عبادت و اخلاص در عمل شرط بندگی

وقتی به ما گفتند برای بیرون آمدن از تنهایی هر وقت خواستید حرف بزنید نماز بخوانید، چون «الصَّلَاةُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ» است: «فَمَنْ شَاءَ أَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ أَکْثَر»

وقتی به ما گفتند برای بیرون آمدن از تنهایی هر وقت خواستید حرف بزنید نماز بخوانید، چون «الصَّلَاةُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ» است: «فَمَنْ شَاءَ أَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ أَکْثَر».[1] هر وقت خواستید مخاطب باشید و حرف خوبی بشنوید قرآن بخوانید. این توفیق را ائمه(علیهم السلام) فراسوی ما نصب کردند و به ما دادند که اگر خواستیم حرف بزنیم با او حرف بزنیم و اگر خواستیم حرفی بشنویم حرف او را بشنویم. در قرائت قرآن گرچه ما حرف می‌زنیم، ولی گوینده اوست. او می‌‌گوید منتها به زبان ما. حرف، حرف اوست، ما خودمان انشا نمی‌کنیم. بنابراین اگر خواستیم متکلّم باشیم، نماز و اگر خواستیم مخاطب باشیم، قرآن.

یکی از مسائل مهمی که در قیامت مطرح است این است که بعضی‌ها با چهره شفاف و روشن می‌آیند، بعضی‌ها با چهره سیاه و تاریک. وقتی گفته می‌شود چهره، منظور صورت نیست؛ گاهی از تمام هویت انسان به صورت یاد می‌کنند، می‌گویند: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾،[2]این «وجوه»، نه یعنی صورت. گاهی از تمام هویت انسان با سَر یاد می‌کنند، می‌گویند سرشماری کردند. گاهی از تمام هویت انسان به گردن یاد می‌کنند می‌گویند «عتق رقبه» کردند. گاهی از تمام هویت انسان به چشم یاد می‌کنند، می‌گویند اینها جزء عیون جامعه هستند. این «وجه» به معنای صورت نیست، آن چشم به معنای این حدقه خاص نیست، آن سر در سرشماری به این بخش خاص بدن نیست، چه اینکه رقبه در عتق رقبه گردن نیست. وقتی فرمود: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾، برخی‌ها هستند که صدر و ساقه هویت آنها خوشحال است، هیچ رنجی در جریان بدن و هویت آنها نیست.

در قرآن کریم فرمود: بعضی‌ها این چنین هستند. آنکه قرآن ناطق است به نام امام صادق (سلام الله علیه)، هم طبق نقل مرحوم کلینی در کافی، هم طبق نقل مرحوم ابن بابویه قمی در امالی،[3]امام صادق(سلام الله علیه) که ایام شهادتش گذشت، از وجود مبارک پیامبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) نقل کرد، فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلُغْهُ‏»؛[4]دعای پیغمبر یقیناً مستجاب است و این دعا مخصوص به مخاطبان آن حضرت در سرزمین خیف منا نبود. این سخنرانی را حضرت در منا ایراد کردند، اختصاصی به آن مخاطبین نداشت. فرمود: هر کسی این سه عنصر محوری را حفظ کند، ـ إن‌شاءالله ـ در قیامت با یک چهره، یعنی با تمام قامت بشّاش و شاداب و خوشحال محشور می‌شود. «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً»، این نشان می‌دهد که آنچه در قرآن آمده: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ﴾، منظور صورت نیست، بلکه منظور تمام هویت است؛ زیرا وجود مبارک حضرت در منا نفرمود: «نضّر الله وجه من کذا و کذا»؛ فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً»، آن مخاطب بفهم که قدر حرف را می‌داند، حرف‌فهم است، یک؛ در ضابطه فکرش تحلیل می‌کند، دو؛ عمل می‌کند، سه؛ به جامعه منتقل می‌کند، چهار. فرمود: یک چنین مخاطبی در قیامت بشّاش می‌آید؛ این دعای پیغمبر است: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلُغْهُ».

این بیان نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که در پایان نهج البلاغه آمده است و بخش قابل توجّهی هم در سخنان آن حضرت با کمیل مطرح است، این است که دل ظرف علم است. اگر با خیال شما این ظرف را پر کردی، به ظرف خود اهانت کردی. به قلبت اهانت کردی. می‌دانید حقیقت ما همان قلب ماست. وقتی به قلب خود خیانت بکنیم، به خودمان خیانت کردیم. این است که در اوایل سوره مبارکه «بقره» دارد: ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ[5]همین است. کسی خودش را فریب می‌دهد و نمی‌داند. فرمود: اگر کسی این سخنان را گوش بدهد و این را در ظرف دل جاسازی کند، آن قدر بفهمد که بتواند سخن بگوید یا بنویسد یا با بنان، یا با بیان، وقت را تلف نکند، آن عُرضه را داشته باشد که حرف فهمیده را به جامعه منتقل کند: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً» که این سه تا کار را بکند.

در منا مهم‌ترین مطالب عرضه می‌شود. آن مطالب چیست؟ فرمود: «ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ» ـ هم به «ثلاثی مزید» ضبط شد، هم به «ثلاثی مجرد» ـ. «عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلُغْهُ»، فرمود: خدا آن انسانی را که این حرف‌ها را بشنود و در عقلش جا بدهد و به دیگران منتقل کند، در قیامت بشّاش می‌آید. آن سه امر چیست؟ «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»؛ فرمود: هر کاری را که ما انجام می‌دهیم، دیگر نگوییم: خدا هست «ولی»! خدا هست «اما»! خدا دیگر «ولی و اما» قبول نمی‌کند. در بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» دارد: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾؛[6] تنها غدّه بدخیم، ما آن شرک است. فرمود: خیلی‌ها مشرک هستند؛ منتها نمی‌دانند هر کار خیری که می‌کنند دلشان می‌خواهد یک نام از ایشان برده بشود یا نام ایشان اوّل باشد همین بازی‌هایی که هست. ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾، وقتی از امام(علیه السلام) سؤال کردند که چگونه اکثر مؤمنین مشرک‌ هستند؟ فرمود همین که می‌گویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»[7]اوّل خدا، دوم فلان! مگر خدای اوّلی است که دومی داشته باشد؟! اگر فلان کس نبود من تلف می‌شدم! اگر فلان کس نبود مشکل من حلّ نمی‌شد! عرض کرد پس چگونه بگوییم؟ فرمود: خدا را شکر که از فلان راه مشکل ما را حلّ کرد. همه مجاری قدرت او هستند. هر کسی در هر نشئه‌ای کاری انجام می‌دهد، به اذن خداست. ما بگوییم اوّل خدا دوم فلان شخص! یا خودم بودم؛ خود را در برابر خدا قرار دادم، یا دیگری را در برابر خدا قرار دادن، این بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» است: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾. چرا گفتند اگر کسی یک «لا اله الا الله» در قیامت بگوید در بهشت به روی او باز است؛ اما کدام زبان است که بگوید. مگر هر کسی آن توفیق را دارد که هنگام مرگ بگوید «لا اله الا الله»؟! زمان حیاتمان، زمان زندگی‌مان توحید را باید قبول کنیم. فرمود آن سه اصل: یکی، «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ»؛ دوم: «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ». شاید در بعضی از سال‌های گذشته این: «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ» معنا شد و به عرض شما رسید. «نصیحت» به معنی سخنرانی، به معنای موعظه، به معنای امر به معروف، نهی از منکر، اینها نیست؛ همه اینها لازم است. «نصیحت» این است که آدم جامه و لباس آبرومندانه بر پیکر نظام بپوشاند، بر پیکر مردم بپوشاند، بر پیکر جامعه بپوشاند، این خیاط را می‌گویند «ناصح». این سوزن خیاطی را می‌گویند «منصحة». آن لباس آبرومند دوخته شده را می‌گویند «نصیحت». اگر کسی لباس بر پیکر نظام بپوشاند، نظام را آبرومند نگه دارد، آبروی نظام را حفظ کند، لباس بر جامعه بپوشاند، جامعه را آبرومند کند، آن را از سرد و گرم روزگار حفظ بکند، این می‌شود «نصیحت». این سوزن را می‌گویند «منصحة»؛ چون ابزار نصیحت است. این لباس را می‌گویند «نصیحت»، آن خیاط را می‌گویند «ناصح». آنکه نتواند جامه جامعه را بر پیکر آن بپوشاند این فقط سخنرانی می‌کند این حرف می‌زند؛ اینکه نصیحت نیست.

این بهترین فرمایش حضرت بود که در سرزمین منا ایراد کرد: «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»؛ تفرقه نیندازد، کاری که ایجاد تفرقه می‌کند، بازار را ملتهب می‌کند، جامعه را ملتهب می‌کند، این کار را نکند. ببینید بهترین نعمتی که ذات اقدس الهی برای مردم مکه در کنار کعبه قرار داده است، فرمود: این مسئله عبادت سرجایش محفوظ است، کعبه قبله مسلمین است، کعبه مطاف مسلمین است؛ اما خدای سبحان به شما دو نعمت مهم در کنار این کعبه داد: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾؛[8] فرمود خدا را شکر کند، اقتصاد مردم را تأمین کرد، یک؛ امنیت مردم را تأمین کرد، دو. آنکه به اقتصاد آسیب می‌رساند، گران می‌کند، تحریم می‌کند، جامعه را می‌لرزاند، امنیت را به هم می‌زند، امانت را به هم می‌زند، این برخلاف قرآن دارد عمل می‌کند. در این سخنرانی مهم که وجود مبارک پیغمبر سخنران است آن هم در منا که مردم از اقطار عالم جمع شدند برای انجام فریضه حج و در منا آن مراسم را انجام دادند، آمدند پای سخنرانیِ بهترین سخنران عالم، این حرف‌ها را زد. این را هم مرحوم کلینی نقل کرد، هم مرحوم ابن بابویه قمی. فرمود: اگر کسی این کار را انجام بدهد، این در قیامت با چهره بشّاش محشور می‌شود: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی»؛ الآن هم همین است، شامل حال ما هم ـ إن‌شاءالله ـ می‌شود. «سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا». وجود مبارک حضرت امیر به کمیل فرمود: «یَا کُمَیْلُ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»؛[9]فرمود: این دل ظرف است، مبادا در این ظرف هر چیزی بریزی! این سطل زباله که نیست. شما این ظرف را وقتی که گرانبها باشد بهترین غذا را در آن ظرف می‌ریزید. آدم هر حرفی را بزند هر حرفی را بشنود. این دل ظرف غیر حق نیست، فرمود این دل: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا».

همین بیانات نورانی رسول گرامی بارها به عرض شما رسید. جامعه جاهلی حجاز مگر جاهلیت آن قابل ترسیم بود؟! شغل رسمی آنها راهزنی بود، بهترین غذاهای آنها صید سوسمار بود. این مردم را پیغمبر چگونه تربیت کرد؟ این مردمی که برای شکار سوسمار مسابقه می‌دادند، به جایی اینها را رساند که فرمود وقتی مُحرِم شدید، احرام بستید، این آهوها از بالای کوه عرفات و امثال عرفات به دستور ذات اقدس الهی پایین می‌آیند: ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛[10]در حال احرام مبادا صید برّی داشته باشد. صید بحری، ماهی حسابش جداست. این آهوها که از بالای کوه‌های عرفات و اینها می‌آمدند، فرمود خدای سبحان شما را امتحان می‌کند: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ﴾،[11] آن خدایی که این آهوها را آفرید، احساس امنیت در دل اینها ایجاد می‌کند، اینها می‌آیند کنار چادر شما. در دسترس و در تیررس شما. ما شما را امتحان می‌کنیم. به یک جوان می‌گوید: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾،[12] از آن طرف چهار تا نامحرم هم از کنار چشم این می‌گذرند؛ این امتحان الهی است. به یک آقا می‌گویند مال حلال و حرام را از یکدیگر جدا بکن! از آن طرف پیشنهاد رشوه هم می‌دهند، این امتحان الهی است. فرمود: مبادا در حال احرام این آهوها را صید کنی! همین عرب جاهلی که از سوسمار نمی‌گذشت، به صید سوسمار می‌شتافت از آهو صرف نظر کرد، این را همین قرآن تربیت کرد. همین عرب جاهلی که از غارتگری ارتزاق می‌کرد، اینها را امین کرد، همین قرآن کرد. آن وقت این جاهلیت شده به عقلانیت وحیانی. آن روز دو قدرت در خاورمیانه بود: یکی قدرت امپراطوری ایران بود؛ دیگری قدرت امپراطوری روم، هر دو را همین‌ها فتح کردند. حالا ما برای چه نگران هستیم؛ هرگز قدرت‌های آنها مثل قدرت‌های اینها نبود. هرگز ضعف ما به اندازه ضعف اینها نبود. پس این دین می‌تواند؛ این دین این قدرت را دارد. اصلاً حجاز را به حساب نمی‌آوردند. در صدر تاریخ، این دو قدرت خاورمیانه را اداره می‌کرد: یکی روم بود؛ دیگری ایران. هر دو را اینها رام کردند، با همین مکتب! فرمود: گفتیم رشوه حرام است آن آقا می‌آید کنار میز، یا روی میز یا زیر میز، امتحان الهی است، نگیر! این سوختنی است و می‌سوزاند. فرمود این حرف‌ها را اگر کسی عمل کرد با چهره بشّاش می‌آید.

همین‌ها را ذات اقدس الهی به وسیله پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) به مردم گفت، آنها عمل کردند و به جایی رسیدند که فخر جهان باشد. فرمود: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»‏.[13]این مکتب، مکتب الهی است. سخن کسی است که جهان را آفرید. پس هم از نظر مسائل فرهنگی، فرمود تا چیزی برای شما روشن نشد باور نکنید، با گمان حرکت نکنید، با گمان چیزی ننویسید. ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ[14]را محکوم کرد. در برابر اقدام‌ها هم فرمود: تا عاقلانه و عادلانه تصمیم نگیرید، کار را انجام ندهید: ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾،[15]فرمود: اگر بر اساس فکر است، با برهان عمل کنید، نه با گمان؛ و اگر بر اساس گرایش است؛ بر اساس عقل و عدل حرکت کنید، نه بر اساس هوس. این دو چیز را قرآن بست؛ فرمود: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾، «ظن» محکوم است. ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾، «هوی» محکوم است. آن وقت یقین را به جای گمان نشاند، عقل و عدل را به جای هوی نشاند، جامعه را جامعه برین کرد، الآن هم راه دارد و الآن هم همین طور است.

پی نوشت ها


[1] مکارم الأخلاق، ص472.

[2] سوره قیامت، آیات22 و 23.

[3] الأمالی( للصدوق)، النص، ص350.

[4] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص403.

[5] سوره بقره، آیه9.

[6] سوره یوسف، آیه106.

[7] تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.

[8] سوره قریش، آیات3 و4.

[9] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت147.

[10] سوره مائده، آیه95.

[11] سوره مائده، آیه94.

[12] سوره نور، آیه30.

[13] من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334.

[14] سوره نجم، آیه23.

[15] سوره نجم، آیه23.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر