ماهان شبکه ایرانیان

مسافران سانچی پیام داده‌اند؟

«کشتی یک هفته سوخت و تمام شد، اما ما هنوز هم در حال سوختن هستیم. کسی نمی‌فهمد ما چه می‌کشیم

مسافران سانچی پیام داده‌اند؟

«کشتی یک هفته سوخت و تمام شد، اما ما هنوز هم در حال سوختن هستیم. کسی نمی‌فهمد ما چه می‌کشیم. نمی‌خواهند بفهمند.»

به گزارش ، روزنامه شرق نوشت: کمی بیش از یک سال قبل، روز 16 دی خبری آمد که همه را شوکه کرد. یک کشتی فله‌بر چینی با کمی کج‌کردن مسیر خود به کشتی سانچی که برای حمل بار میعانات گازی ایران راهی کره ‌جنوبی شده بود، برخورد می‌کند. آتش زبانه می‌کشد و آرام‌آرام، کشتی را می‌بلعد. هشت روز طول کشید تا این نفت‌کش کامل در دریا مدفون شود، اما از روز آغاز حادثه تا روز غرق‌شدن، اظهارنظرهای متفاوتی از این سانحه به گوش رسید. اظهارنظرهایی که پس از سفر علی ربیعی، نماینده ویژه ایران برای بررسی حادثه به چین، کاملا عوض شد و کم‌کاری چین، جای خود را به «چینی‎ها نه‌تنها کم‎کاری نکردند، بلکه هرچه در توان داشتند انجام دادند»، داد. سخنی که واکنش‌های زیادی را به‌دنبال داشت، اما پس از جلسه پایانی کمیته بحران، تقریبا مسئولان به آن سو گام برداشتند که شکایت از چین که بارها از سوی تک‌تک مسئولان بر آن تأکید شده بود، به کل ملغی شود، اما اینکه چه چیزی این اتحاد و همبستگی را موجب شد، موضوع این گزارش نیست، بلکه در این گزارش که در گفت‌وگو با خانواده دو نفر از سرنشینان کشتی در محل زندگی‌شان در روستای «تل مشکی» «نورآباد ممسنی» انجام شده و به نگارش درآمده است، به برخی ابهاماتی اشاره شد که جای سؤال دارد و چرا از سوی مسئولان پاسخی دریافت نمی‌کند.

حاضر نیستند به حرف‌های ما گوش کنند

پدر سجاد عبداللهی که هنوز هم از کم‌کاری‌ها و پاسخ‌ندادن مسئولان ناراحت است، می‌گوید:‌ «مسئولان از خانواده ما خوششان نمی‌آید، چون بیشتر از بقیه خانواده‌ها پیگیر فرزندانمان شدیم. در هیچ‌کدام از مراسم‌هایی که در تهران یا شیراز برگزار کردند هم شرکت نکردیم، چون اعتراض داشتیم و حاضر نبودند صدای ما را بشنوند.

او می‌گوید سرنوشت فرزندانشان خیلی مهم است و تا روشن‌شدن زوایای این حادثه و تحویل حداقل استخوان‌های آنها، دست از اعتراض برنمی‌دارند. حرف‌هایشان با طنین بی‌اعتمادی همراه است. آنها و 10 خانواده دیگر، هنوز باور ندارند که فرزندانشان را در این حادثه از دست داده‌اند. می‌گویند شواهدی دارند که زنده‌بودن آنها را ثابت می‌کند.

یکی از اشاره‌های آنها به تماس‌هایی است که پدر سجاد مردادماه همین امسال در گفت‌وگو با یکی از رسانه‌های خارجی مطرح کرده بود؛ تماس‌هایی از چند کشور در آسیای شرقی با پیش‌کدهای شبیه یا نزدیک به هم با اغلب خانواده‌ها. انگ زدند که این خانواده‌ها که مرگ را نپذیرفته‌اند، چنین ادعا می‌کنند، اما می‌گویند این تماس‌ها با خانواده‌های قربانیانی هم که جسد فرزندشان را تحویل گرفته‌اند، صورت گرفته است.

عبدالله عبداللهی می‌گوید: «اگر پسرم زنده باشد و برای اثبات زنده‌بودنش کاری نکنم، به او مدیون خواهم بود و برای همین هم کوتاه نمی‌آیم، حتی اگر تمام زندگی‌مان را بفروشیم هم از طریق مجامع بین‌المللی، این موضوع را پیگیری می‌کنیم. نمی‌خواهیم نظریه بدهید، نمی‌خواهیم توجیه کنید، فقط می‌خواهیم چیزی مستند به ما ارائه دهید که ثابت کند فرزندانمان مرده‌اند. نه از سه‌نفری که پیکرشان پیدا شده، بلکه فقط پیکر یا تکه‌ای از استخوان یک نفر از 29 نفری که مفقود شدند و مسئولان اصرار دارند که مرده‌اند، را به ما نشان دهند». این را با صدای بلند می‌گوید و ادامه می‌دهد: «همان موقع هم اعلام کردیم که تحقیقات شرکت ملی نفت‌کش و سازمان بنادر و دریانوردی را قبول نداریم. این حادثه سه ذی‌نفع داشت، کشتی، سوخت و خدمه. دو ضلع آن در تحقیقات حضور داشتند، اما حاضر نشدند نماینده‌ای از ضلع سوم را در تحقیقات وارد کنند. با اینکه بارها برای حضور در تحقیقات اصرار کردیم، گفتند حق ندارید در جلسات شرکت کنید.

فراخوان بین‌المللی بدهید

کمی تأمل کرده و می‌گوید: «در آخرین جلسه‌ای که برای سانچی برگزار شد، صورت‌جلسه‌ای فراهم کردیم که اگر هزینه‌های بیرون‌کشیدن کشتی بالاست، فراخوانی بین‌المللی بزنید تا شرکت‌هایی که توان این کار را دارند، دست‌به‌کار شوند و در حضور ما تفحص کنید تا اگر پیکری یا بقایایی وجود دارد، در حضور ما «دی‌ان‌ای» گرفته شود تا به ما ثابت شود که آنها در کشتی بوده‌اند و بر اثر حادثه جان خود را از دست داده‌اند، اما قبول نکردند. علاوه بر اینکه بیمه کل خسارت را می‌دهد؛ بیمه بدنه، بیمه سرقت دریایی، بیمه خسارت خدمه و بیمه سوخت بر عهده شرکت‌های بیمه‌ای است و کاری ندارد که هزینه را دولت تقبل کند، پس چرا قبول نکردند؟

با همان لهجه محلی ادامه می‌دهد: «صداهایی را که در VDR وجود دارد، برای خانواده‌ها گذاشته‌اند و نشان می‌دهد کاپیتان وقتی به او گفته‌اند آتش را اطفا کن، گفته نه ممکن نیست و مدام یاخدا یاخدا می‌کند. آنها می‌گویند این حرف به معنای مردن در لحظه اول است! درحالی‌که کاملا واضح است کاپیتان اطفا را نپذیرفته و اولین اقدامی که یک کاپیتان کشتی در حین حادثه می‌کند، خارج‌کردن اضطراری همه خدمه از کشتی است«.

نظر کاپیتان‎های باسابقه درباره قایق نجات

پسرش حرف‌های او را تکمیل می‌کند. علی عبداللهی می‌گوید: «حرفی‌ که با ناپدیدشدن قایق سمت راستی کشتی و شواهد سالم‌بودن آن، تکمیل می‌شود و خروج آنها را از کشتی ثابت می‌کند.»

او که خود دانش‌آموخته کشتی‌رانی زیر 500تن است، ادامه می‌دهد: «وقتی برخی کاپیتان‌های باسابقه و کارشناسان، قلاب‌ها و ساختمان قایق نجات را در عکس‌ها دیدند، به ما گفتند قلاب‎ها و گیره‎های قایق نجات کاملا به‎ وسیله شخص باز شده است؛ در صورتی‎که اگر موج انفجار باعث جداشدن قایق از قلاب‎ها شده بود، باید زنجیرها بر اثر انفجار پاره می‌شد، اما طبق عکس‎های گرفته‌شده از این قلاب‎ها، روی کشتی سوخته هیچ اثری از پارگی دیده نمی‎شود. قایق‎های نجات در این کشتی‎ها تنها وقتی قابلیت آزادسازی و رهاشدن به داخل آب را دارند که شخص یا اشخاصی قلاب‎ها را از درون قایق آزاد کنند و طبق گفته یکی از کاپیتان‎های شرکت ملی نفت‌کش، بدون حضور شخص درون قایق، آن قلاب‎ها باز نخواهند شد و اگر بر اثر موج انفجار قایق رها شده بود، باید یا قلاب یا زنجیرها شکسته می‎شدند؛ در صورتی ‎که در عکس‎ها مشاهده می‎شود قلاب‎های قایق و زنجیرهای نگهدارنده آن، کاملا سالم هستند«.

مریم حسینی، مادربزرگ پوریا و خاله سجاد، لابه‌لای حرف خواهرزاده‌اش می‌آید و می‌گوید: «ما بدخواه این کشور و نظام نیستیم، اما باید به ما حقیقت را بگویند تا ما با آنها همکاری کنیم.»

گله مادر سجاد از مسئولان

مرضیه حسینی، مادر سجاد، به‌شدت از مسئولان گله دارد. او می‌گوید: «حتی اگر پیکر به من تحویل بدهند هم باور نمی‌کنم پیکر پسرم است. دی‎ان‌ای هم خود آنها می‌گیرند، هیچ اعتمادی به آنها ندارم«.
به خاطره چند ماه قبلش اشاره می‌کند: «قبل از استیضاح وزیر کار، آقای ربیعی آمده بود نورآباد ممسنی، پاهایش را گرفتم و التماس کردم به حرف‌هایم گوش کند، اما من را زیر پا له کرد و رد شد و حاضر نشد به حرف‌هایم گوش کند«.
گریه می‌کند: «از همه مسئولان واقعا ناراحتم. بارها و بارها برای دیدار با مسئولان مختلف در بخش‌های دولت و مجلس و سایر بخش‌ها، تلاش کرده‌ایم و هیچ جوابی نشنیده‌ایم؛ حتی پاسخی هم به نامه‌هایمان داده نشده است«.
مریم حسینی، مادربزرگ پوریا می‌گوید: «آنها خیال خود را راحت کردند، اما ما هنوز هم در برزخیم». مادر سجاد گریه‌اش را پاک می‌کند و ادامه می‌دهد: «کشتی یک هفته سوخت و تمام شد، اما ما هنوز هم در حال سوختن هستیم. کسی نمی‌فهمد ما چه می‌کشیم. نمی‌خواهند بفهمند«.
مادربزرگ پوریا می‌گوید: «از همه چیز بدتر، ناامیدی است و از ناامیدی بدتر انتظار. ما انتظار می‌کشیم؛ یعنی یک وجب جای بچه‎های ما نبود که اگر مرده‌اند، همین‎جا دفن شوند؟»

مادر سجاد که کمی به خود آمده است، با صدایی رسا می‌گوید: «98 هزار دلار دیه مال خودشان، پول شرکت را هم نمی‌خواهم که هیچ، خدا شاهد است حاضرم همه زندگی‌ام را بفروشم و در چادر هلال‌احمر یا پای کوه زندگی کنم، اما بچه‌ام را پس بدهند. بارها گریه کرده‌ام و هربار که قرآن را باز کردم سوره «یوسف» آمد. می‌دانم پسرم زنده است، می‌دانم«.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان