1) فدک در تاریخ
فدک قریه ای پوشیده از نخلستان های آباد و سرزمینی غلّه خیز در اطراف مدینه بود. یهودیان فدک در سال هفتم هجری، به علت بیمی که بعد از فتح خیبر از مسلمانان داشتند، خود پیشنهاد صلح کردند و طبق قرارداد صلح، نصف مجموع اراضی و درختان و اموال یهودیان فدک به پیامبر واگذار و «خالصه» آن حضرت گردید؛ زیرا فدک بدون جنگ فتح شد و زمانی که آیه «وآت ذی القربی حقّه» (اسراء، 26) نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشیدند (صدوق، 1400ق: ص424). از نظر تاریخی مسلم است که حضرت زهرا (س) از همان زمان حیات پیامبر (ص) فدک را در تصرف خود داشته است. هنگامی که ابوبکر خلافت را در دست گرفت، از آنجا که می دانست حضرت فاطمه (س) و امیرالمومنین (ع) از درآمد فدک به مستمندان مدینه کمک می کنند، برای تضعیف محبوبیت اهل بیت بین اقشار محروم جامعه و پراکنده ساختن دوستداران آنها، به همراهی عمر تصمیم گرفتند با مصادره فدک آن را از اختیار و تصرف حضرت زهرا (س) خارج سازند تا اهل بیتی که خلافت شان را هم از پیش غصب نموده بودند، فاقد نیروی اقتصادی شوند و بدین ترتیب این خاندان را از هر جهت در محرومیت و انزوا قرار دهند.
در پاسخ به این شبهه که سبب اصرار فاطمه زهرا (س) در طلب فدک و اهتمام به بازپس گرفتن آن چه بود، با وجود این که آن حضرت به جهت علوّ نفس و عظمت مقام معنوی، اعتنایی به مال دنیا نداشتند و نیز واقف بودند که این تلاش ها در دست یابی به آن سرزمین به نتیجه نخواهد رسید، باید گفت: اولاً حکومت وقت با مصادره اموال حضرت فاطمه (س)، قصد تضعیف جناح اهل بیت را داشت تا به این ترتیب مولا علی (ع) از نظر اقتصادی وزن و شأنی نداشته باشد و مردم به این جهت از گرد او پراکنده شوند. ثانیاً اراضی فدک عواید و درآمد قابل ملاحظه ای داشت که به امر الهی باید در نسل زهرا (س) و ذوی القربای پیامبر (ص) باشد که تا قیامت از آن استفاده نمایند، هم مستمندی در ذریه حضرت زهرا (س) نباشد و هم اولاد زهرا (س) به دیگر مستمندان مسلمان انفاق کنند؛ لذا زهرای اطهر باید به این مال اعتنا بفرماید؛ وظیفه اش اینست که از حق خود دفاع کند؛ مال خود را حفظ نماید و سپس با بخشش و انفاق، ارتقاء درجه و مقام هم پیدا کند (دستغیب، 1361: ص29).
ثالثاً فاطمه زهرا به دنبال مطالبه فدک و با اثبات این که جز به حق و صواب سخنی نمی گوید، خلافت و حکومت را برای همسر بزرگوارش علی بن ابی طالب مطالبه می فرمود، همان خلافت و حکومتی که از آنِ پدر بزرگوارش رسول خدا (ص) بود و به ناحق در تصرف دیگری قرار گرفته بود (قزوینی، 1381: ص 402).
2) خطبه فدک
هنگامی که حضرت پیامبر اکرم(ص) به عالم لقاء رحلت فرمود و با غصب خلافت، مردم از ولایت علوی (ع) محجوب شدند، بانگی رسا از پاره تن پیغمبر (ص)، حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) برخاست و برای دفاع از حریم ولایت و احقاق حق خویش در مسجد مدینه در حضور مهاجرین و انصار خطبه ای آتشین ایراد نمود که نقطه عطفی در تاریخ اسلام است.
فاطمه زهرا (س) در سخنرانی خویش مسیری را انتخاب فرمود که نه تنها وی را در مطالبه حق غصب شده اش به هدف برساند، بلکه سرچشمه های معارف توحیدی، نبوی و علوی را برای مسلمین بگشاید و امتیازات دین جاودانی اسلام را برای ایشان بیان کند و علل احکام و فلسفه شرایع الهی را روشن سازد و از همه مهم تر، در چنین موقعیتی حق را آشکار و باطل را رسوا سازد. نقاب حق را از چهره منافقان و ستمگران کنار زده، حقیقت آنان را به مردم بنمایاند؛ آنان که دین را برای رسیدن به ریاست و خلافت بهانه کرده و به نام اسلام، حقیقت اسلام را محو و به نام قرآن احکام قرآن را پایمال نمودند.
خطبه فدک را نباید در حد یک سخنرانی حماسی و یا اظهار مصیبت و شکایت از اوضاع زمانه و یا حتی اعتراض به سیاست مالی و اقتصادی حکومت پس از رحلت آن حضرت و یا نزاع مادی برای دست یابی به سرزمینی غلّه خیز تلقّی کرد؛ بلکه فدک رمز قیامی تاریخی است که از حدود حجاز گذشته و پایه ریز حکومت جهانی می باشد. فدک، انقلابی علیه سیاست حکومت وقت و برای بازگرداندن خلافت الهی و تنبیه و اصلاح ملتی است که با نادیده گرفتن تمامی زحمات و خون دلهای پیامبر می خواهد به جاهلیت نخست برگردد. در واقع مطالبه میراث هم، در این خطبه مرتبط با زعامت کبری و حکومت جهانی حق است و به عبارت واضح تر محور اصلی کلام، اسلام و کفر یا ایمان و نفاق است (حسینی زنجانی، 1383: ص35).
1-2) مضامین خطبه
این خطبه شریف مشتمل بر چند محور اصلی است: حمد و ستایش خداوند و توصیف وحدانیت او، بعثت رسول اکرم (ص) و تلاش و تحمل رنج آن حضرت در دعوت به توحید و اقامه دین و توجه دادن به عظمت این نعمت، معرفی قرآن، فلسفه تشریع احکام اسلام، حوادث روزگار رسالت و نصرت ها و خدمات بی نظیر امیرالمومنین (ع) در پیشرفت اسلام، ظهور نفاق پس از رحلت پیامبر (ص)، مسئله فدک و حق ارث با اقامه ادلّه قاطع و آیات قرآن در این زمینه، مخاطب قرار دادن انصار و سرزنش آنها.
2-2) مدارک، اسناد و منابع خطبه
در طول تاریخ تشیع، تأکید خاصی بر حفظ متن این خطبه بوده که هم دریای معارف است و هم یادگار مادر امامان شیعه و سند مظلومیت او. بیش از 230 کتاب مستقل به زبان های فارسی، عربی، اردو، ترکی، انگلیسی و فرانسوی در موضوع فدک تألیف شده که صد عنوان درباره خطبه حضرت زهرا (س) و شرح و تفسیر آن است. این خطبه با سندهای متعددی از معصوم (ع) یا تالی مرتبه معصوم، حضرت زینب سلام الله علیها، نقل شده[1] و لذا مفاد آن بر ما حجت است. عامه و خاصه با سندهای معتبر این خطبه را از حضرت زهرا (س) روایت کرده اند. اهل بیت (ع) آن را به فرزندان خود آموزش داده و به مراقبت و مواظبت بر آن سفارش می کردند. همچنین علمای شیعه آن را تدریس نموده و دست به دست به نسل های بعدی تا به امروز رسانیده اند (علم الهدی، 1410ق: ج 4، ص69)
از منابع مهم مشتمل بر سند این خطبه شریف، موارد زیر را می توان ذکر کرد:
1- الشافی فی الامامة، سید مرتضی علم الهدی.
2- الطرائف، سید ابن طاووس.
3- امالی و نیز من لایحضره الفقیه (باب معرفت کبائر)، شیخ صدوق ابن بابویه، متوفای 381.
4- دلائل الامامة، ابوجعفر محمدبن جریر رستم طبری.
5- الاحتجاج، ابومنصور احمدبن علی بن طالب طبرسی.
6- کشف الغمة فی معرفة الائمه علیهم السلام، علی بن عیسی اربلی.
7- شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی.
8- الدر النظیم، جمال الدین یوسف بن حاتم شامی.
9- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید.
10- مروج الذهب، مسعودی.
11- التذکره الحمدونیه، ابن حمدون.
12- بلاغات النساء، ابن طیفور ابن الفضل احمدبن ابی طاهر.
3-2) نحوه ایراد خطبه
حضرت فاطمه زهرا (س) در احقاق حق خود، خطبه ای بالبداهه، منظم، متین و یکنواخت (که به کلام مکتوب و نوشته بیشتر شبیه است تا کلام مجلسی و خطابی که معمولاً اوج و حضیض در آن فراوان است) ایراد فرمود؛ بدون آنکه به کلمه ای ناپسند متوسل شود که با مقام رفیع او منافات داشته باشد.
این خطابه درخشان به عنوان معجزه ای باقی و جاودان و برهانی نیرومند و روشن بر فرهنگ دینی و تربیت مذهبی زهرای اطهر (س) به حساب می آید. از لحاظ فصاحت و بلاغت، شیرینی بیان، قدرت استدلال و متانت آن، ایراد انواع استعارات و کنایات، اثبات مقصد و تنوع موضوعات، به راستی که نه اندیشه را توانایی درک آن است و نه قلم را یارای وصف و بیان.
حضرت صدیقه کبری (س) بعد از آن که خبر غصب فدک را شنید، برخاست و به سوی مسجد پدرش رسول خدا (ص) روی آورد تا حق خویش را مطالبه کند؛ به مسجدی که پایگاه اسلامی آن روز و محل اجتماع مسلمانان در آن زمان بود، در این حرکت گروهی از بانوان خویشاوند او را همراهی می کردند. آن حضرت در مکانی که برای تجلیل ایشان در پشت پرده معین کرده بودند، قرار گرفت. گویا این نخستین باری بود که حضرت صدیقه (س) پس از رحلت رسول خدا (ص) به مسجد قدم می گذاشتند، پس شگفت نیست که مردم به شدت از این حضور در اندوه فرو رفتند. ابتدا ناله ای جانگداز از فراق پدر از دل داغدار زهرا برخاست. تنها یک ناله بدون هیچ کلامی قلبها را به لرزه درآورد و اشک ها را جاری ساخت. یک نالة تنها چگونه و با کدام معانی در بطن خود می توان آنگونه در نفوس تأثیر بگذارد، قلب ها را آتش زند و چشم ها را بگریاند؟!
حضرت (س) سپس لحظه ای درنگ نمود تا ضجه و جوش و خروش مردم آرام گفت؛ آنگاه کلام خود را با حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر خدا (ص)، آغاز کرد. با شنیدن صدای یاد بود پیغمبر در مسجد النبی مجلس دوباره به لرزه درآمد، مردم به یاد نطق محمدی افتادند و مجدداً گریستند. حضرت برای بار دوم سکوت کرد و با آرامش مجلس صحبت خود را از سر گرفت (ر. ک. ابن ابی الحدید، بی تا: ج 16، ص211).
4-2) معارف توحیدی خطبه
1-4-2) ستایش مخصوص خداست
«الحمدالله علی ما انعم»[2] (حمد خدای را بر آنچه نعمت بخشید).
ستایش مخصوص ذات جامع کمالات الهی است. «حمد» به معنای ستایش در برابر مطلق احسان و نیکی است که از روی اختیار صادر شود؛ اگر چه آن نیکی به ستایش کننده نرسیده باشد؛ اما مدح در مقابل صفات و اعمالی است که از راه اختیار صادر گردد و یا صفات ذاتی باشد و شکر، سپاس بر نعمتی است که به خودِ سپاسگزار رسیده باشد (همان، ج1، ص30). «ال» بر سر حمد، چه استغراق و عمومیت را برساند که به معنای تمام حمد و ستایش است و چه «ال» جنس باشد، مال هر دو یکی است. برای این که همه چیز بدون استثنا مخلوق خداست و چون همه پدیده ها مخلوق اوست؛ نیکو و حسن است. از طرفی خلقت هم در کمال اختیار و بدون جبر و قهر می باشد. پس تمام افعال اختیاری انسان از ناحیه حق تعالی صادر شده است؛ زیرا یکی از مخلوقات خداوند سبحان این است که انسان عمل نیکو را با اختیار خود انجام می دهد. پس برگشت هر ستایشی به خداوند متعال است و هیچ ستایشی از کسی صادر نمی شود، مگر این که در حقیقت از او صادر شده است (طباطبایی، 1363: ج1، ص31). نه تنها انسان بلکه هر موجودی در این عالم حمد و تسبیح خود را هم برای او و هم از او دارد. «و ان من شیء الاّ یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم» (اسراء، 44) همه موجودات به حمدش تسبیح می کنند. چگونه بازگشت تسبیح و تنزیه به حمد و ستایش اِنعام اوست؟ در حقیقت، اصل صفات ثبوتی جمالی که مورد ستایش قرار می گیرد عبارت است از سعه و احاطه و بساطت وجود؛ چنان که اصل صفات سلبی جلالی که باید به آن تسبیح نمود عبارتست از سلب همه محدودیت ها و خود حد، امری عدمی و سلبی است. بنابراین سلب محدودیت مساوی با سلب سلب و مصداق سلب السلب همان ذات واجب الوجود است که دارای صفات جمالی و ثبوتی است که ملاک به حمد و ستایش است. پس برگشت تسبیح و تنزیه در حق متعال به حمد، به صفات جمال است (حسینی زنجانی، 1383: ص47).
2-4-2) شکر الهامات الهی
«وله الشکر علی ما الهم»
«الهام» حالت دریافتی است که شخص بدون مقدمه و فکر و استدلال در خود احساس می کند، خواه در موضوع علمی باشد خواه غیرعلمی؛ مانند اخلاق و تقوا. راغب در «مفردات»، الهام را به القاء کردن و چیزی را به فکر یا قلب کسی انداختن معنا کرده است که تقریباً معنای وحی را می دهد. قطعاً تزکیه نفس و تبعیت محض از رضای الهی، قلب را مستعد و متصل به الهام خداوند می گرداند.
3-4-2) ستایش مکرّر
«والثناءُ بما قدَّم»
ثنا نوعی از ستایش است که با تکرار انجام شود (اصفهانی، 1416ق) و چون نعمت ها از جهت شمول و عام بودن و نیز پی در پی بودن ملاحظه می شود، مناسب بود که ستایش به صورت ثنا که تکرار آنست آورده شود.
4-4-2) شکر نعمات ناخواسته
«و سبوغ آلاء اَسداها و تمام مننٍ والاها»
در این فراز حضرت زهرا (س) رسایی نعمت های الهی را که موزون و متعادل و به اندازه احتیاجات بشر است، به یاد می آورد و آن را حمد و ثنا می کند. نعمت هایی که بدون درخواست قبلی به بندگان عطا کرده و بخشش های فراگیری که پی درپی مرحمت نموده است. نعمت هایی متفاوت اما به هم وابسته و هماهنگ که این ارتباط و همبستگی موزون با وصف سبوغ (نه کم و نه زیاد) علاوه بر این که مدبری حکیم را ثابت می کند، به وحدت پدیده ها نیز نظر دارد.
5-4-2) افزونی نعمت در مقابل شکر نعمت
«و ندَبُهم لِاستزادتها بالشکر لاتصالها»
آن حضرت پس از شرح نعمت ها و ستایش و ثنای آنها، یادآور مسئولیت انسان در برابر نعمت ها می شوند که خداوند به منظور پیوستگی و تداوم نعمت ها بشر را در قبال آنها دعوت به شکر نمود. «واذ تأذّن ربکم لئن شکرتم لَاَزیدنّکم» (ابراهیم، 7) (و هنگامی که پروردگار اعلام کرد در صورت سپاسگزاری، بی شک شما را زیادتی خواهم بخشید).
اگر طالب نعم ظاهری و باطنی، رزق و عزت و... هستید منعم حقیقی را بخوانید و برای استمرار آن نیز در مسیری که او تعیین فرموده قدم بردارید. تبعیت از راه انبیاء، از مصادیق شکر است. زیرا شکر، به کار بردن نعمت های الهی است، در آنچه که به خاطر آن خلق شده است و تنها انبیاء و اولیا هستند که با تأیید الهی به تمام جوانب به کار بردن نعمت ها احاطه دارند. از این رو گام نهادن در راه آنان، انسان را به شکر حقیقی نعمت ها موفق می سازد.
6-4-2) اخلاص؛ تأویل توحید
«واشهد ان لااله الاالله وحده لاشریک له. کلمةٌ جعل الاخلاص تأویلها».
شاید بتوان گفت این فراز مشتمل بر اساسی ترین مطلب این خطابه (بحث توحید و اخلاص) است. هیچ دانشمند متفکر و اهل بحث که کارش غور و تعمّق در مسائل کلی علمی است، در این تردید ندارد که مسئله توحید از همه مسائل علمی دقیق تر و تصور و درک آن از همه دشوارتر و گره آن از همه پیچیده تر است، چون این مسئله در افقی قرار دارد که از افق سایر مسائل علمی و نیز از افق افکار نوع مردم بلندتر است و معلوم است که چنین مسئله ای چه معرکه ای در دل ها به پا خواهد کرد (طباطبایی، 1363: ج6، ص 126).
اخلاص تأویل توحید است؛ تأویل از اَو ل (رجوع به اصل) و آن برگشت دادن چیزی به غایت آن است (راغب اصفهانی، 1416 ق)؛ پس تأویل عبارت است از حقیقت خارجی یک مفهوم که نمایانگر آن مفهوم و محل انطباق روح آن مفهوم است. مآل و بازگشت و نهایت و بلکه کنه و حقیقت این کلمه (لااله الاالله) اخلاص است. این کلام تصریح دارد به این که توحید نظری اگر در مرحله فکر و نظر بماند و به مرحله عمل نرسد، در اندیشه بماند و در بودن و زیستن انسان تحقق پیدا نکند، از نظر اسلام این توحید، توحید حقیقی نیست.
تجسم و تحقق خارجی مفهوم لااله الّاالله آن است که فقط ذات متعال در تمام مراحل و شئون زندگی انسان تصرف نماید و غیر از ذات او دخالت و تصرفی نداشته باشد؛ چه در مرحله عقیده و چه در مرحله حاکمیت و چه قانون گذاری و یا تربیتی جز او دخالت نکند و بالاخره تمام شؤون بشر رنگ خدایی بگیرد «صبغة الله و من احسن من الله صبغة» (بقره، 138).
از همین روست که حضرت رضا علیه السلام موقع تشریف فرمایی خود به نیشابور در حدیث سلسة الذهب از قول خدای متعالی فرمود: «کلمة لااله الّاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی... ولکن بشروطها و انا من شروطها» (مجلسی، 1404ق: ج3، ص17).
کلمه توحید، دژ مستحکم خداوند است که هر کس در آن داخل شود از عذاب الهی ایمن است، اما یکی از شروط توحید و ورود در این امنیت، حکومت امامان معصوم و در واقع حکومت ذات مقدس الهی است. لذا در امر حکومت، پذیرش فرمانروایی غیر آن که خداوند تعیین می فرماید، تأویل و تحقّق شرک است نه توحید و حضرت زهرا (س) با این کلام حاکمیت غصبی جامعه اسلامی در آن زمان را روشن می سازد.
ریشه این معنا در قرآن کریم است. قرآن بالاصاله به جز ذات مقدس ربوبی، به حقیقت دیگری اعتقاد ندارد. فقط اوست که جاودانه و پایدار است. کمالی جز او نیست و همه خوبی ها و نیکی ها و زیبایی و قدرت و دانایی و... بالاخره از اوست. هر چه غیر او خوانده شود، باطل و بیهوده است: «ذلک بانّ الله هو الحق و انّ مایدعون من دونه هو الباطل» (حج، 62).
پس سعادت آدمی بستگی کامل دارد به این که به مبدأ متعال ایمان آورد و فقط او را مالک و صاحب اختیار خود قرار دهد و اندیشه خود را به او متکی کند. چون خلق از اوست پس قانون هم فقط باید از او باشد: «اَلا لَه الحکم» (انعام، 62)، این است سرّ اساس سعادت بر استواری عقیده به مبدأ و ایمان و تسلیم در برابر امر و برنامه او، زیرا در باطن اساس دین «توحید» است.
همین معنا را در کلام امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه می یابیم: «کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کلّ صفةٍ انّها غیرُ الموصوف» (نهج البلاغه، خطبه اول).
توحید دارای مراتبی است و آنگاه کامل است که از غیر او اعراض و اعتقاد به خدای واحد حاصل شود. این وقتی محقق است که هر چه بهره ای از وجود دارد، خلق، رزق، احیا و اماته، بخشش و منع، ضرر و نفع... همه را از او ببیند و قطع امید از غیر او کند و نهایت اخلاص نفی صفات از اوست؛ زیرا با توصیف نمی توان حق را ادا کرد. با وصف کمالات، آنها را معانی و مفاهیمی می بیند که هر یک صفت دیگر را دفع می کند و با هم سازش ندارند. معنای قدرت در علم نیست و با تصور حیات، علم تصور نمی شود و مهم تر آن که در معنای علم، از ذات که موصوف است، بی خبریم. پس ادراکات ما ناقص و نارسا از تطبیق بر ذات الهی اند، لذا مخلِص، سلب صفات کمالی از او می کند: «شهادة کل صفة انّها غیر الموصوف» (حسینی زنجانی، 1383: ص171).
به عبارتی دیگر شریعت الهی دستوراتی عملی و اخلاقی و عقیدتی است که با همة عرض عریضش تنها و تنها به اخلاص منتهی می شود و اخلاص همین است که انسان برای خود و اخلاق و افعال خود زیربنایی به غیر از خدای واحد قهار سراغ نداشته باشد و شخص عابد همانطور که هیچ چیزی را اراده نمی کند مگر با حبّ قلبی و علاقه درونی، در عبادتش هم چیزی به جز خود خدا نخواهد، تنها مطلوبش خدا باشد نه هیچ هدف دنیوی و نه حتی هیچ هدف اخروی (رسیدن به بهشت و خلاصی از آتش)؛ لذا خالص داشتن دین برای خدا به این است که در عبادتش محبتی به غیر خدا نداشته باشد. پس اسلام دین اخلاص و دین حبّ است و معنای آیه شریفه «قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببْکم الله»(آل عمران، 31) نیز همین است که از لسان پیامبر (ص) می فرماید اگر می خواهید در عبادت خود خالص شوید و عبادت شما بر اساس حب حقیقی باشد، از این شریعت که زیربنایش حب است و تبلور دهنده اخلاص و اسلام می باشد و صراط مستقیم خدا است (یعنی سالک خود را با نزدیک ترین راه به خدا می رساند) پیروی کنید، که اگر مرا در سبیل و طریقه ام که چنین وضعی دارد، تبعیت کنید، خدای متعال شما را دوست می دارد و همین بزرگترین بشارت برای محب است؛ اینجاست که آنچه را می خواهید می یابید و همین است آن هدف واقعی و جدی که هر محبی در محبت خود به دنبال آن است (جلب محبت محبوب). این مطلب افادة آیه شریفه با اطلاق آن است (طباطبایی، 1363: ج3، صص 253-247).
7-4-2) اذعان فطری به ذات احدیت
«و ضمّن القلوب موصولها»
جمله لااله الّاالله در میان دل ها نوشته شده و با فطرت انسان ها آمیخته است. آنچه در میان قلب ها بسته شده، جز بستگی به ذات الله نیست. مخصوصاً به قرینه جمله بعدی- تعقّل توحید، فکر را روشنی می بخشد- به خوبی روشن است که مراد، اذعان فطری به ذات احدیت است. قرآن می فرماید: «فطرة الله التی فطرالناس علیها» (روم، 30) فطرت همان چیزی است که انسان ها بر آن و برای آن و به آن آفریده شده اند. قلوب را تنها جایگاه پیوند با کلمه توحید قرار داد؛ زیرا که قلب براساس آیات قرآن مرکز ارتباط با منبع فیض و رحمت است، جایگاه ذکر خداست، کانون سلامت و خشیت و انابه است، فهم و تدبّر با قلب حاصل می گردد و یقین و الهام به قلب افاضه می شود؛ پس این قلب است که جایگاه وصول به توحید کامل و بندگی ذات حق در انسان متکامل از یک سو و از سوی دیگر جایگاه بیماری و گناه و قساوت و شرک و نفاق در انسان فاسد است (اللهیاری، 1366: ص97) و عبادات برای تقویت این پیوند فطری انسان با خداوند است.
مرحوم سید حیدر آملی دعایی را از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت عرض می کند: خدایا من از تو مسئلت می کنم به حق چیزی که تو عقول را بر آن مفطور کرده ای و آن همان فطرت توحیدی است که در دلها مستقر نموده ای (جوادی آملی، 1378: ص95).
معنای استقرار فطرت توحیدی در دل و جا دادن آن در قلب، این است که توحید گوهری جداگانه نیست که خداوند آن را به دل و قلب با زیور خارجی مزیّن کرده باشد، بلکه مراد آنست که خدای سبحان، دل را موحّد آفریده و ساختار اصیل قلب را بر توحید قرار داده است. لذا اگر قلب کسی موحد نبود، او حقیقتاً انسان نیست، نه این که واقعا انسان است، ولی صفت زائد بر حقیقت خود را ندارد. اگر کسی گوهر توحید را حفظ نکرد، حقیقت دل خود را شکسته و آن را به چیز دیگری تبدیل کرده، نه این که حقیقت انسانیت محفوظ باشد و وصف آن یعنی شناخت خدای سبحان محفوظ نباشد، بلکه حقیقت قلب با معرفت الله ساخته شده است، عارفاً و موحداً آفریده شده که اگر عرفان و توحید از او زایل شود، دیگر حقیقت قلب آدمی عوض می شود و آن شخص دیگر انسان نیست. می توان گفت معرفت خداوند برای قلب، مثل کلمه ای است که با مرکب نوشته شود که ممکن نیست نوشتار زایل گردد و حقیقت کلمه همچنان باقی باشد (همان، ص 96).
معنای سخن حضرت امیرالمومنین علی (ع) هم که فرمود: «جابل القلوب علی فطرتها» (نهج البلاغه، خطبه 72) و یا فرمود: «کلمة الاخلاص فانّها الفطرة» (همان، خطبه 110)، این است که خداوند سبحان دل را با لااله الّاالله آفرید و این کلمه را جبلّی دلها قرار داد؛ به طوری که اگر کسی لااله الّالله را فراموش کند، حقیقت خود را فراموش کرده یعنی حقیقت او به نوع دیگری تبدیل شده است.
8-4-2) اذعان عقلی به ذات احدیت
«و انارَ فی التفکر (الفکر) معقولها»
خداوند معنا و مفهوم کلمه توحید را در پیشگاه عقل و اندیشه، واضح و روشن فرموده وتفکر در اموری که برای انسان قابل درک است را به نور ایمان هدایت می کند. مقصود از این عبارت، توحید نظری است که گویا با تفکر در دلایل روشن و اندیشه در نشانه های وجود خدا در جهان برون و عالم درون انسان نظر دارد.
9-4-2) بیان صفت سلبی
«الممتنع عن الابصار رؤیتُه و مِن الاَلسُن صفتُه و مِن الاوهام کیفیتُه»
حضرت فاطمه (س) در این فراز از خطبه، صفات سلبی خدا را بیان می فرماید؛ آن خدایی که شناخت خود را به طور فطری در دلها نهاد و با تعقل در نشانه های او فکرها روشن می گردد، رؤیت آن خداوند با دیدگان ناممکن و زبان ها از وصف او ناتوان است و پندارها از درک چگونگی (ذات) او درمانده اند.
حضرت امیرالمومنین (ع) در جواب دانشمند یهودی، «ذعلب یمانی» که از نحوه پرستش خدای نادیده سؤال کرد، فرمود: لاتدرکه العیونُ بمشاهدة الابصار ولکنْ رایتْهُ القلوبُ بحقایق الایمان (نهج البلاغه، خطبه 178).
10-4-2) تبیین توحید افعالی
«ابتدعَ الاشیاء لامن شیءٍ کان قبلها و انشأها بلا احتذاء اَمثلةٍ امتَثَلها کَوّنها بقدرته و ذرأها بمشیته من غیر حاجة منه الی تکوینها و لا فائدة له فی تصویرها».
پس از شرح مختصری بر وحدانیت حق تعالی در توحید ذات و صفات، اکنون به توحید افعال توجه می شود و با بیان شمّه ای از توحید در افعال، به هدف و مقصد نهایی از خلقت معطوف می شود؛ این فراز در بیان فاعلیت تامّ خداوند متعال و عدم احتیاج آن در ماده و صورت به نقشه قبلی است: موجودات را از چیزی که قبل از آفرینش آنها بوده، ایجاد نکرد بلکه، بدون صورت و مثال و الگوگیری از نمونه قبلی خلق فرمود. همه چیز را به قدرت خویش هستی بخشید و با خواست خود بیافرید، بدون هیچ نیازی به ایجاد آنها و بدون در نظر داشتن فایده ای در شکل دادن و پدیدآوردن اشیاء و مخلوقات.
نظیر این عبارت را در کلام مولا علی علیه السلام می یابیم «الذی ابتدع الخلق علی غیر مثال امتثله و لامقدار احتذی علیه من خالق معبود کان قبله». (خدایی که مخلوقات را از هیچ آفرید، بی آنکه نمونه ای باشد که به کار برد یا مقیاسی از آفریننده های پیش از حفظ تا از آن الگو بردارند) (نهج البلاغه، خطبه91).
11-4-2) اهداف آفرینش
«الا تثبیتاً (تبییناً) لحکمته و تنبیهاً علی طاعته و اظهاراً لقدرته و تعبّداً لبریّته و اعزازاً لدعوته».
حضرت زهرا (س) بعد از بیان صفات ثبوتی قدرت و اراده و غنا، غرض ذات احدیت را در ایجاد جهان آفرینش بیان فرمود. روشن است که در افعال ذات حق- از آن رو که غنی بالذات است- غرض و علتی غیر از خود ذات نمی توان تصور کرد و آن اغراض عبارتست از: 1- تحقق (روشن شدن) حکمت خود در آفرینش 2- آگاهی و توجه دادن بر وجوب طاعت و انقیاد اوامر خود 3- آشکار ساختن توانایی خود 4- به عبودیت واداشتن مخلوقاتش 5- استحکام و عزّت بخشیدن به دعوتش.
ذکر حکمت و قدرت از میان کمالات الهی تنها به عنوان مثال است وگرنه ذات الهی عین تمام کمالات و جهان هستی سرتاسر نمایشگر همة کمالات اوست و انحصار به یک یا دو کمال ندارد. هر یک از صفات کمال حق تعالی، به دیگری برگشت دارد. به فرموده حضرت زهرا (س) خداوند متعال موجودات را برای ارائه و اظهار حکمت و قدرت و سایر صفات کمال آفرید تا جامعه بشری را به اطاعت از فرمان خود در تمام شؤون زندگی آگاه سازد. «طاعت» به معنای فرمانبرداری است؛ اما «تعبّد» نهایت خضوع را گویند که با اختیار انجام شده و تداوم داشته باشد و مراد از آن تسلیم در برابر حق تعالی و سفیرانی است که بر حق اند و از طرف او برای اصلاح بشریت مبعوث شده اند. نتیجه این تعبد و تسلیم در برابر کمال مطلق، رهایی و آزادی بشر از غرایز و شهوات و به ویژه دشمنی سرسخت چون شیطان است. خداوند انسان را دعوت کرده که خود را به لقاء الهی برساند و این سبب اعزاز او شود؛ زیرا هر عزتی تنها نزد خداست و این خلقت را برای عزت بخشیدن به دعوت خود آفرید.
حقیقت این تعبد و بندگی که حیات و سلطنت واقعی را برای انسان به ارمغان می آورد چیست؟ پاسخ را در فرمایش امام جعفر صادق (ع) به «عنوان بصری» می یابیم آنجا که «عنوان بصری» از آن حضرت سوال کرد: «یا اباعبدالله ما حقیقةُ العبودیة؟ قال علیه السلام: ثلاثة اشیاء: ان لایری العبد لنفسه فیما خوّله الله مِلکاً.... ولا یدبّر العبدُ لنفسه تدبیراً و جملةُ اشتغاله فیما اَمَرهُ تعالی به و نهاه عنه» «حقیقت عبودیت در سه چیز است:
1- بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند چرا که بردگان مالی ندارند، همه اموال را مال خدا می بینند و در جایی که خدا فرموده است، مصرف می کنند.
2- بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نمی کند.
3- و تمام اشتغال او به کاری منحصر شود که خداوند او را به آن کار امر یا از آن نهی فرموده است».
...... چون خداوند بنده خود را به این سه خصلت گرامی دارد، دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی کوچک می گردد و برای زیاده اندوزی و فخر فروشی به دنبال دنیا نمی رود و برای عزت و بزرگی، آنچه را در دست مردم است طلب نمی کند و روزگارش را به تباهی از دست نمی دهد......» (مجلسی، 1404ق: ج1، صص 226 -224؛ حسینی تهرانی، 1414ق: ص175). لذا عبودیت حقیقی که غایت ایجاد بشر است، در صورت تحقق، او را به قدرت و بقاء و سعادت کامل می رساند، به این شرط که انسان دائماً در حال عبودیت باشد نه این که فقط در قالب ظاهری عبادت بماند. در آن صورت است که بنده به فرمایش امام صادق (ع) در «مصباح الشریعه» با این ذلّ عبودی به عزّ ربوبی دست می یابد: «العبودیة جوهرة کنهُها الربوبیة فما فُقِدَ مِن العبودیة وُجد فی الربوبیة و ما خفی من الربوبیة اُصیبَ فی العبودیة» (عبودیت گوهری است که کنه و حقیقت آن ربوبیت است، آنچه در عبودیت و بندگی از انانیت مفقود شود در ظل حمایت ربوبیت آن را می یابد و آنچه از ربوبیت مخفی و مستور باشد در عبودیت و بندگی به آن دست می یابد).
کسی که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خود گزارد، وصول به عزّ ربوبیت پیدا کند؛ طریق وصول به حقایق ربوبی، سیر در مدارج عبودیت است. چون بنده از تصرفات خود گذشت و مملکت وجود خود را یکسره تسلیم حق کرد و فانی در عزّ ربوبیت شد صاحبخانه خود متصرف در امور گردد پس تصرفات او تصرف الهی گردد (خمینی، 1359: ص 46).
12-4-2) فلسفه ثواب و عقاب
«ثمّ جعل الثوابَ علی طاعته و وضع العقابَ علی معصیتهِ، زیادة لعبادهِ عن نقمته و حیاشةً لهم الی جنّتِهِ».
حضرت زهرا (س) در این بخش در تعلیل کیفر و عذاب می فرماید که این وسیله ای است برای دور ساختن بندگان از معصیت و شقاوت و سوق دادن ایشان به سوی قرب و سعادت. عقاب هر معصیت تازیانه هشداری برای انسان آگاه است که تا فطرت او آلوده نشده خود را دریابد و از خطای خود استغفار نماید و در این صورت از نقمت الهی به رحمت و مغفرت او روی خواهد آورد و به اراده حکیمانه او به سوی بهشت نعمت ها و رضوان ربّ غفور هدایت خواهد شد. حضرت پیامبر اکرم (ص) در حجةالوداع حلقه در کعبه را گرفت و روی به مسلمانان کرد و فرمود: ما مِن شیء یقرّبکم الی الله و الجنّة الّا و قد امرتکم به و مامِن شیء یُبعدکم عن الله و الجنة الّا و نهیتُکم عنه، فلیبلغ الشاهد الغائب.
نبود چیزی که در سعادت شما اثر داشته باشد و شما را به بهشت و خداوند نزدیک کند مگر آنکه من به شما امر کردم انجام دهید (واجبات و مستحبات) و هر چه شما را از خدا دور و موجب شقاوت می گردید شما را از آن نهی کردم (محرمات و مکروهات) حاضران به غائبان هم برسانند (که تا قیام قیامت آنچه امر و نهی کردم برای سعادت دنیا و آخرت شماست) (ابن فهد حلی، 1381: ص83).
13-4-2) سرّ نبوت
«واشهد ان أبی محمداً (صلی الله علیه واله) عبدهُ و رسولهُ اختاره و انتجبه قبلَ انْ ارسله.... اذالخلائق بالغیب مکنونة و بِسَتْرِ الاهاویل مصونةٌ...»
در این فراز حضرت زهرا (س) با شرح شخصیت متعالی پدر بزرگوارش رسول اکرم (ص) و بیان سرّ خاتمیت و نیز رسالت جهانی آن حضرت، در صدد تبیین مقصد غایی خلقت و منصب الهی نبوت و ادامه آن امامت، برمی آید که خلعت و شرافت خاص آسمانی و از ضرورت های جهان هستی است و اعلام می فرماید که حاکمیت الهی در پهنه زمین ضرورتی است که مشیت الهی به آن تعلق گرفته زیرا حاکمیت الهی، هدف نهایی خلقت عالم است و این حاکمیت به وساطت پیامبر و یا امام (ع) که حجت های الهی هستند قابل پیاده شدن است.
ضرورت مقام خلافت الهی بالاتر از آفرینش خورشید و ماه و سایر پدیده های مادی است و علت غایی برای همه آنهاست که با قطع نظر از علت غایی، خلقت جهان عبث خواهد بود. پس خلقت دارای علت غایی است و آن هم «انسان کامل» است که در وجود انبیاء الهی بویژه حضرت محمد (ص) و ذریّه آن بزرگوار متبلور است. این «انسان کامل» علت غایی خلقت است زیرا که او جامع جمیع همه حقایق وجودی به نحو اجمال است و او کاملترین مجلّایی است که ذات الهی با همه کمالات خود از حیث اسماء و صفات و ذات در او تجلی کرده است و او جایگاه تجلی همه مراتب حقی و خلقی است و او همان حضرت محمد (ص) و جانشینان برحق او هستند، هم آنان که زمان هیچگاه از درک حضور یکی از ایشان خالی نمی ماند و به فرمایش پیامبر اکرم (ص): «انّ الله یبعث رأس کل مائة عام من یجدّد لهذه الامّه امر دینها» (جیلی، 1426ق: ص 14).
لذا حضرت صدیقه کبری (س) در این عبارات به صفات پیامبر خاتم اشاره می فرماید که همین صفات باید در جانشین او نیز موجود باشد از آن رو که جانشینی پیامبر، امتداد رسالت الهی است و باید در مرتبه هم سان با او باشد (حسینی زنجانی، 1383: ص 256).
1- مشخص شدن پیامبر و معرفی او به انبیاء و اخذ پیمان مؤکد از انبیاء و امتهای آنها مبنی بر پیروی از پیامبر خاتم؛ «اختاره و انتجبَه قبل اَن ارسلَه و سماهُ قبل ان اجتباهُ....» سبب این گزینش آن بود که خداوند به رویدادهای روزگار و جایگاه تقدیرات احاطه داشت: «علماً مِن الله تعالی بمآئل الامور و احاطةً بحوادث الدهور»
2- بعثت انبیا یک رشته بود که از آدم (ع) شروع شد و می بایست این کار به اتمام می رسید: «اِبْتعثَهُ اتماماً لاَمره و عزیمةً علی امضاء حکمه و انفاذاً لمقادیر حتمه»
3- رفع هر گونه حیرت و سرگردانی از شر: «و کشفَ عن القلوب بُهَمها و جلّی عن الاَبصار غُمَمها»
4- هدایت جامعه انسانی: «و قام فی الناس بالهدایه واَنقذَهم مِن الغِوایه و بصَّرهُم من العمایة و هداهم الی الدّین القویم و دَعاهُم الی الصراط المستقیم».
سخن از هدایت خلق توسط پیامبران و به طور خاص پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است. با توجه به توأم بودن دو ویژگی امامت و نبوت در همه انبیای عظام می توان تمایز این دو خصوصیت را از راه دقت در یگانه وظیفه همه انبیا یعنی هدایت خلق به سوی معبود دریافت و آن تحلیل معنای هدایت به دو درجه است: 1- هدایت فکری و ارادی انسان که از راه تغییر در بینش و تفکر او در مواجهه با نظام هستی حاصل می شود. این ویژگی دریافت و تلقی وحی الهی و اخبار آن به انسان ها «نبوت» یا «ارائه طریق» نامیده می شود. 2- منطق وحی و نیز منطق عقل ما را به درجة دیگری از هدایت راهنما می شود. از آنجا که فاصله میان انسان و خداوند بس طولانی است و از سویی نظام هستی بر حرکت تکاملی موجودات و در رأس آنها انسان به سمت خداوند طراحی شده، پس این راه طولانی که باید پیموده شود یک فاصله حقیقی و وجودی است نه ذهنی و خیالی و کوتاه ترین فاصله میان مبدأ هستی و مخلوق وی تنها یک راه است که «صراط مستقیم» نام دارد. سایر راهها حتی اگر به سمت معبود باشد خالی از اعوجاج نیست که به نسبت همین اعوجاج، از نیل به مقصود دورتر خواهد شد. پیمودن این راه که امری وجودی است با هدایت باطنی انبیاء امکان پذیر است. نورانیت خورشید نفوس این هادیان، سالکان راه حقیقت را در جادة نفس طیبه خویش به سمت عالم نور رهنمون می شود. این جنبه از هدایتگری انبیاء الهی مرتبط با آن خصوصیت وجودی در آنهاست که از آن به «امامت» تعبیر می شود. پس انبیاء به حسب فکر و نظر، نبی و رسولند و به حسب واقع و جاذبة وجودی امامند (غفاری، 1383: ص10). این مقام باطنی امامت و ولایت پس از پیامبر اکرم به عنوان وصایت فقط برای دوازده تن از اولاد و ذریه پاک پیامبر اکرم ثابت است ولی به لحاظ هدایت معنوی باب آن برای بشر تا پایان دوره خلقت او مفتوح است یعنی این نقطه اوج تکاملی است که همه انسان های وارسته و پاک باخته با تأسی به اهل بیت عصمت و طهارت و به اقتدای آنها می توانند بدان نائل شوند (همان، ص18).
14-4-2) تبیین هدایت
«و دَعاهُم الی الصّراط المستقیم»
صراط مستقیم راهی است به سوی خدا که هر راه دیگری که خلایق به سوی خدا دارند، شعبه ای از آن است اما صراط مستقیم بدون هیچ قید و شرطی رهرو خود را به سوی خدا هدایت می کند و می رساند. از این رو آن را صراط مستقیم نامید ه اند، چون «صراط» به معنای راه روشن است زیرا از مادة (ص ر ط) به معنی بلعیدن گرفته شده و راه روشن گویی رهرو خود را بلعیده و در مجرای گلوی خویش فرو برده که دیگر نمی تواند به این سو و آن سو منحرف شود و «مستقیم» هر چیزی است که بدون تکیه بر چیز دیگر روی پای خود بایستد و مسلط باشد یعنی وضعش تغییرپذیر نباشد: پس صراط مستقیم، صراطی است که در هدایت مردم و رساندن آنها به غایت و مقصد، تخلف نکند و صددرصد بر این حال و اثر خود باقی باشد (طباطبایی، 1363: ج1، ص54) و ابن عباس روایت شده که در ذیل آیه (اهدنا الصراط المستقیم) گفته: یعنی ای بندگان خدا بگویید: «خدایا ما را به سوی محبت محمد و اهل بیتش علیهم السلام ارشاد فرما» (ابن شهرآشوب، 1379ق: ج3، ص 73).
15-4-2) حقیقت موت و صلوات
«ثمّ قبضه اللهُ الیه قبض رأفة و اختیار و رغبة و ایثار محمدٌ صلی الله علیه واله عن تَعب هذه الدار فی راحة قدحُفَّ بالملائکه الابرار... صلی الله علی ابی، نبیّه و امینه علی وحیه و صفیّه و خیرته من الخلق و رضیّه و السلام علیه و رحمة الله و برکاته».
(سپس خدا وی را به سوی خود قبض روح فرمود و به سرای دیگر برد که در این انتقال از خدا برای پیامبر رأفت و انتخاب نیک بود و از پیامبر به سوی خدا رغبت و گزینش آخرت. پس اکنون حضرت محمد (ص) از رنج این جهان آسوده گشته و فرشتگان ابرار و رضوان پرودگار غفار و مجاورت ملک جبار او را احاطه کرده است. درود پی درپی خدا بر پدرم، پیامبر خدا و امین وحی او و سلام و رحمت خدا و برکاتش بر او باد).
حضرت فاطمه سلام الله علیها با تعبیر قبض، حقیقت موت را بیان می فرماید: خداوند بدن پیامبر را به خاک که اصل اوست و روانش را به عالم اعلی و جوار حضرت یزدان برگرداند. قبضی که از روی مهربانی بود تا او از این همه رنج و مشقت دنیوی رهایی یابد و اکنون سلام و صلوات خدا و ملائکه دائم بر او نازل می شود.
معنای جامع کلمه «صلاة» انعطاف است و به خاطر اختلاف موارد کاربرد، معانی مختلف دارد. در روح المعانی آمده: صلات از خدا به معنای رحمت و از ملائکه به معنای تزکیه و استغفار و از مردم دعاست. لیکن باید دانست که هر چند صلات از خدا به معنای رحمت است، اما نه هر رحمت، بلکه رحمت خاصی که ذخیره آخرت برای خصوص مؤمنین است و سعادت و فلاح ابدی شان، مترتّب بر آن می شود (طباطبایی، 1363: ج16، ص493).
در باب آثار «صلوات» نکاتی قابل ذکر است: در مورد پیامبر گرامی اسلام (ص)، استبعادی ندارد که هر صلواتی برای آن بزرگوار هم تأثیر داشته باشد زیرا مراتب و درجات قرب بی نهایت است و امکان دارد که با هر صلواتی خدای متعال برای پیغمبر اکرم (ص) درجه ای بیفزاید. از فواید صلوات برای دعاکننده این که خدای متعال و فرشتگان بربنده ای که صلوات می فرستد درود مضاعف می فرستند. و دیگر این که موجب استجابت دعاهای دیگر است و دیگر کفاره گناهان است و نیز موجب کفایت مهمّات دنیا و آخرت می شود (کلینی، 1365ق: ج2، ص492؛ شریعتمداری، 1385: صص 21-20).
کسی که صلوات می فرستد، گناهان او می ریزد چنانکه برگ درختان در فصل خزان، زیرا در ذکر صلوات دل رو به محمد (ص) می رود، به روح کلی الهی و رحمت واسعه او و نور فراگیر نبوی متصل می شود. اگر این اتصال برقرار شد، نفس و شیطان کوچکتر از آن است که در برابر نورمحمدی مقاومت کند. صلوات از دعاها و ذکرهایی ست که اگر کسی بخواهد از آن بهره ببرد باید حالت دعایی داشته باشد. هر اندازه حبّ و معرفت و توجه قلبی در صلوات به شخص پیامبر اکرم (ص) بیشتر باشد، آثار و نورانیت حاصله نیز افزون تر است تا جایی که از نظر لطف الهی آنقدر رحمت بر او ریزش می کند که تمام ظلمت های او را کنار زده، غفلت هایش برطرف شده و گناهانش آمرزیده می شود و گاه در اثر شدت ربط و اتصال به برکت یاد آن حضرت، شعاعی از آن اصل نور می گردد و اگر چنین شد از تمام وساوس و شکوک در امان است. در آن حال روح این شخص به روح محمدی (ص) متوجه است و از آن سو روح حضرت و تمام ملائکه و خدای عالم به واسطه حبیب خود، به این شخص معطوف می شوند (دستغیب، 1361: ص291).
3) نتیجه گیری
در بررسی «خطبه فدک» به عنوان یکی از مظاهر و شؤون وجودی معصوم (ع)، هر طالب و شیفته حقی، تبلور حقیقت عبودیت را می یابد و اگر خود را با ایشان همراه و همدل کند، «صراط مستقیم» بودنشان را درک می کند؛ همان صراط مستقیمی که بی تخلف و انحراف و بدون شائبه شرک و گمراهی، رونده خود را به مقصد اصلی یعنی ذات حق می رساند. نفس آن بزرگواران، خود جاده و صراط هدایت است که با جاذبه باطنی طالب حق را به سوی نور رهنمون می شود. چه آنجا که از توحید و اخلاص سخن می گوید و یا هدف خلقت را تبیین می کند و یا برای حق و باطل بودن خلافت و یا ارث دلیل می آورد و... در همه موارد هدف، روشنی بخشیدن به حقیقتی است که باطن عالم وجود را تشکیل می دهد.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- ابن ابی الحدید، عزالدین: «شرح نهج البلاغه»، قم، موسسه اسماعیلیان، از داراحیاء الکتب العربیه، بی تا.
- ابن حمدون: «التذکره الحمدونیه»، بیروت، دارصادر، 1996م.
- ابن شهر آشوب: «مناقب»، قم، موسسه انتشارات علامه، 1379ق.
- ابن طاووس، سید رضی الدین: «الطرائف»، قم، 1400 ق.
- ابن طیفور ابن الفضل احمدبن ابی طاهر: «بلاغات النساء»، قم، انتشارات بصیرتی.
- ابن فهدحلی، شیخ احمد: «عدة الداعی»، مترجم حسین غفاری ساروی، قم، بنیاد معارف اسلامی، چ دوم، 1381.
- ابن میثم بحرانی: «شرح نهج البلاغه»، بیروت، دارالعالم الاسلامی، 1401ق.
- اربلی، علی بن عیسی: «کشف الغمه فی معرفة الائمه علیهم السلام»، بیروت، دارالکتب الاسلامی، بی تا.
- جوادی آملی، عبدالله: «فطرت در قرآن»، نشر اسراء، چ اول، 1378.
- جیلی، شیخ عبدالکریم: «الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل»، دارالکتب العلمیه، 1426ق.
- حسینی تهرانی، سید محمدحسین: «روح مجرد»، انتشارات حکمت، چ اول، 1414ق.
- حسینی زنجانی، سیدعزالدین: «شرح خطبه حضرت زهرا (س)»، قم، بوستان کتاب، چ هشتم، 1383.
- خمینی، روح الله: «پرواز در ملکوت (آداب الصلوه)»، تألیف سید احمد فهری، نهضت زنان مسلمان، 1359.
- دستغیب، سیدعبدالحسین: «بندگی، راز آفرینش» شرح خطبه حضرت زهرا، شیراز، کانون تربیت، 1361.
- راغب اصفهانی، حسین: «مفردات الفاظ القرآن»، دمشق، دارالقلم، بیروت، دارالسامیه، چ اول، 1416ق.
- شامی، جمال الدین یوسف بن حاتم: «الدر النظیم»، قم، جامعه مدرسین، 1420 ق.
- شریعتمداری، محمدتقی: «شرح خطبه فدک»، نشر منیر، چ دوم، 1385.
- صدوق، محمد بن ابن بابویه: «من لایحضر الفقیه»، قم، جامعه مدرسین، 1413 ق.
- صدوق، محمدبن ابن بابویه: «امالی»، بیروت، انتشارات توسعه علمی، چ پنجم، 1400 ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363.
- طبرسی، ابومنصور احمدبن علی بن طالب: «الاحتجاج»، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
- طبری، ابوجعفر محمدبن جریر رستم: «دلائل الامامة»، قم، موسسه بعثت، 1413ق.
- علم الهدی، سید مرتضی: «الشافی فی الامامة»، تهران، موسسه الصادق، 1410ق.
- غفاری، حسین: «فلسفه عرفان شیعی»، نشر حکمت، 1383.
- قزوینی، سیدمحمدکاظم: «فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت»، مترجم دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق، چ ششم، 1381.
- کلینی، محمدبن یعقوب: «الکافی»، تهران، دارالکتب العلمیه، 1365 ق.
- اللهیاری، علیرضا: «سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجد پیامبر اکرم (ص)»، چاپ شفق، 1366.
- مجلسی، ملامحمدباقر: «بحارالانوار»، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق.
- مسعودی: «مروج الذهب»، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378.
پی نوشت ها
[1] زینب کبری (س) دختر شش ساله حضرت فاطمه (س) در آن غوغای حقکشی صدای مادر را در سینه ضبط نـمود و بـه نسلهای بعدی مسلمین رساند.
[2] متن خطبه از کتاب «الاحـتجاج» طـبرسی مـتوفای 588 چاپ بیروت و نیز کتاب «فاطمه زهرا» مرحوم آقای کمرهای چاپ کـتابفروشی اسـلامیه نقل شده و از نسخههای دیگر نیز استفاده شده است.