در جامعه علمی امروز وضع چنان است که اگر کسی اشارهای کوچک به برتری گروهی از انسانها بر دیگران دیگر کند، یا از کهتری گروهی از انسانها سخن بگوید، مثلا درباره «ژنهای خوب» حرف بزند، به او آن خواهد رسید که به «جیمز واتسون» رسید. «جیمز واتسون» را همه کسانی که چند کلاس علوم خواندهاند، میشناسند.
او را پدر DNA و ژنتیک مولکولی میدانند. او یکی از کاشفان ساختار مولکول DNA است که برای این کشف علاوه بر جایزه نوبل پزشکی (1962)، جوایز بسیار دیگری نیز گرفته و پژوهشهای بیهمتایی مانند پروژه ژنوم انسان را رهبری کرده است. بیگمان میتوان جیمز واتسون را یکی از تأثیرگذارترین افراد جامعه علمی دانست.
خطای جیمز واتسون
«جیمز واتسون» اکنون 90 سال دارد و 63 سال است که به پژوهشهای علمی میپردازد. او از سال 1956 تا 1976 به مدت 20 سال در بخش زیستشناسی دانشگاه هاروارد در زمینه زیستشناسی مولکولی به تدریس و تحقیق مشغول بود و سپس از تدریس در دانشگاه دست کشید تا پژوهشهای خود را منحصرا در زمینه سرطانشناسی که از سال 1968 در آزمایشگاه کُلدسپرینگ هاربر 1 آغاز کرده بود، ادامه دهد.
او مدیریت آزمایشگاه کلدسپرینگ را تا سال 2007 ادامه داد. متأسفانه، سال 2007 برای این دانشمند برجسته سال خوبی نبود. واتسون در این سال کتاب زندگینامه خود را تحت عنوان «پرهیز از آدمهای کسلکننده و درسهایی دیگر از زندگی علمی» 2 منتشر کرد. او در این کتاب همکاران دانشگاهی خود را مشتی دایناسورِ مرده فسیلِ بیتحرک و بیروح توصیف کرد.
در مقابل نیز همکارانش او را پرخاشگر و خودخواه نامیدند؛ مثلا ادوارد ویلسون او را ناخوشایندترین انسانی که در عمرش دیده است، توصیف کرد، اما بدبیاری اصلی واتسون این جنگِ لفظی نبود. واتسون به منظور تبلیغ کتاب زندگینامه خود در پاییز 2007 به انگلستان سفر کرد تا درباره کتاب زندگینامه خود سخن بگوید و کتابهای خریداریشده را برای مشتاقان امضا کند.
در همین سفر بود که رویدادی ناخوشایند او را از مسیر عادی زندگیاش منحرف کرد، او را از جامعه علمی بیرون راند و راه پژوهشهای علمی را بر او بست. قضیه از این قرار است که او در این سفر پذیرفت با یکی از خبرنگاران علمی مجله ساندیتایمز 3 که قبلا در سال 1996 به مدت یک سال دانشجوی او بوده، گفتگو کند. آن خانم خبرنگار در این گفتگو از او پرسید: «آیا در فرضیه او درباره واگرایی هوش، ممکن است «نژاد» عامل تفاوت بین جمعیتهایی باشد که از نظر جغرافیایی مجزا هستند؟»
به بیان سادهتر: «آیا هوشِ افراد متعلق به نژادهای مختلف متفاوت است؟» و جیمز واتسون در پاسخ، این جملهها را بر زبان راند: «.. آفریقا آینده روشنی ندارد، چون ما فکر میکنیم آنها [آفریقاییها]هم از نظر هوشی در سطح ما هستند. البته، رؤیای خوبی است که فکر کنیم همه انسانها مانند هم هستند، اما این رؤیای خوب و شیرین واقعیت ندارد... اصلا هر کس که کارمند سیاهپوست داشته است، حرف مرا تأیید میکند...!».
اخراج و پوزشخواهی
انتشار این جملهها خشم ناگهانی جامعه علمی جهانی را برانگیخت، روزگار گویندهاش را تیره و تار کرد و زحمات واتسون در آزمایشگاه کلدسپرینگ هابر را یکشبه بر باد داد. جیمز واتسون به علت اظهار این جمله، از آزمایشگاهی که 40 سال در آن کار کرده بود، اخراج شد؛ کار و درآمد خود را از دست داد و مجبور به خانهنشینی شد. هرچند او بعدا برای گفتن این جمله رسما عذرخواهی کرد و گفت که نمیداند این جمله چگونه در ذهن او شکل گرفته و از زبان او جاری شده، اما این عذرخواهی سودی نبخشید. عنان اختیار جملهای که از دهان او بیرون آمده بود، از دست او خارج شده بود و جمله نابودکننده در خبرهای علمی جهان در حال رشد و گسترش بود.
فروش مدال نوبل
پس از آن، جیمز واتسون بعد از چند دهه کار علمی و تدریس و تحقیق و مشارکت در مهمترین پروژههای تحقیقاتی آدمی از کار بیکار شده بود و توان مالی برای ادامه پژوهشهای علمی خود را از دست داده بود. فشار این مطرودی سبب شد که هفت سال بعد، یعنی در سال 2014 دست به کاری غیرمعمول بزند. او در این سال مدال نوبل خود را در حراج معروف کریستیز به فروش گذاشت و بهاین ترتیب حراج کریستیز نخستین تجربه خود را در زمینه حراج یک جایزه نوبل تجربه کرد؛ جایزهای که متعلق به یکی از سرشناسترین، مؤثرترین و پرکارترین دانشمندان معاصر بود. واتسون دست به کاری بیسابقه زده بود تا علاوه بر کسب منابع مالی برای ادامه تحقیقات خود، واکنش جامعه علمی جهانی را نیز در برابر خود بسنجد.
مدال نوبل واتسون در حراج کریستیز به مبلغ 4.1 میلیون دلار به فروش رسید، اما جالب این است که خریدار، یعنی آلیشر (علیشیر) عثمانف 4 سرمایهدار اُزبک-روس بلافاصله پس از خرید، اعلام کرد که این مدال را برای خودش نخریده است، بلکه آن را خریده است تا به کسی که شایسته آن است، اهدا کند. او سپس مدال را به جیمز واتسون بازگرداند.
بازگشت به کار، تکرار خطا و طرد مجدد
واتسون در سال 2008 در یک مستند بیبیسی بار دیگر پوزش خواست و گفت که خودش را نژادپرست نمیداند و به این وسیله توانست عناوین افتخاری خود مانند ریاست افتخاری آزمایشگاه را حفظ کند؛ هرچند نتوانست آنها را برای مدت طولانی حفظ کند. عذرخواهی واتسون مدت زیادی دوام نیاورد و او بار دیگر در مرکز خبرهای دنیای علم قرار گرفت.
او چند روز پیش در مصاحبهای تصویری با مارک مانوچی، تهیهکننده مستند «استادان آمریکایی» که از شبکه پیبیاس پخش میشد، ادعای وجود ژنهای خوب نزد سفیدپوستان را تکرار کرد و گفت که تفاوت بین میانگین بهره هوشی سیاهپوستان و سفیدپوستان به علت تفاوتهای ژنتیکی آنهاست که بر اثر انتخاب طبیعی شکل گرفته است. در پی این اظهارات آزمایشگاه کلدسپرینگ هاربر در بیانیهای اعلام کرد که علم امروز از اظهارات قابل سرزنش واتسون پشتیبانی نمیکند و اظهارات او به هیچ وجه منعکسکننده دیدگاه آزمایشگاه هاربر، هیئتعلمی، کارکنان و دانشجویان آن نیست. در این بیانیه همچنین آمده است که آزمایشگاه کلدسپرینگ هاربر این بار عنوان ریاست افتخاری واتسون را از او گرفته است
اما واتسون که در پی تصادف خودرو بستری است و نسبت به محیط اطراف خود هوشیاری کامل ندارد، هنوز واکنشی نسبت به این خبر نشان نداده است.
نژاد در فرهنگ ما
بیگمان ادعای وجود «ژن خوب» و «ژن بد»، همانا کمک به ترویج باور «تبعیض نژادی» است. گرچه مدتهاست مفهوم «نژاد انسانی» و در پی آن «تبعیض نژادی» در ظاهر در جوامع انسانی منسوخ و مطرود شدهاند، اما هنوز از زخمهای عمیقی که این باورِ نادرست بر پیکر جوامع انسانی برجای گذاشته است، خون میچکد. در فرهنگ جهانی امروز مفهوم «نژاد انسانی» واژهای تهی و بیمعنی برآورد میشود. در فرهنگ ما نیز «نژاد» مفهومی متفاوت داشته است.
میدانیم که یکی از فراوانترین واژههای زبان فارسی واژه «نژاد» است. یکی از شواهد این فراوانی، وجود این واژه به صورت پسوند در نام خانوادگی شماری از ایرانیان است. واژه «نژاد» در زبان فارسی بنابراین، آنطور که برخی تصور میکنند به معنی گروهبندی انسانها به گروههای نژادی زرد و سرخ و سیاه و سفید که در سده نوزدهم معمول شد، نیست، بلکه به مفهوم اصل و تبار و خانواده است. اگر در فرهنگهای واژگان فارسی نیز این مفهوم را جستوجو کنیم، چیزی جز این نمییابیم. در بیشتر این فرهنگنامهها در برابر واژه «نژاد» نوشتهاند: گوهر، اصل، تبار، دودمان، نسب، نسل و....
نژاد در زیستشناسی
معمولا اگر بین اعضای یک گونه از جانداران تفاوتهای چشمگیر ریختی یا ژنی وجود داشته باشد، آنها را به دو یا چند نژاد گروهبندی میکنند، اما این گروهبندی علمی، رسمی و واقعی نیست، چون همواره در میان نژادهای افراد متعلق به یک گونه افراد حدواسط وجود دارند؛ بهعلاوه، چون این گروهبندی از دیدگاه انسان انجام میشود، انسانی است و طبیعی به شمار نمیرود. بنابراین امروزه متخصصان کاربرد واژه نژاد را برای گروهبندی انسانهای کنونی منسوخ، بیاعتبار و مطرود میدانند و در متون علمی و ادبی از نژادهای انسانی سخن نمیگویند.
آنان معتقدند این گروهبندی نیز همانند بسیاری از گروهبندیهای انسانی محصول نوعی سوءتفاهم بوده است و نمیتوان آدمیان را در گروههای مجزای سیاه و سفید و زرد و سرخ جای داد؛ چون تمایز قاطع بین آدمیان روی زمین وجود ندارد و گرچه انسانها از نظر ظاهر و بهویژه رنگ پوست تفاوتهایی با هم دارند، اما این تفاوتها به اندازهای نیستند که مشمول گروهبندی نژادی شوند. به بیان دیگر، تفاوتها بیانگر بهتر یا بدتربودن ژنها نیستند.
به نظر نگارنده این سطور، سایر گروهبندیهایی نیز که برای جانداران در نظر میگیرند، همه مصنوعیاند و در طبیعت وجود ندارند؛ مثلا در طبیعت «گونه» وجود ندارد، بلکه طبیعت بیمرز است و مفهوم «گونه» محصول انعکاس جهان در ذهن آدمی است. یکی از سادهترین تعریفهای گونه، تعریف «ارنست میر» است که آن را مجموعهای از جانداران همانند میداند که میتوانند با هم آمیزش کنند و از آمیزش آنها فرزندان زایایی به وجود آید. این تعریف شامل همه گونهها نمیشود و میدانیم علاوهبر مواردی که در این تعریف نمیگنجند، پیشرفتهای علم امروزی سد گونهای را فروریخته و امکان تبادل ژنی را بین گروههای مختلف جانداران، حتی بین گیاهان، جانوران، باکتریها و آدمی فراهم کرده است.
همه آدمیان امروزی کره زمین به گونه Homo sapiens یا «آدمی اندیشمند» تعلق دارند و هیچ دیوار نژادیای بین آنان وجود ندارد. اگرچه تفاوتهایی بین آدمیان وجود دارد، اما این تفاوتها بیانگر برتری نیستند. گروههای مختلف آدمیان به آسانی با هم آمیزش میکنند و فرزندان زایای متنوعی پدید میآورند.
بنابراین، بههوش باشیم که بهادادن به مفهوم «ژن خوب» خطر تقویت تمایلات تبعیض نژادی، نسلکشی، قومستیزی، برترپنداری، بردهداری، بیگانههراسی، پاکسازی قومی، نازیسم و امثال اینها را افزایش میدهد. وظیفه ما سخنگفتن و دفاع از برابری اقوام مختلف انسانی و نفی تبعیض و یادآوری و یاددهی این سخن گران استاد سخن است: بنیآدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز. یک گوهرند.
پینوشتها:
1- Cold Spring Harbor Laboratory
2- Avoid Boring People and Other Lessons from a. Life in Science
3- The Sunday Times Magazine
4- Alisher Usmanov