیت غفلت زدایی و بیدارگری موعظه می توان از آن به عنوان عاملی برای بالندگی فرهنگی استفاده کرد. امام علی (ع) می فرمایند:
«بالمواعظ تنجلی الغفلة»؛[17]
" به وسیله اندرزها زنگار غفلت و بی خبری از دل ها زدوده شود." وقتی با موعظه، غفلت و بی خبری از جامعه دور گردد آگاهی جای آن را می گیرد که همان رشد فرهنگی جامعه است.
امام مجتبی (ع) نیز از این فرصت استفاده می کردند و به فراخور حال و موقعیت افراد، به موعظه می پرداختند. گاهی موعظه را با سرزنش همراه می کردند و گاهی با ملایمت به نکات اخلاقی اشاره داشتند و گاهی نیز درباره امور اجتماعی مواردی را تذکر می دادند؛ اما در تمامی موارد خیرخواهی امام نسبت به مخاطبان مشترک است. در یکی از این موارد امام خطاب به معاویه که امام علی (ع) را در مسجد سبّ می کرد، چنین می فرماید:
ویلک یا معاویه أنت الّذی تسبّ أمیرالمؤمنین علیا (ع)؟!
أما و اللَّه لَئِنْ رَأَیتَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَا إِنْ أَظُنُّک تَرَاهُ لَتَرَینَّهُ کاشِفاً عَنْ سَاقٍ یضْرِبُ وُجُوهَ الْمُنَافِقِینَ ضَرْبَ غَرِیبَةِ الْإِبِلِ؛[18]
وای بر تو ای معاویه! تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) را سبّ می کنی؟ به خدا سوگند اگر روز قیامت بشود، او را خواهی دید- هرچند گمان ندارم که تو را لیاقت آن باشد که دیده ات بر او افتد- که دامن بر کمر زده و بر روی منافقان می زند آن سان که اشتران غریب را از آب دور کنند.
امام حسن (ع) به تناسب رفتار ناشایست معاویه، با شدت به موعظه پرداختند و از این طریق علاوه بر نهی از این کار، افکار عمومی را هم نسبت به جایگاه امام علی (ع) آگاه کردند.
در جای دیگر می فرمایند:
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ یخْلُقْکمْ عَبَثاً وَ لَیسَ بِتَارِککمْ سُدًی کتَبَ آجَالَکمْ وَ قَسَمَ بَینَکمْ مَعَایشَکمْ لِیعْرِفَ کلُّ ذِی لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ وَ أَنَّ مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یصِیبَهُ قَدْ کفَاکمْ مَئُونَةَ الدُّنْیا وَ فَرَغَکمْ لِعِبَادَتِهِ وَ حَثَّکمْ عَلَی الشُّکرِ وَ افْتَرَضَ عَلَیکمُ الذِّکرَ وَ أَوْصَاکمْ بِالتَّقْوَی وَ جَعَلَ التَّقْوَی مُنْتَهَی رِضَاهُ[19]
بدانید که خدا شما را بیهوده نیافریده، و خودسر رها ننموده، اجل ها (و عمرها) تان را مقدر کرده، روزی ها را میانتان قسمت فرموده، تا هر خردمندی مقام خود را بشناسد و بداند هر آسیبی مقدر شده، به او خواهد رسید و هر چه تقدیر نشده، نخواهد رسید. خداوند معاش شما را به عهده گرفته تا برای عبادت آسوده خاطر باشید؛ به شکر و حق شناسی ترغیب فرموده، یاد خود را واجب کرده، شما را به پرهیزگاری سفارش نموده که تقوا نهایت خشنودی اوست.
در این جا امام به نکاتی اشاره می کنند که دربردارنده مفاهیم بلند اعتقادی و اخلاقی است. بیان و گسترش این گونه مطالب، روح دینی و اخلاقی را در جامعه به حرکت درمی آورد و باعث ارتقای آگاهی های مردم می شود که امید می رود علاوه بر آگاهی، افراد جامعه به آن پای بند نیز باشند.
امام مجتبی (ع) در کلام دیگر چنین می فرمایند:
لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا هِمَّةَ لَهُ وَ لَا حَیاءَ لِمَنْ لَا دِینَ لَهُ وَ رَأْسُ الْعَقْلِ مُعَاشَرَةُ النَّاسِ بِالْجَمِیلِ وَ بِالْعَقْلِ تُدْرَک الدَّارَانِ جَمِیعاً وَ مَنْ حَرُمَ مِنَ الْعَقْلِ حَرُمَهُمَا جَمِیعاً.[20]
کسی که عقل نداشته باشد ادب ندارد، و کسی که همت نداشته باشد جوانمردی ندارد. و حیا نیست برای کسی که دین ندارد. اصل عقل معاشرت نیکو با مردم است انسان به وسیله عقل، به تمام هر دو جهان می رسد و هر کس عقل نداشته باشد، از تمام هر دو جهان محروم است.
بیان این موارد، راه و روش زندگی در کنار دیگران را می آموزد و کلیدهای رسیدن به آرامش، در عین زندگی با دیگران را نشان می دهد تا با به کار بستن آن ها، اجتماع مسلمانان از آرامش و نشاط برخوردار باشد.
3. خواندن خطبه
ایراد خطبه روش دیگری است که می توان از آن برای بالا بردن سطح فرهنگ جامعه استفاده کرد. وعظ و خطبه رابطه نزدیکی با هم دارند. خطبه جنبه عمومی دارد و برای تعداد زیادی ایراد می شود، ولی وعظ عام است و به صورت فردی و جمعی ممکن است شکل بگیرد. خطبه های امام مجتبی (ع) وجود دارد در موضوعات مختلف ایراد شده و در آن ها مطالب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. امام در یکی از این خطبه ها که به درخواست معاویه صورت گرفت، چنین می فرمایند:
أَیهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ سَیدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ نَبِی اللَّهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِیرِ أَنَا ابْنُ الْبَشِیرِ النَّذِیرِ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَا ابْنُ خَیرِ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْفَضَائِلِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ وَ الدَّلَائِلِ أَنَا ابْنُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ أَنَا الْمَدْفُوعُ عَنْ حَقِّی أَنَا وَ أَخِی سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَنَا ابْنُ الرُّکنِ وَ الْمَقَامِ أَنَا ابْنُ مَکةَ وَ مِنًی أَنَا ابْنُ الْمَشْعَرِ وَ عَرَفَاتٍ؛[21]
ای مردم! هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمی شناسد پس بداند که من حسن فرزند علی، فرزند بانوی زنان عالم فاطمه دختر رسول خدا، فرزند رسول خدا، فرزند سراج منیر، فرزند بشیر نذیر، فرزند رحمة للعالمین، فرزند کسی که بر جن و انس برانگیخته شده، فرزند بهترین مردمان بعد از رسول خدا، فرزند صاحب فضایل، فرزند صاحب معجزات و دلایل، فرزند امیرمؤمنان هستم؛ و من کسی هستم که از حقم باز داشته شده ام. من و برادرم، دو آقای جوانان اهل بهشت هستیم، و من زاده رکن و مقامم، و من زاده مکه و منی، مشعر و عرفاتم.
حضرت در این خطبه، به معرفی خود می پردازد، البته نه از باب این که کسی ایشان را نمی شناسد؛ بلکه با بیان مطالب فضایل خاندان نبوت را مرور می کنند تا این فضایل در تاریکی حیله گری معاویه به فراموشی سپرده نشود، زیرا معاویه چنان گستاخانه به جایگاه پیامبر (ص) تکیه زده بود که گویا این منصب از جانب خدا برای او مهیا شده یا این که میراث پدری او بوده است. از طرفی با جسارت تمام، دستور داده بود به صورت رسمی، بر سر منابر به ساحت امیرمومنان (ع) اهانت کنند. در چنین فضایی، لازم بود که امام به توصیف خاندان پاک خویش بپردازند تا با یادآوری آن، مردم از غفلت و گمراهی خارج شوند و با زنده نگه داشتن یاد و خاطره پدر و جد بزرگوار خویش، مانع این شوند که چهره اصلی اسلام از یادها برود و نگذارند اسلامی که معاویه به مردم معرفی کرده، به اسم اسلام اصیل برای نسل های بعدی باقی بماند.
با توجه به منابع تاریخی و روایی، می توان گفت امام از این فرصت نیز برای آگاهی بخشی به عامه مردم استفاده کردند و کوشیدند با گفتار خود، تأثیر فرهنگی لازم را بر جامعه داشته باشند.
4. احتجاج و مناظره
مناظره از روش هایی است که برای کشف حقایق و بالا بردن آگاهی از آن استفاده می شود. در سیره معصومان استفاده از این روش به صورت فراوان مشاهده می گردد که از آن ها با عنوان احتجاجات یاد شده است. در سیره امام مجتبی (ع) نیز این روش وجود داشته و در مواردی که ایشان موقعیت را مناسب و این روش را تاثیرگذار می دیدند، از آن استفاده می کردند.
در یکی از این بحث ها که بین معاویه و امام حسن (ع) رخ داد، معاویه بر منبر رفت و بر امام علی و امام حسن (ع) ناسزا گفت. امام در جواب او چنین پاسخ دادند:
أَیهَا الذَّاکرُ عَلِیاً أَنَا الْحَسَنُ وَ أَبِی عَلِی وَ أَنْتَ مُعَاوِیةُ وَ أَبُوک صَخْرٌ وَ أُمِّی فَاطِمَةُ وَ أُمُّک هِنْدٌ وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ جَدُّک حَرْبٌ وَ جَدَّتِی خَدِیجَةُ وَ جَدَّتُک قُبَیلَةُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی أَخْمَلِنَا ذِکراً وَ أَلْأَمِنَا حَسَباً وَ شَرِّنَا قَوْماً وَ أَقْدَمِنَا کفْراً وَ نِفَاقا؛[22]
ای یادکننده علی، منم حسن و پدرم علی است و تویی معاویه و پدر تو صخر مادر من فاطمه بود و مادر تو هند جد من رسول اللَّه است، جد تو حرب، و جده من خدیجه است و جده تو قبیله لعنت خدای تعالی بر هر کدام از ما که نامش گمنام تر و حسب و نسبش پست تر و قوم و قبیله اش بدتر و مقدم در کفر و نفاق است.
امام در این مناظره، علاوه بر این که آداب مناظره را رعایت کرده اند، با بیان جایگاه هر دو طرف بدون هیچ پیش داوری و قضاوتی، به اذهان عمومی یادآور می شوند که ناسزا شایسته کسی است که بد باشد و بدیش ریشه در خاندان و اصل و نسبش داشته باشد.
در مناظره دیگر، در برابر گزافه گویی های برخی، امام به گونه ای رفتار می کنند که در نهایت، آنچه حاصل می شود به ضرر مدعیان است. ماجرا چنین بود:
صعد عمرو المنبر فذکر علیا و وقع فیه، ثم صعد المغیرة بن شعبة فحمد الله و أثنی علیه وقع فی علی. ثم قیل للحسن بن علی: اصعد. فقال: لا أصعد و لا أتکلّم حتّی تعطونی إن قلت حقّا أن تصدّقونی و إن قلت باطلا أن تکذّبونی. فأعطوه. فصعد المنبر، فحمد الله و أثنی علیه، فقال: بالله یا عمرو و أنت یا مغیرة، تعلمان أنّ رسول الله (ص) قال: لعن السّائق و الرّاکب؟ أحد هما فلان؟ قالا: اللّهمّ نعم، بلی. قال: أنشدک الله یا معاویة و یا مغیرة، أ تعلمان أنّ رسول الله (ص) لعن عمراً بکل قافیة قال لعنة؟ قالا: اللّهمّ بلی. قال: أنشدک الله یا عمرو و أنت یا معاویة بن أبی سفیان، أ تعلمان أنّ رسول الله (ص) لعن قوم هذا؟ قالا: بلی. قال الحسن: فإنی أحمد الله الذی وقعتم فیمن تبرّأ من هذا.؛[23]
عمرو عاص بر منبر رفت و از امام علی (ع) بدگویی کرد؛ سپس مغیره منبر رفت و حمد و ثنای خدا به جا آورد و از علی بدگویی کرد سپس به حسن بن علی گفته شد که منبر برو. آن حضرت فرمود: «من منبر نمی روم و سخن نمی گویم تا به من قول دهید که اگر حق گفتم، تصدیقم کنید و اگر باطل گفتم، تکذیبم کنید.» قول دادند. پس بر منبر رفت و ثنای خداوند به جا آورد و فرمود: «تو را به خدا سوگند، ای عمرو و ای مغیره! آیا می دانید که رسول خدا (ص) آن را که از پی شتر بود، (معاویه) و آن را که بر شتر سوار بود (ابوسفیان) لعن فرمود که یک نفرشان فلانی است؟» گفتند: «آری به خدا» فرمود: «ای معاویه ای مغیره! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که رسول عمروعاص را در بیتی که سرود یک لعنت فرستاد؟» گفتند: «آری به خدا.» فرمود ای عمروعاص و تو ای معاویه فرزند ابوسفیان! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که رسول خدا قوم این (مغیره) را لعنت کرد.» گفتند: «آری.» فرمود: «پس سپاس می گویم خدا را که شما از کسی بد گفتید که از همه این ها مبرَاست.
در این مناظره امام از خصم و طرف مقابل، بر راستی گفتار خود اقرار می گیرند و از این طریق حقایقی را بازگو می کنند که حاکی از منفور و ناحق بودن دشمنان ایشان است که خود را محق و دارای جایگاه و منزلت می دانستند.
آنچه تا این جا مطرح شد، رفتارهای علمی امام برای بالا بردن سطح فرهنگی جامعه بود که می توان از آن به عنوان سبک زندگی علمی- فرهنگی امام یاد کرد. ایشان با پاسخ گویی مناسب، خطبه، موعظه و مناظره، از طریق علمی بر افکار عمومی تأثیر می گذاشتند و بنابر ظرفیت افراد و موقعیت مکانی و زمانی و هم چنین میزان آگاهی های طرف مقابل و جایگاه اجتماعی و فرهنگی آن ها، از روش مناسب با او استفاده می کردند. این سبک زندگی، الگویی است تا متخصصان جامعه، با آگاهی و تخصص با استفاده از روش های گوناگون و مناسب، با هرکسی به زبان خودش و متناسب با فهم و درکش گفت وگو نمایند و از هر راهی برای بالا بردن آگاهی افراد استفاده کنند و خود را بدون مسئولیت در قبال وضعیت فرهنگی جامعه ندانند.
ب) سیره عملی- فرهنگی
زمانی که گفتار جامه عمل می پوشد و به رفتار تبدیل می شود، تأثیرگذارتر است و آن را تأیید می کند.
این تأثیرگذاری در امور فرهنگی بیش تر و رفتار بسیار بااهمیت تر از گفتار است. بر همین اساس، هر فرهنگی که بزرگانش خود عامل به آن باشند، فراگیرتر و ماندگارتر به ثمر می نشیند. در برخی موارد شاید هیچ گفتاری وجود نداشته باشد و فقط رفتار رهبران، به عنوان سندی برای برقراری یک فرهنگ کافی بوده است. ازاین رو، می توان رفتارهای فرهنگی را به نوعی فرهنگ نانوشته دانست که در روان انسان ها ثبت می شود و ثبات بیش تری نیز دارد. در فرهنگ اسلامی نیز این مطلب صادق است. رفتارهای فرهنگی ائمه اطهار که تماماً بر اساس دین و بر اوامر الهی مبتنی است، سند معتبری برای فرهنگ اسلامی به شمار می آیند که با گذشت قرن های متمادی هم چون شاخص بر تارک تاریخ می درخشند و گذر زمان نمی تواند بر آن ها خدشه ای وارد کند. سیره عملی امام حسن (ع) نیز از این ویژگی برخوردار بود. این مبحث در دو قسمت مطرح می شود.
1. زندگی شخصی
منظور از زندگی شخصی، رفتارهای امام حسن (ع) در زندگی شخصی ایشان است که به عنوان رفتار تأثیرگذار و فرهنگ ساز در تاربخ ثبت شده است؛ از جمله:
1- 1- زهد و ساده زیستی
بی رغبتی به دنبا از شاخصه های اصلی فرهنگ اسلام است. زیرا محبت و علاقه به دنیا، سرمنشأ تمام بدی ها و گناهان است. امام صادق (ع) می فرمایند:
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِ خَطِیئَةٍ.»[24]
محبت دنیا سرمنشأ تمام خطاهاست.» معصومان (ع) مردم را به زهد ورزیدن ترغیب می کردند و در سیره ایشان هم مشاهده می شود که نخست خود به آن عامل بودند. امام حسن (ع) نیز طبق فرهنگ اسلامی در زندگی خود زاهدانه رفتار می کردند و به دنیا دل بستگی نداشتند. این اعتقاد ایشان در رفتارشان به خوبی مشهود بود. در روایات چنین آمده است:
خَرَجَ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَینِ وَ قَاسَمَ اللَّهَ ثَلَاثَ مَرَّات؛[25]
امام حسن (ع) دو نوبت مال خود را در راه خدای تعالی صرف کرد و سه بار مال خود را با خدا قسمت نموده بود.
این سیره امام، مصداق کلام امام علی (ع) است که فرمودند:
ینْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ الدُّنْیا أَنْ یزْهَدَ فی ها وَ یعْزِفَ عَنْهَا؛[26]
برای کسی که دنیا را شناخته، شایسته است که در آن زهد ورزد و از آن دوری گزیند.
ماهیت دنیا به گونه ای است که شایسته دل بستگی نیست و هرکس به این ویژگی دنیا آگاه باشد، به آن بی رغبت می شود.
علاوه بر این موارد، صدقات و انفاق های بی شماری در سیره ایشان وجود دارد که نشان از بی رغبتی به دنیا دارد؛ زیرا کسی که قلباً به دنیا متمایل باشد، اگر با زبان از آن دوری گزیند، در رفتار نمی تواند بخشنده باشد و به آسانی از مال دنیا چشم بپوشد.
دست بخشنده و سخاوتمند امام در بین همگان شهره بود؛ از جمله مردی نزد امام آمد و امام به او فرمودند:
اکتب حاجتک فی رقعة و ارفعها إلینا. قال: فرفعها إلیه فأضعفها له، فقال له بعض جلسائه: «ما کان أعظم برکة الرقعة علیه یابن رسول اللّه!». فقال: «برکت ها علینا أعظم، حین جعلنا للمعروف اهلا. أ ما علمتان المعروف ما کان ابتداء من غیر مسألة، فاما من أعطیته بعد مسألة، فانما اعطیته بما بذل لک من وجهه. و عسی ان یکون بات لیلته متململا أرقا، یمیل بین الیأس و الرجاء، لا یعلم بما یرجع من حاجته أ بکآبة الرد، أم بسرور النجح، فیأتیک و فرائصه ترعد و قلبه خائف یخفق، فان قضیت له حاجته فیما بذل من وجهه، فان ذلک أعظم مما نال من معروفک؛[27]
مردی نزد امام اظهار حاجت کرد. حضرت فرمود: «حاجتت را بنویس و به ما بده.» او چنان کرد. امام نامه اش را خواندند و دو برابر خواسته اش بدو بخشیدند. یکی از حاضران گفت: «ای پسر رسول خدا! این نامه چقدر برای او پربرکت بود؟» فرمود: «برکت آن برای ما بیش تر بود؛ زیرا ما را اهل معروف ساخت. مگر نمی دانی که نیکی آن است که بدون درخواست، به کسی چیزی بدهی؛ اما آنچه پس از درخواست می دهی، در برابر آبروی خواهش کننده، بهای ناچیزی است. چه بسا وی، شب را با اضطراب و میان بیم و امید به سر برده و نمی دانسته که در برابر عرض نیازش دست رد بر سینه او خواهی زد یا با شادمانی خواهشش را برآورده می کنی و اکنون با تن لرزان و دل ترسان و پریشان نزد تو آمده است. اگر تو فقط به قدرخواسته اش به او ببخشی، در برابر آبرویی که نزد تو ریخته، بهای اندکی به او داده ای.»
امام با این رفتار، به مردم نشان می دهند که برای کسب رضای خداوند باید صادقانه به سوی او رو آورد و از دل بستن به دنیا چشم پوشید. این رفتار امام تصدیقی بر گفتارها و آموزه هایی بود که برای مردم بازگو می کردند و شاید اگر رفتار ایشان نبود، در حد آموزه باقی می ماند.
2- 1- گذشت و بردباری
گذشت و بردباری از دیگر صفات بارز امام حسن (ع) بود. این خصلت پسندیده در تمام زندگی ایشان دیده می شد؛ به این معنا که هم با دوستان و نزدیکان خود با گذشت و بردباری رفتار می کردند و هم در برخورد با دشمنان و بدخواهان از رأفت و گذشت اسلامی استفاده می نمودند. شواهد بسیاری در تاریخ برای هر دو مورد وجود دارد که این صفت را برای امام حسن (ع) تصدیق می کند. داستان مرد شامی از بارزترین این موارد است که امام با دشمن خود چنان رفتار کردند که او را به یکی از محبان اهل بیت تبدیل نمودند.
أَنَ شَامِیاً رَآهُ رَاکباً فَجَعَلَ یلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یرَدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَیهِ فَسَلَّمَ عَلَیهِ وَ ضَحِک وَ قَالَ أَیهَا الشَّیخُ أَظُنُّک غَرِیباً وَ لَعَلَّک شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فَلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کبِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کلَامَهُ بَکی ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّک خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالاتِهِ وَ کنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوک أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَی وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَی وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیهِ وَ کانَ ضَیفَهُ إِلَی أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.[28]
مردی از اهل شام با امام حسن (ع) که سوار بود مصادف شد. آن شخص شروع به لعن امام نمود، ولی آن بزرگوار جواب به وی نمی دادند. هنگامی که آن مرد ساکت شد، امام حسن (ع) به وی سلام کرد و خندید و به او فرمود: «گمان می کنم غریب باشی؛ شاید امر بر تو مشتبه شده باشد؟ اگر از ما رضایت بخواهی، رضایت می دهیم؛ اگر چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم نمود، اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را هدایت می نماییم؛ اگر حاجتی داشته باشی، روا می کنیم؛ اگر گرسنه باشی، تو را غذا می دهیم، اگر برهنه باشی، لباس به تو می پوشانیم؛ اگر محتاج باشی، تو را بی نیاز خواهیم کرد؛ اگر رانده شده باشی، تو را پناه می دهیم؛ چنان چه احتیاجی داشته باشی، به داد تو می رسیم؛ اگر اثاث مسافرت خود را بیاری و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی بروی، برای تو بهتر است؛ زیرا ما مهمانخانه، جایگاه وسیع و ثروت فراوانی داریم.» مرد شامی که این سخنان را از ایشان شنید، گریان شد و گفت: «شهادت می دهم که تو در روی زمین خلیفه خدایی،" خدا بهتر می داند که مقام رسالت را کجا قرار دهد"! تو و پدرت نزد من دشمن ترین خلق خدا بودید، ولی اکنون تو نزد من محبوب ترین خلق خدایی.» آن گاه اثاث خود را برداشت و نزد امام حسن (ع) برد و مهمان آن بزرگوار بود تا موقعی که حرکت کرد و رفت و دوستی این خاندان را از اعتقادات خویشتن قرار داد.
اگر امام با تندی به سخنان ناحق این مرد پاسخ می دادند، فقط درگیری به دست می آمد که در اذهان باقی می ماند و جنبه شخصی آن بیش تر در خاطره ها می ماند. ولی این رفتار امام، باعث هدایت آن فرد شد. از طرفی برای دیگران و کسانی که شاهد ماجرا بودند، نکاتی داشت که از نظرها پنهان نماند. اول این که امام تندی سخن شامی را با محبت و مهربانی پاسخ دادند و این رفتار نشان می دهد که لازم نیست حتماً جواب بدی را با بدی داد. دیگر این که با آرامش و محبت می توان کدورت ها را از بین برد. خوش بین بودن به همه، نکته دیگری است که در این ماجرا وجود دارد. همان طور که امام در ابتدا می فرمایند که گمانم امر بر تو مشتبه شده باشد؛ البته اگر دشمنی فرد مسجل و حتمی باشد، قطعاً دیگر جای خوش بین بودن نیست که این مورد از بحث ما خارج است.
رفتار امام با نزدیکان و اطرافیان خود از این هم نرم تر بود. به یک نمونه در این زمینه اشاره می شود.
وَ رُوِی أَنَّ غُلَاماً لَهُ ع جَنَی جِنَایةً تُوجِبُ الْعِقَابَ فَأَمَرَ بِهِ أَنْ یضْرَبَ فَقَالَ یا مَوْلَای وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قَالَ عَفَوْتُ عَنْک قَالَ یا مَوْلَای (وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) قَالَ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ لَک ضِعْفُ مَا کنْتُ أُعْطِیک؛[29]
روایت شده یکی از غلامان امام حسن (ع) عملی انجام داد که مستوجب عقاب شد. امام حسن (ع) دستور داد تا او را بزنند. آن غلام گفت: «ای مولای من! مؤمن باید از خطای مردم درگذرد.» امام حسن (ع) فرمود: «من از تو درگذشتم.» غلام گفت: «ای مولای من! خدا نیکوکاران را دوست می دارد.» امام فرمود: «تو را در راه خدا آزاد نمودم و مستمری تو را دو برابر کردم.»
این عکس العمل ها در مواردی بوده که طرف مقابل رفتارهای بسیار ناپسندی انجام داده و بدترین عقاب ها را در پی داشته ولی امام با قلب ملکوتی خود هیچ کدورتی به دل نمی گرفتند و دنبال انتقام جویی نبودند. اساس رفتار امام برای راهنمایی بود و هرجا که ضرورت داشت، دست به تنبیه و توبیخ می زدند و قصدشان آرام کردن دل خودشان نبود. به همین دلیل، وقتی روش دیگری را مؤثرتر می دیدند، از تنبیه صرف نظر می کردند. در برخورد با غلام اگر به تنبیه ادامه می دادند، به سبب آسیبی که به او رسیده بود، اثرگذاری لازم را نداشت و حتی غلام کینه امام را نیز به دل می گرفت، اما با رفتار امام، آزادی خود را مدیون قرآن و امام دید و این نتیجه قطعاً بسیار باارزش تر و پربارتر است.
امام از موارد ساده تر نیز به راحتی عبور می کردند؛ برای مثال، به امام خبر دادند:
إِنَّ فُلَاناً یقَعُ فِیک فَقَالَ أَلْقَیتَنِی فِی تَعَبٍ أُرِیدُ الْآنَ أَنْ أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ لِی وَ لَهُ؛[30]
فلانی درباره شما چنین و چنان گفت (از شما بدگویی نمود.) امام به وی فرمود: «زحمت مرا زیاد کردی، الآن تصمیم گرفتم که برای خودم و او استغفار نمایم.»
البته در مواردی که توهین و بدگویی از امام به اصل ولایت برمی گشت، امام حتماً پاسخ می گفتند و از آن نمی گذشتند، زیرا اصول، خط قرمز هستند و قابل اغماض نیستند؛ ولی در مواردی که این رفتار نشان از نادانی یا دشمنی شخصی بود، امام چشم پوشی می کردند.
مواردی که اشاره شد، نمونه هایی بود که مردم بارها آن را از امام مشاهده می کردند. امام در حالت ها و موقعیت های متفاوت و با افراد گوناگون این گذشت و بردباری را از خود نشان می دادند تا به عنوان یک اصل اساسی از دین اسلام، در میان مردم به صورت یک فرهنگ درآید و همه به این روش پای بند شوند.
3- 1- عبادت و بندگی
بندگی در برابر خداوند از موارد دیگر بود که در زندگی امام مجتبی (ع) وجود داشت و به عنوان فرهنگ عملی ایشان به چشم می خورد. در روایات آمده که ایشان هنگام وضو گرفتن و آماده شدن برای عبادت، حالشان تغییر می یافت:
انّ الحسن (ع) کان إذا توضّاً ارتعدت مفاصله، و اصفرّ لونه، فقیل له فی ذلک. فقال: حقّ علی کلّ من وقف بین یدی ربّ العرش أن یصفرّ لونه، و ترتعد مفاصله.[31]
هرگاه امام حسن (ع) مشغول وضو می شد، اعضایش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد. وقتی راجع به این موضوع از آن حضرت جویا می شدند، می فرمود: «جا دارد هرکسی که در مقابل پروردگار عرش قرار می گیرد، رنگش زرد و مفصل هایش دچار رعشه شود.»
هنگام حاضر شدن در مقابل در مسجد چنین می گفتند:
إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛[32]
بارخدایا! مهمان تو بر در خانه ات قرار گرفته است؛ ای خدای نیکوکار! شخص گنه کار نزد تو آمده، ای پروردگار کریم! از گناهان من به خاطر آن نیکویی هایی که داری درگذر.
این رفتارها که در زندگی روزمره حضرت وجود داشته و سیره ایشان محسوب می شد، برای مردم به صورت آموزش عملی بوده و آن ها را با روح و حقیقت عبادات آشنا می کرد. حضرت با زبان رفتار، به آن ها یادآوری می کردند که اگر عبادتی بخواهد به حقیقت و اصل خود نزدیک باشد، باید چنین باشد. در روایت دیگر، به الگو بودن حضرت در رفتار عبادی اشاره شده است. که راوی می گوید:
لَقَدْ رَأَیتُهُ فِی طَرِیقِ مَکةَ مَاشِیاً فَمَا مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَحَدٌ رَآهُ إِلَّا نَزَلَ وَ مَشَی حَتَّی رَأَیتُ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاص یمْشِی؛[33]
من امام حسن (ع) را پیاده در راه مکه دیدم؛ کسی از مردم نبود که ایشان را پیاده می دید مگر این که پیاده می شد و با آن حضرت به راه می افتاد، حتی سعد بن ابی وقاص.
علت این که رفتارهای عبادی امام حسن (ع) برای مردم الگو بود، به سبب نزدیکی به پیامبر و نیز تدین و موثق بودن ایشان در دین بود؛ یعنی به دلیل داشتن جایگاه دینی معتبر در نزد مردم، رفتارهای ایشان از جمله رفتارهای عبادیشان به دقت زیر نظر گرفته می شد. این نکته برای افرادی که در جامعه معتبر هستند باید نصب العین قرار گیرد؛ زیرا آن ها به راحتی نمی توانند خود را از مسئولیت نانوشته ای که در جامعه دارند، معاف کنند. مردم آن ها را به عنوان پرچم دار دین و مذهب می دانند و رفتارهای آن ها را مواضع دین می شمارند.
2. روابط اجتماعی
منظور از روابط اجتماعی، تعاملات امام حسن (ع) با مردم است که در حوزه اجتماع صورت می گرفت و از آن جا که باعث رشد و تربیت مردم می شد، بر فرهنگ آن ها نیز اثر داشت.
1- 2. اکرام دیگران
امام مجتبی (ع) بزرگوار بودند و در برخورد با دیگران نیز با اکرام و احترام رفتار می کردند. رفتار کریمانه امام با مردم از این جهت قابل توجه است که به مردم یادآور می شوند که انسان نه فقط به عزت نفس خود باید توجه داشته باشد؛ بلکه دیگران را هم باید به دلیل انسان بودن دارای کرامت بداند و صرف نظر از داشتن هر مرتبه و جایگاه اجتماعی و فرهنگی احترام و تکریم کند. ترویج روح کرامت و بزرگواری در جامعه، مانع بسیاری از گناهان می شود و راهی برای رشد و سعادت انسان هاست. کرامت نفس در اسلام جایگاه بالایی دارد و روایات نیز بر آن تأکید می کند. علت تأکید و سفارش، به دلیل آثاری است که این روحیه به دنبال دارد. دوری از گناهان یکی از آثاری است که برای کرامت نفس برشمرده اند
«مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ لَمْ یهِنْهَا بِالْمَعْصِیةِ»؛[34]
کسی که جانش نزد او گرامی باشد، با گناه و معصیت آن را پست نمی کند.» سازگاری با مردم نیز از دیگر فواید کرامت نفس است:
«مَنْ کرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُهُ»؛[35]
" کسی که نفس او گرامی و بزرگوار باشد، جدایی و ناسازگاریش با مردم کم باشد". دوری از شهوات و دنیا نیز از سایر آثار کرامت نفس است.[36] اگر کرامت نفس فقط همین چند فایده را به دنبال داشته باشد، برای سعادت و هدایت انسان ها کافی است. به همین دلیل، برای گسترش این فضیلت اخلاقی باید تلاش های لازم صورت بگیرد و از فرصت های به وجود آمده بهترین بهره را برد. عزت و احترام به خود و دیگران یکی از این راه هاست. امام حسن (ع) این احترام و اکرام را خیلی ساده و در حالت عادی زندگی رعایت می کردند و به دیگران هم می آموختند که به راحتی می توان با مردم رفتار سالم داشت و با این کار هم به دیگران محبت کرد و هم ادب و احترام دیگران را جلب کرد. روزی امام در مجلسی نشسته بودند؛ مردی وارد شد و نشست. امام فرمودند:
«إنک جلست إلینا علی حین قیام منا أ فتأذن؟»[37]
"تو زمانی نشستی که ما قصد رفتن داشتیم آیا اجازه می دهی ما برویم؟" در این رفتار امام، شخصیت طرف مقابل و جایگاه اجتماعی و یا مال و ثروتش مهم نبوده بلکه آن حضرت به عنوان فردی مسلمان به او توجه و احترام کرده است. رواج چنین تفکر و رفتارهایی در جامعه، میزان کرامت انسان ها را افزایش می دهد و به تبع، فرهنگ سالمی در جامعه حاکم می شود که در آن همه به واسطه انسان بودن دارای احترام و جایگاه اجتماعی هستند. این خود باعث احساس امنیت اجتماعی می شود.
2- 2- تواضع در برابر مردم
از دیگر رفتارهای اجتماعی امام حسن (ع) می توان به تواضع ایشان در برخوردهای اجتماع اشاره کرد. گسترش فرهنگ تواضع نیز در جامعه و در برخوردهای اجتماعی، باعث نزدیکی دل ها به هم می شود و محبت و دل بستگی را افزایش می دهد. امام علی (ع) می فرمایند:
«ثمرة التّواضع المحبّة»؛[38]
"میوه تواضع، دوستی مردم است." تواضع امام مجتبی (ع) در برخورد با مردم، قلب ها را به سوی ایشان متمایل می کرد و بذر محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در جان آن ها می نشاند. در سیره امام چنین آمده است:
ان الحسن (ع) مر علی فقراء و قد وضعوا کسیرات علی الأرض و هم قعود یلتقطونها و یأکلونها فقالوا له هلم یا ابن بنت رسول الله إلی الغداء فنزل و قال فان الله لا یحب المتکبرین و جعل یأکل معهم ثم دعاهم إلی ضیافته و أطعمهم و کساهم؛[39]
روزی امام حسن (ع) بر جمعی از فقرا گذشتند که تکه هایی از نان را بر زمین گذاشته و مشغول خوردن بودند. آنان به حضرت گفتند: ای پسر دختر پیامبر خدا، بیا با ما ناشتایی کن!» امام حسن (ع) پس از این که فرمود: «خدا متکبران را دوست ندارد» پیاده شدند و با ایشان مشغول غذا خوردن گردیدند. وقتی همه غذا خوردند و سیر شدند، آن غذا به برکت امام حسن (ع) هم چنان به حال خود بود. سپس امام حسن (ع) آنان را دعوت نمودند و غذا داد و لباس پوشانیدند.
این گونه رفتار در اجتماع، به مردم می آموزد که فردی مانند امام با این که از جایگاه بالایی برخوردار است، خود را برتر از دیگران نمی شمارد و هم نشینی با زیردستان را دونشان خود نمی داند. فراگیر شدن این رفتارها در جامعه، باعث گسترش برادری در میان مردم می شود و در تعاملات از اختلاف دوری می نمایند و با یک رنگی در کنار هم زندگی می کنند.
3- 2- عفت و حیا
وجود عفت و حیا در جامعه از مهم ترین اموری است که در جامعه باعث ایجاد امنیت اجتماعی می شود. اگر عفاف و حیا از جانب زنان رعایت گردد، مردان دچار لغزش نمی شوند و اگر از جانب مردان رعایت گردد، زنان دچار ناامنی و وحشت نمی شوند. ازاین رو، یکی از مهم ترین آثار عفت، ایجاد امنیت اخلاقی در جامعه است. برای رسیدن به این مرحله باید فرهنگ پاک دامنی در جامعه گسترش یابد. امام حسن (ع) نیز با رعایت عفاف، عملًا به ترویج این فرهنگ می پرداختند و پای بندی خود را به اصول نشان می دادند. در این زمینه از سیره امام حسن (ع) چنین آمده است:
هُوَ فِی صَلَاتِهِ فَأَوْجَزَ فِی صَلَاتِهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا أَ لَک حَاجَةٌ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ وَ مَا هِی قَالَتْ قُمْ فَأَصِبْ مِنِّی فَإِنِّی وَفَدْتُ وَ لَا بَعْلَ لِی قَالَ إِلَیک عَنِّی لَا تُحْرِقِینِی بِالنَّارِ وَ نَفْسَک فَجَعَلَتْ تُرَاوِدُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ هُوَ یبْکی وَ یقُولُ وَیحَک إِلَیک عَنِّی وَ اشْتَدَّ بُکاؤُهُ فَلَمَّا رَأَتْ ذَلِک بَکتْ لِبُکائِه؛[40]
امام حسن (ع) مشغول نماز بودند، در آن بین زن زیبایی نزد آن حضرت آمد. امام نماز را مختصر نمود و به وی فرمود: «حاجتی داری؟» گفت: «آری.» فرمود: «چه حاجتی؟» گفت: «برخیز و مراد مرا حاصل کن، زیرا من بر تو وارد شدم و شوهری ندارم.» امام مجتبی (ع) فرمود: «به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمایی!» ولی آن زن هم چنان آن حضرت را تحریک می نمود و امام حسن (ع) درحالی که گریه می کرد، فرمود: «وای بر تو! به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمائیی!» آن زن هم از شدت گریه امام شروع به گریه کرد.
امام با رعایت عفت، در برابر بی عفتی آن زن به او هشدار می دهند که ورود در آتش جهنم عاقبت قدم برداشتن در این راه است. امام با آگاهی از خطر این لغزشگاه، با معصومیتی که داشتند، از وحشت ابتلا به بی عفتی، به گریه افتادند و به طرف مقابل هم گوشزد کردند که از رفتار ناشایست خود دست بردارند. حال جا دارد به افرادی که به راحتی خود را در معرض گناهانی از این قبیل قرار می دهند، یادآور شد که امام با وجود معصوم بودن، از شدت ترس به گریه افتادند، آن ها با چه اطمینانی خود را با نگاه، کلام و یا رفتار در تیررس شیطان قرار می دهند و به ناامنی اخلاقی در اجتماع دامن می زنند. همان طور که در ابتدا هم آمد، رعایت عفت به زن یا مرد اختصاص ندارد و جامعه باید دارای این فرهنگ باشد تا آرامش اخلاقی بر جامعه حاکم شود.
باید دانست که باحیا بودن و دوری از بی عفتی در تمام شئون زندگی باید رعایت شود و به یک جنبه و یک جا اختصاص ندارد. عفت در کلام، عفت در نگاه، عفت در رفتار، در خانه، در اجتماع، در خلوت، در بازی، و... در همه جا و در همه حالت باید رعایت شود. به دلیل فراگیری و اهمیت این امر، امام علی (ع) می فرمایند:
«الایمان و الحیاء مقرونان فی قرن و لا یفترقان»؛[41]
" ایمان و حیا هر دو به یک ریسمان بسته و با یک دیگر هستند و از هم جدا نشوند." گویا کسی که حیا ندارد ایمان ندارد. با توجه به اهمیت حیا، امام حسن (ع) با رفتار خود به ترویج این فرهنگ در جامعه می پرداختند.[42]
4- 2- حضور فعال در اجتماع
حضور فعالانه در اجتماع و پرهیز از انزواطلبی، یکی دیگر از روش های عملی فرهنگ سازی است که امام مجتبی (ع) به آن پای بند بودند. بیش ترین زمان حیات حضرت در دورانی سپری شد که جریان اجتماع با ایشان همسو نبود. ایشان زمان حیات پیامبر (ص) خردسال بودند و در دوران پدر نیز 25 سال را در سکوت گذراندند و بعد از دوران کوتاه خلافت پدر، خود نیز با ماجرای صلح کنار گذاشته شدند، ولی در تمام این دوران ها، از فعالیت فرهنگی- چه به صورت علمی و چه به صورت عملی- دست برنداشتند. ایشان با استفاده از موقعیت مناسب، با روش هایی که به آن ها اشاره شد، در اجتماع به فعالیت می پرداختند و روی گردانی مردم را دلیلی برای عدم فعالیت فرهنگی خود نمی دانستند. به این معنا که استیلای دشمن و یا جریان مخالف، باعث نشد که ایشان خود را کنار کشیده، صحنه فرهنگی را خالی کنند؛ بلکه با استفاده از ابزار فرهنگ، به هدایت و روشن گری مردم می پرداختند. این رفتار امام نیز به دین مداران، متذکر می شود که در هر فضای سیاسی و فرهنگی نباید منفعلانه عمل کرد و ساکت ماند، بلکه با هر ابزاری و در هر فرصتی باید به گسترش فرهنگ اسلامی پرداخت و در هیچ وضعیتی مسئولیت فرهنگی از مسلمان سلب نمی شود و کم ترین فعالیت فرهنگی مسلمان، عامل بودن به آموزه های اسلامی است.
نتیجه
سبک فرهنگی امام مجتبی (ع) می تواند سرمشق افرادی قرار گیرد که به فرهنگ دینی دل بستگی دارند و خود را به گسترش و اشاعه فرهنگ اسلام موظف می دانند. جامعیت سبک زندگی فرهنگی امام حسن (ع) به گونه ای بود که هم می تواند برای خواص و هم برای عامه مردم الگو باشد. به این معنا که امام با روش علمی و عملی به گسترش فرهنگ اسلامی می پرداختند و از روش های مختلفی استفاده می کردند. که با سلایق مختلف مخاطبان متناسب بود. این قسم از تبلیغ فرهنگی می تواند توجه خواص را جلب کند تا با استفاده از تخصص خود و الگوگیری از امام، این وظیفه را انجام دهند؛ یعنی هرجا مخاطب پذیرش دارد باید از موعظه یا سخن رانی و یا پاسخ به سؤالات استفاده نمایند تا فرهنگ اسلام ناب را برای مردم تبیین کنند و آن جایی که روش علمی اثرگذار نیست، با رفتارهای اسلامی که پشتوانه فرهنگی دارند، مردم را به سمت فرهنگ اصیل اسلام هدایت کنند. متدینان و دین مداران که از تخصص برخوردار نیستند نیز می توانند با پیروی از حضرت در رفتارهای فرهنگی در این زمینه مؤثر باشند. گفتنی است که ترویج فرهنگ اسلام از طریق رفتار، در مورد خواص بااهمیت تر و اثرگذارتر است. با این رویکرد تمام افراد جامعه اسلامی می توانند برای غنای فرهنگ اسلامی قدم بردارند و همه مسلمانان به عنوان سربازان فرهنگی، به دفاع از کیان فرهنگی اسلام بپردازند و نه تنها خود را از حمله فرهنگی دشمن ایمن سازند؛ بلکه دیگران را با عمل، به سمت این فرهنگ غنی دعوت کنند.
منابع
قران کریم
1. آل یاسین، شیخ راضی، صلح الحسن (ع)، چاپ اول، بیروت: اعلمی، 1412 ق.
2. ابن حمزه طوسی، محمدبن علی، الثاقب فی المناقب، چاپ سوم، قم: انصاریان، ایران، 1419 ق.
3. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.
4. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (ع)، چاپ اول، قم: علامه، 1379 ق.
5. ابن منظور، محمد، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت: دارصادر، 1414 ق.
6. الهامی نیا، علی اصغر، سیره اخلاقی تربیتی امام خمینی (ره)، بی نا، بی جا، بی تا.
7. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، چاپ اول، تبریز: بنی هاشمی، 1381 ق.
8. امین عاملی، سیدمحسن، أعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.
9. بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان، حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار (علیهم السلام)، 5 جلد، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1411 ق.
10. بستانی، فؤاد افرام و مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، تهران: انتشارات اسلامی، 1375.
11. تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1366 ش.
12. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أوالإستنفار و الغارات، چاپ اول، تهران: انجمن آثار ملی، 1395 ق.
13. جزایری، نعمت الله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، چاپ اول، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، 1427 ق.
14. حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، چاپ اول، قم: اسماعلیان، 1369.
15. حلی، رضی الدین علی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، چاپ اول، قم: کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، 1408 ق.
16. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران 1342 ش.
17. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
18. صدوق، محمد بن علی، الخصال، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.
19. طبرانی، سلیمان بن احمد، أخبار الحسن بن علی (ع)، کویت: دارالأوراد، 1412 ق.
20. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم، تهران: اسلامیه، 1390 ق.
21. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، چاپ اول، قم: انتشارات رضی، 1375 ش.
22. قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1371.
23. قطب الدین راوندی، سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، چاپ اول، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1409 ق.
24. کرکی حایری، سیدمحمد، تسلیه المجالس و زینه المجالس، چاپ اول، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، 1418 ق.
25. کاتب واقدی، ابن سعد، الطبقات الکبری، چاپ دوم، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1418 ق.
26. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1376 ش.
27. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت: 1403 ق.
28. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: انتشارات صدرا، ی تا.
29. معین، محمد، فرهنگ فارسی، چاپ پانزدهم، تهران: امیرکبیر، 1379.
30. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
پی نوشت ها
[1] قرشى، قاموس قران، ذیل واژه سیر.
[2] ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه سیر.
[3] بستانى و مهیار، فرهنگ أبجدى عربى- فارسى، ذیل واژه سیر.
[4] معین، فرهنگ فارسى معین، دیل واژه سیرت.
[5] الهامى نیا، سیره اخلاقى تربیتى امام خمینى( ره)، ص 11.
[6] مطهرى، مجموعهآثار، ج 16، ص 59.
[8] فرهنگ فارسى معین و نیز دهخدا، لغتنامه دهخدا، ذیل واژه فرهنگ.
[9] دشتى، معارف و معاریف، دیل واژه فرهنگ.
[12] اربلى، کشف الغمة فى معرفة الأئمة( چ قدیم)، ج 1، ص 543.
[14] ابن حمزه طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 319.
[15] تیمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 224.
[17] لیثى، عیون الحکم و المواعظ، ص 187.
[18] هیثمى، الغارات( چاپ جدید)، ج 1، ص 285.
[19] ابن شعبه حرانى، تحفالعقول، ص 232.
[20] کشف الغمة، ج 1، ص 571.
[21] قطبالدین راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 237.
[22] مفید، ارشاد، ج 2، ص 15.
[23] طبرانى، أخبار الحسن بن على( ع)، ص 118.
[24] شیخ صدوق، خصال، ج 1؛ ص 25.
[25] حلى، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص 29.
[26] عیون الحکم و المواعظ، ص 555.
[27] آل یاسین، صلح الحسن( ع)، ص 28.
[28] جزایرى، ریاض الأبرار فى مناقب الأئمة الأطهار، ج 1، ص 111.
[29] مجلسى، بحار الأنوار، ج 43، ص 352.
[30] کشف الغمه، ج 1، ص 575.
[31] کرکى حایرى، تسلیه المجالس، ج 2، ص 17.
[32] ابن شهر آشوب، مناقب آل أبى طالب( ع)، ج 4، ص 14.
[33] طبرسى، إعلام الورى، ص 211.
[34] عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
[36] «من کرمت نفسه صغرت الدّنیا فى عینه.»( غرر الحکم و درر الکلم، ص 664،« مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ[ شَهْوَتُهُ] شَهَوَاتُه» نهج البلاغه( للصبحى صالح)، ص 555).
[37] ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 10، ص 274.
[38] تیمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ص 327.
[39] امین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 565.
[40] تسلیة المجالس، ج 2؛ ص 18.
[41] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 256.
[42] در روایت دیگرى چنین آمده است:« دَخَلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِى الْفُرَاتَ فِى بُرْدَةٍ کانَتْ عَلَیهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ لَوْ نَزَعْتَ ثَوْبَک فَقَالَ لِى یا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ إِنَّ لِلْمَاءِ سُکانا؛ مناقب آل أبى طالب( ع)، ج 4، ص 15. امام حسن( ع) با لباس وارد فرات شدند و فردى از ایشان پرسید:« چرا لباستان را در نیاوردید؟» ایشان پاسخ دادند که آب هم ساکنانى دارد.( یعنى امام به خاطر رعایت عفت و حیا از موجودات درون آب این کار را کردهاند.)