مقدمه
یکی از مهم ترین قدم هایی که علمای بزرگ اسلامی در قرون اولیه تاریخ اسلام برداشته اند، ثبت سیر و سلوک پیامبر اعظم اسلام (ص) بوده است. اهمیت این امر بیشتر از آن جهت است که ملاحظه در سیره آن بزرگوار مانع از سیر انحرافی امت می گردد؛ چه آن که براساس نص قرآنی «لک فی رسول اللّه أسوة حسنة »
، ایشان برای امت اسلام به مثابه الگوی تمام عیاری هستند که مشی برطبق رفتار و گفتار و کردار ایشان برای امت، حجت قاطع است. ازاین روی، شناخت شیوه و روش زندگی آن حضرت (ص) علاوه براین که برای هر فرد مسلمان ضروری و لازم است، توجه به آن برای دولت مردانی که در پی احیای آیین مبین اسلام به گونه اسلام ناب محمدی (ص) هستند از پراهمیت ترین مسائل است؛ زیرا این عزیزان کسانی هستند که مدیریت انسان و جامعه اسلامی را خداوند به عنوان امانتی بر عهده آنان گذارده است و این امر، در زمره پیچیده ترین فرایند فعالیت اجتماعی انسان به شمار می آید.
مدیریت پیامبر (ص) دارای ویژگی های ممتاز ذیل است:
الف-برخورداری از نیروی معنوی عقل در حد کمال؛ که نه تنها برای امت رشید اسلام، بلکه برای سایرین نیز در تاریکستان زندگی راهگشاست.
ب-برخوردار بودن از اتصال به سرچشمه زلال دانش الهی، یعنی «وحی» و قرار گرفتن در مدار توحید خالص.
امتیاز دوم از این جهت دارای اهمیت التفات است که او «و ما ینطق عن الهوی» است و احکام و دستوراتش از منشأ نفس سرکش اماره نیست؛ «إن هو إلاّ وحی یوحی علّمه شدید القوی» (نجم، 5-3) . این باوری است که نه تنها آن را از قرآن به دست می آوریم که می توان از مطالعه در سیره آن بزرگوار نیز به چنین باوری نایل شد.
به راستی آیا از خود پرسیده ایم چرا پیامبران الهی علیهم السّلام-به خصوص پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) -از محبوبیت عام و غیر ارادی انسان ها برخوردار هستند. دلیل آن جز این نیست که وقتی انسان در مدار توحید و خلوص قرار گرفت و زبانه های نفس را خاموش نمود، زوایای خفی شرک و خودخواهی را از خود دور ساخت، همه ارزش ها را دارا می شود و در این حال، انسان های ارزش خواه و حق طلب بر گرد وجود او، خواه ناخواه، طواف می نمایند. این دوری از حجاب خودخواهی، که شهره اصلاح و پاکی نفس و مدیریت بر خویشتن خویش است، موجب نزدیکی قلب ها به وی و مهیا شدن قدرت رهبری و مدیریت بر قلب هاست (چوبینه، 5831، 51).
شناخت حقیقی از بی اعتباری دنیا و نیالودن دامن خویش به متاع دنیوی، دومین وجه گرایش عمومی به این بزرگواران است، چه آن که در اثر چنین روحیه ای است که خصوصیت «سعه صدر » به آنان ارزانی می شود؛ چیزی که امیر المؤمنین علی علیه السّلام آن را «ابزار سروری » نامیده است [1] (امام، 6731، 402) و پیامبر (ص) به تصریح قرآن از امتیاز «شرح صدر» به خوبی برخوردار بوده است [2] (انشراح، 1) .
سعه صدر از نظر علمی و یا فلسفی هرچه باشد، [3]از دید کارکرد مدیریتی موجب جلب اعتماد و محبت دوست و دشمن است، زیرا به دارنده این خصلت کریمه امتیاز تحمل مخالفان را می بخشد تا در برخورد با آنان، مشی براساس مدارا را پیشه نماید. حافظ شیرین سخن در این مورد می گوید:
سرمایه دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
نظر به خصوصیات شخصی پیامبر اعظم (ص) ، که اکتساب و آراسته شدن به آنها برای دیگران امری ناممکن نیست، ویژگی هایی در نوع مدیریت اجتماعی و به اصطلاح در نوع حکومت و مردم داری ایشان وجود داشته است که برای حاکمان و دولت ها می تواند سرمشق اداره تمامی جوامع باشد. با این توصیف بحث خود را با رویکرد به سیره پیامبر اعظم (ص) آغاز می کنیم.
سابقه دولت الهی در قرآن
این که می گوییم دولت الهی تنها منظور ما این نیست که در رأس آن باید پیامبری وجود داشته باشد، زیرا با مطالعه تاریخ انبیای الهی علیهم السلام روشن می شود که برخی از انبیا علیهم السّلام، هم پیامبر و هم زمامدار امور جامعه خود بوده اند، و برخی دیگر فقط پیامبر بوده اند و دولت و حکومت در اختیار کسانی دیگر بوده است. مورد اول همچون بعضی از پیامبران بنی اسرائیل مانند یوسف، داوود، سلیمان، و پیامبر -شاهانی در عهد کیانیان، همچون شیث، ادریس، ذوالقرنین (به روایتی) ، هوشنگ و، که از عنوان «کیخسرو» نسبت به آنان می توان چنین دریافتی نمود (کی: حکیم/نبی؛ خسرو: شاه/ولی امر) .
قرآن در رابطه با این گروه می گوید: «أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما»؛ آیا بر مردمانی که خداوند از روی تفضلش به آنان چیزی بخشیده است، حسادت می کنند؟ما به راستی هم به دودمان ابراهیم کتاب و خردورزی دادیم و پادشاهی عظیمی در اختیارشان نهادیم (نساء، 45) .
در مورد ذوالقرنین، در سوره کهف، می گوید: «إنّا مکّنّا له فی الأرض» (کهف، 28) . از جایی که در همین سوره آیه 68 اشعار دارد که «قلنا یا ذاالقرنین» ، معلوم می شود که وی از پیامبران بوده و به او وحی می شده است.
در ارتباط با گروه دوم، که پادشاه غیر از پیامبر، لیکن تحت امر و ولایت او باشد، خداوند به داستان طالوت اشاره می کند: «أ لم تر إلی الملا من بنی إسرائیل من بعد موسی إذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل اللّه» . آیا نگاه نکردی به جماعتی از بنی اسرائیل بعد از موسی که به پیامبرشان گفتند برای ما پادشاهی برگزین تا در راه خدا بجنگیم (بقره، 642) و خداوند طالوت را برای آنها برگزید.
در مورد پادشاهی و نبوت داوود در قرآن می خوانیم که: «و قتل داود جالوت و آتاه اللّه الملک و الحکمة و علّمه ممّا یشاء و لو لا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لکنّ اللّه ذو فضل علی العالمین» و[در نبرد طالوت با جالوت ]: داوود، جالوت را به هلاکت رساند و خدا به وی پادشاهی و خردورزی داد و او را نسبت به هرچه می خواست عالم گردانید، و اگر نبود این که خدا برخی را توسط برخی دیگر دفع می کند، زمین به فساد کشیده می شد، لیکن خدا دارای تفضل بر مردم دنیاست (بقره، 152 ) . مفاد این آیه چنین می رساند که امر پادشاهی همراه با نبوت از باب لطف خاص الهی نسبت به مردمان است، تا بدان وسیله با فساد مبارزه شود، یعنی همیشه نیست؛ چنان که سلیمان وقتی پادشاه نیست از خداوند آن را درخواست می کند: «قال ربّ اغفر لی وهب لی مُلکا لا ینبغی لأحد من بعدی إنّک أنت الوهّاب» ؛ گفت: خدایا مرا بیامرز و ملک و پادشاهی ای به من ده که سزاوار احدی بعد از من نباشد که خود تویی آن بخشش گر[4] (ص، 53) .
لیکن پس از نگرش به همه این ها می بینیم که دولت پیامبر اعظم اسلام (ص) از همه این سنخ ها جداست، زیرا ایشان به طور قطع پادشاه نبوده است و با این حال، هیچ پادشاهی نیز در تاریخ جهان به قدر وسعت و نفوذ قلمرو حکم ایشان وجود نداشته است. این نیست مگر شمه ای از دولت حقیقی خداوند که به شایسته ترین بنده خود، که جز عبودیت نخواسته و نداشته، عطا فرموده است. غرض از بیان این نکته این است که نوع نگاه به سیره مدیریتی پیامبر (ص) نمی تواند از روی ذهنیت الگوهای شناخته شده اسلاف باشد، بلکه در نوع خود بی همانند و ابتکاری است.
شواهد دولت در سیره پیامبر اعظم (ص)
یکی از مهم ترین منابع فهم و دریافت معارف دینی، سیره اسلاف است، یعنی آنچه را که بزرگان دین به گونه ای فهمیده، و تاکنون به آن عمل نموده اند، برای آیندگان حجت عملی است. چنان که از بررسی کتاب های احکام سلطانیه و منابع تاریخی و سیره استفاده می شود، برداشتی که علمای دین از زعامت رسول الله (ص) داشته اند، نوعی حکومت بوده است و لذا در تصویرسازی دولت اسلامی سعی کرده اند از روی آن الگوپردازی نمایند. قاضی نور الله شوشتری در توصیف خلافت پیامبر (ص) می نویسد: «و أما أمر الخلافة فهو سلطنة و حکومة فی جمیع أمور الدین و الدنیا و تحتاج الی علوم و شرائط کثیرة» ؛ امر خلافت، داشتن سلطه و حکومت در تمامی امور دین و دنیاست و به دانش ها و شرایط بسیاری نیازمند است (شوشتری، 7631 ه، 262) . در متون دینی هرجا کلمه حکومت آمده است، به معنای داوری می باشد و تسری معنای آن به دولت از باب تغلیب است.
امیر المؤمنین علی علیه السّلام در بیان خود در جلسه بیعت خواهی، از خلافت پیامبر (ص) به عنوان حکومت و دولت یاد نموده، مردم را مخاطب قرار داده می گوید: خدا را درنظر داشته باشید حکومت محمد (ص) را از خانه و سرایش به خانه و سرای خود نبرید، خاندان او را از جایگاهی که در جامعه دارند کنار نزنید. به خدا ای جماعت مهاجر ما خاندان پیامبر (ص) به این امر سزاوارتر از شماییم، آیا نه این است که قاری کتاب خدا از ماست، در دین خدا فقیه از ماست، دانای سنت که برای امور مردم زحمت می کشد از ماست. والله که این خصوصیات در ما هست این قدر هوس پرستی نکنید که شما را بیشتر از حق دور می کند (مجلسی 82، 4. 41 ه، 242 ) [5]
عهدنامه امیر المؤمنین علی علیه السّلام به مالک نشان دهنده این است که استقرار دولت در جامعه اسلامی طرح ریزی شده است، به خصوص اولین فراز از آن که می گوید: «جبایة خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عمارة بلادها» (امام، 6731، 271) ، که تمامی وظایف و تعهدات یک حکومت صالح است.
شاهد دیگر براین مدعا گسیل داشتن نمایندگانی برای سامان امور مردم نواحی عربستان و غیره است که ابن سعد در طبقات خود (جلد 2 و 3) به آن پرداخته است. این نمایندگان (منفردا یا متفقا) ، علاوه بر پاسخ گویی به سؤالات شرعی مردم، متکفل جمع آوری حقوق مادی و صدقات، قضاوت، سرداری سپاه و رسیدگی به حوایج مردم بوده اند، که از عهده کسی جز نماینده حکومت ساخته نیست، به ویژه آن که متن نامه هایی که پیامبر (ص) به همراه آنان برای مردم ارسال می نمود، عموما دربردارنده همه مأموریت های خود آن حضرت بوده اند (رک. پژوهنده، 5831، 41-71) [6]
ملاحظه
در ارتباط با کشف ماهیت دولت نبوی، لازم است با نظر حقیقت بین به ماهیت آن نگریسته شود. بی شک پیامبر اعظم (ص) صرفا یک رجل سیاسی عصر خود نبوده است تا با تمهیدات مناسب به قدرت دست یابد، و یا از رجال کاریزمات قومی باشد که مردم برگرد او فرا آمده باشند و آن گاه به تشکیل دولت اقدام نماید. پیامبر اسلام (ص) یک انسان برگزیده الهی از سلاله ابراهیم است که تا بعثت خود، بر ملت حنیف او بوده و آیین او نیز زنده کننده آن مسلک و مرام است؛ مکتب اشراقی و نوری ای که از شیث و ادریس آغاز شده بود و چون نهر آب شیرینی در اقیانوس شور مسلک ها بدون آمیختگی با آن به سیر خود ادامه داده و در مقطع آن بزرگوار شرعه آن نمودار، و برای بهره گیری تشنگان حقیقت تسهیل گردیده است؛ لذا ماهیتی نوری دارد و پیامش نیز خارج ساختن مردمان از ظلمت هاست، و با چنین نوع نگرشی می توان به کنه دولت آن بزرگوار راه یافت.
اکنون با التفات به این نکته می توان معنای سخن پرراز و رمز ایشان را دریافت که: «ان الرئاسة لا تصلح الا لله و لأهلها و من وضع نفسه فی غیر الموضع الذی وضعه الله فیه مقته الله و من دعا الی نفسه فقال أنا رئیسکم و لیس هو کذلک لم ینظر الله الیه حتی یرجع عما قال و یتوب الی الله مما ادعی» ؛ سروری نمی سزد جز برای خدا و اهل آن، و آن کسی که خود را در غیر جایگاه طبیعی ای که خدا او را نهاده است بگذارد، خشم او را برانگیخته است، و آن کسی که مردم را به خود بخواند و بگوید من رئیس شمایم، درحالی که چنین استحقاقی نداشته باشد، خداوند به او هرگز نخواهد نگریست تا از آنچه ادعا کرده است، توبه کند (ابن شعبه، 4041 ه، 34) .
جالب است بدانیم این سخن را پیامبر (ص) نه درباره جهال و قلدران قدرت طلب فرموده، که درباره دانشمندانی بیان داشته است که جز پرکردن پشت سر خود، هدفی از علم ندارند. مفاد این حدیث شریف این است که سروری بر مردم، سزاوار کسانی است که از اخلاص و صفای باطن به همراه علم وافی و کافی برخوردارند. طبیعی است که چنین اشخاصی اگر سروری یابند و دولتی تشکیل دهند دولتی نوری خواهد بود، دولتی که مردم را مجهز به بصیرت نموده به سوی خدا پیش ببرد. سمت وسویی که خدا به پیامبرش توصیه می نماید آن را اعلام نماید که: «قل هذه سبیلی أدعو إلی اللّه علی بصیرة أنا و من اتّبعنی و سبحان اللّه و ما أنا من المشرکین» ؛ بگو این است راه من، مردم را بر مبنای بصیرت به سمت خدا فرا می خوانم (یوسف، 801) .
نسبت بین نبوت و دولت
پاسخ مسأله مورد بحث، زمانی به خوبی دریافت می شود که منبع قدرت دولت مشخص شود. به طور کلی در رابطه با منبع قدرت دولت دو نظریه نزد فلاسفه قدیم و جدید مورد توجه بوده است؛ یکی الهی خالص و دیگری مردمی محض.
نظریه نخست به ایران باستان و میانه برمی گردد که شاه را برگزیده آهورامزدا دانسته، که به وسیله فرّه ایزدی تشخص می یافت. دنیای مسیحیت رومی نیز در قرون وسطی قدرت فرمان روا را منحصرا از خدا و او را جانشین حضرت مسیح علیه السّلام و واسطه فیض بین خدا و مردم می انگاشتند.
ریشه نظری نظریه دوم به دموکریتوس حکیم در یونان باستان برمی گردد و در طول تاریخ باستان نمونه هایی از آن نوع دولت-جمهوری دموکراتیک- را در یونان و روم می شناسیم؛ و پس از رنسانس در اروپا به تدریج جانشین نظام کلیسایی گردید و هم اکنون با اختلاف هایی در سبک و سیاق، در بیشترین کشورها رواج دارد.
با نگرش به آیات بسیاری در قرآن، که در مورد لزوم اطاعت از خدا و رسول و پرهیز از مخالفت او آمده است، (بنگرید: احزاب، 6 و 63 و 66؛ نور، 15 و 45 و36؛ نساء، 41 و 24 و 56 و 501 و 511؛ جن، 32؛ حشر، 4؛ مجادله، 5 و 22؛ محمد، 23؛ توبه، 36؛ انفال، 31 و 02؛ مائده، 94؛ آل عمران، 23؛ حجرات، 41) و آنچه به صراحت به موضوع سرپرستی و زعامت جامعه اشاره دارد، همچون: «إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنو الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون» ؛ (مائده، 55) . «یا أیّها الّذین آمنو أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم» (نساء، 95) . «این آیات عمدتا دال بر وجوب اطاعت از پیامبر گرامی اسلام (ص) است. خصوصا از آیاتی که در آنها لفظ «اطیعوا» تکرار شده است، به خوبی می توان استناد کرد که اطاعت از آن وجود مقدس مختص احکام الهی نیست که وی فقط حامل، مبلغ و مبین آنهاست، بلکه شامل امر و نهی هایی که از خود او صادر می شود نیز می شود» (مؤلفان، 7731، 541 ) . لطافتی که در تکرار لفظ «اطیعوا» وجود دارد این است که آن جا که مؤمنان نسبت به احکام نازله از سوی پروردگار مطیع باشند، در واقع از خدا اطاعت کرده اند و اطاعت آنان از پیامبر (ص) زمانی معنا می دهد که آنان از دستو رات شخص پیامبر (ص) اطاعت کنند.
درهرحال، جمع بین این دو نوع آیات، به اضافه آیاتی که به مسأله شوری و مشاوره با مردم در اداره امور جامعه ارجاع می دهند[7]، نوع سومی از وجود دولت را مشخص می سازند که مرکب نامیده می شود، بدین معنا که بعضی از اقسام قدرت مستند به خداوند، و بعضی دیگر مستند به مردم باشد (رک. شیرازی، 3041 ه، 3-261) . این شیوه مرضیه، که مورد توجه و منطبق با عمل پیامبر (ص) نیز بوده است، [8]نشان می دهد که تشکیل دولت اگر هم از لوازم ذاتی نبوت نباشد، پس از تحقق شرط مردمی آن، یعنی پذیرش و بیعت آنان-یا مشابه آن-، به عنوان مقوم موضوعیت می یابد. بنابراین، نسبت میان این دو، نسبت بین کل و جزء رئیسه خواهد بود.
در چنین طرحی دین و دولت به مثابه یک کل خواهند بود که این دو بخش در آن، مکمل یکدیگر می باشند؛ دین به مثابه روح و مغز آن تحقق بخشنده بخش نظری و ایدئولوژیکی است و دولت، اندام های عملی و اجرایی آن را تجسم می بخشد. با این توصیف، همچنان که روح و مغز بدون وجود اندام جسمی فاقد توانایی برای اعمال حسی می باشد، دین بدون دولت فاقد تضمین عملی منویات نجات بخش خواهد بود.
ممیزات دولت الهی پیامبر (ص)
بسط عدالت
خداوند نظام عالم هستی را برپایه عدل استوار نموده و از بندگان خود نیز خواسته است تا آن را در نظام بخشیدن به امور شخصی و اجتماعی خود محور قرار دهند. احکام و قوانین عدالت گستر اسلام، در واقع، هماهنگی قوانین کتاب تکوینی با کتاب تدوینی الهی است. با این رویکرد به قضیه می توان چنین برداشت نمود که همان طوری که هرگونه تخلف از نظام عدالت مآب تکوینی سبب اختلال در پاره ای از امور عالم می گردد، ایجاد اخلال و تخلف ورزیدن از این قوانین عدالت گستر نیز موجب به هم خوردن و از هم پاشیدن نظم عمومی حاکم بر نظام فردی و اجتماعی مربوط به انسان خواهد بود. شاهد براین مدعا سخن خداوند به حضرت داوود علیه السلام است که: «یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین النّاس بالحقّ و لاتتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه»؛ ای داوود ما حقیقتا تو را جانشین خود در زمین قرار داده ایم، پس درمیان مردم به حق حکم کن مباد آن که از هوس پیروی کنی تا تو را از راه خدا به در ببرد (ص، 62. )
حکم به حق، همان حکم براساس قانون عدالت است و پیروی از هوس، عدول از آن که منجر به خروج از راه و جاده درست زندگی می گردد و به عبارتی، ساز مخالف زدن با آهنگ نظام عادلانه هستی است. پیامبر اسلام (ص) ، پس از هجرت و تأسیس مدینه در یثرب، با امضای سندی با اهالی آن و اقوام مجاور در دو بعد نظری و عملی برای تحقق عدل در جامعه انسانی تلاش نموده است. در بعد نظری علاوه بر آنچه به صورت احادیث پراکنده در این زمینه از آن حضرت (ص) نقل شده است، سند افتخاری همچون منشور حقوق بشر اسلامی از ایشان به یادگار مانده است که هنوز بر طراوت خود باقی است.
استاد فقید سید غلامرضا سعیدی، مترجم این اثر گرانقدر، در مقدمه آن می نویسد: این قرارداد که یک نفر مورخ آلمانی آن را کشف نموده و اهمیت و امتیاز آن را درک کرده، مایه تفاخر همه مسلمانان است و این میراث نفیس، که اولین قانون اساسی مکتوب در جهان نامیده شد، به وسیله حضرت رسول (ص) طرح و تنظیم گردیده و در سال اول هجری، که شهر مدینه با ورود مقدم مبارک آن حضرت (ص) مزین گردیده به صورت قانون اساسی تحت آمریت آن حضرت مدون شده، و ضمنا حاوی یک نوع بیمه تأمین اجتماعی برای نیازمندان آن شهر بوده است [9] (حمید الله، 6531، 4-3) .
پیامبر (ص) در این سند 74 ماده ای، عالی ترین قوانین و اصول حقوقی را در حوزه سیاست داخلی و خارجی بر مبنای عدل و با رویکرد به حق و عدالت گستری بیان نموده، شهروندان جامعه را ملزم به مشی در چارچوب قانون کرده است؛ به گونه ای که نه تنها بین شهروند مسلمان و غیر آن تفاوتی در حقوق طبیعی نگذارده است که آن را در حق امت خودش کاملا مساوی با دیگران نافذ دانسته است.
در بعد عملی تحقق عدل توسط آن بزرگوار، نمونه آن قدر زیاد است که برای ملاحظه همه آنها باید یک دوره سیره نبوی را مطالعه نمود؛ چه آن که تمامی حرکات ایشان نمودی از حق و عدل بوده است؛ لیکن یک نمونه عالی از میان آن همه را می توان در کاربزرگ و آموزنده ایشان در رابطه با درخواست قصاص از امت یافت، که در آخرین روزهای عمر شریف خود در حضور جمع کثیری از امت انجام داد.
پیامبر اسلام (ص) در این حرکت تعلیمی و نمادین از مردم می خواهد: «هرکسی برگردن من حقی دارد، مظلمه ای از او برعهده من قرار گرفته است، بیاید قصاص کند» (رک. شیخ صدوق، 2631، 5-336) . در این حال سواده پسر قیس برخاست و گفت از سفر طائف که برمی گشتید به پیشواز شما آمده بودم، شما خواستید با شلاق ممشوق ناقه را برانید، اما بر شکم برهنه من فرود آمد. پیامبر (ص) فرمود بروند همان شلاق را بیاورند و به دست سواده داد و پیراهن را بالا زد و گفت بیا قصاص کن. عظمت این عمل چنان حالت روحانی ای به جماعت داد که سواده و همه مردم را به گریه انداخت و سواده گفت بخشیدم.
آزادی بر مبنای خدامحوری
بحث از آزادی از دیر زمانی که بشر برای درک حقایق نهفته تفلسف ورزید، در میان خردورزان، مسأله ای اساسی بوده است و هر حکیمی از زاویه نگاه خود آن را توصیف نموده و برایش قلمروی بیان داشته است. آنچه در همه این ها به عنوان وجه مشترک وجود دارد، محدودیت آن در یک چارچوب است؛ چارچوبی که رعایت آن، از یک طرف دیگران را نیز از آزادی برخوردار سازد، و از طرف دیگر به خود شخص این امکان را بدهد که از سایر نیروها و قوای وجودی خود بهره مند گردد. به عبارتی، افسارگسیختگی در جولان دادن به یک قوه و غریزه، سایر قوا و غریزه های او را به تسخیر خود در نیاورد، که طبعا به دنبال قمست اول بحث، موضوع عدل اجتماعی، و درپی قسمت دوم آن، عدل فردی رخ می نماید.
قرآن راه کار برون شد از هردو بن بست را در محور قرار دادن و اصالت دادن به حاکمیت خدا بر جان و تن انسان ها، و به عبارتی، محدود نمودن آزادی انسان در چارچوب اراده و حکم خدا دانسته است: «ما کان لبشر أن یؤتیه اللّه الکتاب و الحکم و النّبوّه ثمّ یقول للنّاس کونوا عبادا لی من دون اللّه و لکن کونوا ربّانیّین بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون» ؛ هیچ فرد بشری که خدا به او کتاب و خردمندی، فرمان و پیامبری داده است را نمی رسد که به مردم بگوید جدا از خداوند، شما بنده من باشید؛ آری؛ شما باید به موجب آنچه کتاب می آموزید و مطالعه می کنید سر در خط پروردگار باشید (آل عمران، 97) . بدیهی است سر در خط پروردگار بودن به معنای ضمنی آزادی از خط و چارچوب های تحمیلی سایر بندگان خداست.
مرحوم کلینی خطبه ای از امیر المؤمنین علی علیه السّلام را نقل نموده که ایشان در «ذی غار » در رابطه با هدف اصلی از بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) ، در ضمن سخنانی فرموده اند. «أمّا بعد فانّ اللّه تبارک و تعالی بعث محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده و من طاعه عباده الی طاعته و من ولایه عباده الی و لایته» ؛ خداوند محمد (ص) را به حق برانگیخت تا بندگانش را از بندگی بندگان به بندگی او؛ از پیمان خلق به پیمان خالق؛ از فرمان برداری بندگان خدا به فرمان الهی؛ و از تحت قیمومیت آدم ها به سرپرستی و ولایت خداوند بیرون آورد (کلینی 8، 5631، 783) .
هم از این روی، در فرازی از نامه خود به امام حسن علیه السّلام به این مسأله اشاره می نماید که: «بنده همچون خود مباش درحالی که خدا تو را آزاد آفریده است» (امام، 6731، 161) .
تعدیل دارایی ها
با تأملی در تشریع احکام اقتصادی اسلام و ملاحظه مدخل و مخرج صدقات و شأن مرجعیت رئیس جامعه دینی در امر نظارت تامه بر آن، به روشنی در می یابیم که یکی از مهم ترین فلسفه های تشکیل دولت الهی به گردش درآمدن دارایی ها میان تمامی افراد جامعه است. اصولا در نگرش های اقتصادی دولت ها همواره دو منظر وجود دارد: یکی توانمندی ملی، و دیگری توانمندی ملت. منظور از اولی، بلوکه شدن قدرت اقتصادی نزد دولت یا کسانی است که قدرت را در اختیار گرفته اند؛ و منظور از دومی، برخورداری همه آحاد ملت از سهام دارایی و منابع و منافع کشور است.
بگذریم از تحلیل هرکدام، آنچه با مرام قرآن بیشتر مناسبت دارد، مرام و منظر دومی است. قرآن می گوید:
«ما أفاء اللّه علی رسوله من أهل القری فللّه و للرّسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل کی لا یکون دولة بین الأغنیاء منکم » ؛ آنچه خدا از [مال و زمین ]. (مردم آبادی ها به پیامبرش بازگردانیده از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا میان توانگران شما دستگردان نباشد (حشر، 7) .
برداشت فقهی از این آیه در خصوص فی ء است، لیکن مدلول التزامی و خارج از متن آن-که مؤید به تعلیل صریح نیز هست-بر مفهومی در مدیریت اقتصاد توسط دولت اسلامی گواهی می دهد که دارایی های عمومی درمیان مستحقان و از پا افتادگان به گونه ای توزیع شود که آنان را یارای برخاستن و حرکت همچون سایرین بخشد؛ هم از طرف دیگر مانع بلوکه شدن اموال عمومی نزد توانگران و چرخ زدن ثروت ها در دست آنان باشد.
ملاحظه
التفات به دو نکته باریک در خصوص کلمه ی «دولت» ، نیز به روشنی ما را به این مطلب رهنمون می گردد: یکی، توجه به مفاد کلمه دولت در ادبیات که به معنای مکنت و ثروت است؛ چنان که بابا طاهر می گوید:
به گورستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم گور دولتمند و درویش
نه آن درویش مسکین بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
دیگری، عنایت به معنای لغوی آن در زبان عربی قدیم است که به معنای گردش و چرخ زدن می آید (چنان که در آیه است) . ملاحظه این دو نکته، جهت مسیر اقتصاد اسلامی را تعیین می نماید (دارایی درمیان توده مردم، چرخ بزند) .
حفظ و توسعه تدین
البته روشن است که حکومت ها حافظ منافع ویژه خود هستند و از یاسایی که براساس آن به وجود آمده اند حراست می نمایند. با این مقدمه بدیهی کوچک به مقدمه میانی قطعی می رسیم که دولت اسلامی براساس آموزه ها و محرک های دینی تأسیس شده و منافع آن منحصرا منافع دین خواهد بود. نتیجه ای که می گیریم این است که: دولت دین حافظ منافع دین، و پاسدار ارزش های آن می باشد. شیخ مفید در کتاب مقنعه می نویسد: «فأمّا اقامة الحدود فهو الی سلطان الاسلام المنصوب من قبل اللّه و هم أئمّة الهدی من آل محمّد علیهم السّلام و من نصبوه لذلک من الأمراء و الحکّام و قد فوّضوا النّظر فیه الی فقهاء شیعتهم مع الامکان» ؛ برپاداری حدود الهی مربوط به سلطان اسلامی ای هست که از جانب خدا باشد و آنها پیشوایان راه هدایت از خاندان پیامبرند و یا کسانی چون فرماندهان و حاکمانی که آنها ایشان را برای تصدی این مهم تعیین نموده باشند و در حد امکان، نظر نهایی را به فقیهان شیعه واگذار کرده اند (عاملی 82، 9041 ه، 94) .
مدلول ضمنی این عبارت احقیت سلطان الله به وسیله متصدیان امر حکومت است، و مدلول خارجی آن براساس قیاس تمثیلی وجود دولت قدرت مند رسول معظم اسلام (ص) به قرینه تسری به خلفای وی، یعنی ائمه هدی و فقهای بعد از آنان می باشد.
مبنای روایی این برداشت، اسناد گویایی از امیر المؤمنین علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام است که مسؤولیت نهاد امامت را در جامعه اسلامی، دفاع از کیان دین و حراست از اصول و فروع آن دانسته اند.
قاسم بن علاء از عبد العزیز بن مسلم نقل کرده است که گفت: با امام رضا علیه السّلام در جامع مرو بودیم، که بحث امامت جامعه را پیش کشیدند و ما نظر ایشان را جویا شدیم، امام فرمود: «انّ الامامة زمام الدّین و نظام المسلمین و صلاح الدّنیا و عزّ المؤمنین انّ الامامه أس الاسلام النامی و فرعه السامی بالامام تمام الصّلاه و الزّکاه و الصّیام و الحجّ و الجهاد و توفیر الفی ء و الصّدقات و امضاء الحدود و الأحکام و منع الثّغور و الأطراف» ؛ امامت مهار دین و سررشته انتظام مسلمانان و صلاح امر دنیا و مایه عزت مؤمنان است. به راستی که امامت پایه رشدآور، و شاخسار برومند اسلام است. به وسیله امام است که نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، افزونی درآمدها و اعانه ها، تنفیذ احکام و حدود و پاسداری از مرزها و فرامرزها به فرجام می رسد (کلینی 1، 5631، 891) . روشن است که امامت جامعه در وجود دولت تحقق می یابد.
آموزش، پرورش و فرهنگ سازی
نکته درخور تأمل در این جا، که امام علیه السّلام هم در ادامه به آن پرداخته اند، این است که این چارچوب عملی، اگرچه وظیفه دولت اسلامی است، لیکن دولت بدون اراده مردم نیز قادر بر انجام آن نخواهد بود. مردم زمانی انگیزه و اراده بر انجام آنها می یابند که نسبت به ضرورت و کم وکیف آنها آگاهی یابند و این امر به تربیت دینی آنها بستگی دارد که در مسأله پرورش نهفته است و پرورش نیز بر آموزش تکیه دارد. براین اساس، قبل از همه این ها امر آموزش و پرورش و فرهنگ مند ساختن مردم برای دولت اسلامی یک تعهد اصلی خواهد بود. از این روی، می بینیم امیر المؤمنین علی علیه السّلام پس از وظیفه ارزانی داشتن امکانات و برخورد عادلانه در آن مورد، موضوع تعلیم و تربیت را وظیفه خود می داند: «و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا» ؛ شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نمانید، و شما را تربیت کنم تا راه ورسم زندگی را بدانید (امام، 6731، 91، خ 43) . توضیح آن که، اشاره به روش و شیوه حکومتی امیر المؤمنین علی علیه السّلام با عنایت به نمونه عینی بودن آن از نوع حکومت و دولت پیامبر اعظم (ص) می باشد.
دولت مهر و اقتدار
با سیر در تاریخ حکومت های قبلی، می بینیم مرام شان اقتدارگرایی، و رویه عام همه آنها تکیه بر قدرت نظامی و شمشیر است. آنان اتخاذ این رویه و مرام حکومتی را ضامن بقای سلطه و اقتدار خود می دانسته اند و جز اندکی از آنان، راه اعمال خشونت و قساوت را در تثبیت حکومت پیش می گرفته اند تا در بین مردم ابهت یابند و حکم شان همچنان نافذ باشد. حتی در مشی برخی از آنان می بینیم که برای زهر چشم گیری دیگران به کور کردن و یا کشتن نزدیکان خود نیز مبادرت می ورزیده اند (نمونه: نادر و ناصر الدین شاه) .
اتخاذ چنین شیوه ای از آنان در اداره مملکت، به خصوص در هنگام غلبه بر دشمن، از نظر قرآن امری شناخته شده است (اشاره به گفته بلقیس: نمل، 33 -23 ) ؛ لیکن علی رغم آن، شیوه دولت الهی-چنان که در ادامه داستان سلیمان و بلقیس می خوانیم-تکیه بر رأفت و مهرورزی است.
اکنون که به رازکاوی چنین اختلاف اساسی ای بین این دو نوع حکومت می پردازیم، می بینیم راز آن در خصوصیت تربیتی جامعه براساس آموزه های دینی است که پیامبران علیهم السّلام قبل از تشکیل حکومت یا همزمان، انجام داده اند. مسلما اداره کردن اقوام وحشی، همچون راه بردن گله حیوان وحشی خواهد بود و اداره آن نیز با روش هایی متناسب با طبع آن گروه ها باید باشد و شاید نیز جز این خطا تلقی گردد؛ لیکن در جامعه فرهنگ مند و روشن و مترقی ای که شهروندان آن براساس تفکر، انتخاب و تعقل زندگی می کنند، اداره آن بر مبنای مشاوره، همگرایی، تشریک مساعی عمومی، مهر و عطوفت می باشد و این همان چیزی است که انبیا به خصوص پیامبر اعظم (ص) به ایجاد آن نائل گردیده بود، و اگر درست تأمل نماییم در می یابیم که نوع حکومتی با تلفیق مهر و اقتدار چیزی است که جز از خدامردان بر نمی آید و همان مایه تمیز حکومت دینی از غیر آن، به عنوان یک شاخص درشت، می باشد.
قرآن در توصیف شهروندان جامعه دینی نبوی می گوید: «محمّد رسول اللّه و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»؛ محمد، پیامبر خداست و آنان که با اویند، بر کافران سخت، و در میانه خود، مهرورزند (فتح، 92) .
و در ارتباط با خصوصیت مهرورزی شخص رسول گرامی اسلام (ص) می گوید: «فبما رحمه من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم» ؛ این همه مهری که تو داری و با آنان نرمی می کنی، از خداست؛ و اگر تو شخصی درشت گو و سخت دل بودی از دور تو پراکنده می شدند، پس از آنان درگذر و برای شان از خدا آمرزش بخواه (آل عمران، 951) .
و در جای دیگر در توصیف پیامبر اعظم (ص) می گوید: «لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم» ؛ به راستی پیامبری از میان خودتان آمده، که رنجی که می کشید بسیار بر اوگران است، او رغبت زیادی به ایمان شما دارد و نسبت به مؤمنان بسیار با رأفت و مهربان است (توبه، 821) .
این خصوصیت مهرورزی در پیامبر اعظم (ص) ، نه فقط یک ویژگی اخلاقی جبلی او است، که یک مأموریت نیز هست و قرآن از او به عنوان پیک مهر برای همه مردم دنیا یاد می کند: «و ما أرسلناک الاّ رحمه للعالمین
» (انبیاء، 701) .
و در این رابطه، ظرافت کار تا آن جاست که شدت رأفت وی مانع تعذیب و تأدیب برخی از متخلفان نیز می گردید؛ آن جا که قرآن از آن سخن می گوید: «و لا تزال تطّلع علی خائنة منهم الاّ قلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح ان اللّه یحبّ المحسنین» ؛ جز اندکی از آنان، همواره تو بر برخی از خیانت های شان آگاهی می یابی، پس عفوشان کن و از آنان درگذر که خدا احسان کنندگان را دوست می دارد (مائده، 31) .
نتیجه گیری از بحث
با مروری در سیره نبی مکرم اسلام (ص) ، به اضافه آنچه قرآن شهادت می دهد، موضوع تأسیس حکومت الهی در جامعه به وسیله ایشان، یک واقعیت به نظر می آید؛ هرچند الگوگرفته از هیچ یک از نمونه های موجود عصر خود نبوده است، که این خود، ویژگی دولت الهی است.
نظر به این که مجموعه ویژه نامه دولت نبوی در بردارنده ابعاد مختلف چنین دولتی می باشد، و هم این که پرداختن به همه آنها از حوصله یک مقاله خارج است، تنها چند محور اساسی و کلیدی مورد عنایت در بحث قرار گرفته است که چارچوب کاملی از آن را نشان دهند، همچون:
1) بسط و توسعه عدالت در همه ابعاد فردی، اجتماعی، مالی و غیره که هدف انبیای الهی علیهم السلام از آوردن شریعت نیز همان است.
2) اعطای آزادی بر مبنای خدامحوری، که زیباترین و انسانی ترین نوع محدودیت آن است، زیرا خدا در منظومه معرفتی شخص مسلمان به مثابه محوری است که همه موجودات همچون براده هایی به تسخیر او و در جهت او در حرکتند. لذا آهنگ حرکت ها نباید به گونه ای باشد که مانع حرکت صحیح دیگران باشد. این می طلبد که انسان ها-به طور اعم -خدا را همواره درنظر داشته باشند و او را در واقع، حاکم بر خود و سرنوشت جامعه خود بشناسند.
3) موضوعی که هم امر مستقلی است و هم در ارتباط با بند یک می تواند عمل کند، امر تعدیل دارایی های افراد است. اصولا قیام به قسط، که فلسفه بعثت پیامبران الهی علیهم السّلام است، بدون این امر امکان پذیر نمی باشد.
4) آنچه برای یک پیامبر الهی علیهم السّلام مهم است، حفظ و توسعه دین خداست. زندگی نامه همه آنان از این واقعیت خبر می دهد که آنان سرانجام بر سر این سودا جان باخته اند، ولی حاضر به تسلیم در برابر قلدران خودسر نگشته اند، لذا اگر می بینیم دولتی به وسیله این شخصیت ها به وجود آمده است، به خاطر چنین هدف و الایی بوده است.
5) انبیای الهی علیهم السّلام تحول جوامع انسانی را در برنامه کار خوددارند، لیکن انسان ها متحول نمی شوند مگر با تحول اندیشه و اعتلایابی فرهنگ شان. ناگفته روشن است که چنین چیزی محقق نخواهد شد مگر به وسیله پرورش، و آن هم در گرو آموزش اصول مند است.
6) در نهایت، شاخص متمایزکننده دولت الهی، نوع خاص حکومتی است که بر مبنای دو امر به ظاهر متخالف و ناساز، یعنی تلفیقی از مهر و اقتدار به وجود می آید، چه آن که اقتدارگرایی مستلزم نادیده گرفتن بسیاری از اصول اخلاقی و ارزش های معنوی است که در رأس آنها عاطفه و مهرورزی قرار دارد.
منابع و مآخذ
1) قرآن مجید.
2) ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی (1399 ه ) ، اسد الغابه، جلد 2، بیروت، دار صادر.
3) ابن هشام، ابو محمد عبد الملک بن هشام بن ایوب الحمیری (1363 ) ، السیرة النبویه، جلد 2-1، قم، انتشارات ایران (افست ایران) .
4) ابن سعد (1410 ه) ، الطبقات الکبری، جلد 1، ط 1، بیروت، دارالکتب العلمیه.
5) ابن شعبه، حسن، حرانی (1404 ه) ، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
6) امام، علی بن ابی طالب علیه السّلام (1376) ، نهج البلاغه، به تصحیح صبحی صالح، ترجمه محمد دشتی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی امیر المؤمنین.
7) پژوهنده، محمد حسین (1385) ، «روش تعلیم دین در سیره نبوی » ، فصلنامه تخصصی الهیات و حقوق، ویژه علوم قرآن و حدیث، ش 21 و 22. مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
8) چوبینه، سجاد (1385) ، «سیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص) » ، فصلنامه فرهنگ جهاد، سال 12، شماره های 43-44، بهار و تابستان.
9) حمید الله، محمد (1356) ، اولین قانون اساسی مکتوب در جهان، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت، (تاریخ پشت جلد: 37 (2535) ش ش.
10) شوشتری، قاضی نور الله (1367 ه) ، الصوارم المهرقة فی جواب الصواعق المحرقه، تهران، انتشارات چاپخانه نهضت.
11) شیخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی (1362 ) ، تهران، انتشارات کتابخانه اسلامیه.
12) حسینی شیرازی، سید محمد (1403 ه) ، قم، دارالایمان للطباعة و النشر.
13) عاملی، حر (1409 ه) ، وسائل الشیعة، جلد 28، قم، مؤسسه آل البیت.
14 ) کلینی، محمد بن یعقوب (1365) ، الکافی، جلد 8، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
15 ) مؤلفان (1377) ، جامعه ایده آل اسلامی و مبانی تمدن غرب، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، دبیر خانه اجلاس دوسالانه بررسی ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج) ، مقاله ی «مبانی و آثار و لوازم بعد اجتماعی تفکر اسلامی» .
16 ) مجلسی، محمد باقر (1404 ه) ، بحار الأنوار، جلد 28، بیروت، مؤسسة الوفاء.
17) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح کاتب العباسی (1379 ه) ، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر.
پی نوشت
[1] آلة الرئاسة سعة الصدر: حکمت 671، نهج البلاغه
[2] ا لم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک.
[3] تبیین فلسفی شرح صدر به اختصار، همان به فعلیت درآمدن همه جانبه قوا و استعدادهای متنوع انسانی است(چوبینه، 5831، 61)
[4] آیات دیگری که براین مدعا دلالت دارند، عبارتند از: أولئک الّذین آتینا هم الکتاب و الحکم و النبوّة فان یکفر بها هؤلاء فقد و کلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین(انعام، 89). و لقد آتینا بنی اسرائیل الکتاب و الحکم و النّبوّة و رزقناهم من الطّیّبات و فضّلناهم علی العالمین(جاثیه، 16 ). مکنّا لیوسف فی الارض یتبوّء منها حیث یشاء(یوسف، 65). آتاه الله الملک(بقره، 251). (راجع به داوود). و شددنا ملکه(ص، 21 نیز، داوود). در سوره بقره آیه 102 از ملک سلیمان یاد می شود؛ در سوره نمل، ملکه سبا او را یکی از پادشاهان و ملوک می داند.
[5] فقال علی(ع): «یا معشر المهاجرین الله الله لا تخرجوا سلطان محمد عن داره و بیته الی بیوتکم و دورکم و لا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس و حقه فوالله یا معشر المهاجرین لنحن أهل البیت أحق بهذا الأمر منکم أما کان منا القاری لکتاب الله الفقیه فی دین الله العالم بالسنه المضطلع بأمر الرعیه و الله انه لفینا فلا تتبعوا الهوی فتزدادوا من الحق بعدا»
[6] برای آگاهی بیشتر در این زمینه خوانندگان را ارجاع می دهم به: تاریخ یعقوبی، جلد 2، 38-80 و ابن سعد در الطبقات الکبری، جلدهای 2 و 3؛ همچنین، سیرۀابن هشام، جلد 2، 150-147 و الکامل ابن اثیر، جلد 2، 290.
[7] و شاورهم فی الأمر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین» ( آل عمران، 951 ).
[8] دین بدون دولت قبل از بیعت های عقبه اول و دوم؛ دین و دولت بعد از آن دو بیعت و بیعت مدینه.
[9] برای آشنایی بیشتر با مفاد این سند رجوع شود به: رفرنس حمید الله، محمد، 6531.